نویسنده: محمدجواد انبیایی




 

از نظر اسلام دوران نوجوانی اهمیت زیادی دارد؛ زیرا در این دوران، شخصیت فردی و اجتماعی نوجوانان پایه ریزی می شود. روش تربیتی اسلام براین امر تأکید دارد که نوجوان این دوران را با معرفت و پاکی سپری کند؛ زیرا در این دوران تغییرات عمومی بدن و تأثیرات روانی، آن چنان سریع و همه جانبه است که او را دچار تشویش و نگرانی و برخوردها و ارتباط هایش با اطرافیان و خانواده را د‏چار مشکل می کند. ازاین رو، دراین زمان است که او شدیداً نیاز به محبت دارد و در پی یافتن یک نقطه ی اتکای روانی و روحی است و دوست دارد دیگران به شخصیت اش احترام بگذ ارند و او را مورد توجه قرار دهند.
به همین مناسبت است که پیامبر اعظم صَلَّی الله عَلیهِ وآله ضمن بیان مراحل تربیت به سه مرحله ی هفت ساله (از تولد تا هفت سالگی، از هفت تا چهارده ‏سالگی و ازچهارده سالگی به بالا)، به والدین و مربیان سفارش می فرماید که در هفت سال سوم زندگی مقدماتی انسان (که همان دوران بلوغ و نوجوانی است) به او به عنوان یک شخصیت بزرگ سال بنگرند و به او اعتماد نمایند و در کارها با وی مشورت کنند و به نظراو احترام بگذارند و به او مسئولیت دهند تا شخصیت اش شکوفا گردد.(1)
از دیدگاه اسلام، انسان چون به سن بلوغ برسد، مکلف است و در قبال اعمال و رفتارش، چه مثبت و چه منفی، مسئول است درگذشته نیز بعضی از علما، با برگزاری مراسم باشکوهی دوران بلوغ و تکلیف نوجوانانشان را جشن می گرفتند و آنها را آگاه می ساختند که این مرحله از زندگی شان سرآغاز حیات با ارزش و جدیدی است که همانند سایر بزرگسالان رشد یافته اند و مورد خطاب خداوند قرار می گیرند مسئولیت پیدا می کنند و باید خود تصمیم بگیرند و در رفت و آمدها، نشست و برخاست ها و ارتباط با دیگران حریم و حدود الهی را رعایت کنند؛ و بدین سان با آنها به عنوان یک شخصیت رشد یافته، رفتار می کردند. همین امر باعث پرورش رشد روحی و روانی آنها و آمادگی برای پذیرفتن وظایف مهم و اساسی زندگی آینده می شد.
سید ابن طاووس (یکی از برجسته ترین علمای قرن ششم هجری) درباره ی دوران بلوغ و تکلیف فرزندش خطاب به وی می گوید:
اگر من با مراحم و عنایاتی که خداوند مرحمت فرموده زنده بمانم، روز تشرف تو را به سن تکلیف (بلوغ) عید قرار می دهم و 150دینار صدقه خواهم داد. اگر بلوغ تو فرا رسد، با این کار به خدمت حضرتش قیام خواهم کرد، زیرا مال ازاوست و من و تو بنده ی او هستیم. پس ای فرزند (محمد) به یاد عظمت مقام و کمال و بخشندگی حضرتش باش که در این هنگام به تو اهمیت داده و فرشتگانش را به سوی تو فرستاده تا اعمال عبادی را حفظ نمایند و در روز حساب، گواه بر ‏تو باشند. (ما یَلفِظُ مِن قُول إِلا لَدَیه رَقیبٌ عَتیدٌ) سخن از خیر و شر به زبان نیاورد (انسان) جز آن که در نزد او فرشته ای نگهبان و آماده ی نوشتن است.(2)
