دوست و دشمن کودتای سوم اسفند
در آخرین روز حیات کابینه سیاه «سیّد ضیاءالدّین» تظاهرات وسیع و دامنهداری علیه او در مسجد شاه برپا کردند و سخنرانان در یک اجتماع چند هزار نفری سیاستهای استعماری دولت انگلستان را به شدّت مورد انتقاد قرار دادند و در پایان جمعیت
پژوهشگر: محمدرضا تبریزی شیرازی
در آخرین روز حیات کابینه سیاه «سیّد ضیاءالدّین» تظاهرات وسیع و دامنهداری علیه او در مسجد شاه برپا کردند و سخنرانان در یک اجتماع چند هزار نفری سیاستهای استعماری دولت انگلستان را به شدّت مورد انتقاد قرار دادند و در پایان جمعیت انبوه و فشرده فریاد کشیدند: «سیّد ضیاءالدّین» را نمیخواهیم ..... نمیخواهیم.
به دنبال اجتماعات مردمی و تظاهرات عمومی به ناچار «احمدشاه» حکم عزل «سیّد ضیاءالدّین» را از مقام رییسالوزرا صادر کرد و کلیه زندانیان سیاسی آزاد گردیدند و بلافاصله اعلامیهای تحت عنوان «بیان حقیقت» پیرامون کودتای 1299 که به قلم «نصرتالدّوله فیروز» نگارش یافته بود منتشر شد.
اعلامیه نصرتالدوله فیروز علیه کودتای 1299
وقایع غیرمترّقبه نود روزه اخیر ایران، یعنی دوره حکومت نامشروع «سیّد ضیاء» به درجهای غیرمکشوف و مورد اشتباه واقع شده و به اندازهای سیاست خارجی ذینفع در این وقایع، افکار عمومی و جراید را مشوب نموده که کشف حقایق برای اعاده حیثیات و حفظ شرافت ملّی ایران لازم آمده و رفع شبهه و موکول کردن حکمیّت وقایع به افکار عمومی دنیا و جمهور ملل متمدّنه از وظایف اوّلیه ایرانیان شمرده میشود. به ملاحظه اینکه مبادا به وسیله نیرنگ دیگری باز آزادی شکایت ایرانیان از دست برود، ما مبعوثان ذیل قبل از افتتاح مجلس و عهدهداری وظایف رسمی خود میخواهیم مختصری از وقایع اخیر را بیان و به عموم ملل دنیا گوشزد نماییم که ایران، عضو کهنسال خانواده بشریت، عضو مجمع اتّفاق ملل، یعنی همان مجمع عالی مقامی که برای کم شدن ظلم و جلوگیری از حرصورزی سیاست امپریالیزم (مستعمراتی) تأسیس شده و خود را مکلّف به حراست از حقوق ملل از مداخلات اجنبی در کارهای داخلی خود و به واسطه ابراز همین نفرت، چگونه مورد تضییقات و سختیهای گوناگون واقع میگردد.
درک این حقیقت و پی بردن به علل اصلی فجایع حکومت «سیّد ضیاء» محتاج به ذکر تاریخچه مختصری است.... چندی پس از سقوط کابینه آقای «مشیرالدّوله» که به واسطه درخواست سفارت انگلیس راجع به خارج کردن صاحبمنصبان روسی از دیویزیون قزاق اعلیحضرت همایونی واقع شد و تعیین آقای سپهدار اعظم به ریاست وزراء که این مقصود سفارت انگلیس را انجام داد، سفارت مزبور در ... [شهر ربیعالاوّل 1339 هجری] در ضمن نت مشروحی که به دولت ایران داد، رفتن قشون خود را از ایران در بهار وعده کرده، ضمنآ تکلیف نمود که دولت ایران از حضور قشون انگلیس استفاده کرده، یک دیویزیون قشونی ایرانی در تحت ریاست صاحبمنصبان انگلیسی در حدود قزوین که مرکز توقف قشون دولت بریتانیا بود تشکیل دهد و در صورت تخلّف از این تکلیف، ایران را به مخاطرات انقلابی و زوال ملیّت تهدید مینمود. حکومت وقت حلّ قضیه را به مجمعی مرکب از وجوه علما و محترمین و وکلا و سایر سیاسیین مملکت محوّل نمود. مجلس مزبور در تاریخ 16 ربیعالاوّل 1339 در عمارت سلطنتی منعقد گردیده و همانطور که قبلا هم پیشبینی میشد، حضّار ردّ و قبول تقاضای سفارت انگلیس را از حدّ صلاحیّت خود خارج دیده و موکول به اراده مجلس شورای ملّی نمودند. با وجود مسامحهای که از طرف حکومت وقت در افتتاح مجلس به عمل میآمد، متدرجآ عده وکلا که برای افتتاح مجلس لازم بود در تهران گرد آمده و قانونآ افتتاح مجلس را ایجاب مینمود. در این موقع اکثریّت نمایندگان حاضره در مرکز، در ضمن پروگرام آتیه خود الغاء قرارداد انگلیس و ایران را گنجانده و آن پروگرام را طبع و منتشر نمودند و بالنتیجه قراردادی که اعتبار آن فقط منوط به تصویب مجلس بود و زمامداران ایران و انگلستان بالسویه در تمام عالم این مطلب را اعلان و به عموم خاطر نشان نموده بودند، به اتفاق کلمه وکلای حاضره در تهران ملغی شده و خالی از هر نوع اعتباری گردید.
