چگونه اهداف را خلق کنیم؟!
به این قدرت هدف گذاری می گویند: اگر امشب هدف گذاری کنی، انسان دیگری می شوی و فردا با قدرت بیشتری پیش می روی. این هدف ها در تو چنان قدرتی ایجاد می کنند که خود را در آن مقام می بینی.
نویسنده: افسانه بوستانی کاشانی
به این قدرت هدف گذاری می گویند: اگر امشب هدف گذاری کنی، انسان دیگری می شوی و فردا با قدرت بیشتری پیش می روی. این هدف ها در تو چنان قدرتی ایجاد می کنند که خود را در آن مقام می بینی.
تصویر سازی ذهنی در موفقیّت بسیار مهم است؛ چرا که با آن تعامل فکر و بدن زیاد می شود. موفّق ترین و ثروتمندترین انسان ها کسانی هستند که تصاویر ذهنی را درباره ی آنچه می خواهند در آینده داشته باشند، در ذهن متبادر می سازند. پس برای ضمیر ناخودآگاه خود برنامه ریزی کن و به توانایی هایت ایمان داشته باش و خود را در موقعیّت موفّق شدن در مسیر هدف هایت ببین.
یکی از عوامل مهم در پیروزی بر هر نوع شکستی، تفکّر مثبت و پویاست. منفی باف ها با افکار منفی جهان پیرامون خود را به شکل منفی به حرکت وامی دارند و از این رو نتایج منفی نیز به دست می آورند؛ برعکس یک فرد مثبت می تواند با افکار مثبت همه چیز را مثبت کند و نتایج مثبتی نیز به دست آورد، همان طور که پرندگان هم نوع فوج فوج به گرد هم جمع می شوند، افکار همانند نیز با یکدیگر دارای ارتباط طبیعی هستند.
خلق حوادث در این جهان بر طبق این فرمول صورت می گیرد:
افکار منفی = نتایج منفی
افکار مثبت = نتایج مثبت
روان پزشکی می گفت: «در هر انسانی ذاتاً گرایش عمیقی برای تبدیل به آنچه معمولاً از خود تصوّر می کند، وجود دارد.» در واقع ما به تصوّر یا تصویری که از خودمان در ذهن داریم، تبدیل خواهیم شد.
«دکتر ماکسول مالتز» می گوید: «تخیّل، آینده ی ما را تعیین می کند. اگر تصوّرمان از خویش به شکل حقارت، نقص و یا ضعف باشد، به همین مصائب هم دچار می شویم؛ امّا در صورتی که بتوانیم این تصویر را تغییر دهیم، خود نیز عوض خواهیم شد و مفهوم شکست در ذهنمان جای خود را به اعتقاد به توانستن می دهد.»
پس برای رسیدن به هدف باید این مراحل را طی کرد:
1- برای خود هدفی مشخّص کنید. نباید هدفتان مبهم یا نامشخّص باشد؛ برای رسیدن به هر هدفی ضروری است که هدفتان معیّن، تعریف شده و دقیق باشد؛ بسیار دقیق.
2- دعا کنید هدفتان درست باشد؛ زیرا هیچ گاه چیزی نادرست به نتیجه ی درست نخواهد رسید.
3- این هدف را در ذهن آگاهتان بکارید. تصویری از هدفتان در ذهن ساخته و آن را آن قدر مرور کنید تا به ذهن ناخودآگاهتان نیز وارد شود؛ در این صورت به هدفتان خواهید رسید؛ چرا که تمام وجود شما را تسخیر کرده و در وجود شماست.
4- پس از انجام تمام این مراحل، هدفی که در نظر گرفته اید همه ی وجودتان را دربر می گیرد؛ افکارتان، تلاشتان، تخیّلتان و ابداعاتتان، همه در جهت دست یافتن به این هدف خواهند بود.
5- تلاش کنید، تلاش کنید و تلاش کنید.
6- هیچ وقت هدفتان را رها نکنید، پیشروی کنید؛ پیشروی کنید. بدانید که می توانید؛ اگر باور کنید، می توانید.
7- در تمام طول زندگی، هر روز به خودتان بگویید که هیچ گاه به ضعف فکر نمی کنم، لزومی ندارد که به آن فکر کنم. آن قدر این جمله را برای خود تکرار کنید تا آن را باور نمایید.
