نویسنده: رضا بیطرفان*
منبع:راسخون



 

چکیده

یکی از گروه های مهم و تأثیرگذار جامعه، زنان هستند که با توجه به جایگاه و طبقۀ اجتماعی خود در مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه نقش آفرینی می کنند. در تاریخ ایران به دلیل نوع نگاهی که به زنان وجود داشته است و با توجه به وجود تاریخ نگاری های درباری که کمتر به طبقات مختلف جامعه توجه نشان دادند، اطلاعات کمی در مورد زنان وجود دارد. سفرنامه نویسان در هر دوره به مطالبی اشاره می کنند که برای مردم جامعۀ مورد نظر آنها، بسیار عادی و پیش پا افتاده هستند و همچنین محدودیت های کمتری برای ارائۀ تصویر واقعی از جامعه دارند. در دوران مورد نظر ما، سفرنامه نویسانی مانند مارکوپولو، ابن بطوطه، کلاویخو و سفرنامه نویسان ونیزی، با نگاهی برخاسته از فرهنگ و اندیشۀ خود، تصویری از جامعۀ مسلمانان و زنان مسلمان ارائه می کنند.
در این مقاله تلاش برآنست تا با روش توصیفی- تحلیلی به جایگاه زنان مسلمان از نگاه سفرنامه نویسان از 616ق تا 907ق پرداخته شود.
واژه های کلیدی: زنان، مارکوپولو، ابن بطوطه، کلاویخو، سفرنامه های ونیزیان، مسلمانان

مقدمه

زنان همواره در تاریخ ایران از طبقات مؤثر در تحولات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بوده اند. ایشان در خانواده ها به عنوان عضوی مهم و کلیدی عهده دار وظایف و نقش های خطیری بودند و در جهت حفظ بنیان اقتصادی و فرهنگی خانواده ها تلاش می نمودند. اگرچه در حرکت از شکل روستایی و عشیره ای جوامع به سمت قالب شهری و صنعتی، از اتکای به زنان به ویژه در امور اقتصادی کاسته شد، اما در همین زمان نیز آنها به عنوان نیروهای مفید و ارزشمند شناخته می شدند. این نکته را نیز نباید فراموش کرد که چهره های علمی و فرهنگی زیادی در میان زنان تاریخ مسلمانان وجود دارد و در سطوح عالی سیاست نیز زنان به شیوه های گوناگون اعمال نفوذ کرده اند و در مواردی، کنترل کشور را در دست داشته و در مناسبات سیاسی حاکم، بسیار قدرتمند و تأثیرگذار ظاهر شده اند. با وجود آنکه منابع تاریخی به دلایل متعددی، از زنان کمتر نوشته اند و نقش آنها را تا حد زیادی نادیده گرفته اند، اما همچنان می توان به تصویری روشن از جایگاه آنان در جامعه دست یافت. سفرنامه نویسان با نگاهی متفاوت به زنان در جوامع مسلمان پرداخته اند و مواردی جالب از جایگاه ایشان در جامعۀ مسلمانان ذکر نموده اند. در سالهای مورد نظر ما نیز که سیاحان مسلمان و غیرمسلمان با انگیزه های مختلف به قلمروی مسلمانان پاگذاشته اند، شاهد شکل گیری گزارش های قابل ذکری از وضعیت زندگی و جایگاه زنان هستیم. در این مقاله در ابتدا با اشاره ای کوتاه به پیشینۀ سفر به شرق، به معرفی سفرنامه های این دوره خواهیم پرداخت و سپس جایگاه زنان در این سفرنامه ها را بررسی خواهیم کرد.