از همین اوقات، یعنی پس از یأس از اسارت ایران به وسیله دسایس عادیه، نقشه کودتای «سیّد ضیاء» قطعی و متوسل به جبر و مشت شد. این بود که در شب دوازدهم جمادیالثانیه (20 فوریه 1921) در تحت حمایت تاریکی شب و مسامحهکاری عمدی یا سهوی حکومت وقت، دست جنایتکار فرزند ناخلف ایران، «سیّد ضیاء» مدیر روزنامه رعد، برای سرقت قدرت دراز گردید. یک عده از دیویزیون قزاق شاهنشاهی را که در قزوین متوقّف و موقّتآ در تحت اداره یک نفر صاحبمنصب انگلیسی (اسمایس) بودند، بهعنوان احضار از طرف اعلیحضرت مشتبه نموده و به طرف تهران حرکت دادند. در نزدیکی پایتخت روزنامهنویس مزبور، که معروف به بیوجدانی و مزدوری اجنبی است، به این قوّه الحاق و اداره کردن سیاست آن را عهدهدار گردید. فرمانده ایرانی این قوّه بدون اطلاع از حقایق و به اشتباه اینکه نیّات خفیّه پادشاه خود را مجری و برای جلوگیری از خطرات تهدیدکننده تخت و تاج سلطنت اقدام مینماید، قوّه خود را برای اجراء اوامر «سیّد ضیاء» حاضر نمود و «سیّد ضیاء» به وسیله دسیسه و فشار موفّق به تحصیل فرمان ریاست وزرایی خود گردیده، در پایتخت و سایر نقاط حکومت نظامی را با نهایت شدّت برقرار نمود. مخابرات تلگرافی و پستی بین پایتخت و سایر ولایات مدّتی مقطوع و بعد در تحت سانسور شدید واقع گردید.
عده کثیری از محترمین و متنفذین و روحانیین و وکلاء و آزادیخواهان که گناه آنها هواخواهی استقلال ایران و تنفّر از سلطه اجنبی و مزاحمت در پیشرفت نقشه نامشروع او بود توقیف و در پایتخت و ولایات در زوایای تاریک محبس افتادند. قواعد اسلامی قوانین اساسی مملکتی پایمال و مجلس شورای ملّی که باید مفتوح میشد، تعطیل گردید. خیانتکاران داخلی به همدستی عدهای از ارمنی و غیره و دستیاران خارجی آنها، طوری گلوی ایران فشردند که حتّی قدرت بلند کردن صدای پروتست از ایرانیان سلب گردید، در هر موقعی هم که صداهای ضعیف مخالفتی در گوشهای بلند میشد، فورآ عده دیگری بر محبوسین و تبعیدشدگان اضافه میشدند. با این رویه در ایران سکوت قبرستان، خاموشی مرگ و بهت عمومی برقرار گردید، و مسبّبین خارجی این قضایا، این سکوت و خاموشی ایران را در اروپا بعنوان رضایت از استقرار حکومت مزدور اجنبی جلوه دادند و جراید را پر از اشتباهکاریهای گوناگون نمودند.
برای مزید اغفال افکار عامّه و پوشاندن عقاید باطنی خود و تقلیل سوءظن و عدم اعتماد ملّت ایران که از دیرگاهی او را اجیر و خریده شده اجنبی میدانست، «سیّد ضیاء» شروع به انتشار بیانیههای دروغین خود نموده، درصدد برآمد که به حکومت خود رنگ حکومت اصلاحطلب، حکومت انقلاب ملّی، حکومت حامی رعایا بدهد. در بیانیههای خود مینوشت که ایران را از شرّ مداخلات اجانب خلاص خواهد کرد، دشمنان خارجی و داخلی را به حساب دعوت خواهد نمود. قرارداد انگلیس و ایران را که عملا از درجه اعتبار ساقط شده بود، صورتآ الغاء نمود، ولی دیری نگذشت که حقایق عمل، غالب بر تلفیق عبارات و الفاظ گردیده، نیّات سوء باطنی و تصمیمات خیانتکارانه او هویدا و مواد مضرّه قرارداد مزبور عملا اجرا گردید. در عوضِ حمایت از زراعت و تجارت، بر طبقات زارع و تاجر مملکت، مالیاتهای سنگینی که بالنتیجه تجارت و فلاحت مملکت را نابود کرده، باعث ترویج تجارت خارجی میگردید، تحمیل شد. در عوض اصلاح مالیه مملکت، مبالغ کلّی از عواید مملکتی صرف مخارج بیهوده بین دوستان و همدستان و مباشرین و شرکای این جنایت تقسیم شد. از هیچ نوع اقدامی در پامال کردن قوانین مذهبی و مملکتی و لگدکوب کردن حقوق و آزادی مردم و توسعه نفوذ اجنبی فروگذار نگردید. ولی خوشبختانه حیثیّت ایرانیت و تعصّب دیانت اسلامی این رویه بیشرمانه و این سیاست مبنی بر دروغ و تزویر را مقهور و به جاده عدم سوق داد. تضییقات به افراد هر طبقه، عوض تسلیم نمودن آنها به قبول این رژیم و متوّسل شدن آنها به دامان اجنبی، به درجهای تولید حسّ مقاومت نمود که مخاطرات جانی، تضییقات شرافتی و تضییقات ثروتی را بر خود هموار کرده قبول مرگ را به تسلیم در مقابل این وضعیّت ترجیح دادند.
