پیوستگی عقلانیت و معنویت در آموزه های دین
منبع:راسخون
چکیده
این مقاله که به بررسی یکی از مهم ترین مباحث درحوزه دین پرداخته در حقیقت اشاره ای دارد رابطه بین عقلانیت و معنویت در آموزه های اسلام. این موضوع که با رویکرد درون متنی دینی در این مقاله پی گیری شده است با تعریف عقل وعقلانیت به لحاظ لغوی و اصطلاحی و همچنین با کشف تعریف معنویت در قرآن با عنوان ایمان، به تحلیل ارتباط این دو مفهوم و اثبات رابطۀ عمیق این دو مقوله پرداخته است در این مقاله سعی شده است که از جنبه های افراطی و تفریطی در فضای پژوهش جلوگیری شود و بدور از رویکرد تفریطی نسبت به عقل (اخباریان) و رویکرد افراطی به عقل (اعتزالی) و با بهره گیری از قرآن و روایات اسلامی در این باب به اثبات برساند که نه تنها عقل ومعنویت با یکدیگر تضاد و تنافی ندارند بلکه زندگی معنوی درگرو عقلانیت موضوعیت پیدا می کند و روایات و آیات قرآکریم خبر از ارتباط عمیق و وثیق این دو می دهد.واژگان کلیدی: عقل، عقلانیت، معنویت، روایات، آیات
بخش اول: مقدمه
موضوع این مقاله از مباحث مهم و بسیار چالش برانگیز در حوزه دین محسوب می شود که در باب کیفیت رابطۀ عقلانیت و معنویت نظریه پردازی کرده است عقل به عنوان یک منبع الهی ودینی و معنویت به معنای زندگی با معنا چه رابطه ای با هم دارند؟ آیا معنویت اصیل و ناب که برگرفته از دین باشد با داده های عقلی در تضاد و تناقض هست یا خیر؟1- تعریف موضوع
منابع اصیل اسلامی به دور از هر گونه افراط و تفریط، جایگاه حقیقی عقل را بازشناسانده و هر یک را در مسند شایسته خویش نشانده اند. بر این اساس، قرآن و سنت از یک سو مقام و منزلت عقل را ستوده، آن را حجت و پیامبر الاهی معرفی می کنند نظیر دعوت به تعقل در بسیاری از آیات و از سوی دیگر با انگشت نهادن بر کاستی های ابزار ادراک آدمی، لغزشگاه های اندیشه را یاد آور می شوند.معنویت نتیجۀ دینداری و به عبارت دیگر به معنای بخشی از کارکرد دین (البته مهم ترین کارکرد دین) محسوب می شود اگر بتوان اثبات نمود که عقل در دین دارای جایگاه رفیع و بلندی است به طوری که جز منابع دین محسوب می شود آن وقت معنویت که نتیجه دینداری و عمل نمودن به مفاد دین هست با عقل و عقلانیت هیچ تضادی ندارد و حتی می توان در بخش هایی از معنویت وام دار منبع عقل بود.
متفکران مسلمان، به ویژه پیروان مکتب اهل بیت نیز با تاکید بر هماهنگی میان عقل و معنویت، هیچ گونه ناسازگاری واقعی میان آن دو را روا نمی شمارند و با مطرح کردن قاعده «حسن و قبح عقلی و ملازمه میان حکم عقل و حکم شرع » (1)، سیمای خرد پروری از فرهنگ اصیل اسلامی را به نمایش می گذارند. بر اساس این دیدگاه که می توان آن را خردگرایی معتدل نامید نباید به انگیزه حرمت نهادن به عقل، از حریم دین کاست یا به منظور حفظ قداست دین، ارزش و اهمیت عقل را نادیده گرفت. عقل و وحی دو حجت الاهی اند؛ از این رو، نه تنها میان داده های پیامبر درونی و آموزه های پیامبران بیرونی تعارضی نیست، بلکه همراهی و هماهنگی کاملی نیز دارند.
2- ضرورت تحقیق
این تحقیق از آن جهت ضرورت دارد که عدم تعیین رابطۀ این دو مقوله یا ما را به ورطۀ اخباری گری می اندازد یا ما را به وادی تفکرات اعتزالی، فلذا است که ضرورت ایجاب می کند به تبیین دقیق این ارتباط بپردازیم3- فرضیه
در این موضوع سه دیدگاه مفروض است1- دیدگاهی که قائل است عقل و معنویت با هم هیچ ارتباطی ندارند (اخباریان) این دیدگاه که در پی هر چه کم رنگ تر کردن نقش عقل در آموزهای اسلام است در حقیقت در این مساله نیز در پی به حاشیه راندن عقل می باشد.
2- دیدگاهی که قائل است این دو با هم ارتباط متناقض و متضادی دارند (برخی از نظریه پردازان در حوزۀ فلسفۀ دین) این دیدگاه که با محصور کردن منابع دین به کتاب و سنت و نفی منبع بودن عقل در حوزۀ دین در پی هر چه بیشتر جلوه دادن تعارضات ظاهری و غیر مستقر، درحوزۀ دین هست قائل به تضاد کامل عقلانیت با تمام آموزه های دین می باشد و به خصوص قائل به تضاد کامل عقل ومعنویت هست.
3- دیدگاهی که قائل است رابطۀ بین این دو رابطه ای کاملاً مسالمت آمیز است ونه تنها بین ایندو تضادی نیست بلکه هر دو کاملاً با یکدیگر هماهنگ هستند و در بسیاری از مسائل احکام یکدیگر را تایید می کنند. (نظریۀ مختار)
4- روش کار در مقاله
در این مقاله ابتدا به تعریف دقیق عقل و معنویت پرداخته و دیدگاه و حوزۀ تصور خود را از این دو مفهوم روشن ساخته ایم و سپس بیشترین تکیه گاه ما در این مقاله، نشان دادن نقش عقل در دین بوده است به عبارت دیگر ابتدا به جایگاه عقل در روایات و آیات قرآن کریم اشاره شده است و سپس برای تعیین دقیق نقش عقل به لغزشگاه های عقل و همچنین به وام داری عقل از وحی (متون مقدس) اشاره کرده ایم به نظر نویسنده معنویت اصیل که برآورد و برآیند وحی است و از منابع وحیانی سرچشمه می گیرد، درحقیقیت تحلیلآن درگرو تحلیل منابع دین و به خصوص تبیین منبع عقل است.
