نویسنده: دکتر ولی الله نقی پورفر




 

1- انقلاب اسلامی در سطح ابتدائی یا سطح مقبول تدین

در انقلاب ما رهبری در سطح عرفان قرآن حرکت می کرد که توانست جامعه را از حد ابتدائی بالا بکشد و به سطح دوم برساند. جامعه ای که به سطح دوم می رسد شعار «اِنَمَا المُؤمِنُونَ اِخوَه» (حجرات / 12) محور فعالیت او قرار می گیرد و لذا می بینیم انقلاب پیروز می شود. به تدریج عناصر مدیریتی که بعد از انقلاب شکل گرفت از مرتبه دوم به مرتبه اول تنزل پیدا کردند دنیا طلبی و تجمل گرائی نفوذ کرد ادعا شد که با رساله عملیه می شود جامعه را اداره کرد و اینرا به مردم هم القا کردند لذا از مرحله اخلاق قرآن نزول کردند تا چه رسد به عرفان قرآن.
انقلاب با عمل به رساله شکل نگرفت، از سطح رساله بالاتر آمدیم و به سطح اخلاقی قرآن و نهج البلاغه رسیدیم و انقلاب کردیم در سطح رساله حرکت کردن کار را بدانجا می رساند که عده ای حتی جلوی منطق علوی می ایستند و می گویند که نهج البلاغه بوی کمونیستی می دهد. (1)
حال آنکه علت محدِثه علت موبقه است، تنها با همان علتی که انقلاب را شروع کردیم می توانیم انقلاب را ادامه بدهیم.
آیه الله جوادی آملی می فرمودند که پس از انقلاب عده ای گفتند برای اداره جامعه عمل به رساله کافی است. من در فرصتی به امام عرض کردم که ما با فرهنگ نهج البلاغه انقلاب کردیم اما می خواهیم جامعه را با رساله عملیه اداره کنیم؟!! امام تبسمی کردند به این معنا که مگر می شود تنها با دستورالعمل های رساله دینداری مردم را ارتقا داد؟!!

2- شطرنج و موسیقیِ شبهه ناک و سطوح دیانت؟

در روایات اسلامی داریم که از معصوم در مورد شطرنج سؤال شد و حضرت در جواب می فرماید:
«ان المؤمن لمشغول عن اللعب» (وسائل الشیعه / ج 12 / ص 239)
«مؤمن از بازی اعراض داشته و به وظائف دینی اش اشتغال دارد.»
این کلام معصوم نشان می دهد که شطرنج جائز است و در فتوای حضرت امام هم بدان تأکید شده است اما آیا برای چه کسی جائز است؟ برای بسیجیان متدین؟ برای سطح اول یا دوم؟ قرآن برای سطح دوم ممنوع می کند:
«وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» (مؤمنون / 3)
«مؤمنان کسانی هستند که از سخن لغو و عمل بیهوده احتراز می کنند.»
در مورد موسیقی و رقص زنان هم چنین وضعیتی را داریم.
اینکه سؤال می شود رقص زنان در مجالس عروسی و یا رقص خانم برای همسرش چه حکمی دارد دلیل بر عقبگرد جامعه است.
اینها بهمراه غنا، اگر جائز هم باشد برای سطح اول تدین است.
اینکه چرا اینگونه سؤال ها در جامعه مطرح است مدیریت هشیار را باید به اندیشه و حساسیت شدید وادار کند و ریشه های این پدیده تجمل گرائی و دنیا طلبی روز افزون را جستجو نماید.
مؤمنی که به موسیقی شبهه ناک گوش بدهد آیا نمازش مشمول آیه «الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ» (مؤمنون / 2) خواهد شد؟ خشوع قلب پیدا می کند یا کدورت و کسالت روحی؟
طبعاً اینها برای سطح دوم دیانت (ایمان)، سم مهلک است و ضرر دارد.
در امر حجاب نیز سطوح ابتدائی و بالاتر مطرح است:

3- سطوح حجاب

قرآن کریم در مورد حجاب بانوان 2 سطح را معرفی می کند:

1/3- حجاب زنان مسلمان

الف- حداقل حجاب که زیر گردن و سینه را می پوشاند که شامل مقنعه، مانتو، دامن خواهد شد:
«وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى‏ جُیُوبِهِنَّ» (نور 31)
«و بایست با روسری هایشان بر زیر گلو و سینه هایشان بزنند.»
خُمر جمع «خِمار» است و منظور روسری است که زیر چانه و گردن و سینه را می پوشاند.