سردار محترم ایرانی 1 ملتفت شد که صداقت و شجاعت او اسباب اجراء اغراض اجنبی و زمامداری یکنفر دزد وطنفروش گردیده و احساسات وطنخواهانه خود را پس از توجّه به این مطلب ظاهر نمود. پادشاه محبوب ایران که کاملا متوجه این دسیسهها بود، موقع را از دست نداده و از کشف حقایق و بروز نفرت و انزجار عمومی استفاده نموده، حکومت «سیّد ضیاء» خائن وطنفروش را ساقط فرمودند و سیّد مزبور از بیم مجازات و انتقام احساسات عمومی، همانطوری که با کمک و راهنمایی اجنبی، شبانه بر ملّت ایران شبیخون زده و موجب این مصائب شده بود، باز در تحت حمایت آنها شبانه فرار و خود را سلامت به بغداد رسانید.
این است حالت ایران در قرن بیستم که ملل عالم برای حفظ آزادی و حقوق نوع بشر از بذل انواع مجاهدت خودداری نمینمایند. این رفتاری که با ایرانیها روامیدارند، در صفحه تاریخ مدنیّت دنیا لکه بدنامی است که باقی و برقرار خواهد بود. ما میخواهیم که در سایه عدالت دنیا حقّ حیات خود را حراست نماییم. ما میخواهیم که آزادی خودمان را حفظ کنیم. ما میخواهیم که زیر بار مداخلات اجنبی نرفته، در وطن خودمان بمیل خودمان زندگانی بکنیم. ما منافع کسی را تهدید نمیکنیم و با کسی کاری نداریم، ولی میخواهیم ما را خفه نکنند، برای سلب آزادی ما در مملکت ما تبادل خیانت و حمایت از خیانتکاران ننمایند. ما میخواهیم «سیّد ضیاء» و همدستان او را در تأسیس این خیانت ایران بر باد ده محاکمه و مجازات بکنیم، و فقط میخواهیم که نسبت به قضایای داخلی ما بیطرفی محفوظ مانده، حمایتهای غیرمشروع از میان برود. ما یقین داریم که افکار آزاد دنیا در تقبیح این قبیل تجاوزات با ما اشتراک کرده و آنهایی که برخلاف مصلحت و میل ملّت آزادیخواه خود هتک احترام روابط بینالمللی به خرق قوانین و عادات جاریه مینماید، محکوم سازند.
امضاء نمایندگان: احتشامالدّوله، امینالشریعه شیرازی، رفعتالدّوله، عدلالسلطنه، جلیلالملک، سردار مفخّم، سهامالسلطان، بیانالملک، ابراهیم نماینده قزوین، سردار معظّم نماینده قائنات خراسان، سدیدالملک، معتضدالدّوله، نصیر دیوان، مدیرالملک، صدرالاسلام، حاج شیخ اسدالله محلاّتی، رکنالملک نماینده لرستان، عمادالسلطنه، میرزا ابراهیم قمی نماینده قم، نماینده شاهرود و بسطام آقاسیّد فاضل، حسین صدرایی، بیانالدّوله، امیرناصر، امیرحسین، شیخ محمّدجواد، مستشارالدّوله نماینده بروجرد، ملکالشعرا 2
«دشتی» در کتاب ایّام محبس سیمای «سیّد ضیاءالدّین» را چنین به تصویر میکشد.
نسبت به «سیّد ضیاءالدّین» افکار مخالف و موافق موجود است. مخالفین، او را یک سیّد بی سرو پا (اوانتوروپه) ماجراجو، بیپرنسیپ و بیمسلکی میدانند که گاهی در استخدام سفارت روس و زمانی عامل سفارت انگلیس و همدست اشخاص بدسابقه طرّار بوده و به قیمت فحش و تملّق از اشخاص پول گرفته و زندگانی متجمّل و محفوف به عیّاشی و هرزگی او در نتیجه بیمسلکی و خدمت به خائنین و تبعیت از مطامع اجنبی تهیه شده و کابینه او مستقیمآ نتیجه دیپلوماسی سفارت انگلیس بوده و از حکومت سه ماهه خود جز قانع کردن سیاست حریصانه انگلیس و سیراب کردن جنون ریاست خود مقصودی نداشته وغیر از یک سلسله عوامفریبی و ریاکاری، کاری از پیش نبرده است و اکنون هم کارکنان سفارت انگلیس برای وکالت او و ارجاع او بهطور مستقیم یا غیرمستقیم و یا بدون اراده خادم سیاست انگلیسها هستند.
موافقین او را یک نفر از انقلابیون اوّل مشروطیّت، مجاهدین راه آزادی، صاحب پرنسیب و عقاید مثبت و دارای عزم و اراده و قائد تجدّد و پروانه شمع اصلاحات و خرابکننده بنیان اشرافیّت و ملغی قرارداد، وطنپرست و فعّال میدانند و کابینه او را مبدأ یک نهضت و جنبش جدیدی معرفی میکنند.
