پزوهشگر: محمدجعفر چمنکار



 
مداخله نظامی ایران در بحران ظفار، زاییده یک سلسله علل، شرایط و دلبستگی‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی و در ارتباط تنگاتنگ با نوع راهبرد و تحول کارکردهای کشورهای ابرقدرت در سطوح بین‌المللی بود. این مجموعه عوامل را باید در یک شبکه زنجیره‌ای و تأثیرگذار بر یکدیگر، ارزیابی و بررسی کرد:
1. درخواست کمک حکومت عمان از ایران
سلطان قابوس پس از کودتای سال 1970 با هدف مبارزه با جبهه خلق ظفار، خواستار همیاری دولت‌های عرب شد. اما هیچ یک از رهبران عرب به استثنای پادشاهی اردن، حاضر به فرستادن نیروهای نظامی و نبرد مستقیم در سطوح وسیع نشدند و تنها به کمک‌های اقتصادی و پشتیبانی محدود اکتفاء کردند.
پس از اعزام نیروهای ایران به عمان و برخی واکنش‌های منفی در میان اعراب، سلطان قابوس و شاه به منظور توجیه این عملکرد بر پاره‌ای موارد، تأکید ورزیدند. دولت مسقط در بیانات خود، همواره بر مسئله درخواست رسمی خود از ایران برای مداخله نظامی تأکید کرد و این سیاست را کاملا بجا و منطقی می‌دانست. 1
تنهایی و انزوای عمان و عدم حمایت دولت‌های عرب برای خاموشی شورش ظفار، موضوع قابل طرح بعدی بود. پس از آنکه هیأت وساطت اعراب به منظور استقرار صلح در سال 1974 به بهانه حضور نیروهای ارتش ایران در ظفار حاضر به انجام فعالیتی نشد، در بیانیه رسمی دولت عمان آمده است:
وجود این قوا در اینجا در نتیجه همکاری فی مابین ایران و عمان بوده است و صف واحدی را علیه خطرات خرابکاران کمونیست در منطقه تشکیل می‌دهد. این قوا برای اشغال عمان نیامده‌اند، بلکه برای کمک به ما آمده‌اند. در سال 1971 از تمامی دولت‌های عرب تقاضای کمک شده است، اما هیچ‌یک جواب مثبت ندادند و هیچ‌یک نیز با عزیمت ارتش ایران مخالفتی نشان ندادند. 2
موضوع دیگری که از سوی عمان برای توجیه همکاری نظامی با تهران مورد توجه قرار گرفت، آن بود که ایران به عنوان کشوری مسلمان و همسایه، شایسته این درخواست بوده است؛ چنان‌که سلطان قابوس در یک مصاحبه مطبوعاتی در ابتدای خرداد 1353 گفت:«عمان حق داشته است که از ایران چنین کمکی را دریافت کند؛ زیرا ایران یک کشور اسلامی و علاوه بر آن، کشوری دوست و همسایه است و قبول کمک از چنین کشوری، بسیار عاقلانه و منطقی بوده است».
همچنین، ناصر سیف ابوعلی ــ سفیر عمان در لندن ــ طی نامه‌ای برای روزنامه تایمز در تیرماه 1353، ضمن دفاع از حضور نیروهای ایران در ظفار، ایران را کشوری دوست و مسلمانی خواند که به امنیت منطقه خلیج‌فارس بسیار علاقه‌مند است. 3 شاه ایران نیز به طور مکرر در لابه‌لای سخنان خود، مسئله درخواست رسمی عمان و اصرار آنان در جهت دریافت کمک از تهران را گوشزد می‌کرد؛ امری که می‌توانست ضمن توجیه این لشکرکشی، برخی زمزمه‌های مخالفت‌آمیز اعراب و تردیدهای آنان درباره مشروعیت این عملکرد را خاموش و برطرف سازد. شاه طی سخنان خود در تیرماه 1353 گفت: «سلطان عمان کاملا تنها بود و هیچ‌کس به وی کمک نمی‌کرد. در آنجا وحشی‌های بدبخت ظفاری وجود داشتند که به خود، نام ارتش آزادیبخش داده بودند». 4 و در گفتگو با فرمانده کل قوای یمن شمالی در شهریور 1354 چنین گفت: «به تقاضای قابوس به ظفار نیرو فرستادیم. سیاست ایران کاملا برادرانه و مشفقانه و بدون‌نظر و بی‌غرض است». 5 شاه در مذاکره با حکمران فجیره در آبان 1354 نیز این موضوع را عنوان و تکرار کرد. 6
2. ایفای نقش نظامی و امنیتی در منطقه خلیج‌فارس
تکوین راهبرد شرق سوئز انگلستان به معنای خلاء قدرت در خلیج‌فارس و دکترین نیکسون به منزله عدم برخورد مستقیم امریکا در مناطق بحران‌خیز بود. بر اساس سیاست دو ستون نیکسون، رژیم پهلوی به عنوان قدرت اول منطقه می‌بایست به ایفای نقش محوله بپردازد. مداخله مستقیم و با تمام قدرت ایران در مسئله ظفار، پیامد کوتاه‌مدت و اجتناب‌ناپذیر این سیاست بود.