بخش دوم: تعریفات
ما در این بخش به تعریف لغوی و اصطلاحی عقل و معنویت می پردازیم چرا که ورود به مبادی تصوریه و بخش تعریفات در هر مساله ای تقدم رتبی بر طرح مسائل دیگر دارد.1- تعریف لغوی عقل
لغت شناسان برای واژۀ عقل معنای گوناگونی ذکر کرده اند مثلاً خلیل بن احمد می گوید «العقل نقیض الجهل» و جهل را چنین معنا کرده است «الجهل نقیض العلم» (2) با نگاهی اجمالی در می یابیم که این محقّق عقل را در مقابل جهل دانسته و عقل را مترادف با علم گرفته استابن منظور می گوید که « العقل الحجر و النهی ضد الحمق» (3) یعنی حماقت و ابلهی ضد عقل است، بنابراین عقل به معنای خرد است
در مقاییس اللغه برای عقل چند معنا ذکر شده است قلب، تمییز، تامل در کارها، حصن، دیه، قوه (4)
2- تعریف اصطلاحی عقل
خصوص واژه « عقل » در قرآن به کار نرفته است؛ ولی مشتقاتی مانند «تعقلون» و «یعقلون» حدود پنجاه بار، در این کتاب مقدّس به کار رفته است.افزون بر این، قرآن کریم گاه از عقل با واژه هایی چون «حِجر» و «نُهی» یاد می کند و از صاحبان خرد با عناوین زیر یاد می کند:
1- « ذی حجر»
هَلْ فی ذلِکَ قَسَمٌ لِذی حِجْر ؛ «آیا در این، براى خردمند [نیاز به] سوگندى [دیگر] است؟ » (5)2- « اولوالاباب»
وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون ؛ «و اى خردمندان، شما را در قصاص زندگانى است، باشد که به تقوا گرایید. »(6)3- « اولی الابصار»
قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ أُخْرى کافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ إِنَّ فی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصار ؛ «قطعاً در برخورد میان دو گروه، براى شما نشانهاى [و درس عبرتى] بود. گروهى در راه خدا مىجنگیدند، و دیگر [گروه] کافر بودند که آنان [مؤمنان] را به چشم، دو برابر خود مىدیدند و خدا هر که را بخواهد به یارى خود تأیید مىکند، یقیناً در این [ماجرا] براى صاحبان بینش عبرتى است»(7)4- « اولی النهی»
کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهى ؛ «بخورید و دامهایتان را بچرانید که قطعاً در اینها براى خردمندان نشانههایى است »(8)از آن جا که واژه « عقل» در قرآن نیامده، هرگز تعریف «ماهوی» نشده است، ولی آثار ارزشمند تعقل و فرجام ناپسند به کار نبردن عقل، در کتاب خداوند، بسیار به چشم می خورد. در نتیجه ماهیت عقل در اصطلاح قرآن، با اندکی تأمل، قابل دستیابی می نماید.
قرآن کریم تبیین آیات الهی را به منظور تعقل مردم می داند
فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتى وَ یُریکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ؛ «پس فرمودیم: «پارهاى از آن [گاو سر بریده را] به آن [مقتول] بزنید» [تا زنده شود]. این گونه خدا مردگان را زنده مىکند، و آیات خود را به شما مىنمایاند، باشد که بیندیشید. » (9)
و سهم متفکران را راه یافتن به واقع و پی بردن به آیات الهی و استفاده از آن ها می شمارد.
إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْکِ الَّتی تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُون؛ «راستى که در آفرینش آسمانها و زمین، و در پى یکدیگر آمدن شب و روز، و کشتیهایى که در دریا روانند با آنچه به مردم سود مىرساند، و [همچنین] آبى که خدا از آسمان فرو فرستاده، و با آن، زمین را پس از مردنش زنده گردانیده، و در آن هر گونه جنبندهاى پراکنده کرده، و [نیز در] گردانیدن بادها، و ابرى که میان آسمان و زمین آرمیده است، براى گروهى که مىاندیشند، واقعاً نشانههایى [گویا] وجود دارد.» (10)
در نگاه کتاب خداوند، کسانی نمی اندیشند (لا یعقلون) دارای اوصاف زیر می باشند
1- کور و کر و لال وَ مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُون؛ «و مَثَل [دعوتکننده] کافران چون مَثَل کسى است که حیوانى را که جز صدا و ندایى [مبهم، چیزى] نمىشنود بانگ مىزند. [آرى،] کرند، لالند، کورند. [و] درنمىیابند.»(11)
2- بدترین جنبنده إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُون؛ «قطعاً بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانىاند که نمىاندیشند»(12)
3- آلوده به رجس و پلیدی اند وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لا یَعْقِلُون ؛ «و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا ایمان بیاورد، و [خدا] بر کسانى که نمى اندیشند، پلیدى را قرار مىدهد.»(13)
4- تسلیم در برابر حق و ایمان به توحید، رهاورد عقل است و استکبار در مقابل حق و توحید حاصلِ عدم عقل.وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُون؛ «و هنگامى که [به وسیله اذان، مردم را] به نماز مىخوانید، آن را به مسخره و بازى مىگیرند، زیرا آنان مردمىاند که نمىاندیشند.» (14)
3- عقل در روایات
«عقل» در روایات اسلامی از اهتمامی ویژه بر خوردار است. شمار روایت های مرتبط با عقل به اندازه ای است که برخی از نویسندگان آن را برون از حساب خوانده اند، اهمیت این پدیده و شمار روایات مرتبط با آن سبب شده نخستین کتاب مجموعه روایی کافی که یکی از معتبرترین مجموعه های روایی شیعه است، کتاب «عقل و جهل» نامیده می شود.از آن جا که هدف اصلی، بیان اجمالی دیدگاه معصومان درباره عقل است، چند حدیث بسنده می شود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
عقل، نخستین آفریده خداوند است. (15)
خداوند چیزی برتر از عقل میان بندگان تقسیم نکرده است. (16)
امام صادق فرمود: عقل گوهری است که به وسیله آن خداوند پرستش می شود و بهشت ها به دست می آید. عقل، نخستین آفریده مجردی است که خداوند آن را از نور خود از جانب راست عرش آفرید. (17)
اهمیت یاد آوری آثار نیک عقل و پیامد های شوم جهل به اندازه ای است که امامان معصوم در بیان این مسأله در انتظار پرسش به سر نمی بردند؛ خود پیش قدم می شدند و گاه مؤمنان را به فراگیری آن فرمان می دادند.