مخالفین او عبارتند از آزادیخواهان بصیر و مطلع به اوضاع، اطرافیان سفارت روس و مخالفین سفارت انگلیس و یکدسته از اشرافی که در کابینه او محبوس شدند.
موافقین او مرکبند از رفقای شخصی او، کارکنان و مستخدمین جریده رعد و مطبعه روشنایی، یکدسته مختصری از احرار سادهلوح و ناراضی از جریانهای بطئی و سیاست اهمال و مسامحه کابینههای اشرافی.
در اینکه «سیّد ضیاءالدّین» یک وقتی حامی سیاست روس و پس از آن مدافع سیاست انگلیس بوده به دلیل روزنامه رعد در ولایات نه تنها مورد توجّه افکار عمومی نبوده بلکه مردم با یک قیافه خیلی عبوس و نفرتآمیزی آن را تلقی میکردند و فقط اخیرآ به واسطه داشتن اخبار مختلفه بهطور کافی و مرتّب رسانیدن نمرات جریده به مشترکین و بهواسطه نبودن جراید محبوب ملّی در ولایات زیادتر میرفت و مردم آن را میخواندند ورنه خیلی منفور و بد وجهه بود.
مخصوصآ در اثنای جنگ بینالملل که رعد کاملا متظاهر به حمایت متّفقین (روس و انگلیس) بود و بعد از آن در موقع تشکیل پلیس جنوب که رعد نسبت با آن موافق بود، در اقطار جنوبی، جریده مزبور خیلی منفور و مدیرش یکی از عمّال اجانب نام برده میشد.
بعد از جنگ عمومی و تشکیل کابینه مشئوم «وثوقالدّوله» و آن میدانداریهایی که «سیّد ضیاءالدّین» بر ضد مهاجرین و عناصر آزادیخواه و لیدرهای محبوبالمله و رییسالوزراهای پاکدامن میکرد واز شخص «وثوقالدّوله» با کمال جرأت حمایت مینمود بر انزجار حمیّات عمومی نسبت به رعد و صاحبش افزوده، این انزجار و تنفّر وقتی به سرحد کمال رسید که قرارداد شوم «وثوقالدّوله» با «کاکس» منعقد و متعاقب آن، نه مقاله پرحرارت ولی بیمنطق و مشتمل به مدیحهسرایی نسبت به «وثوقالدّوله» به قلم «سیّد ضیاءالدّین» در رعد منتشر گردید.
در ایران کمتر جریدهای، به صراحت و تهوّر رعد متظاهر به حمایت سیاستهای خارجه شده و از همین لحاظ خیلی در افکار آزادیخواهان منفور واقع شده بود. در این جا یک مسئله باقی میماند که از لحاظ بیغرضی و بیطرفی لازم است مورد دقّت واقع شود و آن اینست که آیا «سیّد ضیاءالدّین» را چه چیز به اتّخاذ این رویه واداشته بود؟ حفظ مصالح ایران یا جلب منافع شخصی؟
آیا حقیقتآ «سیّد ضیاءالدّین» در اتّخاذ این رویههای کج و مخالف احساسات و افکار عمومی فقط مستند به افکار خود بوده و مصالح عمومی ایران را در اتّخاذ این سیاست، یعنی موافقت با مطامع سیاسی روس و انگلیس تشخیص داده بود مثلا قرارداد «وثوقالدّوله» را برای ایران نافع! میدانسته است و یا اینکه برای منافع شخصی و برای جلب استفاده و تأمین یک زندگانی پُر از عیش و تجمّل و بالاخره مزدوری سیاست دیگران و فرو نشانیدن سوزش هوا و هوس با مقدرات وطن ما بازی کرده است؟
به عقیده من ابدآ شبهه و تردیدی در این مسئله نیست که «سیّد ضیاءالدّین» قبل از کودتا منفور افکار عمومی و احرار و صلحا و منوّرالفکرهای پاکدامن بوده است، همچنانی که شبهه ندارد از اوّل کابینه «وثوقالدّوله» تا زمانی که خودش رییسالوزرا شد یکی از انگوفیلهای فعّال و عوامل متعصب انگلیسها بوده است و کتابچهای که میگوید در قفقاز نشر داده نیز یکی از دلایل انگلیسیمآبی اوست، و تصوّر نمیکنم غیر از رفقای خصوصی او غیر از شرکای سیاسی او و غیر از مستخدمین شخصی او، کسی منکر این حقایق باشد و حتی تمام آن طبقه سادهلوحی که امروز طرفدار او هستند به درجهای نسبت به مشارالیه بدبین بودهاند، که قبل از کودتا او را در ردیف «نصرتالدّوله» و «وثوقالدّوله» موضوع لعن و نفرت خود قرار داده بودند و حاضر نبودند اسم او غیر مقرون به فحش و لعنت برده شود.
فقط حکومت سه ماهه اوست که یکدسته را نسبت به او خوشبین نموده و مبدأ ظهور افکار موافقی نسبت به «سیّد ضیاءالدّین» همان کابینه سه ماهه اوست زیرا در طی آن اعمالی مندرج بود که بالطبیعه با افکار عامّه موافقت داشت.