ایران با دخالت نظامی، خواستار نمایش قدرت و توانایی خود به عنوان تنها نیروی بالقوه برتر منطقه در برابر جریانات مخالف به جهان غرب و کشورهای کوچک عرب خلیج‌فارس بود. مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های شاه، نشانگر اشتیاق وافر ایران به اجرای چنین نقشی در منطقه بود؛ امری که به‌ویژه پس از ناکامی تلاش‌های تهران در انعقاد یک پیمان همگانی امنیتی در خلیج‌فارس که اعراب نسبت به حسن نیت و اهداف خیرخواهانه در آن، دارای تردید و سوءظن بودند، افزایش یافت.
هدلی داناون 7 ــ سردبیر و موری گارت 8 ــ رئیس خبرنگاران مجله تایم امریکا در ابتدای سال 1352 در ارتباط با سیاست‌های نظامی و امنیتی ایران در خلیج‌فارس از دیدگاه‌های شاه مطلع شدند که گفته بود: «اگر کشورهای این منطقه از من درخواست کمک نکنند، درباره اینکه چه بکنم، نگران خواهم شد. برای همین است که من انعقاد نوعی پیمان دفاع منطقه‌ای را پیشنهاد می‌کنم. اما تاکنون به جز از عمان ما هیچ‌گونه پاسخی از دیگران دریافت نکرده‌ایم. ما هیچ چشمداشتی به دیگر کشورها نداریم». 9
شاه در مصاحبه با سلیم اللوزی ــ سردبیر روزنامه الحوادث در جواب سؤال او در مورد علت شرکت ایران در نبرد با چریک‌های ظفار گفت :«سلطان قابوس از ما کمک خواست، ما هم به او کمک کردیم. آماده هستیم، به هر کسی که نیازمند باشد، کمک کنیم». 10 وی همچنین در مصاحبه با روزنامه دیلی تلگراف گفت : «ما هر گونه کمکی را که سلطان عمان از ما درخواست نموده، در اختیار وی قرار داده‌ایم. هر دولتی هم که در خلیج ‌فارس کمک بخواهد. ما حاضر به همکاری هستیم». 11
شاه در مصاحبه با ادوارد بهر 12 ــ سردبیر نیوزویک اینترنشنال 13 و سؤال او که چرا ایران به پلیس خلیج‌فارس مبدل شده است؟ گفت: «پلیس، آخرین چیزی است که ما می‌خواهیم باشیم. ما به کرّات گفته‌ایم که مایلیم همکاری منطقه‌ای داشته باشیم. لکن اگر سایرین فاقد وسیله تضمین ثبات در منطقه باشند، ما می‌توانیم این مهم را به عهده گرفته و خواهیم داد». 14
و در گفتگویی با روزنامه ساندی تایمز در آوریل سال 1974، نقش ایران در عمان و نبرد با شورشیان ظفار و خرید اسلحه را جزئی از سیاست کلی ایران دانست. 15 شاه در بازدید از نیروهای ارتش ایران در ظفار در سال 1356 و پس از گذشت بیش از دو سال از جنگ‌های خونین، همچنان علاقه وافر خود را در ایفای نقش نظامی با این سخنان نشان داد: «ایران در صورت تقاضای کمک از طرف کشورهای آزاد خلیج ‌فارس از امنیت هر کشوری در این منطقه دفاع می‌کند». 16
