پژوهشگر: سیروس غفاریان




 

هندوستان از دیرپاترین زمان تا عصر گاندی

از اوایل ماه اکتبر ۲۰۰۹ مردم هند تدارک برگزاری یکصد و چهلمین سالروز تولد روح بزرگ ملت هند (مهاتما گاندی) را به بهترین وجه دیدند. گاندی در دوم اکتبر ۱۸۶۹ در یک خانواده بسیار سنتی در پوربندا (گجرات) از ایالت «کاتیاور» به دنیا آمد. قلم تقدیر اینچنین بر لوح تاریخ هند رقم خورده بود که او بتواند در ۷۸ سالگی ملتی که از ادیان و مذاهب و آداب و رسوم گوناگون و زبان های متفاوت تشکیل می شدند، متحد ساخته و شبه قاره هند را به استقلال برساند. حال که هنوز در ماه اکتبر به سر می بریم به این انگیزه تاریخچه کشوری را که گاندی در آن پرورش یافته و در بیداری اش در مبارزه با استعمار کوشش کرده و نقش موثر داشته است، از دید تیزبین خوانندگان این روزنامه وزین می گذرانیم.
هندوستان از دورترین زمان تا رسوخ مغولان به این سرزمین
شبه قاره هند دارنده باستانی ترین تمدن و فرهنگ بزرگ جهان است. آریایی ها در فاصله ۲۵۰۰ تا ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح از طریق تنگه خیبر، از راه افغانستان کنونی وارد شبه قاره هند یعنی جایی که امروز به پاکستان و هندوستان معروف است، شدند. آنها ابتدا با هم نژادان خود که نیاکان ایرانیان کنونی هستند، در منطقه «اوراسیا» (منطقه یی بین اروپا و آسیا در ناحیه آرال) زندگی می کرده اند. قبل از ورود آریایی ها به شبه قاره هند در منطقه «موهنجودارو» تمدن های شهری مهمی که در فاصله دوران ماقبل تاریخ و تاریخی است، کشف شد که در مقایسه با تمدن «میان رودان» در دوره سومری ها تقریباً به هم نزدیک هستند. آریایی ها با هجوم خود، اقوام بومی گندمگون منطقه شمال شبه قاره را که به «دراویدی» مشهور بودند به سمت جنوب راندند. این دسته از آریایی ها برخلاف عموزاده های ایرانی خود که «اهورامزدا»پرست شدند، ایجادکننده دین «برهمایی» شدند.
«برهما» از خدایان بزرگ هند با «ویشنو» خدای آمر موجودات و «شیوا» خدای خراب کننده موجودات، تثلیث مقدس هندوها را نشان می دهد. کتاب مقدس آنها به نام «ودا» است که به زبان سانسکریت به معنی «دانش» است که دربردارنده نوشته های مقدس هندوییسم است. اگر به افسانه ها و اساطیر ایران باستان و هندوستان مراجعه کنیم خواهیم دید در بعضی از داستان ها، قهرمانان اسطوره یی با هم شباهت نزدیک دارند.
مورخان اروپایی می گویند هندوستان گهواره همه گونه مکتب های فلسفی شد و تلاش های فکری، فلسفی و دینی هندوها در مجموعه نوشته هایی که به نام «اوپانیشاد» شهرت دارد، موجود است. به عقیده آنها، اوپانیشاد نشان دهنده کوشش های فکری انسان است در کشف معنای جهان هستی. در کتاب ودا و بخش های مختلف آن، مقررات مذهبی هندوها و در «اوپانیشاد» نکات فلسفی آیین هندو نوشته شده است. با تسلط آریایی ها بر هندوستان به ویژه شمال هند، گروهی که اصلاً از بومیان هند بودند به نام «پاریا» (نجس) خوانده شدند. از آن پس در هند، سیستم اجتماعی بسته ایجاد شد که در اصطلاح جامعه شناسان امروز به «کاست» معروف است. زمانی که گاندی وارد عرصه سیاسی شد، برای تحقق اتحاد بین اقشار ملت هند، طبقه نجس را «هاریجان» (مخلوقات خداوند) و کمی بالاتر به معنی «فرزندان خداوند» خطاب کرد. اگر کوشش های گاندی نبود، وحدت اقوام مختلف هندی به صورت یک ملت با اختلافات شدید مذهبی و نژادی و زبانی تحقق نمی یافت. اقوام جنوبی مانند دراویدی ها و تامیلی های غیرآریایی که بخشی در آنها به سیلان مهاجرت کردند، در اثر مجاهدت های گاندی در دوران استقلال، این احساس در آنها ایجاد شد که در واقع می توانند در قالب یک ملت جا بگیرند.

پیدایش آیین های «بودا» و «جی نیزم»

