پژوهشگر: طاهر سارلی




 
تاریخ سفر لشکریان ایران جهت حمله به مرو مطابق سال بیچی (بیجن) ییلی سال ۱۲۷۷ بوده است. مسأله مرو در دورة سلطنت آقا محمد خان قاجار و سپس شاهان بعدی قاجاریه حائز اهمیت است و حتی در تاریخ می خوانیم که صفویان عده ای از قاجارها را در مبارک آباد و عده ای دیگر را به مرو شاهجهان که همان مرو باشد انتقال داده اند. از این رو مسئله مرو و تصرف آن سرزمین برای قاجاریه امر بسیار مهمی به شمار می آمد و همواره دغدغة خاطر شاهان قاجاری را مسائل مرو و سرخس به خود مشغول نموده است. در مقدمة کتاب سه سفرنامه (هرات، مرو، مشهد) چنین آمده است:
«در اواخر سلطنت آقا محمد خان قاجار «میر معصوم» حکمران بخارا که «شاه مراد» و «بیگ جان» لقب داشت. «بیرامعلی خان» قاجار، حاکم مرو را کشتند و پسر بیرامعلی خان یعنی «حاجی محمد حسین خان» به دربار ایران پناهنده شد و فتحعلی شاه که به جای آقا محمد خان نشسته بود به او التفات بسیار کرد و او را «فخر الدوله» لقب داد و او تا پایان عمر در تهران بود و «مدرسة خان مروی» یادگار اوست. حوادث گوناگون زمان فتح علیشاه و محمد شاه به آن دو پادشاه مجال نداد که بحال مرو و مرویان توجهی کنند. بلکه مرتباً از ناحیه ترکمانان بسرحد خراسان دست اندازی می شد و حکام محلی بدفاع مختصری اکتفا می نمودند» .
حسام السلطنه و بسیاری از سرداران قاجاری برای حل مسئله مرو حملاتی را به آن ناحیه انجام دادند ولی در اکثر اوقات ناموفق و ناامید اما با کشت و کشتار و گرفتن اسرا و غنایم فراوان مراجعت می نمودند. ولی هرگز نتوانستند ترکمنها را مطیع سازند. قلعه ناصریه در سرخس در سال ۱۲۷۶ به اتمام رسید. در این سال حمزه میرزا (حشمت الدوله) به منظور ایجاد یک عملیات بزرگ بر علیه ترکمنهای مرو به تدارک لشکر و تجهیزات بسپاه پرداخت. بدین منظور سرتیپ عبدالعلی خان را با چهارده عراده توپ و سیصد نفر تویچی و قورخانه و با فوجی لشکر از خوی و سربند، و شقاقی و فراهان و سمنان و دامغان و اردبیل و مشکین اعم از عرب و عجم و افشار و مراغه و جاسوسان و یکهزار و سیصد نفر سوراة ایلات قزوین و چاردولی و بختیاری و قورت بیگلو و با هشتاد هزار تومان وجه نفد تحویلی از دولت به خراسان گسیل داشت و خود امیر زاده حشمت الدوله نیز با قوام الدوله و لشکریان در اواخر همین سال به سمت سرخس رهسپار شدند. و بالاخره در سال ۱۲۷۷ ه .ق به عزم تنبیه ترکمنهای مرو اردویی مرکب از بیست و دو فوج وهشت هزار سواره و سی دو توپ ترتیب داده با قوایی کامل و مجهز از سرخس به طرف مرو به حرکت درآمد. سارلی می نویسد: «روز پانزدهم شهاب الملک از طلوع آفتاب تا غروب مشغول سان دیدن از قشون مأمور مرو بود و توانست تا بیست و یک هزار نفر از افراد قشون را احساء نماید و این رقم شماری از سپاه بزرگی بود که آن را چهل تا شصت هزار نفر ذکر کرده اند» .
