پژوهشگر: مظفر شاهدی



 
حوزه حکمرانی خاندان علم واقع در شرق ایران و در یک منطقه بسیار گسترده و طولانی در سراسر مرزهای شرقی از ابتدای نیمه جنوبی استان خراسان تا منتهی‌الیه جنوبی ایالت سیستان بود. این ناحیه که سراسر از بیابانهای لم‌یزرع و ارتفاعات مختلف در بخشهای شمالی و دشتهای خشک و سوزان پوشیده شده بود به دلایل مختلف مورد توجه قدرتهای استعمارگر بود. یکی از مهم‌ترین این دلایل هم‌جواری این ناحیه با کشور هندوستان بود که برای قدرت‌های بزرگ در منطقه منافع سرشاری داشت و ایران مجبور بود تاوان این همسایگی را بپردازد. در آن زمان افغانستان هنوز رسماً بخشی از خاک ایران بود و ایران از ناحیه شرق مرزی مشترک و طولانی با هندوستان داشت و از طرف شمال با روسیه همسایه بود. آسیب‌پذیری شرق ایران از طرف همسایه شمالی او، یعنی روسیه و در نتیجه به خطر افتادن هندوستان از سوی این کشور مسئله‌ای بود که انگلستان را نگران می‌ساخت. در واقع در آن زمان با توجه به اشتهای سیری‌ناپذیر روسیه در توجه به هندوستان و همچنین آسیب‌پذیری ایران به عنوان سدی حایل میان هند، انگلیس و روسیه تزاری بود که انگلستان تشخیص داد افغانستان را از خاک ایران جدا کند تا به صورت مستقل اداره شود. از نظر دولتمردان انگلیسی هر چند در ظاهر به نظر می‌رسید حکمرانان افغانستان استقلال یافته کمتر از دولت انگلستان حرف شنوی دارند امّا به دلیل خوی و خصلت نظامی‌گری و بی‌باکی و جسارتی که داشتند بهتر از ایران می‌توانستند در مقابل تجاوزات احتمالی روسیّه به ایستند.
از آنجا که تسلط دولت مرکزی قاجار در افغانستان بسیار ظاهری و ضعیف بود امور این مناطق را خاندانهای متنفذ و سران طوایف محلی اداره می‌کردند که غالباً درگیریها و زد و خوردهای رقابت‌آمیز بین سران قبایل و خاندانهای محلی در هرات، قندهار و کابل و دیگر نقاط پیش می‌آمد و آرامش را از این منطقه سلب می‌کرد. در سیستان نیز وضعیت مشابهی وجود داشت و کمتر می‌شد به امنیّت و آسیب‌ناپذیری این ناحیه از قلمرو کشور امید بست.
در چنین شرایطی بود که استراتژی بریتانیا در مناطق شرقی ایران شکل می‌گرفت و به تدریج هیئتهای مختلف نظامی ـ سیاسی انگلستان به طرق مختلف به منطقه اعزام می‌شدند تا راهکارهای نفوذ در منطقه، و ایجاد موانع در برابر توسعه‌طلبی و پیشرفت روسیّه را دریابند. در واقع گزارشهای میسیونرهای مختلف از این مناطق بود که دولتمردان انگلستان را متقاعد می‌ساخت تا جهت کنترل اوضاع و احوال این منطقه اقدامات اساسی‌تر انجام دهند.
در پی گزارشهای هیئتهای متعدد از جمله هیئت سرهنگ سی.ای. استیوارت و سرهنگ یان اسمیت که در منطقه تفحصات گسترده‌ای را آغاز کرده و نتیجه کنکاشهای خود را به دولت بریتانیا اعلام کرده بودند استراتژی جدید بریتانیا در منطقه شرق ایران شکل جدّی‌تر به خود گرفت. هر چند قبل از این نیز افرادی مانند سر راولینسون، فریزر، و دیگران درباره اهمیّت استراتژیک منطقه شرق ایران و سیستان و افغانستان گزارشهای مبسوطی به دولت متبوع خود ارائه داده بودند.