بعضی از افراد هدفی را در نظر می گیرند، تلاش می کنند و برای رسیدن به آن مدّت زمانی تمام نیروهای خود را بسیج می کنند، بدون وقفه و خستگی تلاش می کنند، ذهن خود را متمرکز می سازند و به همه ی عوامل مزاحم «نه» می گویند؛ ولی متأسّفانه بعد از مدّتی این انگیزه کاهش می یابد تا جایی که دست از فعالیّت می کشند به گونه ای که گویی هدفی وجود نداشته؛ زیرا انگیزه های این افراد، انگیزه های پایداری نیست. برای این که به هدفی برسیم، باید تلاش مستمر داشته باشیم و سعی و تلاش مستمر نیز به انگیزه ی محکم و پایدار نیاز دارد. انسان ها با انگیزه ها حرکت می کنند. صرف داشتن هدف فایده ای ندارد؛ باید بهایی برایش پرداخت. اگر برای قبولی در دانشگاه چند صباحی زود از خواب بیدار شدی و ساعات متمادی مطالعه کردی، ممکن است در اثر کم شدن انگیزه این تلاش رو به کاهش گذارد. کسی که در ابتدا فلان رشته ی خوب و فلان دانشگاه معتبر را برای ادامه تحصیل در نظر داشت، بعد از مدّتی می گوید: «دانشگاه آزاد هم بد نیست»؛ که متأسّفانه گاهی بعضی از افراد به چنین دانشگاهی هم راه نمی یابند؛ زیرا انگیزه های تلاش و خواندن روز به روز کم تر می شود.
برای موفّق شدن در هر کاری به یک انگیزه ی محکم نیاز داریم که پشت هدف باشد و تا رسیدن به هدف ما را رها نکند. برای ایجاد این انگیزه می توانیم از مکانیزم رنج و لذّت (Pain and Plajer) استفاده کنیم.
این مکانیزم می گوید: برای رسیدن به لذّت، از خود تصویری خلق کن و در ذهن خود داشته باش؛ مثلاً فرض کن که در دانشگاه قبول و در رشته و دانشگاه موردعلاقه ات مشغول به تحصیل می شوی، تمام خوبی ها و لذّات آن را برای خود تصویر کن و خودت را در آن جایگاه ببین و به خود بگو: «این تویی هنگامی که به هدفت رسیده ای و این مقام از آن تو خواهد بود زمانی که تلاش مستمر داشته باشی»؛ سپس تصویر دیگری در ذهن خود خلق کن؛ از خودت تصویری از زمانی که به هدفت نرسیده ای (مثلاً قبولی در دانشگاه) به وجود بیاور. هرچه می توانی این تصویر را زشت و بد خلق کن؛ تمام رنج ها و حالت های بدی را که هنگام نرسیدن به هدفت در تو ایجاد خواهد شد، به تصویر بکش و به خود بگو: «این تویی هنگامی که در دانشگاه قبول نشده ای.» ( فرار از یک رنج)؛ این دو تصویر را در ذهن خود نگه دار و زمانی که می خواهی صبح زود برای خواندن دروس از خواب بیدار شوی، ولی تنبلی به سراغت آمده، تصویر زشتی را که از قبول نشدن برای خود ساخته ای جلوی چشمت بیاور و خود را ملامت کن و بعد تصویر زیبایی از هنگامی که موفّق شدی، نمودار ساز و بگو: «این منم در دنیایی از زیبایی، پیشرفت، شهرت و ثروت». وقتی خود را این گونه دیدی، انگیزه ی تو برای شروع دوباره و فعالیّت، زیادتر می شود و این انگیزه ی بسیار خوبی است که تا آخر کار و تا رسیدن به هدف تو را همراهی می کند. این مکانیزم بسیار کاربردی است.
