تعلیم و تربیت در ایران باستان
همراهی تنگاتنگ دستگاه مذهبی و سیستم تعلیمی و تربیتی در این دوران امور معیشتی و اخلاقی نونهالان را هماهنگ با یکدیگر و در یک راستا پیش می برد. در واقع می توان گفت که: تعلیم و تربیت از وظایف جدی دستگاه مذهبی بود، چنان که
نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی
همراهی تنگاتنگ دستگاه مذهبی و سیستم تعلیمی و تربیتی در این دوران امور معیشتی و اخلاقی نونهالان را هماهنگ با یکدیگر و در یک راستا پیش می برد. در واقع می توان گفت که: تعلیم و تربیت از وظایف جدی دستگاه مذهبی بود، چنان که آموزش علوم نیز در زمره ی اعمال حسنه به حساب می آمد.
ارتباط میان نظام تعلیمی و تربیتی با دستگاه مذهبی همواره دیدگاه و دریافتی معنوی از عالم و آدم را به صورت مشروح و مفصل به کودکان و نوجوانان منتقل می نمود و موجب می شد تا آنان متذکر هویت حقیقی و ملی خود شوند و ضمن حفظ سنت های اخلاقی و مذهبی خود را موظف به حراست از کیان فرهنگی آباء خویش و جغرافیای خاکی خود بدانند و از این طریق همواره مدنیت ویژه ی خود را از خطر استحاله واضمحلال در جریانات بیگانه در امان بدارند. ضمن آن که هماهنگی وهمراهی دو امر تعلیم و تربیت به صورت طبیعی نوعی مصونیت به وجود می آورد، تا آشنایی با علوم وفنون موجب به کارگیری آموخته ها در جهات غیراخلاقی و مذموم نشود. تأمین سلامت روحی و جسمی، برای یک ایرانی از جمله ی واجبات و تکالیف مذهبی و مدنی او محسوب می شده است.
درکتاب «دینکرد» درباره ی وابستگی روح و جسم این گونه تصریح شده است:
همان طور که ما دارای جسم و روح هستیم باید قوای جسمانی و روحانی خود، هر دو را حفظ نماییم. اگر قوای روحانی ضعیف گردد قوای جسمانی نیز نقصان می پذیرد و اگر قوای جسمانی مختل شود روح متأثر خواهد شد. پس باید سعی کرد که هر دو سالم و قوی بماند. (1)
اما این نیرومندی تن فقط در جهت دست گیری از ضعیفان، دفاع از مرزها و ماندن در سلک مردان اهل ایمان بود.
در شاهنامه، مکرر به پهلوانانی برمی خوریم که همیشه پیش از ورود به میدان و زورآزمایی با حریف روی به آسمان نموده و پیروزی خود را از او خواستار می شدند. در «یشتها» آمده است:
ای سروش مقدس زیبا بالا! به مرکب های ماقوت و به ابدان ما صحت بخش تا بتوانیم دشمنان خود را کشف نماییم و بتوانیم هماوردان را رانده، دشمنان بداندیش کینه ورز را براندازیم. (2)
بنابر همین عقاید بوده است که ایرانیان برای پرورش جسم و جان جوانان خود و بسط روحیه ی سلحشوری و جوانمردی، انواع ورزشها را به آن ها می آموختند.
این ورزش ها عمدتاً، تناسب میان جسم و جان، فرهنگ و مدنیت و قالب و محتوا را حفظ می کردند و هیچ یک از آن فنون منسلخ و جدا از خاستگاه فرهنگی و مذهبی مردم نبودند.
نکته ی جالب این که آموزش ها جنبه ی عمومی و همگانی داشته و مختص گروهی ویژه نیز نبود و در زمره ی برنامه های تفتنی و سرگرم کننده به حساب نمی آمدند. «گزنفون» در «کوروش نامه» می نویسد:
کودکان پارسی از خردسالی کمان کشیدن و نیزه انداختن می آموزند و این ورزش تا شانزده سالگی و هفده سالگی پایاست. (3)
نویسنده ی کتاب «چشم انداز تربیت درایران قبل از اسلام» درباره ی یکی از مهم ترین برنامه های ورزشی ایرانیان یعنی سوارکاری می نویسد:
اسب سواری چون جزو حاجت عمومی بود از کودکی در برنامه ی تربیت بوده است. در سواری، پارس ها مانند یونانی ها زین و رکاب به کار نمی بردند. د ر موقع سوار شدن براسب می پریده اند یا به کمک هم پا می داده اند... اطفال را در فنون اسب سواری می ورزانیده اند، مخصوصا به عنوان شکار وتیراندازی و امثال این کارها و منظور کلی، روش های تربیت جنگی بود. در نتیجه ی این تربیت، سواران ایرانی چابک و ماهر می شدند و کارهای سخت بر روی اسب چه در جنگ و چه در شکار انجام می دادند. (4)
و باز «گزنفون» مورخ یونانی درباره تربیت جوانان ایرانی می نویسد: جوانان ایرانی... سلامت خود را از راه کار و ورزش های نرم حاصل می کنند.