شاه، علاوه بر اصل همیاری منطقه‌ای که جزء اصول پایه دکترین نیکسون بود، با دخالت در ظفار بر خروج کلیه نیروهای خارجی تأکید می‌ورزید. وی در گفت‌وگو با روزنامه فرانسوی لوپوئن 17 به شماره ماه مه 1973 گفت: «من به ابرقدرت‌های امریکا و شوروی فهماندم که امنیت این بخش از جهان را تأمین خواهم کرد و همه کشتی‌های بازرگانی [می‌توانند] به آزادی در خلیج‌ فارس رفت و آمد کنند». 18 او همچنین، ضمن اشاره به فرستادن نیروهای خود به عمان عنوان کرد: «این به معنی این است که کشتی‌های خارجی باید منطقه را ترک کنند و احتیاجی به حضور آنان در این بخش از جهان نیست 19 و ما به تنهایی قادر به ایجاد امنیت هستیم». 20 شاه در کتاب پاسخ به تاریخ در این باره می‌گوید: « ایران در آن بخش از دنیا، تنها کشوری بود که می‌توانست یک چنان قدرت بازدارنده‌ای را تجهیز کند. ارتش ما درواقع قادر بود که در این ناحیه که برای غرب اهمیت راهبردی فوق‌العاده‌ای دارد، هر گونه ناآرامی محلی را متوقف یا در نطفه خفه کند؛ چرا که ایران، هم پول و هم نیروی انسانی دارد. 21
در نهایت، شاه در یک جهت‌گیری کاملا افراطی اعلام کرد: «منافع ما ایجاب می‌کند که ارتش حتی در خارج از مرزها قربانی دهد تا منافع ملی و سیاسی کشور حفظ شود.» روزنامه معاریو، چاپ اسرائیل در اواخر سال 1352 با اشاره به همین مسئله نوشت:
مداخله ایران در جنگ‌های پارتیزانی استان ظفار عمان که جنگ‌های محدود و لاینقطعی محسوب می‌شود، تصمیم شاه درباره ایفای نقش ژاندارمی خلیج ‌فارس را به‌خاطر می‌آورد. بنا به اظهارات شاه، ایران وظیفه سابق نیروهای بریتانیایی در منطقه خلیج ‌فارس را پس از خروج آنها در سال 1971 عهده‌دار شده است. 22
جبهه خلق ظفار در واکنش به برخی تلاش‌ها که برای مشروعیت بخشیدن به عملیات نظامی برون مرزی ایران در عمان صورت می‌پذیرفت، مسئله درخواست رسمی مسقط برای کمک و علاقه‌مندی شاه به ایفای نقش امنیتی و ژاندارمی را با یکدیگر مرتبط دانست و این حرکت را در راستای دکترین نیکسون خواند و در موضع‌گیری اغراق‌آمیزی اظهار داشت که حتی اگر از طرف دولت عمان نیز درخواستی برای اعزام نیرو به منطقه صورت نمی‌گرفت، رژیم پهلوی به هر طریق ممکن در این ماجرا دخالت می‌کرد.