منبع :ایرانیانhttp://www.iichs.org
به دنبال اجتماعات مردمی و تظاهرات عمومی به ناچار «احمدشاه» حکم عزل «سیّد ضیاءالدّین» را از مقام رییسالوزرا صادر کرد و کلیه زندانیان سیاسی آزاد گردیدند و بلافاصله اعلامیهای تحت عنوان «بیان حقیقت» پیرامون کودتای 1299 که به قلم «نصرتالدّوله فیروز» نگارش یافته بود منتشر شد.
اعلامیه نصرتالدوله فیروز علیه کودتای 1299
بیان حقیقت
این اعلامیه توسط تعدادی از سیاسیون و نمایندگان وقت مجلس شورای ملی امضا شده بود. متن اعلامیه به این شرح است:وقایع غیرمترّقبه نود روزه اخیر ایران، یعنی دوره حکومت نامشروع «سیّد ضیاء» به درجهای غیرمکشوف و مورد اشتباه واقع شده و به اندازهای سیاست خارجی ذینفع در این وقایع، افکار عمومی و جراید را مشوب نموده که کشف حقایق برای اعاده حیثیات و حفظ شرافت ملّی ایران لازم آمده و رفع شبهه و موکول کردن حکمیّت وقایع به افکار عمومی دنیا و جمهور ملل متمدّنه از وظایف اوّلیه ایرانیان شمرده میشود. به ملاحظه اینکه مبادا به وسیله نیرنگ دیگری باز آزادی شکایت ایرانیان از دست برود، ما مبعوثان ذیل قبل از افتتاح مجلس و عهدهداری وظایف رسمی خود میخواهیم مختصری از وقایع اخیر را بیان و به عموم ملل دنیا گوشزد نماییم که ایران، عضو کهنسال خانواده بشریت، عضو مجمع اتّفاق ملل، یعنی همان مجمع عالی مقامی که برای کم شدن ظلم و جلوگیری از حرصورزی سیاست امپریالیزم (مستعمراتی) تأسیس شده و خود را مکلّف به حراست از حقوق ملل از مداخلات اجنبی در کارهای داخلی خود و به واسطه ابراز همین نفرت، چگونه مورد تضییقات و سختیهای گوناگون واقع میگردد.
درک این حقیقت و پی بردن به علل اصلی فجایع حکومت «سیّد ضیاء» محتاج به ذکر تاریخچه مختصری است.... چندی پس از سقوط کابینه آقای «مشیرالدّوله» که به واسطه درخواست سفارت انگلیس راجع به خارج کردن صاحبمنصبان روسی از دیویزیون قزاق اعلیحضرت همایونی واقع شد و تعیین آقای سپهدار اعظم به ریاست وزراء که این مقصود سفارت انگلیس را انجام داد، سفارت مزبور در ... [شهر ربیعالاوّل 1339 هجری] در ضمن نت مشروحی که به دولت ایران داد، رفتن قشون خود را از ایران در بهار وعده کرده، ضمنآ تکلیف نمود که دولت ایران از حضور قشون انگلیس استفاده کرده، یک دیویزیون قشونی ایرانی در تحت ریاست صاحبمنصبان انگلیسی در حدود قزوین که مرکز توقف قشون دولت بریتانیا بود تشکیل دهد و در صورت تخلّف از این تکلیف، ایران را به مخاطرات انقلابی و زوال ملیّت تهدید مینمود. حکومت وقت حلّ قضیه را به مجمعی مرکب از وجوه علما و محترمین و وکلا و سایر سیاسیین مملکت محوّل نمود. مجلس مزبور در تاریخ 16 ربیعالاوّل 1339 در عمارت سلطنتی منعقد گردیده و همانطور که قبلا هم پیشبینی میشد، حضّار ردّ و قبول تقاضای سفارت انگلیس را از حدّ صلاحیّت خود خارج دیده و موکول به اراده مجلس شورای ملّی نمودند. با وجود مسامحهای که از طرف حکومت وقت در افتتاح مجلس به عمل میآمد، متدرجآ عده وکلا که برای افتتاح مجلس لازم بود در تهران گرد آمده و قانونآ افتتاح مجلس را ایجاب مینمود. در این موقع اکثریّت نمایندگان حاضره در مرکز، در ضمن پروگرام آتیه خود الغاء قرارداد انگلیس و ایران را گنجانده و آن پروگرام را طبع و منتشر نمودند و بالنتیجه قراردادی که اعتبار آن فقط منوط به تصویب مجلس بود و زمامداران ایران و انگلستان بالسویه در تمام عالم این مطلب را اعلان و به عموم خاطر نشان نموده بودند، به اتفاق کلمه وکلای حاضره در تهران ملغی شده و خالی از هر نوع اعتباری گردید.
