مکتب لوپله
مترجم: کریم سنجابی
مکتب لوپله(1) از میان مکتب های اجتماعی مسیحی نزدیکترین مکتب به مکتب آزادمنش مدرسیان است. و حتی برخی از نمایندگان آن در عین حال در هر دو جمع وارد هستند. این مکتب در واقع همان نفرت از سوسیالیسم و همان بی اعتمادی نسبت به دولت را تعلیم می دهد.
اما از جهت دیگر با انکاری قاطع نسبت به این اصل که خیر فردی خود بخود حاصل می شود بطور مطلق از منهج آزادمنشی بویژه با آن صورت خوش بینانه ی فرانسویش جدائی می گیرد. خیر! آدمی خیر و صلاح را نمی شناسند. «اشتباه» عادی ترین و نمایان ترین امر علوم اجتماعی است. هر نوزادی که پا به عرصه ی گیتی می گذارد، گرایش به شر را همراه خویش می آورد و لوپله با فصاحت مخصوصش می گوید:« هر نسلی که ظاهر می شود معادل هجومی از وحشیان ریزاندام است. همینکه پدران و مادران در رام ساختن آنها درنگ کنند، انحطاط سایه می گستراند.»(2) و از میان این اشتباهات آنچه را لوپله با تندترین بیان محکوم می کند، عیناً همانها هستند که مکتب آزادمنشی بورژوا خواستار آنها است، یعنی «معتقدات دروغین 89»(3). هر جامعه که می خواهد پایدار بماند، به جای آنکه خود را تسلیم حکمفرمائی به اصطلاح قوانین طبیعی بکند که چیزی جز غرایزی نیستند که باید مهار شوند، باید در مقام اصلاح خویش برآید. و به همین مناسبت است که کتاب اصلی لوپله «اصلاح اجتماعی» نامیده شده و مکتبی که وی بنیانگذارش بوده نیز همین اسم را برای خویش اختیار کرده است.
وجود قدرت البته ضروری است. ولی چه قدرتی؟ پیش از همه قدرت پدر و مادر که مؤثرتر از همه است به دو دلیل: نخست آنکه منشاء آن در فطرت است و نه در یک قرارداد و یا یک قانون، دوم آنکه انگیزه آن عشق است و نه زور. بدین سان خانواده گرد آمده تحت فرمان رئیس که در نظام پدرسالاری تمام جامعه را تشکیل می داده باز هم باید استخوان بندی اصلی جامعه باشد، حتی در زمانی مانند امروز که جوامع جدید ما اینهمه بهم پیچیدگی پیدا کرده است. بی شک دیگر تنها ولایت پدر کافی نیست، زیرا خود وی در جاهای دیگر مستغرق گرفتاریهای دیگر زندگی است. بنابراین لازم است که در کنار او« قدرتهای اجتماعی» دیگری متشکل بشود. آیا این قدرت دولت خواهد بود؟ البته دولت برکنار نخواهد ماند ولی بهتر آنست به قدرتهای طبیعی دیگری متوسل شد: به اشرافیت در کشورهائی که، با کمال تأسف همانند فرانسه، رسالت خود را از دست نداده است، به مالکان بزرگ به کارفرمایان، به «عقلاء» (که البته به معنی دانشمندان نیست، بلکه کسانی است که در زندگی مجرب شده اند) و در غیاب آنها به مقامات محلی نزدیک تر به مردم ذینفع، به اولیای ده و شهر قبل از شهرستان و به شهرستان قبل از دولت.(4) پس مداخله ی دولت لازم نمی شود مگر در مواردی که همه ی این قدرتهای اجتماعی غایب باشند؛ مثلاً برای تحمیل تعطیل هفتگی در آن جاها که طبقات مدیره مرتکب نقض آن می شوند. بطوری که ضرورت مداخله ی دولت حاکی از وجود حالت بیماری در ملت است و درجه ی این مداخله نوعی مقیاس برای شدت درجه ی بیماری محسوب می شود.
بدیهی است، چون لوپله چنین اهمیت بزرگی برای خانواده قائل است باید لااقل همان اهمیت را به نظام وراثت نیز بدهد، زیرا بوسیله ی آن دوام خانواده ها تأمین می یابد. در واقع گره ی اصلی منهج لوپله در همین جا است. وی خانواده ها را به سه نوع اصلی تقسیم می کند.
