نویسنده: عجاج نویهض




 

[چامسکی آموزه ی اصلی در تاریخ رسمی اسرائیل را این می داند که «اسرائیل کشوری است نگون بخت و قربانی تروریسم، حملات نظامی، و نفرت و عداوتی غیر منطقی و آشتی ناپذیر».]
ناجی العلی، هنرمند شهید فلسطینی در یکی از کاریکاتورهای خود چندین عرب را نشان می دهد که روزنامه ای می خوانند با تیتر اصلی «روز همبستگی با مردم فلسطین»؛ و در کنار این جمع، حنظله، کودک ژنده پوش همیشه در صحنه ی ناجی العلی، در محاسبه ای، یک روز را از 365 روز سال کم می کند؛ باقی می ماند: 364 روز توطئه علیه ملت فلسطین.
تاریخ را اگر به یک اعتبار، به پیدا و پنهان تقسیم کنیم، حتی تاریخ پیدای ملت فلسطین، علی رغم تلاشهای پیگیر و حساب شده ی صهیونیستها، همواره با مظلومیت و رنج و درد آمیخته است، و این واقعیتی است که دستهای ناپیدای استعمار در نگارش تاریخ نیز نتوانسته آن را زیر پرده های تزویر و دورویی مخفی کنند. هر روز خبر و گزارشی از توطئه علیه هویت فلسطینی منتشر می شود: از اعلامیه ی بالفور تا فرایند صلح؛ و در این میان هجوم و حمله، عقب نشینی، مذاکرات علنی و مخفی با فلسطینیان و سایر اعراب، ترور، آدم ربایی و 364 روز نیرنگ، همه در همین چارچوب قابل ارزیابی و تحلیل است.
تاریخ پنهان، اما خود داستان دردناک تر دیگری است، و آگاهی از چند و چون آن، عمق توطئه را بر ملا می سازد، اما در این آشکارسازی خاکریزهایی چند تعبیه شده که گذر از آن را هر تحلیلگری برنمی تابد.
در تاریخ پیدا- و به تعبیر چامسکی تاریخ رسمی- «آموزه هایی از پیش تعیین شده است که تحلیل هر رویداد مهمی تنها در چارچوب آنها امکانپذیر است، و در غیر این صورت، عموماً مخاطبی نخواهد یافت» (1) و از همین روست که هر تحلیلگری به خود اجازه نمی دهد پا را از محدوده ی آموزه های رسمی فراتر نهد. [چامسکی آموزه ی اصلی در تاریخ رسمی اسرائیل را این می داند که «اسرائیل کشوری است نگون بخت و قربانی تروریسم، حملات نظامی، و نفرت و عداوتی غیر منطقی و آشتی ناپذیر».] (2)
در کنار این آموزه، شعار «امنیت اسرائیل» هم که تحلیلگران سیاسی غرب آن را در بوق می دمند، اسطوره ای است که با اشاره و طراحی صهیونیستها تنیده شده و اینک به عنوان یکی از اصول خدشه ناپذیر و غیر قابل انکار تحلیل مسائل و رویدادهای فلسطین و خاور میانه رخ نموده است. بر این پایه، هجوم اسرائیل به مصر و سوریه و اردن و لبنان و تصرف صحرای سینا و بلندیهای جولان و نوار غزه و جنوب لبنان و حتی بخشهایی از بیروت، همه و همه عملیاتی است دفاعی و در پرتو اصل پاسداری از اسطوره ی خود بافته ی «امنیت اسرائیل».