«میرزا محمد قوام الدوله وزیر خراسان در این سفر همراه بود. بعد از ورود به حوالی مرو سپاه ایران پارسی قلعه را محل اقامت اردوی خود قرار دادندو ترکمنهای ساریق که در آن وقت از دولت ایران اطاعت می کردند سیورسات و علوفه به اردوی ایران می آوردند» . در هر حال در بیست دوم ذی قعده اردو به طرف مرو حرکت کرد. فرماندهان اردو مسیر آب را برگردانده و به موازات حرکت آب، طی مسافت می کردند. چهار منزل بعد از سرخس در قلعة صیاد حرکت آب کند شد و به همین منوال هفده روز اردو در کمال آرامی حرکت می کرد و منتظر گذشتن آب بود و برای مال و حشم بغیر از نی خشک و چوب گز چیزی یافت نمی شد و توقف کردن در آن صحاری باعث تلف شدن مال اهل اردو شده بود. اهل اردو از رسیدن آب به شوره کال و کوچة قم، یأس حاصل کردند و بیم هلاکت و تلف شدن قشون[را] داشتند. در میان رؤسا و سرکردگان، اختلاف آرا به هم رسید. یک عده از فرماندهان معتقد بودند که هیجده فرسخ راه را هر طور شده پیش بروند، دستة دیگری می گفتند قشون باید عقب نشینی کند و به پایگاه دولتی نوبنیاد حشمت آباد برگرددو بالاخره تصمیم بر آن گرفته شد که قشون راهش را ادامه بدهد.
بعد از چند هفته اردو از پارسی قلعه به حرکت درآمده نزدیک حصار مرو آمده به جنگ و ستیز بر علیه ترکمنها پرداختند و تا ورود به مرو چند زد و خورد جزئی بین ایرانی ها و ترکمنها انجام گرفت که در این حملات ابتدا موفقیت از آن ایرانی ها بود. قشون قاجار در برخورد با ترکمنها آنها را می کشتند و یا به اسارت می گرفتند «اما در حمله محمد خان قره سرتیپ همدانی که با دو فوج سرباز و چهار عراده توپ به پیش می رفت ترکمنها هلهله کنان به سرتیپ مزبور حمله ور شدند و بعد از جنگ و کشتار بسیار آن سرتیپ کشته شد و این افواج ایرانی از ترکمنها شکست خوردند . و بنا به نوشته اراز محمد سارلی «این بار نوبت ترکمنها بود که شبیخونهای معروف قاچه اورش را شروع کنند» . در نیمه شب همان روزی که سرتیپ همدانی از ترکمنها شکست خوردند اردوی ایران تصمیم به مراجعت به پارسی قلعه گرفتند اما ترکمنها قبلاً از عقب آنها چاله وچوله های راه را پر از آب کرده بودند. و هنگام برگشت اسبهاو شتران آنها به گل و آب فرو رفتند و در آن شب تاریک ترکمنها از فرصت استفاده کرده به آنها حمله کردند. ترس و وحشت بر اردوی ایرانی غالب شد و هر کسی به جانبی فرار کرد و بسیاری از صندوقهای زر و سیم و ابزار آلات لشکر در جویبارها و باتلاقها افتاد. خلاصه حمزه میرزا حشمت الدوله و قوام الدوله هر کدام با عده ای از همراهان خود پا بفرار گذاشتند و اهالی اردو نیز از پشت آنها فرار را بر قرار ترجیح دادند. اما آن عده با هزار گلوله و کسیة باروتی که همراه داشتند به جنگ باترکمنها ادامه دادند و بسیاری از آنها را کشتند. وقتی که ادوات آتشخانه تمام شد عبدالعلی خان با شمشیر برهنه از خود دفاع می کردو اما سایر توپچیان با پاشاخان برادرزاده او اسیر ترکمنها شدند و ترکمنها عبدالعلی خان را در محاصره خود گرفتند و ملاسخی نامی از ترکمنها خود را به گردن عبدالعلی خان انداخته و او را اسیر نمود.
آنهایی که از این جنگ جان سالم به در برده بودند فراراً به یول آتان – دوازه فرسنگی مرو آمده برای خوردن و آشامیدن و استراحت اطراق کردند. در آن زمان سربازی ایرانی با ترکمنی از اهالی یول آتان به سر خربزه ای به نزاع پرداختند و رفقای طرفین هم در این نزاع وارد می شوندو هیاهو بلند می شود و ترکمنها نیز متعاقب آن در پی تعقیب اردو بودند، اردوی ایرانی ناچاراً باعلجه آن چه را که همراه داشتند به جا گذاشته و به طور نامنظم از صحنه گریزان شدند. اما دو سه هزار نفری از آنها به اسارت ترکمنها درآمدند. از جمله یوسف خان سرتیپ کزازی عراقی اسیر ترکمنها شد و در این نبرد ترکمنها غنایم بسیاری بدست آوردند .