اگر تصویر مورد نظرت را در ذهن خلق می کنی، این تخیّل را رها نساز؛ خیلی از مردم وقتی برای به دست آوردن چیزی و یا رسیدن به یک موفقیّت آن را در ذهن خود تخیّل می کنند، بعد از مدّتی آن را رها می سازند؛ ولی تفاوت انسان های موفّق با دیگران این است که تخیّل موفقیّت را از ذهن خود دور نمی سازند، با آن تخیّل زندگی می کنند و آن را تجزیه و تحلیل می کنند، سپس این تخیّل رؤیاپردازانه و پردازش شده به فکر تبدیل می شود؛ با خودشان فکر می کنند که خدایا آیا می شود که روزی به فلان موفقیّت برسم؟ این برای آنها یک آرزو می شود. انسان های موفّق روی آرزوهایشان کار می کنند؛ با خود می گوید: «مگر آنهایی که به فلان موفقیّت دست یافته اند، چگونه این کار را انجام داده اند؟! اگر افراد دیگر توانستند موفّق شوند، چرا من نتوانم؟» حالا آرزوی آنها به این امید تبدیل می شود که آری، می توانند موفّق شوند. پس در فرایند و پروسه ای، تخیّل به فکر، فکر به آرزو و آرزو به امید تبدیل می شود.
برای انسان بزرگ و موفّقی که می داند هرچه را بخواهد، با تلاش، فعالیّت و توکّل به خدا می تواند به دست آورد و می داند که وقتی چیزی را با تمام وجود بخواهد، تمام کائنات در خدمت او قرار می گیرند، این امید و آرزو به یک خواسته تبدیل می شود؛ الآن دیگر هدف، جدّی تر شده و با تمام وجود این موفقیّت را می خواهد.
وقتی آنها روی خواسته شان کار می کنند (مثلاً فلان رتبه و فلان دانشگاه را جلوی خود می بینند)، کم کم این خواسته ی آنها به یک اشتیاق سوزان تبدیل می شود. خواب و خوراک، شب و روز و تمام زندگی شان وقف رسیدن به این خواسته می شود و این است داستان موفقیّت افراد پیشرو و موفّق که به صورت نمودار زیر نشان داده می شود.
اشتیاق سوزان + اقدام + ایمان به موفقیّت = هدف = موفقیّت
انسان باید در مسیر کمال حرکت کند و با طی این مسیر می تواند به موفقیّت برسد.
اصل انتظار می گوید: در زندگی چیزی نصیب شما می شود که منتظرش هستید. انسان هایی که منتظر موفقیّت ها هستند، موفّق می شوند و انسان هایی که منتظر بدبختی یا اتّفاقات ناخوشایند هستند، همان گونه برایشان پیش می آید. این قانون است.
تا کی به انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت به پا کنیم
کسانی که به راحتی می خندند، نقطه ی مثبت زندگی را بیشتر می بینند تا نقاط منفی را.
کسانی که در زندگی و در اندیشه های خود هدفی را طرّاحی می کنند و با این اندیشه به پیش می روند، کسانی هستند که آینده ای بسیار خوب در انتظارشان است.
تحقیقی در دانشگاه یِیل آمریکا - از بزرگ ترین دانشگاه های آمریکا - در مورد هدف انجام شده است. طبق این تحقیق، در سال 1952محقّقین به سراغ 1000 نفر از دانشجویان این دانشگاه که از رشته های مختلف بودند، رفتند و از تک تک آنها سؤال کردند که آیا در زندگی هدف و برنامه ای دارند و بعد از فارغ التحصیلی با چه هدف و برنامه ای وارد اجتماع خواهند شد؟! از این هزار نفر فقط 3 درصد یعنی 30 نفر پاسخ دادند که ما برای آینده و زندگی خود با طرح، هدف و برنامه وارد اجتماع می شویم و 97 درصد یعنی 970 نفر گفتند که ما هدف و برنامه ای برای آینده نداریم و وارد جامعه می شویم تا ببینیم چه پیش می آید!
به هر حال محقّقین، افراد موردنظر را تا 20 سال دنبال کردند و بعد از این مدّت دوباره از آنها سؤال کردند که چه کارهایی انجام داده اند و چه دستاوردهای علمی و مادّی ای داشته اند؟ بعد از این تجزیه و تحلیل متوجّه شدند که 30 نفری که برای زندگی خود هدف داشتند، مجموعه ی دستاوردهایشان از نظر علمی، شغلی، ثروت و زندگی شخصی از 970 نفر دیگر که بدون هدف بودند، بیشتر است و دریافتند که کسانی که هدف و برنامه دارند، به فردایشان با فکر مثبت می اندیشند و می دانند چه می خواهند، در زندگی موفّق ترند.
