المپیک، فقط ورزش نبود
المپیک هرچند یک آوردگاه ورزشی است، اما مهم تر از مسائل ورزشی، یک رویداد اجتماعی است و اصلاً فلسفه بنیانگذاری این بازی ها همین ایجاد پیوندهای اجتماعی است. هدف این است که مرزها کمرنگ تر شود، انسان بودن پررنگ تر بشود
مریم چهاربالش
المپیک هرچند یک آوردگاه ورزشی است، اما مهم تر از مسائل ورزشی، یک رویداد اجتماعی است و اصلاً فلسفه بنیانگذاری این بازی ها همین ایجاد پیوندهای اجتماعی است. هدف این است که مرزها کمرنگ تر شود، انسان بودن پررنگ تر بشود و رقابت ها بهانه ای بشود برای رفاقت و افراد بتوانند فارغ از هرگونه گرایش سیاسی یا تعلق به یک طبقه اجتماعی یا اقتصادی خاص توانمندی های خود را نشان بدهند.
در این روزها به مناسبت های مختلف، ابعاد ورزشی این رویداد مهم مورد توجه قرار می گیرد که البته بجا و درست است. به عنوان مثال، فرصتی پیش می آید که کارشناسان ورزشی وضعیت ورزشکاران کشورمان را با استاندارد دنیا مقایسه کنند یا این که توانمندی ها و نقاط و ضعف آنها را بررسی کنند؛ اما تاکنون کمتر به ابعاد اجتماعی این رویداد مهم توجه شده است.
امروزه در کشورهای مختلف سرمایه گذاری های زیادی انجام می شود برای آن که مردم یک کشور احساسات مشترک و پیوندهای مشترک پیدا کنند. به عنوان مثال یکی از مهم ترین کارکردهای رسانه های جمعی همین ایجاد اشتراک است. از آن سوی، بعد از شکل گیری این پیوندها تلاش می شود در قالب های مختلف این توانمندی های ایجاد شده سازماندهی شوند تا توان حاصل آمده بتواند در مسیر پویایی اجتماعی قرار بگیرد.
بسیاری از کشورها متاسفانه بنا به دلایل مختلف فاقد هر گونه عامل پیونددهنده هستند. این امر به صورت خاص در کشورهای مهاجرپذیر که پذیرای فرهنگ های مختلف هستند مشاهده می شود، اما این کشورها برای رفع این نقیصه با استفاده از ابزارهای مختلف از جمله همین ابزار رسانه تلاش می کنند این پیوندهای مشترک را ایجاد کنند و آن را عمق ببخشند.
ویژگی های کشور ما به شکلی است که خوشبختانه تا حد زیادی این عامل اشتراک وجود دارد، هر چند اقوام مختلف در کشور ما وجود دارند، اما در نهایت هویت غالب، هویت ایرانی است و همین هویت مشترک یکی از مهم ترین سرمایه هایی است که در اختیار داریم، اما متاسفانه توجه مان به این سرمایه نامرئی در حد بسیار اندک است.
بگذارید برای تبیین بهتر این مساله به اصل موضوع یعنی المپیک برگردیم. آنچه در عمل در روزهای گذشته شاهد آن بودیم، حرکت های خودجوش و بدون برنامه ریزی برای حمایت از ورزشکاران کشورمان بود. شب هایی که مردم در شهرهای مختلف جلوی منزل ورزشکاران گردهم می آمدند یا شادی مشترکی که از پس پیروزی ها حاصل می آمد، حس های مشترکی که شکل گرفت و غرور ملی که با هر بار پیروزی رنگ بیشتری به خود می گرفت. اما به راستی تا چه حد می توانیم این سرمایه را در کشور خود نهادینه کنیم، از منافع کوتاه مدت آن عبور کنیم و آثار مثبت بلندمدت را با استفاده از این پیروزی ها رقم بزنیم.
پیش از پاسخگویی به این سوال ها، پرسش های ابتدایی تری نیز مطرح هستند. آیا در روزهای برگزاری مسابقه ها با برنامه ریزی های بهتری نمی توانستیم به استقبال این رقابت ها برویم؟ آیا امکان این که حضور و گردهمایی افراد در جلوی منزل ورزشکاران باهدف تر، منظم تر و با برنامه تر صورت بگیرد و خانواده ها حضور و مشارکت بیشتری داشتند را از پیش می شد برنامه ریزی کرد یا خیر؟
اینها پرسش هایی است که از زاویه نگاه هر کدام از ما پاسخ های متفاوتی برای آن پیدا می شود، اما بی تردید نقطه مشترک میان همه ما این است که می شد و در آینده می توان از این فرصت ها در عرصه اجتماعی بهره گرفت؛ هم بهره های کوتاه مدت با رویکردهای ایجاد شعف اجتماعی و هم بهره های بلندمدت با رویکرد ایجاد تغییرات مثبت اجتماعی.
