از همراهی با امام تا عصیان بر امام
یکی از موضوعات جالب و در عین حال عبرتآموز، بررسی احوال شخصیتهای دخیل در انقلاب است. عناصر متعدد با گرایشهای فکری مختلف، به نهضت مردمی ایران پیوستند و بسیاری از آنان، پس از پیروزی انقلاب با توجه به تلاشهای سیاسی خود در گذشته، ادعاهایی داشتند و حق و سهمی از نهضت قائل بودند. برخی از این چهرهها، پس از برقراری نظام جمهوری اسلامی در مناصب کلیدی نیز نقش آفرینیهایی داشتند و در نهایت در تغییر راه و روش و انتخاب مسیری متفاوت خود را در مقابل نظام قرار دادند. «صادق قطبزاده اصفهانی» از جملهی این افراد است که اظهارنظرهای ضد و نقیضی در مورد او وجود دارد. بررسی منابع و اسناد نشان میدهد که او زندگی پر فراز و نشیبی داشته است. در ادامه به فراز و فرود زندگی وی در دوران قبل و پس از انقلاب خواهیم پرداخت.
پردهی اول: قبل از پیروزی انقلاب
آغاز مبارزه
صادق قطبزاده (قطبی اصفهانی) فرزند حسین در تاریخ 4 اسفند 1314ه.ش. در تهران متولد شد. پدرش یک تاجر بازاری بود. از دوران نوجوانی زمانی که در مدرسهی «دارالفنون» مشغول تحصیل بود وارد فعالیتهای سیاسی شد. آخرین سالهای تحصیلات متوسطهی وی مصادف با نهضت ملی شدن صنعت نفت بود که قطبزاده در جریان مبارزههای ملی شدن صنعت نفت با جدیت شرکت میکرد. پس از کودتای 28 مرداد، به عنوان نمایندهی دانش آموزان وارد نهضت مقاومت ملی شد و به فعالیت پرداخت. در این زمان، او 17 سال داشت و اندکی از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ه.ش. گذشته بود که به جبههی ملی پیوست. در سال ۱۳۳۷ه.ش. قطبزاده در سن ۲۲ سالگی برای ادامهی تحصیل به آمریکا رفت و در رشتهی زبان به تحصیل پرداخت. وی از همان آغاز کار با دانشجویان به فعالیت سیاسی پرداخت.[1]ویژگیهای اخلاقی
«علی جنتی» دربارهی فعالیتها و شخصیت قطبزاده در این دوران میگوید: «صادق قطب زاده شخصیتی مشابه بنیصدر داشت، او مجرد بود و تا زمانی هم که به ایران آمد مجرد باقی ماند. به هر حال خیلی روحیات دینی نداشت، یعنی در همان زمان هم که در آن جا بود بسیاری از دانشجویان خارج از کشور پشت سر ایشان مسایلی از نظر اخلاقی مطرح میکردند. در هر صورت وی یک عنصر دینی شناخته نمیشد. من اختلاطش را با خانمها میدیدم. با بسیاری از خبرنگاران به راحتی مینشست و صحبت میکرد. این دسته از مبارزان روحیات دینی خاصی داشتند؛ به ظاهر مسلمان بودند، نماز میخواندند و در اروپا سمبل نیروهای مبارز مسلمان بودند.»[2]قطبزاده و همراهی با امام
وی پس از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ه.ش. و تبعید امام خمینی به ترکیه، فعالیت زیادی کرد تا امام را از ترکیه به عراق انتقال دهند. در سال ۱۳۴۳ه.ش. به همراه چند نفر از دوستانش به خاورمیانهی عربی رفت و در آن جا مقدمات مبارزهی مسلحانه برضد رژیم ایران را فراهم آورد. البته او در این زمینه همکاری خوبی با «امام موسی صدر» نیز داشت اما در عین حال اختلافهایی را با برخی از انقلابیون از جمله «جلال الدین فارسی» پیدا کرد. قطبزاده، مسافرتهایی به نجف نیز داشت و با مبارزان مقیم عراق جلسات متعددی را برگزار کرد. پس از ورود امام به پاریس نیز قطبزاده از جمله کسانی بود که در کنار یاران امام فعالیت میکرد.پردهی دوم: پس از انقلاب
پرواز به سوی ایران
روز 12 بهمن 1357(فوریهی 1979م.) امام خمینی پس از بیش از 14 سال تبعید با هواپیمای 747 شرکت هواپیمایی فرانسه (ایر فرانس) عازم ایران گردید. یکی از مهمترین نکات پرواز انقلاب، خالی بودن نیمی از صندلیهای بویینگ 747 ایر فرانس بود. در حالی که هواپیمای چارتر ایر فرانس گنجایش بیش از 400 نفر را داشت اما از پذیرش حدود 250 مسافر خودداری نمود تا بتواند به اندازهی کافی سوختگیری کند و در صورت عدم فرود در تهران به پاریس باز گردد. قطبزاده یکی از همراهان امام در این پرواز بود.[3]بدبینی نیروهای انقلابی به قطبزاده