در قرن ششم ق م در یکی از مناطق خودمختار شمال هند به نام نپال در دامنه هیمالیا، فرزند حاکم آنجا که از دودمان «ساکیا» بوده و در تاریخ تحت عنوان «سید آرتاگوتاما ساکیامونی» مشهور شد، آیین جدیدی به نام «بودا» را ابداع کرد. این اشراف زاده نپالی چند منظره حزن انگیز در زندگی خود ملاحظه کرد و دست از جاه و جلال کشید و به پوچی زندگی پی برد و به ریاضت پرداخت و در زیر درختی به نام «بودی» دلش روشن شد و راه سلامت زندگی موجودات را یافت. از این جهت که زیر درخت «بودی» دلش روشن شد به «بودا» مشهور شد. بودا می گفت انسان باید با تمام موجودات از انسان گرفته تا حیوانات مهربان باشد و در زندگی ریاضت بکشد تا روحش اعتلا پیدا کند.
آیین «جی نیزم» دین دیگری است که در همان زمان به وسیله شخصی به نام «ماهاویرا» به وجود آمد. آیین بودا و «جی نیزم» به موازات هم رشد کردند. بودا تا زمانی که زنده بود آیین خود را در منطقه «ماگادا» (بیهار جنوبی) و بنارس تبلیغ کرد و بعد از مرگش، امپراتور «آشوکا» آیین بودا را دین رسمی هند کرد. آیین جی نیزم بسیار شبیه معتقدات بودا است. «ماهاویرا» با قربانی کردن هر موجود جانداری مخالف بود. رالف لین تون مورخ امریکایی در کتاب معروف خود به نام سیر تمدن می گوید در قرن ششم ق م «بودا» و «ماهاویرا» با آنکه از طبقه اشراف بودند، هر دو در سلک مرتاضان درآمدند. مهم ترین اصول مشترک در آیین بودا و «جی نیزم» علاوه بر ریاضت جسم، «آهیمسا» (بی آزاری) است. مهاتما گاندی از نظر قبول تز بی آزاری به هر موجود زنده، می توان گفت به شدت تحت تاثیر آیین «جی نیزم» قرار گرفته بود.

ظهور امپراتوران بزرگ در هند

در قرن پنجم ق م هخامنشیان بر شمال هند چیره شدند، در حالی که در نقاط دیگر هند، حکومت های ملوک الطوایفی یافت می شد. اسکندر مقدونی در ۳۲۶ ق م شمال غربی هند را گرفت ولی به زودی خاک هند را ترک کرد و اثری از خود به یادگار نگذاشت. بعد از مراجعت اسکندر یکی از سرداران هندی به نام «جاندرا گوپتا» که یونانی ها به او «ساندراکوتوس» می گفتند، سلسله «موریا» را تشکیل داد. نوه اش «آشوکا» دو قرن بعد از مرگ بودا، دین بودا را در هند رسمیت داد ولی در عین حال آزادی مذهبی را در هند برقرار کرد. او با آنکه مدت ها با پیروی از آیین بودا به ریاضت پرداخت ولی مزاحم طرفداران آیین هندو نشد. در زمان او آیین بودا به سیلان رسوخ کرد. بعد از مرگ آشوکا، خاندان موریا رو به انحطاط نهاد زیرا یونانی های باقیمانده در باکتریا (بلخ) شمال هندوستان را گرفتند و طولی نکشید حکومت «کوشانی» از کابل تا پنجاب را تسخیر کردند. شاهان کوشانی توانستند مجسمه هایی از بودا را در افغانستان و هند برپا کنند. در ۳۲۰ میلادی در منطقه ماگادا (بیهار جنوبی)، امپراتوری ملی هند به نام «گوپتا» تاسیس شد. در زمان این سلسله سیستم «کاست» (رسم طبقاتی) احیا شد که طبق کتاب «ودا» مردم به چهار طبقه به این شرح تقسیم می شدند؛
۱) برهمایان (روحانیون و دانشوران)،
۲) کشتاریا (جنگجویان)،
۳) وای سیا (کشاورزان)،
۴) سودرا (کارگران).
از آنجایی که یکی از این امپراتوران به نام «سامودرا گوپتا» (۳۸۵ ۳۳۵م) در زمره طبقه «کشتاریا» بود، مدافع سیستم کاستی در هند شد و از این جهت برهمانان مذهب هندو از او حمایت کردند. به علت تقویم نظام کاست، اقلیت اشرافی هند به نام «راجه ها» صاحب امتیازاتی شدند. در عین حال در سایه آزادی مذهبی، بودایی ها نیز توانستند در تبلیغ آیین خود موفقیت حاصل کنند. پادشاهان معروف گوپتا عبارت بودند از «چاندرا گوپتای دوم» (۴۱۴ ۳۸۵ م) و بالاخره «گومارا گوپتا». در زمان سلطه این سلسله بر هند به علوم، هنرها و ادبیات توجه شایانی شد. یکی از فیلسوفان دوره گوپتا به نام «ویج ناناوادا» می گفت «جز فکر هیچ چیز نیست». از این جهت می توان ادعا کرد او را می توان «دکارت هندی» نام نهاد زیرا «دکارت» ۱۲ قرن بعد عقیده فلسفی خود را در قالب «می اندیشم پس هستم» ارائه کرد. همچنین در دوره فرمانروایی این سلسله که همزمان با دوره ساسانی بود، «برزویه حکیم» با مسافرت به هند، کتاب «کلیله و دمنه» و همچنین بازی شطرنج را به ایران آورد. علاوه بر این در زمان خاندان گوپتا «راه ادویه» از دو مسیر خشکی و دریا هندوستان را به آسیای صغیر و دریای سرخ متصل می کرد. از آن دو نقطه بود که ارتباط تجاری هندوستان با اروپا برقرار شد. سلسله گوپتا در ۵۰۰ میلادی به وسیله هپتالیان که قوم صحراگرد مغولی بودند از میان رفتند.