هر یک از این احادیث اثر یا آثاری را از عقل بیان می کند و هیچ یک در پی « تعریف ماهوی و حقیقی» عقل نیست.
تأمل در روایات نشان می دهد. انسان قوه ای دارد که خیر و شر را درک و از یکدیگر جدا می کند. این قوه که انسان ها را به گزینش خیر و اجتناب از شر فرا می خواند، در روایات عقل نامیده شده است محقق مجلسی پس از بیان روایات بسیار و تبیین معانی عقل در اصطلاحات مختلف، می گوید: اخباری که درباره عقل وارد شده است، در معنای اول- قوه ای که خیر و شر را درک و جدا می کند و انسان را بر تشخیص اسباب و موانع امور خیر و شر توانا می سازد- و دوم- حالتی نفسانی که انسان را به گزینش خیر و سود و دوری جستن از شر و زیان فرا می خواند- که در واقع به کی معنا باز می گردند، ظهور دارد. (18)
4- معنویت در لغت
ریشه واژه معنویت، «عَنی»، به معنای قصد و اراده است و «معنی» به آن چه قصد شده گفته می شود. همین طور به صفات پسندیده آدمی «معانی» گفته می شود و «فُلانٌ حَسَنُ المعانی» یعنی فلانی دارای صفات پسندیده است. (المنجد، عنی) «معنوی» منسوب به معنی به معنای حقیقی، باطنی و روحانی در مقابل صوری و مادی است و «معنویت» مصدر جعلی آن است. (19)5- معنویت در اصطلاح
معنویت از واژه های نوظهور است. این واژه در فرهنگ غرب دارای معنای گسترده ای است و هر گونه معنا گرایی را شامل می گردد، چنان که در بخش معنویت های کهن و نو پدید به برخی از آنها اشاره می گردد. مقصود ما در این جا، معنویت در نگاه اسلامی است. واژه معنویت در قرآن و روایات بدین شکل نیامده، ولی با توجه به معنای لغوی آن می توان گفت: منظور از آن، عالم باطن و حقیقت روح جهان مادی و ظاهری است که بهترین واژه قرآنی نزدیک به آن «حیات طیبه و نور الهی» است. بدین بیان، موجودات جهان چهار نوع ِ جمادات، نباتات، حیوانات و انسان تقسیم می شوند؛ جماد هیچ حرمت و تغذیه و رشدی ندارد، ولی نبات تغذیه و رشد دارد. حیوان در عین اینکه با نبات در تغذیه و نمو، شریک است، امتیاز حرکت ارادی و یا حیات حیوانی نیز دارد. انسان افزون بر حیات حیوانی، افکار عالی و تصرفات شگفت آوری دارد که او را از همه حیوانات ممتاز می کند. در میان انسان ها نیز افرادی یافت می شوند که افزون بر زندگی عادی همگان، از علم و ایمان و معرفت نسبت به آفریننده هستی بر خوردارند، چیزهایی از عالم معنا درک می کنند که سایرین از درک آن عاجزند، چیزهایی را ارده می کنند که دیگران آن را ارده نمی کنند؛ در حقیقت دریچه ای از باطن و حقیقت عالم به رویشان گشوده شده و به معنای عالم دست یافته اند و معنوی شده اند. قرآن مجید می فرماید:« أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ » (آیا کسى که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نورى برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسى است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه براى کافران، اعمال (زشتى) که انجام مىدادند، تزیین شده (و زیبا جلوه کرده) است.) (20)
علامه طباطبایی در تفسیر آیه می نویسد:
«[به] راستی در مؤمن، حقیقت و واقعیتی داری اثر، وجود دارد که در دیگران وجود ندارد؛ و این حقیقت سزاوارتر است به اینکه اسم حیات و زندگی بر آن گذشته شود تا بر آن حقیقتی که در دیگر مردم است، و آن را در مقابل حیات نباتی، حیات و زندگی حیوانی می نامیم» (21)
در آیه دیگر، « ایمان و عمل صالح» را عاملی اصلی چنین حیاتی دانسته و آن را « حیات طیبه» نامیده است.
« مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» (هر کس کار شایستهاى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مىداریم؛ و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مىدادند، خواهیم داد.) (22)
علامه طباطبایی از این آیه چنین نتیجه می گیرد:
این جمله با صراحت لفظش دلالت دارد بر اینکه خدای تعالی مؤمنی را که عمل صالح انجام دهد، به حیات جدید غیر آن حیاتی که به دیگران نیز داده، زنده می کند و مقصود این نیست که حیاتش را تغییر می دهد مثلاً حیات خبیث او را مبدل بر حیات طیبعی می کند که اصل حیات، همان حیات عمومی می باشد و صفتش را تغییر دهد [بلکه] خدای تعالی حیاتی ابتدایی و جداگانه و جدید به او افاضه می فرماید.(23)
با توجه به آیات و تعبیراتی که در آن ها آمده، می توان معنویت اسلامی را چنین تعریف کرد:
حیات طیبه و نورانیت دل از طریق معرفت، ایمان، عمل صالح و بندگی خدا بر اساس شریعت اسلامی.
بر این اساس، معنویت بر آیندی است که از فرایند معرفت، ایمان و عمل صالح در چارچوب شریعت اسلامی حاصل می شود. بدین ترتیب:
1- اگر حیات طیبه و نورانیت دل به دست نیاید، معنویتی فراچنگ نیامده است.