بر همین اساس است که یک مفسر سیاسی امریکایی می گوید: «عربها چهار بار کوشیدند تا اسرائیل را با جنگ نابود کنند.... تردیدی در این واقعیت نیست که این جنگها به موجودیت یک کشور یهودی در میان دنیای عرب مربوط می شود.» رژیم صهیونیستی با پرده پوشی تمام، عملیات حمله به لبنان در سال 1982 را که به بهانه ی ترور سفیر خود در لندن طراحی کرده، «آرامسازی جلیله» نام می گذارد، و ارتش خود را که با تکیه به زراد خانه های امریکا، سراپا مسلح کرده و با این حال، در راستای همین سیاست آن را «نیروی دفاعی اسرائیل» می خواند، در کمربند امنیتی شمال اسرائیل مستقر می سازد، و حملات سبعانه ی خود را به روستاهای محروم جنوب لبنان و اردوگاه های فلسطینیان آواره، «پاسخ مناسب» به عملیات خرابکارانه ی تروریستها معرفی می کند، و در تبلیغات مسموم خود سربازان مزدور خویش را برای «روبیدن لانه ی تروریستها» فرا می خواند، اما طشت صهیونیستها آن گاه از بام می افتد که چهره ی خون آشامی نظیر آریل شارون، با طراحی و رهبری کشتار صبرا و شاتیلا، تسمه از گرده ی دهها زن و مرد و کودک آواره ی فلسطینی می کشد.
اسرائیل در واقع، از همه ی این اقدامات نظامی به عنوان اهرم فشاری بر اعراب و بخصوص جناح سازش ناپذیر آن سود می جوید، و بدین وسیله می کوشد تا آنان را با موضعی بشدت ضعیف و انفعالی به پای میز مذاکره ی سیاسی- و به تعبیر بهتر معامله ی سیاسی- بکشاند؛ مذاکره ای ننگین که نقش پدر سالانه ی آن را بظاهر امریکا و در واقع خود صهیونیستها ایفا می کنند و بازی سرگرم کننده ای که قواعد و اصول آن را سران توطئه گر یهودیت سیاسی جهانی تعیین می نمایند. اسرائیل گاه و بیگاه تلاش می کند که مذاکرات را به صحنه ی نبرد بکشاند تا نیروی نظامی سراپا مسلح خود را در برابر اعراب به نمایش گذارد و جو مذاکره ی فیمابین را داغ و بلکه آتشین سازد. یکی از رجال سیاسی لبنان معتقد است که «هرگاه مذاکرات به سردی گراید، جنوب (لبنان) گرم می شود»، اما به مدد هوشیاری نیروهای مقاومت لبنانی و مجاهدان آگاه فلسطینی علی رغم گرم شدن جنوب، یخهای مذاکرات همچنان ذوب نشده باقی می ماند، و چرخه ی رخدادها به زیان توطئه گران می گردد، و جوانه های امید از دل تحولات سیاسی رشد می کند و بنیادهای نااستوار رژیم صهیونیستی فرو می پاشد.
پس، تاریخ پیدا، آکنده از تزویر و دروغ و دورویگی است، و حقایق جز با آگاهی و اطلاع از نقشه های دراز مدت ترسیم شده در پس تاریخ پنهان روشن نمی گردد، و تنها با بالا زدن پرده های تاریخ و نگاه تیزبینانه به تحولات سیاسی و نیرنگهای حسابگرانه ی توطئه پیشگان است که می توان به چند و چون وقایع پی برد و رویدادها را به تحلیل نشست.
تاریخ پنهان سرشار از آموزه هایی است که سنگ زیربنای تاریخ رسمی را شکل می بخشد و تاریخنگاران رسمی را وا می دارد که رخدادهای گوناگون سیاسی و اجتماعی را تنها و تنها بر محور این آموزه ها تفسیر و تحلیل کنند و به ثبت رسانند؛ آموزه هایی که در پرتو نقشه ها و برنامه ریزیهای پشت پرده ی گردانندگان سیاست جهانی طراحی شده و برای اجرا در اختیار تاریخنگاران قرار گرفته است. شعله ور شدن آتش خانمان سوز جنگ در یک منطقه، سرپوش نهادن بر آن و فرو نشاندن آن در زیر خاکستر، ایجاد توفانهای سیاسی به منظور پراکندن خاکستر و شعله کشیدن دوباره ی آتش، چالشهای سیاسی در یک کشور، منازعات ملی و قومی د رکشوری دیگر، به راه انداختین مذاکرات چند سویه میان چندین کشور دیگر در گوشه ای از جهان، صدور گواهی فوت یک رشته مذاکرات در سوی دیگر، ایجاد زمین لرزه های سیاسی در ارکان یک حکومت، تهاجمات دیپلماتیک به یک دولت، لشکرکشی نظامی با مدرنترین سلاحها به یک منطقه، فروریزی یک دیوار کهن سیاسی، فروپاشی یک دولت با قدرتی افسانه ای، نواختن سمفونی نظم نوین جهانی و... همه و همه برخاسته از یک سلسله تصمیماتی است که در ورای تاریخ پیدا شکل می گیرد و پدید می آید؛ اما با سپری شدن زمان، این لاپوشانیها نیز افشا می گردد و کوس رسوایی پرده پوشان در مقابل دیدگان حیرتزده ی همه ی کسانی که چشم خود را به روی تاریخ بسته اند به صدا در می آید، و طومار دوران پر نخوت و غرور پدید آورندگان تاریخ پنهان در هم می پیچد.