از پادشاهی هارشا تا نفوذ مغولان بر هند

بعد از زوال امپراتوری گوپتا در شمال هند، ملوک الطوایفی برقرار شد و یکی از این ملوک به نام «هارشا» (۶۴۷ ۶۰۶ م) طبق گفته «آرنولد توین بی» مورخ معاصر انگلیسی، ضمن اینکه خورشیدپرست بود، از مذهب بودایی نیز پیروی می کرد. با آنکه بودا در زمان حیاتش پیروانی از طریقه خود را به شرق آسیا فرستاده بود، ولی آنها به طور کامل موفق به گسترش کیش بودایی نشدند تا آنکه در زمان امپراتوری هارشا، یک نفر چینی به نام «هی یو آن تانگ» از راه «تورفان» و سمرقند به مقصد زیارت و دیدن معابد بودایی در ۶۳۰ میلادی به هند آمد.
«رنه گروسه» در تاریخ آسیا می نویسد؛ «هی یوان» را «هارشا» به گرمی استقبال کرد و پس از آنکه تمام هند را گردش کرد، از همان مسیر اولیه به چین بازگشت. این طور به نظر می رسد که در این زمان، آیین بودا در چین و شرق آسیا و سپس از آنجا به ژاپن رسوخ کرد. بعد از مرگ «هارشا» مذهب بودایی به تدریج از هند رخت بربست یا در اقلیت قرار گرفت و مذهب برهمایی و دو شاخه ویشنویی و شیوایی جای آن را گرفت به طوری که در قرن شانزدهم میلادی عده یی از زاهدان هندو مذهبی را از آیین «ویشنو» به نام سیک بر مذاهب هندو اضافه کردند و در شهر آمریتسار معبد بزرگی برای آنها ساخته شد. بعد از مرگ «هارشا» شمال هند به دست «راجپوت ها» (پسران پادشاه) تقسیم شد. این شاهزادگان که در زبان هندی «راجپوت» نامیده می شوند از قبایل مهاجر آسیای مرکزی بودند که با هندوها آمیخته شده بودند. حکومت راجپوت ها در شمال هند تا سال ۱۰۰۰ میلادی طول کشید. پس از فتح ایران توسط مسلمانان در ۷۰۴ میلادی محمدبن قاسم سردار اسلامی توانست از طریق بلوچستان به دره سند وارد شود و میلیون ها نفر به آیین اسلام گرویدند. پس از حمله سبکتکین در ۹۸۶ و سپس محمود غزنوی و فتح بتکده سومنات راجپوت ها نیز منقرض شدند و شبه جزیره هند به دست مسلمانان افتاد. هند در دست امرای مسلمان به صورت ملوک الطوایفی اداره می شد تا آنکه «بابر» (۱۵۳۰ ۱۴۸۳) از نوادگان تیمور که به مغولی بودن خود افتخار می کرد توانست در ۱۵۰۴ شهر کابل را تسخیر و سپس لاهور را در ۱۵۲۴ تصرف کند و بر «ابراهیم شاه لودی» پیروزی یافته و دهلی و «آگرا» را اشغال و بنیانگذار سلسله یی به نام مغولان کبیر (تیموریان هند) شود.