پس در دوران بلوغ و رشد خود، حق آنان را اداکن و طاعت الهی را به جای آور! در اوقات زندگی خود با ایشان به خوبی و نیکی مصاحبت و همنشینی کن، به طوری که غیر از خوبی و زیبایی از تو چیزی نبینند و نشنوند. اگر گاهی غفلتی از تو سر زد و از یاد خدا غافل شدی، فوراً توبه کن و بدون تأخیر، در مقام جبران آن برآی و صدقه بده که صدقه، آتش گناه را خاموش می کند؛ و چون به سن و سالی برسی که خداوند جل جلاله تو را به کمال عقل مشرف فرماید، و صلاحیت و شایستگی سخن گفتن و رو به رو شدن (در نماز) با حضرتش را به تو عطا کند و شایستگی ورود به ساحت قدسی اش را به اطاعت و بندگی به تو مرحمت فرماید، آن روز را در نظر بگیر و تاریخ آن را یادداشت کن و آن را بهترین و بزرگ ترین اعیاد خود قرار بده و هر ساله در آن روز تجدید شکر خدا را بنما و صدقه بده و بیش از پیش به طاعت خداوند بپرداز.(3)
قرآن کریم نیز با بیان داستان حضرت یوسف علیه السلام، یادآور می شود که چگونه او در دوران حساس بلوغ (یعنی اوایل دوران جوانی) در معرض سخت ترین امتحان و خطرناک ترین واقعه ی تاریخی زمان خود قرار گرفت و با اراده ای قوی و ایمانی راسخ از این آزمون الهی سربلند خارج شد و در قله ی شرافت و عفاف جای گرفت و شخصیت اش برای نوجوانان به عنوان اسوه و نمونه ای کامل همیشه جاوید باقی ماند.
نوجوان و جوان مؤمن با بینش صحیحی که از اسلام الهام گرفته است، می داند که هر واقعه ی ناگواری که در زندگی انسان اتفاق می افتد در صورتی که خود مسئول پدید آمدن آن نباشد در حکم آزمایش و ابتلا از طرف خداوند است که هدف آن سازندگی و رشد و کمال انسان است. حضرت علی علیه السلام می فرماید:
ألمُؤمنُ یبتَلِی بأ نواعِ البَلاءِ؛(4) مؤمن به انواع گرفتاری ها مبتلا می شود. هم چنین می فرماید:
ألبَلاءُ لِلظالِم أدَبٌ و لِلمُؤمِن إمتِحان وَللِأولِیاء درجهٌ؛ (5) بلا و ناگواری در زندگی برای ستمگر، گوش مالی و برای مؤمن، آزمایش و امتحان و برای دوستان خدا درجه (یا موجب کسب درجه ی بالاتر) است.
با مراجعه به زندگی رهبران و دانشمندان و انسان های بزرگ در طول تاریخ، ملاحظه می شود که بیش تر آنان آگاهانه با دشواری ها و حوادث گوناگون زندگی دست و پنجه نرم کرده اند و موفقیتشان در بزرگسالی مرهون صبر و استقامتی است که در برابر سختی های دوران کودکی و نوجوانی از خود نشان داده اند.
مسئله ای که باید در کنار مسئولیت و تکلیف نوجوان مورد توجه او قرار بگیرد این است که گرچه نوجوان مسئولیت پذیر می شود و تکالیف الهی متوجه او می گردد ولی اگر تکالیف خود را انجام دهد، مؤاخذه و عقاب نخواهد شد؛ زیرا او در این زمینه اطلاعات کافی ندارد؛ چنان که امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:
جهلُ الشَبابِ معذورٌ علمُهُ مَحُقُور؛(6)
ناآگاهی نوجوانان پذیرفته و آگاهی و دانش آنان ناچیز است.
این روایت بیان می کند که عذر نادانی نوجوان مقبول است، زیرا علم او در نوجوانی محدود و نارساست.
پیامبر اعظم صَلَّی الله عَلیهِ وآله نیز می فرماید:
الشباب شُعبَهٌ مِنَ الجُنونِ؛ (7) جوانی شعبه ای از جنون و دیوانگی است. چرا که نوجوان و جوان به آسانی نمی تواند رفتار و خواسته های خود را با نظارت شرع و عرف تطبیق دهد. شاید به همین جهت است که خداوند توّاب در برابر نادانی و جهل و جنون نوجوان و جوان که موجب بروز خطا در آنها می گردد، توبه پذیری خویش را بیش تر به همین طبقه توصیه نموده است:
ما مِن شی أحَبُّ إلَی اللهِ من شابٍ تائِبٍ؛(8) چیزی محبوب تر از توبه کننده در نزد خداوند نیست.
