پیدایش پروتکلهای صهیونیزم
پیدایش پروتکلها هم زمان با ورود وایزمن به فلسطین
برای آنکه به نقش ویژه ی وایزمن، در ایجاد دولت یهودی در فلسطین و تهسیل روند یهودی سازی فلسطین و پیدایش پروتکلهای یهود پی ببریم، باید به سه رویداد مهم تاریخی توجه نمائیم:1- نخستین رویداد در بهار 1918 که آتش جنگ هنوز شعله ور بود، اتفاق افتاد. سال قبل از آن ارتش بریتانیا به فرماندهی ژنرال «آلنبی» (1) قدس را اشغال کرده بود، اما پس از تنها اندکی توانست به سمت شمال پیشروی کند و بقیه ی فلسطین و اردن، به اضافه ی سوریه و لبنان، در دست ترکها و آلمانیها بود. هر چند ماهی از صدور اعلامیه ی بالفور می گذشت و وایزمن در رأس یک هیأت یهودی- صهیونیستی (2) و همراه سرگرد «اورمسبی گور» (3) افسر رابط بین هیأت و نیروهای نظامی بریتانیا، وارد فلسطین شده بود. هدف این هیأت صهیونیستی که توصیه نامه هایی از نخست وزیر «لویدجرج» (4) به همراه داشت، کسب اطلاع از اوضاع فلسطین به منظور زمینه سازی برای اجرای سیاست یهودی برخاسته از اعلامیه ی بالفور بود. هیأت یاد شده در راه انجام وظیفه ی خود سر از پا نمی شناخت و در این باره چنان شور و شوقی داشت که متوجه نبود چه زمان باید دیگ خود را بر آتش نهد. چرا که این شور و شوق با حالت جنگی که در جریان بود برخورد پیدا کرد. در این گوشه ی جهان جنگ بود و خونریزی و قتل و حمله و گریز و پیشروی و عقب نشینی و در آن گوشه ی دنیا، در لندن، توطئه بود و نیرنگ و خدعه که از مغز صهیونیستها و لوید جرج می تراوید. وظیفه ی نظامی ارتش بریتانیا کجا و وظیفه ی هیأت صهیونیستی که برای اجرای مفاد یک برگ «اعلامیه ی سیاسی» با عباراتی مبهم و متناقض، به فلسطین آمده بود کجا؟ لذا آلنبی از ورود این هیأت ناراحت و عصبانی شد، اما چاره ای جز این نداشت که آن را در چادر عمومی خود یا «قرارگاه فرماندهی» که در «بئر سالم»، نزدیک «الرمله» بین یافا و قدس و در یکی از زیباترین دشتهای جهان عرب قرار داشت، جای دهد. وایزمن در حالی تصمیم گرفت سیاست یهودی کردن فلسطین را به اجرا گذارد که بیشتر این سرزمین- چنان که گفتیم- هنوز در دست ترکها و آلمانیها بود.
