نویسنده: محمد کاوه




 

موضوع و ماهیت خشوت علیه زنان توسط دیدگاه ها و نظریه های گوناگونی تبیین شده است که در زیر به چند مورد آن اشاره می شود.

الف- دیدگاه تضاد

جورج زیمل(GEORGE SIMLE)و ماکس وبر بر این عقیده بودند که تضاد جزء ذات جامعه بشری است و تضاد و خشونت را حتی با انقلاب نیز نمی توان فرو کاست. از دیدگاه روان شناسانی هم چون فروید و لورنز نیز خشونت و پرخاشگری یک امر فطری به شمار می آیند(هاشمی، 1383: 215). طبق نظر تضاد گرایان، ‌ریشه خشونت در تضاد منافع است و رفتارهای خشونت آمیز بدون تضاد منافع نه ضرورت می یابند و نه کاربرد دارند. اما این نظریه برای روشن کردن ساز و کار خشونت وعلل کاربرد آن کافی نیست، زیرا به این ترتیب باید نتیجه گرفت هر چه تضاد بیش تر باشد احتمال بروز خشونت نیز بیش تر است.در حالی که تحقیقات اشتراوس و همکارانش نشان می دهد که با وجود بیش تر بودن تضاد وکشمکش در خانواده هایی که اعضای آن برابری بیش تری دارند، ‌اعمال خشونت در میان آنان کمتر رایج است و تضادها معمولاً با گفت وگو حل می شوند، کیلن نیز معتقد بود که اگر چه تضاد و خشونت عملاً با همدیگر اتفاق می افتند، ‌اما تضاد لزوماً منجر به خشونت نمی شود.

ب- نظریه اقتدار و سلطه

بر اساس نظریه اقتدار و سلطه، از زمانی که در حدود چهار یا پنج هزار سال پیش مردان دولت ها را به وجود آوردند؛ یکی از اقدامات آن ها این بود که زن را از طریق جنس او توصیف کرده و او را از این لحاظ در تنگنا قرار می دادند.آن ها کاری به علایق و خواسته های زنان نداشتند و فقط خواسته های خودشان مد نظر بود. هم چنین سعی می کردند بر قدرت باروری زن کنترل کافی اِعمال کنند. از جمله نظریه پردازان این موضوع کونیگ و شلسکی می باشند و به نظر می رسد این نظریه نسبت به نظریه تضاد قابل قبول تر باشد.یعنی خشونتی که به واسطه تضاد در بین زن و مرد در خانواده به وجود می آید به میزان سلطه و اقتدار مرد در خانواده مربوط می شود. به این معنا که اگر اقتدار بالا رود تضاد هم افزایش می یابد(مولاوردی، ‌1385: 41و 42).

پ- دیدگاه نظارت اجتماعی

این دیدگاه بر رابطه جامعه خانواده تأکید دارد و علت رفتار خشن را چنین بیان می کند: «نه تنها جامعه خشونت را مجاز می داند، بلکه از آن جا که در جامعه، خانواده به عنوان محدوده ای خصوصی مطرح است، برای دولت امکان نظارت بر افراد در این محدوده خصوصی نیز وجود ندارد»(انجمن جامعه شناسی ایران، ‌1383: 103).

ت- دیدگاه زیستی ژنتیکی

براساس این دیدگاه، تفاوت زن و مرد طبیعی و تقسیم کار بر اساس جنسیت است. این نگرش ریشه تاریخی دارد.از نظر فرانسیس بیکن، ‌مرد تداعی کننده دلیل و استدلال، فن آوری و تمدن است و زن سرشار از عشق و عواطف می باشد. هم چنین از نظر فروید، ‌مرد و آناتومی او به عنوان معیار و استاندارد، ‌و زن و آناتومی او انحراف از استاندارد است. پارسونز نیز مردان را وظیفه گرا و تکلیف مدار و زنان را احساساتی و رابطه ای مدار معرفی کرده است.طبق این دیدگاه، تفاوت میان زن و مرد و تسلط مرد بر زن امری ذاتی و طبیعی است.

ث- دیدگاه کارکردگرایانه

این دیدگاه محور تفاوت را در کارکرد نهاد خانواده جست و جو می کند. جامعه شناسان کارکرد گرا معتقدند که خانواه حلقه اتصال نسل ها و انتقال دهنده اعتقادات، ارزش ها و فرهنگ یک نسل به نسل دیگر است.پس خانواده محیطی آموزشی برای کودکان نسل آینده به شمار آمده و زن، ‌محور اصلی این نهاد به حساب می آید.جان استوارت میل نیز به نقش زن در خانواده به عنوان یک حرفه نگاه می کند و می گوید به دلیل تفاوت های میان دو جنس، زنان هرگز نباید شغلی را با حرفه مادی خود بیامیزند.

ج- دیدگاه مناسبات فرهنگی

بر اساس دیدگاه مناسبات فرهنگی، نابرابری میان زن و مرد و جایگاه زن در خانواده و جامعه، هم چنین تقسیم کار جنسی، همه و همه محصول فرهنگ و باورهای فرهنگی است.

چ- دیدگاه مناسبت های اقتصادی

این دیدگاه با نادیده انگاشتن تفاوت های طبیعی- ذاتی زن و مرد، تفاوت زن و مرد و سلطه مرد را در مناسبت های اقتصادی می داند و معتقد است مادامی که سلطه اقتصادی مرد تداوم داشته باشد، ‌تسلط بر همسرش نیز ادامه خواهد داشت. بر اساس نظر پیروان این اندیشه هم چون مارکس و انگلس، تا زمانی که مالکیت خصوصی بر ابزار تولید وجود داشته باشد، ‌مرد نیز زن را در تملک خود خواهد داشت و هرگز در چنین شرایطی تساوی میان زن و مرد برقرار نخواهد شد(فتاحی زاده، 1386: 252-256).

ح- نظریه نقش

از دید صاحب نظران این دیدگاه، جامعه مجموعه ای از نقش هاست که هر فرد آن ها را در جریان جامعه پذیری می آموزد و در نتیجه این فرایند، ‌نقاط مشترکی بین نقش های مختلف به وجود آمده و از مجموع آن ها سازمان های اجتماعی مختلف به وجود می آیند. بنابراین مطابق با این نظریه، هر گاه اعضاء نقش هایی را که از آن ها انتظار می رود به خوبی انجام ندهند، موجب دگرگونی در روابط آن ها می شود و در نتیجه خشونت و پرخاشگری در خانواده به وجود می آید(نوابخش و قجاوند، 1387: 16).

خ- نظریه منابع

این نظریه بر محرومیت اقتصادی مردان تأکید کرده و بر این باور است که شوهرانی که فاقد منابع دیگر قدرت از قبیل: درآمد کافی، تحصیلات بالا و شغل ارضاء کننده هستند، ‌از خشونت علیه زنان به عنوان ابزاری جهت کسب قدرت در روابط خانوادگی استفاده می کنند(احمدی، 1384: 229).
منبع مقاله: کاوه، محمد، (1353) آسیب شناسی بیماری های اجتماعی، تهران: جامعه شناسان، چاپ اول.