پیشینۀ سفر به شرق

به درستی مشخص نیست نخستین سفر سیاحان غربی به مشرق زمین چه زمانی بوده است؛ اما آنچه به حقیقت نزدیک‌تر است اینست که علیرغم مشاهدات کلی افرادی چون هرودوت، گزنفون و پروکوپیوس از مشرق‌زمین، سفر سیاحان و جهانگردان خارجی به شرق و به صورت جزئی‌تر به ایران و دیگر ممالک اسلامی از اوایل دوره اسلامی آغاز شده است. به گفته شیبانی «کشور چین، نخستین کشور آسیایی است که فکر هیئتهای تبلیغاتی اروپایی را به سوی خود معطوف و از سایر کشورهای آسیایی منحرف کرد» (شیبانی، 1384: 10) چنانکه گفته‌اند «اولین سفرنامه‌ای که توسط یک نفر اروپایی درباره ایران نوشته شده، سفرنامه بنیامین دوتول (B.de tudele) است که در قرن دوازدهم میلادی به ایران آمده است» (رستگار‌فسایی، 1380: 416). برخی دیگر برآنند که «اولین توجهی که به ایران و به طور کلی به نواحی دور دست شرق می‌شود در داستان «پریسترجان» است که در سال 1145 م گفتگویی از آن به میان می‌آید. از اروپاییانی که پیش از حمله مغول از ایران دیدن کرده‌اند، اطلاع زیادی در دست نیست و فقط در این میان اولین شرحی که به جای مانده است از "ربی بنیامین بن جوناح" سیاحی از شهر قطیله در ایالت ناوار اسپانیا است که بین سال‌های 1160 تا 1173 م در نقاط مختلف شرق سفر کرده و می‌خواسته است از جوامع یهودیان در شهرهای سر راه خود اطلاعی کسب کند. قریب یک قرن پس از مسافرت ربی بنیامین به نظر می‌رسد که رابطه‌ای بین ایران و اروپا نبوده است. به طور کلی تا حمله مغول توجه اروپاییان فقط معطوف فلسطین بود و از شرق هم جای دیگری را نمی‌شناختند. عده معدودی در زمان جنگ‌های صلیبی به نواحی ارض مقدس سفر کردند و سفرنامه‌هایی از خود به جای گذاشتند؛ ولی تا حمله مغول از اوضاع نواحی دیگر شرق به طور کلی بی‌خبر بودند» (نک: جوادی، 1350: 172 به بعد). در مجموع شاید بتوان این نکته را پذیرفت که «تصور اروپاییان از آسیا در سده دوازدهم میلادی چون معجون شگفتی بود از عناصر مسیحی و الحاد که بعضی از آن‌ها متعلق به زمان‌های بسیار کهن می‌شد» (ویلتس، 1353: 14). شاید به همین دلیل شناخت اروپاییان از مغولان که در سده سیزدهم میلادی بر آسیا مسلط شده بودند تا مدت‌ها شناختی ناقص بود؛ چرا که «یکی از اولین گزارشات، ازآنِ ژولیان، کشیش دومینیکی اهل مجارستان بود که از سوی پادشاه مجارستان در 1234 م و همچنین 1237 م به نواحی ولگا و اورال و مشرق روسیه آمد. گزارشات او آمیخته‌ای از واقعیت و افسانه در مورد مغولان بود» (ویلتس، 1353: 36 و 37).
جنگ‌های صلیبی باعث شد که اروپاییان تماس نزدیک‌تری با شرق حاصل کنند و برای اولین بار پی ببرند که مسیحیانی چون نسطوریان و یعقوبیان در شرق هستند. در این دوره از قرون وسطی، گذشته از ارتباطی که در نقاطی چون سوریه، سیسیل و اسپانیا بود، تقریباً می‌توان گفت که دو منطقه متمدن شرق و غرب از حال یکدیگر بی‌خبر بودند. تمدن‌های قدیم شرق خود را مرکز دنیا می‌دانستند و تمدن عیسوی اروپا که تازه نضج می‌گرفت، در غرور جوانی به کسی اعتنایی نمی‌کرد. اندکی پس از حمله مغول به ایران، روابط بین شرق و غرب به سرعت گسترش می‌یابد و این وضع تا مرگ آخرین ایلخانان یعنی ابوسعید ادامه می‌یابد. به طور کلی سال‌های 1245 تا 1345 م از لحاظ سفرهای اروپاییان به شرق در خور تأمل است و سلطنت هلاکو و به خصوص شکست سپاه او از ممالیک مصر در عینالجالوت، نقطه عطفی در این دوره به شمار می‌رود. همچنین این سال‌ها در تاریخ سفرهای غربی‌ها به آسیا در قرون وسطی بسیار حائز اهمیت است. در قرن سیزدهم «اروپا چنان تغییرات شگرفی را پشت سرگذاشت که تصور آن نزدیک به محال است» (گامبریج، 1389: 19).
«دل کارپینه در 1246 م اولین سفیر پاپ به دربار گویوک خان مغول در قرا قو روم است. چند سال بعد، آندریاس فُن لوا ژومو که از دومینیکان‌ها بود به شمال مغولستان می‌رود. شوالیه بالدوئین فُن هنه گا، مانگو و فُن روبروک نفرات بعدی از مسافران شرق هستند. هایتون شاه ارمنستان و دیوید اَشبی هم بلافاصله پس از آن‌ها به شرق می‌روند. علاوه بر این‌ها "الکی خوش‌های حرفه‌ای" نیز در قرن سیزدهم به سیاحت در آسیا می‌پردازند. آن‌ها نه برای تبلیغ مذهبی و نه با عشق به جغرافیا و... که برای تجربه‌ای ماجراجویانه رنج سفر را بر خود هموار می‌نمایند» (گابریل، 1381: 50 و 51). با گذشت زمان اشتیاق به دوستی با اروپاییان از جانب ایلخانان سبب می‌شود که به طور قابل‌ملاحظه‌ای تعداد سیاحان و فرستادگان اروپایی به دربار ایلخانان افزوده گردد. به مرور زمان سیاحان و جهانگردانی همچون مارکوپولو و دیگران از مرزوبوم مسلمانان بازدید می‌کنند و گفته‌ها و شنیده‌ها و دیده‌ها را به رشته تحریر می‌کشند.

معرفی سفرنامه‌ها

در فاصله سال‌های 616 تا 907 ق یعنی از زمان حمله مغول تا ظهور صفویه، جهانگردان چند سفرنامه مهم را به رشته تحریر درآورده‌اند. مشهورترین این سفرنامه‌ها عبارتند از: سفرنامه مارکوپولو، سفرنامه ابن‌بطوطه، سفرنامه کلاویخو و سفرنامه ونیزیان. در ادامه به معرفی این سفرنامه‌ها می‌پردازیم.

