تسلّط بر ذهن
معمولاً مشکل مردم در کمبود امکانات نیست، بلکه در نحوه ی اداره ی امکانات موجود است. می توان تجربیات مفید را تقویت کرد؛ می توان دلخوشی های کوچک زندگی را گرفت و آنها را در ذهن روشن تر و بزرگ تر جلوه گر ساخت. این
نویسنده: افسانه بوستانی کاشانی
معمولاً مشکل مردم در کمبود امکانات نیست، بلکه در نحوه ی اداره ی امکانات موجود است. می توان تجربیات مفید را تقویت کرد؛ می توان دلخوشی های کوچک زندگی را گرفت و آنها را در ذهن روشن تر و بزرگ تر جلوه گر ساخت. این کار به شما دیدی روشن تر می دهد و خود را سبک تر و شادتر احساس خواهید کرد.
شکسپیر: هیچ چیز به خودی خود، خوب یا بد نیست، فکر ما آن را خوب یا بد جلوه گر می سازد.
امپراتوری ما، مغز ماست؛ ما می توانیم امپراتوری خود را اداره کنیم، به شرط آن که بر نحوه ی تصوّرات ذهنی خود از زندگی، مسلّط شویم. ما نمی دانیم زندگی واقعاً چگونه است؛ تنها چیزی که می دانیم تجسّم ذهنیمان از امور است. اگر یک تصوّر منفی را به صورت روشن، درست و قوی به مغز بدهیم، مغز آن را به صورت خاطره ای بزرگ، روشن، قوی و بد در خود نگه می دارد؛ اما اگر تصویر منفی را کوچک و تاریک کنیم و حرکت و قدرت را از آن بگیریم، مغز نیز طبق همان الگو واکنش نشان خواهد داد. به جای این که تصاویر منفی، باعث ایجاد روحیات منفی در ما شوند، می توانیم آنها را کوچک و حقیر کنیم و نگذاریم برای ما ناراحتی زیادی ایجاد کنند. حالات یأس، افسردگی یا شادمانی فی نفسه موجود نیستند، بلکه جریاناتی هستند که ما آنها را آگاهانه یا ناآگاهانه از طریق تجسّم و تصوّرات ذهنی، صدا و گفت و گو یا رفتارهای جسمی در خود ایجاد می کنیم.
برای از بین بردن عادات بد و نامطلوب باید از روش جایگزینی استفاده کرد؛ یعنی عادت بد را در ذهن خود مجسّم کنیم به طوری که خود شاهد این رفتار هستیم (مثل ناخن جویدن)؛ بعد تصویری از حالت دلخواه را در ذهن مجسّم کنیم؛ این تصویر را بزرگ تر و واضح تر و روشن تر کنیم تا تصویر قبلی را بپوشاند. این کار را بارها انجام دهید تا مغز این الگو را بپذیرد، خواهید دید که این عادات از شما دور می شوند.
ذهن می تواند جداً از قوانین جهانی سرپیچی کند و به عقب برگردد. زمان قابل برگشت نیست؛ وقایع بعد از وقوع برگشت ناپذیرند، امّا ذهن می تواند آنها را به صورت اوّل برگرداند.
اگر می توانستیم تمام خاطرات خوب خود را به طور روشن، واضح، پررنگ، درشت و همراه با آواهای شاد و خوش آهنگ و با احساس گرم و نرم و یا با طعم و بویی خوش به یاد آوریم، زندگی تا چه حد لذّت بخش می شد.
همین طور چه خوب بود که خاطرات بد زندگی با تصویری محو، کوچک و بی رنگ، صدایی غیر قابل شنیدن و ظاهری ناملموس همراه بود. افراد موفّق می دانند که چگونه پیچ صدای خاطراتی را که به آنها کمک می کند، بازتر کنند و یا پیچ صدای خاطرات بد را ببندند. مقصود این نیست که مشکلات را نادیده بگیریم؛ مسائلی هست که باید به آنها توجّه شود؛ امّا کسانی هستند که صبح را به شب می رسانند در حالی 99 درصد اتّفاقاتی که برایشان افتاده، خوب و دلخواه بوده است، لیکن افسرده و عصبانی به منزل برمی گردند، چرا؟ چون یک درصد وقایع مطابق میل آنها نبوده است. آنها همین یک درصد را در ذهن خود روشن و بزرگ می کنند و بقیّه را کوچک، تیره و ناچیز جلوه گر می سازند.