از همین اوقات، یعنی پس از یأس از اسارت ایران به وسیله دسایس عادیه، نقشه کودتای «سیّد ضیاء» قطعی و متوسل به جبر و مشت شد. این بود که در شب دوازدهم جمادیالثانیه (20 فوریه 1921) در تحت حمایت تاریکی شب و مسامحهکاری عمدی یا سهوی حکومت وقت، دست جنایتکار فرزند ناخلف ایران، «سیّد ضیاء» مدیر روزنامه رعد، برای سرقت قدرت دراز گردید. یک عده از دیویزیون قزاق شاهنشاهی را که در قزوین متوقّف و موقّتآ در تحت اداره یک نفر صاحبمنصب انگلیسی (اسمایس) بودند، بهعنوان احضار از طرف اعلیحضرت مشتبه نموده و به طرف تهران حرکت دادند. در نزدیکی پایتخت روزنامهنویس مزبور، که معروف به بیوجدانی و مزدوری اجنبی است، به این قوّه الحاق و اداره کردن سیاست آن را عهدهدار گردید. فرمانده ایرانی این قوّه بدون اطلاع از حقایق و به اشتباه اینکه نیّات خفیّه پادشاه خود را مجری و برای جلوگیری از خطرات تهدیدکننده تخت و تاج سلطنت اقدام مینماید، قوّه خود را برای اجراء اوامر «سیّد ضیاء» حاضر نمود و «سیّد ضیاء» به وسیله دسیسه و فشار موفّق به تحصیل فرمان ریاست وزرایی خود گردیده، در پایتخت و سایر نقاط حکومت نظامی را با نهایت شدّت برقرار نمود. مخابرات تلگرافی و پستی بین پایتخت و سایر ولایات مدّتی مقطوع و بعد در تحت سانسور شدید واقع گردید.
عده کثیری از محترمین و متنفذین و روحانیین و وکلاء و آزادیخواهان که گناه آنها هواخواهی استقلال ایران و تنفّر از سلطه اجنبی و مزاحمت در پیشرفت نقشه نامشروع او بود توقیف و در پایتخت و ولایات در زوایای تاریک محبس افتادند. قواعد اسلامی قوانین اساسی مملکتی پایمال و مجلس شورای ملّی که باید مفتوح میشد، تعطیل گردید. خیانتکاران داخلی به همدستی عدهای از ارمنی و غیره و دستیاران خارجی آنها، طوری گلوی ایران فشردند که حتّی قدرت بلند کردن صدای پروتست از ایرانیان سلب گردید، در هر موقعی هم که صداهای ضعیف مخالفتی در گوشهای بلند میشد، فورآ عده دیگری بر محبوسین و تبعیدشدگان اضافه میشدند. با این رویه در ایران سکوت قبرستان، خاموشی مرگ و بهت عمومی برقرار گردید، و مسبّبین خارجی این قضایا، این سکوت و خاموشی ایران را در اروپا بعنوان رضایت از استقرار حکومت مزدور اجنبی جلوه دادند و جراید را پر از اشتباهکاریهای گوناگون نمودند.
برای مزید اغفال افکار عامّه و پوشاندن عقاید باطنی خود و تقلیل سوءظن و عدم اعتماد ملّت ایران که از دیرگاهی او را اجیر و خریده شده اجنبی میدانست، «سیّد ضیاء» شروع به انتشار بیانیههای دروغین خود نموده، درصدد برآمد که به حکومت خود رنگ حکومت اصلاحطلب، حکومت انقلاب ملّی، حکومت حامی رعایا بدهد. در بیانیههای خود مینوشت که ایران را از شرّ مداخلات اجانب خلاص خواهد کرد، دشمنان خارجی و داخلی را به حساب دعوت خواهد نمود. قرارداد انگلیس و ایران را که عملا از درجه اعتبار ساقط شده بود، صورتآ الغاء نمود، ولی دیری نگذشت که حقایق عمل، غالب بر تلفیق عبارات و الفاظ گردیده، نیّات سوء باطنی و تصمیمات خیانتکارانه او هویدا و مواد مضرّه قرارداد مزبور عملا اجرا گردید. در عوضِ حمایت از زراعت و تجارت، بر طبقات زارع و تاجر مملکت، مالیاتهای سنگینی که بالنتیجه تجارت و فلاحت مملکت را نابود کرده، باعث ترویج تجارت خارجی میگردید، تحمیل شد. در عوض اصلاح مالیه مملکت، مبالغ کلّی از عواید مملکتی صرف مخارج بیهوده بین دوستان و همدستان و مباشرین و شرکای این جنایت تقسیم شد. از هیچ نوع اقدامی در پامال کردن قوانین مذهبی و مملکتی و لگدکوب کردن حقوق و آزادی مردم و توسعه نفوذ اجنبی فروگذار نگردید. ولی خوشبختانه حیثیّت ایرانیت و تعصّب دیانت اسلامی این رویه بیشرمانه و این سیاست مبنی بر دروغ و تزویر را مقهور و به جاده عدم سوق داد. تضییقات به افراد هر طبقه، عوض تسلیم نمودن آنها به قبول این رژیم و متوّسل شدن آنها به دامان اجنبی، به درجهای تولید حسّ مقاومت نمود که مخاطرات جانی، تضییقات شرافتی و تضییقات ثروتی را بر خود هموار کرده قبول مرگ را به تسلیم در مقابل این وضعیّت ترجیح دادند.
سردار محترم ایرانی 1 ملتفت شد که صداقت و شجاعت او اسباب اجراء اغراض اجنبی و زمامداری یکنفر دزد وطنفروش گردیده و احساسات وطنخواهانه خود را پس از توجّه به این مطلب ظاهر نمود. پادشاه محبوب ایران که کاملا متوجه این دسیسهها بود، موقع را از دست نداده و از کشف حقایق و بروز نفرت و انزجار عمومی استفاده نموده، حکومت «سیّد ضیاء» خائن وطنفروش را ساقط فرمودند و سیّد مزبور از بیم مجازات و انتقام احساسات عمومی، همانطوری که با کمک و راهنمایی اجنبی، شبانه بر ملّت ایران شبیخون زده و موجب این مصائب شده بود، باز در تحت حمایت آنها شبانه فرار و خود را سلامت به بغداد رسانید.