1- سفرنامه مارکوپولو

سفرنامه مارکوپولو نام کتابی است که مارکوپولو تاجرزاده ونیزی در مدتی که در زندان بوده خاطرات و مشاهداتش از مشرق زمین و به ویژه امپراتوری چین را نقل کرده و هم سلولی‌اش روستیکلو، که نویسنده‌ای اهل پیزا بوده، آن‌ها را تقریر کرده است. این کتاب که شهرت فراوانی برای مارکو به دنبال آورد، بعدها مورد استفاده بسیاری از مورخان قرار گرفت و در دوره رنسانس نیز منبع اصلی اطلاعات درباره مشرق زمین به شمار رفت. مارکوپولو خود در سال 1254 م در شهر ونیز به دنیا آمد. پدرش نیکولو و عمویش که از نجبا بودند و با قسطنطنیه تجارت داشتند در این موقع مارکوپولو را تحت سرپرستی مادر گذاشته، با کشتی به طرف دریای سیاه روانه شدند و مدت سه‌سال در نواحی دوردست به سوداگری مشغول بودند. چون خواستند به ونیز بازگردند راه را به واسطه جنگی که در میان اقوام تندخوی ترکستان درگرفته بود، بسته یافتند. در این هنگام سفیری که به طرف پایتخت قوبیلای قاآن سفر می‌کرد، حاضر شد آنان را به دربار قوبیلای قاآن ببرد و ایشان ناچار تحت سرپرستی او به طرف مشرق رفتند. چون به دربار خان مزبور رسیدند مورد عنایت او واقع شدند و شرحی راجع به مردم اروپا برای او نقل کردند و خان بسیار مسرور شد. پس از چندی دو مأموریت به ایشان داد و هر دو را روانه اروپا کرد. یکی آنکه پیغام او را به حضور پاپ برسانند که در آن از پاپ خواهش کرده بود چند تن مبلغ مسیحی به چین بفرستد و دیگر آنکه مقداری از روغن متبرکی که مدام در مقبره مقدس اورشلیم می‌سوزد، برایش بیاورند و از آنجایی که طی مسافتی چنان طولانی خالی از خطر نبود، چند نگهبان همراه ایشان فرستاد و لوحی از طلا به ایشان به جهت خوش‌رفتاری و کمک اهداء کرد. به این ترتیب نیکولو و برادرش سال‌ها راه پیموده، به وطن مراجعت کردند و چند سال هم طول کشید تا مأموریت‌های خود را انجام دادند و مجدداً رهسپار چین شدند. این بار مارکو را که هفده سال داشت، همراه خود بردند و سه‌سال‌و‌نیم در راه بودند. پس از رسیدن به مقصد مارکو به واسطه زیرکی و دقت نظر در امور گوناگون، به زودی زبان و رسوم آنجا را فراگرفته و مورد توجه خان واقع شد و در زمره امرای معتمد دربار قرار گرفت؛ چنانکه مأموریت‌های مهم در نقاط مختلف کشور به او محول شد. مدتی حکمران یکی از استان‌ها بود و توانست با جلب اطمینان خان مغول مدت هفده‌سال در چین بماند. وی هر جا رفت نتیجه مطالعات خود را یادداشت کرد و امپراطوری بزرگ قوبیلای خان نیز که قسمت عمده آسیا را فراگرفته بود، میدان وسیعی برای فعالیت‌های او شد. مارکو در سال 1292 م با اجازه خان مغول بعد از عبور از ایران و گذشت سه‌سال در 41 سالگی به ونیز بازگشت. وی در سال 1298 م در نبرد دریایی ونیز و جنوا اسیر شد و به زندان جنوایی‌ها افتاد. هم‌بندی مارکو در جنوا، نویسنده‌ای اهل پیزا به نام «روستیکلو» بود که مارکو خاطراتش را برای او دیکته کرد. روستیکلو کتاب را به زبان فرانسوی و آمیخته با لغات ونیزی و توسکانی نوشت و «شرح جهان»، «شگفتی‌های جهان» یا «ایل میلیونه» نام داد. به همین علت، نثر کتاب به گونه‌ای است که مشخص است که آن را یک نویسنده و نه یک جهانگرد نگاشته و میزان دخل و تصرف او در متن نامشخص است. مارکو پس از آزادی، ازدواج کرد و سرانجام در سال 1324 م در 70سالگی از دنیا رفت.
اگرچه قبل از مارکو هم بسیاری در قالب مبشر کلیسا و سفیر و ... به شرق رفته بودند اما« بدون شک مارکوپولو نخستین کسی بود که با دقت نظر و هوشیاری کامل و تیزبینی یک جهان گرد، هیچ چیز را نادیده نشمرد»(مارکوپولو، 1369، مقدمه: 12-10).
اما آنچه درباب کتاب مارکوپولو باید گفت اینست که صحت گفته های وی در شرق همواره با شک و تردید همراه بوده است. آنچه در مورد آن اتفاق نظر وجود دارد نگارش کتاب توسط روستیکلو، هم بندی مارکو است که نویسنده ای اهل پیزا بوده و گفته های مرد ونیزی را تقریر می کرده است و البته میزان دخل و تصرف وی در این نوشته ها، کاملا نامعلوم بوده است. اگرچه هم عصران مارکو با تردید و تحقیر در سفرنامه اش می نگریستند و آشفتگی های ونیز در این زمان نیز در این امر بی تأثیر نبوده است، اما عده ای معتقدند سفرنامۀ او را نباید نوشته ای سطحی و ساده انگاشت که به افسانه ها و خرافات می پردازد بلکه« کتاب مارکوپولو حقیقتی است که با مقداری تخیل و گزافه گویی همراه شده و این نیست مگر تأثیر دورنمائی که اروپائیان از شرق داشته اند»(مارکوپولو، 1369: مقدمه، 12 و 13). «به‌هرحال آنچه مسلم است اینست که نوشته‌های مارکوپولو مشاهدات خودش یا گزارشاتی است که از زبان مردان مؤمن و مطمئن شنیده است. او تمام نوشته‌ها را حقیقت محض دانسته و کتاب را قابل‌توجه و دور از هر کژی و نادرستی می‌خواند» (مارکوپولو، 1369: 20).

2- سفرنامه ابن‌بطوطه

سفرنامه ابن‌بطوطه نتیجه سفرهای طولانی ابن‌بطوطه، سفرنامه‌نویس برجسته جهان اسلام در قلمرو حکومت‌های مسلمان و غیرمسلمان است. ابن‌بطوطه از اهالی طنجه در مراکش و مالکی‌مذهب بود که در سفر اندلس ابن‌جُزَیّ، از فضلای آن دیار را دیده و شناخته بود و «به فرمان سلطان ابوعنان(749 تا 759ق) پادشاه مغرب، ابن بطوطه آنچه در سفرهایش دیده بود برای ابن جُزَیّْ املا نمود و وی پس از پایان آن در 756 ق به تلخیص و تهذیب آن‌ها مبادرت ورزید و عنوان کتاب را "تحفة النظار فی غرائب الامصار و عجایب الاسفار" نهاد» (موحد، 1378: 20) این سفرها در سال ۷۲۵ ق آغاز می‌شود و در سال ۷۵۴ ق پایان می‌یابد و حدود سی‌سال به طول می‌انجامد. ابن‌بطوطه در طی مسافرتش بسیاری از مناطق آسیا، آفریقا و قسمتی از قاره اروپا را از نزدیک مشاهده کرده است. چنان‌که گفته‌اند: «ابن‌بطوطه از جمله سفرنامه‌نویسانی است که مبنای کار خود را بر صداقت قرار داده و اگر پاره‌ای مواقع به ذکر ماجرایی مجبور شده که در صحتش تردید داشته، به نقل قول پرداخته تا در درست و نادرست بودنش مسئولیتی نداشته باشد» (فاروقی، 1361: 29). پس از انتشار سفرنامه ابن‌بطوطه، بسیاری انتقادات شدیدی از او داشتند.
بنابه گفته یکی از پژوهشگران، سفرنامه ابن‌بطوطه را می‌توان دارای دو بخش دانست: «جزء اول شامل گزارش سفر از آغاز تا هنگام ورود به هندوستان (725 تا 734 ق) می‌شود و جزء دوم بقیه داستان تا پایان سفر را در بر می‌گیرد. مراحل این سفر عبارتند از:
بخش اول: افریقای شمالی، مصر، فلسطین، سوریه تا مکه.
بخش دوم: عراق، خوزستان، لرستان، اصفهان، شیراز، بازگشت به مکه.
بخش سوم: یمن، سومالی، زنگبار، خلیج فارس، بازگشت به مکه.
بخش چهارم: مصر، سوریه، آسیای صغیر تا دریای سیاه.
بخش پنجم: کریمه، استانبول، روسیه، بلاد قبچاق تا خوارزم.
بخش ششم: ترکستان، خراسان، افغانستان تا مرز هندوستان.
بخش هفتم: هندوستان.
بخش هشتم: مالابار، بنگال، جزایر مالادیو، سیلان، مالزی، شرق دور و چین.
بخش نهم: بازگشت از راه جنوب هند، هرمز، شیراز، اصفهان، بغداد، شام، مصر، مکه تا فاس.
بخش دهم: سفر به اندلس و بازگشت به فاس.
بخش یازدهم: سفر به افریقای غربی، صحرا، امپراتوری مالی، تکدا، بازگشت به فاس» (موحد، 1378: 26 و 27).
در یک تقسیم‌بندی دیگر جوامعی را که ابن‌بطوطه از آن‌ها دیدن کرد از نظر اسلام و مسلمانی بر سه گروه می‌توان تقسیم کرد: «اول جامعه‌هایی که اسلام دین اکثریت مطلق مردم بود و طبعاً حکومت را هم مسلمان‌ها در دست داشتند مانند کشورهای عربی و ایران؛ دوم جامعه‌هایی که پیروان اسلام در آن‌ها اقلیتی به شمار می‌آمدند و حکومت به دست غیرمسلمان‌ها بود مانند کشور چین و حکومت‌های محلی در سواحل جنوبی هندوستان و سیلان؛ سوم جامعه‌هایی که اکثریت مردم آن‌ها غیرمسلمان بودند ولی حکومت را مسلمان‌ها در دست داشتند مانند هندوستان و بلاد معبر و بنگاله» (موحد، 1378: 290).