سلطنت مغولان (تیموریان هند) و هجوم استعمارگران اروپایی

قبل از آنکه مغولان بر هندوستان چیره شوند، پرتغالی ها از راه دریانوردی به سواحل هند دست اندازی می کردند. واسکودوگاما دریانورد پرتغالی بعد از آنکه دماغه امید نیک را در جنوب آفریقا دور زده بود به سواحل «مالابار» در جنوب باختری هند رسیده (۱۴۹۸) و آنجا را تصرف کردند. سپس «فرانسیسکو آلمیدا» در ۱۵۱۰ یعنی ۱۴ سال قبل از فتح دهلی به وسیله «بابو» منطقه ساحلی «گوا» را در هند به تصرف خود درآورد. در چنین وضعیتی بود که مغولان کبیر بر هند مستولی شدند. این سلسله به مدت ۳۲۸ سال حکومت کرد یعنی از ۱۵۳۰ از سلطنت بابر تا سقوط بهادرشاه دوم و تبعید او توسط انگلیسی ها به رانگون پایتخت برمه در ۱۸۵۸ که عمر این سلسله پایان داده شد. معروف ترین پادشاهان این سلسله که توانستند بر هند سلطنت کنند عبارت بودند از
۱) بابر (۱۵۳۰ ۱۵۲۶)
۲) همایون (۱۵۵۶ ۱۵۳۰)
۳) اکبرشاه (۱۶۰۵ ۱۵۵۶)
۴) جهانگیر (۱۶۲۷ ۱۶۰۵)
۵) شاه جهان (۱۶۵۸ ۱۶۲۸)
۶) اورنگ زیب (۱۷۰۷ ۱۶۵۹)
۷) بهادر اول (۱۷۱۲ ۱۷۰۷)
۸) جهاندار (۱۷۱۲)
۹) فرخ (۱۷۱۹ ۱۷۱۲)
و بالاخره بهادر دوم که آخرین آنها بود. گورکانیان هند (مغولان هند) به سبب دور ماندن از زندگی چادرنشینی و خو کردن به دربارهای باشکوه و حرمسراهای مجلل شجاعت و جنگجویی را که از ویژگی های مغولان و تیموریان بود از دست دادند و برای ماندن بر اریکه سلطنت هرگونه امتیازی به استعمارگران خارجی دادند. در زمان همایون شاه فرزند بابر پرتغالی ها توانستند مناطق تجارتی سواحل مالابار را تصرف کنند. همایون چون قدرت حاکمیت نداشت برادرش بر او شورید و از جانب دیگر شیرشاه افغانی با حمله به هند باعث تضعیف او شد. لذا او به دربار شاه تهماسب صفوی پناه برد و به کمک ایران، کامران برادر خود را شکست داد و به تاج و تخت خود رسید. بعد از او اکبرشاه به سلطنت رسید. اکبر فقط به امور دربار رسیدگی می کرد. در زمان این پادشاه به سال ۱۵۵۹ ملکه الیزابت اول پادشاه انگلستان کمپانی هند شرقی انگلیس را تاسیس کرد و نمایندگانی نزد اکبرشاه فرستاد و امتیازات تجاری بسیاری از او گرفت. در زمان اکبرشاه ملقب به بزرگ «هامو» یک سردار افغانی دهلی را تصرف کرد ولی «بیرام خان» از سرداران او متجاوز افغانی را کشت و دهلی را آزاد کرد.
اکبرشاه در ۱۵۶۲ با یک شاهزاده خانم راجپوت به نام «عنبر» که بعداً مادر جهانگیر شد، ازدواج کرد و مالیات جزیه اسلامی را در ۱۵۶۴ از غیرمسلمانان لغو کرد. در زمان اکبرشاه دربار به جایگاهی برای مباحثه پیروان مذاهب هندو، جی نیزم، مسیحی و زرتشتی تبدیل شد. در ۱۶۰۴ همزمان با سال آخر سلطنت اکبرشاه پادشاه فرانسه به نام هانری چهارم جهت رقابت با انگلستان کمپانی هند شرقی فرانسه را تاسیس کرد تا با دولت انگلستان در هند رقابت کند. کمپانی هند شرقی فرانسه نمایندگانی نزد جهانگیر پادشاه گورکانی به دهلی فرستاد ولی نتوانست امتیازات زیادی بگیرد اما رقیب او یعنی انگلستان در زمان سلطنت جیمز اول به سال ۱۶۱۱ امتیازات زیادی از هندی ها گرفت و «سرتوماس رو» بعد از گرفتن امتیازات برای انگلستان پرتغالی ها را از «سورات» اخراج کرد.
جهانگیر که معاصر شاه عباس اول بود برای تامین مخارج دربار خویش سرزمین مدرس در جنوب هند را به انگلیس فروخت. جانشین جهانگیر یعنی «شاه جهان» به مدت ۲۰ سال مقبره یی به نام تاج محل برای زوجه اش ممتازمحل ساخت. او در زمان حیات همسرش کاخی به نام «خاص محل» بنا کرد. معماران این بناها اکثراً ایرانی ولی از استادان هندی، ونیزی و سایر ممالک نیز سود برده شد. بعد از او نوبت سلطنت به «اورنگ زیب» رسید. (۱۶۵۹) او به سبب جنگ های داخلی به پول احتیاج داشت و از این جهت به امتیازات کمپانی هند شرقی افزود و به این علت دچار شورش فرد وطن پرستی چون «سیواجی» شد که رهبر طایفه «مارات» بود. او در منطقه «دکن» حکومت داشت. در این شورش منطقه بیجاپور به دست سیواجی افتاد و اورنگ زیب مجبور شد به او لقب «راجه» بدهد. (راجه یک لقب اشرافی در هند است).قدرت کمپانی هند شرقی انگلیس زمانی زیادتر شد که نماینده کمپانی عنوان فرماندار کل بنگال و هند را کسب کرد. این انحطاط در حکومت هند ادامه داشت تا اینکه در پی شکست پادشاه گورکانی در جنگ پلاسی و «بوکسار» (۱۷۵۷) پادشاه گورکانی کاملاً مطیع کمپانی هند شرقی انگلیس شد. در نتیجه این شکست ها بود که ولایت وسیع بنگال تحت حاکمیت انگلیسی ها درآمد. در زمان محمدشاه گورکانی که پادشاه بی لیاقتی بود نادر به سال ۱۷۳۹ به هند حمله برد و مدتی دهلی را در تصرف داشت و با غنائمی به ایران بازگشت. شکست محمدشاه باعث شد گورکانیان در نبردهای پلاسی و بوکسار دچار شکست شوند. در ۱۷۴۶ دوپلکس نماینده کمپانی هند شرقی فرانسه توانست بندر مدرس را که قبلاً انگلیسی ها به تصرف درآورده بودند، تصاحب کند. از این جهت نماینده کمپانی هند شرقی (رابرت کلایو) مامور شد امتیازاتی از پادشاه گورکانی بگیرد. لذا ولایت وسیع بنگاله به مالکیت پادشاه انگلستان درآمد.
عاقبت دو کشور فرانسه و انگلستان طبق عهدنامه پاریس در ۱۰ فوریه ۱۷۶۳ توافق کردند فرانسه به نفع انگلستان پای خود را از هند بیرون ببرد ولی نفوذ خود را در آفریقا افزایش دهد. از آن پس دولت انگلیس به کمپانی اخطار کرد به خود عنوان دیوان و دولت بدهد. با آنکه بهادرشاه گورکانی در ۱۷۸۲ از کشور تبعید شده بود ولی سلطه کامل استعمار انگلیسی بر هند میسر نشد مگر آنکه تیپو سلطان (تیپوصاحب) مهاراجه میسور فرزند حیدرعلی خان بهادر را که بعد از مرگ حیدرعلی به سلطنت میسور رسیده بود از پیش پای خود بردارد. انگلستان مجبور شد در ۱۷۸۴ پیمان صلحی با تیپوسلطان امضا کند. تیپوصاحب دشمن سرسخت بریتانیا بود و در نهان با فرانسوی های مقیم «پوندیشری» رابطه داشت. در ۱۷۸۸ عاقبت با حمله قوای انگلستان به «سریناگاپاتام» پایتخت تیپوسلطان و سپس قتل او بر سراسر هند چیره شد. از آن زمان به بعد هندوستان تبدیل به یک نایب السلطنه نشین انگلستان شد.