سرهنگ مک گرگور افسر انگلیسی که در سال 1292ق/ 1875م از مناطق شرقی ایران دیدن کرده بود، اهمیّت این منطقه را به دولتمردان خود گوشزد می‌کند و می‌نویسد:
... امیدوارم خوانندگان این نوشته مرا آن قدر ابله ندانند که تصوّر کنند یک ماه سرگردانی در این بیابانها به منظور تفریح بوده است. من کار ندارم آن سرهنگ روسی به چه دلیل به اینجا آمده بود، سفر او خواه به منظور پیدا کردن راهی برای خشکاندن مرداب سیستان یا برای مطالعه ارتفاع نسبی کویر نمک و لوت و یا هر منظور دیگر که بوده باشد مهّم نیست. موضوع مهّم آن است که این سرهنگ انگلیسی ]نویسنده[ به تفریح دلخوشی نداشته، بلکه آمده کشوری را مطالعه کند که در آینده دسیسه‌های روزافزون روسها در آن منافع آینده دولت او را به خطر خواهند افکند. همچنین آمده تا اطلاعاتی درباره راهها و نظایر آن برای دولت متبوع خود جمع‌آوری کند. 1
وی، به ویژه، به اهمیّت سوق‌الجیشی بسیار مهّم ایران در رابطه با هندوستان اشاره کرده و به دولتمردان کشور متبوعش القا می‌کند که «ایران در واقع کلید منطقه است».2
در واقع استراتژی جدید انگلستان در منطقه در پیوند با احتمال اشغال مناطق مرو و آسیای میانه تدوین می‌شد؛ اندیشه‌ای که در نهایت صحّت آن به ثبوت رسید و دولت روسیّه تزاری با تصرف خانات آسیای میانه قدمی دیگر به هندوستان نزدیک شد. مک گرگور سرهنگ انگلیسی در سال 1292ق/ 1875م چند سال قبل از تصرف مناطق سابق‌الذکر، از این که روسها در فکر تصرف این مناطق هستند بسیار متأسف است و دولتمردان روسیه را شماتت می‌کند و اقدام روسیه را در این مورد غیرعادلانه می‌داند. با این حال به دولتمردان دولت متبوع خود گوشزد می‌کند که مبادا چشم خود را بر آثار سوء و مخرب چنین طرز تفکری که در دولتمردان روسیه وجود دارد ببندند. لازم است پیش از آن که روسیّه با اشغال این مناطق به مثابه خاری در چشم انگلستان شود جلوگیری به عمل آورند، چرا که به نظر وی اشغال خانات مرو و آسیای میانه از سوی روسیّه «بسان ذره سمّی است که بر زخمی گذارند که سبب می‌شود زخم بیشتر چرکین شود.»3
پابه‌پای تلاشهای انگلستان جهت نفوذ در شرق ایران، روسیّه نیز به شکل گسترده‌ای درصدد سبقت گرفتن از حریف خود بود، چنانکه در ناحیه بلوچستان افکار روسیه دوستی را ترویج می‌کرد و در تلاش بود از احساسات مذهبی مردم این منطقه که اغلب اهل تسنّن بودند بهره بگیرد تا بتواند قرابتی مذهبی میان آنها و مردم افغانستان به وجود آورد و قدمی به سوی هندوستان بردارد.
لرد کرزن سیاستمدار برجسته انگلیسی که در اوایل دهه آخر قرن نوزدهم از ایران دیدن می‌کند از اشتهای سیری‌ناپذیر روسیه جهت دست‌یابی به قلمرو سیستان سخن می‌گوید که این کشور می‌کوشد تا از طریق راه مشهد ـ سیستان به دریا دسترسی پیدا کند. وی همچنین از نفوذ عناصر طرفدار روسیه در قلمروهای جنوبی ایالت خراسان گزارش می‌دهد که تلاش می‌کنند اطلاعات مناطق مرزی ایران و انگلستان در سیستان و جنوب خراسان را دراختیار روسیه قرار دهند: «در گرداگرد خراسان از شمال غربی تا جنوب شرقی نقاط فراوانی هست که صحنه فعالیت و نفوذ و تحرکات دایمی روس است و بدین‌ترتیب تارهای مسکو رفته رفته و با اطمینان خاطر بر قامت قربانی موردنظر ایشان تنیده می‌شود.» وی علاوه براین، به گستردگی بیش از حد قدرت روسیه و حوزه مستعد جهت نفوذ روسیه اشاره دارد که از استرآباد تا قوچان و کلات و خواف و سیستان گسترده است، و هشدار می‌دهد که اگر سیاستمداران لندن اقدامات لازم را به عمل نیاورند موقعیت جدید «نشان خواهد داد که چگونه و تا چه اندازه وضعی ناشی از همسایگی دولتی نیرومند که نقاط کوهستانی را هم در دست دارد، ممکن است در مقابل همسایه‌ای که ضعیف و ناتوان است برای دولت روس وضع ممتاز قاطع ایجاد کند.»4