3- سفرنامه کلاویخو

سفرنامه کلاویخو کتابی است که یکی از مقربان دربار هنری سوم، پادشاه اسپانیا، به نام روی گنزالس کلاویخو (Ruy.gonzales.declavijo) نوشته است. پس از بازگشت اولین فرستادگان هانری سوم پادشاه کاستیل از دربار تیمور، هیئت دیگری با هدایای زیادی از سوی هانری به دربار تیمور فرستاده شد که کلاویخو نیز در همین گروه بود. آن‌ها 22 می 1403 م از بندر سانتاماریا در نزدیکی قادس، حرکت می‌کنند و در اواخر اکتبر به قسطنطنیه می‌رسند. در آوریل 1404 م به طرابوزان وارد می‌شوند و اولین بار در 8 سپتامبر 1404 م به حضور تیمور می‌رسند که به سن کهولت رسیده بود. در اواخر نوامبر، مأموریت آن‌ها به پایان می‌رسد و در این زمان تیمور فوت کرده بود و پس از هفت‌ماه سرگردانی در قلمرو تیمور در 17 سپتامبر 1405 در طرابوزان سوار کشتی می‌شوند. آن‌ها در 22 مارس 1406 م بعد از سه‌سال دوری به کشور خود می‌رسند و این سفرنامه شرح کاملی از سفارت کلاویخو در این سه‌سال است.
این سفرنامه نویس از آنجا که نظری دقیق و تیزبین داشته بسیاری از امور را چه از لحاظ اجتماعی و چه از نظر اداری و سیاسی دریافته و ثبت کرده و نگارنده آن را به صورت خاطرات روزانه نوشته است. لازم به یادآوری است که این سفرنامه یکی از قدیم‌ترین سفرنامه‌ها به زبان اسپانیولی است که بیش از یک قرن پس از آنکه مارکوپولو نحوه مسافرت خود به آسیای مرکزی را در سفرنامه‌اش بیان داشته، نوشته شده است.