از زاویه نگاه کوتاه مدت این دو رخداد چه همراه با برد باشد و چه همراه با شکست، دارای اثرگذاری مقطعی است. پیروزی هایی که باعث ایجاد همبستگی ملی می شود و مردم یک شهر یا یک کشور را تا پاسی از شب در رخت شادی فرو می برد و شکست هایی که شاید آتش نهفته وندالیسم را روشن می کند که نمی توان جلوی آن را گرفت.
نکته: تردیدی نیست در دنیای مدرن امروز، ورزش به عاملی برای نزدیک کردن افراد تبدیل شده است؛ پدیده ای که همبستگی ملی را در بعد جهانی شکل می دهد و این فرصتی است که کمتر رویدادی می تواند به ارمغان بیاورد
از بعد اجتماعی مهم این است که بتوانیم هر دو بعد را مدیریت کنیم؛ یعنی پیروزی هایی که بتواند همبستگی ملی را تحکیم کند و شکست هایی که منجر به گسترش وندالیسم نشود. این امر در ارتباط با کشورهایی مانند ما از اهمیت زیادتری برخوردار است. در این ارتباط چند نکته قابل توجه است؛ نخست این که باید توجه داشته باشیم هنوز ساختار جمعیتی کشور ما ساختاری جوان است که خواهان شور و نشاط بوده و شایسته است بهترین پاسخ ها برای این توانمندی و پتانسیل فراهم شود. دوم این که فراموش نکنیم هنوز بسترهای مشارکت اجتماعی در بسیاری ابعاد در کشور ما فراهم نیست. یعنی افراد نمی توانند مسیر مناسبی برای ظهور و بروز توانمندی های خود پیدا کنند و به همین دلیل رویدادهایی مانند المپیک اهمیت مضاعف پیدا می کند، چون افراد احساس می کنند قالبی برای شور و نشاط اجتماعی شان پیدا کرده اند، هر چند این قالب فاقد نهادهای قدرتمند برای تداوم اثرگذاری است و نکته سوم این که باتوجه به گستره و برد این دو رویداد در سطح دنیا، بسیاری از افراد این دو رخداد بزرگ ورزشی را راهکاری برای حضور و البته درخشش در ابعاد بین المللی می دانند و به هیچ وجه نمی توانند نسبت به آن بی تفاوت باشند.
با این شرایط ظرفیت سازی هایی که بتواند هر چه بیشتر توان این اجتماع انسانی را افزون کند، امری الزامی محسوب می شود. به عنوان مثال، یکی از ایده هایی که در همین ارتباط در سطح ابتدایی می توان مطرح کرد، شکل گیری باشگاه حامیان دارندگان مدال های المپیک است یا این که با کمک به شکل گیری سازمان های مردم نهاد می توان برنامه های مقطعی برای زمان برگزاری این مراسم پیش بینی کرد.
شکل گیری این باشگاه ها می تواند هم حالت مقطعی داشته باشد و هم دارای برنامه ریزی بلندمدت و بی تردید قالب های بلندمدت آن، آثار مثبت تری می تواند در پی داشته باشد.
یکی از کمترین آثار اجتماعی چنین رخدادهایی این است که قهرمانان این میدان ها به افراد تاثیرگذار اجتماعی تبدیل می شوند، این افراد حتی اگر وارد نظام های مدیریتی و سیاستگذاری هم نشوند میان بدنه مردم به افرادی مرجع تبدیل می شوند که افراد مختلف با رویکردهای گوناگون به آنها مراجعه می کنند و حتی تاریخ نشان داده است بسیاری از آنان به پهلوانان ماندگاری تبدیل می شوند که تاثیرگذاری اجتماعی شان از بسیاری مقامات بیشتر است.
بنابراین باید بتوانیم منافع حاصل از این رخدادها را به فراتر از یک شادمانی یکشبه تبدیل کنیم و هر قدر در این کار موفق باشیم، آثار اجتماعی بهتری در انتظارمان خواهد بود. به عنوان مثال تجربه دنیا نشان داده است ورزشکارانی که موفق به کسب موفقیت در عرصه های بین المللی می شوند در عرصه های خیریه یا فعالیت های آموزشی و ترویجی می توانند بسیار موثر باشند و حتی به یک نقطه عطف تبدیل بشوند.
