پیاده رو و حیات جمعی در شهر
مدرنیته آشکارترین چهره خود را در شهرهای بزرگ نمایان می سازد (کیویستو: 1388: 182). زیرا به تعبیر زیمل فردگرایی و آزادی که از خصوصیات بارز مدرنیته و انسان مدرن است نیز در شهر و فضاهای شهری متجلی شده و به آنها
نویسنده: دکتر محمدتقی آزاد ارمکی
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
چکیده
مدرنیته آشکارترین چهره خود را در شهرهای بزرگ نمایان می سازد (کیویستو: 1388: 182). زیرا به تعبیر زیمل فردگرایی و آزادی که از خصوصیات بارز مدرنیته و انسان مدرن است نیز در شهر و فضاهای شهری متجلی شده و به آنها انعطاف پذیری و سیالیت می بخشد. از اینرو برای نشان دادن ساحت مدرنیته ایرانی (آزادارمکی، 1383) بر نوع ظهور و بروز مناسبات انسانی و اجتماعی تبلور یافته در رفت و آمد در شهر و به طور خاص در پیاده روها تأکید شده است. فضایی که افراد آزادانه و بدون دغدغه های رسمی و کنترل شده حاضر می شوند و فردیت و آزادی اجتماعی شان را به نمایش می گذارند پیاده روها و مراکز خرید و فضاهایی که تحت عنوان فضاهای عمومی تعریف شده اند، می باشد. مصرف کنندگان فضاهای شهری چون پیاده روها بدون اعتنای به زمینه ها و شرایط طراحی این فضاها، متناسب با نیازها و سلایق خود از آن بهره برداری می کنند. مصرف کنندگان پیاده روها که برخلاف عنوانی که برای آن از طرف طراحان و مدیران این فضاها گذاشته شده است، استفاده هایی متفاوت و بعضاً مرتبط با گذشته اش از طرف مصرف کنندگان صورت می گیرد. پیاده روها صرفاً محلی برای گذر نیست، بلکه فضاهایی برای زندگی و حیات است. در نتیجه با یک نگاه کلی افرادی که از پیاده روها گذر می کنند (مصرف کنندگان آن) را براساس استفاده و نوع نگاهشان به پیاده رو می توان به چهار گروه، رهگذران، خریداران، پرسه زنان و دستفروشان طبقه بندی کرد که در مقاله ی حاضر، مختصات هریک از آنها مورد بررسی قرار گرفته است.برای ساماندهی سنخ شناسی اشاره شده از طریق مشاهده مشارکتی و حضور فعال در بعضی از اصلی ترین پیاده روهای شهر تهران مطالب جمع آوری و براساس رویکرد فیسکی در حوزه مطالعات فرهنگی بحث شده است. در این نگاه فضا و نوع گروه اجتماعی و نحوه مصرف فضا و شرایط عناصر اصلی تحلیل ما می باشند. در یک برداشت کلی می توان مدعی شد، پیاده روها با توجه به مکان استقرار فیزیکی و افرادی که در آن رفت و آمد می کنند، مختصات ویژه ای پیدا می کنند مثلاً پیاده روهای میدان انقلاب با توجه به نزدیکی آن به دانشگاه تهران بیشتر محل تردد دانشجویان، اساتید و یا داوطلبین دانشگاه است و عمده ترین کالایی که در مغازه های آن عرضه می شود کتاب است. پیاده روی میدان تجریش نیز، به واسطه ی استقرارش در جنب بازار تجریش، مختصات خاصی پیدا کرده که قابل تعمیم به همه ی پیاده روها نمی باشد و هر سنخ از پیاده روها نیازمند بررسی ای جداگانه می باشد. کوتاه سخن اینکه، پیاده رو مکانی نیست که صرفاً دو نقطه را به هم متصل کند، بلکه هویتی مستقل داشته و مناسباتی منحصر به فرد در آن جاری است.
واژگان کلیدی
زندگی روزمره، پیاده رو، مطالعات فرهنگی، جان فیسکمقدمه
هر تبیین جامعه شناسانه، اگر به زندگی روزمره ارجاعی نداشته باشد، تبیینی ناکارآمد خواهد بود. بسیاری از بنیان گذاران علوم انسانی، مسئله ی اصلی شان زندگی روزمره ی جامعه ی مدرن بوده است. متفکرانی چون فروید، مارکس، وبر، زیمل و دیگران نه تنها برای مسائل اصلی، نظریات خود را درون زندگی روزمره جست و جو کردند، بلکه مواد تحلیل خود را نیز از بستر زندگی روزمره اخذ کردند. تلاش و دغدغه ی این متفکران، نقد زندگی روزمره و امید به رهایی بخشی آن بوده است.(کاظمی: 1388).شاید بنیادی ترین مسئله در رابطه با زندگی روزمره ابهام بیش از اندازه ی این اصطلاح باشد که تعریف و بیان مختصات آن را دشوار می سازد. ماهیت ظاهراً عادی زندگی روزمره یعنی پیوستگی های اجتناب ناپذیرش با امور مأنوس و بدیهی گاه منجر به غفلت از اهمیت آن به عنوان یک موضوع اجتماعی ارزشمند می شود در حالی که خود این پیوند آن را به موضوعی درخور توجه برای پژوهشهای اجتماعی تبدیل می کند.