4- سفرنامه‌های ونیزیان

سفرنامه‌های ونیزیان شامل شش سفرنامه است که توسط چهار سفیر ونیزی (جوزافا باربارو، آمبروزیو کنتارینی، کاترینو زِنو و ماریا آنجوللو) و یک بازرگان (وینچنتود الساندری) نوشته شده است. نویسندگان سفرنامه‌های ونیزیان در فاصله سال‌های حکومت اوزون حسن آق‌قوینلو (856 تا 882 ق) تا سال‌های سلطنت شاه طهماسب صفوی (930 تا 984 ق) به ایران آمده‌اند. انگیزه اصلی مسافرت آن‌ها، (به جز آنجوللو و بازرگان ونیزی)، دلیل سیاسی بوده تا بر اثر اتحاد با ایران، امپراتوری عثمانی را تحت فشار قرار داده و از توسعه و بسط قدرت عثمانیان جلوگیری کنند. سه سفرنامه باربارو، زنو و کنتارینی به بحث درباره اوزون حسن و وقایع دوران حیات او اختصاص دارند. کنتارینی و باربارو شرح ماجراهای سفر خویش را در سال‌های 1476 و 1477 م به پایان می‌برند.
جوزافا باربارو در فوریه 1473 م همراه با حاجی‌محمد عازم تبریز شد. در جریان حمله کردها به آن‌ها در کردستان و مرگ حاجی‌محمد، باربارو در 1474 م با حالی زار و دستی تهی وارد تبریز می‌شود؛ ولی اوزون حسن از او به گرمی استقبال می‌کند. مردی موشکاف و بصیر بوده که طی سفرهای اول خود به شرق با زبان‌های ترکی و پارسی آشنایی کافی یافته است. سفرنامه باربارو مطابق دو سفر او به شرق، به دو بخش تقسیم می‌شود. ولی تعیین زمان دقیق مسافرت او مشکل است. بخش اول سفرنامه او، شامل سفر وی به تانا، تلاش بی‌نتیجه او و همراهانش جهت دست‌یافتن به گنج را بازگو می‌کند. بخش دوم این سفرنامه نیز درباره ایران است.
کاترینو زنو از نجبای ونیز و زنش یکی از خواهر‌زادگان ملکه دسپینا خاتون همسر اوزون حسن بوده است. او نیز مأموریت داشته از وضع سپاه اوزون حسن و درآمد سرزمین او، روابطش با همسایگان و... اطلاعاتی گردآوری کند. با حضور کاترینو در تبریز، اوزون حسن سفیری به نام حاجی محمد به ونیز می‌فرستد. در همین زمان نبردی میان محمد فاتح و اوزون حسن در می‌گیرد و اوزون حسن شکست می‌خورد. کاترینو در پایان مأموریتش با وضع رقت باری خود را به ونیز می‌رساند.
آمبروزیو کنتارینی فرزند مستر بندتّو بوده که از سوی فرمانروای ونیز در شورای پرگادی به سفارت در دربار اوزون حسن پادشاه ایران منصوب می‌شود. مأموریت او به سبب راه دراز پرخطری که در پیش داشته سخت و دشوار به نظر می‌رسیده است. وی به پاس نیات صادقانه مخدوم خود فرمانروای ونیز و به جهت خیر و صلاح عالم مسیحیت و به افتخار نام عیسای مسیح و مادر بزرگوارش، ترس از خطر را فراموش می‌کند و با دلشادی و خرسندی برای خدمت به حضرت فرمانروا و دین نصارا به سفر می‌رود و به اختصار تمام سرگذشت خویش را از تاریخ عزیمت از ونیز که 23 فوریه 1473 م تا تاریخ بازگشت به وطن که مصادف با 10 آوریل 1477 م بوده، بازگو می‌کند.
ماریا آنجوللو نیز از جمله کسانی است که در محاصره جزیره ایوبیا به دست عثمانی‌ها اسیر شد. از 1472 تا 1481 م در جنگ‌های عثمانی‌ها در بالکان و ایران شرکت داشت. او در 1490 م به کشورش بازگشت و دوباره بین 1507 تا 1514 م به شرق آمد. هشت فصل کتابش به ذکر جنگ با اوزون حسن اختصاص دارد و پنج فصل بعدی تا شاه اسماعیل را روایت می‌کند. اما قسمت عمده خاطراتش به روزگار شاه اسماعیل تعلق دارد. اثر آنجوللو بیش از یک سفرنامه به یک تاریخ شباهت دارد و به ندرت به وصف مردم شهرهای مختلف پرداخته است.
علاوه بر سفرنامه‌های ذکر شده می‌توان به سفرنامه‌های دیگری که در عصر تیموری تألیف شده اشاره کرد. «یکی از اروپاییانی که در عصر تیموریان در جهان اسلام به سر برده، سربازی از اهالی باوریا به نام یوهان شیلت برگر (johnschiltberger) است. او در شانزده‌سالگی در جنگ نیکوپلیس در سال 1395 م اسیر سلطان بایزید گشته و به شفاعت پسر ارشد سلطان از مرگ رهایی بافته است. وی شاید اولین اروپایی‌ای باشد که به مدینه و مکه راه یافته است. یوهان در حدود 1427 م بعد از حدود 33 سال به اروپا برمی گردد و به ذکر خاطراتش می‌پردازد. وی سربازی کم‌سواد بود و اطلاعاتش هم‌سنگ با گزارشات مارکوپولو و کلاویخو نیست. از نوشته‌های دیگر اروپاییان حاضر در قلمروی تیمور، رساله‌ای کوتاه به نام «شرحی درباره تیمور لنگ و دربار او» است که جان دوم سر اسقف سلطانیه در زمان تیمور نگاشته است. او اصلاً از اهالی ایتالیا بود و حتی سفیر تیمور در دربارهای ونیز، جنوا و انگلستان به شمار می‌رفت. همچنین باید به سفرنامه نیکولو کنتی ونیزی که وقایع مربوط به دورۀ بین مرگ تیمور تا به قدرت رسیدن اوزون حسن در آن ثبت شده، اشاره کرد. سفرهای نیکولو بیشتر در هند و آسیای جنوب شرقی اتفاق می‌افتد و در مورد ایران به جز خلیج فارس و هرمز چیزی نمی‌گوید. وی در 1444 م پس از چهل‌سال جهانگردی به ونیز باز می‌گردد. سفرنامه دیگری از تاجری به نام آثاناسیوس نیکیتین به صورت خلاصه و ناتمام باقی است. وی در 1466 م بر رود ولگا بر کشتی نشسته و از شهرهای شمال ایران و همچنین شهرهای مرکزی مانند کاشان و نائین و یزد عبور کرده و به هرمز و از آنجا به هندوستان رفته است. وی در 1474 م از دنیا رفته و سفرنامه‌اش ناقص باقی مانده است (نک: جوادی، 1352: 173 تا 182).