این فرصتی است که هم اکنون در بسیاری ابعاد در اختیار ما قرار دارد. المپیک امسال اگر پربارترین المپیک در تاریخ ورزشی کشورمان بوده است، هنگامی می تواند موفق تر شود که بتواند آثار اجتماعی برجای بگذارد. از جمله بتواند ورزش، آموزش و بهبود کیفیت زندگی برای مناطق بیشتری از کشور به ارمغان ببرد.
ورزشکارانی که حتی موفق به حضور در المپیک شده اند، با توجه به تجاربی که پشت سر گذاشته اند انسان های متفاوتی می شوند و به نسبت موفقیت شان این تفاوت چشمگیرتر می شود. این افراد به رغم رشته های متفاوت ورزشی، مشکلات مشترک، دغدغه های مشترک و مسائل مشترک زیادی دارند که اتفاقا بیشتر از این که ابعاد ورزشی داشته باشد، ابعاد اجتماعی دارد و ظرفیت سازی برای این ابعاد می تواند ره آورد ما را از المپیک لندن بیشتر و بیشتر کند و اگر علاقه مندیم بهره خود را از این فرصت ها افزون تر کنیم باید برنامه ریزی داشته باشیم و بتوانیم منطبق با این برنامه، هم از منافع کوتاه مدت آن و هم منافع بلندمدت آن منتفع شویم.
المپیک هرچند یک آوردگاه ورزشی است، اما مهم تر از مسائل ورزشی، یک رویداد اجتماعی است و اصلاً فلسفه بنیانگذاری این بازی ها همین ایجاد پیوندهای اجتماعی است. هدف این است که مرزها کمرنگ تر شود، انسان بودن پررنگ تر بشود و رقابت ها بهانه ای بشود برای رفاقت و افراد بتوانند فارغ از هرگونه گرایش سیاسی یا تعلق به یک طبقه اجتماعی یا اقتصادی خاص توانمندی های خود را نشان بدهند.
در این روزها به مناسبت های مختلف، ابعاد ورزشی این رویداد مهم مورد توجه قرار می گیرد که البته بجا و درست است. به عنوان مثال، فرصتی پیش می آید که کارشناسان ورزشی وضعیت ورزشکاران کشورمان را با استاندارد دنیا مقایسه کنند یا این که توانمندی ها و نقاط و ضعف آنها را بررسی کنند؛ اما تاکنون کمتر به ابعاد اجتماعی این رویداد مهم توجه شده است.
سرمایه نامرئی
در دنیای امروز بیش از آن که سرمایه های مادی ارزشمند باشند، سرمایه های معنوی ارزش پیدا کرده است. عواملی که بیش از هر چیز اعضای یک کشور و یک ملت را به هم پیوند می دهد و هر قدر این پیوندها، احساسات مشترک، منافع مشترک و ارتباطات بیشتر باشد، همین امر به عاملی برای توسعه تبدیل می شود. تجربه کشوری مانند ژاپن که به دلیل سرمایه های مادی در حد بسیار پایینی قرار دارد، مثالی است که بارها و بارها در تائید همین مطلب از سوی کارشناسان و صاحب نظران توسعه بیان شده است.امروزه در کشورهای مختلف سرمایه گذاری های زیادی انجام می شود برای آن که مردم یک کشور احساسات مشترک و پیوندهای مشترک پیدا کنند. به عنوان مثال یکی از مهم ترین کارکردهای رسانه های جمعی همین ایجاد اشتراک است. از آن سوی، بعد از شکل گیری این پیوندها تلاش می شود در قالب های مختلف این توانمندی های ایجاد شده سازماندهی شوند تا توان حاصل آمده بتواند در مسیر پویایی اجتماعی قرار بگیرد.
بسیاری از کشورها متاسفانه بنا به دلایل مختلف فاقد هر گونه عامل پیونددهنده هستند. این امر به صورت خاص در کشورهای مهاجرپذیر که پذیرای فرهنگ های مختلف هستند مشاهده می شود، اما این کشورها برای رفع این نقیصه با استفاده از ابزارهای مختلف از جمله همین ابزار رسانه تلاش می کنند این پیوندهای مشترک را ایجاد کنند و آن را عمق ببخشند.
ویژگی های کشور ما به شکلی است که خوشبختانه تا حد زیادی این عامل اشتراک وجود دارد، هر چند اقوام مختلف در کشور ما وجود دارند، اما در نهایت هویت غالب، هویت ایرانی است و همین هویت مشترک یکی از مهم ترین سرمایه هایی است که در اختیار داریم، اما متاسفانه توجه مان به این سرمایه نامرئی در حد بسیار اندک است.