انسان سالم، انسانی است که مثبت های زندگی را می بیند. او آنچه را در زندگی دارد، می بیند.
ماهیگیر حرفه ای هر وقت ماهی به قلابش گیر می کرد، صرف نظر از این که اندازه ی ماهی کوچک بود یا بزرگ، آن را داخل سطل پر از یخ می انداخت تا پایان روز آن را به خانه ببرد، امّا ماهیگیر تازه کار که اتّفاقاً خیلی هم خوش شانس بود، هر وقت قلاب را به آب می انداخت، ماهی بزرگ شکار می کرد؛ امّا در مقابل چشمان حیرت زده ماهیگیر حرفه ای، ماهی های بزرگ را جلوی سگش می انداخت تا بخورد و خودش فقط ماهی های کوچک و ریز را داخل سطل نگه می داشت.
مدّتی گذشت و ماهیگیر حرفه ای نتوانست ساکت بماند، به همین دلیل با حیرت از ماهیگیر تازه کار پرسید: چرا ماهی های درشت را هدر می دهی؟ هیچ می دانی صید این ماهی های درشت، بزرگ ترین آرزوی هر ماهیگیری است؟!
ماهیگیر تازه کار آهی کشید و با تأسّف سری تکان داد و همانند عاقلان نگاهش را به آسمان دوخت و پاسخ داد: من هم حیفم می آید، امّا چه کنم که در آشپزخانه ام ماهی تابه ی کوچکی دارم که ماهی بزرگ در آن جا نمی شود. به همین خاطر مجبورم فقط ماهی های کوچک را با خودم ببرم تا بتوانم آنها را در ماهی تابه سرخ کنم؛ دلیلش فقط همین است.
به نظر شما آنها که فرصت های بزرگ و طلایی زندگی خود را به راحتی از دست می دهند و فقط به دلیل نداشتن ظرفیّت کافی در آن زمان، خود را از میدان رقابت کنار می کشند تا بی کفایت ها و بی هنران حقّ آنها را به نفع خود مصادره کنند و بدون هیچ هنری از زندگی بهره جویند، از ماهیگیر تازه کار قصّه ی ما چیزی کم دارند؟!!
چند نفر را می شناسید که توانایی و استعداد زیادی دارند، امّا به صورت روزمزد با حدّاقل درآمد می سازند و با وجود سختی و زحمت و رنج زیادی که می کشند، به دلیل آن که ظرف ایمان و باورشان نسبت به
موفقیّت کوچک است، جرأت خودنمایی و آشکار کردن توانمندی های خود را ندارند؟
باید به این که حقّ تک تک ما عالی ترین و بهترین شرایط زندگی است، باور داشته باشیم. باید به این جمله ی کلیدی که هرچه باشیم ناتوان تر و نالایق تر از دیگران نیستیم، اعتقاد قلبی پیدا کنیم.
اکنون که ظرفمان کوچک است، دلیل نمی شود فرصت های طلایی را نادیده بگیریم. خالق هستی شاید به بعضی از اشخاص فعلاً به طور موقّت ظرف های کوچکی داده باشد، امّا در عین حال هم زمان با آن صدها استعداد و توانمندی و فرصت طلایی نیز پیش پای این اشخاص گذاشته تا بتوانند ضعف کوچک بودن ظرف های خود را در اندک مدّتی برطرف سازند و به مراتب عالی دست پیدا کنند.
از خالق هستی بخواه تا دلت را به اندازه ی تمام دنیا وسیع سازد تا تو بتوانی به جرأتی بی نهایت دست پیدا کنی. با دل موش حتّی اگر پوست شیر هم به تن کنی، کاری از تو برنمی آید. از خالق هستی بخواه دل شیر به تو بدهد. دلت که بزرگ شود، پوست شیر خود به خود پیدا می شود و نگاه تو آسمان های بزرگ تر و دوردست تری را نشانه خواهد گرفت.
منبع: بوستانی کاشانی، افسانه، (1389)، تکنولوژی فکر: تأثیر افکار مثبت و منفی بر زندگی، کاشان، نشر مرسل.
