آب چشم
با حوادث تنش زایی مثل این موارد چگونه برخورد میکنید: عزیزی را از دست میدهید. در رقابت فشرده و حساسی برنده میشوید. پیوندتان را با محبوبی دوست داشتنی میگسلید. دخترتان ازدواج میکند. شغلتان را از دست میدهید. عزیزترین
ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون
منبع:راسخون
با حوادث تنش زایی مثل این موارد چگونه برخورد میکنید: عزیزی را از دست میدهید. در رقابت فشرده و حساسی برنده میشوید. پیوندتان را با محبوبی دوست داشتنی میگسلید. دخترتان ازدواج میکند. شغلتان را از دست میدهید. عزیزترین دوستتان دچار سانحهای جدی میشود. در چنین مواردی به احتمال زیاد اشکتان جاری میشود. به نظر میرسد که اشک ریختن، بار عاطفی شما را سبک میکند. ولی چرا؟ هیچ کس نمیتواند با اطمینان چیزی در این باره بگوید. ظاهراً انسان اشکهایی گوناگون دارد. نوعی از آن اشکی است که همیشه ترشح میشود و به مرطوب ماندن چشمهای ما کمک میکند. اشکهایی هم هستند که بر اثر تحریک جاری میشوند از نوعِ اشکی که ما هنگام پوست کندن پیاز یا برای مقابله با دود از دیده جاری میکنیم. و بالاخره بعضی از اشکها عاطفی هستند، همان اشکی که در پاسخ به اندوه، شادی، نومیدی، یا تنشهای دیگر از دیده میباریم.
به نظر میرسد که از میان همهی جانداران روی زمین، تنها انسان اشک عاطفی از دیده میبارد. همین واقعیت نشان میدهد که گریه یک رویداد تکاملی دیررس است. اشکهای ناشی از تنش عاطفی در دوران کودکی نیز نسبتاً دیر ظاهر میشوند. نوزادانِ ناشاد، قبل از این که چندین روز یا حتی چندین هفته از عمرشان بگذرد غالباً بیاشک گریه میکنند. ولی اگر چشم آنها را با مادهی محرکی تحریک کنیم در بدو تولد هم اشک میبارند. چارلز داروین اولین نظریه – یا شبه نظریهی – علمی را برای تبیین اشک عاطفی پیشنهاد کرد. به عقیدهی داروین آنچنان که در کتابش به نام تظاهر عواطف در انسان و جانوران (منتشر شده در 1873 میلادی) آمده است، آنچه رنج و اندوه را تسکین میدهد و سبب سبکی و آسودگی میشود کلِ عملِ گریستن است نه صرفاً جاری شدن اشک که به عقیدهی او جنبهی فرعی دارد و همراهی کنندهی بیهدفی برای تخلیهی عاطفی است.
در حدود نیم قرن پیش، نظریهی دیگری این بار از سوی مردم شناس صاحب نام، اشلی مونتاگو، مطرح شد. به عقیدهی مونتاگو اشکی که همراه هق هق جاری میشود از این جهت که به مقابله با بیماری کمک میکند نقشی در زنده ماندن دارد. وی چنین استدلال کرد که هق هق – نفس نفس زدن و بریده بریده شدن تشنجی تنفس – پوشش بینی و گلو را خشک میکند و بدین ترتیب، آسیب پذیری در برابر تهاجم باکتریها را افزایش میدهد. اشک که به گذرگاههای بینی نیز میریزد این خشک شدن را خنثی میکند.
هر دوی این نظریهها جای زیادی برای مخالفت باقی میگذارند. اشکال بزرگ نظریهی داروین این است که نمیتوان تصور کرد که تکامل سبب تکوین کارکردی بیهدف شود. چنین حکمی از سوی داروین، همان کسی که انتخاب طبیعی هدفدار را برانگیزندهی تکامل میدانست، طعم و بوی تناقضِ آشکار میدهد. ضمناً به نظر نمیرسد که نظریهی مونتاگو، این واقعیت که بسیاری از افراد بیصدا گریه میکنند را به حساب آورده باشد. از چه رو این افراد حتی وقتی که تغییر محسوسی در تنفس وجود ندارد – یعنی هق هقی در کار نیست که گذرگاههای بینی را خشک کند – اشک میریزند؟ و چرا تنفسِ پُر قدرتِ همراه با ورزشِ سنگینی چون دویدن یا شنا کردن، اشکی به دیدهی ورزشکاران نمیآورد؟ ویلیام اچ فرای دوم، زیست شیمیدان و مدیر سابق آزمایشگاه پژوهش روانپزشکی در مرکز پزشکی پل-رمزی قدیس در مینه سوتا، که از هر دو نظریه ناخشنود بود فرضیهی دیگری پیشنهاد کرد. او معتقد بود که شاید اشک به پاک کردنِ بدن از مواد شیمیایی که ضمن تنش عاطفی تولید میشوند کمک میکند. بنا بر فرضیهی فرای، هنگامی که نیاز به تسکین خاطر داریم، ممکن است این مواد زائد را به قول معروف «با گریه بیرون بریزیم». او استدلال میکند که همهی کارکردهای دفعی دیگر – مثل دفع ادرار، تعریق، بازدم، و تخلیهی شکم – در بیرون بردن فراوردههای اضافی یا سمی از بدن دخیلاند. چرا همین امر برای اشک عاطفی مصداق نداشته باشد.