کرزن همچنین اهمیت سوق‌الجیشی و مهم مرزها و قلمروهای شرقی ایران را گوشزد می‌کند. به عقیده وی از آنجایی که ایران از گردنه ذوالفقار تا انتهای جنوبی سیستان دارای مرز مشترکی با افغانستان است، هر دولتی که بتواند به داخل ایران نفوذ کند و در آن مستقر شود، کلید هرات را در دست خواهد داشت، چرا که جاده‌ای عرابهرو که بین راه مشهد و هرات کشیده شده می‌تواند فراه و گرشک تا قندهار را نیز تهدید کند و تا سواحل رود هیرمند را تحت کنترل درآورد. نایب‌السلطنه هند خطر استقرار روسیه در خراسان را هشدار می‌دهد، چرا که بدین‌ترتیب تدریجاً خواهد توانست به درون مرزهای جنوبی خراسان و سیستان نفوذ پیدا کند، به ویژه این که تا آن زمان هنوز خطوط مرزی ایران و افغانستان و بلوچستان هند و ایران روشن نبوده است. به عقیده وی در صورت اهمال انگلستان، روسیه خواهد توانست با گسترش دادن راه‌آهن خود تا نصرت‌آباد، مرکز سیستان، در صدد تصرف بندری در کناره اقیانوس هند برآید و «به این‌ ترتیب آرزوی دیرین او که دسترسی بر مخرجی به دریاهای جنوبی است تحقق خواهد یافت». او عقیده برخی از سیاستمداران انگلیسی را که راه خراسان تا هند را خیلی طولانی می‌دانند به باد انتقاد می‌گیرد و آن را استدلالی غلط می‌داند که این دسته «با کمال حماقت تکرار می‌کنند که تجربه‌های گذشته بی‌پایگی آن را نشان داده است.» به نظر وی افغانستان سدی پولادین در سرحدات شمالی «هندوستان عزیز» است و اگر اجازه داده شود که دولت ثالثی مانند روسیه به حریم آن نزدیک شود این عمل در واقع در حکم خبطی بزرگ و نابخشودنی است. وی وظیفه انگلستان را جهت حفظ حریم هندوستان نگهداری وضع موجود و نفوذ هر چه بیشتر در مرزهای شرقی ایران در خراسان و سیستان می‌داند و عقیده دارد که انگلستان باید «ناظر و نگران آزادی راه‌هایی باشد که برای پیشرفت تجارت انگلستان ضرورت کامل دارد و اگر آن راهها به جای دوست در دست قدرتی بیگانه باشد خطر نمایانی از لحاظ هندوستان خواهد بود.» کرزن تأکید دارد که لازم است دولت بریتانیا تعداد نمایندگیها و کنسولهایش را در سراسر قلمروهای شرقی ایران از خراسان شمالی تا سیستان گسترش دهد، به ویژه قلمروهای خراسان جنوبی و سیستان را که با مرزهای بلوچستان انگلیس ارتباط تنگاتنگ دارد برای تأمین نیازها و منافع بریتانیا مهّم می‌شمارد و دست‌یابی به این مناطق را در حکم در دست گرفتن تمام بازارهای داخلی ایران برای بریتانیا می‌داند و معتقد است که این منطقه «کانون قدرت اقتصادی ما در سراسر ایران مرکزی و جنوبی خواهد شد و حتّی کلید و راز تفوق روس را در خراسان شمالی نیز می‌توان در هم شکست.»5