1- خانواده ی پدرسالاری- که در آن پدر تنها مالک و یا بهتر بگوئیم اداره کننده ی اموال خانواده است و با مرگش تمام دارائی به پسر ارشد می رسد. نظام باستانی معاصر نظام شبانی به این وضع بوده که نمونه هر یک از آنها هنوز هم در مرغزارهای خاور زمین باقی است.
2- خانواده ریشه دار(5)- که در آن فرزندان و نواده ها دیگر در زیر ولایت پدر نمی مانند، متفرق می شوند و خانواده های جدید تشکیل می دهند. تنها یک فرزند در کانون خانواده باقی می ماند و او وارثی است که به اراده ی پدر و نه الزاماً بنابر حق ارشدیت برگزیده می شود. در مدت حیات شریک پدر و پس از مرگ جانشین او است. بدین ترتیب میراث خانواده به شایسته ترین و یا به هر حال به کسی که انسب برای حفظ آن است منتقل می شود. به عقیده ی لوپله تنها همین نظام است که پایداری معجزه آسای جامعه چین را توضیح می دهد و همین نظام است که با وجود آنکه متزلزل شده نیرومندی و سرزندگی انگلستان را باعث شده و در فرانسه هم علی رغم قانون مدنی توانسته است در بعضی از نقاط به بقای خود ادامه بدهد. تاریخ خانواده ملوگا(6) دهقانان کوهستان پیرنه در هر مورد تکیه کلام نوشته های لوپله و شاگردان او است. (هرچند امروز دیگر اثری از این خانواده باقی نیست).
3- خانواده ی ناپایدار- خانواده ای است که در آن تمام فرزندان به تدریج که به سن کار و شغل می رسند، کانون خانواده را ترک می کنند و هر یک برای خویش معیشت جداگانه اختیار می نماید. خانواده که افراد آن قبلاً پراکنده می شوند با مرگ پدر منحل می گردد و دارائی آن الزاماً بطور تساوی بین فرزندان تقسیم و کارگاه کشاورزی و یا صنعتی آن، چنانچه باشد، تصفیه می گردد. این وضع مولود نظام انفرادی است که امروزه صفت بارز تقریباً همه ی جوامع جدید و مخصوصاً فرانسه است.
از این سه نوع خانواده تمایل لوپله تماماً متوجه نوع دوم است. زیرا بوسیله آنست که می توان بین دو نیروی متضاد ولی متساویاً ضروری برای زندگی اجتماعی تعادل برقرار کرد که یکی روحیه حفظ سنت ها و دیگری روحیه تجددخواهی است. روحیه ی نخستین در نظام خانوادگی پدرسالاری زیاده از حد حکمفرما است.(7)
اما در نظام خانواده ی ناپایدار بیش از حد متروک و منسوخ است. زیرا با تقسیم ما ترک پس از مرگ رئیس هر خانواده، کارگاه حالت جامه ی اساطیری پنلوپ(8) را پیدا می کند که باید در هر نسل از سر گرفته شود(9). و این تقسیم متناوب حتی برابری موعود را هم تأمین نمی کند، زیرا چون هرگونه رشته ی همبستگی بین برادران بریده می شود، هر یک برای خود، برخی به ثروت و رفاه می رسند در صورتی که بعضی دیگر به فقر و درماندگی سقوط می کنند. این نظام حتی به عقیم سازی جامعه هم منتهی می گردد، همچنان که وضع فرانسه برهان نمایانی برای آن است، زیرا فرزندان نزد پدران و مادران باقی نمی مانند مگر تا آن زمان که متکفل مخارج آنان هستند، و همین که به سن و حالت خودکفائی رسیدند، همچنان که نوزادان دیگر جانوران می کنند، آنها را ترک می نمایند. بدیهی است به همین جهت به سود پدران و مادران است که هرچه کمتر صاحب اولاد باشند.
خانواده ی ریشه دار برعکس حفظ سنت ها را بر عهده ی پسری قرار می دهد که در کانون خانوادگی باقی می ماند. فرزندان دیگر که خانواده را ترک می کنند روحیه تشبث و در برگیری مشاغل را فرا می گیرند. بدین کیفیت است که انگلستان توانسته است جهان را مسخر سازد. در عین حال این نظام برابری واقعی برادری را هم حفظ می کند. زیرا دروازه ی خانواده را همواره همانند پناهگاهی باز نگاه می دارد تا آن کسان که در زندگی خویش کامیاب نشده اند به آن پناه بیاورند. به عنوان مثال گفته می شود که این راه حل مناسب برای وضع دردناک پیر دختران مجرد خانواده است.