2/3- حجاب زنان مؤمن

ب- چادر که کل بدن و برجستگیهای آنرا می پوشاند:
«یَا أَیُّهَا الْنَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَ بَنَاتِکَ و َنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلاَلبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنَى‏ أَن یُعْرَفْنَ فَلاَ یُؤْذَیْنَ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً» (احزاب / 59)
«ای پیامبر به همسران و دختران خود و زنان مؤمنان بگو بر خود از پوشش سراسری شان نزدیک کنند و سیطره دهند.»
تعابیر «لازواجک و بناتک» اشاره به همسر و دختران پیامبر خدا (رهبری نظام) و «نساء المؤمنین» اشاره به زنان مؤمنین دارد.
در اینجا، تعبیر «خمار» به «جلباب» تغییر پیدا کرده است. جلباب پوششی است که از زانو رد شود و سر تاسر بدن را بپوشاند که سند چادر از همین آیه گرفته می شود.
خداوند به خانمهای مؤمنه چنین دستوری می دهد و دلیل بسیار عجیبی را هم برای آن می آورد و آن اینست که این نوع حجاب باعث می شود که اگر کسی بخواهد آنها را اذیت کند، حجاب خانم به او می فهماند که این خانم مؤمنه است و نباید به حریم او نزدیک شد، این حجاب یک علامت شناسائی برای او است!:
«ذلِکَ أَدْنَى‏ أَن یُعْرَفْنَ فَلاَ یُؤْذَیْنَ» (احزاب / 59)
نکته مهم در مفهوم التزامی آیه شریفه این است که اگر یک خانم مؤمنه سطح دوم بخواهد مانتو، دامن، روسری و... بپوشد و برجستگیهای بدن را نپوشاند، برای شخصیت او ضرر و توقف دارد و در رشد او صدمه ایجاد می شود، اینکه بگوییم چادر مستحب است این تعبیر سبب غفلت انسان می شود. حجاب خماری (مانتو و...) ناظر به کسی است که تازه از بی حجابی به حجاب درآمده است، یعنی مسلمان اعرابی اما خانمی که عِرق مسلمانی دارد و در قلبش به اسلام عشق می ورزد باید خود را بیشتر جمع و جور کند (یدنین علیهن) و سرتاسر برجستگی ها را از دیده ها بپوشاند (من جلابیهن). متأسفانه ما این تفکیک را در جامعه تعریف نکرده ایم لذا جامعه هم دچار غفلت شده است و در حد تلبس به اسلام ابتدائی، توهم دیانت مرضی خدا را دارد!
نمونه دیگر، جواز عدم رعایت حجاب سر و بازوها برای خانمها یائسه ی مسنی است که دیگر رغبت به ازدواج با آنان در جامعه وجود ندارد بشرط آنکه این خانمها از آرایش موضع خودداری نمایند:
«وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لاَ یَرْجُونَ نِکَاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَهٍ» (نور / 60) مقصود از «وضع ثیاب» همان جواز عدم پوشش برای سر و بازوها می باشد.
با وجود جواز این عدم رعایت حجاب بلافاصله تذکر می دهد اگر خانمها عفت بخرج دهند و این کار را نکنند برای آنان بهتر است:
«وَ أَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (نور / 60)
یعنی حکم جواز برای زنان مسلمان است نه زنان مؤمن، شأن خانم مؤمنه با شخصیت اقتضاء دارد که با وجود کهولت سن و گرمی هوا و... رنج حجاب سر در مقابل نامحرم را به جان بخرد و اجرش را از خدای منان بطلبد که یگانه شنوای آگاه می باشد:
«وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (نور / 60)

4- تعطیلی عبادت (احکام زنان مسلمان) و جبران عبادات (احکام زنان مؤمن)