دین اسلام پایه های تربیت را در درون افراد بنیان گذارده و آنها را به رعایت اصولی سفارش کرده است که در صورت تحقق آنها در وجود افراد، نظام اجتماعی از ثمرات مفید آن (مانند تعادل، روابط پایدار، محبت متقابل، نظارت و مراقبت اجتماعی و...) بهره مند می شود.
تقوا، برادری، عفو و بخشش، ترحم و دل سوزی، رعایت حقوق دیگران، جرأت و شهامت، ایثار وگذشت، مشورت، تعاون و هم کاری و...
جزو اصول تربیت اجتماعی است که اسلام بدانها سفارش کرده است. بدون تردید خانواده اولین نهادی است که این اصول در آن تجربه می شود و کودکان و نوجوانان در رفتار اعضای خانواده آنها را نظاره می کنند.
پیشوایان دین علاوه بر رعایت اصول تربیت، نظارت دقیق و مداومی در تربیت فرزندان شان داشتند و سعی وافر داشتند تا آنها را متدین، متعهد و فعال پرورش دهند. به همین جهت همواره با آنها دوست و رفیق بودند و با کمال محبت با آنها رفتار می نمودند ودر دشواری ها و مشکلات یار و یاور آنها بودند. رسول اکرم صَلَّی الله عَلیهِ وآله در این باره می فرماید: رَحِمَ الله عَبداً أعانَ وَلدَهُ عَلَی بِرِه بِالإِحسانِ إِلیهِ و التَألفِ لَه وَ تَعلیمِهِ و تَادیبِهِ؛(9) خداوند رحمت کند بنده ای که فرزندش را بر نیکی و سعادتش یاری کند، به این که به او احسان نماید و با او رفتار دوستانه داشته باشد و به آموزش پرورش او بپردازد.
مردی به محضر رسول خدا صَلَّی الله عَلیهِ وآله ‏آمد و گفت: «ما قَبلَّتُ صَبیاً؛ من هرگز کودکی را نبوسیده ام.» ‏وقتی از محضر رسول خدا صَلَّی الله عَلیهِ وآله مرخص شد، حضرت فرمود: «‏هذا رجُلُ عِندی إنَّه من أهلِ النّارِ؛ این مردی است که در نزد من از اهل دوزخ است »(10)
هم چنین پیشوایان دین، هرگز فرزندانشان را تحقیر و غریزه ی رشدجویی شان را سرکوب نمی کردند بلکه به آنها شخصیت می دادند و از کارهایی که موجب عقده و حقارت آنها می شد دوری می جستند؛ زیرا می دانستند افرادی که برای خود شخصیتی قایل نیستند به هر انحراف و گناهی دست می زنند. از سوی دیگر اگر کسی در خود احساس شخصیت کند، آن را با گناه نابود نمی کند؛ چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
من کَرَمت عَلَیهِ نَفسِهِ لَم یَهِنها بِالمَعصیهِ؛(11)
کسی که خود را گرامی می دارد آن را با گناه خوار نمی کند.
پیشوایان دین همواره فرزندان خود را نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر می کردند و اصرار داشتند در هر فرصتی با ارائه ی حکمت ها و مطالب سازنده و عمیق اذهان صاف آنها را بارور نمایند؛ چنانکه قرآن کریم نصایح لقمان حکیم به فرزندش را با خطاب زیبای ‏«یا بُنَی» گزارش می کند. امام علی علیه السلام هم در نامه ای اندرزهای خود به امام حسن علیه السلام را با ده بار خطاب ‏«یا بُنَی» همراه می کند.(12)
امام حسین علیه السلام نیز به عبدالرحمن بن سلمی که سوره ی حمد را به فرزند ایشان آموخته بود و اندکی او را تعلیم و تربیت نموده بود، هزار دینار جایزه داد و دهان او را پر از گوهر نمود. شخصی به حضرت گفت: چرا آن همه جایزه دادی؟! امام علیه السلام فرمود: «وأَینَ یَقعُ هذا مِن عَطائِهِ؛ این مبلغ اندک از کجا ارزش تعلیم او را جبران می کند؟».(13)
نکته ی مهمی که در این جا باید مورد توجه قرار گیرد این است که در تربیت نوجوان، باید از خطا های جزئی و کم اهمیت صرف نظر کرد و با بلند نظری و بزرگواری از کنار آن گذشت تا بتوان از موارد مهم تر با قاطعیت جلوگیری کرد. در تعلیم و تربیت اسلامی، این روش به «‏تغافل» تعبیر می شود. یعنی چنین وانمود کنیم که اشتباهات و خطاهای او را ندیده ایم.