زنان در قلمروی مسلمانان

تحولات مؤثر در حیات زنان و سرنوشت آنان با توجه به مقاطع زمانی و مکانی خاص، متفاوت بوده است. تاریخ نشان داده که زنان نیز مانند مردان و بلکه بیش از آن‌ها با مشکلات روبه‌رو شده‌اند. در دوره مغول و تیموریان، با توجه به شرایط روزگار که درگیری‌ها و زدوخوردها و جنگ‌های زیادی در ایران صورت می‌گرفت و وضعیت سیاسی و اجتماعی این مرز و بوم به حالت ثبات و آرامش نرسیده بود، اگرچه زنان از ورود به اجتماع منع می‌شدند؛ با این حال نسبت به دوره‌های قبل، اهمیت و نفوذ بیشتری در جامعه داشته‌اند و دوشادوش مردان در فعالیت‌های روزمره زندگی و اقتصاد خانواده شرکت می‌کردند. جالب این است که همزمان با روی کارآمدن سلسله‌های ترک و مغول به واسطه قوانین قابل تسامحی که در زمینه حقوق زنان وجود داشته، زنان حتی موقعیت حکمرانی دولت را هم به دست آورده‌اند. با مرور بر سفرنامه‌های دوره تیموری و مغول متوجه می‌شویم که شکل و الگوی واحدی در مورد چهره و شخصیت زن در قلمرو مسلمانان وجود ندارد. در هر منطقه آداب و قوانین خاصی برای زنان وضع شده و آنان با توجه به موقعیت و جایگاهشان، نقش‌های متفاوتی در جامعه‌شان ایفاء کرده‌اند.
پوشش زنان از جمله مسائلی است که توجه سفرنامه‌نویسان را به خود جلب کرده است. «ابن‌بطوطه برخلاف بسیاری از نویسندگان همزمان خود که از زنان سخن زیادی نمی‌گویند، احساس خود را در برابر زن پنهان نمی‌کند. وی هرجا که رفته کوشیده تا تصویری از شکل و شمایل، لباس پوشیدن، آداب معاشرت و موقعیت اجتماعی زنان ارائه کند» (موحد، 1378: 149). وی که خود مسلمان است هر کجا با زنان بی‌حجاب روبرو شده، درباره آنان سخن رانده است. وی در مورد بلاد روم یا همان آسیای صغیر می‌گوید: «در این مرز و بوم به هر خانقاه یا خانه‌ای وارد می‌شدیم همسایگان از زن و مرد به دیدار ما می‌آمدند. زنان این نواحی در حجاب نیستند؛ موقع عزیمت نیز همسایگان برای خداحافظی می‌آمدند و زنان از رفتن ما می‌گریستند و اظهار تأسف می‌کردند، چنانکه گویی نزدیکان و خویشاوندان ما هستند» (ابن‌بطوطه، 1370، ج 1: 345). در جایی دیگر درباره زنان مالدیو می‌گوید: «در جزایر مالادیو زنان سر خود را نمی‌پوشانند و این زنان گیسوان خود را شانه زده آن را به یک سو جمع می‌کنند و اکثراً جز لنگی که از ناف تا پایین تنۀ آنان را می‌پوشاند جامه‌ای بر تن ندارند باقی بدن آنان عریان است و به همین وضع در بازارها و سایر جاها راه می‌روند. ابن‌بطوطه در این جا اشاره می‌کند که با توجه به اینکه سِمَت قضاوت را بر عهده داشته، سعی داشته است تا این عادت را در میان آن‌ها براندازد ولی نتوانسته است (ابن‌بطوطه، 1370، ج 2: 226). همچنین در مورد زنان مسوفی صحبت می‌کند و می‌گوید: «ساکنان شهر اَیوالاتن در راه مالی را "مسوفی‌ها" تشکیل می‌دهند. زنان مسوفی از مردان احتراز ندارند و روی خویش را نمی‌پوشانند، اما نماز را هم ترک نمی‌کنند. زنان این شهر در صورت ازدواج با غریبه‌ها از شهر خارج نمی‌شوند. زنان این شهر دوستانی از مردان غریبه برای خود می‌گیرند و مردان آنجا نیز از زنان اجنبی رفیقه‌هایی می‌گیرند و اتفاق می‌افتد که کسی در خانه می‌آید و زن خود را با رفیق وی می‌یابد و اعتراضی نمی‌کند. آن‌ها معتقدند که نیّت بد در این روابط نیست و می‌گویند: "زنان ما مانند زنان شما نیستند" (ابن‌بطوطه، 1370، ج 2: 344). ابن‌بطوطه همچنین از پوشش زنان شیرازی و نوع کفش و نقابشان صحبت می‌کند و می‌گوید: «زنان شیرازی موزه به پا می‌کنند و هنگام بیرون رفتن از منزل خود را می‌پوشانند و برقع به رخ می‌افکنند به طوری که چیزی از تن آنان نمایان نمی‌شود (ابن‌بطوطه، 1370، ج 1: 251).
سیاحان اروپایی، بر خلاف ابن‌بطوطه که بیشتر، سخن خود را معطوف به بی‌حجابی زنان کرده، هر کجا با زنان باحجاب روبرو شده‌اند به ذکر پوشش و حجاب آنان پرداخته‌اند. کاترینو زنو، سفیر جمهوری ونیز، در سفرنامه‌های ونیزیان در ایران می‌گوید: «زنان ایرانی در هنگام حضور در شهر و دژها و یا همراهی شاه در جنگ‌ها روی خود را با توری که از موی اسب بافته‌اند، می‌پوشانند و این تور چنان ضخیم است که از میان آن به‌آسانی می‌توانند دیگران را ببینند؛ اما رویشان را کسی نمی‌بیند» (سفرنامه‌های ونیزیان در ایران، 1381: 227). کنتارینی نیز درباره جامه‌پوشیدن موقرانه زنان ایران چنین می‌گوید: «ایرانیان بسیار نیک‌رفتار و مبادی‌آداب‌اند. از کردارشان پیداست که مسیحیان را دوست دارند. در طی مدتی که در ایران اقامت داشتیم یک‌بار به ما بی‌حرمتی نشد. زنان ایرانی به طرزی بسیار مناسب لباس می‌پوشند و در جامه‌پوشیدن و براسب‌نشستن از مردان بهترند (سفرنامه‌های ونیزیان در ایران، 1381: 153). کلاویخو نیز در مورد زنان تبریز می‌گوید: «لباس زنان تبریز در خیابان عبارت بود از پارچه سفیدی که سراپای آن‌ها را می‌پوشاند و نقابی از موی اسب که بر چهره می‌افکندند تا کسی آن‌ها را نشناسد» (کلاویخو، 1384: 162).
برتری زنان نسبت به مردان در برخی مناطق و طوایف، از جمله دیگر مواردی است که سفرنامه‌نویسان این قرن بدان اشاره داشته‌اند. ابن‌بطوطه با تعجب زیاد در مورد مقام زن در میان ترکان خانات قبچاق می‌گوید: «مقام زن در میان ترک‌ها بالاتر از مرد است. این خاتون‌ها بغطلق (بغلطاق) بر سر می‌گذارند و آن اُقروفی است مرصع به جواهر که در رأس آن یک پر طاووس نصب شده است. پنجره‌های اتاقک ارابه را نمی‌بندند، روی زن هم باز است چه زنان ترک چادر به سر نمی‌کنند. وضع مردان حتی شوهر این زنان نسبت‌به آن‌ها بسیار محقر است» (ابن‌بطوطه، 1370، ج 1: 401). علاوه بر این موارد، نکات دیگری درباره زنان، در سفرنامه‌ها منعکس شده است که در ادامه بدان اشاره می‌شود:

آراستگی و زیبایی زنان

*زنان مکه بسیار زیبا و خوشگل و پاک‌دامن و عفیف هستند و عطر زیاد مصرف می‌کنند؛ چنان‌که ممکن است زنی شبی گرسنه بخوابد و پول شام خود را برای خرید عطر خرج کند. زنان مکه شب‌های آدینه را به طواف کعبه می‌آیند و در این شب‌ها بهترین لباس‌های خود را می‌پوشند. بوی عطر سراسر حرم را فرا می‌گیرد و چون زنی از جایی عبور می‌کند بوی عطر تا مدتی در رهگذر او باقی می‌ماند (ابن‌بطوطه، 1370، ج 1: 190).
*ابن‌بطوطه در مورد شهر هِنَوْر که شهری ساحلی در هند است می‌گوید: «زنان این شهر و سایر شهرهای ساحلی جامۀ دوخته نمی‌پوشند، بلکه پارچۀ ندوخته‌ای را به‌جای لباس استعمال می‌کنند، یک طرف آن را به کمر می‌بندند و باقی را بر سر و سینۀ خود می‌اندازند. این زنان بسیار زیبا و عفیف هستند و حلقه‌ای زرین در بینی می‌کنند و از امتیازات آنان این است که همه قرآن را از حفظ دارند» (ابن‌بطوطه، 1370، ج 2: 200).
*کنتارینی نیز بر آن است که «زنان و مردان ایرانی هر دو زیبا و خوش‌اندام و پیرو دین اسلامند» (سفرنامه‌های ونیزیان در ایران، 1381: 153).