ضمن اینکه زندگی روزمره برخلاف ظاهر عادی و تکراری اش ماهیت بسیار کثرت گرا و پرمنازعه ای دارد (بنت: 1386) و درست مانند فرهنگ، دیگر نمی توان آن را اصطلاح یکپارچه و متجانسی به شمار آورد که بیانگر حقیقت راستین تجربه افراد درباره ی دنیای پیرامونشان است. زندگی روزمره اقلیمی است که مشحون از چالش و منازعه است. «فضا» ها و «مکان» های زندگی روزمره که پیش از این به واسطه ی وجود اجتماعات قومی متجانس و تقریباً ایستا به وضوح مرزبندی می شدند اکنون بسیار کثرت گرایانه و پرمنازعه شده اند.(بنت: 1386).
سیالیت، بی شکلی و حضور ممکن همه و همچنین رهاشدگی از ساختارهای رسمی که قواعد نظام سیاسی و اجتماعی را بازنمایی می کنند (آزاد: 1387) زندگی روزمره را همانطور که دوسرتو می گوید به عرصه ی مقاومت تبدیل کرده است. مقاومتی که باعث می شود زندگی روزمره به تسخیر نظام سازنده فرهنگ و کالاهای فرهنگی در نیاید. این مقاومت صرفاً به معنای مترادف ساده ای برای مخالفت نیست بلکه هم می تواند ناشی از نوعی بی حرکتی و قبول وضعیت و هم ناشی از اشکال خلاقانه ای از متناسب کردن موقعیت ها باشد.(اباذری:؟)
فیسک نیز در فهم فرهنگ عامه زندگی روزمره را قلمرویی می خواند که در آن منافع متعارض جوامع سرمایه داری دائماً به مبارزه کشیده می شود. مبارزه ای اجتماعی که به شکل مبارزه برای معنا متبلور می شود. از نظر او جامعه، کلی یکپارچه و سازمان یافته نیست بلکه شبکه پیچیده ای از گروه ها و با منافع متفاوت است. وی روابط اجتماعی را نه فقط در چارچوب قدرت اجتماعی و سلطه ی ایستا بلکه محل کشمکش دائمی می بیند. مبارزه ی اجتماعی (و مبارزه طبقاتی در نگاه مارکسیستی) چیزی جز اعتراض طبقات فرودست به این قدرت نیست. در این نگاه محصولات و مکانهای زندگی روزمره از جمله پیاده رو مکانهایی اشباع شده از قدرت فرض نمی شوند. بلکه مکانهایی ناتمام هستند که مصرف کنندگان، خریداران و پرسه زنان آنها را تمام می کنند.(اباذری:؟)
بیان مسأله
همانطور که دوسرتو می گوید یکی از ابعاد مهم در مطالعه زندگی روزمره بحث مصرف است. وی مصرف را امری فراتر از خریدن و مصرف کالاهای مادی می داند.(اباذری؛ صادقی) در ایران، خیابان ها، کافی شاپ ها، گیم نت ها، رستوران ها، فروشگاه های بزرگ، شهربازی ها و پارک ها مراکزی اند که مصرف در آنها نقشی اساسی ایفا می کند. اما مصرف در چنین فضاهایی، صرفاً به کالاها و ابزارها محدود نمی شود. فضاها نیز در این مکان ها تولید و مصرف می شوند. چنین مصرفی، با تولید معانی اجتماعی همراه است، که تجربه در زندگی روزمره را با خلاقیت امر مدرن رویاروی می کند. لذا فضاها و مراکز مدرن، بخش مهمی از قلمرو زندگی روزمره محسوب می شوند. (کاظمی: 1388) و همین امر است که مطالعه و بررسی آنها را موجه و حتی پراهمیت می سازد.به عقیده ی دوسرتو اگرچه فرهنگ عامیانه زندگی روزمره ناظر بر مصرف محصولاتی است که توسط نظم اقتصادی مسلط به این مردم تحمیل می شود و بدون اینکه به مصرف کنندگان تعلق داشته باشد توسط دیگران ساخته شده و گسترش می یابد اما با این حال او این مصرف را مصرفی منفعلانه و همراه با اجبار نمی داند. چرا که مصرف کنندگان در پاسخ به موقعیت مصرف خلاقیت دارند.(اباذری؛ صادقی)
یکی از عرصه های ظهور و بروز این مصرف خلاق و مقاومت عامه در برابر نیروهای سلطه که نظمی از پیش تعیین شده را به افراد دیکته می کنند پیاده رو می باشد که به واسطه ی تکثر تیپ هایی که در آن رفت و آمد می کنند، تکثر و تنوع مغازه ها و اهداف و مقاصد مختلفی که افراد در آن جست و جو می کنند، زندگی روزمره به شکل خالصش در آن جریان دارد. افراد مختلف در پیاده رو بنا به مقاصد، پیشینه اجتماعی، و شرایط خاص خود استفاده های متفاوتی از آن کرده، معانی متفاوتی به آن نسبت داده و خوانش های خاص خود را از این فضای شهری دارا هستند که لزوماً با اهداف و برنامه های سازندگان این فضای شهری همخوانی ندارد و بعضاً می تواند شکل مقاومت و واکنش در برابر آنها به عنوان نیروهای سلطه را به خود بگیرد. برای فهم این معانی همانطور که دوسرتو می گوید به جای اینکه از زاویه دید بالا یعنی زاویه دید مدیران و برنامه ریزان شهری به شهر نگریست باید به قدم زدن در شهر پرداخت. از نظر او کسی که در شهر قدم می زند نظم قابل خواندنی را که برنامه ریزان به شهر داده اند می گیرد و آن را در پرده ابهام قرار می دهد. در واقع این راهپیمان و عابران هستند که با حضور خود به فضای شهری معنا و مفهوم می بخشند. «کسانی که بدنشان جای جای متن شهری را که می نویسند، دنبال می کند بدون آنکه بتوانند آن را بخوانند». (دورینگ:؟)
پرتردد بودن این فضای شهری در تقریباً تمام ساعات روز؛ حضور اقشار گوناگون شهری و سنین مختلف گروه های اجتماعی و مجاورت آن با بازار تاریخی تجریش که مقوله ی مصرف و پرسه زنی را در این مکان پررنگ کرده است از دلایل انتخاب این پیاده رو بوده است. ضمن اینکه به دلیل قدمت این محل شاهد عناصری از زندگی سنتی در مجاورت جلوه های نوظهور مدرنیته در آن می باشیم. مثلاً در زمینه ی کالاهای عرضه شده در مغازه های جنب پیاده رو.
