نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی




 

همواره، ارتباط ویژه و غیر قابل انکاری میان صورت اعمال ورزشی، اخلاق ورزش کاران و بالاخره نوع نگرش و اعتقادهای کلی آنان درباره ی هستی وجودداشته است. اگر چه این ارتباط و پیوستیگی «صورت و سیرت اعمال» تنها مربوط به ورزش نیست، بلکه، در وقت اوج و اعتلای یک فرهنگ و تمدن سترگ، در همه ی مناسبات مادی و فرهنگی ملت ها خود را می نمایاند، اما در موضوع مورد بحث ما یعنی ورزش به نحو درخشانی بارز است و همچنان که ذکر شد، جان مایه و روح اعمال است که بقا و دوام اعمال را باعث می شود و مفهوم و معنی لازم را به اعمال می دهد و گرنه قالب های بی روح نه تنها کسالت بارترین وضع روانی و روحی را بر وجود آدمی عارض می سازند، بلکه زمینه ی روی گردانی از آن اعمال را نیز سبب می شوند. به عبارت واضح تر، ضمن مطالعه در احوال اقوام و اعمال و مناسبات فردی و جمعی شان ناگزیریم وجوه نهفته و پنهان آن صورت های خارجی یعنی فرهنگ و اعتقاد را مورد مطالعه قرار دهیم و با توجه به مبانی و اصول معرفتی آن ها، امکان نقد جدّ0ی و یا تحلیل دقیق دگرگونی های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی آن ها را پیدا کنیم.
دقت در صورت مناسبات و معاملات فردی و جمعی گذشتگان و قالب های ملموس و رایج در میان آن ها ما را متوجه وجه اخلاقی و فرهنگی پذیرفته شده ی آن اقوام می کند. چنان که در آیینه ی معماری، شهرسازی و پوشش ایرانیان، درعصر غلبه ی فرهنگ و تمدن اسلامی وجه معنوی حاکم بر صورت معماری آنان را درمی یابیم و حتی می توانیم پس از مقایسه با وضع مدنی و فرهنگی امروزشان، میزان نزدیکی و یا دوری آن ها را از مجموعه ی باورها، اخلاق و فرهنگ مشخص نماییم و در یک کلام:
«دگرگونی خلقیات و صورت ظاهری یک قوم خود حاکی از دگرگون شدن «اخلاق و اعتقاد» مردان صاحب نام و بزرگان صاحب رای آن قوم است.»
ورزش نیز به عنوان یکی از «امور» انسانی از این قاعده مستثنی نیست و به خوبی می توان با مطالعه در سوانح احوال گذشتگان، آثار مانده از آن ها و وجوه ضعیفی که از اخلاق و عمل آن ها تا به امروز دوام آورده، به سه امر مرتبط با آن پی برد:
1- صورت های ظاهری اعمال و مجموعه ی فنون ورزشی که سالیان دراز در حوزه ی فرهنگ و تمدن اسلامی اقوام مسلمان جاری و رایج بوده است.
2- اخلاق و فرهنگ حاکم بر آن صورت ها
3- اعتقاد و باوری که به عنوان جان مایه، برپای ماندن آن اخلاق و اعمال را تضمین می کرده.
گذر ایام، بی توجهی میدانداران عرصه ی دین و سیاست و تساهل مردم، نه تنها ارتباط این سه امر را که به سان «جسم و نفس و روح» پیکر اقوام مسلمان را حفظ می نمودند، قطع کرده، بلکه صورت ها را نیز از هم منسلخ کرده و مبد به صورتی بی روح و بی معنی نموده است. وگرنه چنین ساده از جغرافیای فرهنگی و زندگی عملی و اسلامی خارج نمی شدند و جای خویش را به «صورت و سیرت» فرهنگ و تمدن بیگانه نمی دادند.
اسم ها، اصطلاحات، القاب و تعاریف منتشر در میان اقوال ورزش کاران و متخلقان به اخلاق ورزش سنتی نیز مبرّا از این تحول ودگرگونی نبوده اند. چنان که، در وقت باروری و حیات فعال آن اعمال، الفاظ و اصطلاحات نیز کاملا بارمعنایی ویژه ی فرهنگ اسلامی و سنتی را منتقل می نمودند. اما امروز هم آنان نیز منتشر و بریده از اصل خویش شده اند.
دیگر نه نشانی از پهلوانی یافت می شود، نه یادی از پهلوانان درمیانه است، نه رنگی از جوانمردی دیده می شود، و نه بویی از عیاری و رندی به مشام می رسد، بالعکس زورمداران و صاحبان بدن های پف کرده ی قلابی تنها اسم بی مسمای پهلوانی، رندی و جوانمردی را با خود یدک می کشند.
مطالعه در آثار نشان می دهد که وجه عملی تربیت بدنی باستانی ایران، در حضور پهلوانان در میدان جنگاوری، ایفای نقش اساسی در حفظ کیان سلطنت و حکمرانی و دفاع از حریم مردم در کسوت «شهربان» و «رییس شحنه ها» خود را می نمایاند. مناصبی که ورزش کار تا رسیدن بدان ناگزیر به طی مراتب بسیاری است. مراتبی در ساختن جسم و پرورش نفس که در هیأت ورزش هایی چون: تیراندازی، شنا، چوگان، شکار، کشتی، اسب سواری و ... آشکار شده است.
قالب و کالبد این ورزش ها تناسب و سنخیتی عجیب با نقشی که ورزش کاران باید در آینده ایفا کنند پیدا می کند و به هیچ روی به عنوان موضوعی تفننی و سرگرم کننده تلقی نمی شود. چه؛ آنان نیک دریافته بودند که جهان جای بازی نیست.