سعی در جهت دوباره استوار کردن خانواده ی ریشه دار در فرانسه، غیر از اصلاح روحیات مردم، تنها منوط به آن است که حق آزادی وصیت و یا لااقل افزایش سهم مختار قانونی پدران به نسبت کافی دوباره برقرار شود تا آنان بتوانند بطور کامل مزرعه و یا کارگاه کسب و کار خود را تنها به یکی از فرزندان منتقل نمایند، با این شرط که هر گاه باقیمانده ی ماترک برای تأمین سهم فرزندان دیگر کافی نباشد، وارث منتخب جبران خسارت دیگر برادران را بر عهده بگیرد.(10)
هرگاه قدرت پدر بر فرزندان یکی از عناصر ضروری برای پایداری جوامع باشد، قدرت کارفرما بر کارگران نیز بس مهم است. این قدرت هرچند مشتق از اولی است باز صلح اجتماعی بطور دقیقتر منوط به آن است. و صلح اجتماعی اساسی ترین موضوع علوم اجتماعی است.(11) این عنوانی است که همواره در نوشته های لوپله و پیروان او تکرار می شود. به همین جهت انجمن هائی که آنان برای حفظ عقاید خود تشکیل داده و شعاع آن در تمام کشور فرانسه گسترده شده، برای خویش نام «اتحادیه های صلح اجتماعی» اختیار کرده اند.
هدف نخستین آزمایش برای تشکیل نمایشگاه اقتصاد اجتماعی در(1867) که مدیون لوپله بود (و هم چنین نقشه قابل تحسین مجموعه نمایشگاه) تقدیر از مؤسساتی بود که رسالت «توسعه ی روابط حسنه بین همکاران کارگاهها را» بر عهده داشتند. و می توان گفت که تمام جنبش مؤسسات کارفرمائی که از 1850 در شهر مولوز بوسیله ی خانواده دولفوس آغاز شد با این شعار معروف که:« کارفرما بیش از مزد به کارگر مدیون است.» از روحیه ی لوپله الهام گرفته است. این را در اصطلاح «روش کارفرمای خوب» می نامند. طبیعی بود که مبشر خانواده ی ریشه دار، کارخانه را هم باید مانند خانواده تصور نماید که به نمونه آن دارای صفات پایداری، پایندگی تعهدات(12) سلسله ی مراتب، و قدرت رئیسی باشد که آزادانه مورد احترام است.
این عقیده ی بس شخصیت نمای لوپله که رستگاری طبقه ی کارگر فقط ممکن است از بالا بیاید، به نظر می رسد که بازسست بنیان تر از عقیده ی معکوس آن، عقیده ی اجتماعیون هوادار اتحادیه های کارگری باشد، که مدعی هستند رستگاری کارگران تنها محصول کوشش خود آنها است. نظریه ی لوپله از پیش در این قطعه ی دلنشین استوارت میل رد شده است(13):« هیچ عصری را نمی توان نشان داد که در آن طبقات بالاتر رفتاری نزدیک به این نقش داشته باشند که نظریه ی مذکور برای آنان قائل شده است. آنان همواره قدرت را در نفع خودخواهیهای خویش بکار برده اند... من نمی گویم آنچه بوده است باید همیشه باشد... لااقل غیرقابل انکار به نظر می رسد که پیش از آن که طبقات بالا به اندازه ی کافی رشد کرده باشند تا چنین ولایتی را که می خواهند به آنان بدهند اجراء کنند، طبقات پائین بسی زیادتر از آن حد پیشرفت می کنند که بتوان بر آنان بدین سان حکمفرمائی نمود.»