مقاله حاضر ضمن اشاره ای گذرا به طبیعت زندگی روزمره جاری در پیاده روی میدان تجریش به عنوان یکی از پیاده روهای پرتردد، سعی در مقوله بندی افراد حاضر در پیاده رو برای شناخت ماهیت ویژه ی روابط در آن دارد تا از این طریق تا حدی به ماهیت زندگی روزمره ی جامعه ی ایرانی دست یابد.
مصرف افراد در پیاده رو چقدر با اهداف و مقاصد برنامه ریزان شهری برای این فضا همخوانی دارد؟ میزان انعطاف و سیالیت این فضای شهری در مواجهه با نیازها و تعاریف افراد در چه حد است؟ آیا افراد در پیاده رو صرفاً تردد می کنند؟ با توجه به تنوع آدمهایی که در پیاده رو حضور می یابند چه نوع رابطه ای میان آنها برقرار است؟ آیا پیاده رو صرفاً محلی برای گذر است که افراد را از نقطه ای به نقطه ی دیگر می رساند؟ آیا ساکنین ثابتی هم دارد؟ مواجهه ی این ساکنین با عابرین چگونه است؟ و... خلاصه اینکه آیا پیاده رو به عنوان یک کالای فرهنگی قواعد خاص خودش را به عابران و مصرف کنندگانش دیکته می کند یا همانطور که فیسک می گوید عامه در مواجهه با آن قادر به مقاومت هستند و معانی هویتی موردنظر خود را در این فضا تولید می کنند.
روش شناسی
مطالعات فرهنگی در دوره های متفاوت از روشهای متعددی چون روش تحقیق کیفی استفاده کرده است و از این روش برای بررسی زندگی روزمره مردم یعنی جایی که در آن معناسازی اتفاق افتاده است استفاده می کند. مطالعات فرهنگی با طرح زندگی روزمره در دوره معاصر از حالت نظری و مفهومی خود خارج شده و بیشتر به واقعیت های عینی توجه کرده است. لذا از همه روشهایی استفاده می کند که تا حدودی امکان شناسایی واقعیتهای عینی و تجربی را فراهم می کنند (بهار: 1388)داده های مقاله ی حاضر براساس روش کیفی جمع آوری شده است. تکنیک مورد استفاده تلفیقی از مشاهده مشارکتی و غیرمشارکتی و مصاحبه بوده است.
زندگی روزمره و مطالعات فرهنگی: آرای جان فیسک و دوسرتو
از متفکرانی که به طور وسیع در مورد زندگی روزمره کار کرده و کتابهای متعددی درباره فرهنگ عامه نگاشته است می توان به جان فیسک اشاره کرد.
وی یکی از چهره های اصلی مدافع نگاه تعاملی میان فرهنگ سلطه و فرهنگ عامه است. فرهنگ از نظر فیسک به معنای درک و لذت و عامه در مقابل سلطه قرار می گیرد. عامه از طریق مقاومت و واکنش در برابر نیروهای سلطه معین می شود. اما نیروهای سلطه نمی توانند به طور کامل معانی ای را مهار کنند که مردم ممکن است تولید کرده باشند و همچنین پیوستگیهای اجتماعی ای را مهار کنند که ممکن است مردم فراهم کرده باشند. زیرا مردم در جامعه بدون پناه نیستند بلکه آنها در تعامل با ساختارها آزادی دارند. از نظر او فرهنگ عامه در مقابل با نیروهای سلطه و در تعامل با زندگی روزمره به دست آمده است. فرهنگ عامه فرهنگ بی قدرتها و زیرسلطه هاست. لذا لذتهای عامه که عناصر اصلی فرهنگ عامه اند در مقابل لذتهای سلطه شکل می گیرند. لذتهای عامه به واسطه مردم زیر سلطه شکل می یابند بنابراین لذتهای عامه در بعضی از روابط مخالف با قدرت (اجتماعی، اخلاقی، متنی، زیبایی شناختی و...) به دست می آیند. افزون بر اینکه در درون جامعه وقتی تنوع گروه بندی وجود دارد تنوع لذت نیز وجود دارد.
از طرف دیگر عامه بودن به معنای استفاده از امور فرهنگی است. او در این زمینه آورده است: تلویزیون، کتابها، روزنامه ها، نوارها و فیلمها تا حدودی عامه اند زیرا طبیعتشان به گونه ای است که افراد می توانند به شیوه ها و موقعیتهای متعدد که دوست دارند آنها را مورد استفاده قرار دهند. خواندن کتاب در کتابخانه مدرسه خانه طی مسافرت در خیابان و غیره حاکی از عامه بودن این کالاست. این معنی درباره بسیاری از کالاهای فرهنگی دیگر هم صادق است. پس تنوع استفاده از آن کالا حاکی از عامه بودن آن است. از نظر فیسک در صورتی که کالاهای فرهنگی با منافع و لذتهای افراد مرتبط باشند می توانند معانی شان را از روابط اجتماعی و هویتی به دست آورند. ضمن اینکه فرهنگ عامه با فرهنگ توده ای که موردنظر بزرگان مکتب فرانکفورت است نیز تفاوت دارد. در واقع از نظر او اصلاً چیزی به نام فرهنگ توده ای وجود ندارد.