اساسی ترین عامل برای راهیابی به تاریخ پنهان، اسناد و مدارک دقیق و قاطعی است که در پی یک حادثه، یا به دنبال یک افشاگری از سوی فردی بریده از باورهای پیشین خویش به دست می آید، و از فردای لو رفتن، به دلیل فرود آمدن بهمنی سهمگین غلتیده از کوهی فرازمند، روند حوادث شکلی دیگر به خود می گیرد و صف آرایی نوینی آغاز می شود.
نخستین جبهه گیری، نهادن یک علامت سؤال بزرگ در برابر همین افشاگریها و نادرست جلوه دادن آنهاست، و راه انداختن تبلیغات با شیوه های گوناگون برای تکذیب صدور ذیل اسناد و مدارک.
اما گذشته از همه ی این تبلیغات، بررسی هر گوشه از تاریخ جهان، جز با مراجعه ی به همین اسناد و معاهدات و پروتکلهای پیدا و پنهان و مطالعه و کنکاش در جمله جمله ی آن ره به خطا می برد.
ما ایرانیان، هم به دلیل واقع شدن در یکی از کانونهای مهم سیاسی جهان، یعنی خاورمیانه، و هم- مهمتر از آن- به دلیل باورهای دینی و اعتقادی و روح انقلابی، از دیرباز حساسیت ویژه ای نسبت به مسائل فلسطین داشته ایم. فلسطین برای ما نامی آشناست، نامی آمیخته از یک سو با رنج و درد و از سویی با عشق و امید. بنابراین، ریشه یابی مسائل آن و مطالعه و بررسی تاریخ آن را از اولویتهای سیاسی خویش می شماریم، و در نخستین گام از پژوهش پیرامون این بحران، با پدیده ی صهیونیسم روبرو می شویم که آگاهی از آن و اهداف و مقاصد پلید و شوم سران حیله گر و نیرنگ باز آن کلید حل معمای خاورمیانه، بلکه جهان است.
پس بی جهت نیست که سردمداران این جنبش همه ی تلاش خود را برای سر به مهر نگه داشتن رازهای خود به کار بندند و از هر افشاگری و انتشار اسناد موثق و غیر قابل انکار بهراسند، و بکوشند که از راهیابی تاریخنگاران به حقایق تاریخ پنهان جلوگیری کنند.