جبهه خلق پس از نبردهای خونین دسامبر1973، دخالت نظامی ایران را این‌گونه تجزیه و تحلیل کرد:
وقتی ایران به خود حق می‌دهد که اوضاع آن سوی خلیج را بنا به میل خود تغییر دهد، مسلمآ هدف بعدی تجاوزات، رژیم مترقی یمن دمکراتیک است. این درواقع، ادامه سیاست تجاوزگرانه کنونی استعمارگران و مرتجعین خواهد بود. تجاوز ایران علیه وطن ما نتیجه منطقی سیاست خطرناکی است که امپریالیسم امریکا و ارتجاع ایران اعمال می‌کنند و به خود حق می‌دهند که نقش ژاندارم بین‌الملل را ایفاء کنند تا منافعشان را که با منافع خلق عمان و حق حاکمیت او در تضاد است، با اعمال زور تأمین نمایند. 23
3. اهمیت راهبردی خلیج فارس، تنگه هرمز و سرزمین عمان
در بررسی اهمیت عمان، خلیج‌ فارس و گلوگاه هرمز و ارتباط آن با مداخله ایران در ظفار، باید به این موضوعات توجه کرد:
ایران در سال 1354 با تولید روزانه پنج میلیون بشکه نفت، پس از عربستان در مقام دوم جهانی قرار داشت. 24
با افزایش درآمدهای نفتی، سهم آن نیز در کل بودجه ایران روند صعودی یافت. سهم درآمدهای نفت در بودجه دولت ایران که در طی تمامی برنامه چهارم درحدود پنجاه‌ودودرصد بود، در سال 53-1352 به شصت‌وچهار درصد افزایش یافت و در سال 54-1353 به هشتادوهفت‌درصد رسید. در حدود هشتاد درصد کل هزینه مربوط به برنامه پنجم ایران نیز از درآمدهای نفتی به دست می‌آمد. 25
بسیاری از واردات ایران از کشورهای غربی نیز براساس مبادله روزانه و تهاتری با نفت صورت می‌گرفت. به هرترتیب، نفت مرکز ثقل راهبردهای سیاست داخلی و خارجی ایران به‌شمار می‌رفت و جزء اصلی از سیاست پیوند 26 بود. براساس این سیاست، حکومت شاه، نفت، رشد اقتصادی و مسائل سیاسی منطقه، تأمین مالی رشد اقتصادی و تقویت بنیه نظامی، همه به هم مرتبط و لازم و ملزوم یکدیگر بودند. 27
علاوه بر نفت، عمده صادرات و واردات کالاهای غیر نفتی ایران نیز از طریق معبر هرمز انجام می‌گرفت. به عنوان نمونه، مقارن با توسعه قدرت ایران در خلیج‌فارس و در اسفندماه 1349، کل واردات کالاهای غیر نفتی در تمام بنادر شمال درمقیاس هزارتن به ترتیب، 2/17 و صادرات 0/14 بوده است. در حالی‌که در همین تاریخ، جمع کل واردات بنادر جنوب و از طریق تنگه هرمز، 8/201 و صادرات 2/110 بوده است و این ارقام در اردیبهشت 1350 به ترتیب در بنادر شمال 7/31 و 4/6 و در بنادر جنوب 4/315 و 7/70 بوده است. 28
منطقه خلیج‌ فارس، علاوه بر ایران، برای تمامی کشورهایی که به نوعی به نفت و بازارهای آن وابستگی داشتند، بسیار حیاتی بود. ایالات متحده امریکا به عنوان پرچمدار جهان سرمایه‌داری، از ابتدای دهه 1970 میلادی به‌شدت به نفت خلیج ‌فارس وابسته شد. واشنگتن تا سال 1960، ضمن تولید داخلی، واردات خود را از کانادا، ونزوئلا و انگلستان تأمین کرد. اما با شروع دهه هفتاد میلادی و افزایش تقاضای نفت و عدم تولید کافی این منابع تأمین‌کننده، وابستگی به نفت خلیج ‌فارس هرچه بیشتر شد. امریکا مصادف با اولین شوک نفتی، 29 پانزده درصد از کل واردات خود را از خلیج ‌فارس تأمین می‌کرد. اما در سال 1977 به بالاترین درصد وابستگی به منابع منطقه، یعنی سی‌وشش درصد رسید. 30
علاوه بر دریافت منظم نفت، فروش کالا و خدمات و برگشت پول، دیگر علائق اقتصادی امریکا را در خلیج‌فارس تشکیل می‌داد. هنری کیسینجر در این ارتباط گفت: «امریکا به مناسبات جدیدی با کشورهای تولیدکننده نفت دست خواهد یافت؛ برای اینکه [آنها] ثروت جدید خودشان را به کالا برگردانند و باید بزرگ‌ترین واردکننده محصولات ما باشند». 31
جنبش ظفار به طور بالقوه می‌توانست خطراتی را برای منافع رژیم پهلوی و جهان غرب در خلیج‌ فارس در پی داشته باشد. میزان تردد کشتی‌های نفتی و بازرگانی، عبور اکثریت ناوگان دریایی از سواحل عمان که دارای عمق آبی بیشتری بود و بلندی‌های مشرف بر تنگه هرمز، امکان انجام اعمالی در ضدیت با رژیم پهلوی و غرب را به چریک‌ها می‌بخشید؛ خطری که دولتمردان ایران به عنوان یکی از دلایل مداخله خود در ظفار، مطرح می‌کردند. در نتیجه، در یک برنامه هماهنگ و حساب شده، رسانه‌های گروهی و سیاستمدار رژیم پهلوی بر خطر حملات چریکی به تنگه هرمز تأکید ورزیدند.