چرا که مصرف کنندگان و مخاطبان فرهنگ صرفاً به صورت منفعلانه با کالاهای فرهنگی مواجه نمی شوند و مصرفی توأم با مقاومت دارند که به فرهنگ معنا و مفهومی جدید می بخشد. برای مثال او در کتابش تحت عنوان درک فرهنگ عامه در فصل اول به بررسی لباس جین و تبدیل آن به کالایی برای رفع نیازهای مادی به کالای فرهنگ پرداخته است. از نظر فیسک این کالا پوششی در عین حال هویت آفرین و بیان کننده فردیت آزاد و مدرن است. گرچه این کالا در فرایند تولید سرمایه داری برای سود بیشتر تولید و توزیع می شود اما استفاده و مصرف آن به وسیله مردم و با انگیزه و نظر آنها صورت می گیرد. در این سطح دیگر تولیدکننده نقش زیادی ندارد بلکه علاقه، نیاز و سلیقه مردم یعنی مصرف کننده اهمیت دارد. بدین لحاظ است که در فرهنگ عامه صرفاً به مصرف توجه نمی شود بلکه فرهنگ مصرف اهمیت دارد زیرا جریان فعال تولید و توزیع معانی و لذتهای آن در نظام اجتماعی اهمیت دارد.
از این منظر فرهنگ توده ای که مکتب فرانکفورت آن را پدیده ای در دست نظام سرمایه داری می داند امکان تولید و حیات ندارد. فرهنگ هرگز اینگونه تولید نمی شود و مردم هم مانند توده عمل و زندگی نمی کنند. فرهنگ عامه به واسطه مردم تولید می شود نه به واسطه صنعت فرهنگ. همه صنایع فرهنگی می توانند منابع فرهنگی یا متونی برای اشکال گوناگون مردم و برای استفاده در جریانهای جاری زندگی به کار روند.
در واقع کالا و متنی که برای فرهنگ عامه ساخته می شود ضمن اینکه دربردارنده ی نیروهای سلطه است حاوی فرصتهایی برای مخالفت و مقاومت در مقابل سلطه نیز می باشد زیرا فرهنگ عامه به واسطه مردمی ساخته می شود که در میان تولیدات صنایع فرهنگی و زندگی هر روزه زیست می کنند. تولیدکنندگان کالاها درست است که توانایی تولید و توزیع کالاها را دارند ولی توانایی تعیین سرنوشت مصرف و نظام معنایی معطوف به مصرف را ندارند. این مردم اند که سازنده ی این عرصه اند. بدین لحاظ است که مردم می توانند هم لباس جین را بپوشند و هم اینکه آن را از بین ببرند یا اینکه با نظام معنایی متفاوتی از آن استفاده کنند. پیاده رو به عنوان یک فضای شهری به هر نحو و با هر هدفی که ساخته شده باشد، همانطور که فوکو می گوید به عنوان یک نظام همیشه در آن امکان مقاومت و شکل گیری گروه های مخالف وجود دارد. (دورینگ:؟)
یافته های پژوهش: مقاومت روزمره در پیاده رو
1ساختار فیزیکی پیاده رو
پیاده روی مورد بررسی، پیاده روی میدان تجریش به سمت میدان قدس با عرض و طول تقریبی 5 در 500 متر می باشد. در این بخش نحوه ی استقرار المانهای فیزیکی پیاده رو و نوع مواجهه ی مصرف کنندگان با آنها مورد بررسی قرار می گیرد.حاشیه ی پیاده رو پوشیده از مغازه های گوناگونی است که با وجود همه ی تفاوت ها در کنار هم همزیستی مسالمت آمیزی دارند. مغازه های کوچک 3×4 در کنار مغازه های دو نبش و پاساژهای بزرگ. مغازه های خوراکی در کنار مغازه های لباس و فرش و طلا، چهره ی پرتکثری به این فضای شهری بخشیده است که با تنوع و تکثر مصرف کنندگان آن همخوانی دارد.
به طور کلی این مغازه ها را می توان به چهار دسته تقسیم کرد.
دسته اول مغازه های فروش خوراکی است که انواع خوردنی های مدرن و سنتی را ارائه می کنند از ذرت مکزیکی و دونات گرفته تا سمنو و چاقاله بادام و باقالی. و هرکدام مشتری های خود را دارند و جالب اینکه ارائه ی محصولات خوراکی مدرن تر باعث کم رونق شدن مغازه هایی که خوراکی های سنتی چون سمنو ارائه می کنند نشده است. ضمن اینکه مصرف کنندگان در بسیاری از موارد، بی توجه به ابعاد و فضاسازی خاص مغازه ها، نسبت به آنها اقبال نشان می دهند. سمنوی عمه لیلا با ابعاد بسیار کوچکش همانقدر مشتری دارد که مغازه ی دو دهنه و مدرن آیس پک در ابتدای پیاده رو. چرا که همانطور که فیسک می گوید، مصرف کنندگان منطق خاص خود را دارند که لزوماً با منطق سازندگان این فضاها منطبق نیست و نحوه ی مواجهه شان صرفاً به صورت منفعلانه نمی باشد.