ایرانیان به علت علاقه به کشتی و نیرومندی، همیشه به جتگ تن به تن روی میآوردند. هنگام عزیمت به جنگ، تیر وکمان و نیزه باخود نمی بردند. بلکه، با سلاح هایی که در جنگ تن به تن به کار می رود به خود می آرایند. زرهی بر سینه، سپری بر بازوی چپ و کارد بلندی در دست. (5)
به جز «گزنفون» مورخان بسیاری در ازمنه ی قدیم و از جمله «هرودت» درباره ی پرورش جوانان در ایران باستان و خلق و خوی ایشان اظهار رأی کرده اند. چنانکه «هرودت» در اثر خود می نویسد:
«پسران ایشان [ایرانیان] با کمال دقت از پنج سالگی تا بیست سالگی سه چیز؛ اسب سواری، تیراندازی و راست گویی تعلیم می یابند. (6)
و همو باز درباره ی ایرانیان می نویسد:
«ایرانیان فرزندان خود را قبل از هر کار به راستی و آن گاه به تیراندازی، اسب سواری و شناوری تعلیم و تربیت می نمودند. (7)
برای پی بردن به نحوه ی آموزش تربیت بدنی در این دوره گفته های یکی از بزرگ زادگان هنگام ارایه ی کارنامه ی نیرومندی خود به حضور پادشاه ساسانی قابل توجه است:
استادی من در سواری و کمان داری چنان است که سوار هماورد باید بسیار خوشبخت باشد تا بتواند از تیر من جان به در برد. آن چنان در نیزه وری ورزیده ام که سوار هماورد باید از بخت برگشته باشد که با نیزه و شمشیر خود به نبرد من درآید. در گوی و چوگان به اندازه ای ورزیده ام که دیری نپاید تا به هماورد خویش چیره شوم.
در گرزاندازی و به کاربردن پیکان و چکش نیز استادم. (8)
اسناد و حکایات بسیاری در این زمینه وجود دارد که هر یک از نوع تربیت جوانان در ایران باستان و توجه آنان به «تربیت جسمانی ونفسانی» پرده بر می دارد. در برخی از کتیبه ها که از داریوش باقی مانده است از ایران با نام «سرزمین اسبان خوب و مردان خوب» (9) یاد شده است و حتی در سیره ی امیران هخامنشی، اشکانی و ساسانی آمده است که:
«آنان خود به شکار و ورزش هی مردانه معتاد بودند» واین شیوه ی ستوده، در هر عصری خواه روزهای ترقی یا تنزل در ایران پاینده ماند.(10)
ترکیب «تربیت بدنی» و «تربیت اخلاقی» آن هم مبتنی برآیین پذیرفته شده ی سنتی دینی، از جوانان، مردان کارآمدی می ساخت که قادر به رویارویی با همه ی نیروهای پرقدرت عصر خویش بودند.
نکته ی قابل توجه، پیوند نزدیک «تربیت بدنی» با استراتژی کلان امیران و گردانندگان حکومت است . این پیوند نزدیک از یک سو، امکان اتحاد میان اعمال فردی ایرانیان و نیات کلی و عمومی جامعه ی ایرانی را فراهم می آورد، به گونه ای که هر «کودک و نوجوان» از همان ابتدا برای ایفای نقش بزرگش درآینده تربیت می شد و از دیگر سو، به مجموعه ی اعمال و کردار فردی، چنان رنگ و جلای دیانت و فضایل مذهبی می زد که همه ی اعمال و فنون صبغه ای از دیانت و فرهنگ می گرفتند. این شیوه، پذیرش هر نوع سختی را در میدان های زندگی و جنگ راحت تر می نمود و چونان یک انرژی تمام نشدنی آنان را در مقابل خصم استوار می کرد. به عبارت دیگر میان فرهنگ عمومی جامعه ی ایرانی و صورت های مختلف حیات مدنی و اجتماعی، نوعی وحدت و یکپارچگی به وجود می آورد.
قابل ذکر است که جنگ، یار قرین مردان این دیار بوده است . گویا که همه ی تنومندی و آمادگی مردان در میدان آشکار می شده وهمگی آنان برای حضور در میدان بزرگ «رزم و جوانمردی» پرورش می یافتند و تنها دلاورانی از عهده حفظ خصال عالی انسانی برمی آمدند که از آمادگی روحی و جسمی لازم برخودار بودند. چنان که به نقل از کتاب مذهبی «دینکرده» خواندیم که ضعف قوای روحانی، ضعف در قوای جسمانی را عارض می سازد و بالعکس ضعف در قوای جسمانی، قوای روحی را متأثر ساخته و بیمار می کند.