خارج از کارفرما و دولت عامل دیگری برای پیشرفت اجتماعی وجود دارد که امروزه آن را در مقام اول قرار می دهند: و آن اتحادیه های کارگری است. ممکن است تصور شود که چون اتحادیه کارگری مطرود انقلاب فرانسه بود، می بایستی مورد شفقت لوپله قرار گرفته باشد، ولی تحریم انقلابی قانون معروف شاپلیه(14) کافی نبود تا او را با حق اتحادیه آشتی بدهد. وی انتظار خوبی از آن ندارد، خواه به صورت شرکت های تعاونی باشد و خواه به شکل اتحادیه ی صنفی(15). اتحادیه در چشم وی مانند رقابتی بی فایده و بلکه شوم با این پیوند طبیعی و کافی است که خانواده توسعه یافته، باشد. صحیح است که لوپله در زمان خود نتوانسته بود شاهد کارآئی اتحادیه های کارگری باشد ولی باز هم کم محتمل است که تغییری در عقیده ی وی حاصل می شد. به هر حال عقیده ی پیروان او چندان مساعد با آن نیست.
ممکن است گفته شود که در همه ی این عقاید چیز تازه ای نیست. هرگاه چنین حرفی به خود لوپله هم گفته می شد باز هم وهنی بر خود نمی دانست و برعکس، زیرا می گفت: «در امور اجتماعی چیزی قابل اختراع نیست و این تنها کشف من است.» او مدعی نیست که آنچه را «قانون اساسی انسانیت» می نامید، اختراع او به شیوه ی سییس(16) و یا دیگر قانون اساسی سازان است، بلکه معتقد است که این قانون با روش تحقیق و تجربه بر وی کشف شده است. زیرا صفت ویژه ی مکتب لوپله تنها بعضی عقاید نیست، بلکه بکار بردن روشی است که بیش از خود عقاید کامیابی داشت، و حتی به نظر می رسد که امروزه نیز به حیات مستقل خویش ادامه می دهد. لوپله مهندس معدن و جهان گرد بزرگی بویژه برای عصر خود بود(17)، در مدت بیست سال تمام اروپا را تا کوههای اورال سیاحت کرد و از همانجا بود که روش تک نگاری خانواده های کارگری را با خود آورد، روشی که آن را با تحقیر تمام معارض« روش اختراع قرار می دهد.»(18)
تهیه یک تک نگاری از خانواده به شیوه ی لوپله(19)، تنها حکایت سرگذشت آن، تشریح نوع معیشت آن و تجزیه ی وسایل آن نیست، بلکه گردآوری همه ی امور مربوط به زندگانی آن در قالب بودجه ای در دو بخش درآمدها و هزینه ها است که تمام جعبه های آن از پیش نامگذاری و شماره بندی شده است، بطوری که همه ی آنها دقیقاً قابل مقایسه باشند. در این روش به ظاهر دقیق البته بسیاری ریزه کاریها، و بعضی زیرکیها و ترتیبات کودکانه هست که بوسیله آن نه تنها حوایج اقتصادی بلکه تعلیمات، تفریحات، مشروبات، خصائل نیک و بد طبقه بندی و به فرانک و صدم های فرانک محاسبه می شوند. ولی این مزیت را دارد که متصدی تحقیق حتی نوکارترین را هدایت می کند، زیرا چون ناگزیر تمام خانه های سفید هر جدولی باید پر شود، امکان آن هست که همه چیز به حساب آید و چیزی از نظر محو نشود(20).
اما به هنگامی که لوپله اعلام می دارد که این روش حقیقت را یعنی عقایدی را که خلاصه نمودیم بر وی مکشوف داشته است، به نظر می رسد که گرفتار توهمات بزرگی شده باشد: هرگاه آن بررسی را محققان دیگری انجام می دادند، ممکن می بود درست معکوس آن را بر آنها ظاهر سازد، چنانکه همینطور هم شده است. لوپله می گوید که این بررسی بر وی ثابت کرده است که خانواده های سعادتمند، خارج از آنها که پیرامون ولایت پدر گرد آمده و از ده فرمان کتاب مقدس تبعیت می کنند وجود ندارند.(21) بسیار خوب! اما شاخص او برای «خانواده های سعادتمند» چیست؟ آنها که در اتحاد و پایداری و عشق به خدا زندگی می کنند. اما این شاخصی است که خود وی از پیش برای سعادت ترتیب داده، به عبارت دیگر یک ضابطه ذهنی است. زیرا ممکن است باور کرد که همان «خانواده ی ناپایدار و از هم گسیخته» کارگران حومه های پاریس خود را بسی سعادتمندتر از خانواده ریشه دار ملو گاو یا خانواده ی پدر سالاری باشگیرهای ترکستان می دانند.