با توجه به این چند نمونه و مسائل دیگر می بینیم که احکامی که برای مؤمنین ذکر شده در سطحی بالاتر از احکامی است که برای مسلمین بیان شده است. نمونه بارز دیگر، بحث تعطیلی نماز در ایام عادت ماهانه خانم ها است.
عموم بانوان در این ایام به کلی تعطیلی عبادت دارند. این سطحِ دیانت یک زن مسلمان اعرابی است که ما هم با غفلت خود، جامعه بانوان را در همین حد نگاه داشته ایم. آیا خانم مؤمنه هم ماهی یک هفته بکلی تعطیل عبادت دارد؟!!
امام معصوم (ع) می فرماید ما به زنان اهل بیت و بستگان نزدیک دستور می دهیم که در این ایام وضو بگیرند رو به قبله بنشینند و بقدر نماز ذکر بگویند و قرآن بخوانند:
«کُن نِساءِ النَبی... یَتَوَضیَنَ ثُم یَجلِسنَ قَریباً مِن المَسجِد فَیَذکِرنَ الله عز و جل» (وسائل الشیعه / ج 2 / ص 578)
«اِنا نَامُرُ نِساءَنا... فَیَسبِحنَ وَ یَکبِرنَ وَ یُهَلِّلنَ.» (وسائل الشیعه / ج 2 / ص 588)
در حدیثی دیگر معاویه بن عمار از امام صادق (ع) نقل می کند:
«تَتَوضَّا المَرأه الحائِض إِذا أرادَت أََََََن تَأکُل وَ إِذا کانَ وَقتُ الصَلاه تَوَضأت وَ استَقبَلَتِ القِبلَه وَ هَلََّت وَ کبَّرت وَ تلَتِ القُرآن وَ ذَکَرتِ الله عَزَّ وَ جَل» (2) (وسائل الشیعه ج 2 ص 588)
«خانم حائض وضو می گیرد هرگاه بخواهد چیزی بخورد و هرگاه وقت نماز شود وضو می گیرد و رو به قبله می نشیند و ذکر لا اله الا الله، الله اکبر می گوید و قرآن تلاوت می کند و خدای عزوجل را یاد می کند.»

1/4- جبران عبادات یکی از خصوصیات سطح دوم

در سطح دوم ایمان، جبرانِ عباداتِ ممنوعه ی در سطح اول، همچون نماز وجود دارد.
خانم مؤمنه بجای نماز، بدلش را بجای می آورد و از قرآن جدا نمی شود. هر روز با قرآن ارتباط دارد و آنرا مطالعه می کند.
نشانه دیگر سطح دوم دیانت دائم الوضو بودن است که در روایتی بعنوان یکی از 5 ویژگی شیعه معرفی شده است.
اینها الزامات ایمانی است که اگر نباشد در دراز مدت صدمات و آثار شوم و سوء بدنبال خواهد داشت.

5- راه تداوم انقلاب

کسانی که بار سنگین انقلاب بدوش آنها است باید حداقل در سطح ایمان حرکت کنند.
تکلیف مدیریت فرهنگی جامعه فراتر از تکالیف ابتدائی و عمل به احکام رساله است و الا انقلاب حفظ و اداره نمی شود و استمرار پیدا نخواهد کرد.
متأسفانه مدیریت جامعه در حال تنزل به مرحله اول است. تنها خمس و زکات دادن برای یک مدیر اسلامی ادای کامل تکلیف نیست. لذا حق ندارند با تمسک به آیه
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ و َالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ» (اعراف / 32)
«بگو چه کسی زینت خدا را که برای بندگانش از زمین بیرون آورده است حرام کرده است و نیز چیزهای طیب و پاک از روزی خدا را (حرام کرده است)؟
به توجیه دنیا طلبی بپردازند. این آیه نظر به بهره مندی عمومی مردم دارد نه اینکه وسیله توجیه دنیا طلبی عده ای خاص قرار گیرد.
آیا تنها اینها عبد خداوند هستند و آیا سفره انقلاب تنها برای آنان پهن است؟!
آیا عقل و مروت به وجدان آنها اجازه می دهد چنین رفتارهائی را داشته باشند تا چه رسد به دین؟!