تصویر سازی ذهنی در موفقیّت بسیار مهم است؛ چرا که با آن تعامل فکر و بدن زیاد می شود. موفّق ترین و ثروتمندترین انسان ها کسانی هستند که تصاویر ذهنی را درباره ی آنچه می خواهند در آینده داشته باشند، در ذهن متبادر می سازند. پس برای ضمیر ناخودآگاه خود برنامه ریزی کن و به توانایی هایت ایمان داشته باش و خود را در موقعیّت موفّق شدن در مسیر هدف هایت ببین.
یکی از عوامل مهم در پیروزی بر هر نوع شکستی، تفکّر مثبت و پویاست. منفی باف ها با افکار منفی جهان پیرامون خود را به شکل منفی به حرکت وامی دارند و از این رو نتایج منفی نیز به دست می آورند؛ برعکس یک فرد مثبت می تواند با افکار مثبت همه چیز را مثبت کند و نتایج مثبتی نیز به دست آورد، همان طور که پرندگان هم نوع فوج فوج به گرد هم جمع می شوند، افکار همانند نیز با یکدیگر دارای ارتباط طبیعی هستند.
خلق حوادث در این جهان بر طبق این فرمول صورت می گیرد:
افکار منفی = نتایج منفی
افکار مثبت = نتایج مثبت
روان پزشکی می گفت: «در هر انسانی ذاتاً گرایش عمیقی برای تبدیل به آنچه معمولاً از خود تصوّر می کند، وجود دارد.» در واقع ما به تصوّر یا تصویری که از خودمان در ذهن داریم، تبدیل خواهیم شد.
«دکتر ماکسول مالتز» می گوید: «تخیّل، آینده ی ما را تعیین می کند. اگر تصوّرمان از خویش به شکل حقارت، نقص و یا ضعف باشد، به همین مصائب هم دچار می شویم؛ امّا در صورتی که بتوانیم این تصویر را تغییر دهیم، خود نیز عوض خواهیم شد و مفهوم شکست در ذهنمان جای خود را به اعتقاد به توانستن می دهد.»
پس برای رسیدن به هدف باید این مراحل را طی کرد:
1- برای خود هدفی مشخّص کنید. نباید هدفتان مبهم یا نامشخّص باشد؛ برای رسیدن به هر هدفی ضروری است که هدفتان معیّن، تعریف شده و دقیق باشد؛ بسیار دقیق.
2- دعا کنید هدفتان درست باشد؛ زیرا هیچ گاه چیزی نادرست به نتیجه ی درست نخواهد رسید.
3- این هدف را در ذهن آگاهتان بکارید. تصویری از هدفتان در ذهن ساخته و آن را آن قدر مرور کنید تا به ذهن ناخودآگاهتان نیز وارد شود؛ در این صورت به هدفتان خواهید رسید؛ چرا که تمام وجود شما را تسخیر کرده و در وجود شماست.
4- پس از انجام تمام این مراحل، هدفی که در نظر گرفته اید همه ی وجودتان را دربر می گیرد؛ افکارتان، تلاشتان، تخیّلتان و ابداعاتتان، همه در جهت دست یافتن به این هدف خواهند بود.
5- تلاش کنید، تلاش کنید و تلاش کنید.
6- هیچ وقت هدفتان را رها نکنید، پیشروی کنید؛ پیشروی کنید. بدانید که می توانید؛ اگر باور کنید، می توانید.
7- در تمام طول زندگی، هر روز به خودتان بگویید که هیچ گاه به ضعف فکر نمی کنم، لزومی ندارد که به آن فکر کنم. آن قدر این جمله را برای خود تکرار کنید تا آن را باور نمایید.