ویژگی قابل توجه این مغازه ها عرضه ی محصولاتی است که عمدتاً مصرف آنی و خیابانی دارند و می توان آنها را از ویژگیهای خاص و متمایزکننده ی پیاده رو محسوب کرد که به آن هویتی مخصوص به خود بخشیده است. بستنی های قیفی، ذرت مکزیکی که باید داغ صرف شود و یا آیس پک، همه خوراکی هایی هستند که به سختی قابل حمل به منزل می باشند و اگر هم باشند لطف خوردنشان در پیاده رو است. مغازه های این دسته غالباً شلوغ بوده و افراد کمتر صرفاً برای تماشا وارد آنها می شوند و با اینکه تنها حدود بیست درصد از کل مغازه ها را شامل می شوند، بیشتر افرادی که در پیاده رو خرید می کنند مشتری این دسته از مغازه ها محسوب می شوند.
دسته ی دوم را مغازه های پوشاک به معنای وسیع کلمه تشکیل می دهند که شامل طیف وسیعی از مغازه های لباس فروشی در انواع زنانه و مردانه و مجلسی و راحتی و اسپرت، زیورآلات فروشی، طلافروشی، عطریات، کفش، ساعت و لوازم آرایشی می شود. تفاوت این مغازه ها با دسته ی اول یکی در این است که گاه به گاه در اوایل یا اواخر فصل و یا مناسبت های گوناگون انواع تابلوهای حراج ویترین آنها را پر می کند، امری که در مورد مغازه های خوراکی بسیار به ندرت رخ می دهد. دیگر اینکه چون به تناسب کالای عرضه شده در این مغازه ها نسبت به اقلام خوراکی، خرید مستلزم دقت بیشتری است، مشتریان این مغازه ها غالباً در مرتبه ی اول ورود و تا قبل از مشاهده ی سایر مغازه ها اقدام به خرید کالا نمی کنند، در صورت خرید نیز این امر در بسیاری مواقع پس از چانه زدن های مکرر، با صاحب مغازه بر سر قیمت جنس موردنظر صورت می گیرد، امری که باز هم در مورد مغازه های خوراکی کمتر مصداق دارد. در برخی موارد نیز افراد به طور کلی قصد خرید ندارند و هدفشان از ورود به مغازه یا تجمع در مقابل ویترین آن صرفاً تماشا برای گذران وقت یا ارضای کنجکاوی ناشی از ویترین های پرزرق و برق و تابلوهای حراج است. این نکته نیز قابل تأمل است که تابلوهای حراج اگرچه در بسیاری موارد افراد را وادار به توقف و نظاره می کنند اما لزوماً منجر به خرید نمی شوند. افراد حتی اگر وارد مغازه شوند نوعاً پس از ارزیابی کالای مورد نظر اقدام به خرید می کنند.(مصاحبه) اینگونه نیست که منطق سرمایه داری خودش را به مصرف کنندگان تحمیل کرده و قدرت سنجش و ارزیابی را از آنها بگیرد. افراد غالباً به این حراجی ها به چشم یک گزینه ی قابل بررسی نگاه می کنند نه یک گزینه ی اجتناب ناپذیر که مقهورش شوند. ضمن اینکه حضور مصرف کنندگان، صرفاً تحت تأثیر تبلیغات بصری که فروشندگان به طور مستقیم از آن برای جلب مشتری استفاده می کنند نمی باشد. خیلی اوقات عوامل دیگری مثل همزمانی حضور چند نفر در کنار یک مغازه به سرعت تبدیل به یک تجمع شده و افراد دیگر را هم به سمت آن مغازه می کشاند. حتی اگر این مغازه از هیچ فاکتور تبلیغی دیگری هم استفاده نکرده باشد. حضور افراد به واسطه ی توصیه و پیشنهادات سایر مصرف کنندگان نیز نمونه ی دیگری است که نشانگر معنابخشی خاص کنشگران به این فضای شهری است. در واقع نحوه ی استقرار و حضور افراد در پیاده رو بیش از آنکه منطبق با منطق منظم و از قبل پیش بینی شده ی فروشندگان باشد، تحت تأثیر سایر مصرف کنندگان است. بنابراین می توان با فیسک و دوسرتو همنوا شد که مصرف را نه عملی انفعالی بلکه نوعی تولید ثانویه می دانند. (اباذری، کاظمی: 83)
دسته ی سوم مغازه های فروش لوازم منزل، مثل فرش، پارچه، حوله و ملحفه و ظروف می باشند. که هم از حیث تعداد مشتری و هم از نظر فراوانی در پیاده رو در اقلیت قرار دارند. حدود 10 درصد از کل مغازه ها.
دسته ی چهارم شامل مراکزی است که به جای کالا خدمات ارائه می دهند. مثل بانک و آزمایشگاه و آموزشگاه و عکاسی و تورهای مسافرتی. تمایز بارز این دسته به جز اینکه به جای عرضه ی کالای فیزیکی، خدمات ارائه می دهند و طبیعتاً چندان ویترینهای پرزرق و برقی ندارند، مکان فیزیکی آنهاست که غالباً در طبقه ی دوم سایر مغازه ها قرار دارند. لذا امکان دسترسی مستقیم به آنها نیست و غالباً افرادی که واقعاً قصد استفاده از خدمات آنها را دارند به آنها مراجعه می کنند و کمتر محلی برای پرسه زنی و تماشای صرف هستند. این دسته حدوداً پانزده درصد از کل مغازه ها را تشکیل می دهند.