با به کارگیری این روش، دیگر احساسات نوجوان با تذکرهای پی درپی ما جریحه دار نمی شود و لجاجت و ستیزه جویی در او زمینه ی رشد نمی یابد.
تغافل سبب می شود که پرده ی حجاب و حیای فطری در نوجوان دریده نشود و فرصت جبران و ترمیم از او گرفته نشود. تغافل نوعی برخورد بزرگوارانه و کریمانه است. امام علی علیه السلام آن را از برترین کمالات انسان های بزرگوار می شمارد و می فرماید:
أشرَفُ أخلاقِ الکَریم تَغافُلُهُ عَمَّا یعلَم؛ (14) از برترین اخلاق انسان بزرگوار، تغافل او از دانسته های خویش است.
نباید فراموش کرد که تغافل نیز حدی دارد. اگر نوجوان خطاها را تکرار کند باید به گونه ای جلوی آنها را گرفت.(15)
برخی افراد در روند تعلیم و تربیت، از اعمال خشونت و سخنان پرخاشگرانه و مسائلی از این دست بهره می برند؛ در حالی که باید دقت داشت هرگاه زمینه ی استفاده از راهبردهای گفتاری وجود دارد نباید از تنبیه بدنی بهره برد؛ زیرا موجب خدشه دار شدن کرامت و شخصیت، سرخوردگی یا عدم اعتماد به نفس و عقده و کینه (نسبت به کسانی که رفتار نامطلوبی با او داشته اند) می شود.
دوران کودکی و نوجوانی بهترین و مناسب ترین زمانی است که پدر و مادر می توانند فرزند خود را با اخلاق و آداب اسلامی آشنا سازند؛ زیرا دراین دوره، کودک فقط پدر و ماد‏ر و محیط خانواده را می شناسد و به اصطلاح گوش و چشم او بسته است و تنها تحت پوشش شخصیتی خود تغذیه ی روحی و فکری می شود.
در این برهه، روح کودک بسیار حساس و اثرپذیر است و همانند دوربین فیلمبرداری همه ی رفتارها را در خود ضبط می کند و به تدریج در دراز مدت آنچه را که دیده انجام می دهد. اگر پدر و مادر در این دوره نسبت به تربیت فرزندان بی توجه باشند و خود عملاً الگوی تربیتی شایسته ای برای آنان نباشند و تنها به امر و نهی های خشک و خالی اکتفا کنند، کودکان و نوجوانان، بی تأثیر از چنین توصیه های توخالی، به رفتارها و خلقیات نامطلوب گرایش پیدا می کنند و به الگوهای منفی اخلاقی بیرون از خانه اقبال و اثرپذیری بیش تری نشان می دهند.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام ضمن سفارش به فرزند خود امام حسن مجتبی علیه السلام به زمینه ی بسیار مستعد روح نوجوانان برای رشد و تکامل اشاره کرده، می فرماید:
وإِنّما قَلبُ الحَدَثِ کَالأرضِ الخالِیه ما أُلقِی فِیها مِن شَی ءٍ قَبِلَتهُ فَبادَرتُکَ بِا لأدَبِ قَبلَ أن یقسُوَ قَلبَکَ و یشتَغِلَ لُبُکَ؛ (16) بی تردید دل نوجوان چون زمین آماده و بدون کشت است و آماده ی پذیرش هر بذری است که در آن افکنده شود، پس به تربیت تو شتافتم پیش از آن که دلت سخت شود و خاطرت به چیزی مشغول شود.
بخش عمده ای از پیروزی ها، موفقیت ها و احیاناً شکست ها و نابسامانی های دوره ی بزرگسالی ریشه در کمال تربیت یا سوء تربیت در دوره ی کودکی و نوجوانی دارد.