ازدواج زنان

*زنان در زَبید از ازدواج با غریبه‌ها سر باز نمی‌زنند. آن‌ها که هیچ‌گاه از شهر خود خارج و ترک وطن نمی‌کنند، در هنگام سفرکردن شوهر، اگر شوهر از اهالی باشد، زن به مخارج مختصری می‌سازد و اگر شوهر غریبه باشد و بخواهد شهر را ترک کند، زن تا بیرون شهر، او را بدرقه کرده و اگر بچه‌ای از او داشته باشد کفالت بچه را در غیاب پدر بر عهده می‌گیرد و برای ایام غیبت شوهر مطالبۀ نفقه و غیره نمی‌کند (ابن‌بطوطه، 1370، ج 1: 302).
*ازدواج در جزایر مالادیو خیلی آسان و میزان مهریه بسیار کم است و زنان آنان خیلی خوش‌معاشرت می‌باشند. غالباً در ازدواج‌ها اسمی از مهریه برده نمی‌شود و بعد از ازدواج مهرالمثل می‌پردازند. هنگامی که کشتی‌ها به این جزایر می‌رسند سرنشینان و مسافران با زنان آنجا ازدواج می‌کنند و هنگام بازگشت طلاقشان می‌دهند و این، نوعی از نکاح متعه (صیغه) می‌باشد (ابن‌بطوطه، 1370، ج 2: 227).

تفریح زنان

*مردم زَبید در خاک یمن مراسمی مشهور به نام "سبوت‌النخل" (شنبه های خرما) دارند. زمستان و تابستان هر روز شنبه را تعطیل می‌کنند و به باغ‌های خرما می‌روند. در این روزها کسی از اهل خود شهر یا از غربا در خانه نمی‌ماند. مطربان و بازاریان نیز از شهر به در می‌روند و فروشندگان میوه و حلوا متاع خود را در بیرون شهر عرضه می‌کنند. زن‌ها سوار محمل و شتر می‌شوند و در این گردش‌ها شرکت می‌کنند (ابن‌بطوطه، 1370، ج 1: 302).

خوش‌خویی زنان

*زنان مالادیو هرگز حاضر نیستند کشور خود را ترک کنند و من در دنیا زن‌هایی به این درجه از حسن معاشرت ندیده‌ام. زن در میان آنان هرگز خدمت شوی خود را به کس دیگری محول نمی‌کند؛ خود پیش او غذا می‌آورد و هم خود غذا برمی چیند و دست او را می‌شوید و برای وضو آب می‌آورد و هنگام خواب پاهای او را می‌مالد. از رسوم آنجا این است که زن هیچ وقت با شوهر خود غذا نمی‌خورد و اصلاً مرد نمی‌داند که زن چه می‌خورد (ابن‌بطوطه، 1370، ج 2: 227).

سلیقه مردان درباره زنان

*زنان نجیب‌زاده های بدخشان دارای شلوارهای مخصوص هستند و برای تهیۀ این شلوارها یا شلیته‌ها به اندازۀ صد بازو شلوار و گاهی اوقات هشتاد یا هفتاد بازو پارچه استفاده می‌کنند. برای این آن کار را می‌کنند که مردان اینجا زنان درشت هیکل را دوست دارند (مارکوپولو، 1369: 58).

شغل زنان

*در هرمز زنان ماهری هستند که با پول و حقوقی که می‌گیرند در روی قبور مردگان گریه و زاری می‌کنند (مارکوپولو، 1369: 50). شرح مارکو دربارۀ هرمز از مهمترین بخش های سفرنامۀ وی است. او به رونق تجاری آن شهر در ارتباط با تجار هندی و کشتی های بزرگ مملو از ادویه، مروارید و ... یاد می کند. هرمزی که مارکوپولو از آن یاد می کند، هرمز باستانی است و در نوار ساحلی خلیج فارس قرار داشت.« هرمز قدیم بندر اصلی بازرگانی در خلیج فارس و جانشین کیش بود و کیش، خود در سدۀ یازدهم جانشین صیراف شده بود»(گابریل، 1381: 267). یکی از دلایل برجستگی هرمز در سفرنامۀ مارکوپولو، وضعیت این شهر درآن دوره بود. به گفتۀ اشپولر، جزایر خلیج فارس به دلیل عدم پیشروی مغولان در آن خطه، به صورت آزادانه تکامل یافتند و هرمز نیز« بی تردید مقتدرترین حکومتهای خلیج فارس را تشکیل می داد»(اشپولر، 1386: 153).

علاقه‌مندی زنان به خرید زیورآلات

*ابن‌بطوطه در گزارشش از بازار جواهرات در تبریز، در وصف زنان ترک می‌گوید که آن‌ها در خرید جواهر بر هم سبقت می‌گرفتند و زیاد می‌خریدند (ابن‌بطوطه، 1370، ج 1: 284). حمدالله مستوفی که مقارن همین زمان از تبریز دیدن کرده است و آن را معظم‌ترین بلاد ایران دانسته، گزارشی جالب از وضعیت اجتماعی و اقتصادی تبریز در قرن هشتم هجری ارائه می‌کند: «مردم آنجا سفیدچهره و خوش‌صورت و متکبر و صاحب‌نخوت باشند و اکثرشان سنی و شافعی مذهبند و از مذاهب و ادیان دیگر بی‌شمارند و درو معاشران به‌غایت لطیف و شیرین سخن و صاحب جمال هستند و فقیر و غنی از کسب خالی نباشند و در آن دیار متمول بسیارست» (مستوفی، 1381: 124)
*کلاویخو می‌گوید: «در بعضی از کاروانسراهای تبریز، لوازم آرایش و عطریات فروخته می‌شد و زنان برای تهیه آن مراجعه می‌کردند زیرا این زنان عطر و روغن بسیار به کار می‌بردند» (کلاویخو، 1384: 162).