بگذارید برای تبیین بهتر این مساله به اصل موضوع یعنی المپیک برگردیم. آنچه در عمل در روزهای گذشته شاهد آن بودیم، حرکت های خودجوش و بدون برنامه ریزی برای حمایت از ورزشکاران کشورمان بود. شب هایی که مردم در شهرهای مختلف جلوی منزل ورزشکاران گردهم می آمدند یا شادی مشترکی که از پس پیروزی ها حاصل می آمد، حس های مشترکی که شکل گرفت و غرور ملی که با هر بار پیروزی رنگ بیشتری به خود می گرفت. اما به راستی تا چه حد می توانیم این سرمایه را در کشور خود نهادینه کنیم، از منافع کوتاه مدت آن عبور کنیم و آثار مثبت بلندمدت را با استفاده از این پیروزی ها رقم بزنیم.
پیش از پاسخگویی به این سوال ها، پرسش های ابتدایی تری نیز مطرح هستند. آیا در روزهای برگزاری مسابقه ها با برنامه ریزی های بهتری نمی توانستیم به استقبال این رقابت ها برویم؟ آیا امکان این که حضور و گردهمایی افراد در جلوی منزل ورزشکاران باهدف تر، منظم تر و با برنامه تر صورت بگیرد و خانواده ها حضور و مشارکت بیشتری داشتند را از پیش می شد برنامه ریزی کرد یا خیر؟
اینها پرسش هایی است که از زاویه نگاه هر کدام از ما پاسخ های متفاوتی برای آن پیدا می شود، اما بی تردید نقطه مشترک میان همه ما این است که می شد و در آینده می توان از این فرصت ها در عرصه اجتماعی بهره گرفت؛ هم بهره های کوتاه مدت با رویکردهای ایجاد شعف اجتماعی و هم بهره های بلندمدت با رویکرد ایجاد تغییرات مثبت اجتماعی.
دو رخداد بزرگ
وقتی از بعد اجتماعی نگاه می کنیم، ورزش و بویژه دو رویداد مهم المپیک و جام جهانی فوتبال آثارشان از ابعاد ورزش حرفه ای فراتر رفته است و با بدنه جوامع پیوند خورده اند. امروزه کشورهای زیادی با همین هدف افزایش تاثیرگذاری اجتماعی در جوامع متبوع شان در تلاشند میزبانی این دو رویداد مهم را به عهده بگیرند، از آن سوی ورزشکاران تلاش زیادی می کنند به صورت تیمی یا فردی در این رقابت ها حضور به هم برسانند و طبیعی است این تلاش زیاد آثار کوتاه مدت و بلندمدت اجتماعی با خود به همراه خواهد داشت.از زاویه نگاه کوتاه مدت این دو رخداد چه همراه با برد باشد و چه همراه با شکست، دارای اثرگذاری مقطعی است. پیروزی هایی که باعث ایجاد همبستگی ملی می شود و مردم یک شهر یا یک کشور را تا پاسی از شب در رخت شادی فرو می برد و شکست هایی که شاید آتش نهفته وندالیسم را روشن می کند که نمی توان جلوی آن را گرفت.
نکته: تردیدی نیست در دنیای مدرن امروز، ورزش به عاملی برای نزدیک کردن افراد تبدیل شده است؛ پدیده ای که همبستگی ملی را در بعد جهانی شکل می دهد و این فرصتی است که کمتر رویدادی می تواند به ارمغان بیاورد
از بعد اجتماعی مهم این است که بتوانیم هر دو بعد را مدیریت کنیم؛ یعنی پیروزی هایی که بتواند همبستگی ملی را تحکیم کند و شکست هایی که منجر به گسترش وندالیسم نشود. این امر در ارتباط با کشورهایی مانند ما از اهمیت زیادتری برخوردار است. در این ارتباط چند نکته قابل توجه است؛ نخست این که باید توجه داشته باشیم هنوز ساختار جمعیتی کشور ما ساختاری جوان است که خواهان شور و نشاط بوده و شایسته است بهترین پاسخ ها برای این توانمندی و پتانسیل فراهم شود. دوم این که فراموش نکنیم هنوز بسترهای مشارکت اجتماعی در بسیاری ابعاد در کشور ما فراهم نیست. یعنی افراد نمی توانند مسیر مناسبی برای ظهور و بروز توانمندی های خود پیدا کنند و به همین دلیل رویدادهایی مانند المپیک اهمیت مضاعف پیدا می کند، چون افراد احساس می کنند قالبی برای شور و نشاط اجتماعی شان پیدا کرده اند، هر چند این قالب فاقد نهادهای قدرتمند برای تداوم اثرگذاری است و نکته سوم این که باتوجه به گستره و برد این دو رویداد در سطح دنیا، بسیاری از افراد این دو رخداد بزرگ ورزشی را راهکاری برای حضور و البته درخشش در ابعاد بین المللی می دانند و به هیچ وجه نمی توانند نسبت به آن بی تفاوت باشند.