روزنامه کیهان در تشریح بلندپروازی‌های ایران در منطقه خلیج‌ فارس، از حمله چریک‌های مورد حمایت یمن جنوبی به یک نفتکش حامل نفت ایران در کناره جزیره پریم در تاریخ آذرماه 1351 خبر داد. 32 همین روزنامه، طی نوشتاری در بهمن ،1352 ضمن تأکید بر خطر جدی حملات چریک‌های ظفار به کشتی‌ها در تنگه هرمز نوشت: «شورشیان ظفار اعلام کرده‌اند که پس از تصرف ظفار به رأس‌الحد حمله می‌کنند که کلید ایالت مهم الشریته است که کنترل آن راه را برای تسلط بر منطقه بسیار راهبردی باطنه هموار می‌کند. کنترل باطنه، یعنی امکان تسلط بر شبه جزیره مسندام و تنگه هرمز می‌باشد». 33
روزنامه آیندگان نیز در این ارتباط نوشت: «چریک‌های ظفار می‌توانند با استفاده از موشک‌های کاتیوشا با برد ده کیلومتر، برای حرکت کشتی‌ها در تنگه هرمز خطرساز باشند.» 34
شاه در مصاحبه با فرانک جایلز 35 معاون سردبیر روزنامه ساندی تایمز ـ در اواخر اسفندماه 1352 در کاخ نیاوران با بررسی علل مداخله ایران در ظفار گفت: «شورشیان ظفار می‌توانند با توپ‌های دورزن خود، کنترل تنگه هرمز را به دست گیرند و یا کسانی که می‌توانند یک نفتکش پانصدهزار تنی را غرق سازند؛ آنگاه چه خواهد شد.» 36
علاوه بر تأکید بر توانایی و احتمال حملات چریکی به تنگه هرمز، موقعیت راهبردی و جنبه‌های حیاتی این آبراه دریایی نیز مکررآ مورد توجه سیاستمداران رژیم پهلوی قرار گرفت؛ نگرشی خاص که در ارتباط با مسئله دخالت نظامی و مستقیم در ظفار و توجیه و دفاع از این عملکرد بود.
شاه در مصاحبه با احمد جارالله ــ سردبیر روزنامه کویتی السیاسه ــ در آذرماه ،1352 ضمن اشاره به اهمیت تنگه هرمز گفت: «تا ده سال دیگر، رقم واردات و صادرات ایران به ارقام افسانه‌ای خواهد رسید و لذا تنگه هرمز و اقیانوس هند باید نه‌تنها برای ما، بلکه برای همگان باز بماند». 37 و در مصاحبه با روزنامه لوموند فرانسه در تیر 1353 گفت: «ما بارها گفته‌ایم که تنگه هرمز برای ما اهمیت حیاتی دارد. این تنگه، دروازه ورودی خلیج‌ فارس است. این نقطه برای ما مثل مرگ و زندگی است و ما اصرار داریم که این منطقه به دست کسی اداره شود که با ما دشمن نباشد». 38
وی در گفت‌وگویی با خبرگزاری فرانسه در روز یکشنبه 15/4/1354 باز هم بر این عقیده پای فشرد: «تنگه هرمز که مدخل خلیج ‌فارس و دریای عربستان و اقیانوس هند است، منطقه‌ای است که فکر ما را همیشه به خود مشغول می‌کند.» 39
اردشیر زاهدی ــ سفیر ایران در امریکا ــ نیز طی مصاحبه‌ای مطبوعاتی پس از جلسه شورای امور جهانی در سانفرانسیسکو در مهرماه 1354 گفت: «همان‌طور که شاهنشاه ایران بارها فرموده‌اند، خلیج‌فارس و تنگه هرمز حیاتی است، زیرا این شاهراه آبی بین‌المللی است، نه محلی برای خرابکاری گروه‌های سیاسی.» 40
