مقصد نزدیک است...
حتماً تا حالا برایت پیش آمده که چیزی را از ته دل و با تمام وجودت بخواهی. آرزویی که ذرّه ذرّه ی وجودت نیاز به داشتن آن را فریاد می زند. همان آرزویی که دلت به خاطر آن می تپد و به امید رسیدن به آن نفس می کشی و در رؤیاهایت
نویسنده: افسانه بوستانی کاشانی
حتماً تا حالا برایت پیش آمده که چیزی را از ته دل و با تمام وجودت بخواهی. آرزویی که ذرّه ذرّه ی وجودت نیاز به داشتن آن را فریاد می زند. همان آرزویی که دلت به خاطر آن می تپد و به امید رسیدن به آن نفس می کشی و در رؤیاهایت همیشه دنبال آن هستی؛ همان که دلیل زنده بودن تو و بزرگ ترین امیدت است. هر چیز بهایی دارد؛ بهای خواستن تو چقدر است؟ چه بهایی برای دریافت خواسته ات می پردازی؟ از چه چیز ارزشمند و عزیزی برای رسیدن به آن می گذری و مایه می گذاری؟
اگر برای رسیدن به همان رؤیای شیرینی که نمی توانی فراموشش کنی، خواستنی از عمق وجود داشته باشی، نتوانستن و نشدن سرش نمی شود. مگر بچّگی ات را فراموش کرده ای که وقتی یک عروسک یا یک ماشین پشت ویترین اسباب بازی فروشی توجّهت را جلب می کرد، هیچ منطقی پاهای مصمّم تو را برای گذشتن از آن خواسته مردّد نمی کرد.
تو آن عروسک یا ماشین را می خواستی؛ آن طور می خواستی که هیچ چیزی منصرفت نمی کرد؛ آن طور پای آن می ایستادی که صاحب اوّل و آخرش فقط خودت بودی.
چه طور در آن لحظه، «نمی شود و نمی توانم و حالا و بعد» پدر و مادرت را نمی فهمیدی و قبول نمی کردی؟ طوری آن را می خواستی که نشدن برایت بی معنی بود؛ آیا تکان نخوردن، سفت و سخت ایستادن و پافشاری ات را جلوی آن اسباب بازی فروشی تا لحظه ای که به آن برسی، از یاد بردی؟!
چه طور یادت رفته که خواستن، نتوانستن نمی پذیرد؟ اشتیاق رسیدن به یک آرزوی قلبی نتوانستن و نشدن نمی فهمد. خواستن فقط یک معنا دارد آن هم توانستن است. چه طور شد که امروز ما بدون این که متوجّه بشویم، نخواستن را با نتوانستن اشتباه گرفته ایم؟ چون به درستی پی نبرده ایم آن جا که نتوانسته ایم، به سبب این بوده که واقعاً نخواسته بوده ایم؛ اگر فقط بخواهی و باور کنی که به آن می رسی، همه ی قانونمندی های کائنات با تو همسو می شوند. خواستن به تو نیرو و انرژی می دهد، تمام درهای بسته را به رویت باز می کند و تو را به تلاشی تجهیز می کند که با قدرتی عظیم فقط روی یک نقطه متمرکز شوی و بی شک به کامیابی برسی؛ مهم ایمان و اعتقاد تو به خواسته ات است. هیچ قدرتی تاب ایستادن مقابل خواسته ی قلبی تو را ندارد. اگر عشق به آرزو و هدف در آن حدّ متعالی و بالای خودش باشد، اگر آرزوی رسیدن به خواسته ات آن طور تو را بی تاب و بی قرار کند که شب و روز به آن فکر کنی، از همین حالا تو را می بینم که به خواسته ات رسیده ای و اگر به آن نرسی مقصّر فقط خودت هستی.