2- بدون معرفت نسبت به حقایق عالم و ملکوت جهان مادی و نیز ایمان به خدا و صفات و افعال او، معنویت مفهومی ندارد.
3- بخش عظیمی از معنویت در پرتو کارهای شایسته و نیکو شکل می گیرد و عمل صالح لازمه ایمان صحیح و مقوم معنویت و شرط لازم آن است و نقیض آن عمل زشت نیز نابود کننده معنویت است.
آموزه های اسلامی عمیق ترین و جامع ترین معارف الهی را در ابواب گوناگون عرضه می دارد و افزون بر آن اعمال شایسته را به بهترین شکل تبیین کرده است که می تواند معنویتی بزرگ را پایه گذاری نماید.
خداوند، منبع، محور و بخشاینده معنویت است و بدون ارتباط با او از رهگذر بندگی واقعی و عبودیت، معنویت پوچ و مجازی است و معنویت منهای خدا چیزی جز فریب و دل مشغولی ظاهری نیست. حیات طیبه و تابش انوار ربوبی بر قلب از سوی خدای تعالی است و ایمان و عمل صالح زمینۀ آن را فراهم می سازند. بنابراین معنویت افاضه ای از سوی حق است.
معنویت در نقطۀ ثابتی توقف نمی کند، بلکه شدت و ضعف و ارتقا و افول دارد. در افراد گوناگون، درجات مختلف دارد و در یک فرد نیز ممکن است کاهش و فزونی یابد، چنانکه قرآن مجید می فرماید:
« لقد خلقنا الأنسانَ فّی أَحسنِ تَقویم» « ثمَّ رددناهُ أَسفلَ سَافِلینَ»
(به راستی که انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم سپس او را به پست ترین پستی باز گردانیدیم.) (24)
ایمان و عمل صالح، جان بنده را برای تابش انوار معنویت آماده می سازند. با رشد ایمان و اخلاص در عمل و به تناسب آن معنویت روبه رشد و فزونی می گذارد و آثارش را آشکار می سازد.
بخش سوم: جایگاه عقل در آیینه آیات و روایات
قرآن کریم در کنار فرا خواندن انسان ها به اندیشه ورزی و تدبر، بی عنایتی به این موهبت الاهی را به شدت توبیخ و سرزنش کرده و حتی کسانی را که از عقل خود بهره نمی برند، پست ترین جنبندگان خوانده است، در این کتاب هدایت، پیروی کورکورانه از گذشتگان به شدت نکوهش شده و سخنان حکیمانه مایه عبرت و بهره گیری صاحبان خرد دانسته شده است. قرآن کریم به جای آن که آدمیان را به تعبد محض و پذیرش بی دلیل عقاید دینی فرا بخواند خود به اقامه دلیل عقلی پرداخته، به طور عملی به کارگیری همین شویه را به مخاطبان خویش سفارش کرده است و سرانجام، ریشه ای ترین گناه آدمی که اسباب دوزخی شدن او را فراهم می سازد سرپیچی از رهنمود های عقل دانسته شده، و علت حسرت و افسوس دوزخیان چنین گزارش گردیده است:« وَ قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ » (اگر گوش شنوا می داشتیم یا می اندیشیدیم، از دوزخیان نبودیم) (25)
اهل بیت(ع) نیز به عقل اهمیت داده و درمقام تجلیل از آن برآمده اند. در این میان، روایت هشام بن حکم از امام موسی بن جعفر (ع) درخشندگی ویژه ای دارد. اما کاظم در این سخن شریف، ضمن بر شمردن پاره ای از ویژگی های عقل و عاقلان می فرماید:
خدای را بر مردم دو حجت است: حجتی بیرونی و حجتی درونی. حجت برون، پیامبران و امامانند، و حجت درون خرد آدمیان. (26)
در ادامه به جایگاه عقل از دیدگاه روایات می پردازیم:
1- پایه دین بر عقل استوار شده است و خدای را فقط به این وسیله می توان شناخت خردمند، از تمام کسانی که از راهی جز عقل، وصال خدا را می جویند، به او نزدیک تر است. (27)
2- آدمی به عقل پا برجا است و بدون آن، به دین درست دست نتواند یافت. (28)
3- پیروی از عقل، به سبب راه یابی و نافرمانی از آن، سبب پشیمانی است. (29)
4- درجات اهل بهشت یا میزان عقل سنجیده می شود و هرکس به مقدار به کارگیری خردش نزد پروردگار تقرب می یابد. (30)
5- خواب خردمند بر بیداری کم خردمندان برتری دارد و خوردن او، بیش از روزه دارای انان قرب و منزلت می آورد. (31)
6- فقدان عقل مانند جدا شدن روان آدمی است که جز صورتی بی روح باقی نمی گذارد. (32)
7- عقل رسول و پیامبر الاهی است. (33)
8- هیچ فقری شدیدتر از محرومیت از آن نیست. (34)
9- دین باوری و حیا داری، هیچ گاه از خرد ورزی جدای ندارند و آن را تنها نمی گذارند. (35)
بخش چهارم: اعتبار عقل از دیدگاه قرآن
قرآن کریم که پیام واپسین پیامبر بیرونی است، نه تنها با داده های عقلانی به ستیزه بر نخاسته بلکه به صورت های گوناگون بر پیام های رسول درونی مهر تایده زده است. نمونه هایی از همدلی و همراهی این دو را می توان در موارد ذیل یافت: (36)1- دعوت به اندیشه ورزی
ددعوت قرآن به تفکر که با واژه های گوناگون چون نظر، تدبر، تفکر، اعتبار، تذکر و تفقه صورت پذیرفته بر این حقیقت که خرد ستیزی با منطق قرآن سازگاری ندارد گواهی می دهد. در این جهت آیات تکوینی و تشریعی که نشانه های وجود حقند در موارد بسیاری مایه بهره گیری خردورزان و اندیشه وران دانسته شده است. اکنون چشم دل را با اشاره به برخی از این آیات روشنی می بخشیم«افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت و الی السماء کیف رفعت و الی الجبال کیف نصبت و الی الارض کیف سطحت.» (آیا به شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده و به آسمان که چگونه بر افراشته شده و به کوه ها که چگونه بر پا داشته شده و به زمین که چگونه گسترده شده است؟) (37)