از ابتدای انقلاب نیروهای انقلابی بدبینی خاصی به قطبزاده داشتند. مهمترین نکتهای که نشان از بدبینی عناصر انقلابی نسبت به خلوص قطبزاده در دوران مبارزه دارد، نوع تعامل مرحوم «سیدمصطفی خمینی» با اوست. «سیدحمید روحانی» در این زمینه در کتاب خود مینویسد: «در تاریخ خرداد 1349ه.ش. آقای صادق قطبزاده برای اولین بار به نجف آمد و در شب 31 خرداد ماه در منزل سیدمصطفی به سر برد. شناختی که ملت عزیز ایران امروز از آقای قطبزاده پیدا کرده است، برادر شهید در همان یک شب از او به دست آورد و به راستی دریافت که او چه عنصر خطرناکی برای انقلاب ایران خواهد بود ... بارها به من و دیگر برادران روحانی توصیه میکرد که از هر گونه همکاری و حتی دیدار با قطبزاده بپرهیزیم و خود نیز از آن شب که قطبزاده در منزلش بود تا روزی که به شهادت رسید دیگر حاضر نشد که با او رو به رو شود و تلاشهای همه جانبهی آقای قطبزاده برای فقط یک ساعت دیدار و گفتوگو با آن شهید با شکست رو به رو گردید.»[4]عضویت در شورای انقلاب
پس از روی کار آمدن دولت موقت در 15 بهمن 57، برخی از اعضای شورای انقلاب که در دولت موقت به وزارت رسیدند از این شورا خارج شدند. به گفتهی مهندس «بازرگان» بعد از تعیین دولت موقت، برخی از وزرای دولت که عبارت بودند از دکتر «ابراهیم یزدی»، دکتر «یدالله سحابی»، «احمد صدر حاج سید جوادی» و مهندس «مصطفی کتیرایی» از شورای انقلاب خارج شدند و به جای آنها «بنیصدر»، «قطبزاده»، «میرحسین موسوی»، «حبیب الله پیمان» و «احمد جلالی» وارد شورای انقلاب شدند. قطبزاده در شورای انقلاب، اختلافهای خود با بنیصدر در خارج از کشور را ادامه داد. [5]علی جنتی دربارهی حضور لیبرالها از جمله بنیصدر و قطبزاده در شورای انقلاب میگوید: «من با آقای قدوسی ارتباط نزدیک داشتم. یک روز به ایشان گفتم چرا بنیصدر و قطبزاده را در شورای انقلاب راه دادهاند؟ اگر وضعیت اینها را نمیدانستند حداقل از کسانی که در خارج بودند سؤال میکردند؛ آقای هاشمی رفسنجانی خبر دارد که اینها آدمهای مذهبی، دینی و شایستهی اطمینان نیستند. بعد هم مسایلی را که دربارهی بنیصدر میدانستم از نوع تفکر و نحوهی زندگی خانوادگی برای ایشان توضیح دادم. ایشان گفت که آقایان هم دل خوشی از آنها ندارند اما نظر امام این بود که باید در شورای انقلاب باشند که دیگران فکر نکنند آخوندها آمدهاند تا همهی مراکز قدرت را در اختیار خود بگیرند ...»[6]
اولین رییس صدا و سیما
در 23 تیر 1358 صدا و سیما دارای یک شورای عالی مرکب از «محمد موسوی، محمد خاتمی، صادق قطبزاده، عبدالرحیم گواهی و ابراهیم پیراینده» شد که قطبزاده مدیر عامل صدا و سیما گردید. کمی بعد «بهزاد نبوی، علی لاریجانی، حسن روحانی و سید رضا زوارهای» نیز به عضویت این شورا درآمدند و با رأی همین شورای سرپرستی در سال 1358، صادق قطبزاده به عنوان اولین رییس صدا و سیما آغاز به کار کرد. در مورد نحوهی کارکرد قطبزاده در صدا و سیما حرف و حدیثهای فراوانی وجود دارد، برآیند این اظهارنظرها نشان میدهد که عملکرد او در این نهاد نه موجبات رضایت خاطر انقلابیون را فراهم آورده و نه غیر انقلابیون و حتی نیروهای مخالف نظام را راضی نگه داشته است.از یک طرف انقلابیون بودند که او را به روابط نزدیک با ملیگراها و رعایت نکردن شئونات اسلامی متهم میکردند در زمان مدیریت او بر صدا و سیما امام خمینی که از پخش برنامههای خلاف اسلام ناراحت شده بودند نامهای تنظیم کردند بخشی از این نامه چنین بود: «... به آقای قطبزاده بگویید مگر شما الزام به مسایل اسلامی ندارید؟ مگر شما متعهد به قرآن نیستید. انقلاب ما انقلاب اسلامی است. چرا باید برنامههای خلاف اسلام از صدا و سیما پخش شود.» نیروهای ملی و مذهبی هم از او دل خوشی نداشتند. به اعتقاد برخی از آنان رادیو و تلویزیون در زمان ریاست قطبزاده در چند ماه آخر دورهی خدمت دولت موقت تبدیل به بلندگوی ضد دولت و نخست وزیر شده بود.