سعدی گوید:

هر که در خردی اش ادب نکنند
در بزرگی فلاح ازو برخاست

چوب تر را چنان که خواهی پیچ
نشود خشک جز به آتش راست

لقمان به فرزندش فرمود:
فَاتَّخِذهُ [الادب] عادَهً فإِنَّکَ تُخلِفُ فِی سَلَفِکَ وَتَنفَعُ بِهِ مِن خَلفَکَ وَ یَرتَجیِکَ فیه راغِب وَ یَخشی صُولَتِکَ راهِبٌ؛ (17) فرزندم! تربیت را خُلق و عادت همیشگی خود قرار بده؛ زیرا تو جانشین گذشتگان و الگوی آیندگان هستی که از ادب تو بهره مند خواهند شد. راغبان چشم امید به ادب تو دارند و خائفان از صولت وحشمت تو هراسانند.
سفیان ثوری گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند:
ای سفیان! پدرم سه چیز را به من تعلیم داد و از سه چیز نهی کرد؛ اما آن سه که مرا به آن تعلیم نمود، این بود که به من فرمود: پسرجانم! هرکه با یار بد هم نشین شود، سلامت و ایمن نماند. هر کس کلامی را که بر زبان جاری می کند، مهار نکند پشیمان گردد. و هر کس در آستانه ی جاهای بد قرار گیرد، متهم گردد.
گفتم: ای فرزند دختر رسول خدای صلی الله علیه وآله آن سه چیزی که شما را از آنها نهی فرمود کدام اند؛ فرمود: مرا از هم نشینی با سه گروه منع کرد: کسانی که بر بنده ای که خدا به او نعمت داده حسادت ورزند؛ کسانی که بر مصیبت دیده سرکوفت زنند و فرد سخن چین.(18)
روش تربیتی نوجوانان و خردسالان از دیدگاه امام علی علیه السلام را می توان به طور خلاصه در چند مسئله بیان نمود:
‏1. واقع بینانه و دور از تعصبات قبیلگی و خانوادگی:
لا تَقسِرؤُا أولَادَکُم عَلی آدابِکُم فَإنَّهُم مخلوُقوُنَ لِزَمَانٍ غَیرَ زَمانِکُم؛(19) فرزندان خود را برآداب و رسوم خود مجبور نسازید، زیرا آنان بر روزگاری غیر از روزگار شما تعلق دارند.2‏. تربیت و رشد تفکر دینی در سنین متفاوت: چنان که خود ایشان فرزندانشان را در همان سنین آغازین زندگی با خداشناسی و توحید آشنا می ساختند.
لَمّا کانَ العَبّاسُ و زَینَبُ وَلَدِی علی علیه السلام صَغِرینَ، قَال عَلی علیه السلام لَلعَّباسِ: قُل واحِد. فَقَالَ واحِد. فَقالَ: قُل اثنَان. قَال: استَحیی ان اقُولَ بِاللسان اَّلذِی قُلتُ واحِد، اثنَان. فَقَبَّلَ عَلَی عَینَیِه ثُمَّ التَفَتَ الَی زِینَبَ وَ کانَت یسارِهِ وَ العَبَّاس عَلی یمیِنِه فَقَالَت یا ابَتاه اتُحبِنُّا؟ قَال: نَعَم یا بُنَّی اولادُنا اکبَادُنا. فَقَالَت: یا ابَتاه: حُبَّانِ لا یجتَمِعان فِی قَلبِ المُومِن، حُبُّ اللهِ و حُبُّ الاولَادِ وَ ان کَانَ لَابد لَنَا فَالشَّفَقَهُ لَنَا و الحُبُ لِلِه خَالِصاً فَازدادَ عَلی بِهِمَا حُبّاً؛ (20)
زمانی که عباس و زینب، دو فرزند علی علیه السلام در سنین کودکی بودند، روزی علی علیه السلام به فرزند خود عباس فرمود: فرزندم! بگو یک. عباس گفت: یک. حضرت فرمود: بگو دو. عباس گفت: خجالت می کشم با زبانی که گفتم دو بگویم. امام علی علیه السلام از عقل و هوش و درایت فرزند خود بسیار مسرور شد و چشمان او را بوسید. آنگاه به زینب کبری که در طرف چپ قرار گرفته بود نگاه کرد. زینب پرسید: پدر جان آیا ما را دوست داری؟ امام علی فرمود: آری دخترم. فرزندان ما جگرگوشه های ما هستند. زینب گفت: پدرجان دو محبت که در دل مؤمن جمع نمی گردد: حبّ خدا و حب اولاد؛ و اگر از محبت ما گریزی نیست شفقت پس عواطف و شفقت از آن ما و محبت خالصانه از آن خداست. این سبب شد که مهر و عاطفه ی علی علیه السلام به آن دو بیش تر شود.