بعضی از افراد هدفی را در نظر می گیرند، تلاش می کنند و برای رسیدن به آن مدّت زمانی تمام نیروهای خود را بسیج می کنند، بدون وقفه و خستگی تلاش می کنند، ذهن خود را متمرکز می سازند و به همه ی عوامل مزاحم «نه» می گویند؛ ولی متأسّفانه بعد از مدّتی این انگیزه کاهش می یابد تا جایی که دست از فعالیّت می کشند به گونه ای که گویی هدفی وجود نداشته؛ زیرا انگیزه های این افراد، انگیزه های پایداری نیست. برای این که به هدفی برسیم، باید تلاش مستمر داشته باشیم و سعی و تلاش مستمر نیز به انگیزه ی محکم و پایدار نیاز دارد. انسان ها با انگیزه ها حرکت می کنند. صرف داشتن هدف فایده ای ندارد؛ باید بهایی برایش پرداخت. اگر برای قبولی در دانشگاه چند صباحی زود از خواب بیدار شدی و ساعات متمادی مطالعه کردی، ممکن است در اثر کم شدن انگیزه این تلاش رو به کاهش گذارد. کسی که در ابتدا فلان رشته ی خوب و فلان دانشگاه معتبر را برای ادامه تحصیل در نظر داشت، بعد از مدّتی می گوید: «دانشگاه آزاد هم بد نیست»؛ که متأسّفانه گاهی بعضی از افراد به چنین دانشگاهی هم راه نمی یابند؛ زیرا انگیزه های تلاش و خواندن روز به روز کم تر می شود.
برای موفّق شدن در هر کاری به یک انگیزه ی محکم نیاز داریم که پشت هدف باشد و تا رسیدن به هدف ما را رها نکند. برای ایجاد این انگیزه می توانیم از مکانیزم رنج و لذّت (Pain and Plajer) استفاده کنیم.
ماهیّت این مکانیزم چیست؟
انسان ها فطرتاً هر کاری انجام می دهند، یا برای رسیدن به یک لذّت است و یا برای فرار از یک رنج؛ مثلاً اگر به فرد نیازمندی کمک می کنیم، برای این است که به یک لذّت درونی برسیم و یا اگر نیمه شب برای خواندن نماز شب از خواب بیدار می شویم، برای رسیدن به وصال محبوب و لذّت بردن از آن است.این مکانیزم می گوید: برای رسیدن به لذّت، از خود تصویری خلق کن و در ذهن خود داشته باش؛ مثلاً فرض کن که در دانشگاه قبول و در رشته و دانشگاه موردعلاقه ات مشغول به تحصیل می شوی، تمام خوبی ها و لذّات آن را برای خود تصویر کن و خودت را در آن جایگاه ببین و به خود بگو: «این تویی هنگامی که به هدفت رسیده ای و این مقام از آن تو خواهد بود زمانی که تلاش مستمر داشته باشی»؛ سپس تصویر دیگری در ذهن خود خلق کن؛ از خودت تصویری از زمانی که به هدفت نرسیده ای (مثلاً قبولی در دانشگاه) به وجود بیاور. هرچه می توانی این تصویر را زشت و بد خلق کن؛ تمام رنج ها و حالت های بدی را که هنگام نرسیدن به هدفت در تو ایجاد خواهد شد، به تصویر بکش و به خود بگو: «این تویی هنگامی که در دانشگاه قبول نشده ای.» ( فرار از یک رنج)؛ این دو تصویر را در ذهن خود نگه دار و زمانی که می خواهی صبح زود برای خواندن دروس از خواب بیدار شوی، ولی تنبلی به سراغت آمده، تصویر زشتی را که از قبول نشدن برای خود ساخته ای جلوی چشمت بیاور و خود را ملامت کن و بعد تصویر زیبایی از هنگامی که موفّق شدی، نمودار ساز و بگو: «این منم در دنیایی از زیبایی، پیشرفت، شهرت و ثروت». وقتی خود را این گونه دیدی، انگیزه ی تو برای شروع دوباره و فعالیّت، زیادتر می شود و این انگیزه ی بسیار خوبی است که تا آخر کار و تا رسیدن به هدف تو را همراهی می کند. این مکانیزم بسیار کاربردی است.
اگر تصویر مورد نظرت را در ذهن خلق می کنی، این تخیّل را رها نساز؛ خیلی از مردم وقتی برای به دست آوردن چیزی و یا رسیدن به یک موفقیّت آن را در ذهن خود تخیّل می کنند، بعد از مدّتی آن را رها می سازند؛ ولی تفاوت انسان های موفّق با دیگران این است که تخیّل موفقیّت را از ذهن خود دور نمی سازند، با آن تخیّل زندگی می کنند و آن را تجزیه و تحلیل می کنند، سپس این تخیّل رؤیاپردازانه و پردازش شده به فکر تبدیل می شود؛ با خودشان فکر می کنند که خدایا آیا می شود که روزی به فلان موفقیّت برسم؟ این برای آنها یک آرزو می شود. انسان های موفّق روی آرزوهایشان کار می کنند؛ با خود می گوید: «مگر آنهایی که به فلان موفقیّت دست یافته اند، چگونه این کار را انجام داده اند؟! اگر افراد دیگر توانستند موفّق شوند، چرا من نتوانم؟» حالا آرزوی آنها به این امید تبدیل می شود که آری، می توانند موفّق شوند. پس در فرایند و پروسه ای، تخیّل به فکر، فکر به آرزو و آرزو به امید تبدیل می شود.