«کتب انزلنه الیک مبرک لیدبروا ءایته و لیتذکر اولو الالباب» ([این] کتابی مبارک است که آن را به سوی تو نازل کرده ایم تا در [باره] آیات آن بیندیشند،و خردمندان پند گیرند.) (38)
« ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف الیل و النهار لایت لاولی الالبب. الذین یذکرون الله قیما و قعودا وعلی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا بطلاً سبحنک فقنا عذاب النار » (مسلما در آفرینش آسمان ها و زمین و در پی یک دیگر آمدن شب و روز، برای خردمندان نشانه هایی [قانع کنننده] است. همانان که خدا را [در همه احوال] ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می کنند و در آفرینش منزهی تو! پس مارا از عذاب اتش دوزخ در امان بدار.) (39)
« و ان لکم فی الانعم لعبره نسقیکم مما فی بطونه من بین فرث و دم لبناً خالصاً سائغاً للشربین. » (و در دام ها قطعا برای شما عبرتی است: از آنچه در [لابه لای] شکم آنها است، از میان سرگین و خون، شیری ناب به شما می نوشانیم که برای نوشندگان گوارا است.) (40)
« و لقد ذرأنا لجنهم کثیراً من الجن و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها لهم اعین لا یبصرون بها و لهم ءاذان لا یسمعون بها و اولئک کلا نعم بل هم اضل اولئک هم الغفلون » (و در حقیقت بسیاری از جنیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم؛ [چراکه] دل هایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمی کنند، و چشمانی دارند که باآن ها نمی بینند، و گوش هایی دارند که باآن ها نمی شوند آنان همانند چارپایان بلکه گمراه ترند، [آری،] آن ها همان غافل ماندگانند.) (41)
2- اقامه دلیل عقلی
قرآن کریم، کوشش برای دستیابی به برهان های عقلی را فقط به مخاطبان خود وانگذاشته و در برخی موارد، به ویژه در موضوعاتی چون توحید، نبوت و معاد، خود به اقامه دلیل عقلی پرداخته است؛ چنان که در اثبات توحید می فرماید (42)« لو کان فیهما ءالهه الا الله لفسدتا » (اگر در آن ها [=زمین و آسمان] جز خدا، خدایانی [دیگر] وجود داشت. قطعا [زمین و آسمان] تباه می شد.) (43)
افزون بر این قرآن کریم از مخالفان خود برهان عقلی می طلبد و می فرماید:
« و قالو لن یدخل الجنه لا من کان هوداً او انصاری تلک اَمانیُّهم قل هاتوا برهانکم اِن کنتم صادقین » (و گفتند: « هرگز کسی به بهشت در نیابد، مگر آن که یهودی یا ترسا باشد ». این آرزوهای [ واهی ] ایشان است. بگو: « اگر راست می گویید، دلیل خود را بیاورید ») (44)
متاسفانه برخی از ساده اندیشان برای این که به گمان خود از شان و منزلت قرآن نکاهند و آن را به حد استدلال های بشری تنزل ندهند، به بیان موارد افتراق منطق قرآنی و منطق یونانی پرداخته استدلال ها عقلی قرآن را منحصر به فرد معرفی کرده اند. این گروه معتقدند که روش استدلالی قرآن از جهات گوناگون با منطق یونان تفاوت دارد؛ بای مثال بر خلاف منطق یونان که برهان آن بر دو مقدمه: «صغری و کبری» مبتنی است قرآن کریم فقط با ذکر یک مقدمه به نتیجه گیری می پردازد!
گویا ینان از این نکته غفلت ورزیده اند که خرد و موهبتی الاهی است، و مسلمانان و غیر مسلمان به طور یکسان از ان برخوردارند و تدوین نخستین شیوه های استدلالی عقلی قرآن که خطاب به آدمیان متناسب با عقل آنان نازل شده است، مبنایی جز عقل متعارف بشری بجوییم و بدین وسیله در کوششی بی ثمر، در تعبدی ساختن تعقل بکوشیم.
3- استفاده از اصل علیت
اصل علیت پایه تفکر عقلانی است و بدون پذیرش آن اقامه برهان امکان ندارد. قرآن کریم همواره این اصل را محترم می شمارد و افزون بر پذیرش علت هایی که به طور معمول با آنها آشنایی داریم، به نقش علت های غیر مادی چون فرشتگان و شیاطین اشاره، و دامنه گسترده ای از اصل علیت را برای همگان تبیین می کند. از دیدگاه قرآن حتی میان افعال ناپسند ادمی و فساد در خشکی و دریا رابطه ای ناگسستنی برقرار است:«ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس» (فساد، در خشکى و دریا بخاطر کارهایى که مردم انجام دادهاند آشکار شده است ؛ خدا مىخواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید (بسوى حق)بازگردند!) (45) و در مقابل، ایمان و تقوا، درهای برکات زمینی و آسمانی را به روی انسان و جوامع انسانی می گشایند: «ولو انّ اهل القری، امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکت من السماء و الارض» (و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان مىآوردند و تقوا پیشه مىکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها مىگشودیم ؛ ولى (آنها حق را) تکذیب کردند ؛ ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.) (46) افزون بر این تشویق مسلمانان به مطالعه در سرگذشت پیشینیان و عبرت گرفتن از آن، از مواردی است که به کارگیری اصل علیت را در قرآن نشان می دهد؛ زیرا اگر حوادث رخ داده برای گذشتگان، تصادفی و اتفاقی باشد، پند آموزی ازآن معنا ندارد.