ممکن است چنین پنداشت که مکتب لوپله خویشاوند مکتب تاریخی آلمان است، چه از جهت نحوه استدلال، چه از جهت اهمیت دادن به روش تحقیق، و چه از جهت سهم برتری که برای تأسیسات گذشته قائل است و چه از جهت واکنشی که علیه آزادمنشی و خوش بینی مدرسیان نشان می دهد. ولی همه ی این شباهت ها صوری و سطحی است. در واقع این دو مکتب نه تنها مختلف بلکه مخالفند: مکتب آلمانی می خواهد از گذشته توضیح وضع کنونی را بیابد، مکتب لوپله می خواهد از آن درس بگیرد. یکی از آنها ریشه ای را که بعداً میوه می شود مطالعه می کند، دیگری ستایشگر نوع آن است و می خواهد خود را بر نمونه ی آن تطبیق دهد و شبیه آن بشود. یکی از آنها تکامل نگر و دیگری سنت گراست. اولی به نتیجه گیریهای اصولی و حتی به سوسیالیسم می رسد، در صورتی که دومی به نتایج محافظه کاری منتهی می شود.
به همین مناسبت تصور کرده ایم که جای حقیقی لوپله، نه در فصل مکتب تاریخی، بلکه در مبحث عقاید اجتماعی مسیحی باید قرار داده شود.(22) عقیده ی اساسی او راجع به گرایش فطری آدمی به اشتباه و بدی کافی است که مقام او را معلوم نماید. مع الوصف نباید عقیده ی وی را با عقاید کاتولیکان اجتماعی گرا مشتبه کرد، زیرا لوپله مستمراً به ده فرمان استناد می جوید که یک قانون یهودی است و غالباً به عنوان مثال انگلستان را ذکر می کند که کشوری پروتستان است و حتی بطور مکرر چین و یا کشورهای اسلامی را نام می برد. از طرف دیگر از میان مقامات اجتماعی، سهمی بسیار ناچیز و با نوعی بی اعتمادی برای کلیسا و کشیشان قائل است(23). بالاخره برنامه ی اصلاحات او، چنانکه خواهیم دید، بسیار متفاوت با برنامه ی کاتولیکان اجتماعی است.
در مکتب لوپله بسال 1855 انشعابی صورت گرفت:« جمعیت های صلح اجتماعی» با مجله ی «اصلاح اجتماعی» ناشر افکار آنها به همان برنامه ای که خلاصه ی آن گذشت وفادار باقی ماند، ولی شعبه منشعب که رهبران آن دمولن و کشیش دوتورویل(24) بودند در جهت فردیت گرائی افراطی و اسپنسری سیر کردند، چنانکه تنها از جهت اصل و منشاء و نه از جهت عقاید آنها را می توان به مکتب های اجتماعی مسیحی موضوع این فصل مربوط دانست.
مکتب «علوم اجتماعی» که خود را چنین نامیده و یا لااقل اسمی است که به مجله ناشر افکار خود داده اند، مدعی از سر گرفتن و ادامه روش لوپله و یا دست کم همان روش عینی است که وی در آغاز فعالیت خود داشته است و او را نکوهش می کند که نتوانسته است از روش خویش بهره گیری کند و از وظیفه اش که استخراج دانشی تحققی از آن بوده غفلت نموده است. مکتب جدید ترجیح می دهد به جای روش تک نگاری ها روش طبقه بندی(25) را بکار ببرد که برای تشخیص رویدادها، آنها را در سلسله مراتب طبیعی خود قرار می دهد و پیش از همه رابطه ی آنها را با محیط جغرافیائی جستجو می کند. این «محیط» که با خود لوپله هم اهمیت شایانی داشت در مکتب علوم اجتماعی مقام عظیمتری می یابد. من باب مثال بوسیله ی آن نشان می دهند که فیوردها یعنی خلیج تنگ صخره ای نروژ به سبب کمیابی زمین های قابل کشت و ضرورت صید ماهی و وسعت زورقها چگونه موجب سازمان خانوادگی و اقتصادی و حتی سیاسی جامعه های آنگلو ساکسون شده است. و نیز چگونه مرغزارهای عظیم آسیائی نمونه ی دیگری از تمدن را بوجود آورده که مخصوص خود آن است. این همان مادیت نگری تاریخی مارکسیان است که در اینجا دوباره ظاهر می شود اما به صورتی نقش آمیزتر و حتی به نظر ما تلقین انگیزتر، یعنی مادیت نگری جغرافیائی(26).