قانع و مطیع بودن زنان

*از عجایب کارهای زنان مالادیو آن است که برای خدمت در خانه‌ها اجیر می‌شوند؛ یعنی هر یک از آنان در مقابل مبلغی پول که پنج دینار یا کمتر است، قبول خدمت می‌کنند و این امر را عیب نمی‌دانند. مخارج این مستخدمین به عهدۀ کسی است که آنان را اجیر کرده است. اغلب دخترها همین کار را می‌کنند و بسا می‌بینی که در خانۀ یکی از توانگران ده یا بیست تن از آنان مشغول خدمت‌اند. این دخترها ظروفی را که بشکنند قیمت آن را باید از دستمزد خود بپردازند و وقتی یکی بخواهد خانۀ ارباب خود را ترک کند و به خانۀ دیگری برود پولی را که به او بدهکار است از صاحب‌خانۀ جدید می‌گیرد و به او می‌پردازد و به همان مبلغ در برابر ارباب تازه بدهکار می‌شود و اغلب کار این دخترها رشتن قَنْبَر است (ابن‌بطوطه، 1370، ج 2: 227).
*در جزایر مالادیو بامداد که نماز صبح را به جای آوردند بانوی خانه سرمه‌دان و گلاب و روغن غالیه نزد شوهر یا پسر خود می‌آورد تا چشمان خود را سرمه کشد و روی با گلاب و روغن غالیه پاک کند و اثر خستگی از رخسار بزداید (ابن‌بطوطه، 1370، ج 2: 223).

مهمان نوازی زنان

*ابن‌بطوطه در مورد مسافرت میان اَیوالاتن و مالی می‌گوید: «مسافر در این کشور توشه و غذا و پول با خود نمی‌برد. به جای درهم و دینار از قطعات نمک و زیورآلات شیشه‌ای همراه برمی‌دارد که آن را "نَظْمْ" می‌نامند. مسافر که به قریه‌ای می‌رسد زنان سیاه با اَنْلی و شیر و جوجه و آرد نَبَقْ و برنج و آرد لوبیا و فونی پیش می‌آیند، فونی دانه ای شبیه به خردل می‌باشد» (ابن‌بطوطه، 1370، ج 2: 346).

نیکوکاری زنان

*زنان شیرازی صدقه و احسان زیاد می‌دهند و از غرایب رسوم ایشان است که روزهای دوشنبه و پنجشنبه و جمعه در جامع بزرگ شهر برای استماع بیانات وعظ گرد می‌آیند و گاهی عدۀ حاضرین این مجالس به هزار یا دوهزار تن می‌رسد و از شدت گرما هرکدام با بادبزنی که به دست دارد خود را باد می‌زند و من در هیچ شهری ندیدم که اجتماعات زنان به این انبوهی باشد (ابن‌بطوطه، 1370، ج 1: 251).

نتیجه

به نظر می رسد سفرنامه های این دوران که تا حدود زیادی بازتاب اولین برداشت های غیرمسلمانان از جوامع مسلمانان هستند، با حیرت و تعجب از زنان در نواحی مسلمانان یاد می کنند. آنان به غیر از ابن بطوطه که مسلمان است، با نگاهی از بیرون و بدون شناخت از باورهای مذهبی و مایه های فرهنگی مسلمانان از فعالیت ها، روابط، خلقیات و پوشش زنان گزارش می دهند. ابن بطوطه به عنوان جهانگردی مسلمان که از نواحی مختلفی در جهان روزگار خود دیدن کرده است، به مطالب جالبی پیرامون آداب و عادات زنان در قلمروی مسلمانان اشاره می کند. وی دربارۀ زنان مسلمان و غیرمسلمان به مهمترین ویژگی های رفتاری و خصوصیات اخلاقی ایشان می پردازد و به صراحت در مورد وضعیت زندگی ایشان صحبت می کند. سفرنامه های قرن 7تا 10 هجری قمری به عنوان مقدمه ای بر دوران پررونق سفرنامه نویسی بعد از صفویه، از ارزش های زیادی در شناخت اوضاع طبقات مختلف جامعه به ویژه زنان برخوردار هستند.

پی‌نوشت‌ها:

* (کارشناسی ارشد تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی)

منابع و مآخذ
ابن‌بطوطه (1370)، سفرنامۀ ابن‌بطوطه، ترجمۀ محمدعلی موحد، بی‌جا: آگاه، 2 ج.
اشپولر، برتولد (1386)، تاریخ مغول در ایران، ترجمۀ محمود میرآفتاب، تهران: انتشارات علمی‌وفرهنگی.
جوادی، حسن (1352)، «ایران از نظر سیاحان اروپایی عصر تیموری»، بررسی‌های تاریخی، سال 8، ش 3. صص 155 تا 186.
جوادی، حسن(1350)، «ایران از نظر مسافران اروپایی»، بررسی های تاریخی، ش35، صص169تا 198.
رستگارفسایی، منصور (1380)، انواع نثر فارسی، تهران: سمت.
سفرنامه‌های ونیزیان در ایران (1381)، ترجمۀ منوچهر امیری، تهران: خوارزمی.
شیبانی، ژن رزفرانسواز (1384)، سفر اروپاییان به ایران، ترجمۀ سیدضیاءالدین دهشیری، تهران: علمی‌وفرهنگی.
فاروقی، فؤاد (1361)، سیری در سفرنامه‌ها، تهران: مؤسسۀ مطبوعاتی عطایی.
کلاویخو، روی‌گونسالس (1384)، سفرنامۀ کلاویخو، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران: انتشارات علمی‌وفرهنگی.
گابریل، آلفونس (1381)، مارکوپولو در ایران، ترجمۀ پرویز رجبی، تهران: اساطیر.
گامبریج، ارنست (1389)، تاریخ مختصر جهان، ترجمۀ علی رامین، تهران: نی.
مارکوپولو (1369)، سفرنامه (ایل‌میلیونه)، ترجمه س.‌منصورسجادی، آنجلا دی‌جوانی رومانو، تهران: بوعلی.
مستوفی‌قزوینی، حمدالله‌بن‌ابی‌بکر‌بن‌محمد‌بن‌نصر (1381)، نزهة‌القلوب (مقاله سوم)، به‌کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران: حدیث امروز.
موحد، محمدعلی (1378)، ابن‌بطوطه، تهران: طرح ‌نو.
ویلتس، دوراکه (1353)، سفیران پاپ به دربار خانان مغول، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران: خوارزمی.