نویسنده: عجاج نویهض




 

1- بی گمان خواننده پس از مطالعه و تأمل در محتوا و برد و روح و عوامل و ابعاد و اهداف پروتکل های صهیونیزم، خواهد پرسید: یهود دیگر چه نژادی است که برای به تباهی کشاندن تمامی بشر و محو تمدن و ادیان آسمانی چنین برنامه ای را در سر می پروراند. به عبارت دیگر، این چه نوع جنون یا انحرافی است؟ همچنین خواهد پرسید: آیا ممکن است چیزی از این جنون در نیمه ی دوم قرن حاضر تحقق خارجی پیدا کند؟
2- پاسخ به سؤال اول آسان است: یهود از همان ابتدای پای نهادنش در صحنه ی هستی یک مجموعه ی بشری ناچیز بوده است. مورخان بی طرف اتفاق نظر دارند که یهودیان زمانی که در فلسطین بر محور کوچک خود می چرخیدند، حتی در ایام شائول و داود و سلیمان، یک مشت مردمی بودند همواره مستعد برای این که بادهای حوادث آنها را در میان امپراتوریهای بزرگ وادی نیل، وادی فرات، عراق و سوریه بپراکند. آنها چه در زمانی که به نام بنی اسرائیل خوانده می شدند (بنی اسرائیل نام قدیم این قوم بود) و چه در زمانی که به نام یهود از آنها یاد می شد، یعنی پس از پایان عصر سلیمان، نتوانستند جای قابل ملاحظه ای از صفحات تاریخ حقیقی را بگیرند، بلکه در حواشی آن باقی ماندند. در فلسطین هیچ اثر بنایی یا عمرانی که نشان دهد تمدنی داشته اند و یا منشأ هنری در محیط خود بوده اند، باقی نگذاشتند. تنها اثر آنها تورات است که ثمره ی هزار و پانصد سال می باشد. یهودیها سپس در دوران اسارت و پس از آن به اساطیر و حماسه ها و خیالبافیهای فوق تورات چنگ آویختند تا آن جا که در کنار این کتاب، در سده ی نخست میلادی، تلمود را ساختند. تلمود چونان سپری یهود را از نابود شدن حفظ کرد و مایه ی امید آنان شد. تلمود از ابتدا تا انتهایش دنیای یهود را تشکیل می دهد.
3- زبان عبری کهن یک زبان نامفهوم و خشک بود، اما بتدریج از زبان کنعانی تأثیر پذیرفت تا جایی که به گویشی همانند آن تبدیل شد.
4- زمانی که کنعانیان در شهرهای بارو دار زندگی می کردند و در سرزمین خود، موسوم به سرزمین کنعان، از تمدنی برخوردار بودند و در پرتو فن بهره گیری از آهن ابزار آهنین می ساختند و در شهرهای کوهستانی، در دامنه ها و کمرها و بلندیها، اقامت می کردند. و نیز زمانی که فلسطینیان در دشتهای ساحلی کرمل و بیسان تا غزه می زیستند و در تمدن دست کمی از همسایگان کنعانی خود نداشتند... آری در این روزگاران، اسرائیلی خشک و خشن نه تمدنی داشت و نه هنری، به دشتهای محل اقامت کنعانیان یا فلسطینیان می رفت تا برای آنها کارد گاو آهن یا داس بسازد.
5- بنی اسرائیل تأثیرات فراوانی را از کنعانیان پذیرفتند. بیشتر اخباری که در تورات پیرامون آفرینش جهان و طوفان و تمجید از اله «ایل» آمده است، بنی اسرائیل آنها را از تمدن کنعانی و عراقی گرفته اند. در پایان ثلث اول قرن حاضر بخش عظیمی از تمدن کنعانی - فنیقی در اوگاریت یا رأس شمرا، نزدیک لاذقیه، کشف شد که پرده از روی بسیاری از سرچشمه های تورات برداشت.
6- بنی اسرائیل بر اثر اسارت و پراکندگی مضمحل شدند، اما از بیست قرن پیش به تورات و تلمود و افسانه ی نامعقول «قوم برگزیده» چنگ زدند.