6- «اصل اخوت»

معیار رفتار در سطح دوم تدین اگر اصل ایمانی «اِنَمَا المؤمِنونَ اِخوَه» که در سطح دوم ایمان مطرح است در مدیریت و جامعه اسلامی حاکم نباشد سطح ایمانی به سطح اسلام اعرابی تنزل پیدا می کند و قانون «حساب حساب است و کاکا برادر» حکمفرما می شود و آنگاه است که جامعه به سطح جاهلیت می رسد. مؤمنین نسبت به یکدیگر تساهل و گذشت مالی دارند، اگر به این سطح برسیم دیگر دادگاههای ما به این شلوغی نخواهد بود، هیچگاه بخاطر مسائل کوچک و بی اهمیت در سطح خیابانها ترافکیهای چند ساعته تشکیل نخواهد شد و بخاطر مبالغ کم ارزش مانند غرامت تصادفات، جمعیت عظیمی در ترافیک ساعتها معطل نخواهند شد و یا این مقدار مرافعات به دادگاهها کشیده نخواهد شد. این وضعیت علامت ظهور انحطاط و یک اعلان خطر است.
در حدیث است که (3): «دو شریک مشکل پیدا کردند. یکی از آنها خدمت امام جعفر صادق (ع) آمد و عرض کرد که ما دو نفر شریک هستیم اما رفیق من خیلی حساب کشی می کند (مته به خشخاش می گذارد) در حین این شکایت شریک دوم هم آمد. امام فرمودند که با برادرت چه کردی؟ او گفت چه کردم؟! حساب حساب است و کاکا برادر اگر بیش از حق خودم خواستم باید مورد عتاب قرار بگیرم. امام ناراحت شدند و فرمودند مگر این آیه را نشنیدی ؟ آنرا چگونه تفسیر می کنی؟ آیا گمان کردی که خدا بد حساب است که مؤمنان از او می ترسند؟! «... و یخافونَ سوءَ الحسابِ» (رعد / 21)
این «سوء الحساب» بدین معنا است که خداوند ریز و درشت اعمال تو را در قیامت حساب کشی کند همان گونه که تو از برادر مؤمنت حساب کشی می کنی خداوند هم با تو همینگونه حساب می کند. مدارا کن تا خداوند با تو مدارا کند. (4)»
این سطح دوم ایمان است که اگر رعایت نشود مقام ولایت معصوم زیر سؤال خواهد رفت تا چه رسد به ولایت فقیه. از بیان امیرالمؤمنین در خطبه شقشقیه معلوم می شود که مردم صریحاً می گفتند:
علی بن ابی طالب برتر است ولیکن او را نمی خواهیم!
امام علی (ع) به مسلمانان صدر اسلام بعد از رحلت پیامبر می فرماید:
«مَتَی اَعرَض الرَیبُ فِی مَعَ الاَوَل مِنهُم حَتی اُقرَن اِلی هذِه النَظائِر» (نهج / خ 3 / دشتی)
«چه وقت در برتری شخصیت من با اولی از آنان (ابوبکر) در مردم تردیدی وجود داشت تا چه رسد به اینکه همتراز این افراد قرار داده شده ام!»
شما در حالی مرا با اعضای شورا مقایسه می کنید که خودتان هم در مقایسه با ابوبکر برتر از دیگران می دانید و یقین دارید که من برترم و این موضوع برای همه شما روشن است.
و اینجاست که آقا در مورد شورای 6 نفره فریاد «یا لله و للشوری» سر می دهد. (5)
جالب این بود که این افراد برای اشتباهات ناشی از انحطاطاتشان توجیهات مفصلی هم داشتند و می گفتند: مردم تحمل حکومت علی را ندارند و اصولاً ائتلاف عمومی بر این بود که علی خلیفه نشود. می خواستند با فرار از عدالت به خیال خود از تنگنا بگریزند و اوضاع خود را بهبود ببخشند اما بالاخره به حقیقتی که امام علی فرمود رسیدند:
«مَن ضَاقَ عَلَیهِ العَدلُ فَالجُور عَلَیه اَضیق» (نهج / خ105)
«و هرکه بر او عدالت تنگنا ایجاد کند پس ستم بر او تنگنای بیشتری خواهد داشت!»
کسی که از عدالت فرار می کند بخیال اینکه راحتی و آسایش یابد، تنگنایِ ظلم بر او گرانتر خواهد بود.
ولی 25 سال طول کشید تا این تجربه حاصل شد و مردم فهمیدند که در گریز از علی به مطلوبشان نمی رسند، اگر دنیا هم بخواهند باید نزد علی بیایند!
در این مدت ضربات سنگینی به اسلام و معارف دینی در ذهنیت و رفتار مردم وارد شد و این معنی از آنجا بود که مردم و مدیران فرهنگی جامعه در مقطع ابتدائی دین به سر می بردند و لذا آقا در ابتدا حکومت را نمی پذیرفت و می فرمود من وزیر باشم بهتر است تا اینکه امیر باشم زیرا که شما ظرفیت ندارید. آن زمان که از من روی برگرداندید، بخاطر دنیا بود و الان هم که به من روی آوردید بخاطر دنیا است. اهداف و انتظارات شما محدود است و لذا من به درد شما نمی خورم:
«دَعونی وَ التَمِسوا غَیری فَإنَّا مُستَقبِلونَ أمراً لَهُ وجوهُ وَ ألوان لا تَقومُ لَه القُلُوبُ وَ لا تَثبُیتُ عَلَیهِ العُقُول»
«مرا رها کنید و غیر من را طلب کنید چرا که ما با حادثه ای در آینده نزدیک روبرو هستیم که چهره ها و تنوعی دارد که دلها در برابرش توان ایستادگی ندارند و عقلها در برابر آن ثبات و قرار نمی گیرد.»
«وَ إن الآفاق قَد أغامَت وَ المَحجَه قَد تَنَکَّرَت»
«براستی افق حوادث را ابر غلیظی پوشیده است و راه درست مجهول و ناشناس مانده است.»
«وَ اعلَموا أنی إن أجَبتَکُم رَکَبتُ بِکُم ما أعلَمَ وَ لَم أصغ إلَی قَولِ القائِل وَ عَتبِ العَاتِبِ»
«بدانید به یقین من اگر درخواست شما را اجابت کنم (و بیعت را بپذیرم) شما را بدانچه من می دانم سیر خواهم داد و به سخن گوینده حراف و سرزنش سرزنش کننده گوش نخواهم داد.»
«وَ إِن تَرَکتُمونِی فَأنَا کَأحَدَکُم وَ لعَلی أسمَعَکُم وَ أطوَعَکُم لِمَن وَ لَّیتموه أَمرَکُم وَ أَنَا لَکُم وَزیراً خَیر لَکُم مِنی أمیراً!»
«و اگر من را واگذاشتید پس یکی از شماهایم و شاید که نسبت به کسی که به ولایت بر می گزینید از همه شما حرف شنوتر و مطیع تر باشم و من برای شما وزیر باشم بهتر است از اینکه برای شما امیر باشم.» (خ / 92)