3. تقویت حس اعتماد به نفس و شخصیت بخشی: امام علی علیه السلام فن خطابه و سخن رانی را به فرزندان خود می آموخت. روزی امام حسن علیه السلام را واداشت تا به منبر رود و برای مردم خطبه بخواند. بعد از منبر و خطابه، امام او را ستود.
در یکی از شب های عید امام علی علیه السلام خطاب به فرزندش امام مجتبی علیه السلام فرمود: برخیز و برای مادران، برادران و خواهرانت سخنرانی کن، اما امام مجتبی علیه السلام در حضور پدر خجالت می کشید. امام علی علیه السلام برای این که فرزندش آسوده خاطر خطابه اش را ایراد کند، از اتاق خارج شد و روبه روی در ورودی منزل ایستاد و سخنان او را زیر نظر گرفت.
امام مجتبی علیه السلام با حمد و ستایش سخن آغازکرد و به جدش رسول خدا علیه السلام درود فرستاد و آنگاه با سخنان جالبی نظرهمگان را به خود جلب کرد. درپایان سخن رانی امام علی علیه السلام وارد اتاق شد و امام حسن علیه السلام را در آغوش کشید و از خطابه ی زیبای او تشکر کرد.(21)
امام علی علیه السلام ضمن نامه ی مفصلی روش عالمانه و نظر صائب خود را در طرز تربیت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام جوان نوخاسته (نوجوان)خویش توضیح داده است‏:
وإن إبتَدَئِکَ بِتَعلیمِ کِتابِ اللهِ وَتَأویلِهِ وشَرایعِ الإسلاَمِ وأحکَامِهِ وَحَلالِهِ وَحَرامِهِ... وَکانَ إحکَامٌ ذلِکَ لک عَلی مَاکَرَهتُ مِن تَنبِیِهِکَ لَهُ أحَبُّ إلَی مِن إسلَامِکَ إلَی أمرٍ لا آمَنَ عَلیکَ فِیهِ إلَی هَلَکَه...؛(22) خواستم تربیت تورا به تعلیم کتاب خداوند وبیان آن ومقررات واحکام اسلام و حلال و حرام آ ن آغازکنم... اما محکم نمودن عقاید تو را، از تسلیم کردن و سپردن تو به دست شبهات، که تو را از فلاکت و تباهی در آن ایمن نیست، بهتر می دانم و امیدوارم که خداوند تو را در هدایت یافتن موفق بدارد و به راه راست راهنمایی فرماید.
امام حسن مجتبی علیه السلام هم درسایه ی تربیت پذیری از چنین مربی ارزشمندی عوامل تربیتی را این گونه معرفی می نماید‏:
1. خانواده؛
2. پدر صالح؛
3. مادر شایسته؛
4. دوستان.(23)
بی شک بهترین و لذت بخش ترین لحظات زندگی یک کودک و نوجوان دقایقی است که با دوستانش به سر می برد. حضرت مجتبی علیه السلام در تربیت فرزندخویش به نقش حساس دوست و هم بازی های او عنایت ویژه ای مبذول داشته و به فرزندش می فرماید:
یا بُنی لا تُواخٍ أحداً حتی تَعرفُ موارِدِه و مَصادِرِهِ فإذا إستَبَطت الخُبرَهُ و رَضِیت العشرَهُ فاخِهِ علی إقآلََه العَثَرَة و المُواسَاة فی العُسرَة؛ (24) فرزندم با هیچ کس دوستی مکن مگراین که از رفت و آمد (ویژگی های روحی واخلاقی و رفتاری) او آگاه گردی. هنگامی که دقیقاً بررسی و تحقیق گذشت و چشم پوشی از لغزش ها و یاری کردن در سختی ها، همراه باش.