7- آنها این افسانه را گرفتند و پیرامون آن خیالبافی و اسطوره سازی کردند و زبان به تمجید از گذشته ی خود، به ویژه سلیمان و عصر او گشودند؛ تمجیدی که نه تاریخ آن را تأیید می کند و نه حقیقت و واقعیت.
8- اگر هم یهود در روزگاران گذشته ی خود واقعیت نژادی سامی داشته، این واقعیت را به تدریج از دست داده است؛ نه فقط به دلیل اسارت بلکه همچنین به علت آمیزش اجباری آنها با ملتها و پراکندگی ناخواسته ی ایشان در میان ملتهای مختلف. دانش انتروپولوژی یا انسان شناسی نیز که از سده ی گذشته پا به عرصه ی وجود گذاشت از این حقیقت پرده برداشت و با براهین و دلایل آن را تأیید کرد. بسیاری از اهالی مرکز، جنوب و شرق اروپا در سده های نخست میلادی یهودی شدند. همچنین در سده ی هشتم و نهم خزرها، در جنوب روسیه، به آیین یهود گرویدند. نیز اقوام بسیاری از اسلاوها و صقالبه یهودیت را پذیرفتند. در طول زمان مشتی یهودی سامی نژاد در گروههای یهود گم شدند و به مرور زمان و تحت تأثیر درهم آمیختگیهای ناشی از ازدواج و فراوانی یهودی شدگان آرایی نژاد، جریان یهودی به سمت اقامت در هر سرزمینی که در آن یهود وجود داشت روی آورد و سعی کرد از طریق تمسک به تورات و تلمود و تبدیل وجود یهودی به یک کیان دینی جدا و غیر قابل ذوب در دیگر گروههای بشری- که تا به امروز نیز این حالت را نگه داشته است- موجودیت خود را، که بعد از پراکنده شدن یهود به وسیله ی رومیها در معرض نابودی قرارگرفته بود، حفظ کند.
9- از این مطلب بطلان ادعای یهود که امروز، یا از ربع پایانی سده ی گذشته، به آن چسبیده اند و می گویند علت ضدیت ملتهای اروپا با آنها این است که سامی هستند و نه آریایی، آشکار می شود. به اعتراف پروتکلها، این نفرت از یهود، یا به اصطلاح جدید «آنتی سمیتیزم»، را خود یهود به وجود آورده اند تا در راه تحقق بخشیدن برنامه ی خود از آن بهره برداری کنند.
10- اگر شما امروز بتوانید چند یهودی اسلاو، خزری، هندی، چینی، یمنی و حبشی در کنار هم گرد آورید، با یک نگاه پی خواهید برد که به استثنای دو نفر اخیر، قیافه ی ظاهری بقیه ی آنها نشان از نژاد غیر سامی آنها دارد.
11- با ظهور مسیحیت تاریخ یهود در فلسطین تقریباً به پایان رسید و از آن پس دیگر یاد و نام جداگانه و مستقلی از آنها در جریان حوادث تاریخ عمومی نمی یابیم. بلکه در ضمن اخبار و رویدادهای هر شهری که به دلخواه یا به اجبار در آن اقامت گزیدند از یهود نیز یادی می شود. آنها تا قرن نوزدهم به همین وضع باقی بودند.
12- بهترین ایام یهود، پس از دوران پراکندگی، در امپراتوری عربی - اسلامی گذشت. آنها به ویژه در پناه دولت عباسی عراق، ایوبیان مصر و امویان اندلس و مغرب روزگار به امنیت و آسایش گذراندند.
13- یهودیها بعد از آن تقریباً در تمام کشورهای اروپایی تعقیب شدند و بعد از صدها سال - از ابتدای جنگهای صلیبی- مبارزه با قلمرو پاپ و کاتولیسیسم، بتدریج وارد جهان معاصر شدند اما با داشتن مهر این حقایق بر پیشانیهای خود:
الف- یهود نژادی است آمیخته و فاقد هویت نژادی.