هرچه خواسته ی تو متعالی تر و بزرگ تر باشد، باید بهای بیشتری را برایش بپردازی. پس اگر به خواسته ات نرسیدی یا آن قدر برایت ارزش نداشت که به اندازه ی بهایش برایش خرج کنی و سختی و رنجش را برای رسیدن به گنجش به جان بخری یا در روزمرّگی و بطالت زیر خروارها یأس و ترس دفنش کردی و برای تبرئه ی خودت وقتی یادش افتادی، فقط سری از افسوس تکان دادی و گفتی: افسوس که رؤیای من شدنی نبود! یادت باشد هیچ قدرتی غیر از خودت، نمی تواند مانع رسیدن به خواسته ات بشود. وقتی با بی رحمی به ناامیدی اجازه می دهی رؤیاهایت را از تو بگیرد و با خودش ببرد، وقتی خودت برای دفاع از خواسته ات جلوی ترس هایت نمی ایستی، از که توقّع داری برایت این کار را انجام دهد؟ وقتی آن خواسته برایت آن قدر ارزشمند نبوده که بهای لازم را بپردازی، چه طور توقّع داری آن را به رایگان و به سادگی به دست بیاوری و به سادگی طعم شیرین رسیدن به آرزوی قلبی خود را بچشی؟
چه غم انگیز و تلخ است که یک عمر فقط به خاطر ترس در زندگی درجا بزنی و زندگیی را تحمّل کنی که با روحیات و خواسته هایت هیچ تناسبی ندارد و فقط به خاطر این که جسارت ترک آن را نداری، تحمّلش می کنی.
چه کسی به یاد دارد معنی زندگی، محدود به تکرار عادت هاست؟ جاذبه ی این تکرارهای بی اراده حدّاکثر تا چند سال دیگر دوام دارد؟ بالاخره تاریخ انقضای آن هم می رسد. یک نگاه به دیروز خود بکنید؛ اگر راضی تان کرد، پا جای دیروز خود بگذارید. اگر غمگین و پشیمانتان می کند، اگر آن قدر شما را رنج می دهد که حتّی دلتان نمی خواهد مرورش کنید، دیگر اشتباه دیروز را تکرار نکنید. اگر دیروز، امروز و فردایتان در سیاهی و غم و غصّه مثل یکدیگرند، کوتاهی از خود شماست که هنوز به خودتان نیامده اید، هوشیار نشده اید و نخواسته اید تا بتوانید به بهترین ها تغییرش دهید. زندگی بی لطفی که فقط از روی عادت به تکرارش مشغولید، ارزش دارد؟ تنها فاصله ی شما با بزرگ ترین آرزوهایتان فقط خواست و اراده ی خود شماست. تا کی نرسیدن به آرزوهای قشنگ خود را به گردن نتوانستن می اندازید؟ کافی است با خودتان روراست باشید و ببینید نخواستید یا نتوانستید؟
منبع: بوستانی کاشانی، افسانه، (1389)، تکنولوژی فکر: تأثیر افکار مثبت و منفی بر زندگی، کاشان، نشر مرسل.
اگر برای رسیدن به همان رؤیای شیرینی که نمی توانی فراموشش کنی، خواستنی از عمق وجود داشته باشی، نتوانستن و نشدن سرش نمی شود. مگر بچّگی ات را فراموش کرده ای که وقتی یک عروسک یا یک ماشین پشت ویترین اسباب بازی فروشی توجّهت را جلب می کرد، هیچ منطقی پاهای مصمّم تو را برای گذشتن از آن خواسته مردّد نمی کرد.
تو آن عروسک یا ماشین را می خواستی؛ آن طور می خواستی که هیچ چیزی منصرفت نمی کرد؛ آن طور پای آن می ایستادی که صاحب اوّل و آخرش فقط خودت بودی.
چه طور در آن لحظه، «نمی شود و نمی توانم و حالا و بعد» پدر و مادرت را نمی فهمیدی و قبول نمی کردی؟ طوری آن را می خواستی که نشدن برایت بی معنی بود؛ آیا تکان نخوردن، سفت و سخت ایستادن و پافشاری ات را جلوی آن اسباب بازی فروشی تا لحظه ای که به آن برسی، از یاد بردی؟!