نیروی ضد انقلاب هم او را تحت عنوان سانسورچی معرفی میکردند و در بسیاری از مقالات خود که در روزنامهها و نشریات به چاپ میرسید از این موضوع انتقاد میکردند. با به عهده گیری سرپرستی صدا و سیما از سوی قطبزاده، وی شروع به تسویه حساب تعداد زیادی از کارکنان کرد و به علت این که فشارهای گروههای سیاسی در آن زمان بر رادیو و تلویزیون و سرپرستی آن به دلیل سانسور زیاد بود، مجبور شد برای حمایت از خود طومارهای چند صد متری در سراسر ایران امضا کند.
قطبزاده در وزارت خارجه
همزمان او عهدهدار وزارت خارجه شد و زمانی که بنیصدر به عنوان کفیل وزارت خارجه از سمتش کناره رفت، قطبزاده جای او را گرفت. وی در جریان گروگان گیری اعضای سفارت آمریکا در ایران مانور زیادی از خود نشان داد. روابط ایران و آمریکا در آن زمان به شدت به تیرگی گراییده بود و از سوی دیگر فضای مسموم تبلیغاتی برضد ایران در عرصهی بین المللی ایجاد شده بود بنابراین بازیگران عرصهی سیاست خارجی ایران از جمله قطبزاده باید تلاش مضاعفی را برای تغییر این شرایط صورت میدادند.زمزمههایی در رسانههای خارجی مبنی بر دیدار مقامهای ایران، آمریکا و ارایهی راه حل تازه در این زمان منتشر شد. اما صادق قطبزاده در مصاحبه با رویتر میگوید شخص اینجانب و وزارت خارجه هیچ گونه تماس مستقیم و یا غیر مستقیم با آمریکا نداشتهایم و راه حل تازه همان مطالبی است که بارها گفتهایم، اشارهی قطبزاده به استرداد شاه و اموال او به ایران است. این مسأله همان چیزی بود که از سوی دانشجویان خط امام به عنوان شرط تحویل گروگانها به آمریکاییها عنوان شده بود.
چند سال بعد «گری سیک» مشاور سابق امنیت ملی کاخ سفید آمریکا در کتابش از دیدار سه ساعتهی قطبزاده وزیر امور خارجهی ایران و «همیلتون جردن» رییس کارکنان کاخ سفید در 28 بهمن ماه 1358 (16فوریه) در پاریس خبر داد. وی در پاسخ به پرسش جردن که چگونه میتوان بحران را با صلح و آرامش و حفظ حیثیت پشت سرگذاشت. گفت: «راه حل ساده است. من پسر خوبی برای آمریکا هستم، شما شاه را بکشید. قطبزاده تلاشهای بسیاری برای حل مسألهی گروگانهای آمریکایی انجام داد البته تمام این تلاشها برای کسب وجهه برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری بود.»