برخی از فرقه های اسلامی، راه دفاع از توحید افعالی را در این دیده اند که اصل علیت را به کلی نادیده بگیرند و قرآن کریم را نیز بیانگر این دیدگاه بدانند؛ اما تدبر در آیات الاهی سستی این پندار را آشکار و خرد ورزان را به این نکته رهنمون می سازد که علت بودن مخلوقات، در طول علیت خداوند است و با توحید افعالی منافات ندارد. (47)
4- بیان فلسفه احکام
فلسفه بسیاری از احکام فقهی بر ادمیان پوسیده است بسیاری از دستورهای فقهی، از مقولات خرد گریز بوده، از حد درک عقلانی بشر فراتر است؛ اما شیوه برخورد قرآن کریم با احکام الاهی نشان می دهد که این احکام در عین ماورایی بودن از رازهای به کلی ما فوق سطح اندیشه بشر شمرده نمی شود؛ زیرا قرآن خود، فلسفه برخی از این احکام را بیان کرده بدین وسیله عقل بشر را به اندیشه درباره آن ها فرا خوانده است؛ چنان که حکم قصاص را مایه حات جامعه می شمارد« وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ » (و براى شما در قصاص، حیات و زندگى است، اى صاحبان خِرد ! شاید شما تقوا پیشه کنید.) (48)
و درباره نماز می فرماید:
« و اقم الصلاه ان الصلوه تنها عن الفحشاء و المنکر » (و نماز را برپا دار که نماز، از کار زشت و ناپسند باز می دارد.) (49)
بخش پنجم: لغزشگاه های اندیشه (50)
ذهن آدمی، گاه در اثر چینش نادرست مقدمات یا کوتاهی در انتخاب مواد یقین آور برای استدلال، دچار خطا می شود و به نتیجه ای نادرست دست می یابد. قرآن کریم با توجه دادن آدمی به لغزشگاه های اندیشه، از دریچه ای دیگر بر تفکر عقلانی مهر تایید زده است؛ زیرا اگر بنیان استدلال عقلانی از پای بست ویران بود، کوشش در یادآوری این لغزشگاه ها و سفارش به پرهیز از آن ها بیهوده می نمود. برخی از لغزشگاه های مورد اشاره قرآن به این شرح است:1- پیروی از حدس و گمان
از آنجا که دستیابی به یقین در همه امور روزمره زندگی، کاری دشوار یا غیر ممکن است بیش تر آدمیان اسا زندگی خود را بر گمان بنا می کنند و با تکیه بر آن، به زندگی خویش ادامه می دهند. ثیکی از لغزشگاه های اندیشه درست آن است که آدمی این خوی را به ساحت تفکر عقلانی و علمی نیز سرایت دهد و جای پیروی از یقین، به گمان و حدس بسنده کند. این امر، به ویژه در مسائل اساسی و زیر بنتای اندیشه بشر، مانند اعتقادات دینی، زیان های جبران ناپذیر به باز می آورد؛ از این رو قرآن کریم به شدت با آن مخالفت ورزیده و مخازبان خود را از پیروی حدس و گمان بر حذر داشته است ؛ (51) چنان که در پاسخ به مشرکانی که بر اساس پندارهای واهی، شرک و دوگانه پرستی خود را به خواست و مشیت خداوند نسبت می دهند، می فرماید:« قل هل عندکم من علم فتخرجوه لنا ان تتبعون الا الظن و ان انتم الا تخصرون » (بگو: « آیا نزد شما دانشی هست که آن را برای ما آشکار کنید؟ شما جز از گمان پیروی نمی کنید و جز دروغ نمی گویید. ») (52)
از دیدگاه قرآن کریم، همه اعمال و باورهای انسان باید ازط علم و یقین سردر آورد؛ یعنی اگر خود نیز توان دستیابی به علم را ندارد باید با پیروی از پیشوایان شایسته، به ریسمان یقین چنگ رند تا از پیامد ها ناگوار و هم پندار برهد و از ابزار ادراکی خود به گونه شایسته ای بهره کند. (53)
« و لا تقف ما لیس لک ب علم ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولاً » (و چیزی را که بدان علم نداری دنبال مکن زیرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد.) (54)
2- تقلید
یکی دریگر از موانع اندیشه درست سپردن مهار تفکر به دست دیگران است. ویژگی بسیاری از مردم این ست که باورهای عمومی و اجتماعی را به ساذگی و بدون تفکر می پذیرند.قرآن کریم در برابر کسانی که پیرو.ی از نیاکان را مبنای عمل خود قرار داده اند، می فرماید:
« و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه ءَابآءَنا أَوَ لو کان ئَاباءُهم لا یعقلون شیئاً و لا یهتدون. » (و چون به آنان گفته شود: «از آن چه خدا نازل کرده است پیروی کنید.»، می گویند: نهبلکه از هر چیزی که پدران خود را بر آن یافته ایم، پیروی می کنیم». آیا هر چند پدرانشان چیزی را درک نمی کرده و به راه صواب نمی رفته اند [بازهم در خور پیروی هستند]؟) (55)
یعنی اگر آنان عقل خود را به کار نگرفته، به راه راست هدایت نیافتند، ایا شما نیز می خواهید همانند ایشان بی خردی را پیشه سازید؟!
زشتی و زنندگی تقلید فقط در تقلید از پیشینیان خلاصه نمی شود؛ بلکه هر نوع دنباله روی کورکورانه، از جمله پیروی از بزرگان و شخصیت های مشهور جامعه را نیز در بر می گیرد. اسلام یکایک انسان ها را دارای شخصیتی مستقل دانسته، «فرد» را «مسؤول» می شناسد، و تقلید کورکورانه از بزرگان جامعه را عامل گمراهی عده ای می شمارد:
« ربنا انّا اَطعنا سادتنا و کبرئَنا فاضلُّونا السبیلا » (پروردگارا! ما روسا و بزرگتران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند.) (56)
- شتاب زدگی
انسان گاه در داوری های عقلانی اش شتاب می کند؛ و به صرف فراهم آمدن اطلاعاتی اندک درباره یک موضوع، به نتیجه گیری کمی پردازد و چنان می پندارد که به تمام جوانب مسأله احاطه کامل داشته، هیچ نکته ای در پس پرده ابهام باقی نمانده است. این گونه نظرهای شتاب زده، یکی از لغزشگاه های اندیشه است. قرآن کریم، با اشاره به اندک بودن سرمایه علمی بشر و کافی نبودن آن برای برخی داوری ها، می فرماید:« ما اوتیتم من العلم الا قلیلاً » (و به شما از دانش، جز اندکی داده نشده است.) (57)
4- تمایلات نفسانی
هدف از اقامه دلیل عقلی، دستیابی به حقیقت است؛ اما دیدکان اندیشه وقتی به دیدار جمال خردآرای حقیقت روشن می شود که گرد و غبار گرایش های نفسانی بر چهره آن ننشسته باشد.حب و بعض ها جهت گیری های تعصب آمیز، مسیر تفکر عقلانی را منحرف کرده، آن را از فعالیت درست باز می دارند و چه زیباست کلام امیر بیان علی بن ابی طالب(ع) که می فرماید:
« اکثر مصارع العقول تحتَ بروقِ المطامع » (آن جا که برق شمشیر طمع در ضای اندیشه بلند می شود، بیش ترین جایی است که عقل به زمین در می غلتد.) (58)
از این رو اسلام، تقوا را سبب فزونی بینش و بصیرت و وسیله شناسایی فضیلت از رذیلت دانسته است:
« ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً » (اگر از خدا پروا دارید، برای شما [نیرویی] تشخیص [حق از باطل] قرار می دهد.) (59)
تقوای الاهی از طغیان هوا و هوس جلوگیری کرده غبار از دیدگان انسان می زداید.