یک مثل قدیمی می گوید: اگر می خواهید قدرتمند شوید، تظاهر کنید که قدرتمند هستید.
اگر جسم شما زنده، پرتحرّک و شاد باشد، روحیات شما نیز از آن تبعیّت می کند. بزرگ ترین تکیه گاه ما در هر موقعیّت، نیروی جسمی است؛ زیرا تأثیر آن سریع و بدون خطاست.
حالت جسمی و تصوّرات درونی، کلاً به هم مربوطند؛ تغییر یکی بلافاصله در دیگری دگرگونی ایجاد می کند. اگر در خود تغییرات جسمانی ایجاد نمایید، یعنی ژست ها، حرکات، نحوه ی تنفّس و لحن صدا را عوض کنید، بلافاصله تصوّرات درونی روحیه ی شما عوض می شود.
در حالت افسردگی، انرژی مثبت روحیه ی ما کاهش می یابد؛ وقتی جسم ما قوی و بشّاش باشد، روح ما نیز قوی و بشاش می گردد. در واقع هیچ حالت عاطفی و احساسی ای بدون تغییرات متناسب جسمانی ایجاد نمی شود. برای تغییر روحیه دو راه وجود دارد: یکی تغییر تصوّرات درونی و دیگری تغییرات فیزیولوژیکی. پس اگر می خواهید تغییری فوری در حالت روحی خود ایجاد کنید، راهش آن است که در حالات جسمی خود یعنی نحوه ی تنفّس، حالت بدن، حالت چهره، کیفیّت حرکات و نظایر آن تغییر لازم را به وجود آورید.
آیا اگر راست بایستید، شانه ها را عقب بکشید، نفس عمیق بکشید، بالا را نگاه کنید و خود را حرکت دهید، در این وضعیّت احساس افسردگی می کنید؟ در این وضعیّت جسم شما پیام هایی به مغز می دهد که هوشیار، شاداب و پرانرژی باشید و چنین می شود.
بعضی افراد می گویند که قادر به انجام کار معیّنی نیستیم. اگر آنها طوری رفتار کنند که گویی قادر به انجام آن کار هستند، طوری بایستند، طوری نفس بکشند و طوری قیافه بگیرند که گویی می دانند و می توانند این کار را انجام دهند، به راستی خواهند توانست آن را انجام دهند.
همان طور که طرز ایستادن، نفس کشیدن و به طور کلّی حالت جسمانیِ خود را اصلاح می کنند، فوراً احساس قدرت می نمایند. این روش همیشه موفّق خواهد بود؛ زیرا توانایی تغییر و اصلاح حالات جسمانی، خود قدرت شگفت آوری است.
کاری را در نظر بگیرید که تصوّر می کنید قادر به انجام آن نیستید، امّا مایلید که قدرت انجام آن را پیدا کنید. ببینید اگر توان انجام آن کار را داشتید، چگونه می ایستادید، چگونه صحبت می کردید و چگونه نفس می کشیدید. آن گاه بدن خود را در آن حالت قرار دهید و به تغییر روحیه دقّت کنید. اگر حالات بدن را در وضع مناسب نگه دارید، انگار توان انجام آن کار را دارا هستید. اگر احساس قدرت کنیم، کارهایی از ما ساخته است که در حالت ترس، ضعف و خستگی از ما برنمی آید.
مطالعات نشان داده در حالت افسردگی، سیستم ایمنی بدن نیز تحت تأثیر قرار می گیرد، کارآیی آن کم می شود و شماره ی گلبول های سفید خون پایین می آید.