در سودای ریاست جمهوری
قطبزاده در تاریخ 8/10/58 به طور رسمی خود را کاندید ریاست جمهوری کرد. وی علت نامزدی خود را چنین عنوان میکند: «رییس جمهور باید کسی باشد که شناخت کامل از رهبری داشته باشد و اهداف و طرز تفکر رهبری را بداند و هماهنگ با خصوصیات رهبری باشد. من به علت این که سالهاست در این مسایل آشنایی دارم احساس میکنم که میتوانم نظریات رهبری را با قاطعیت دنبال کنم به همین خاطر کاندیدای ریاست جمهوری هستم. سرانجام انتخابات اولین دورهی انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و قطبزاده با کسب 48547 رأی در ردهی هفتم در بین کاندیداها قرار گرفت که نشان از عدم تمایل مردم به وی بود.»از دست دادن مناصب و موضعگیری برضد نظام
به تدریج با از دست دادن مناصبش خط مشی سیاسی او هم تغییر کرد تا جایی که در برابر امام و نظام اسلامی به توطئهگری پرداخت. «احمد عباسی» داماد «سیدکاظم شریعتمداری» در این باره میگوید: «... پس از برکناری قطبزاده از سمتهای رسمیاش در کشور و بعد از این که دیگر خانه نشین شد و دیگر اسمی از او مطرح نبود و فعالیت رسمی نداشت، گاهی شنیده میشد که ایشان میخواهد روزنامهای دایر کند به نام والعصر مستقلاً . بعد میگفتند که نه پشیمان شده میخواهد دوستانی جمع آوری کند و در نهادها و سازمانهای مختلف هم حتی رفقایی دارد و پیدا کرده است و آن موقعها صحبت میکردند که میخواهد مثلاً یک تظاهراتی، اعتصاباتی راه بیندازد. یک جبهه گیری در برابر جمهوری اسلامی بکند و مخالفتهایی ابراز کند...»[7]تدارک کودتا
قطبزاده پس از خانه نشین شدن به این نتیجه رسیده بود که جمهوری اسلامی از مسیر خود منحرف شده و برای بازگرداندن آن به مسیر اصلی راهی جز برخورد نظامی وجود ندارد. البته وی در بازجویی حرکت خود را براندازی نظام جمهوری اسلامی نمیداند و اعتقاد دارد اصلاً مسألهی براندازی نظام جمهوری اسلامی مطرح نبود، بلکه نجات انقلاب و جمهوری اسلامی ایران از دست کسانی که به نظر وی صلاحیت حکومت کردن ندارند، مورد نظر بوده است.هدفی که قطبزاده برای حرکت خود ذکر کرده است، دقیقاً همان هدف کودتاگران «نوژه» بود که دو سال قبل از او با شکست مواجه شدند؛ این تفاوت که آنان تصریح میکردند که ما جهت نجات انقلاب از دست حضرت امام خمینی(ره) شروع به عملیات سیاسی کردهایم. صادق قطبزاده برای تحقق هدف خود حدود یک سال و نیم تلاش کرد. ارتباط با برخی از کشورهای منطقه، ارتباط با تنی چند از نظامیان و ارتباط با شماری از روحانیون مخالف، نمونهای از فعالیتهای خام و حساب نشدهی وی بود که قبل از آن که تعداد بیشتری را آلوده کند، دستگیر شد.
اعتراف به توطئه
قطبزاده شکلگیری توطئه برای براندازی نظام جمهوری اسلامی را این گونه بیان میکند: «از مدتی قبل، حدود سه ماه قبل، از یک سازمان افسری با من تماس گرفتند و بحث و گفتوگویی پیرامون تحلیل ما از مسایلی که فعلاً در کشور ما میگذرد، شد. در این تحلیل من یک مقدار نقطه نظرهایی داشتم و آنها هم همچنین. بعد از قبول نقطه نظرهای من و چارچوبی که باید در آن باشیم، بحث و گفتوگو راجع به قصد براندازی حکومت و نه نظام جمهوری شد که در اطراف بیت امام چه میتوان کرد. بر این اساس، بحث اول آنها صحبت از محاصره بود و آنها دربارهی محاصره نقشهای میخواستند. من این نقشه را توسط یکی از دوستان که تهیه شده بود به آنها دادم. یک نقشهی عادی بود.آنها گفتند که این نقشه به نظر ما درست نمیآید و بنابراین لازم است که ما از نزدیک برویم و آن جا را ببینم. آن ها رفتند و من یکی از دوستانی که در آن جا منزلی - بغل منزل امام - داشت معرفی کردم و این ها رفتند و آن منزل را دیدند. در مراجعت وقتی نشستیم صحبت کردیم، گفتند که این منزل محل بسیار مناسبی است برای انفجار، گفتند: خیلی خوب و بحث راجع به محل انفجار صورت گرفت که چگونه و به چه نوع. هفتهی بعد - که دو هفته قبل از دستگیری من بود - آمدند گفتند که سازمان ما تصمیم گرفته آن جا را از دو طریق بکوبد: یکی با توپخانه، یکی هم احیاناً با انفجار از داخل منزل ... هدف از بین بردن همهی سران حکومت من جمله امام [بود]. من در بدو امر دو نوع حالت روانی در برخورد با قضیه داشتم، یکی مسأله آری یا نه. منتها متأسفانه در وهلهی اول من گفتم خیلی خوب این مسأله را بررسی کنیم و ببینیم چه کار میشود کرد و «نه» نگفتم.