قرآن کریم، در نار دیگر لغزشگاه های اندیشه انسان به پیروی از هوس نیز اشاره کرده در نکوهش بت پرستان می فرماید:
« اِن یتبعون الا الظن و ما تهوی الانفس » ([آنان] جز گمان و آن چه را که دلخواهشان است، پیروی نمی کنند.) (60)
بخش ششم: نقش عقل در معرفت دینی
1. معیار دین
معیار بودن عقل ربدین معناست که برای تشخیص درستی یا نادرستی «برخی» از گزاره های دینی، عقل یگانه معیار ارزیابی است. در این بخش، فقط آن چه خرد پذیر است، پذیرفته می شود و نه تنها گزاره های خردستیز بلکه معارف خردگریز نیز جایگاه و منزلتی ندارند؛ البته به اعتراف خود عقل، خرد فقط در گزاره های خاصی چنین نقشی بر عهده دارد و به گونه های زیر اعمال می شود:1-1.اثبات حقانیت دین
یکی از وظایف عقل، اثبات حقانیت دین و مبادی آن است عقل به ضرورت بر انگیخته شدن از پیامبران از سوی خداوند اعتراف کرده، انبیای راستین را از مدعیان دروغین نبوت تشخیص میدهد. اثبات ضرورت، حقانیت و عصمت دین، همگی اموری عقلی است و دین هرگز نمی تواند و نمی یابد در این گستره، سخنی خلاف عقل داشته باشد؛ زیرا اصل پذیرش دین در گروه اصول و قواعد عقلی است و دین نمی تواند با آن چه خودش بدان وابسته است، مخالفت ورزد.1-2. اثبات اصول اعتقادی دین
اثبات اصول اعتقادی دین نیز به عهده عقل است دانشمندان روشن بین دین، همواره پذیرش مقلدانه بنیادی و اعتتقادی را مردود شمرده و همگان را به اندیشه در این ارکان زیبا فراخوناده اند. دعوت به ایمان عاری از تعقل و فرار از اقامه ادله عقلی در اصول اساسی دین، امری است که عقل سلیم انسانی آن را بر نمی تابد؛ از این رو، دین در اصول اعتقادینمی تواند شخنی خلاف عقل داشته باشد. ما به همین معتقدیم که اموری چون تثلیث و تجسد و مرگ فدیه وار مسیح، تحریفات بشر ساخته ای است که در دین مسیح رخنه کرده و گرنه دین الاهی از این گونه امور خردستیز پیراسته است.1-3. محافظت دین از تحریف (61)
هر دینی که در آغاز پاک و دست نخورده به پیروان خود عرضه می شود، ممکن است در طول تاریخ با تحریف ها و تصرف های بشر روبه رو شود. این جا است که نقش عقل در جایگاه مقیاس و ترازوی سنجش وحی الاهی از تحریفات بشری به خوبی نمایان می شود؛ برای مثال، دین اسلاک که به اعتقاد دوست و دشمن بی از ادیان دیگر از دستبرد تحریف مصون مانده، از همان آغاز با مساله روایات ساختگی دست به گریبان بوده است. نگاهی به شیوه تدوین کتاب های روایی اهل سنت این حقیقت را به خوبی آشکار می سازد؛ برای مثال، بخاری حدود دو هزار و هفتصد حدیث غیر تکراری صحیح خود را از میان ششصد هزار حدیث گزینش کرده است. همچنین احمد بن حنبل روایات کتاب مسند خود را که حدود سی هزار حدیث دارد، از میان هفتصد و پنجاه هزار حدیث برگزیده است. (62)با این همه، اسلام دستگاه های تصفیه معتبری برای زدودن این گونه آلودگی ها معرفی کرده است. پیشوایان دین، خود از وجود این روایات ساختگی خبر داده، برای جداسازی سَره و ناسَره راه کارهایی نمایانده اند که عرضه روایاتبه کتاب الاهی و سنت متواتر و قطعی نبوی، یکی از راه ها است. بی تردید عقل در این عرصه نقش به سزایی دارد، در معارف مربوط به اصول اعتقادات، عقل یکه تاز میدان است و هیچ سخن خردستیز و حتی خردگریزی را بر نمی تابد در حوزه فروع دین هرچند بیش تر احکام فقهی فوق درک عقلند، هیچ حکم خردستیزی پذیرفته نمی شود.