با وجود آن که آلنبی از آمدن این هیأت و ورود به آن به عنوان میهمان بر خود به سفارش لوید جرج، ناراحت بود کاری از دستش بر نمی آمد و تنها واکنشی که می توانست برای ابراز این خشم خود نشان دهد این بود که در جریان گفتگوهایش با وایزمن پاسخهای نیشدار و گزنده به او می داد. یکی از معاونان آلنبی در قرارگاه فرماندهی، ژنرال «دیدز» بود و ایزمن در چادر او می خوابید. و ایزمن در یادداشتهای خود می گوید که وی در این چارد اقامت راحتی داشت؛ زیرا دیدز با یهودیان همدردی نشان می داد و ارزش اعلامیه ی بالفور را می دانست. آنچه وایزمن درباره ی دیدز می گوید نیمی از قضیه است، نیمه ی دیگر آن این است که دیدز جزء گروه بریتانیایی پروتستان بود که معتقد به بازگشت یهود به فلسطین برای تحقق بخشیدن به به اصطلاح پیشگوییهای تورات هستند. رویداد مورد بحث- چنان که گفتیم- در بهرا 1918، یعنی زمانی که آتش جنگ هنوز شعله ور و دیدز یکی از معاونان آلنبی بود، به وقوع پیوست. بعد از این زمان نیز دیدز تا سال 1920 در ارتش باقی بود و زمانی که «هربرت ساموئل» یهودی- صهیونیست به عنوان نخستین کمیسر عالی به فلسطین آمد و در اول ژوئیه ی 1920 کار خود را آغاز کرد و بساط حکومت نظامی برچیده و جای خود را به یک حاکمیت غیر نظامی به ریاست ساموئل داد، دیدز از ارتش به سمت دبیر اول انجمن مشورتی حکومت فلسطین و قائم مقام ساموئل منصوب شد. به عبارت دیگر، وی مرد شماره ی دوی حکومت بود. وی را ساموئل برای این پست انتخاب کرد، چنان که «رونالد استورس» (5) را به عنوان فرماندار قدس برگزید. «لورنس» (6) معروف، قبل از عزیمت خود به حجاز در سال 1916، در مصر شاگرد همین استورس بود. دیدز به مدت دو سال در فلسطین این منصب را در دست داشت و پس از آن ترجیح داد که به کشور خود بازگردد تا در یکی از طرحهای مورد علاقه ی خود در زمینه ی خدمات اجتماعی به کار پردازد. نامبرده زبان ترکی را بخوبی می دانست؛ زیرا عضویت یک هیأت نظامی انگلیسی را داشت که پیش از جنگ جهانی اول برای سازماندهی نیروی ژاندارمری عثمانی به ترکیه اعزام شده بود. وی در کشور عثمانی زبان ترکی را آموخت و با مجاری سیاست عثمانی مقدار زیادی آشنایی پیدا کرد. (7)
بنابراین، دیدز بر اساس باور دینی، دوست صهیونیسم بود. یک روز صبح که با وایزمن تک و تنها در چادر نشسته بود و با هم صحبت می کردند- وایزمن اطمینان داشت که طرف سخن او دوست صهیونیسم است- ناگهان دیدز از کشور میز اوراقی را بیرون آورد و به وایزمن داد و از او خواهش کرد که آنها را مطالعه کند. وایزمن که نمی دانست در آن اوراق فتوکپی چه نوشته شده است، آنها را گرفت. اما همین که چشمش به اوراق افتاد رنگ چهره اش تغییر کرد و در خود فرو رفت و اظهار تمایل کرد که وی را از خواندن آن ها معاف دارد. اما دیدز با لحن یک دوست مخلص مجدداً از وی خواهش کرد که کمی بردباری نشان دهد و اوراق را مطالعه کند. وایزمن در آن لحظه چاره ای ندید جز این که اوراق را لحظه ی کوتاهی در دستهای خود نگه داشته، چنین وانمود کند که آنها را تا آخر مطالعه کرده است. سپس رو به دیدز کرده پرسید: اینها را از کجا به دست آورده اید؟ دیدز هم حقیقت را پنهان نکرد و گفت: این اوراق در همین جا در کیفهای افسران و بعضی سربازان وجود دارد. زمانی که نیروهای ما در کنار ارتش تزاری روس در قفقاز می جنگیدند فرمانده «نیکلا» این جزوه ها را در میان افسران انگلیسی توزیع می کرد و پس از سقوط جبهه ی قفقاز و انتقال نیروهای ما به فلسطین، این جزوه ها را نیز در کیفها و کوله پشتیهای خود به این جا آوردند. وایزمن متحیر شد، دیدز به او گفت که این اوراق بسیار مهم است و کار شما را در فلسطین با دشواری و زحمت مواجه می کند.
این جزوه ها چه بود؟
پروتکلهای دانشوران صهیون به زبان انگلیسی.
چه کسی آنها را فراهم آورده بود؟
به احتمال قوی حکومت تزاری.