آن ها رفتند و نقشه را بررسی کردند و هفتهی بعد آمدند و گفتند که ما فکر کردیم که هم نقشهی کوبیدن آن جا باشد و هم به حالت خون خواهی امام، بقیهی کارها را انجام بدهیم و مردم هم در این باره بیایند و در واقع گیج بشوند که به کدام سمت بروند.قرار شد که آن ها بروند و تمام این نقشه را مورد مطالعه قرار بدهند و چند روز قبل از اجرای نقشه، تصمیم نهایی در این زمینه گرفته شود. در واقع من از این که با این نقشه در اول آن مخالفت نکردم، از لحاظ روحی خودم ناراحت بودم و تصمیم داشتم که در جلسهی نهایی که صحبت است، مطلقاً با کوبیدن جماران و منزل امام به - اعتبار عاطفی خودم نسبت به امام - جلوگیری بکنم؛ ولی البته [با] بقیهی نقشه مثل گرفتن سپاه، کمیته، رادیو و تلویزیون، محاصرهی جماران، من کاملاً موافق بودم. این نقشهای بود که در واقع انجام و عملی شد، یعنی تا آن مرحله؛ ولی همین طور که عرض کردم به تصویب نهایی نرسید و ما هم در واقع قبل از آن که اصلاً ماجرا به صورتی در بیاید، دستگیر شدیم.»[8]
ارتباط با خارج از کشور
کودتای قطب زاده–شریعتمداری نیز مانند دیگر کودتاهایی که در ایران صورت گرفته است، بی بهره از حمایت خارجیان نبود. شخصی به نام «ایل آلون»که از جامعهی سوسیالیستها بود، از نظر اقتصادی به قطبزاده قول پول و اطلاعات لازم برای انجام کودتا را داده بود. همچنین صورت اسلحههایی که لازم داشتند، مقداری از آنها را قطبزاده صورت کرده بود و قرار بود از طریق آقای ایل آلون تهیه بشود.[9] احمد عباسی داماد شریعتمداری در اعترافهای خود دربارهی حمایت و تأیید خارجیها از توطئهی قطبزاده از زبان «مهدی مهدوی»، امام جماعت مسجد جامع قلهک که در توطئهی قطبزاده مشارکت داشته است، میگوید: «این بنده [مهدوی] حدود یک ماهی بود در مسافرت بودم.از این جا ابتدا رفتم به سوریه و چند روزی در سوریه بودم. از آن جا سفری کردم به آلمان و در آلمان با بعضی از شخصیتها و مقامهای آلمانی ملاقات کردم و برای آنها وضع ایران را تشریح کردم که در ایران اوضاع خیلی خراب است، مردم خیلی مخالف هستند و خفقان و فشار و این ها زیاد است و ناراحتیهای مردم رو به شدت گذاشته [است] مقامات آلمانی هم حرف من را تأیید کردند و گفتند: بله ما اطلاع داریم و این طور هست و ما هم با این وضع موجود ایران با آقایان نمیتوانیم همکاری بکنیم و اگر یک نظام صحیحی، درستی و افراد صحیحی روی کار باشند، ما حاضریم با آن ها همکاری کنیم و رابطه داشته باشیم ... بعد از آلمان بنده سفری کردم به عربستان سعودی، هواپیما که نشست و خواستیم پیاده شویم آن جا از ما استقبال محرمانهای کردند... برای ایشان هم بنده شروع کردم همان حرف ها که در آلمان زده بودم [را] زدم که در ایران وضع اِلِه و بِلِه است، ناراحتی زیاد است، فشارها و مخالفتها با رژیم زیاد است ... پس از صحبتهای من [آن شخصی که به استقبال آمده بود] شروع کرد به صحبت کردن که او هم دل پری داشت از مقامات ایران و رژیم ایران میگفت: بله، ایران منطقه را به آتش کشیده که ایران اِلِه و بِلِه کرده با این ها نمیشود کار کرد و ما هم آمادهایم اگر رژیم صحیحی در ایران باشد، همکاری کنیم و رابطه داشته باشیم. بعد با بعضی از مقامات دیگر در آن جا ملاقاتی دادند و ملاقات کردیم.»[10]
قطبزاده در اعترافهای خود دربارهی همکاری با بعضی از افراد در خارج از کشور و کشورهای بیگانه میگوید: «من با آقایان نجفی و محمدحسینی و زارع و ریاضی [از عناصری که قرار بود با کودتا همکاری کنند] این بحث را بلا استثنا کردم که ما نباید به هیچ سیاستی و نیرویی در خارج از کشور متکی باشیم. این بحث را نیز با آقایان حبیبزاده و کامبیزی در مدت طولانی نیز داشتم و مسؤولیت سیاست خارجی به عهدهی من گذاشته شد. حتی یک مورد آمدند و گفتند که جلسهای در استانبول یا آنکارا بوده است که رضا پهلوی، بختیار، آریانا و یکی دو نفر دیگر در این جلسه بودهاند.
