نویسنده: علی ابوالحسنی




 
پاسخ سؤال فوق، پیش از هر چیز در گرو آشنایی با واژه های عدالتخانه، مشروطه ی مطلقه و مشروطه ی مشروعه، و تمیز و تفکیک آنها از یکدیگر است. زیرا مشروطه، جریانی واحد و یکپارچه نبوده، بلکه طیفی وسیع و رنگارنگ از جریانهای متفاوت و حتی متضاد را در بر می گرفته است.
گفتار زیر، ضمن توضیح این واژه ها، به سؤالات مزبور پاسخ می دهد.

*مشروطه، «جریانی واحد و یکپارچه» نبود...

جریانی که به نام مشروطه در تاریخ کشورمان معروف شده، خود به لحاظ زمانی، مسبوق به نهضتی اصیل، اسلامی و مستقلّ است که رهبری آن به عهده ی علمای دین (بالأخص شیخ فضل الله) قرار داشت و مقصد عمده اش نیز تأسیس عدالتخانه بود، یعنی تأسیس مجمعی از نمایندگان طبیعیِ اصناف و طبقات مردم که به شَور بنشینند و برای دوایر دولتی، قانون بنویسند، تا به خود کامگیهای دولت و دربار پایان داده شود.
نهضت مزبور به همین علّت در تاریخ، نهضت عدالتخانه نام گرفته و هجرتِ علما به قم در صدر مشروطه، در تعقیب همین امر انجام گرفت.
چنانکه صدور دستخط تأسیس مجلس شورای اسلامی از سوی مظفرالدینشاه نیز دستاورد همین حرکت بود. مع الأسف همزمان با هجرت علما به قم، با کارگردانی اعضای سفارت انگلیس و با دست ستون پنجم شان در داخل کشور (که خود را درصفوف متشکّل نهضت مردم مسلمان ایران جا زده، و در پسِ پرده ی آزادیخواهی، به انتظار فرارسیدن لحظه ی موعود نشسته بودند) طرح کشاندنِ مردم ساده و غافل (و بعضاً اوباش و عناصر شکمباره) به سفارت انگلیس در تهران ریخته شد و استعمار بریتانیا ــ که همیشه همراه مسیر آب حرکت می کرد ــ به دسایس معمول خود شدت بخشید و برای نسخ و نابودی آن قیام اسلامی ــ مردمی، از طریق سیاست خطرناک مسخ و انحراف وارد شد...(1)
نقشه ی مزبور، چنان مزوّرانه و سریع صورت گرفت که بزودی شعار همه کس فهم و ریشه دارِ عدالتخانه، به شعار وارداتی، چند پهلو و متشابهِ مشروطه تغییر نام و جهت داد. نیز به یاری کاردار سفارت، در دستخط شاهِ محتضر (مورّخ 16 جمادی الثانی 1324 ق) مبنی بر اجازه ی تأسیس مجلس شورای اسلامی دست برده و درست در بحبوبه ی به بارنشستنِ نهضت عدالتخانه، زمینه را به گونه ای چیدند که دستخط جدیدی صادر گردید و ضمن آن، قید «اسلامی» برای همیشه در دوران مشروطه، از عنوان مجلس حذف، و جای خود را به عنوان «ملّی» داد!(2) واین البته آخرین گام انحرافی درمسیر نهضت ملت نبود...(3)
بنابراین، نهضت عدالتخانه (و به دیگر تعبیر: قیام اصیل مردم ایران، به رهبری علما، برای اصلاح و تعدیل حکومت خودکامه در سالهای (1323ــ 1324) با مشروطه گریِ وارداتی و سفارت پرورده یکی نبود، و اصولاً طرح تحصّن درسفارت انگلیس برای آن ریخته شده که زمامِ قیام را از چنگ پیشوایِ خبیر و بیدار آن (شیخ نوری) خارج ساخته و به بیراهه های خود ساخته و خود خواسته بکشانند ــ که کشاندند. مشروطه ی وارداتی ــ درنظر طرّاحان اصلی آن ــ تقریباً کپیه ای از همان لیبرال دموکراسی غربی است که بر مفهوم فراماسونری، لیبرالیستیِ شعار آزادی ــ برابری ــ برادری (و نه مفاهیمِ محصّلِ اسلامی آنها) تکیه دارد.(4) و از حیث قانونگذاری، تعیین و تنظیم روش زیست انسانها، اهوای نفس اکثریت را، به نحوی قانونمند، جایگزین تشریع الهی می سازد. و پیداست که چنین مشروطه ای ــ همان گونه که شیخ نیز در اواخر عمر اعلام کرد ــ جز با خلع ید از اسلام، و نفیِ وَلایت و وِلایت دینی، صورت وقوع به خود نمی گرفت و آبش با «شرع» و «مشروعه» در یک جوی نمی رفت.(5)