برای انسان بزرگ و موفّقی که می داند هرچه را بخواهد، با تلاش، فعالیّت و توکّل به خدا می تواند به دست آورد و می داند که وقتی چیزی را با تمام وجود بخواهد، تمام کائنات در خدمت او قرار می گیرند، این امید و آرزو به یک خواسته تبدیل می شود؛ الآن دیگر هدف، جدّی تر شده و با تمام وجود این موفقیّت را می خواهد.
وقتی آنها روی خواسته شان کار می کنند (مثلاً فلان رتبه و فلان دانشگاه را جلوی خود می بینند)، کم کم این خواسته ی آنها به یک اشتیاق سوزان تبدیل می شود. خواب و خوراک، شب و روز و تمام زندگی شان وقف رسیدن به این خواسته می شود و این است داستان موفقیّت افراد پیشرو و موفّق که به صورت نمودار زیر نشان داده می شود.
اشتیاق سوزان + اقدام + ایمان به موفقیّت = هدف = موفقیّت
انسان باید در مسیر کمال حرکت کند و با طی این مسیر می تواند به موفقیّت برسد.
اصل انتظار می گوید: در زندگی چیزی نصیب شما می شود که منتظرش هستید. انسان هایی که منتظر موفقیّت ها هستند، موفّق می شوند و انسان هایی که منتظر بدبختی یا اتّفاقات ناخوشایند هستند، همان گونه برایشان پیش می آید. این قانون است.
تا کی به انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت به پا کنیم
کسانی که به راحتی می خندند، نقطه ی مثبت زندگی را بیشتر می بینند تا نقاط منفی را.
کسانی که در زندگی و در اندیشه های خود هدفی را طرّاحی می کنند و با این اندیشه به پیش می روند، کسانی هستند که آینده ای بسیار خوب در انتظارشان است.
تحقیقی در دانشگاه یِیل آمریکا - از بزرگ ترین دانشگاه های آمریکا - در مورد هدف انجام شده است. طبق این تحقیق، در سال 1952محقّقین به سراغ 1000 نفر از دانشجویان این دانشگاه که از رشته های مختلف بودند، رفتند و از تک تک آنها سؤال کردند که آیا در زندگی هدف و برنامه ای دارند و بعد از فارغ التحصیلی با چه هدف و برنامه ای وارد اجتماع خواهند شد؟! از این هزار نفر فقط 3 درصد یعنی 30 نفر پاسخ دادند که ما برای آینده و زندگی خود با طرح، هدف و برنامه وارد اجتماع می شویم و 97 درصد یعنی 970 نفر گفتند که ما هدف و برنامه ای برای آینده نداریم و وارد جامعه می شویم تا ببینیم چه پیش می آید!
به هر حال محقّقین، افراد موردنظر را تا 20 سال دنبال کردند و بعد از این مدّت دوباره از آنها سؤال کردند که چه کارهایی انجام داده اند و چه دستاوردهای علمی و مادّی ای داشته اند؟ بعد از این تجزیه و تحلیل متوجّه شدند که 30 نفری که برای زندگی خود هدف داشتند، مجموعه ی دستاوردهایشان از نظر علمی، شغلی، ثروت و زندگی شخصی از 970 نفر دیگر که بدون هدف بودند، بیشتر است و دریافتند که کسانی که هدف و برنامه دارند، به فردایشان با فکر مثبت می اندیشند و می دانند چه می خواهند، در زندگی موفّق ترند.
انسان سالم، انسانی است که مثبت های زندگی را می بیند. او آنچه را در زندگی دارد، می بیند.