سیاست تبلیغاتی گسترده داخلی و خارجی رژیم پهلوی در توصیف و یادآوری میزان اهمیت نفت و تنگه هرمز، بر مقاومت و تشدید عملیات علیه گروه‌هایی که ایران، آنها را خرابکار و اخلالگران ثبات خلیج‌فارس می‌خواند، نیز تأکید داشت. شاه در سال 1350 در مصاحبه با روزنامه‌نگاران اعلام کرد، هر کس که مانع ثبات و حرکت عادی کشتیها در خلیج‌فارس شود، با ما دشمن است 41 و بر این نکته صحه گذاشت که برای حفظ امنیت راههای آبی بین‌المللی با تمام قدرت خواهد کوشید و اخلالگران را تنبیه خواهد کرد.42
وی همچنین در گفت‌وگویی با آرنودوبرچگو ــ سردبیر جریده نیوزویک در سال 1352 گفت :« ما نه‌تنها مسؤولیت منطقه‌ای و ملی داریم، بلکه دارای نقش جهانی پایدار و مدافع شصت‌درصد از کل ذخیره‌های نفتی جهان هستیم. پایگاه‌های ما در خلیج‌فارس از درآمدهای آن دفاع خواهد کرد و ما از تنگه هرمز و از مهم‌ترین شریان حیاتی نفت جهان دفاع خواهیم کرد». 43
شاه در مصاحبه با رادیو و تلویزیون فرانسه در تیرماه 1354 و در جواب سؤال خبرنگار فرانسوی در مورد «هدف ایران از اعزام نیرو به ظفار» گفت: «ما می‌خواهیم، این منطقه بدون خطرات و در آرامش و ثبات باقی بماند تا بتوان به بهره‌برداری از منابع طبیعی و فروش و صدور آن پرداخت و یک کشتیرانی کاملا آزاد و مطمئن در خلیج فارس و تنگه هرمز داشت». 44
جنبش ظفار و این فرضیه که آنان، توانایی و هدف وارد آوردن ضربه به مناطق نفتی و تنگه هرمز را دارند، منافع جهان غرب را نیز با خطر روبرو می‌ساخت. گزارش گروه‌های تحقیقاتی دولت امریکا درباره انرژی در سال 1970 میلادی، عواملی همچون جنگ طولانی؛ تهدید تروریستی به نفتکش‌ها در آبراه‌ها و دریاها؛ انقلابات محلی؛ و به قدرت رسیدن حکومت‌های تندروی افراطی در کشورهای عمده نفتی را برجسته‌ترین خطرات برای وابستگی نفتی امریکا دانست. 45
ممانعت در ارسال منظم نفت، جهان غرب را به‌شدت درگیر مشکلات و آشفتگی می‌کرد. الیوت ریچاردسون 46 ــ وزیر بازرگانی امریکا اظهار داشت که یک تحریم نفتی دیگر، فاجعه خواهد بود و نیروهای نظامی امریکا را به مبارزه نظامی سختی خواهد کشاند. 47
هنری کیسینجر نیز در 16 سپتامبر 1975، محاصره انتقال نفت به امریکا را برابر با از دست دادن پانصد هزار فرصت شغلی؛ پایین آمدن سطح تولیدات سالیانه؛ و ده میلیارد دلار ضرر و زیان دانست. 48 ریچارد نیکسون ــ رئیس‌جمهوری امریکا ــ می‌نویسد: «چریک‌های ظفار می‌توانستند، با تصرف عمان، مناطق عظیم نفتی را تصرف کرده و تیر خلاص را شلیک کنند. تسلط بر منابع حیاتی نفت، تسلط بر حیات غرب است.»
منبع :ایرانیانhttp://www.iichs.org