هوادارن آگاه چنین مشروطه ای، اگر هم به منظور اسکات موقّتِ حریفِ دیانت خواهِ خویش، و اغفالِ اکثریتِ اعضای مسلمان ولی مشتبه و مستضعفِ مجلس اوّل، از سراضطرار تن به تصویب اصل اول و دوم متمّم قانون اساسی و سایر اصلاحات اسلامی در قانون می دادند ــ در اولین فرصت، آن همه را یکسره نادیده می گرفتند. چنانکه در طول دوران مشروطیت، بجز اندکی که آن هم دولت مستعجل بود، عملاً چنین شد.(6)
بعدها که شهید نوری، همآوا با جمع کثیری از علمای دین، به تحریم مشروطه برآمد و صراحتاً در برابر آن موضع گرفت، نظر به همین معنا از واژه ی مشروطیت یا آزادی و مساوات داشت.
حمله ی شدید وی به عناوینی چون «آزادی» و «مساوات»، و در واقع، ستیز با مفاهیم انحرافی و الحادی یی بود که در عرفِ غرب باوران از این گونه الفاظ مراد می شود. و گرنه «آزادی» به معنای رهایی از جور حکام، و «برابری» به معنای تساوی افراد جامعه (از شاه تا افراد عادی) در برابر قانون، جزء مقاصد عمده ی خود شیخ بود و او درفشِ نهضت عدالتخانه را به منظور دستیابی به همین امور برافراشته بود!
شیخ، نه با مردمی بودن حکومت مخالفت داشت و نه با شَور و مشورت در امور کشور. او تنها می خواست قوانین کشور ایران، مطابق خواست مردم «مسلمان» این سرزمین، «اسلامی» باشد، نه برگرفته از بلژیک و فرانسه و... متقابلاً، معدود عناصرِ معلوم الحالی هم که شیخ را به تهمت مخالفت با آزادی! وهواخواهی از استبداد! (و در حقیقت، به جرم ستیز جدّیِ او با بُلهوسیها و خودکامگیهای آنان) به دار آویختند، وجهه ی نظر حقیقی شان دفاع از مفهوم ماسونی/ لیبرالیستیِ «آزادی» (یعنی همان اِباحیَّت) بود.(7)
امّا باید توجه داشت که مشروطه بازانِ صدر مشروطه، بصراحت و یکبارگی، پرده از مقاصد و مطامع حقیقی خویش برنمی گرفتند وباطنِ شیطانیِ رژیمِ مطلوب خود را ــ که در طغیان نسبت به حق، از «استبدادِ
فردی و بی نقابِ چند هزار ساله» پیشی می گرفت ــ رو نمی کردند (وخصوصاً در اوایل دوران طرح این شعار، حقیقت امر برای بسیاری از متدیّنین چندان روشن نبود).(8)
ولی با گذشت زمان، که بازار هتّاکی به ساحت احکام الهی و جسارت به مقاوم والای علمای بدعت ستیز در روزنامه ها و شبنامه ها و میتینگهای مشروطه چیان و نیز نطقهای کذایی آنان در مجلس شورا و بیرون آن، بالا گرفت و متّهمانِ به بابیگری و متظاهرانِ به فرنگی مآبی سلسله جنبان حوادث شدند ــ مشروطه ی سفارت پرورده پوست انداخت و باطن حقیقی خود را تا حدود زیادی آشکار ساخت.
در نتیجه، شیخ نوری نیز که از مدتها پیش، نگران انحراف نهضت و تباهی ثمراتِ قیام ملت بود، نوای انتقاد دیرینه و فزاینده ی خویش علیه مفاسدِ همزاد یا نوزادِ مشروطه را، به فریاد رسای اعتراض بَدَل ساخت و رسماً در برابر مشروطه چیان افراطی موضع گرفت و نهایتاً با هماندیشان خویش در حضرت عبدالعظیم علیه السلام تحصّن گزید و به نشر لوایح روشنگرانه و طرح جدّی شعار مشروطه ی مشروعه پرداخت و اعلام کرد که قانون اساسی باید دقیقاً و کاملاً با موازین شرع «تطبیق» شود، و این تطبیق نیز، کارِ «کارشناسانه» می طلبد که آن هم جز از «فقهای پارسا» (کارشناسان چیره دست اسلام) برنمی آید.
از این حرکت بجا و بموقع ــ که تصویب اصل 1و2 متمّم قانون اساسی سابق، وتعبیه ی سایر قیود شرعی در آن، همه از ثمرات آن بود، به عنوان نهضت «مشروطه ی مشروعه» یا «مشروعه خواهی» یاد می شود.