توجه به این امر نیز ضروری است که همه ی این مراحل به صورت عمومی وهمگانی از دوران اولیه ی زندگی یعنی سنین 5، 6و 7 سالگی آغاز می شدو تا آخرین روزهای حیات نیز استمرار می یافت.
ارتباط و درهم تنیدگی عجیب ورزش، امنیت، زندگی اجتماعی، ملک داری، نظامی گری و ... نشان می دهد که در نزد ایرانیان هیچ امری مهمل و بیهوده نبوده وهمه ی حرکت ها و سیاست های اجتماعی دراز مدت با توجه به برنامه های حساب شده صورت می گرفته است. از همین رو، کودکان و جوانان برای حضور در صحنه ی عملی زندگی جمعی و فردی خود تحت آموزش و تربیت قرار می گرفته اند.
نکته ی جالب توجه این است که در وقت غفلت پادشاهان و امیران، این ورزش کاران وپهلوانان بودند که حراست از کیان خاکی و فرهنگی را عهده دار می شدند.
در شاهنامه بارها از غفلت و خیره سری «کاووس» سخن به میان آمده است . ماجرای جنگ او در سرزمین «هاماوران» و اسیر شدنش در چنگ امیران آن سرزمین، گرفتار شدنش در بند دیو سفید مازنداران، ناتوانی اش در وقت رویارویی با سپاه توران و ترکان نمونه هایی از این امرند. اما، هر بار، تنها این پهلوان نام آور شاهنامه، رستم دستان است که بی توجه به اهمال پادشاه و سبک سری او، تنها به جهت دفاع از سرزمین نور ـ ایران ـ پای به میدان نبرد می نهد.
در بسیاری از داستان های حماسی رفعت شأن و مقام پهلوانان در جامعه حتی در نسبت به شاهان قابل مشاهده است. برای نمونه؛ در جنگ با سهراب آن گاه که «کاووس شاه» با خیره سری رستم را مورد عتاب قرار می دهد و تهدید می کند، رستم خطاب به او در انجمن پهلوانان می گوید:
همه کارت از یکدیگر بدتر است
تو را شهریاری نه اندر خوراست
تو سهراب را زنده بردار کن
برآشوب بدخواه را خوار کن
بدر شد به خشم اندر آمد به رخش
«منم» گفت شیر اوژن و تاج بخش
چه خشم آورد؟ شاه کاووس کیست؟
چرا دست یازد به من؟ طوس کیست؟
زمین بنده رخش گاه من است
نگین گرز و مغفر کلاه من است
سرنیزه وتیغ یار من اند
دو بازوی و دل شهریارمن اند
چه آزاردم او، نه من بنده ام
بلی، بنده ی آفریننده ام
غمی شد دل نام داران همه
که رستم شبان بود و ایشان گله
رستم به عنوان جهان پهلوان ایران و سرآمد همگان نه تنها عتاب بی جای پادشاه خیره سر را برنمی تابد بلکه با سرزنش خیره سری های پادشاه خود را به عنوان آزاده ای آفریده ای خداوند معرفی می کند که مقام پهلوانی را با هیچ منصبی عوض نمی کند. او حتی دربار را هم ترک می کند.
حضور پهلوانان در صحنه های سخت زندگی مردم اگر چه از سویی انعکاس پیوند عمل ورزش کاران و تربیت ویژه ورزشی آن هاست اما از دیگر سو نیز، نمایان گر کارآیی فنون ورزشی و اعمال ویژه ای آن در میدان زندگی اجتماعی و جنگ رودر رو با خصم نیز هست. به این معنی که آنچه از پهلوان سر می زند و نقشی که درمیان زندگی مردم می پذیرد در نسبت نزدیکی با تعالیم ورزشی و اخلاق خاص آن به سر می برد چنان که، شیوه های مبارزه ی میدانی و ابزار مقابله با حریف نیز به نوعی محصول اسباب و آلات ورزشی هستند که در وقت آرامش و آسایش عمومی،مردم درمیدان های ورزشی با استفاده از آن ها خود را مهیا می ساختند.
این اعمال به هیچ روی ارتباطی با عمل پادشاهان و کاستی و نقصانشان در حکمرانی ندارد. چه، پهلوانان نامی، پیش از آن که چشم برخوان امیران دوخته باشند کاملاً واقف به نقش و تأثیر خود در حیات فرهنگی و خاکی قوم بوده اند.
انقراض دولت ساسانی و نضج اسلام در سرزمین ایران فصل جدیدی از حیات ورزش سنتی این سرزمین بود. از این رو نه تنها آن سنت ها ـ که عمدتا در هیأت «پهلوانان» و «جهان پهلوانان» نمودار می شد ـ روی به سستی ننهاد بلکه بر غنا و وسعت آن نیز افزوده شد.
همه ی زمینه های فرهنگی و اخلاقی لازم برای حضور مردان این سرزمین در میدان عمل واخلاق دین اسلام وجود داشت چه؛ آنان از پیشینه ای مذهبی و اخلاقی مبتنی بر خصلت پهلوانی و جوانمردی برخوردار بودند و از انحطاط و اضمحلال اخلاقی و مدنی حاکم بر عصر ساسانی نیز رنجور بودند.
منبع : شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1385)، تربیت پهلوانی (سیر تحوّل تاریخی و فرهنگی ورزش ایران)، تهران، نشر هلال، چاپ چهارم.