7- تکلیف مالی مؤمنان

در حدیث است که امام جعفر صادق از اصحابشان سؤال می کنند که:
آیا اگر زکات مالتان را پرداخت کردید (اعم از خمس و زکات و واجبات اولیه) حق دیگری به گردن شما هست؟
اصحاب در جواب می گویند: نه، دیگر تکلیفی نداریم (همانطور که در رساله هاست)
حضرت می فرمایند:
سبحان الله ! پس این آیه چیست؟
«وَ الَذینَ فی أَموالَهُم حَقُّ للسائِل وَ المَحروم» (6)
«و آنانکه در مال و دارائی خود حقی است معلوم و معین برای شخص سائل و آنکه محروم است و سؤال نمی کند.»
اصحاب یکه خورده و تعجب می کنند که مقصود از این آیه چیست؟ گویا اصلاً این آیه به گوششان نرسیده است!
منظور حضرت این است که این نوعی واجب است که زمان ندارد و مانند خمس و زکات نیست که سالگرد داشته باشد. بلکه هرگاه با یک مؤمن نیازمندی مواجه شویم - هر ساعتی و هر کجا که باشد - بسته به امکان ما باید به او کمک کنیم و گاهی ممکن است امکان ما کمتر از نیاز باشد اینجا هم باید با تلاش فراوان بخشی را خودمان و بخشی دیگر را از دیگران تهیه و در اختیار او بگذاریم، فی الواقع همان بحث «اِنَمَا المُؤمِنونَ اِخوَه» اینجا هم مطرح است. (7)

1/7- علامت شیعه بودن

نقل است که عده ای از مردم خراسان که از اصحاب امام رضا بودند، اجازه خواستند که به خدمت امام مشرف شوند. امام مدتی ایشان را تحویل نگرفتند و منتظر گذاشتند و چون از راه دور و به عشق امام آمده بودند، از این برخورد امام دلگیر شدند. وقتی که اجازه ورود پیدا کردند از امام علت را جویا شدند.
حضرت پرسیدند شما شیعه هستید؟
با تعجب گفتند: بلی
حضرت فرمودند: آیا روابط شما به گونه ای هست که وقتی برادر مؤمنتان محتاج شود، بتواند براحتی و بقدر نیازش از جیب شما پول بردارد و شما ناراحت نشوید؟ یا اگر لباسی لازم دارد بسراغ کمد شما برود و بردارد؟
گفتند خیر، اینگونه و تا این قدر خیر.
امام فرمودند: شما هنوز شیعه نیستید. (8)
بهمین دلیل است که با وجود آنهمه جمعیتهای عظیم، چون سطح آنها مطلوب نبود و به حد نصاب نرسیده بود، ائمه قیام نمی کردند.