این است حالت ایران در قرن بیستم که ملل عالم برای حفظ آزادی و حقوق نوع بشر از بذل انواع مجاهدت خودداری نمینمایند. این رفتاری که با ایرانیها روامیدارند، در صفحه تاریخ مدنیّت دنیا لکه بدنامی است که باقی و برقرار خواهد بود. ما میخواهیم که در سایه عدالت دنیا حقّ حیات خود را حراست نماییم. ما میخواهیم که آزادی خودمان را حفظ کنیم. ما میخواهیم که زیر بار مداخلات اجنبی نرفته، در وطن خودمان بمیل خودمان زندگانی بکنیم. ما منافع کسی را تهدید نمیکنیم و با کسی کاری نداریم، ولی میخواهیم ما را خفه نکنند، برای سلب آزادی ما در مملکت ما تبادل خیانت و حمایت از خیانتکاران ننمایند. ما میخواهیم «سیّد ضیاء» و همدستان او را در تأسیس این خیانت ایران بر باد ده محاکمه و مجازات بکنیم، و فقط میخواهیم که نسبت به قضایای داخلی ما بیطرفی محفوظ مانده، حمایتهای غیرمشروع از میان برود. ما یقین داریم که افکار آزاد دنیا در تقبیح این قبیل تجاوزات با ما اشتراک کرده و آنهایی که برخلاف مصلحت و میل ملّت آزادیخواه خود هتک احترام روابط بینالمللی به خرق قوانین و عادات جاریه مینماید، محکوم سازند.
امضاء نمایندگان: احتشامالدّوله، امینالشریعه شیرازی، رفعتالدّوله، عدلالسلطنه، جلیلالملک، سردار مفخّم، سهامالسلطان، بیانالملک، ابراهیم نماینده قزوین، سردار معظّم نماینده قائنات خراسان، سدیدالملک، معتضدالدّوله، نصیر دیوان، مدیرالملک، صدرالاسلام، حاج شیخ اسدالله محلاّتی، رکنالملک نماینده لرستان، عمادالسلطنه، میرزا ابراهیم قمی نماینده قم، نماینده شاهرود و بسطام آقاسیّد فاضل، حسین صدرایی، بیانالدّوله، امیرناصر، امیرحسین، شیخ محمّدجواد، مستشارالدّوله نماینده بروجرد، ملکالشعرا 2
علی دشتی و کودتای 1299 سید ضیاءالدین طباطبایی
نخستین کسی که احساسات خود را در مورد سید ضیاء به روی کاغذ ریخت و بعدها به نام کتاب «ایّام محبس» منتشر شد، «علی دشتی» بود. وی در غوغای قرارداد 1919 از کربلا وارد ایران شده بود تا در وزارت معارف، یا وزارت عدلیه استخدام و بکاری مشغول شود، که ناگهان با رهبر و مخالفان قرارداد یعنی «مدرّس» آشنا شد و با کمک عدهای دیگر علیه «وثوقالدّوله» رییسالوزرا، «نصرتالدّوله» وزیر امور خارجه و «صارمالدّوله» وزیر مالیه که عاقدین قرارداد بودند به شبنامهنویسی پرداخت تا سرانجام او را به کریدور شماره 8 زندان قصر کشاند.«دشتی» در کتاب ایّام محبس سیمای «سیّد ضیاءالدّین» را چنین به تصویر میکشد.
نسبت به «سیّد ضیاءالدّین» افکار مخالف و موافق موجود است. مخالفین، او را یک سیّد بی سرو پا (اوانتوروپه) ماجراجو، بیپرنسیپ و بیمسلکی میدانند که گاهی در استخدام سفارت روس و زمانی عامل سفارت انگلیس و همدست اشخاص بدسابقه طرّار بوده و به قیمت فحش و تملّق از اشخاص پول گرفته و زندگانی متجمّل و محفوف به عیّاشی و هرزگی او در نتیجه بیمسلکی و خدمت به خائنین و تبعیت از مطامع اجنبی تهیه شده و کابینه او مستقیمآ نتیجه دیپلوماسی سفارت انگلیس بوده و از حکومت سه ماهه خود جز قانع کردن سیاست حریصانه انگلیس و سیراب کردن جنون ریاست خود مقصودی نداشته وغیر از یک سلسله عوامفریبی و ریاکاری، کاری از پیش نبرده است و اکنون هم کارکنان سفارت انگلیس برای وکالت او و ارجاع او بهطور مستقیم یا غیرمستقیم و یا بدون اراده خادم سیاست انگلیسها هستند.
موافقین او را یک نفر از انقلابیون اوّل مشروطیّت، مجاهدین راه آزادی، صاحب پرنسیب و عقاید مثبت و دارای عزم و اراده و قائد تجدّد و پروانه شمع اصلاحات و خرابکننده بنیان اشرافیّت و ملغی قرارداد، وطنپرست و فعّال میدانند و کابینه او را مبدأ یک نهضت و جنبش جدیدی معرفی میکنند.