خورموجی می نویسد: «امیرزاده حشمت الدوله و قوام الدوله نزدیک شش هزار نفر سرباز و ده هزار نفر سواره وچند عراده توپ، به تنبیه طایفه مزبور (ترکمنها) مامور نمودند و خود ایشان نیز با لشکری به یول آتان رهسپار شدند و طایفه سالور نیز از قلعه خارج شده و به مدافعه پرداختند. و بسیاری از آنها کشته شدند و دوباره فراراً به داخل قلعه رفتند. و سواران ایرانی به محاصرة قلعه پرداختند ولی جعفرقلیخان برادر پرویز خان سرکردة سوارة چاردولی کشته شد و چند نفر نیز مجروح گردیدند. ترکمنهای سالور که تحت محاصره و فشار قرار گرفته بودند از امیر زاده حشمت الدوله خواهش کردند که از جنگ و محاصره دست بردارد و در مقابل وی اظهار اطاعت نمودند و جمعی از بزرگان را به رسم گروگان نزد آن امیر فرستادند.
چون جماعت طایفه تکه از آنجا به یورت دیگری رفته بودند ایرانیها به تعقیب آنها پرداختند و در سه فرسنگی قلعه مرو محلی که موسوم به سمندوک است به مدت سه روز اطراق نمودند و در حرکت اردو به مسافت دو هزار قدم به اردوی ترکمنهای تکه نزدیک شدند و روز دیگر به جنگ و مقاتله پرداختند. جنگ از صبح تا شب ادامه یافت. جمعی از طرفین مجروح و مقتول گردیدند. سرتیپ محمد حسنخان فراهانی در این جنگ کشته شد و سپس جنگ متوقف شد.
و دو طرف به استحکام سنگر و اردوی خود پرداختند. اما چند روز بعد ترکمنهای تکه زن و مرد از جان خود گذشته همه باهم به میدان جنگ شتافتند و در روز بسیار گرمی به کارزار و رزم پرداختند و این جنگ از طلوع فلق تا ظهور شفق ادامه یافت، و روزی که مانند روز محشر بود. تمامی بیابان را کشته های بر زمین غلتیده و سرهای بی تن پوشیده بود. اگرچه لشکر ایرانی مجهز و نیرومند بود اما به حکم الهی کار آنها تنگ و نامشان ننگ شد و عرصة کارزار باتلاقی و نی زار بود و عرادة توپها به گل فرونشست و خلاص شدن از آن جهنم برای ایرانیها کار آسانی نبود و ترکمنها بر آنها استیلا یافتند و لشکریان ایرانی جهت کسب آذوقه و سیورسات به طرف پنجده حرکت کردند ولی غافل از اینکه ترکمنها در آن اطراف در میان نیزارها در کمین بودند. خلاصه در آن شب و فرادی آن روز تا به هنگام شام ایرانی ها متحمل خسارات سنگینی شدند و بسیاری ازآنها مقتول و مأسور شدند و بعد از ورود به پنجده نیز نتوانستند آذوقه ای بدست بیاورند، لذا به طرف مشهد مقدس عقب نشینی کرده و از راه تربت جام و راههای دیگر وارد مشهد شدند.
سارای در مود جنگ مرو و علت پیروزی ترکمنها می نویسد: «در حالیکه ایرانیها برای بزرگترین نبرد با ترکمنها تدارک می دیدند، احتمالاً برای اولین بار تاریخ ترکمنها دگرگونیهای خوش آیندی در میان آنها شروع به رویدادن کرد. نوربردی خان، رهبر آینده ترکمنها، پس از پیروزیش بر ایرانیها در نزدیکی قاری قالا به کمک یموتها ]و گوگلانها[ به مرو رفت. او از ساریق ها و سالورها خواهش کرد که جنگ و دعوا بین برادران را متوقف سازند. بالاخره موفق شد تکه ها، ساریق ها و سالورها را در برابر خطر ایران متحد سازد. برای اولین بار انگار به نظر می رسید که رویاها و دعاهای مختومقلی، شاعر ملی ترکمنها، هشتاد سال پس از مرگش، برای تشکیل یک ملت متحد ترکمن، تقریباً داشت به حقیقت می پیوست. از طرف دیگر، ایرانیها که هنوز برای حل مسأله ترکمن برای همیشه مصمم به نظر می رسیدند، در این سال تدارکشان را کامل کردند. سپاه ایران مرکب بود از ۳۰۰۰۰مردو ۳۳ توپ و۲۰۰۰۰ نفر نیروی پشتیبانی. ناصر