«نرمان کازینز» در کتاب تشریح یک بیماری گفته که چگونه به کمک خنده به نحو معجزه آسایی از شرّ بیماری مزمن و خطرناکی رهایی یافته است.
هنگامی که می خندیم، عضلات بدنمان شل و سفت، ریه هایمان آکنده از هوا و ضربان قلب تندتر می شود و میزان جذب اکسیژن توسّط شش ها افزایش می یابد؛ در نتیجه بر جریان خون اکسیژن دار به مغز افزوده می شود. خنده سبب می شود که گره های عضلانی گشوده شود، درد و سفتی ماهیچه ها کاهش یابد و دستگاه ایمنی نیز تقویت گردد. موادّ شیمیایی تقویت کننده ی خُلق و خو (آندروفین ها) نیز درون مغز رها می شود و حال انسان را بهتر می کند، احساس سلامت، تن آرامی و رضایت خاطر به وجود می آورد و افسردگی را کاهش می دهد. افسردگی که ارتباط تنگاتنگی با عوامل فشار روانی دارد، با تقلیل موادّ شیمیایی نشاط انگیز مغز یعنی «سروتونین» و «نورآدرنالین» همراه است. ترشّح آندروفین بر اثر خنده و یا از راه ورزش اثر این کاهش را خنثی می سازد. به طور کلّی خنده شل کننده ی عمده ی عضلات است و رگ های خونی را منبسط می گرداند؛ در ضمن، دستگاه دفاعی بدن را تقویت می کند.
در صورت انسان 80 عضله وجود دارد که جریان خونی را که به مغز می رود، تنظیم می کنند؛ یعنی هنگام فعالیّت های شدید عضلانی مقدار خونی را که به مغز می رود، ثابت نگه می دارند و در هنگام ضرورت، ذخیره ی خون مغز را تغییر می دهد و به طور غیرمستقیم فعالیّت های مغز را تا حدودی کنترل می نمایند.
یک پزشک فرانسوی می گوید: «تغییرات چهره، عملاً احساسات انسان را عوض می کند.»
یک پروفسور روان کاو دانشگاه کالیفرنیا می گوید: «ما می دانیم که احساسات گوناگون در حالت چهره ی انسان منعکس می گردد، ولی اکنون دریافته ایم که برعکس هم هست؛ شما هر حالتی به چهره بدهید، کم و بیش دچار همان حالت می شوید. اگر هنگام درد و ناراحتی بخندید، ناراحتی شما رفع می شود و اگر به چهره ی خود حالت غمگین بدهید، در وجود خود احساس غمگینی می کنید.»
بعضی از استادان فن، اعتقاد دارند که تنها مراقبت از جسم کافی است. اگر جسم انسان به خوبی کار کند، نحوه ی کار مغز نیز بهتر خواهد شد.
اگر شما بگویید: «خوب، بله؛ به نظرم باید همین کار را کرد» و حالت جسمی شما مردّد و ضعیف باشد، مغز شما چگونه پیامی دریافت کند؟ مثل این که تصویر تلویزیون مرتّب پرش داشته باشد، تصویر به زحمت دیده می شود، اگر پیام های ارسالی شما به مغز ضعیف یا متضاد باشد، مغز به روشنی نمی داند چه باید بکند!
اگر بگویید: «حتماً این کار را می کنم» و حالت جسمی، وضع بدن، حالت چهره، وضع تنفّس، کیفیّت ژست و حرکات شما با آن کلمات هماهنگ باشد، قطعاً آن کار را می کنید.
اگر کلماتی که ادا می کنید، با حالت جسمی شما هماهنگ نباشند، نمی توانید قدم مؤثّری بردارید. اگر حرکات فرد موفّقی را دقیقاً و آینه وار تکرار کنید، همان بخش مغز خود را تحریک می نمایید و همان فکر و همان حالات به شما دست می دهد.
منبع: بوستانی کاشانی، افسانه، (1389)، تکنولوژی فکر: تأثیر افکار مثبت و منفی بر زندگی، کاشان، نشر مرسل.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}