به جز مغازه های متنوعی که حاشیه ی سمت راست پیاده رو را پر کرده اند و سرعت افراد را در عبور از آن کم می کنند، در حاشیه ی سمت چپ پیاده رو نیمکت هایی نصب شده است. حدوداً ده نیمکت که تراکم آنها در ابتدای پیاده رو و رو به روی مغازه های آیس پک و آبمیوه فروشی بیشتر است. هرچند به نظر نمی رسد هدف شهرداری از نصب این نیمکت ها ارائه خدمات به این مغازه ها باشد ولی عملاً به واسطه ی مکان استقرار آنها این نیمکت ها تبدیل به پاتوق مشتریان این مغازه ها شده است. چرا که اغلب افرادی که روی آنها می نشینند برای خوردن بستنی یا آبمیوه ای است که در دست دارند. گاه نیز افراد برای مدت طولانی بر این نیمکتها نشسته و نظاره گر مناظر شهری می شوند. کارکردی که مغایر با هدف اولیه برنامه ریزان شهری بوده است که نیمکتها را برای توقفهای کوتاه مدت و خستگی در کردنهای آنی در نظر گرفته اند. نمونه ای دیگر از تغییر کارکرد عناصر موجود در پیاده رو توسط کنشگران استفاده ی آنها از گلدانهایی است که در فواصل بین نیمکتها و به منظور زیباسازی پیاده رو در نظر گرفته شده است. اما اغلب به جای سطل زباله به کار گرفته می شود چرا که با توجه به تعداد زیاد مغازه های خوراکی و حجم انبوه کاغذهای تبلیغاتی که در پیاده رو پخش می شود، تعداد سطلهای زباله کافی به نظر نمی رسد. در واقع کنشگران بیشتر با توجه به نیاز خودشان از عناصر موجود در پیاده رو استفاده می کنند تا متناسب با آنچه هدف برنامه ریزان شهری بوده است.
آنها چیزهایی را می بینند که خودشان می خواهند ببینند و نه لزوماً آنچه را مدیران و برنامه ریزان شهری برای نظاره ی آنها در نظر گرفته اند. مثلاً کمتر پیش می آید افراد نگاهی به پرچم هایی که به مناسبت های مختلف سیاسی و مذهبی و به تعداد زیاد توسط شهرداری در جای جای پیاده رو نصب می شود داشته باشند. یا با وجود صندوقهای صدقات که در فواصل معینی در پیاده رو قرار گرفته است، خیلی اوقات افراد کمکهای خود را به طور مستقیم به متکدیانی می دهند که به انحای مختلف در پیاده رو رفت و آمد دارند و در بخش بعدی مقاله به بررسی بیشتر آنها خواهیم پرداخت.
تمام این موارد، نشان از استقلال و مقاومت عامه در برابر نیروهای سلطه دارد. و همه گویای این مطلب است که کنشگران عامه مطابق با اهداف و مقاصد و پیشینه ی خود از این فضای شهری استفاده می کنند.
2.روابط انسانی در پیاده رو
در پیاده رو، اولین چیزی که در نگاه اول به چشم می خورد، حضور همه گروه های مردم صرف نظر از جنس و سن و طبقه اجتماعی و... در کنار هم است که ترکیب منحصر به فردی را در آن به وجود آورده است. می توان گفت پیاده رو پاتوق هیچ گروه خاصی نیست و «دیگری» ندارد. سرها با دیدن یک فرد متفاوت برنمی گردد چرا که در پیاده رو همه در متفاوت بودن، شباهت دارند. با این وجود، می توان افراد حاضر در پیاده رو را با توجه به نحوه ی استفاده شان از پیاده رو در چهار گروه رهگذران، خریداران، پرسه زنان و دست فروشان مقوله بندی کرد. گروه اول که بیشترین جمعیت را به خود اختصاص داده اند، رهگذران هستند. کسانی که پیاده رو همانطور که از نامش برمی آید برای آنان محل عبور و گذر است. این گروه، هرچند گاهی جلب مغازه ها می شوند و یا در صورت خستگی بر نیمکت ها می نشینند اما خرید یا نشستن و نگاه کردن به افراد، برایشان جنبه ی فرعی و ثانویه دارد و هدف اصلی شان همان گذر است. به ندرت امری حرکت این گروه را دچار توقف می کند.صحنه ی دعوا یکی از مواردی است که در حرکت این گروه وقفه ایجاد کرده یا حداقل سرعتشان را کم می کند تا نگاهی بیندازند. اما حتی همین توقف و تماشا نیز منفعلانه است. کم پیش می آید کسی برای جدا کردن طرفین دعوا اقدام کند. حتی جانبداری از طرف خاصی هم در کار نیست اگر هم باشد به ندرت است و به هر حال همواره غلبه با عابرینی است که صرفاً تماشا می کنند.
روابط این گروه با یکدیگر و با دیگر افراد پیاده رو غالباً تصادفی و ناپایدار است. افراد با وجود نزدیکی فیزیکی، بدون اینکه یکدیگر را ببینند از کنار هم عبور می کنند. ارتباطات کلامی به ندرت برقرار می شود. بسیار پیش می آید که دو نفر که از رو به رو می آیند راه یکدیگر را سد کنند اما بدون اینکه کلامی بینشان رد و بدل شود تنها چند بار جا به جا می شوند تا بالاخره راه باز شود و دور شوند. خیلی اوقات نیز افراد به همدیگر تنه می زدند ولی بدون اینکه بایستند و توضیح دهند عبور می کنند. اگر هم معذرت خواهی در کار باشد غالباً زیر لب و در همان حال عبور ابراز می شود. و البته کسی چندان انتظار معذرت خواهی ندارد. گویی در شلوغی پیاده رو تنه خوردن و تنه زدن امری عادی است. و این ناشی از منطق خاص پیاده رو می باشد وگرنه همین عمل ساده ی تنه زدن اگر در مکانی دیگر صورت بگیرد می تواند عکس العملهای شدیدی را برانگیزد.