الدین، شاه ایران، در نظر داشت خود شخصاً سپاه را فرماندهی کند، اما بعد حمزه میرزا را بفرماندهی سپاه این لشکر کشی منصوب کرد. حمزه میرزا با هدف نابود کردن ترکمنها و انضمام کشور آنها به ایران به مرو تاخت، وقتی به آنجا رسید مرو را متروکه یافت. ترکمنها که آنموقع هم در نتیجه برخورد با خیوه ایها و ایرانیها خیلی ضعیف شده بودند، به داخل کویر عقب نشستند و از نیروی سپاه ایران قدری وحشت زده شده بودند. آنها تصمیم گرفتند به ایران پیشنهاد کنند که ۱۰۰۰ خانوار گروگان و هر یک خانوار ترکمن ۴/۲ گرم طلا غرامت دهند تا این جنگ صورت نگیرد. اما این پیشنهاد آنها توسط حمزه میرزا، که بخودش خیلی اطمینان و انتظار پیروزی داشت، رد شد. بدین ترتیب ترکمنها راهی جز نبرد نداشتند. قوشیدخان، که با موفقیت تکه ها را بر ضد خیوه ایها رهبری کرده بود، کلیه نیروهای رزمنده ترکمن در کویر را جمع کرد. فرمانده از خود راضی ایران. حمزه میرزا چون مرو را باز هم متروکه یافت این بار در تعقیب ترکمنها وارد کویر شد. اما بزودی دریافت که ذخائر غذائی اش در حال اتمام است، و تصمیم گرفت مراجعت کند. قوشید خان توسط خبررسانهایش از این امر آگاهی پیدا کرد، او آنگاه ایرانیها را به عقب نشینی فاجعه آمیز واداشت و چنان با شدت به تعقیب آنها پرداخت که سپاه ایران تار و مار شد. فقط بخش کوچکی از سواره نظام ایران نجات یافت و پیاده نظام و آتشبارهای آنها بدست ترکمنها افتاد. فرمانده ایران حمزه میرزا با گریز جان بدر برد.
ایرانیها از این پیروزی ترکمنها بسیار مایوس و وحشت زده شدند. وقتی دولت ایران کوشید گروههای جدیدی از دیگر مناطق ایران به مرز ترکمنستان بفرستد، سربازها واحدهای خود را ترک کردند. به گفته اکثر مقامات نظامی، اگر ترکمنها می کوشیدند تهران را فتح کنند، هیچ نیرویی وجود نداشت که بتواند مانع آنها شود. اما قوشید خان علاقه ای به اینگونه افکار پرهزینه نداشت. او پس از این پیروزیهایش، تلاش برای پیشبرد کشورش را، که از لحاظ اقتصادی نابود شده بود، با ساختن سد ها و ایجاد کانالهای آبیاری بر روی رودخانه مرغاب آغاز کرد. اما او مانع از انتقام گیری آندسته از ترکمنها که از حمله ایرانیها بیشترین خسارت را دیده بودند، نشد. بدین ترتیب بعد از شکست فاجعه آمیزشان امید ایرانیها برای توسعه قدرتشان در جهت مرو به یاس بدل شد. از سوی دیگر، ترکمنها با این پیروزی بزرگشان استقلال خود را کامل کردند» .
در مقدمه کتاب سه سفرنامه آمده است: «در حقیقت نیروئی که به جنگ ترکمانان رفته بود همه چیز داشت جز انضباط و فرماندة آن یعنی حشمت الدوله همه چیز داشت جز قدرت فرماندهی، و وزیر او هم همه چیز داشت جز تدبیر و بناچار کار چنان شد که ایرانیها شکست یابند.
مختصر آنکه غرور و راضی نشدن بصلح، بی انضباطی بسیار، ضعف فرماندهی و خبط و خطای مکرر، فراهم نساختن مقدمات لازمه، نداشتن اطلاع دقیق از کار و بار ترکمانان، فراهم نکردن و حتی تلف کردن آذوقه، سستی در مدافعه و تعقیب ترکمنها، بی توجهی بسربازانی که در حال جنگ بودند و تبعیض در کارها، کار این لشکر را برسوائی کشانید. بی فکری بدرجه ای بود که حتی از مهمات موجود هم استفاده نکردند و ترس سرکردگان بحدی بود که می گفتند اگر گردن ما را بزنید به علف آوردن نمیرویم. و بدیهی است با این وضع سرباز نیز روحیة خود را از دست می دهد و خود را می بازد. خوددارای قوام الدوله از فرستادن کمک مزید بر علت شد.