ظرف ایمان و باورمان را بزرگ تر کنیم
دو نفر کنار دریاچه ای، با قلاب، ماهیگیری می کردند. یکی از آنها ماهیگیری حرفه ای و بسیار باتجربه بود و دیگری فردی مبتدی و تازه کار که با سگش به ماهیگیری آمده بود.ماهیگیر حرفه ای هر وقت ماهی به قلابش گیر می کرد، صرف نظر از این که اندازه ی ماهی کوچک بود یا بزرگ، آن را داخل سطل پر از یخ می انداخت تا پایان روز آن را به خانه ببرد، امّا ماهیگیر تازه کار که اتّفاقاً خیلی هم خوش شانس بود، هر وقت قلاب را به آب می انداخت، ماهی بزرگ شکار می کرد؛ امّا در مقابل چشمان حیرت زده ماهیگیر حرفه ای، ماهی های بزرگ را جلوی سگش می انداخت تا بخورد و خودش فقط ماهی های کوچک و ریز را داخل سطل نگه می داشت.
مدّتی گذشت و ماهیگیر حرفه ای نتوانست ساکت بماند، به همین دلیل با حیرت از ماهیگیر تازه کار پرسید: چرا ماهی های درشت را هدر می دهی؟ هیچ می دانی صید این ماهی های درشت، بزرگ ترین آرزوی هر ماهیگیری است؟!
ماهیگیر تازه کار آهی کشید و با تأسّف سری تکان داد و همانند عاقلان نگاهش را به آسمان دوخت و پاسخ داد: من هم حیفم می آید، امّا چه کنم که در آشپزخانه ام ماهی تابه ی کوچکی دارم که ماهی بزرگ در آن جا نمی شود. به همین خاطر مجبورم فقط ماهی های کوچک را با خودم ببرم تا بتوانم آنها را در ماهی تابه سرخ کنم؛ دلیلش فقط همین است.
به نظر شما آنها که فرصت های بزرگ و طلایی زندگی خود را به راحتی از دست می دهند و فقط به دلیل نداشتن ظرفیّت کافی در آن زمان، خود را از میدان رقابت کنار می کشند تا بی کفایت ها و بی هنران حقّ آنها را به نفع خود مصادره کنند و بدون هیچ هنری از زندگی بهره جویند، از ماهیگیر تازه کار قصّه ی ما چیزی کم دارند؟!!
چند نفر را می شناسید که توانایی و استعداد زیادی دارند، امّا به صورت روزمزد با حدّاقل درآمد می سازند و با وجود سختی و زحمت و رنج زیادی که می کشند، به دلیل آن که ظرف ایمان و باورشان نسبت به
موفقیّت کوچک است، جرأت خودنمایی و آشکار کردن توانمندی های خود را ندارند؟
باید به این که حقّ تک تک ما عالی ترین و بهترین شرایط زندگی است، باور داشته باشیم. باید به این جمله ی کلیدی که هرچه باشیم ناتوان تر و نالایق تر از دیگران نیستیم، اعتقاد قلبی پیدا کنیم.
اکنون که ظرفمان کوچک است، دلیل نمی شود فرصت های طلایی را نادیده بگیریم. خالق هستی شاید به بعضی از اشخاص فعلاً به طور موقّت ظرف های کوچکی داده باشد، امّا در عین حال هم زمان با آن صدها استعداد و توانمندی و فرصت طلایی نیز پیش پای این اشخاص گذاشته تا بتوانند ضعف کوچک بودن ظرف های خود را در اندک مدّتی برطرف سازند و به مراتب عالی دست پیدا کنند.
از خالق هستی بخواه تا دلت را به اندازه ی تمام دنیا وسیع سازد تا تو بتوانی به جرأتی بی نهایت دست پیدا کنی. با دل موش حتّی اگر پوست شیر هم به تن کنی، کاری از تو برنمی آید. از خالق هستی بخواه دل شیر به تو بدهد. دلت که بزرگ شود، پوست شیر خود به خود پیدا می شود و نگاه تو آسمان های بزرگ تر و دوردست تری را نشانه خواهد گرفت.
منبع: بوستانی کاشانی، افسانه، (1389)، تکنولوژی فکر: تأثیر افکار مثبت و منفی بر زندگی، کاشان، نشر مرسل.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}