این ارتباط تنگاتنگ خود باعث بوده تا ایرانیان همواره دو جریان پهلوانی و ورزش ویژه ی آن یعنی «کشتی» را درکنار هم وحتی گاه مترادف هم بدانند.بی راه نیز نیست. چه، «پهلوانان» کشتی گیران توانمندی بودند که فضایل خود را آشکار می ساختند و در این مقام بیش و پیش از آن که، زورمندی و تنومندی جسمانی جلوه کند، صفات عالی و متعالی اخلاقی خود را می نمایاندند، چنانکه بسیاری را که صاحب فضایل اخلاقی بودند، علی رغم فقدان توان بالای جسمانی، به عنوان پهلوان یا پهلوان منش می شناختند زیرا فضایل اخلاقی را در او به کمال مشاهده می نمودند.
با نوع نگرشی که ایرانیان به ورزش و تربیت بدنی داشتند و با توجه ویژه ای که آنان به صفات عالی انسانی و الهی در آدمی مبذول می داشتند؛ روشن است که رساندن جوانان به رتبه ی «پهلوانی» یعنی جمع میان برومندی تن و روح از جمله ی اغراض مهم تربیتی و آموزشی بوده است.
سابقه ی ورزش و تربیت بدنی ایران نشان می دهد که هدف غایی از تربیت مردان نیل به سجایای جوانمردی، معرفت و برزگواری بوده است، و کسی را پهلوان می شناختند که نه تنها در غالب ورزش ها اعم از سواری، تیراندازی و ... سرامد باشد بلکه بتواند در میدان جنگ تن به تن (کشتی) حریف خویش را برخاک افکند و سپاهیان را تا دستیابی به پیروزی نهایی یاری دهد.
بنابه گفته ی «استرابون» جوانان ایران که تا پایان 24 سالگی انواع دانستنی ها و ورزش ها وتعلیمات را فرا می گرفتند، از دیگران متمایز بودند و آن ها را «گردک» می خواندند. معلوم است که منظور این بود که پهلوانان کوچکی شده و به مرور به درجه ی «گردی» (11) می رسند. از همین رو، جوانمردان، عیاران و سرداران جنگی همگی در زمره ی «پهلوانان نامی» بوده اند. پهلوانانی که در زمان خود، پشت تمامی کشتی گیران صاحب نام را با خاک آشنا کرده و به سان نمونه ای والا، انگیزه ی ارتقا و کمال جسمانی و روحانی را در دل وخاطر جوانان پویا و زنده می داشتند. همین امر میان عمل فردی و جمعی آنان ونوع نظر ودیدگاهشان درباره ی هستی نوعی پیوند و اتحاد ایجادمی کرد. پیوندی که با ایجاد تعادل میان همه ی قوای درونی و بیرونی، رشد رو به کمال جوانان را برای کسب مدارج عالی و رسیدن به مقالات والا فراهم می نمود. اما، به تدریح، میان هویت فرهنگی ودینی ایرانیان وتاریخ و تمدنشان فاصله افتاد. بسط ابتذال که نتیجه ی طبیعی دورافتادن از هویت فرهنگی و دینی بود در ادوار بعد، آنان را مهیای فروپاشی و سقوط کرد. اما، به هر حال نتیجه ی رواج نوع ویژه ای از «تربیت بدنی» در این اعصار، ایجاد روحیه ی قهرمانی در میان ایرانیان بود. همان که در بستر مناسب خود تولد جریان «پهلوانی» را سبب می شد.
پی نوشت ها :
1. دینشاه، اخلاق ایران؛ ص 74، به نقل از دینکرد، ج 7، ص 191.
2. همان، ص 74، به نقل از سروش یشت کرده 1، بند 5.
3. گزنفون، کوروش نامه، صص 2ـ1.
4. چشم انداز تربیت در ایران قبل از اسلام، به نقل از آموزش و پرورش در ایران باستان، ص 289.
5. کاظمینی، کاظم، نقش پهلوانی و نهضت عیاری، ص 26.
6. هرودت، ص 107.
7. مقام جهانی ایران در بنیانگذاری روح قهرمانی، ص 38.
8. همان، ص 292 به نقل از پورداود، بررسیها سال 2، ش1، صص 39ـ 38.
9. مقام جهانی ایران در بنیانگذاری روح قهرمانی، ص 249.
10. ایران نامه، ج 3، ص 172.
11. همان، ص 300.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}