و طایفة ساریق هم که به اطلاعت آمده بودند چون کار سپاه ایران را در کارزار، زار دیدند به دشمنان ملحق شدند و کار شکست را آسان تر ساختند. با همه این احول وجود رهبران قدرتمند ترکمن (قوشیدخان و نوربردی خان) را نباید نادیده گرفت. چرا که به کوشش آنها بود که طوایف مختلف ترکمن در مقابل دشمن متحد و یکپارچه باشند. آنها با درایت خاصی طایفه ساریق را که با تکه ها در اختلاف به سر می بردند از صف دشمن بیرون کشیدند و با خود بر علیه دشمن همداستان نمودند. هرگاه طوایف ترکمن متحد می شدند هیچ دشمنی یارای مقابله با آنها را نداشت و هر وقت که شکست می خوردند بخاطر عدم اتحاد با همدیگر بوده است. وامبری از قدرت ترکمنها در هنگام اتحادشان تعریف می نماید. وی می نویسد: «یک روز یکی از اهالی اترک خبر خوشی آورد. بدین معنی که ایلات تکه که برای کاروانهای راه خیوه مخصوصاً ترس آور و خطرناک می باشد پیغام صلح خواهی نزد یموتها فرستاده اند و آشتی کرده ضمناً تقاضا نموده اند که پس از انجام آن یک قرارداد دفاعی برای حمله به دشمن مشترک یعنی ایرانیها بین خود منعقد سازند» . وامبری بعد ها اطلاع می یابد که این پیمان بسته نشده است و اظهار می دارد که در صورت بسته شدن این پیمان و اتحاد ترکمنها معلوم نبود که بر سر ولایات ایرانی چه می آمد وی در این مورد می نویسد: «ولی بعداً شنیدم که این معاهده بسته نشد. از لحاظ ایران جای بسی خوشبختی است که اتحاد بین این طوایف جنگجو بموانع رفع نشدنی برمیخورد والا اگر بنا می شد که تکه ها و یموت ها حملات خود را هم آهنگ کنند معلوم نیست تکلیف این ایالاتی که بکرات مورد غارت و چپاول قرار گرفته اند مخصوصاً مازندان و خراسان و سیستان چه می شد؟ ترکمنی که همیشه در مقابل ایران فاتح و مغرور بوده است تهدیداتی را که از آن ناحیه بسشود مورد تمسخر قرار می دهد. حتی موقعی هم بداند این تهدیدات با عملیات جدی و نظامی همراه می باشد» .
در هر حال در نبرد مرو ترکمنها بر ایرانیها غالب شده و شکست فاحشی را متحمل آنها کردند و ایرانی ها با بی آبروئی از سرزمین ترکمنها اخراج شدند. و ترکمنها در همان محلی که توسط اجدادشان دماغ بسیاری از گردنکشان به خاک مالیده شد دوباره حماسه آفریدند. خورموجی می نویسد: «معامله سلطان مسعود و امراء غزنویان با تراکمة سلجوقی در همین صحاری سرخس و مرو خراسان و حادثه جنگ بین سلطان سنجر و ترکمنها و شکست و اسارت سلطان سنجر توسط ترکمنها در همین محل بوده است. و همچنین در شش سال قبل ]از شکست مرو[ قتل خان، والی خوارزم توسط ترکمنها در همین صحاری انجام گرفت» . سارلی نوشته است: «شکست فاحش سپاه قاجار و متلاشی شدن آن در برابر قوای غیر کلاسیک سواره نظام ترکمنان، سردمداران قاجار را دچار سرگیجه کرد و از جهتی آنان که در ماجرای واگذاری امتیاز شیلات بحر خزر به روسها می گفتند که چرا کام شیرینمان را به خاطر چند وجب آب شور تلخ کنیم، رفته رفته متقاعد شدند که از خیر ترکمن و ملک ترکمانیه نیز درگذرند و خود را جهت تقدیم دو دستی این مناطق به روسیه آماده کنند. حکومت قاجار حتی اگر داوطلب اقدام جنگ دیگری نظیر جنگ مرو می شد، ارتش به هم ریخته کارایی مفید خود را از دست داده بود. بنا به اظهار نظر نویسنده ای: «در واقع جنگ مرو آخرین زورآزمائی ارتش ایران در قرن نوزدهم، به شمار می رود. پس از این شکست، دیگر هیچ گونه کوششی برای تصرف مجدد نواحی آسیای مرکزی از طرف ایرانیان به عمل نیامده» .
منبع:
بر گرفته از :پایان نامه کارشناسی ارشد رشته تاریخ
http://www.aftabir.com آفتاب