آقایان میخواستند ما سیاست خارجی خود را با اینها هماهنگ کنیم، اما من گفتم از لحاظ من هر کس هر کاری که میخواهد بکند، ولی من موافق این کار نیستم. قسمت دیگر مسأله ارتباط با یک سلسله افراد خارج از کشور بود. ارتباط من ارتباط امروز و دیروز نبوده و نیست، بلکه من این ارتباطات را در اثر 15، 16 سال زندگی در خارج از کشور پیدا کردهام و با برخی از شخصیتهای بین المللی سر و کار داشتهام و فعالیتهای زیادی نیز در خارج داشتهام ... من میخواستم از نظرات کلی کشورهای اروپایی و خاورمیانه و بلوک شرق راجع به اوضاع داخلی ایران مطلع شوم، زیرا من داشتم وارد کار تغییر حکومت میشدم و برای این کار نیاز به یک سلسله مسایل اطلاعاتی داشتم.
به خاطر این مسأله بود که بر اساس آن یک سلسله تماسهایی با «ویل آلون» گرفته و ایشان هم با سوسیالیستهای آلمان تماس گرفتند [... سازمان سوسیالیستهای آلمان] در10، 15 سال گذشته [سال 1361] شاید حدود یک هزار تلگراف به شاه سابق و دستگاه گذشته، راجع به زندانیان آن روز ایران زده بود. به همین دلیل با اعتقادی که به نقش عربستان سعودی در خاورمیانه داشتم، باید از نظرات آن کشور نیز مطلع میشدم. ولی در هیچ مورد ما به آن ها نگفتیم که میخواهیم چه بکنیم و در آینده قول دادن امتیازی به آنها بدهیم ... من در تمام عمرم تنها یک اسلحهی کمری از برادر «حافظ اسد» گرفتم، آن هم هنگام مذاکرات با وی بود. بعدها نیز من این اسلحه را به برو بچههای مدرسه رفاه دادم.»[11]
شریعتمداری و کودتا
یکی از مسایل مهمی که در جریان کودتای قطبزاده مطرح شد، شرکت «آیت الله شریعتمداری» از مراجع تقلید آن زمان در کودتا بود که منجر به سلب صلاحیت مرجعیت ایشان شد.[12] صادق قطبزاده در مصاحبهای تلویزیونی پس از دستگیری، رابطهی آیت الله شریعتمداری را با جریان کودتا افشا کرد. وی در این باره گفت: «... در بین مراجع فقط با واسطهای با شخص آیت الله شریعتمداری مسأله را در میان گذاشته بود ... من از طریق آن دو واسطه مطلع شده بودم که این مطالب - مسألهی اصل براندازی - به نظر ایشان رسیده بود.در دو سه ماه قبل یک بار آقای حجت الاسلام مهدوی رفتند آن جا و صحبت کرده بودند با ایشان و در مجموع برخورد آیت الله شریعتمداری بسیار برخورد محتاطانهای بود با کل مسأله. بعد وقتی که حجت الاسلام مهدوی تشریف برده بودند به خارج، من از حجت الاسلام آقای عبدالرضا حجازی خواستم مطلب را با حضرت آیت الله شریعتمداری در میان بگذارند و کلیات طرح را یعنی اصل کلیت طرح را با آقای حجازی در میان گذاشتم و آقای حجازی هم با آیت الله شریعتمداری - آن طوری که به من گفتند - مسأله را در میان گذاشته است و نقل قول از آقای حجازی است که ایشان گفتند که من قبل از انجام برنامه کاری نمیتوانم بکنم و بعد از انجام برنامه، بنده خود ایشان را تأیید میکنم و اقدام میکنم. این ماجرا گذشت... تا مجدداً آیت الله مهدوی آمدند. من مجدداً به آقای مهدوی گفتم و ایشان هم در مراجعت به من گفتند که نظر ایشان همان است و اگر براندازی انجام شد، ایشان تأیید خواهند کرد و اقدام خواهند کرد. البته یک دو روز بعدش آقای مهدوی پولی در حدود 500 هزار تومان به من دادند و تنها پولی بود که به من رسید و گفتند من بابت خرید منزل از آیت الله شریعتمداری گرفتم.»[13]
کشف کودتا
حدود یک سال و نیم پیش از کشف کودتا که آقای قطبزاده پس از چند روز دستگیری آزاد شد، اخباری مستند و گاه غیر مستند که حکایت از فعالیت ایشان برضد جمهوری اسلامی ایران مینمود، به دست میرسید. پس از دستگیری اعضای گروهک پارس (پاسداران رژیم سلطنت) یکی از کسانی که با این گروه همکاری میکرد و در همین رابطه اعدام شد به نام «عسگر مهاجر»، در بازجوییهایی که در تاریخ 27/3/1360 از وی انجام شد، معلوم گردید که با آقای قطبزاده ارتباط داشته و آقای قطبزاده مشغول جذب افراد ناراضی مانند اوست.پس از دستگیری گروهک سلطنت طلب «رضا زاده» یکی از افراد این گروه به نام «سرهنگ صیرفی» که در همین رابطه اعدام شد، در بازجویی ـ در تاریخ 5/7/1360 ـ ضمن اعترافاتی از یکی از همکاران قطبزاده نقل میکند که قطب زاده به همراهی تعدادی نظامی میخواهند حکومتی تشکیل بدهند که او نخست وزیر باشد. نقل کنندهی این سخن یکی از محافظین قطبزاده بوده که در رژیم سابق 17 سال از شاه محافظت نموده و اکنون به جرم همکاری با گروه رضا زاده، به حبس ابد محکوم شده است. به تدریج با پی گیریهایی که انجام میشد، فعالیتهای قطبزاده برضد جمهوری اسلامی ایران قطعیتر میگردید تا این که تعدادی از عناصر نظامی و غیر نظامی که قطبزاده میخواست با آنها همکاری کند و در این رابطه مبالغ زیادی پول جهت همکاری به آنها داده بود؛ مسؤولین را در جریان فعالیت گستردهی وی در رابطه با براندازی جمهوری اسلامی ایران قرار دادند.