2/7- حق مؤمن بر مؤمن

از امام محمد باقر (ع) نقل شده است که هرگاه یک مسلمان شیعه وارد شهری شد میهمان همه مردم آن شهر است و هر کس باید در حد توان به او کمک و از او پذیرائی کند. نباید یک غریبه شیعه که وارد شهر می شود به هتل و مسافرخانه برود! بلکه باید به خانه مؤمنین برود.
پیشکار امام صادق بنام «معلی بن خنیس» (9) که یک فرد با صلابت و در سطح بالای دیانت قرار داشت و توسط داود بن علی حاکم مدینه بعلت شیعه بودن بشهادت می رسد، زمانیکه با اصرار زیاد در چند مرتبه متوالی از امام درخواست می کند که حق مؤمن بر مؤمن را مشخص کند، اما ناراحت می شوند و می گویند که من ظرفیتش را نمی بینم و اگر بگویم و نتوانی انجام بدهی کافر می شوی! و این بیانگر اهمیت مسأله است که چنین فرد با عظمتی هم خوف آن می رود توان انجام آن را نداشته باشد.
در روایات تا سی حق مؤمن بر مؤمن را شمرده اند که یک نمونه آن «مواسات» است که در دعای ماه شعبان آنرا از خداوند درخواست می کنیم:
«وَ ارزُقنی مُواسات مَن فَتَرَت عَلَیه مِن رِزقِک بِما وَسِعَت عَلیَّ مِن فَضلِک» (مفاتیح الجنان / دعای ماه شعبان)
«به من همسانی در مصرف نسبت به کسی که از رزقت بر او تنگ گرفتی روزی نما به برکت وسعتی که از فضلت بر ما ارزانی نمودی.»
اینها در سطح ایمان است در سطح اخلاق قرآنی است و البته حداقل آنست. باید خودمان را بالا بکشیم تا این مصیبتها اصلاح بشود.
از جمله موارد اساسی، اصلاح امر جوانان است که در جامعه امرشان «شغل و مسکن و ازدواج و وسائل زندگی» اولویت در اصلاح دارد لیکن مع الاسف چرا هر کس به فکر خودش است و کمتر در این راه قدم بر می دارد و چرا برنامه ریزی در این امر اولویت اول را ندارد؟
«تَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ و التَّقوی» (مائده / 2)
«و باید شما در در نیکوکاری و تقوی به یکدیگر کمک کنید.»
اما در جامعه این توان و همکاری بسیار ضعیف است و کارساز نیست. آن مقدار از مساعدت و همیاری که در جامعه اسلامی معمول است در جوامع غیر اسلامی هم هست و غیر مسلمانان هم در سطح عواطف انسانی به همدیگر کمک می کنند. اما آنچه که از جامعه اسلامی انتظار می رود تعاون و همکاری فراتر از این مقطع ابتدائی است.

3/7- زکات مسلمانان به غیر مسلمانان

این مواسات و تعاون باید فراتر از مرتبه اسلام باشد یعنی اگر مسیحیها هم کمک خواستند باید به آنها کمک شود. عده ای از مستمندان در سقیفه سکونت داشتند و امام سجاد (ع) شبانه و پنهانی برای آنان طعام می بردند.
ابوخالد کابلی می گوید از امام پرسیدم:
آیا می دانید که این مستمندان کسانی اند که مدام به اهل بیت عصمت و طهارت اهانت می کنند؟
امام در پاسخ می گویند:
«این مقدار کمک برای آنست که شیعه نیستند و به ما اهانت می کنند و الا اگر شیعه بودند که حقشان فراتر از این ها بود!! (بحارالانوار)
در قرآن کریم هم داریم که از زکات و حقوق شرعی که از مسلمانان گرفته می شود در جهت رفع مشکلات یهودیان و مسیحیان استفاده کنید تا قلب آنها با شما الفت پیدا کند.
«إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَ الْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ» (توبه / 60)
ما در جامعه مان بعضاً از کمک به مسلمانان هم دریغ می کنیم و این است که مسلمان لا ابالی می شود، انحطاط پیدا می کند، مشکلات او را به مصیبت می کشاند، رغبت به دین کم می شود.
ما در دوره سازندگی افت معیاری پیدا کرده ایم و از روحیه اول انقلاب و جبهه ها دور شده ایم لذا تقیدات هم کم شده است و در حال رسیدن به مرز اسلام و کفر هستیم.
به هر حال عناصر مدیریتی و سرنوشت ساز باید در سطح اخلاق قرآن حرکت کنند و با این معیارها داد و ستد دینی و اجتماعی و رفتاری داشته باشند.