چنانکه از ظواهر امر برمیآید، نظریهی فرای از همه موجهتر است. اما در حال حاظر از سطح حدس و گمان محض فراتر نرفته است؛ البته همین حالت در نظریههای داروین و مونتاگو نیز وجود دارد، هیچ یک از آنها در آزمایشگاه تأیید یا رد نشده است. با این حال فرضیهی فرای بیش از همه قابل آزمایش است. از جمله، این پژوهشگر سپس به سلسله آزمایشهایی دست زد که هدف آنها آزمودن اعتبار این فرضیه بود. یکی از این اقدامات وی، واداشتن داوطلبان به تماشای فیلمهای گریه آور بود؛ فیلم محبوب او قهرمان نام داشت که فیلمی دربارهی مشت زنی شکست خورده و پسر بچهای خردسال بود. او این اشکهای ناشی از عاطفه را با اشکهای ناشی از تحریک، که از همان افراد حین خرد کردن پیاز جمع آوری شده بودند مقایسه کرد. اگر نظریهی فرای درست میبود در این صورت باید تفاوت چشم گیری در ماهیت شیمیایی این دو نوع اشک وجود میداشت. نتایج به دست آمده از گروهی متجاوز از هشتاد فرد حاکی از آن بود که چنین تفاوتهایی وجود دارند. اشکهای عاطفی حاوی پروتئین با غلظتی بیش از اشکهای تحریکی هستند. ولی نمیتوان پیش بینی کرد که این تفاوت در پروتئینها چه مفهومی دارد. آیا پروتئینها، گذشته از کمیت، از حیث کیفیت هم متفاوتند؟ آیا پروتئینهای خاصی هستند که با عواطف مربوط باشند؟ اگر چنین است چه ارتباطی با هورمونها یا مواد دیگری که میانجی عواطف ما هستند وجود دارد؟ آیا در برابر هر عاطفه، مادهی خاصی وجود دارد که با آن عاطفه مربوط است؟ مثلاً آیا مادهای سبب احساس خشم ما میشود، مادهی دیگری با شادی ما ارتباط دارد، و مادهی سومی با اندوه ما مربوط است؟ و آیا همهی این تفاوتها در اشکهای ما منعکس میشوند؟
به نظر میرسد که از میان همهی جانداران روی زمین، تنها انسان اشک عاطفی از دیده میبارد. همین واقعیت نشان میدهد که گریه یک رویداد تکاملی دیررس است. اشکهای ناشی از تنش عاطفی در دوران کودکی نیز نسبتاً دیر ظاهر میشوند. نوزادانِ ناشاد، قبل از این که چندین روز یا حتی چندین هفته از عمرشان بگذرد غالباً بیاشک گریه میکنند. ولی اگر چشم آنها را با مادهی محرکی تحریک کنیم در بدو تولد هم اشک میبارند. چارلز داروین اولین نظریه – یا شبه نظریهی – علمی را برای تبیین اشک عاطفی پیشنهاد کرد. به عقیدهی داروین آنچنان که در کتابش به نام تظاهر عواطف در انسان و جانوران (منتشر شده در 1873 میلادی) آمده است، آنچه رنج و اندوه را تسکین میدهد و سبب سبکی و آسودگی میشود کلِ عملِ گریستن است نه صرفاً جاری شدن اشک که به عقیدهی او جنبهی فرعی دارد و همراهی کنندهی بیهدفی برای تخلیهی عاطفی است.
در حدود نیم قرن پیش، نظریهی دیگری این بار از سوی مردم شناس صاحب نام، اشلی مونتاگو، مطرح شد. به عقیدهی مونتاگو اشکی که همراه هق هق جاری میشود از این جهت که به مقابله با بیماری کمک میکند نقشی در زنده ماندن دارد. وی چنین استدلال کرد که هق هق – نفس نفس زدن و بریده بریده شدن تشنجی تنفس – پوشش بینی و گلو را خشک میکند و بدین ترتیب، آسیب پذیری در برابر تهاجم باکتریها را افزایش میدهد. اشک که به گذرگاههای بینی نیز میریزد این خشک شدن را خنثی میکند.
هر دوی این نظریهها جای زیادی برای مخالفت باقی میگذارند. اشکال بزرگ نظریهی داروین این است که نمیتوان تصور کرد که تکامل سبب تکوین کارکردی بیهدف شود. چنین حکمی از سوی داروین، همان کسی که انتخاب طبیعی هدفدار را برانگیزندهی تکامل میدانست، طعم و بوی تناقضِ آشکار میدهد. ضمناً به نظر نمیرسد که نظریهی مونتاگو، این واقعیت که بسیاری از افراد بیصدا گریه میکنند را به حساب آورده باشد. از چه رو این افراد حتی وقتی که تغییر محسوسی در تنفس وجود ندارد – یعنی هق هقی در کار نیست که گذرگاههای بینی را خشک کند – اشک میریزند؟ و چرا تنفسِ پُر قدرتِ همراه با ورزشِ سنگینی چون دویدن یا شنا کردن، اشکی به دیدهی ورزشکاران نمیآورد؟ ویلیام اچ فرای دوم، زیست شیمیدان و مدیر سابق آزمایشگاه پژوهش روانپزشکی در مرکز پزشکی پل-رمزی قدیس در مینه سوتا، که از هر دو نظریه ناخشنود بود فرضیهی دیگری پیشنهاد کرد. او معتقد بود که شاید اشک به پاک کردنِ بدن از مواد شیمیایی که ضمن تنش عاطفی تولید میشوند کمک میکند. بنا بر فرضیهی فرای، هنگامی که نیاز به تسکین خاطر داریم، ممکن است این مواد زائد را به قول معروف «با گریه بیرون بریزیم». او استدلال میکند که همهی کارکردهای دفعی دیگر – مثل دفع ادرار، تعریق، بازدم، و تخلیهی شکم – در بیرون بردن فراوردههای اضافی یا سمی از بدن دخیلاند. چرا همین امر برای اشک عاطفی مصداق نداشته باشد.
/ج
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}