اطلاعاتی که از این طریق میرسید حاکی از این بود که جریان آقای قطبزاده یک مسألهی ساده نیست، زیرا از نظر خارجی به بعضی از رژیمهای مرتجع منطقه و بعضی از کشورهای غربی و در رأس همهی آنها آمریکا متصل میشود و در داخل نیز به تعدادی روحانی نما و در رأس آنها آقای شریعتمداری ربط پیدا میکند و روابطی با بعضی از خانهای ایلات دارد و با بعضی در حال ارتباط است. تا این جا جریان اهمیت فوق العادهای نداشت زیرا از مرحلهی طرح و فرض و تصمیم کلی تجاوز نمیکرد و نیرویی هم که بخواهد با آنها همکاری انجام دهد، هر چند بسیار محدود و کوچک در اختیار آقای قطبزاده نبود. قابل ذکر است که تا این مرحله تعدادی از مسؤولین جمهوری اسلامی تصمیم داشتند وی را احضار نمایند و با اخذ اطلاعات وی در رابطه با همکاری داخلی و خارجیاش، او را از منجلاب نجات دهند.
این جریان از جایی اهمیت یافت که همزمان با شروع عملیات گستردهی رزمندگان اسلام علیه رژیم صدام، آقای قطبزاده پیشنهادهای تندی از قبیل ترور فرماندهی نیروی زمینی و اعضای شورای عالی دفاع را مطرح نمود و از همکاران خود به طور جدی میخواست که ترورها را به مرحلهی اجرا درآورند. مهمتر از موارد یاد شده، پیشنهاد ترور حضرت امام خمینی از سوی قطبزاده است. طبق نوارهایی که از جلسات آقای قطبزاده به دست آمد، مقارن با پیروزیهای غرورآفرین رزمندگان اسلام، نامبرده پیشنهاد ترور امام را مطرح و روی این مسأله سخت پافشاری میکند و امکاناتی از قبیل منزل و مبلغ 750 هزار تومان پول در این رابطه قرار میدهد.
«حجت الاسلام ری شهری» در این باره میگوید: «... تعدادی از مسؤولین کشور که در جریان این توطئه بودند، نظرشان این بود که قطبزاده را از این جهنم و از این آلودگی نجات بدهیم. نظر این بود که یک روز بخواهیمش و بگوییم این جریان را میدانیم و افرادی با تو هستند و میدانیم افرادی که از خارج و داخل در ارتباط با تو هستند، مشخص کن و بعد از این که همهی مسایل را گفت، آزادش کنیم تا این که این جریان پیش آمد. مقارن عملیات فتح الفتوح قرار شد، خانهی «شاه ویسی» را با کمک مهندس «فرزان» در اختیار این گروه قرار بدهند تا از آن جا کار را انجام دهند. این مسأله که مشخص شد و وقتی فهمیدیم این مرد این قدر کثیف است و میخواهد یک چنین خیانتی[14] به امت بکند - خیانتی که شاه حاضر نشد انجام دهد - وقتی مسأله به این شکل شد، تصمیم گرفتیم ایشان را باز داشت کنیم... »[15] پس از دستگیری، آقای قطبزاده تمامی اتهامها را مردود دانست ولی پس از اطلاع از این که مسؤولین کشور در جریان بودهاند، به جرم خود اعتراف کرد و کودتای او و همدستانش برضد نظام جمهوری اسلامی با شکست مواجه گردید.