هم چنین آن حضرت در بخشی از سخنانش که درآخرین روزهای زندگی با برکت خویش به جنادة بن ابی امیه بیان فرمود به نشانه ها و علائم دوست خوب اشاره نموده، می فرماید:
و إذَا نازَعتُک إلی صُحبَهٍ الرِجالِ حاجَه فأصحَب من إذا صحبته زانَکَ و إذا خدمته صَانَکَ وَ إذا أرَدت منه معَوُنهً أعَانَک و إن قُلتَ صَدَّقَ قولکَ و إن صُلتَ شدَّ صُُئولََتَک و إن مَدَدتَ یدک بفضلِ مَدِّها و إن بَدَت مِنکَ ثُلمَهٌ سََّدها و إن رأی منک حَسنهُ عَدَّها و إن سَألتَهُ أعطاکَ و إن سَکَتَّ عنهُ إبتِداک؛(25) ای جناده! اگر خواستی با شخصی رفاقت کنی و احتیاج به مونس، تو را به رفاقت واداشت، با کسی دوستی کن که رفاقت او زینت و آرایش برای شخصیت تو بوده و پاسدار خدمات تو باشد، هرگاه از او یاری طلبیدی یاری ات کند، هرگاه سخنی گفتی تو را تصدیق نماید، اگر به او نزدیک شدی تو را محترم شمرده و مقامت را گرامی دارد، اگر دست نیاز به سویش درازکردی دستت را رد نکند، اگر مشکلی داشتی و گرهی در کارت افتاد، آنرا بگشاید، اگر از تو نیکی و خوبی ببیند آن را فراموش نکند، اگر خواسته ای داشتی آن را برآورد، هرگاه خاموشی گزیدی او با تو سخن آغاز کند، اگر گرفتاری برای تو پیش آید با تو هم دردی نماید، از جانب وی به تو رنج و گزندی نرسد، هنگام سختی ها تو را بی یاور نگذارد و اگر در حال تقسیم با هم به اختلاف برخیزید تو را بر خود مقدم دارد.

پی نوشت ها :

1. طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 222 ‏و محمد باقر مجلسی، -بحارالانوار، ج 104، ص 95
2. سوره ی ق. آیه ی 18.
3. سید ابن طاووس، کشف المحجه، ص 91
4. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 1، ص 484.
5. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 81، ص 108.
6. تمیمی آمدی، غررالحکم، ترجمه ی محمد علی انصاری، ج 1، ص 372.
7. بحارا لانوار، ج 17‏، ص49.
8. علی طبرسی، مشکوه الانوار، ص 155‏.
9. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسایل، ج 2، ص 626.
10. کلینی، فروع کافی، ج 6، ص 50. ‏
11. جمال الدین خوانساری، شرح غررالحکم، ج 5‏، ص 357‏، ح8730.
12. نهج البلاغه، نامه ی31.
13. جهت اطلاع بیش تر ر.ک: محمد باقر مجلسی، بحارا لانوار، ج74و 75 ‏و مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 66.
14. لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص 115.
15. محمدعلی سا د‏ات، راهنمای پدران و مادران، ص 35‏.
16. نهج البلاغه، نامه ی31.
17. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 13، ص411.
18. ابن شعبه، تحف العقول، ص 396‏.
19. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 257.
20. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسایل، ج 15، ص 215.
21. محمددشتی، امام علی علیه السلام ومباحث تربیتی، ص 105.
22. نهج البلاغه، نامه ی 31.
‏23. عبدالکریم پاک نیا، تربیت درسیره و سخن امام حسن مجتبی علیه السلام، ص 20.
24. ابن شعبه، تحف العقول، ص 233‏.
25. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 8، ‏ص 211‏.

منبع: انبیایی، محمدجواد؛ (1388)، نقش تفریح در تربیت جوانان و نوجوانان از دیدگاه قرآن و روایات، قم، انتشارات جامعة القرآن الکریم، چاپ اول.