بعد از این تاریخ جزوه هایی که در اختیار ارتش بریتانیا در فلسطین بود به چه سرنوشتی دچار شد و چه برسد بر سر آنها آمد؟
در این باره هیچ اطلاعی نداریم.
این بود نخستین رویداد که در سال 1918 به وقوع پیوست.
2- دومین رویداد در حوالی سال 1930 در فلسطین اتفاق افتاد. در این زمان بیش از یک دهه از سیاست پیاده کردن اعلامیه بالفور و یهودی کردن فلسطین می گذشت. در سال 1929 شورش سختی در فلسطین به وقوع پیوست که از قدس آغاز گردید و دامنه ی آن به الخلیل، صفد، بیسان و دیگر جاها کشیده شد. علت این شورش تجاوز یهودیان به «مربط البراق»، در جوار مسجد الاقصی بود، و از این رو، این شورش در تاریخ شورشهای اعراب فلسطین طی دوران قیمومت به نام «شورش براق» خوانده شده است. در آن زمان کنگره ی صهیونیستی که تصمیمات آن شور و هیجانی در یهودیان فلسطین به وجود آورده بود، در سویس برگزار شد آنها به این تصور که تجربه ی خشونت می تواند برای ایشان سودمند باشد، دست به این تجربه زدند، اما نتیجه اش شورشی بود که هفت شبانه روز ادامه یافت. (8) سال بعد یک هیأت عربی فلسطینی به لندن رفت در حالی که یهودیها همچنان در داخل و خارج مشغول تحریکات خود بودند و حکومت فلسطین و ارباب آن حکومت لندن کمال مساعدت و همیاری را با آنان نشان می دادند. در پی این شورش، سراسر جهان عرب تحریم اقتصادی یهود را آغاز کرد و هر زمان احتمال برافروخته شدن شعله ی برخورد میان دو گروه داده می شد. تا پایان سال 1929 تعداد مهاجران یهودی به فلسطین از حدود صد هزار نفر فراتر نمی رفت.
از سال 1895 بانویی انگلیسی به نام «فرانس نیوتن» ابتدا در یافا و سپس در حیفا اقامت می کرد. وی که وابسته به یکی از جمعیتهای مسیونری پروتستانی یا سازمان قدیس یوحنا در قدس بود، بعد از برآمدن شاخ یهود در فلسطین، نسبت به عربها شدیداً اظهار دوستی می کرد. خانم نیوتن در کشور خود از منزلتی علمی برخوردار بود، به طوری که در انجمن سلطنتی جغرافیای لندن و انجمن جغرافیای امریکا عضویت داشت. وی زبان عربی را فرا گرفت و به منظور مطالعات دینی- تاریخی، به همه جای فلسطین سفر کرد. هر از چند گاهی از کشور خود دیدن می کرد و مجدداً به فلسطین بر می گشت. سرانجام در حیفا مقیم شد و در آن جا منزلی برای خود تهیه کرد. وی به ظلمی که بر سر عربها آمده بود اعتراض می کرد و حتی در سخت ترین شرایط می کوشید تا صدای اعتراض خود را به گوش دوستانش در لندن برساند. این خانم، چنان که از خاطراتش بر می آید، بیش از هر کس دیگر از زوایای پنهان امتیاز بحرالمیت که یهودیها در سال 1929 به آن دست یافتند، آگاهی داشت. امروز اسرائیل از این دریای زنده، علاوه برپتاس و غیره، مقدار زیادی اورانیوم استخراج می کند در حالی که عربها از این امر بی خبرند و یا خود را به خواب می زنند. اما عذر آنها در این مورد مانند عذرشان در عدم آگاهی نسبت به پروتکلهای دانشوران صهیون نیست. در سال 1948 خانم نیوتن خاطرات خود را زیر عنوان پنجاه سال در فلسطین چاپ کرد، و جلد آن را با پرچم رنگین عربی زینت داد. وی در این کتاب اطلاعات مهم فراوانی گنجانیده است که در نوشته های دیگر نویسندگان خاطرات سیاسی اهل انگلستان که در دوران جدید در فلسطین اقامت داشته اند، یافت نمی شود.