طرح یک ایده
تردیدی نیست در دنیای مدرن امروز، ورزش به عاملی برای نزدیک کردن افراد تبدیل شده است؛ پدیده ای که همبستگی ملی را در بعد جهانی شکل می دهد و این فرصتی است که کمتر رویدادی می تواند به ارمغان بیاورد؛ بنابراین جا دارد علاوه بر ابعاد فنی، ابعاد اجتماعی این رخدادها مد نظر قرار گیرد.با این شرایط ظرفیت سازی هایی که بتواند هر چه بیشتر توان این اجتماع انسانی را افزون کند، امری الزامی محسوب می شود. به عنوان مثال، یکی از ایده هایی که در همین ارتباط در سطح ابتدایی می توان مطرح کرد، شکل گیری باشگاه حامیان دارندگان مدال های المپیک است یا این که با کمک به شکل گیری سازمان های مردم نهاد می توان برنامه های مقطعی برای زمان برگزاری این مراسم پیش بینی کرد.
شکل گیری این باشگاه ها می تواند هم حالت مقطعی داشته باشد و هم دارای برنامه ریزی بلندمدت و بی تردید قالب های بلندمدت آن، آثار مثبت تری می تواند در پی داشته باشد.
منافعی فراتر از یک شب
فراموش نکنیم برخلاف باور ما المپیک یا جام جهانی اتفاق یکشبه نیست. فردی که در این عرصه ها موفق شود، موفقیتش نه حاصل یک تلاش یکشبه بوده است و نه آثار این موفقیت در کوتاه مدت از بین می رود. مهم است که ببینیم از این سرمایه های ایجاد شده می توانیم استفاده کنیم.یکی از کمترین آثار اجتماعی چنین رخدادهایی این است که قهرمانان این میدان ها به افراد تاثیرگذار اجتماعی تبدیل می شوند، این افراد حتی اگر وارد نظام های مدیریتی و سیاستگذاری هم نشوند میان بدنه مردم به افرادی مرجع تبدیل می شوند که افراد مختلف با رویکردهای گوناگون به آنها مراجعه می کنند و حتی تاریخ نشان داده است بسیاری از آنان به پهلوانان ماندگاری تبدیل می شوند که تاثیرگذاری اجتماعی شان از بسیاری مقامات بیشتر است.
بنابراین باید بتوانیم منافع حاصل از این رخدادها را به فراتر از یک شادمانی یکشبه تبدیل کنیم و هر قدر در این کار موفق باشیم، آثار اجتماعی بهتری در انتظارمان خواهد بود. به عنوان مثال تجربه دنیا نشان داده است ورزشکارانی که موفق به کسب موفقیت در عرصه های بین المللی می شوند در عرصه های خیریه یا فعالیت های آموزشی و ترویجی می توانند بسیار موثر باشند و حتی به یک نقطه عطف تبدیل بشوند.
این فرصتی است که هم اکنون در بسیاری ابعاد در اختیار ما قرار دارد. المپیک امسال اگر پربارترین المپیک در تاریخ ورزشی کشورمان بوده است، هنگامی می تواند موفق تر شود که بتواند آثار اجتماعی برجای بگذارد. از جمله بتواند ورزش، آموزش و بهبود کیفیت زندگی برای مناطق بیشتری از کشور به ارمغان ببرد.
ورزشکارانی که حتی موفق به حضور در المپیک شده اند، با توجه به تجاربی که پشت سر گذاشته اند انسان های متفاوتی می شوند و به نسبت موفقیت شان این تفاوت چشمگیرتر می شود. این افراد به رغم رشته های متفاوت ورزشی، مشکلات مشترک، دغدغه های مشترک و مسائل مشترک زیادی دارند که اتفاقا بیشتر از این که ابعاد ورزشی داشته باشد، ابعاد اجتماعی دارد و ظرفیت سازی برای این ابعاد می تواند ره آورد ما را از المپیک لندن بیشتر و بیشتر کند و اگر علاقه مندیم بهره خود را از این فرصت ها افزون تر کنیم باید برنامه ریزی داشته باشیم و بتوانیم منطبق با این برنامه، هم از منافع کوتاه مدت آن و هم منافع بلندمدت آن منتفع شویم.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}