این مکتب برنامه ی اصلاح اجتماعی لوپله را بویژه در قسمتی که مربوط به خانواده است حفظ نکرد. هدفی که پیشنهاد می کند کمتر توجه به نگاهداری خانواده دارد تا قرار دادن هر فرزند در وضعی که بتواند هرچه زودتر خانواده ی جدید تشکیل بدهد؛ آنهم نه خانواده بهم بسته و متضامن و اشتراکی بلکه خانواده ای که خویشتن را کفایت نماید(27)، نه خانواده ی تناور و ریشه دار بلکه خانواده ای که آن را مخصوص به خود می نامند(28)، نه خانواده ی انگلیسی بلکه خانواده به شیوه ی آمریکائی. دمولن یکی از هواداران اصل تنازع برای بقا است. هیچکس با لحنی شدیدتر از وی مسلک همبستگی اندیشی را مورد طعن قرار نداده است. وی می گوید:« رستگاری اجتماعی عیناً همانند رستگاری جاویدان است که یک امر اساساً شخصی است»، اظهارنظری که بطور مشخص حتی با نظر کلیسا هم متناقض است، زیرا هرگاه رستگاری یک امر انفرادی محض باشد، در آن صورت هر کس باید بتواند آن را از پیش خود حاصل نماید.
پی نوشت ها :
1. فرید ریک لوپله Frederic Le Play(1806-1882)دانشجوی دارالفنون پاریس، مهندس معدن، سپس استاد مدرسه عالی معادن و مستشار شورای دولتی، در (1855)مجموعه ی تک نگاری از خانواده های کارگری تحت عنوان«کارگران اروپائی» در یک مجلد به قطع وزیری منتشر کرد «چاپ دوم در (1877) به قطع 1/8(یک هشتم) در شش مجلد». در 1864 کتابی که در آن عقاید خویش را تشریح نمود بنام «اصلاح اجتماعی» La Reforme Sociale انتشار داد، کتابی که مونتالامبر Montalembert آن را «نوآورترین، جسورانه ترین، سودمندترین و در همه ی جهات قویترین کتاب قرن» توصیف کرده؛ هرچند بسی از این اوصاف را باید پائین آورد، با وجود این لااقل صحیح است که بدبینی های دقیق این کتاب راجع به آینده فرانسه در بسیای از نکات به تحقق پیوسته است.
لوپله در(1856) انجمن اقتصاد اجتماعی را تأسیس کرد که از سال(1881) به این سو مجله ای به نام اصلاح اجتماعی منتشر می سازد. وی سازمان دهنده نمایشگاه بین المللی 1867 و مبتکر اولین نمایشگاههای اقتصاد اجتماعی بود. برای ملخصی از احوال و آثار او به کتاب اوبرتن Aubertin تحت عنوان فرید ریک لوپله به روایت خود وی (پاریس 1906) Frederic La Play d`apres lui-meme مراجعه شود و نیز برای کسی که طالب نظریه درستی درباره ی اندیشه های اخلاقی و در عین حال اقتصادی اوست مقاله ی بسیار زیبای سنت بوو Sainte-Beuve راجع به لوپله در مجموعه ی دوشنبه های جدید(Nouveaux Lundis, t IX)خواندنی است.
بعضی از نمایندگان برجسته ی مکتب لوپله علیه تقسیم بندی ما اعتراض کرده و اظهار داشته اند که عقاید آنها ملهم از مسیحیت نیست بلکه جنبه ی علمی محض دارد. ما منکر نیستیم که هرگاه منظور ساده کردن مباحث ما را به محدود نمودن فصول ملزم نمی ساخت مناسب می بود که عنوان خاصی برای وی قایل بشویم. با وصف این به هنگامی که لوپله خود (چنانکه خواهیم دید) به ما تعلیم می دهد که برنامه ی او دو شالوده دارد که یکی از آنها ده فرمان است و دو ملاط که یکی از آنها مذهب است به ما این حق را داده است که عقاید وی را مرتبط به مبادی مذهبی بدانیم. بعلاوه تصور نمی کنیم که با این صفت وهنی بر او وارد شده باشد.