جنبش صهیونیسم با شعار فریبنده ی بازگشت به ارض موعود، در سال 1880 شکل می گیرد، نخستین همایش صهیونیستها به ریاست تئودور هرتزل به سال 1897 در شهر بال سوئیس برگزار می شود، تلاشهای هرتزل به صدور اعلامیه ی بالفور در سال 1917 و اعلامیه ی قیمومت فلسطین در سال 1920 می انجامد. سرانجام در سال 1948 تأسیس رسمی دولت اسرائیل اعلام می گردد و در سال 1967 قدس اشغال می شود، و از آن پس، توطئه و خیانت و جنایت ادامه می یابد: توطئه از سوی دشمن، خیانت از جانب مدعیان دوستی و در نتیجه، جرأت یافتن دشمن به ارتکاب جنایتهای مکرر. «اگر آن روزی که صهونیستها اولین تیشه ها را بر ریشه ی عمیق ملیت فلسطینی می زدند تا ملیتی دروغین و جعلی و بی ریشه به جای آن در خاک متعلق به مسلمین بگذارند، سران مسلمان و عناصر مؤثر و به تبع آنان توده های مردم، حضور و مقاومت جدی و هوشیارانه ای از خود نشان می دادند، امروز از این همه مصیبت و بلایی که میوه ی زهرآگین شجره ی خبیثه ی دولت صهیونیستی است در این منطقه خبری نبود، و شاید ملت مظلوم فلسطین از آنچه در این چهل و پنج سال کشیده است معاف می بود. آن روز، سست عنصری بعضی و قدرت طلبی بعضی و راحت طلبی بعضی و ناهشیاری بعضی، دست به هم داد و خیانتی عمومی را شکل بخشید، و نتیجه آن شد که شد:

هزاران روز و شب تلخ و مصیبت باری که با گرسنگی و دربدری و بیخانمانی و اشک و آه یک ملت، در اردوگاه های اردن و لبنان سپری شده، یا در وطن اشغالی در زیر چکمه و سرنیزه ی دشمن به سر آمده،
هزاران انسانی که به هیچ جرمی در معرض سخت ترین عقوبتهای زمانه قرار گرفته،
و هزاران غم ناگفتنی دیگر که جز آنان که روزهای جان کندن تدریجی در اردوگاه را در مجاورت خانه ی غصب شده ی خود یا در خانه ی زیر قیمومت بیگانه می گذراندند، کسی دیگر قادر به درک آن نیست، همه و همه از آن خیانت بزرگ پدید آمد. و آن خیانت، خیانتهای دیگر را به دنبال آورد، و این امواج خیانت چه فضیلتها را که خشکاند و چه روحیه ها را که میراند و چه شعله ها را که فسرد.
هر کسی آن روز می توانسته کاری بکند و قدمی در راه دفع این ظلم بزرگ بردارد، و نکرده و برنداشته، محکوم لعن و نفرین این دو نسل فلسطینی و مشمول قضاوت قاطع و سخت تاریخ معاصر و آینده، و مورد عذاب و تقاص الهی در روز جزاست، و در این، فرقی میان رجال سیاست و رجال اقتصاد و رجال فرهنگ و ادبیات و رجال جنگ و نبرد نیست.» (3)
امروز، در فردای دوران موسوم به «جنگ سرد»، گردونه ی تحولات سیاسی گرچه با قرار گرفتن در نشیبی تند، شتابی فزاینده یافته، و ظرافتهای پیچیده اما سهمگین سیاسی، با خشونت های سبعانه ی نظامی در هم تنیده است. اصول سیاست جهانی، اما دستخوش دگرگونی نشده و همچنان پابرجاست. ملل استعمار گزیده کماکان گرفتار تأثیرات دیرپای دوران سلطه اند و سست عنصران و قدرت طلبان و راحت خواهان همچون گذشته غافل از برایند کردار دیروز و فارغ از اندیشه ی فردا، در سودای امروز خویشند. حال آن که اگر رخدادهای گذشته ی منطقه را نیک به تحلیل می نشستند، و راز و رمز هر واقعه را می جستند و می یافتند، امروز در برابر خیزابهای برآمده از توفانهای سنگین سیاسی تسلیم نمی شدند و تن به تنشهای دشمن ساخته نمی دادند، بلکه با بینش سیاسی و درایت دینی و روحیه ی انقلابی، موقعیت شکننده ی دشمن را درک می کردند و از همان جا کاری ترین ضربه را بر پیکر او فرود می آوردند، که دشمن جز این زبانی نمی فهمد. «تجربه ی کوبا و الجزایر و چین نشان داده که دست استعمار را فقط با تبر می توان برید، نه با وعده و وعید و قول و قرار و اصول بشری و انسان دوستی! این است واقعه ی حتمی که اعراب خاورمیانه هم فهمیده اند» (4) و امروز، هم در سرزمینهای اشغالی در زیر چکمه ی صهیونیستها، و هم در روستاهای جنوب لبنان و در همه ی جبهه ها حرف آخر را نیروهای مقاومت می زنند و بس.