از قیام سیپوی تا تشکیل کنگره ملی هند

پس از سلطه کامل انگلیس بر هند در ۱۰ مه ۱۸۵۷ در منطقه «میروت» در شمال هند قیام سپاهیان آغاز شد. «سیپوی» لفظی بود که هندی ها به سپاهیان اطلاق می کردند. از این رو به قیام سپاهیان قیام سیپوی گفته می شود که کمپانی هند شرقی انگلیسی سپاهیانی از مزدوران هند و مسلمانان برای امور نظامی به استخدام خود درآورده بود تا بتواند به کمک آنها امنیت مناطق تحت نفوذ کمپانی و همچنین نایب السلطنه نشینی هند را حفظ کند. اما شایع شدن این خبر که انگلیسی ها از چربی گاو یا چربی خوک برای براق کردن تفنگ های خود استفاده می کردند از یک سو باعث خشم هندوها شد که گاو را مقدس می شمردند و از سوی دیگر مسلمانان که خوک را نجس می دانستند. از طرفی هندوها به این تصور که انگلیسی ها می خواهند از برگزاری مراسم سنتی هندوها جلوگیری کنند و احتمالاً مردم را مجبور به قبول مسیحیت کنند، دست به قیام زدند و بعد از کشتن چهار هزار سرباز انگلیسی شهر دهلی را تصرف و بهادر دوم گورکانی را به رهبری خود انتخاب کردند. انگلیسی ها که برای از میان بردن سلسله گورکانی و تصرف کامل هند دنبال بهانه بودند بهادرشاه دوم را دستگیر و به رانگون تبعید کردند و بعداً آخرین کانون های مقاومت های ملی که طرفداران تیپوصاحب را همچنان فعال نگه داشته بودند تصرف و طرفداران آنها را به شدت سرکوب کردند و در سال ۱۸۷۷ «دسیرائیلی» نخست وزیر بریتانیا عنوان امپراتوری هند را به ملکه ویکتوریا تقدیم کرد. از آن تاریخ به بعد هندوستان رسماً به مستعمره نشین انگلستان تبدیل شد. ناگفته نماند قبل از آن کمپانی هند شرقی و روسای آن که از لندن انتخاب می شدند وظیفه حکومتی و دیوانی (اداری) برای خود در شبه قاره هند قائل بودند.
از بین این روسا افرادی نیز بودند که به عمران و آبادانی هندوستان کمک می کردند. یکی از آنها «دالهاوسی» بود که در فاصله سال های ۱۸۵۶ ۱۸۴۸ اختیارات حکومتی را در دست داشت و به خاطر فعالیت های عمرانی که در هند کرد، در تاریخ هندوستان به خوبی از او یاد شده است. این مرد در آبادی و ترقی هند بسیار کوشش کرد و با ایجاد خطوط تلگراف و خطوط راه آهن و ایجاد بنادر و راه های جدید آثار غیرمخرب تمدن غرب را در این کشور وارد ساخت و همواره می گفت عظمت بریتانیای کبیر در سعادتمند شدن هندوستان است. البته عناصر دیگری نیز در راه سازندگی هند چه در دوران استعمار و بعد از استقلال تلاش هایی را مبذول داشتند. آنها پارسیان و زرتشتیان مهاجر و ایرانی نژاد بودند که بیشترین سهم را در ایجاد کارخانجات فولادسازی و ذوب فلزات در هند داشتند.

تلاش برای استقلال

پس از استیلای کامل بریتانیا بر شبه قاره هند حکمرانان انگلیسی مقیم هند مجبور شدند برای استفاده بیشتر از منابع خدادادی آن مملکت عده کثیری از متخصصان و خبرگان و جوانان انگلیسی را به هندوستان جلب کنند و چون انگلستان در آن زمان مستعمرات بسیاری داشت و اداره شبه قاره توسط متخصصان انگلیسی به تنهایی مشکل بود، لذا طبق قانونی به نام «قانون هند» و براساس تصمیم شورای اجرایی نایب السلطنه هند تصمیم گرفت ضمن آنکه هندی ها را در شورای قانونگذاری هند در دهلی و لندن به عضویت بپذیرد، اجازه دهد عده یی از جوانان مستعد هندی برای تحصیل در رشته های مختلف عازم لندن شوند. همین تحصیلکرده ها و دانشگاه دیده های هندی بودند که در بازگشت به هندوستان در۲۷ دسامبر ۱۸۸۵ «کنگره ملی هند» را با هدف نائل شدن به استقلال شبه قاره هند تشکیل دادند. کنگره ملی هند که اعضای تشکیل دهنده آن از کلیه مذاهب از جمله هندو، برهمایی، مسلمان و زرتشتیان (پارسیان هند) و مسیحیان بودند، موفق شدند گام های موثری در راه رسیدن به استقلال بردارند به طوری که در سال ۱۸۹۲ «قانون شوراهای هند» به اعضای هندی در شورای مقننه نایب السلطنه هند اختیارات بیشتری داد و آنها از حق استیضاح و انتقاد از وزرای ایالتی برخوردار شدند. اعضای هندی شورای هند تصمیم گرفتند عده بیشتری از جوانان را برای تحصیل به انگلستان اعزام کنند تا در اداره هند سهم بیشتری داشته باشند. همین جوان ها بودند که در بازگشت موفق شدند در تهیه وسایل نقلیه و اصلاح بندرها و ایجاد مدارس و دانشگاه ها موفقیت هایی کسب کنند. و عده یی نیز توانستند میزان تولید گندم ، کنف و نیشکر را افزایش دهند. از میان این فارغ التحصیلان می توان افرادی چون گاندی و نهرو را نام برد که در استقلال هند نقش موثری داشتند.