چه طور یادت رفته که خواستن، نتوانستن نمی پذیرد؟ اشتیاق رسیدن به یک آرزوی قلبی نتوانستن و نشدن نمی فهمد. خواستن فقط یک معنا دارد آن هم توانستن است. چه طور شد که امروز ما بدون این که متوجّه بشویم، نخواستن را با نتوانستن اشتباه گرفته ایم؟ چون به درستی پی نبرده ایم آن جا که نتوانسته ایم، به سبب این بوده که واقعاً نخواسته بوده ایم؛ اگر فقط بخواهی و باور کنی که به آن می رسی، همه ی قانونمندی های کائنات با تو همسو می شوند. خواستن به تو نیرو و انرژی می دهد، تمام درهای بسته را به رویت باز می کند و تو را به تلاشی تجهیز می کند که با قدرتی عظیم فقط روی یک نقطه متمرکز شوی و بی شک به کامیابی برسی؛ مهم ایمان و اعتقاد تو به خواسته ات است. هیچ قدرتی تاب ایستادن مقابل خواسته ی قلبی تو را ندارد. اگر عشق به آرزو و هدف در آن حدّ متعالی و بالای خودش باشد، اگر آرزوی رسیدن به خواسته ات آن طور تو را بی تاب و بی قرار کند که شب و روز به آن فکر کنی، از همین حالا تو را می بینم که به خواسته ات رسیده ای و اگر به آن نرسی مقصّر فقط خودت هستی.
هرچه خواسته ی تو متعالی تر و بزرگ تر باشد، باید بهای بیشتری را برایش بپردازی. پس اگر به خواسته ات نرسیدی یا آن قدر برایت ارزش نداشت که به اندازه ی بهایش برایش خرج کنی و سختی و رنجش را برای رسیدن به گنجش به جان بخری یا در روزمرّگی و بطالت زیر خروارها یأس و ترس دفنش کردی و برای تبرئه ی خودت وقتی یادش افتادی، فقط سری از افسوس تکان دادی و گفتی: افسوس که رؤیای من شدنی نبود! یادت باشد هیچ قدرتی غیر از خودت، نمی تواند مانع رسیدن به خواسته ات بشود. وقتی با بی رحمی به ناامیدی اجازه می دهی رؤیاهایت را از تو بگیرد و با خودش ببرد، وقتی خودت برای دفاع از خواسته ات جلوی ترس هایت نمی ایستی، از که توقّع داری برایت این کار را انجام دهد؟ وقتی آن خواسته برایت آن قدر ارزشمند نبوده که بهای لازم را بپردازی، چه طور توقّع داری آن را به رایگان و به سادگی به دست بیاوری و به سادگی طعم شیرین رسیدن به آرزوی قلبی خود را بچشی؟
چه غم انگیز و تلخ است که یک عمر فقط به خاطر ترس در زندگی درجا بزنی و زندگیی را تحمّل کنی که با روحیات و خواسته هایت هیچ تناسبی ندارد و فقط به خاطر این که جسارت ترک آن را نداری، تحمّلش می کنی.
چه کسی به یاد دارد معنی زندگی، محدود به تکرار عادت هاست؟ جاذبه ی این تکرارهای بی اراده حدّاکثر تا چند سال دیگر دوام دارد؟ بالاخره تاریخ انقضای آن هم می رسد. یک نگاه به دیروز خود بکنید؛ اگر راضی تان کرد، پا جای دیروز خود بگذارید. اگر غمگین و پشیمانتان می کند، اگر آن قدر شما را رنج می دهد که حتّی دلتان نمی خواهد مرورش کنید، دیگر اشتباه دیروز را تکرار نکنید. اگر دیروز، امروز و فردایتان در سیاهی و غم و غصّه مثل یکدیگرند، کوتاهی از خود شماست که هنوز به خودتان نیامده اید، هوشیار نشده اید و نخواسته اید تا بتوانید به بهترین ها تغییرش دهید. زندگی بی لطفی که فقط از روی عادت به تکرارش مشغولید، ارزش دارد؟ تنها فاصله ی شما با بزرگ ترین آرزوهایتان فقط خواست و اراده ی خود شماست. تا کی نرسیدن به آرزوهای قشنگ خود را به گردن نتوانستن می اندازید؟ کافی است با خودتان روراست باشید و ببینید نخواستید یا نتوانستید؟
منبع: بوستانی کاشانی، افسانه، (1389)، تکنولوژی فکر: تأثیر افکار مثبت و منفی بر زندگی، کاشان، نشر مرسل.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}