*رفع یک اشتباه رایج تاریخی

با توجه به نکات فوق، بایستی از خلط و اشتباه میان جریانها و گرایشهای «مختلف» و حتی «متضادِ» عصر مشروطه، پرهیز کرد و واژه ها وعناوین گوناگون را در جای ــ گاهِ ویژه ی آنها به کار برد و از در آمیختنِ مفاهیم حقیقی واژه ها درعُرفِ جناحهای درگیر، و اختلاط بینِ حوادث مختلف با یکدیگر حذر نمود. فی المثل، بر قیام «عدالتخانه» نام «مشروطه» ننهاد و از حرکت بیدارگرانه ی شیخ در بحبوحه ی مشروطه نیز، بخصوص ایام تحصن درحضرت عبدالعظیم علیه السلام، جز با عنوان «مشروطه ی مشروعه» نیز یاد کرد.
نوری هیچگاه طالبِ «مشروطه» (به مفهوم غربی و وارداتی لفظ) نبود تا درجستجوی به اصطلاح اسرار عدول وی از همراهی اولیه! اش با مشروطه برآییم و رمز و راز مسئله را در پاره ای از بافته ها وساخته های واهی بجوییم! این گونه برخورد با شیخ، ازاساس برخوردی سطحی و مخدوش است.
امّا مع الأسف آنچه که بغلط در بسیاری از اذهان و السنه رواج دارد و مایه ی اشتباهات تاریخی و احیاناً ابهامهای فراوان شده است، شیوع استعمال واژه ی «مشروطه» به نحو مطلق (یعنی بدون تقیید آن به هیچ گونه قید و وصف) و اطلاق «مشروطیت»، به گونه ای عامّ و شامل، برجریانات متعددی است که مدتی پیش از مشروطه تحت عنوان عدالتخانه شروع شده و تا مدتها پس از شهادت شیخ ادامه یافته است. حال آنکه جریان «مشروطه خواهی» (= مشروطه ی مطلقه و غیرمشروعه) از اساس، با جریان «عدالتخانه» (سالهای 1323 ــ 1324 ق) و حتی با «مشروطه ی مشروعه» (1325 ــ 1326) مغایر بوده و شایسته ی اطلاق براین دو نیست.
چنانکه در روزگاران پس از شیخ نیز، آنچه که امثال آخوند خراسانی و شهید مدرس (پیش از استقرار دیکتاتوری 20 ساله) یا حاج آقا نورالله اصفهانی و آقا میرزا صادق آقا تبریزی و حاج آقا حسین قمی و سید محمد تقی خوانساری و...(درعصر رضاخانی و پس از آن) و بالأخره امام خمینی و مراجع تقلید معاصر (در مبادی نهضت اسلامی اخیر) تحت عنوان لزومِ رعایت قانون اساسی مشروطه توسط حکومت، بر آن تکیه داشتند، آن نبود که کسانی چون وثوق الدوله ها و یفرم ها و تقی زاده ها و سلسله ی پهلوی، طالب آن بودند.(هذا عَذبٌ فُرات و هذا مِلحٌ اُجاج).
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور
درخلایق می رود تا نفخ صور
جان گرگان و سگان از هم جداست
متحد جانهای شیران خداست (9)
در واقع، همین مطلق گرفتن عنوان مشروطه، و اطلاق آن به نحو عام برجریانات گوناگون تاریخی، و عدم تبیین مفهوم دقیق آن، و خلط حرکتها وحوادث متضاد با یکدیگر، و بی توجهی به مواقف و مراحل مختلف تاریخ آن روزگار است که بسیاری از داوریهای تاریخی را، از بنیاد به تباهی کشانده و مایه ی رواج پاره ای از تهمتها، مغلطه ها و خلط مبحثها شده است.
برای نمونه، می توان به بحث سردرگم و بیفرجامی اشاره کرد که بر سرِ «استعماری» بودن یا نبودنِ ماهیّت مشروطه وجود دارد، و با توجه دقیق بدانچه گفتیم، گره از مشکل آن گشوده می شود: کسانی که مشروطیت را «جنبشی اصیل و مستقل» می شمرند، چنانچه مقصودشان ازمشروطه، قیام عدالتخواهی یا مشروطه ی مشروعه است، راهی صحیح رفته و قضاوتی درست نموده اند. تنها اشکالی که به آنان وارد است، خلط عناوین با یکدیگر، و آلایش به تسامحات لفظی ای است که خاستگاهِ بسیاری از سفسطه ها، مغلطه ها و انحرافات تاریخی می باشد.
متقابلاً کسانی نیز که مشروطیت را «پدیده ای استعماری» می شمرند، چنانچه منظور شان از عنوان مشروطه، مفهوم وارداتی و غربی آن است، سختی بغایت درست و منطبق با حقیقت گفته اند. امّا این گونه کسان نیز اگر حساب مشروطه بدین معنی را از قیام عدالتخواهی و همچنین مشروطه ی مشروعه جدا نسازند و این دو نهضت اصیل را در کنار بلوای مشروطه گریِ سفارت پرورده، به یک چوب برانند و حرکت اصیل و مقدس ملت ایران در آن روزگار را، از دسایس استعمار و انحرافات بعدیِ ناشی از آن فرق نگذارند، سخت به خطا رفته و آن همه خونها و مجاهدات پاک را، بنا حق، نادیده گرفته اند.
با رعایت دقیق آنچه که فوقاً گفتیم، دیگر نه خلط و اشتباهی در میان خواهد بود، و نه ارج والای مجاهدات خونبارِ آزادگان این سرزمین درتاریخ درخشان کشورمان نادیده گرفته می شود. بعلاوه، راه شناخت درست حوادث آن روزگار، و عبرت آموزی و تجربت اندوزی از آنها نیز برای امروز و فردای تاریخمان هموار خواهد شد، ان شاء الله تعالی.
دربخش آینده، رمز مخالفت شیخ با مشروطه را از منظری دیگر، بررسی می کنیم: موافقت با عدالتخانه، و مخالفت با مشروطه.