پی نوشت ها :

1- عده ای این سخن امیرالمؤمنین را «ما رایت ثروه موفوره الا و الی جانبها حق مضیع» «هیچ ثروت انبوهی را ندیدم جز آنکه و در کنارش حقی ضایع شده بود.» کمونیستی می دانستند.
2- رک پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن ولی الله نقی پور فر ص 127.
3- نقل به معنی: نورالثقلین ج 2 ص 496 حدیث 92 و 94 و 95 و 96 و 97.
4- عن حماد بن عثمان قال دخل رجل علی ابی عبدالله فشکی الیه رجلا من اصحابه فلم یلبث ان جاء المشکو، فقال له ابو عبدالله ما لفلان یشکوک؟ فقال له یشکونی انی استقصیت منه حقی قال فجلس ابو عبدالله مغضبا ثم قال کانک اذا استقصیت حقک لم تسیء؟ اریتک ما حکی الله عزوجل فقال «یخافون سوء الحساب» تری انهم خافوا الله جل و عز این یجور علیهم؟ لا و الله، ما خافوا الا الاستقصاء فمن الله عزوجل سوء الحساب فمن استقصی فقد اساء (حدیث 94) بدرستیکه هر کس حقش را از برادرش به تمامی طلب کند به واقع کار زشتی را مرتکب شده است.
5- نهج / خ شقشقیه.
6- معارج / 24 و 25 نظیر آن در ذاریات / 19: و فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم: اولی یعنی دیانت دوم (ایمان) و دومی سطح دیانت سوم (احسان) است لذا قید معلوم در آیه دوم حذف شده است تا محدودیت را بردارد و ایثار را حکایت کند.
7- نقل به مضمون از نورالثقلین ج 5 ص 416 حدیث 24 به نقل از کافی. عن ابی بصیر قال کنا عند ابی عبدالله و معی بعض اصحاب الاموال مذکورا الزکوه فقال ابو عبدالله ان الزکوه لیس یحمد صاحبها انما هو شیئ ظاهر انما حقن بها دمه و سمی بها مسلما و لو لم یودها لم تقبل له صلوه و ان علیکم فی اموالکم غیر الزکوه فقلت اصلحک الله و ما علینا فی اموالنا غیر الزکوه قال سبحان الله! اما تسمع الله عزوجل یقول فی کتابه «و الذین فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم» قال قلت ما ذا الحق الذی المعلوم علینا؟ قال هو الشیئ یعلمه الرجل فی ما له یعطیه فی الیوم او فی الجمعه او فی الشهر قل او کثر غیر انه یدوم علیه و...» در حدیث دیگر از امام سجاد آمده است که الحق المعلوم... هو الشیئ یخرجه من ماله ان شاء اکثر و ان شاء اقل علی قدر ما یملک فقال له الرجل: فما یصنع به؟ قال یصل به رحما و یقوی به ضعیفا و یحمل به کلا او یصل به اخا له فی الله او لنائبه تنوبه فقال الرجل: الله اعلم حیث یجعل رسالاته (حدیث 26 ج 5 ص 417) احادیث 23 و 25 و 29 و 30 و 31 و 32 به همین مضمون است.
8- نظیر این معنا وسائل / ج 8 / ص 414- 415 و میزان الحکمه ج 5 ص 238.
9- وسائل / ج 8 / ص 544-546.

منبع: نقی پورفر، ولی الله، مجموعه مباحثی از مدیریت در اسلام، تهران: ماه، 1382، چاپ اول.