دیالوگ غالبی که بین افراد این گروه شکل می گیرد، غالباً حول و حوش سؤال از آدرس و ساعت و امثال آن است و بعضاً و خصوصاً در بین عابرین زن، سؤال از آدرس مغازه ای که طرف مقابل لباس یا کیف و کفش خود را از آن خریده است. در یک کلام در مورد این گروه می توان با زیمل همنوا شد که «اگرچه شخص از نظر فیزیکی به دیگران نزدیک تر است از نظر روان شناختی از دیگران جدا و مستقل است» (کرایب: 286: 1389).
گروه دوم را افرادی تشکیل می دهند که به قصد خرید از مغازه های متنوع حاشیه ی پیاده رو به آن آمده اند. و برخلاف گروه اول، از پیاده رو برای رسیدن به مقصد خاصی گذر نمی کنند، بلکه مقصدشان خود پیاده رو یا به عبارتی دقیق تر مغازه های مستقر در آن است. در مقایسه با گروه اول، سرعت این افراد در عبور از پیاده رو بسیار کمتر و توقف هایشان کنار مغازه های گوناگون بیشتر است. تعاملاتشان نیز با دیگر افراد حاضر در پیاده رو و فروشندگان بیشتر است. غالباً با دیدن تجمع افراد کنار ویترین یک مغازه یا بساط یک دستفروش، به آنها می پیوندند و قیمت کالاها و علت شلوغی را جویا می شوند.
گروه سوم که حضورشان در این پیاده رو نسبت به دو گروه اول و دوم سابقه ی کمتری دارد، پرسه زنان هستند. غالب تفاسیر موجود در مطالعات فرهنگی پرسه زنان را ناظران مناظر شهری، خوانندگان متون شهری و عاشقان جماعت می خوانند که مُد لباس ها، وسایل تزئینی، عمارت ها و ساختمان ها، فروشگاه ها، کتاب ها و هر چیز جدیدی که در شهر پدید می آید، از نگاه کنجکاو آنها دور نمی ماند. می توان گفت پرسه زن نوعی شهوت نگاه کنجکاوانه برای دیدن مناظر شهری دارد. (کاظمی: 1388) مقصد این گروه نیز مانند گروه دوم خود پیاده رو است اما نه به قصد خرید که به قصد گذران وقت.
با این حال می توان پرسه زنی را به مثابه شکلی از مصرف در نظر گرفت. مصرفی که در عین حال نوعی ساختن نیز هست. ساختن فضا، قلمرو و عرصه ای جدید برای زندگی روزمره. ساختنی که نشانه ی خلاقیت های ممکن زندگی روزمره است. (اباذری، کاظمی: 1383)
افراد این گروه که اکثریت قریب به اتفاق آنها را جوانان تشکیل می دهند، برای تماشای مغازه ها و آدم ها به پیاده رو می آیند. عجله ای برای عبور ندارند. بعضاً بارها مسیر پیاده رو را بالا و پایین می روند، برخلاف دو گروه دیگر، نه تنها، نسبت به افراد دیگر بی تفاوت نیستند بلکه تماشا و به اصطلاح دید زدن سایر افراد و مغازه ها دلیل عمده ی حضور آنها در پیاده رو است. حضور سربازهای وظیفه در پیاده رو غالباً از این نوع است.
همانطور که فیسک جین را کالایی می دانست که در عین پوشش هویت آفرین و بیان کننده فردیت آزاد و مدرن است (بهار: 1388) این نحو استفاده از پیاده رو را نیز می توان به نوعی هویت آفرین دانست. افرادی که به پرسه زنی می پردازند، با این کار به نوعی در حال معرفی سبک زندگی و نوع نگاه خود به جهان و نشان دادن تمایز خود با دیگران هستند و در خلال این پرسه زنیها تجربه ای از آزادی و گمنامی را به دست می آورند. تجربه ای که شاید چندان موردپسند نیروهای سلطه نباشد و نشانگر مقاومت و واکنش عامه در برابر آن می باشد چرا که همانطور که فیسک می گوید نیروهای سلطه نمی توانند به طور کامل معانی ای را مهار کنند که مردم ممکن است تولید کرده باشند و همچنین پیوستگیهای اجتماعی ای را مهار کنند که ممکن است مردم فراهم کرده باشند. زیرا مردم در مواجهه با جامعه بی پناه نبوده و در تعامل با ساختارها از میزانی آزادی برخوردارند و همین آزادی است که از نظر او فرهنگ عامه را در تقابل با نیروهای سلطه قرار می دهد و آن را به فرهنگ بی قدرتها و زیرسلطه ها تبدیل می کند. (بهار: 1388)
این مقاومت و واکنش به نیروهای سلطه در آخرین گروه موردمطالعه یعنی دستفروشان و بساطی ها نیز به چشم می خورد. افرادی که پیاده رو برای آنها نه محل گذر و خرید است و نه پرسه زنی بلکه محل کسب و کارشان محسوب می شود و گاه چنان در بافت پیاده رو جا گرفته اند که حضورشان مثل حضور مغازه ها بدیهی و غیبتشان سؤال برانگیز است. گشت های سد معبر شهرداری که گاه به گاه اقدام به جمع آوری این افراد و ضبط اجناسشان می کند نشانگر مغایرت آشکار این نحو استفاده از فضای پیاده رو با اهداف برنامه ریزان و مدیران شهری است. علاوه بر آن نحوه ی برخورد سایر کنشگران با این گروه که شامل خرید کردن و بعضاً حتی کمک کردن بلاعوض به آنها می باشد نیز نشان می دهد که مصرف کنندگان با توجه به نظامهای ارزشی خود و خلاقانه اقدام به خرید می کنند.