مخالفین او عبارتند از آزادیخواهان بصیر و مطلع به اوضاع، اطرافیان سفارت روس و مخالفین سفارت انگلیس و یکدسته از اشرافی که در کابینه او محبوس شدند.
موافقین او مرکبند از رفقای شخصی او، کارکنان و مستخدمین جریده رعد و مطبعه روشنایی، یکدسته مختصری از احرار سادهلوح و ناراضی از جریانهای بطئی و سیاست اهمال و مسامحه کابینههای اشرافی.
در اینکه «سیّد ضیاءالدّین» یک وقتی حامی سیاست روس و پس از آن مدافع سیاست انگلیس بوده به دلیل روزنامه رعد در ولایات نه تنها مورد توجّه افکار عمومی نبوده بلکه مردم با یک قیافه خیلی عبوس و نفرتآمیزی آن را تلقی میکردند و فقط اخیرآ به واسطه داشتن اخبار مختلفه بهطور کافی و مرتّب رسانیدن نمرات جریده به مشترکین و بهواسطه نبودن جراید محبوب ملّی در ولایات زیادتر میرفت و مردم آن را میخواندند ورنه خیلی منفور و بد وجهه بود.
مخصوصآ در اثنای جنگ بینالملل که رعد کاملا متظاهر به حمایت متّفقین (روس و انگلیس) بود و بعد از آن در موقع تشکیل پلیس جنوب که رعد نسبت با آن موافق بود، در اقطار جنوبی، جریده مزبور خیلی منفور و مدیرش یکی از عمّال اجانب نام برده میشد.
بعد از جنگ عمومی و تشکیل کابینه مشئوم «وثوقالدّوله» و آن میدانداریهایی که «سیّد ضیاءالدّین» بر ضد مهاجرین و عناصر آزادیخواه و لیدرهای محبوبالمله و رییسالوزراهای پاکدامن میکرد واز شخص «وثوقالدّوله» با کمال جرأت حمایت مینمود بر انزجار حمیّات عمومی نسبت به رعد و صاحبش افزوده، این انزجار و تنفّر وقتی به سرحد کمال رسید که قرارداد شوم «وثوقالدّوله» با «کاکس» منعقد و متعاقب آن، نه مقاله پرحرارت ولی بیمنطق و مشتمل به مدیحهسرایی نسبت به «وثوقالدّوله» به قلم «سیّد ضیاءالدّین» در رعد منتشر گردید.
در ایران کمتر جریدهای، به صراحت و تهوّر رعد متظاهر به حمایت سیاستهای خارجه شده و از همین لحاظ خیلی در افکار آزادیخواهان منفور واقع شده بود. در این جا یک مسئله باقی میماند که از لحاظ بیغرضی و بیطرفی لازم است مورد دقّت واقع شود و آن اینست که آیا «سیّد ضیاءالدّین» را چه چیز به اتّخاذ این رویه واداشته بود؟ حفظ مصالح ایران یا جلب منافع شخصی؟
آیا حقیقتآ «سیّد ضیاءالدّین» در اتّخاذ این رویههای کج و مخالف احساسات و افکار عمومی فقط مستند به افکار خود بوده و مصالح عمومی ایران را در اتّخاذ این سیاست، یعنی موافقت با مطامع سیاسی روس و انگلیس تشخیص داده بود مثلا قرارداد «وثوقالدّوله» را برای ایران نافع! میدانسته است و یا اینکه برای منافع شخصی و برای جلب استفاده و تأمین یک زندگانی پُر از عیش و تجمّل و بالاخره مزدوری سیاست دیگران و فرو نشانیدن سوزش هوا و هوس با مقدرات وطن ما بازی کرده است؟
به عقیده من ابدآ شبهه و تردیدی در این مسئله نیست که «سیّد ضیاءالدّین» قبل از کودتا منفور افکار عمومی و احرار و صلحا و منوّرالفکرهای پاکدامن بوده است، همچنانی که شبهه ندارد از اوّل کابینه «وثوقالدّوله» تا زمانی که خودش رییسالوزرا شد یکی از انگوفیلهای فعّال و عوامل متعصب انگلیسها بوده است و کتابچهای که میگوید در قفقاز نشر داده نیز یکی از دلایل انگلیسیمآبی اوست، و تصوّر نمیکنم غیر از رفقای خصوصی او غیر از شرکای سیاسی او و غیر از مستخدمین شخصی او، کسی منکر این حقایق باشد و حتی تمام آن طبقه سادهلوحی که امروز طرفدار او هستند به درجهای نسبت به مشارالیه بدبین بودهاند، که قبل از کودتا او را در ردیف «نصرتالدّوله» و «وثوقالدّوله» موضوع لعن و نفرت خود قرار داده بودند و حاضر نبودند اسم او غیر مقرون به فحش و لعنت برده شود.
فقط حکومت سه ماهه اوست که یکدسته را نسبت به او خوشبین نموده و مبدأ ظهور افکار موافقی نسبت به «سیّد ضیاءالدّین» همان کابینه سه ماهه اوست زیرا در طی آن اعمالی مندرج بود که بالطبیعه با افکار عامّه موافقت داشت.
منبع :ایرانیانhttp://www.iichs.org
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}