اتهامهای قطب زاده
با توجه به اطلاعاتی که از فعالیتهای آقای قطبزاده پیش از دستگیری وی وجود داشت و اعترافهای او پس از دستگیری، پروندهی اتهامی او به سرعت تکمیل و به دادگاه ارسال شد. در تاریخ 23 مرداد 1361 دادگاه انقلاب اسلامی ارتش برای رسیدگی به اتهامهای وی تشکیل جلسه داد و اتهامهای قطبزاده به شرح زیر اعلام شد:1ـ رهبری کردن عدهای جهت براندزی نظام جمهوری اسلامی در زیر پوشش پیاده کردن جمهوری اسلامی واقعی؛
2ـ همکاری با چند گروه نظامی به منظور تحقق بخشیدن به اهداف شوم خود؛
3ـ تغذیهی مالی گروههای نظامی همکار؛
4ـ برقراری ارتباط و حتی همکاری و تهیهی پوشاک جهت مفسدین جریانهای شمال کشور؛
5ـ اعزام رابط جهت تماس با قشقاییها و درخواست کمک از آنها؛
6ـ اعزام نمایندگانی به خارج از کشور جهت گرفتن پول و اطلاعات برای براندازی؛
7ـ گرفتن مبلغ 600 هزار دلار از خارج از طریق «ویل آلون»؛
8ـ فرستادن «سیدمهدی مهدوی» به عنوان نمایندهی به عربستان برای گرفتن پول؛
9ـ برقراری ارتباط با جامعهی سوسیالیستها جهت براندازی و اعزام نمایندگانی نزد آنان؛
10ـ اعزام نمایندگانی نزد شریعتمداری برای جلب همکاری و تأیید وی؛
11ـ درخواست اسلحه از خارج با فرستادن لیستی مرکب از اقلام مورد نیاز؛
12ـ تهیهی طرح و به عهده گرفتن رهبری عملیات تسخیر مراکز سپاه، کمیتهها، رادیو و تلویزیون؛
13ـ تهیهی نقشهی چگونگی انهدام بیت امام و شروع به اقدام؛
14ـ قرار دادن دو منزل در اختیار بعضی از افراد گروه، یکی نزدیک بیت امام و دیگری خارج از جماران جهت دیده بانی و تخریب؛
15ـ اقدام جهت آزادی «اصغر مهاجر» یکی از بمب گذاران گروه پارس با دادن مبلغ 500 هزار ریال به عنوان رشوه؛
16ـ اقدام به آزادی یکی از منافقین و تلاش برای تهیهی گذرنامه و خروج او از کشور. [16]
سرنوشت رهبران کودتا
پس از دستگیری صادق قطبزاده، دادگاه انقلاب ارتش با توجه به اتهامهای وی، او را به عنوان یاغی و یکی از مصادیق بسیار روشن مفسد، محکوم به اعدام کرد. قطبزاده در آخرین لحظات اجرای حکم اعدامش، در جمع زندانیان اوین سخنرانی کرد و ضمن اعتراف به کودتا برضد جمهوری اسلامی، از اقدامهای خود اظهار پشیمانی و ندامت نمود. همچنین در پی افشای ارتباط آیت الله شریعتمداری با جریان قطبزاده و با توجه به سوابق حمایت ایشان از جریانهای مخالف نظام اسلامی، جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم در جلسهی مورخ 31/1/1361 عدم صلاحیت وی را برای مرجعیت تصویب کرد. قطبزاده که در تاریخ 17/1/61 بازداشت شده بود پس از 3 جلسه محاکمه بر اساس رأی دادگاه ارتش به اعدام محکوم شد و رأی صادره در شب 24 شهریور 1361 اجرا گردید.
پینوشتها:
1 ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کدهای 18287، 20369 و 8611
2 ـ خاطرات علی جنتی، به کوشش سعید فخر زاده، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص117.
3 ـ روزنامهی اطلاعات، 12/11/1357.
4 ـ سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج2 ، ص601
5ـ مهدی بازرگان، شورای انقلاب و دولت موقت، تهران نهضت آزادی ایران، 1360، ص 25 و 40
6ـ خاطرات علی جنتی، همان.
7ـ روزنامهی کیهان 8/2/1361.
8ـ همان 21/2/1361.
9ـ همان.
10ـ همان8/2/61.
11ـ همان.
12ـ محسن صالح، جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم از آغاز تاکنون، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ج دوم (فعالیت ها)، ص160- 159.
13- روزنامهی جمهوری اسلامی 20/8/1368.
14ـ منظور ترور حضرت امام خمینی است.
15- محمد محمدی ری شهری، خاطرهها، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383 جلد اول، ص425
16ـ ری شهری، پیشین.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}