تنوع این دسته که همه جنس و سنی را شامل می شوند و همچنین تنوع اجناسی که به فروش می رسانند نیز قابل ملاحظه است. از فال حافظ گرفته تا لباس و روسری و جوراب و دستمال آشپزخانه و حتی سی دی رقص. کالایی که جز در بطن زندگی روزمره ی شهری مجوز رسمی برای فروش ندارد.
به جز فروشندگانی که بارها و بارها طول پیاده رو را برای فروش اجناسشان، می پیمایند و بعضاً برای فروش اجناسشان با سماجت وارد حریم شخصی عابرانی می شوند که با سرعت و غرق در دنیای خودشان می گذرند، فروشندگان ثابتی هم وجود دارند که در گوشه ای از پیاده رو بساط پهن کرده و چیزی می فروشند، کفش واکس می زنند و یا ساز می نوازند. نکته ی قابل توجه حضور فزاینده ی زنان و جوانانی با ظاهر بسیار مرتب و عادی در بین اعضای این گروه نسبت به گذشته است. حتی گاه جوانانی مشاهده می شوند که در کمال مهارت و با ظاهری کاملاً عادی در کنار پیاده رو سازهایی مانند گیتار یا ویولن می نوازند. حال آنکه در گذشته غالباً جز آکاردئون یا سازدهنی و فلوت ساز دیگری در معابر عمومی نواخته نمی شد. عده ی زیادی نیز اطراف آنها جمع شده و به تماشا می پردازند و بعضاً پولی نیز درون جعبه ی ساز آنها می اندازند. این کنسرت خیابانی که در گوشه ی پیاده رو شکل می گیرد و به هیچ وجه توسط مدیران و برنامه ریزان شهری پیش بینی نشده است نشان از قابلیت این فضای شهری برای تطبیق با نیازها و سلایق مخاطبان دارد. همانگونه که دوسرتو می گوید «شهر در معرض جنبشهای متضادی قرار دارد که خارج از حیطه دسترسی قدرت سراسر بین همدیگر را تعدیل می کنند و با هم ترکیب می شوند. شهر دیگر میدان عملیات برنامه ریزی شده و منظم نیست.» (دورینگ: ؟)
بحث و نتیجه گیری: پاسخگویی به پرسشها و هدف
همانطور که زیمل می گوید «مدرنیته آشکارترین چهره خود را در شهر نمایان می سازد.» (کیویستو: 1388: 182) لذا فردگرایی و آزادی که از خصوصیات بارز مدرنیته و انسان مدرن است نیز در شهر و فضاهای شهری متجلی شده و به آنها انعطاف پذیری و سیالیت خاصی می بخشد. هدف سازندگان فضاهای شهری هرچه که باشد، کنشگران متناسب با نیازها و سلایق خود از آن بهره برداری می کنند. مانند پیاده رو که برخلاف نامش که رفتن را تداعی می کند، صرفاً محلی برای گذر نیست و افرادی که در آن عبور می کنند را براساس استفاده و نوع نگاهشان به پیاده رو می توان به چهارگروه، رهگذران، خریداران، پرسه زنان و دستفروشان طبقه بندی کرد که در مقاله ی حاضر، مختصات هریک از آنها بررسی شد.جدای از تمایزاتی که بین این افراد وجود داشت، عنصر مقاومت و معنابخشی به این فضای شهری متناسب با نیازها و خواسته های خود افراد در همگی مشترک بود که به انحای مختلف و از خلال نحوه ی استقرار در پیاده رو، البته در نظر گرفتن این نکته نیز ضروری است که هر پیاده رو با توجه به مکان استقرار فیزیکی و افرادی که در آن رفت و آمد می کنند، مختصات ویژه ای پیدا می کند مثلاً پیاده روهای میدان انقلاب با توجه به نزدیکی آن به دانشگاه تهران بیشتر محل تردد دانشجویان، اساتید و یا داوطلبین دانشگاه است و عمده ترین کالایی که در مغازه های آن عرضه می شود کتاب است. پیاده روی میدان تجریش نیز، به واسطه ی استقرارش در جنب بازار تجریش، مختصات خاصی پیدا کرده که قابل تعمیم به همه ی پیاده روها نمی باشد و هر سنخ از پیاده روها نیازمند بررسی ای جداگانه می باشد. کوتاه سخن اینکه، پیاده رو مکانی نیست که صرفاً دو نقطه را به هم متصل کند، بلکه هویتی مستقل داشته و مناسباتی منحصر به فرد در آن جاری است.
پیشنهاد: مطالعه ی مکانها دیگر.
1ــ کرایب، یان، نظریه های اجتماعی کلاسیک، ترجمه شهناز مسمی پرست، 1389، نشر آگه.
2ــ بنت، اندی، فرهنگ و زندگی روزمره، ترجمه لیلا جوافشانی و حسن چاوشیان، 1386، نشر اختران.
3ــ آزاد ارمکی، تقی، پاتوق و مدرنیته ایرانی در کاظمی، عباس، مطالعات فرهنگی، مصرف فرهنگی و زندگی روزمره در ایران، 1387، انتشارات جهاد دانشگاهی.
4ــ کاظمی، عباس، پرسه زنی و زندگی روزمره ایران، 1388، انتشارات آشیان.
5ــ اباذری، یوسف و کاظمی، عباس رویکردهای نظری خرید از جامعه شناسی تا مطالعات فرهنگی، در نامه علوم اجتماعی، شماره 25، 1384.
6ــ کیویستو، پیتر، اندیشه های بنیادی در جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، 1388، نشر نی.
7ــ بهار، مهری.
منبع: شهر، زندگی، زیبایی، شماره 2 (زمستان90)
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}