2- مفتاح دین
عقل، کلید فهم بسیاری از گزاره های دینی، به ویژه در حوزه جزئیات احکام فقهی است؛ یعنی انسان را فقط تا در خانه شریعت همراهی می کند؛ ولی هیچگاه به تنهایی نمی تواند از گنجینه های درون خانه بهره گیرد؛ برای مثال، عقل عادی، راهی برای درک آن ندارد. یگانه چیزی که عقل در این زمینه در می یابد، مخالفت نداشتن این احکام با اصول کلی عقلانی است؛ به عبارت دیگر، عقل ندارد؛ البته روشن است که پذیرش این احکام خرد گریز، پس از اثبات عقلانی مبادی و پایه های اساسی دین، عین خردورزی، و سرپیچی از آن ها، نشانه ی بی خردی است3 - مصباح دین
آدمی برای شناخت، ابزاری جز عقل (به معنای گسترده آ نکه حس و تجربه را نیز در بر می گیرد) ندارد و بدون به کارگیری آن، نه به قوانین طبیعت دست می یابد و نه به احکام شریعت؛ از این رو، حتی کسانی که در شمارش منابع معرفت دینی نامی از عقل به میان نمی آورند. در این نکته تردیدی ندارند که بهره گیری از کتاب و سنت فقط در پرتو راهنمایی عقل امکان پذیر است؛ اما آن چه اندیشه به ویژه فقه پیروان مکتب اهل البیت (ع) را از دیگر مذاهب ممتاز ساخته این است که عقل را در کنار دیگر منابع دینی(قرآن، سنت و اجماع) حجت می دانند و آن را یکی از منابع چهار گانه استنباط می شمارند. بر این ساس، عقل نه تنها به کمک منابع دیگر می شتابد و بهره گیری از ان ها را ممکن می سازد؛ خود نیز منبعی معرفت زا و راهی مستقل برای دستیابی به احکام شرعی به شمار می آید.پینوشتها:
1- علیدوست، ص 69 و 161 و 173 و 181
2- خلیل، ص 565
3- ابن منظور، ج 11، ص458
4- فارس، ج 4، 70
5- 89 / 5
6- 2 / 179
7- 3 / 13
8- 20 / 54
9- 2 / 73
10- 2 / 164
11- 2 / 171
12- 8 / 22
13- 10 / 100
14- 5 / 58
15- مجلسی، ج 1، ص 97
16- کلینی، ج 1، ص 14
17- همان، ص 11
18- مجلسی، ج 1، ص 99 و 100
19- دهخدا، معنوی
20- 6 / 122
21- طباطبائی، ج 7، ص 466
22- 16 / 97
23- طباطبائی، ج 7، ص 492
24- 95 / 4 و 5
25- 67 / 10
26- مجلسی، ج 1، ص 94
27- همان
28- همان
29- همان، ص 96
30- کلینی، ج 1، ص 5
31- حکیمی، ج 1، ص 45
32- همان، ص 46
33- همان
34- نهج البلاغه، حکمت 54
35- کلینی، ج 1، ص 45
36- مطهری، آشنایی با قرآن، ج 1، ص 54
37- 88 / 17
38- 38 / 29
39- 3 / 190
40- 16 / 66
41- 7 / 179
42- فیلسوفان و مفسران این برهان را به صورت های گوناگونی تقریر کرده و درباره آن به بحث پرداخته اند؛ برای نمونه: ر.ک: محمد حسین طباطبایی: اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج5، صص156-153؛ محمد تقی مصباح یزدی: معارف قرآن، ج1-3، صص76-68
43- 21 / 22
44- 2 / 111
45- 30 / 41
46- 7 / 96
47- مصباح، معارف در قرآن، ج 3، ص 133
48- 2 / 179
49- 29 / 45
50- در این مبحث از کتاب های زیر استفاده شده است: محمد تقی مصباح یزدی: اخلاق در قرآن، صص273-261؛ مرتضی مطهری: آشنایی با قرآن، ج2و1، صص57-55 و ج3، صص 17-16؛ مرتضی مطهری: ده گفتار، صص52-47؛ مرتضی مطهری: مقدمه ای بر جهانبینی اسلامی(انسان و ایمان)، صص57-54؛ مرتضی مطهری: اسلام و مقتضیات زمان، ج1، صص109-106
51- طباطبائی، المیزان، ج 7، ص 331
52- 6 / 148
53- طباطبائی، المیزان، ج 13، ص 93
54- 17 / 36
55- 2 / 170
56- 32 / 67
57- 17 / 85
58- نهج البلاغه، ح 219
59- 8 / 29
60- 53 / 23
61- مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 135
62- الامینی ، ج 5، ص 293
1- قرآن کریم
2- ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بی چا، قم، نشر ادب الحوزه، 1405 ق
3- خلیل بن احمد، کتاب العین، تحقیق شیخ محمد حسن بکائی، چاپ اول، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1414 ق
4- دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، چاپ اول، تهران، موسسه انتشارات وچاپ دانشگاه تهران، 1372 ش
5- طباطبائی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1364 ش
6- علی دوست، ابوالقاسم، فقه و عقل، چاپ چهارم، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، 1386 ش
7- فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبد السلام محمد هارون، بی چا، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404 ق
8- الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (اصول)، ترجمه و شرح حاج سید جواد مصطفوی، بی چا، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، بی تا
9- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، چاپ سوم، بیروت، موسسه الوفا، 1403 ق
10- معلوف، لویس، المنجد، چاپ بیست و سوم، بیروت، انتشارات دارالمشرق، 1986 م
11- نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، چاپ چهارم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1372 ش
12- مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، چاپ چهارم، تهران، انتشارات صدرا، 1368 ش
13- طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بی چا، قم، انتشارات، جامعه مدرسین، بی تا
14- طباطبائی، محمد حسین، اصول فاسفه و روش رئالیسم، بی چا، تهران، انتشارات صدرا، بی تا
15- مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، بی چا، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1376 ش
16- مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن، بی چا، قم، انتشارات آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1376 ش
17- مطهری، مرتضی، ده گفتار، چاپ ششم، تهران، انتشارات صدرا، 1369 ش
18- مطهری، مرتضی، مقدمه بر جهان بینی اسلامی، بی چا، تهران، انتشارات صدرا، بی تا
19- مطهری، مرتضی، اسلام ومقتضیات زمان، چاپ دهم، تهران، انتشارات صدرا، 1374 ش
20- مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، بی چا، بی جا، نشر دانش اسلامی، 1405 ق
21- سبحانی، جعفر، حسن و قبح، نگارش علی ربانی گلپایگانی، بی چا، تهران، موسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی، 1368 ش
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}