در پی ارسال گزارشهای هیئتها و متخصّصان متعدد انگلیسیها از مناطق شرق ایران بود که توجه انگلستان به طور جدّی به این مناطق معطوف شد. چنان که در سال 1308ـ1309ق/ 1890ـ1891م در پی نفوذ هر چه بیشتر در بازارهای ایران، ناحیه بلوچستان ـ سیستان ـ مشهد به عنوان یکی از مناطق سه‌گانه ورود به داخل ایران مورد توجه قرار گرفت و از آنجا که بین انگلستان و روسیه جهت نفوذ به مناطق سیستان و خراسان رقابت وجود داشت، انگلستان جاده کویته ـ نوشکی ـ نصرت‌آباد ]مرکز سیستان [را احداث کرد.6 هانری رنه‌ دالمانی سیاح خارجی هم که در اوایل قرن بیستم میلادی در ایران به سر می‌برد، در سفرنامه‌اش خاطر نشان می‌سازد که انگلیسی‌ها جهت پیش بردن مقاصد اقتصادی تجاری خود در شرق ایران دست به اقدامات زیربنایی زیادی زده‌اند، از جمله احداث جاده‌های کاروان رو که کالاهای این کشور را از این جادهها تا نقاط مرکزی ایران می‌توان حملکرد. اصلی‌ترین راهی که انگلیسیها در شرق ایران احداث کرده بودند از سراسر منطقه سیستان می‌گذشت تا به خراسان می‌رسید. بنابراین روابط تجاری اقتصادی بین خراسان و هندوستان از طریق این راه تسهیل می‌شد.7
بنابراین هر چند روسیه از مدتها پیش سیاست دست‌یابی به خلیج‌فارس از طریق راه‌حلّهای نظامی و خصمانه را تقریباً معوق و مسکوت گذارده بود، امّا این امر به مفهوم مهم نبودن و یا کنار گذاردن سیاست رسیدن به مناطق جنوبی ایران نبود. بنابراین هنوز هم مناطق شرقی ایران از خراسان گرفته تا سیستان و بلوچستان و سواحل خلیج‌فارس برای این دولت اهمیّت شایان داشت، امّا تلاش این کشور بیشتر در راه‌حلّهای سیاسی‌ ـ ‌اقتصادی و از طریق مسالمت‌آمیز متمرکز می‌شد و راهحلّهای نظامی اهمیّت درجه دوّم یافته بود. بنابراین در موقعیتی که روسیه، در نیمه قرن نوزدهم، توانسته بود سراسر ایالات شمال و شمال شرق ایران از استرآباد تا خراسان شمالی را تحت سیطره اقتصادی و سیاسی خود درآورد و کنسولهای این کشور تلاشهای گسترده‌ای جهت تثبیت هر چه بیشتر قدرت روسیه اعمال می‌کردند دولتمردان انگلیسی هم در مقام جلوگیری نفوذ این کشور در مناطق سیستان و قاینات که در این زمان تحت حکمرانی خاندان علم قرار داشت، نمی‌توانستند بی‌تفاوت بمانند. انگلستان نگران این مسئله بود که روسیه با دست‌یابی به جنوب خراسان و سیستان نه تنها قسمت شمالی، بلکه سراسر این قلمرو را تا جنوب درنوردد و به مجاورت حریم مرزی هند برسد. دولتمردان انگلیسی تشخیص داده بودند که راه‌یابی روسیه از طریق عبور از سراسر قلمروهای افغانستان، که در 1273ق/ 1856م مستقل شده بود، به درون حوزه نفوذ این کشور در هندوستان چندان عملی نخواهد بود چرا که فاصله بین روسیه و هندوستان افغانستان بود که نزدیک به پانصد مایل تا مرز فاصله داشت به ویژه این که در درون افغانستان ایلات و عشایر جنگ‌جو و بی‌باکی می‌زیستند که به راحتی نمی‌توانستند سلطه روسیه را بر خود بپذیرند. بنابراین پیشروی روسیه در این منطقه مستلزم به کارگیری نیروهای نظامی و تدارکاتی فوق‌العاده سنگین بود و به دشواری می‌شد برای عبور روسیه از درون این کشور تازه استقلال یافته شانسی درنظر گرفت. مضافاً این که روسیه برای حمله به افغانستان مجبور بود چندین پیمان‌نامه و قراردادی را که با انگلستان در مورد عدم تجاوز به این کشور بسته بود زیرپا بگذارد، و این امر در درازمدّت نمی‌توانست خواسته‌های این کشور را تأمین کند. این قبیل مسائل موجب شد تا رقابت دو کشور روسیه و انگلستان در ایران از شکل اوّلیه خود که بیشتر در بخش نظامی متمرکز بود، خارج شده و به سوی رقابتهای تجاری، اقتصادی و سیاسی پیش برود.
منبع :ایرانیانhttp://www.iichs.org