پی نوشت ها :

1.در این باره بتفصیل در: «اندیشه ی سبز، زندگی سرخ» سخن گفته ایم.
2.ر.ک، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول، 558/3 و 562 و 567؛ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ملکزاده، 379/2 ــ 380.
3.برای گامهای انحرافیِ دیگر در نهضت عدالتخواهی ر.ک «اندیشه ی سبز...»، از همین قلم.
4.ازاین مقوله، در: «دیده بان، بیدار!» بخش مربوط به دیدگاههای شیخ درباره ی آزادی و مساوات، مشروحاً سخن گفته ایم.
5.کسروی و فریدون آدمیت به ناسازگاری «کیش شیعه» با «مشروطه ی اروپایی» تصریح دارند (تاریخ مشروطه ی ایران، ص 291؛ ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، 227/1).
6.اجتماعیّون ــ عامیّون و دمکراتهای صدر مشروطه نیز که از سوسیال دمکراتها (و روشنتر بگوییم: کمونیستهای)روسیه و قفقار خط می گرفتند، دراین گونه امور با لیبرال مآبهای مزبور، کاملاً اشتراک فکر وعمل داشتند. و اصولاً لیبرالیسم، در مفهوم عامّ خود، که آزادی از قید «عبودیت دینی» است، هر دو مکتب «اندیویدوآلیسم» و «کُلِّکتویسم» را که بترتیب بنیانِ کاپیتالیسم و سوسیالیسم را تشکیل می دهند، شامل می شود.
7.روشنتر بگوییم: آنان از واژه ی «استبداد»، تنها «خودکامگیِ فردیِ» معهود در عرصه ی سیاست را (که خود نیز، از آن عاری نبودند و عملاً هم در سیر تاریخ مشروطه جز به تقویت و تشدید آن یاری نرساندند) قصد نمی کردند. بلکه پیش وبیش از آن، رهایی از «قید شریعت» و نفی «حاکمیّتِ دین» را مدّنظر داشتند.
8.در واقع، تلقّی غالب مردم از «مشروطه»، مقیّد و «مشروط» بودن حکومت به قوانینی بود که اگر از شرع و شریعت هم برنیامده باشد، دست کم متضاد با آن نیست. به قول کسروی: «تا دیری سخن از شریعت و رواج آن می رفت و انبوهی از مردم می پنداشتند که آنچه خواسته می شود همین است» (تاریخ مشروطه ی ایران، ص 248 و 165.
9. جریان مشروطه خواهیِ آن دسته از عناصر مستقل و متشرّع (نظیر آخوند خراسانی که خواستشان، در نهایت، چیزی جز همان «مشروطه ی مشروعه ی» شیخ شهید نبود و خود نیز پس از قتل شیخ بتدریج قربانیِ بازیگران اصلی مشروطه ی وارداتی شدند) هرگز مورد و منظورما در حملات مزبور نبوده و نیست. هرچند باب بحث و انتقاد عالمانه ــ صادقانه درباره ی عملکرد آنان و هرکس دیگری (حتی شیخ) را باز می دانیم.

منبع: ابوالحسنی، علی، 1334، کارنامة شیخ فضل الله نور ی(پرسش ها و پاسخ ها)، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ سوم، ‌1385.