2. Programme des Unions de la Paix sociale, ch. ler
3. «سخت ترین و خطرناکترین اشتباهات، ما در حقیقی انقلابات ما، اصل مجعولی است که نوسازان(1789)مدعی اجرای آن بودند یعنی همان اصل که کمال مطلق نشه ی اولی آدمی را اعلام می دارد... که جامعه ی مرکب از انسانهای طبیعی بدون کوشش از صلح و سعادت که بسان میوه های خودرس هر جامعه ی آزادست، بهره مند بوده است.»
4.«تیره روزی بزرگ فرانسه این است که خانواده مستهلک در مقامات روستائی و شهری و مقامات محلی مستهلک در شهرستان و شهرستان مستهلک در دولت شده است.»
(La reforme Sociale, III, liv, 7)
5.La-Famille-Soucite
6. Melouga
7.«نظام پدرسالاری در تنظیم کار و در مجموع روابط اجتماعی دلبستگی به گذشته را بیش از اندیشه ی آینده، و اطاعت را بیشتر از روحیه ابتکار محفوظ می دارد... جامعه ی اشتراکی خانواده، جهشی را که ممکن است افراد برجسته خانواده در حالت استقلال داشته باشند متوقف می کند.»
(Reforme social, liv.3)
8.پنلوپ «Penelope» در اساطیر یونانی زن اولیس است که بعد از جنگ تروا و گم شدن شوهرش خواستگاران بسیاری پیدا می کند و برای فریب دادن آنها می گفت کفنی برای پدرشوهرم در دست دارم که می بافم و پس از تمام شدن آن حاضر به شوهر کردن می شوم ولی شبانه تمام رشته های بافته روز را باز می کرد و فردا کارش را از سر می گرفت.» (مترجم)
9.«خلاصه آنکه من هرگز به هیچ سازمان اجتماعی برخورد نکرده ام که تا این پایه قوانین نظام مادی و نظام اخلاقی را نقض کند.»
10. لوپله که تا حدی بر ناپلئون سوم نفوذ کلام داشت، کوشش کرد که وی را در این جهت به طرح قانونی برای تغییر مقررات قانون مدنی وادار سازد. ولی امپراطور هرچند که با این نظر موافق بود اما با وجود قدرت نیمه مطلقش جسارت برخورد با احساسات عمومی را نداشت. زیرا در واقع پدران خانواده حتی از سهم قانونی محدودی که در اختیار وصایت آنان است استفاده نمی کنند. بنابراین عیب، اگر عیبی در کار باشد، عمیق تر از آن است که لوپله اندیشیده یعنی بیش از آنکه در قوانین باشد در رسوم اجتماعی است.
11.«هدف فعالیت جوامع انسانی کمتر توسعه ثروت ها به خاطر خود ثروت است تا تحصیل بهزیستی برای انسانها. لازمه ی بهزیستی نان روزانه است ولی خارج از صلح اجتماعی وجود نخواهد داشت.»
(Claudio Jannet, Conference dans Quatre Ecoles d`Economie Sociale 1890)
12.اهمیتی که لوپله برای پایندگی تعهدات قائل است از آنجا می توان در نظر گرفت که به همین مناسبت الغای برده داری را با نوعی تأسف تلقی می کرد.
(Reforme Social, ch.65 .X)
13.Stuart Mill, Principes, t. II, p.302-311
14.لوشاپلیه Le Chapelier مرد سیاست، وکیل دادگستری، نماینده ی طبقه ی سوم در مجلس مؤسسان انقلابی(1789) فرانسه، و یکی از تهیه کنندگان سوگندنامه Jeu de Paume و از مؤسسان باشگاه ژاکوبن ها. وی نیز پیشنهاد دهنده قانونی بود(14 ژوئن (1791) که تشکیل هر نوع جمعیت و اتحادیه صنفی را ممنوع می داشت.(مترجم)
15.«از جمله اکسیرهائی که در عصر ما مورد ستایش قرار گرفته، اتحادیه است که از آن بیش از همه سوء استفاده شده است. این قبیل اجتماعات از جهت نتیجه هرگز نمی توانند واجد مزایای کار فردی و یا حتی کارفرمائی به معنی صحیح آن باشند.»
16.سییس Sieyes مرد سیاست فرانسه( 1748-1836) نماینده ی طبقه ی سوم در مجلس مؤسسان از همدستان ناپلئون در ترتیب کودتای برومر، یکی از سه کنسول موقت، تهیه کننده ی قانون اساسی سال 8 که ناپلئون آن را به سود خویش تغییر داد(مترجم).