اسرائیل اگر طی نیرنگ سیاسی حسابگرانه ای، پس از استخراج ذخایر نفتی شبه جزیره ی سینا، برای جدا ساختن نیرومندترین قدرت عربی از صف دشمنان و درآوردن ان در صف دوستان، شهر یمیت را در شبه جزیره تخلیه می کند و این عقب نشینی را «تحمل یک جراحت ملی» می نامد، برای این است که بدون نگرانی از مصر و دغدغه از جبهه ی جنوب، به شمال بپردازد و لبنان را زیر آتش خود بگیرد. اما، نه تنها از یورش به لبنان طرفی نمی بندد و در باتلاقی که به وسیله ی نیروهای مقاومت مردمی فراهم آمده گرفتار می شود و با گشودن این جبهه، شهرهای شمالی سرزمین تحت تصرف خود نظیر کریات شیمونه را زیر آتش می برد، بلکه در جنوب نیز آرامش چندانی ندارد و همه جا برایش نا امن شده است.
امروز اسرائیل در جنوب لبنان خود را در برابر دیواری پولادین می بیند که نفوذ در آن بسیار پرهزینه است، چه مقاومت جنوب در پایگاهی نیست که بشود با هواپیما به آن ضربه زد، بلکه در دریای مردم شناور است و نمی توان آن را از دیگران بازشناخت. صهیونیستها در لانه ی خود نیز آرامشی ندارند و خویشتن را در برابر «انقلاب سنگ» که از دل توده های نسل دوم و سوم تحت اشغال برآمده ناتوان می بینند. یهودیت جهانی که روزی می پنداشت «گوییم (نامی که صهیونیست ها به نشان تحقیر، غیر یهود را به آن می خوانند) مانند رمه ای گوسفند است و ما به منزله ی گرگ، و پیداست که اگر گرگ به گله بزند بر سر گوسفندها چه می آید». (پروتکل یازدهم)، امروزه در تله ی بچه های فلسطین به دام افتاده است.
ای کاش، کودکان فلسطین که نسل فردا را شکل می دهند، علی رغم برنامه ی صهیونیستها که «هیچ کس، حتی مشاوران نزدیک پادشاه نباید از برنامه هایی که وی برای زمان جاری و آینده دارد مطلع شود. فقط پادشاه و سه نفر دستیار او از این برنامه ها آگاهی خواهند داشت و بس.» (پروتکل بیست و چهارم)، از هم اکنون رشد سیاسی خود را نیز در برنامه ی خویش قرار دهند، تا فردا که با توطئه های رنگارنگ دشمن صهیونیستی روبرو می شوند، دست او را بخوانند و پاسخی در خور دهند.(5)
اما بدانند و بدانیم که دشمنان سخت در کمین نشسته اند و دمی غفلت نمی کنند، که می گویند: «اگر ما به ملتها مهلت نفس کشیدن و استراحت بدهیم، امید رسیدن به روزی که انتظارش را می کشیم کاهش پیدا می کند.» (پروتکل دهم) و آگاهی از همین نقشه هاست که ما را به تاریخ پنهان صهیونیسم رهنمون می سازد.

پی نوشت ها :

1- مقدمه ی چامسکی بر کتاب تروریسم مقدس اسرائیل تألیف لیویا رو کاچ، به ترجمه ی مرتضی اسعدی.
2- همان مأخذ.
3- بخشی از پیام مقام معظم رهبری، به مناسبت کنفرانس صلح خاورمیانه در مادرید، مهرماه 1370.
4- ولایت عزرائیل، نوشته ی جلال آل احمد.
5- برای مطالعه بیشتر به منبع همین مقاله مراجعه نمائید.

منبع مقاله: نویهض، عجاج. (1387)، پروتکل های دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم(1387).