نقش کنگره ملی هند در استقلال شبه قاره و ظهور گاندی

کنگره ملی هند که امروز به نام «حزب کنگره» در هند فعالیت دارد، اساسنامه یی برای استقلال کامل هند تهیه کرد ولی دولت انگلستان از قبول آن امتناع می کرد. از طرفی میان رهبران کنگره در این مورد اتفاق نظر وجود نداشت. برای مثال سید احمد خان موسس دانشگاه علیگره می خواست دولت انگلیس استقلال داخلی به هند بدهد در صورتی که بعضی دیگر مانند «بال تیلک» از علمای برهمن و بعد از او گاندی به طور کامل طرفدار استقلال کامل هند بودند. از این گذشته خصومت بین سران مسلمان و برهمن مانع اتحاد کامل هندی ها بود. مثلاً «بال تیلک» که به سال ۱۹۲۰ وفات یافت، با مسلمانان همان اندازه دشمنی می ورزید که با انگلیسی ها. تعجب در این است که یکی از خانم های انگلیسی به نام «آنی بنت» که ضمناً مجذوب عقاید گاندی شده بود در سال ۱۹۱۶ به ریاست انجمن استقلال طلبان هند درآمد به طوری که کنگره ملی هند در ۱۹۱۷ او را به ریاست خود برگزید درحالی که نایب السلطنه هند دستور داد او را زندانی کنند. پس از جنگ جهانی اول مبارزات استقلال طلبانه هندیان وارد مرحله تازه یی شد. مسلمین تحت ریاست محمدعلی جناح و دیگران تحت ریاست گاندی از نایب السلطنه هند خواستند به پاس شرکت سربازان هندی در جنگ جهانی اول در صف متفقین، روز بعد از اتمام جنگ به هندوستان استقلال دهد. البته گاندی و جناح ابراز تمایل کردند که استقلال خواهی به مذاهب بستگی ندارد و مورد درخواست همه اقوام هندی است. در پاسخ درخواست رهبران هندو و مسلمان شبه قاره، «مونتاکو» وزیر هندوستان در کابینه انگلیس که حامل وعده های دولت انگلیس بود وارد هند شد و پارلمان انگلیس در سال ۱۹۱۹ قانونی گذراند که طبق آن حق اداره امور آموزشی، بهداشتی و کشاورزی در ۹ ایالت هند به وزرای هندی واگذار شود.
اما گاندی که یک حقوقدان فارغ التحصیل انگلستان بود که قبلاً در آفریقای جنوبی از حقوق اقلیت هندی مقیم آن کشور و سیاهپوستان دفاع می کرد و حقوق بشر را ذاتاً قبول داشت نه از روی مصالح شخصی و منافع خصوصی و اخیراً به ریاست کنگره ملی هند برگزیده شده بود به ملیون سفارش کرد این طرح را نپذیرند. گاندی دستور عدم تمکین از حکومت انگلیس را صادر کرد و همه مردم را به اعتصاب دعوت کرد. اعتصابی در کار کردن نبود بلکه در مصرف کالاهای انگلیسی و شرکت های وابسته به انگلیس به تحریم متوسل شدند. گاندی گفت بهترین کارخانه نخ ریسی، دستگاه نخ ریسی دستی وطنی است. دوک های نخ ریسی قدیم به مراتب از کارخانجات بافندگی جدید بمبئی که منافع آن نصیب بریتانیا می شود برای ملت هند کارسازتر است. باید برای خم کردن کمر استعمار انگلیس به روش اجدادی متوسل شد. به این ترتیب او «سوادشی» یا تحریم کالاهای انگلیسی را توصیه می کرد.
گاندی مبارزه ضداستعماری خود را با توسل به شیوه مقاومت منفی آغاز کرد. او عقیده داشت هرگز نباید ضربه را با ضربه پاسخ داد بلکه باید بی عدالتی را با ترحم، ظلم را با شفقت و نفرت را با محبت تلافی کرد. با این فلسفه همه گروه ها و ادیان را، از برهمن، هند و سیک و مسلمان گرفته تا آنها را که نجس (پاریا) می گفتند، متحد ساخت و مبارزه خود را علیه استعمار ادامه داد. گاندی از سال ۱۹۲۱ از زمان «لرد هالیفاکس» نایب السلطنه هند تا آخرین نایب السلطنه یعنی «لرد مونت باتن» در ۱۹۴۷، لحظه یی از مبارزه به آن شیوه یی که خود می خواست، دست برنداشت و بارها زندانی شد. او در برابر وعده های دولت انگلیس برای اعطای خودگردانی داخلی شدیداً مقاومت کرد تا آنجا که توانست نه تنها نایب السلطنه هند را وادار سازد که عنوان خود را به «حکمران کل» تنزل دهد بلکه انگلستان را مجبور ساخت چند گام در برابر کنگره ملی هند عقب نشینی کند و با تشکیل مجلس قانونگذاری ایالتی که اعضای آن هندی باشند، موافقت کند.
گاندی به تحریم کالاهایی که سود آن مستقیم یا غیرمستقیم عاید بریتانیا می شد دست زد و حتی نمک طعام را که انحصار آن در دست شرکت انگلیسی بود تحریم کرد و در دهه ۱۹۳۰ چندین بار به پیروان خود گفت برای تحصیل نمک به سمت دریاچه های آب شور راهپیمایی کنند و خود در این اقدام پیشگام بود. گاندی بار دیگر به اتفاق جواهر لعل نهرو که یک اشراف زاده الله آبادی و تحصیلکرده انگلستان بوده و به حزب کنگره پیوسته بوده در سال ۱۹۴۲ زندانی شد ولی آنها در سخن خود راسخ بودند که انگلستان باید هندوستان را ترک کند. دولت بریتانیا مجبور شد در مه ۱۹۴۴ در پی بالا گرفتن نهضت استقلال، نهرو و گاندی را آزاد کند. در این وقت گرچه تا کسب استقلال فاصله یی نبود اما بین هندوها، مسلمانان و فرقه سیک اختلافات بالا گرفت و جنگ و زدوخورد به وجود آمد و مسلمانان خواستار ایجاد کشوری مستقل شدند. «لرد مونت باتن» حکمران کل هند اعلام کرد شبه قاره از ۱۵ آگوست ۱۹۴۷ به استقلال خواهد رسید ولی به صورت دو کشور پاکستان و هندوستان تقسیم خواهد شد در حالی که بنگال شرقی هم که از پاکستان غربی فاصله زیاد دارد باید جزیی از پاکستان باشد.
محمدعلی جناح، مولانا ابوالکلام آزاد، محمد اقبال لاهوری، دکتر ذاکر حسین، نهرو لعل بهادرشستری و راجند راپراساد همه متفقاً خواستار آزادی شبه قاره از قید استعمار شدند ولی استقلال این منطقه به دو جزء پاکستان و هندوستان در حالی که تکلیف منطقه کشمیر روشن نشده بود در طلیعه آزادی، هند و پاکستان را در سال ۱۹۴۸ در معرض اولین جنگ قرار داد.
علاوه بر آن اختلاف مذهبی بین هند و مسلمانان روح گاندی را آزار می داد. در ژانویه ۱۹۴۸ گاندی در اعتراض به آزار مسلمانان توسط هندوها روزه گرفت و هنگامی که شنید هندوها از آزار مسلمانان دست برداشته اند، برای عبادت و شکرگزاری به محلی که همیشه می رفت، در حال حرکت بود که به دست یک هندوی متعصب در ۳۰ ژانویه ۱۹۴۸ ترور شد و به قتل رسید.