17.« من غالباً هزار کیلومتر را بایست طی کرده ام، تا از نظر و تجربه ی بعضی از زمین داران عالیقدر در آخرین حد دنیای اروپا استفاده کرده باشم.»
(Lettre a M. de Ribbes, 3 Octobre 1867)
18.«این روش متکی بر واقعیت مشهود و سیر تاریخی صحیح آن است... هیچ بهره ای از پندار و ماوراء طبیعت و یا تعصبات مسلکی ندارد. عملی است اساساً مبتنی بر علم و حقیقت».
(La reforme en Europe)
19. این تک نگاریها نخست در تألیف بزرگ لوپله به نام کارگران اروپائی در 1854 منتشر شدند. از آن پس پیروان او آن را تحت عنوان کارگران دو جهان Ouvriers des Deux Mondes ادامه دادند که شماره ی آنها امروز از یکصد متجاوز است. از این روش بعداً برای تک نگاریها درباره ی صنعت ها، شهرداریها و غیره استفاده شد.
ولی لازمه این روش این است که بوسیله «بررسی و تحقیق» که بر جمع کثیری مانند جمعیت و یا نرخ مزدها و غیره اجرا می شود، تکمیل گردد، به همین جهت فقط بوسیله سازمان های دولتی قابل عمل است.
20. «مقارنه درآمدها و هزینه ها، می بایستی ناگزیر کتمان ها و فرارها را آشکار سازد، همچنانکه دوباره وزن کردن ماده و فضولات آن در تجزیه های شیمیائی کاهش های آنها را معلوم می دارد.»
(Bureau, l`Oeuvre d`Henri de Tourville)
21. حتی با نوعی خوش باوری اعلام می دارد که غالباً جایزه برای کسانی که بتوانند تنها یک خانواده ی سعادتمند خارج از این شرایط را معرفی کنند. قرار داده ولی تمام کوشش های او بی ثمر مانده است.
(Les Ouvriers Europeens, IV, Introduction).
22.وقتی لوپله مثلاً به ما تعلیم می دهد که «قانون اساسی» هر جامعه مشتمل است بر دو شالوده که ده فرمان و ولایت پدری است.
و دو ملاط که مذهب و حکومت است.
و سه نوع مصالح که اشتراک منافع، مالکیت فردی و کارفرمائی است به ما اجازه داده است که روش به اصطلاح تحقیقی او را عاری از مایه ی بزرگی از معتقدات دینی ندانیم.
23. «هدف اصلی مورد نظر کم کردن هرچه بیشتر اعضای کلیسا است» البته ضمناً اضافه می کنند. «تا بتوان آن را در سطح تکالیفش نگاهداشت.»
اما راجع به مجامع راهبان وی همان ناخوش آیندی را نشان می دهد که عطیه ی همه ی انواع اتحادیه ها دارد.
24. Abbe de Tourvile, Demolins
25.Classification
26.مشابهتی را که ما در اینجا متذکر شده ایم باعث اعتراضات شدیدی از جانب بعضی از پیروان این مکتب شده مع الوصف هیچ نکته وهن آمیزی در آن نیست، بویژه اگر به خاطر آورده شود که این عنوان مادیت تاریخی نباید با مادیت نگری فلسفی به معنی قدیم کلمه مشبه شود و مانع نوعی کمال مطلوب طلبی نیست.
این شعبه از مکتب لوپله- که نخستین رهبرانش آبه دوتورویل و دمولن بودند (کتاب دمولن به نام برتری آنگلوساکسون ها De la superiorite des Anglo-Saxons سرو صدای زیاد ایجاد کرد)، تعدادی تألیفات باارزش از خود بجا گذاشته اند، مانند کتاب های روزیه Rousiers راجع به اتحادیه های صنعتی تولیدکنندگان و تألیفات ماروسم Maroussem و مارتن سن لئون Martin Saint-Leon درباره ی اتحادیه های کارگری و بویژه کتابهای پل بورو Paul Bureau تحت عنوان قرارداد کار Le Contrat de travail و بحران اخلاقی از منه ی اخیر La Crise morale des temps nouveaux و بی انضباطی آداب و رسوم L`indiscipline des moeurs که در آنها اندیشمندی اخلاقی عالی چیزی از امانت و عینیت نگری در تجزیه و تحلیل امور نکاسته است.
27.self-help
28.Particulariste
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}