ب- از مدتها پیش سامیت از آنها جدا شد. اگر از گروهها و اقوامی که به کلی از صحنه ی وجود محو شدند و نام و یادشان به خاموشی گرایید، بگذریم هیچ گروه بشری در سراسر تاریخ به اندازه ی یهود هویت و حقیقت نژادی خود را از دست نداده است.
ج- یهود، از آغاز پیدایش مسیحیت و دوران پراکندگی، محکوم به این شد که با کلیه ی اقوام و ملل، با اقلیمها و تمدنها و زبانها و جوهای مختلف، درهم آمیزد، اما برخلاف برخی اقوام که در دیگران جذب می شدند، اینها جذب این اقوام و ملل نشدند. علتش هم این است که یهود خود را در حصار بسته ای از سنتها و تعالیم برخاسته از تلمود قرار داده بود. آریاییهایی که یهودی شدند نیز همین خصوصیت را به خود گرفتند.
د- آنها در برنامه ی خود یا همان پروتکلها اعتراف می کنند که اسارت بابلی برای یهود تبدیل به یک نعمت شد؛ زیرا آنها را در مسیری انداخت که به صورت یهودیانی منعزل و جدا از سایر ملل در آمدند و عقیده ی «قوم برگزیده» را دنبال کردند. آنها این عقیده را چنین تفسیر نمودند که حق دارند تمدن و ادیان را از بین ببرند تا خود بر جهان حکومت کنند. زندگی قهرآمیز و محصور و ذلت بار آنها در سده های میانه ی اروپا بیش از پیش یهود را در لاک خود فرو برد و از ذوب شدن آنها در جوامع دیگر جلوگیری کرد و در نتیجه به شدت بسته و متحجر شدند.
هـ - حتی بعد از انقلاب فرانسه که شروع به طرح برنامه ای بر دو اساس کردند، این دو اساس عبارت بود از:
1- عقیده به این که یهود قوم برگزیده است.
2-عقیده به این که این قوم برگزیده می تواند جهان را به تباهی بکشاند و آن را از کار بیندازد. و ویرانش کند تا بر خرابه های آن یک سلطنت یهودی - داودی برپا سازد؛ سلطنتی که به تنهایی بر سراسر جهان و مردم آن که حیواناتی هستند از نظر عقل و ذهن و فهم عقب مانده، فرمان راند.
و- در پروتکلها اشاره های فراوانی به این عقیده ی یهود که قومی برگزیده هستند و نیز به فراماسونری شده است. اما در این که آیا آنها می توانند به هدف مطلوب خود برسند، به گمان ما دیگر دیر شده است و فرصت را از دست داده اند. با این حال مدتها طول خواهد کشید که امریکا و بریتانیا از حالت تخدیر و بیهوشی یهودی خود به در آیند. مهمترین عامل این بیهوشی نه طلا و زن و جاسوسی که مسیحی نمایی است؛ یهودیانی که در ظاهر مسیحی هستند اما باطناً بر یهودیت خود استوارند. بهودیان در پی اخراج از پرتغال و اسپانیا و دیدن آن همه عذاب و شکنجه از سوی محاکم تفتیش عقاید یا انکیزیسیون، این شیوه ی فریبکارانه ( مسیحی نمایی) را فراوان به کار گرفتند. اسلام آوردن یهودیانی هم که بعد از قرن پانزدهم میلادی وارد امپراتوری عثمانی شدند و در آن جا اسلام آوردند و به «دُنمه» (= هدایت یافتگان) موسوم شدند، یک فریب بود.
ز- یهود بارها خود را سازماندهی کرد اما دو سازماندهی بزرگ آنها یکی در حوالی انقلاب فرانسه بود و دیگری در نیمه ی قرن گذشته، در روزگاران کارل مارکس.
آنها سرانجام در سال 1897 برنامه ی خود را جمع بندی و تدوین کردند و مجموع آن را در قالب دستور العملی سری به نام پروتکلها ریختند.
منبع مقاله: نویهض، عجاج. (1387)، پروتکل های دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم(1387).