هند از ۱۹۴۷ تاکنون

هندوستان پس از استقلال به رهبری گاندی مشغول سازندگی شد. گاندی رهبری معنوی کشور را بر عهده داشت. دولتمردان هند به فکر تدوین یک قانون اساسی افتادند که کشور به صورت فدرال اداره شود. که طبق آن نخست وزیر دارای همه گونه اختیارات حکومتی بوده و رئیس جمهور یک عضو تشریفاتی از حاکمیت باشد.
در ۲۶ ژانویه ۱۹۵۰ قانون اساسی هند به مرحله اجرا درآمد ولی مرحوم جواهر لعل نهرو از ۱۹۴۷ تا مه ۱۹۶۴ در مقام نخست وزیری بود. در این دوره حکومت در دست حزب کنگره و رئیس حکومت با اختیارات تام در دست جواهر لعل نهرو بود. اما راجند راپراساد رئیس جمهور تشریفاتی هند بود. در این دوره ۱۷ساله نخست وزیری بیشترین ترقیات فرهنگی و اقتصادی مرهون زحمات جواهر لعل نهرو بود. از روز ابتدای استقلال هند، نهرو سیاست عدم تعهد را در پیش گرفت و می توان ادعا کرد کنفرانس باندونگ که پایه و زیربنای تشکیل کشورهای غیرمتعهد شد به ابتکار نهرو تشکیل شد. هندوستان در ۵ ژانویه ۱۹۵۲ طی قراردادی که با ایالات متحده امریکا منعقد کرد مشمول قانون اصل چهار ترومن شد و یک سال بعد یعنی در دوم دسامبر ۱۹۵۳ حکومت هند با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی یک قرارداد پنج ساله اقتصادی امضا کرد. هند به رغم اختلاف مرزی که با چین کمونیست بر سر منطقه لاداخ در هیمالیا داشت با پیروزی از تز همزیستی مسالمت آمیز که در ملاقات بین نهرو و چوئن لای به امضا رسیده بود در ۱۴ اکتبر ۱۹۵۴ یک موافقتنامه اقتصادی با جمهوری خلق چین به امضا رساند. به دنبال سفری که نهرو در ۲۲ ژوئن ۱۹۵۵ به مسکو انجام داد و با بولگانین نخست وزیر شوروی و خروشچف دبیرکل حزب کمونیست آن کشور ملاقات کرد، قراردادی پیرامون خرید پاره یی از تکنولوژی های پیشرفته و محصولات شوروی بین دوطرف به امضا رسید و در ۱۸ نوامبر همان سال مارشال بولگانین و خروشچف در جواب سفر نهرو به اتحاد شوروی، وارد دهلی نو شدند و با دولتمردان هند ملاقات و مذاکره کردند.
در ۱۱ دسامبر ۱۹۵۸ ژنرال دوایت آیزنهاور رئیس جمهور امریکا طی سفری که به آسیا و خاورمیانه انجام داد در دهلی نو با رهبران هند ملاقات و مذاکره کرد و قول کمک های لازم را به رهبران هند داد. مرحوم نهرو با ژنرال دوگل رئیس جمهور فرانسه نیز روابط دوستانه داشت و ضمناً با دولتمردان غیرمتعهد مانند مارشال تیتو، جمال عبدالناصر، قوام نکرومه، دکتراحمد سوکارنو و احمدبن بلا در قالب کشورهای غیرمتعهد روابط دوستی داشت.
در ۲۷ مه ۱۹۶۴ جواهر لعل نهرو فوت کرد و دخترش خانم ایندیرا گاندی از حزب کنگره به نخست وزیری رسید ولی نخست وزیری او جهت پر کردن خلاء به وجود آمده از مرگ پدرش بود و بیش از یک ماه طول نکشید که در جریان انتخابات ۱۹۶۴ لعل بهادر شستری به نخست وزیری رسید که او نیز از حزب کنگره بود. در زمان نخست وزیری او بر سر مساله کشمیر در سال ۱۹۶۵ جنگ شدیدی بین هند و پاکستان روی داد که با میانجیگری کاسیگین نخست وزیر اتحاد شوروی در شهر تاشکند به آتش بس بین دو کشور منتهی شد و قرار بود در آخرین شب اقامت ژنرال ایوب خان رئیس جمهور پاکستان و لعل بهادر شستری مقاوله نامه صلحی بین دو کشور امضا شود که شستری در دهم ژانویه ۱۹۶۶به علت سکته قلبی درگذشت. از آن زمان تاکنون ۱۴ نفر به نخست وزیری رسیده اند که از همه معروف تر خانم ایندیرا گاندی است که دومرتبه از فوریه ۱۹۶۶ تا مارس ۱۹۷۷ و مرتبه دیگر از ژانویه ۱۹۸۰ تا اکتبر ۱۹۸۴ نخست وزیر بود. در زمان نخست وزیری او کشور مسیر ترقی را به سرعت پیمود و در عرصه بین المللی بسیار درخشید. ترور او در ۳۱ اکتبر ۱۹۸۴ به وسیله یک تروریست سیک به رویاهای او پایان داد و فرزندش راجیو گاندی که در فاصله ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۹ نخست وزیر بود به وسیله سوءقصدی که از سوی طرفداران ببرهای تامیل انجام شد در ۲۱ مه ۱۹۸۹ به قتل رسید.
خانواده نهرو از قبیل خانم گاندی (دخترش) و نوه اش راجیو گاندی خدمات شایانی به هند کردند. از دهه ۱۹۵۰ به بعد در سایه سیاست غیرمتعهدانه نهرو نخست وزیر که کشورش به هیچ یک از بلوک بندی های نظامی وابسته نبود، شرق و غرب در ارائه تکنولوژی هسته یی به هند بر یکدیگر سبقت می گرفتند به طوری که در سال ۱۹۷۴ در زمان نخست وزیری خانم ایندیرا گاندی دولت هند اولین آزمایش زیرزمینی هسته یی خود را انجام داد. پاکستان که رقیب هند است توانست در زمان ریاست جمهوری ژنرال ضیاءالحق به سلاح اتمی دست یابد. البته پاکستان و هند که از یک نژاد هستند و دست روزگار آنها را از یکدیگر جدا کرد و حتی بر سر موضوع تولد کشوری به نام بنگلادش در ابتدای دهه ۱۹۷۰ هندی ها با پاکستانی ها درگیر شدند ولی به علت صلح طلبی زمامداران وقت دو کشور یعنی ذوالفقار علی بوتو رئیس جمهور پاکستان و خانم ایندیرا گاندی دوطرف طی ملاقات سمیلا متعهد شدند که اولاً تا می توانند سلاح اتمی بر ضد یکدیگر به کار نبرند ثانیاً دوطرف همزیستی مسالمت آمیز و گفت وگو را ابتدا در کلیه اختلافات بر جنگ مقدم دارند. «اتال بیهاری واجپایی» نخست وزیر هند که بعد از خانم گاندی به این سمت انتخاب شد طی ملاقات با نوازشریف نخست وزیر پاکستان در ۲۱ فوریه ۱۹۹۹ طی بیانیه یی در لاهور متعهد شدند از درگیری هسته یی پرهیز کنند.
بعد از واجپایی، اقتصاددانی چون «مانموهان سینگ» به نخست وزیری رسید که در حال حاضر نیز نخست وزیر هندوستان است. کشورهای فرانسه، آلمان، روسیه و بالاخره امریکا حاضر شدند ضمن در اختیار قرار دادن آخرین پیشرفت های تکنولوژیک به هند با آن کشور بهترین مناسبات اقتصادی سیاسی را داشته باشند. از زمان نخست وزیری نهرو که جمعیت هندوستان بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ میلیون نفر بود و به علت اعتقادات سنتی بعضی از مردم حاضر به اجرای تنظیم خانواده نیستند و جمعیت فعلی هند از یک میلیارد گذشته است و در بعضی از شهرها، کپرنشینی بسیار دیده می شود، اما با توجه به این معضلات، کشور هند یکی از چهار قدرت بزرگ اقتصادی جهان است و در زمینه تسخیر فضا با روسیه، امریکا، ژاپن و چین قادر به رقابت است و هم اکنون از پیشرفته ترین رآکتورهای اتمی استفاده می کند و در جریان کنفرانس ۲۰ کشور پیشرفته اقتصادی جهان، جزء باشگاه آنها قرار گرفته است و در سازمان ملل متحد بحث بر سر این مساله است که هند، ژاپن و آلمان احتمالاً در آینده به عضویت دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد درخواهند آمد.
روسای جمهور هند را ما هیچ وقت نمی شناسیم زیرا طبق قانون اساسی آنها مقام تشریفاتی هستند و به عنوان سمبل وحدت ملی کشور نقش خود را ایفا می کنند. از زمان دکتر «راجند راپراساد» اولین رئیس جمهور که هم رزم گاندی در مبارزات ضداستعماری بود تاکنون ۱۵ نفر به ریاست جمهوری هند رسیده اند که معروف ترین آنها دکتر رادها کریشنان و همچنین ذاکر حسین بودند. این نکته را نباید از نظر دور داشت که هم اکنون هندوستان در زمره بزرگ ترین دموکراسی های جهان است.
منابع؛
۱- بزرگان فلسفه، هنری توماس، ترجمه فریدون بدره یی، انتشارات کیهان، تهران ۱۳۶۲
۲- تاریخ تمدن جدید، عباس اقبالی آشتیانی، شرکت مطبوعات، تهران، ۱۳۲۹
۳- تاریخ تمدن، جلد اول، هنری لوکاس، عبدالحسین آذرنگ، کیهان ۱۳۷۲
۴- تاریخ آسیا، رنه گروسه، مصطفی فرزاد، علمی، تهران، ۱۳۲۹
۵- نگاهی به تاریخ جهان، نهرو (سه جلد)، محمود تفضلی، امیرکبیر، تهران ۱۳۵۱
۶- سیر تمدن، رالف لین تن، پرویز مرزبان، انتشارات دانش، تهران ۱۳۳۷
۷- سرزمین هند، علی اصغر حکمت، انتشارات کمیسیون معارف، تهران ۱۳۳۷
http://www.aftabir.com آفتاب