طبیعی بود که یهودیها برای این خانم دام بگذارند و با او گاه از در ملایمت درآیند و زمانی دیگر به خشونت متوسل شوند، اما او همچنان مقاوم و سرسخت بود و جز به جبهه ی حق که همانا جبهه ی عربها بود، توجهی نداشت. با این حال، یهودیان یکی از رهبران سیاسی خود به نام «موشه مرگولیس کالوارسکی» (9) رئیس حزب «بریچالوم» را که مدعی نزدیکی با عربهاست، واداشتند تا با خانم نیوتن طرح دوستی بیفکند. اما خانم نیوتن از منویات این شخص و دستهایی که پشت سر او بود، اطلاع داشت.
در سال 1929 آزار رسانهای یهود به خانم نیوتن در فلسطین و لندن شدت یافت. علتش این بود که وی نهایت سعی خود را در کمک به دوستش خانم دکتر «آنی هومر»، متخصص شیمی، به کار گرفت تا وی امتیاز بهره برداری از املاح بحرالمیت، این دریای سرشار از ثروت معدنی را که بیشتر آنها در صنایع نظامی کاربرد دارد، به دست آورد. (10) خانم دکتر هومو با پشتیبانی سرمایه داران انگلیسی که شریک او در این پروژه بودند، تلاش زیادی کرد تا موافقت حکومت لندن و قدس را جلب کند و چیزی نمانده بود که امتیاز مذکور را به دست آورد؛ زیرا وی بهترین شرایط را پیشنهاد کرده و تمام شروط دولت بریتانیا را نیز پذیرفته بود. اما در آخرین لحظه، حکومت لندن از موضع خود در برابر خانم هومر طفره رفت و درها را به روی او بست و بدین گونه، حکومت لندن نقاب را از چهره ی خود برداشت و امتیاز به یک گروه یهودی- صهیونیستی واگذار شد. این کار به شیوه ای انجام گرفت که حیثیت حکومت لندن را لکه دار کرد و خانم دکتر هومر را شدیداً به خشم آورد. این داستان طولانی و سرشار از پند و عبرت است، اما در این جا ما فقط بخشی از آن را که برای مووع اصلی بحث ما یعنی پروتکلهای دانشوران صهیون ضرورت دارد، نقل کردیم.
خانم نیوتن در یادداشتهای خود که در آن به شرح کلیه ی حقایق می پردازد، بتفصیل از این ماجرا سخن گفته است. از جمله می گوید: نکته ی مهم در کل این قضیه واگذاری امتیاز به یهودیهای صهیونیست نیست، بلکه روش نادرستی است که حکومت لندن و حکومت فلسطین، این نوچه و سایه ی حکومت بریتانیا، در پیش گرفتند.
آری، در سال 1929 ضربه ی «شورش براق» بر پیکر یهود فرود آمد و هر دو طرف کشته و زخمی دادند، اما آنها در همان زمان برای گرفتن امتیاز مذکور سخت و پیوسته کار می کردند و عاقبت هم موفق شدند این امتیاز را به دست آورند. (11)
چنان که می دانیم از مدتها پیش میان خانم نیوتن و یهودیهای صهیونیست پیوند محکمی بوده است، اما در سال 1929 که پای امتیاز بحرالمیت به میان آمد، «دوستی» بین دو گروه به دشمنی سختی تبدیل شد. باری، ارتباط این ماجرا با مسأله ی پروتکلها به طور خلاصه از این قرار است:
پیداست که خانم نیوتن، به دنبال ناکامی در کسب امتیاز، از شدت خشمی که نسبت به حکومت لندن و فلسطین پیدا کرده بود تصمیم گرفت پرده را کمی بالا بزند تا بعضی از عربها آنچه را در پشت پرده می گذرد یعنی مضمون فصلهایی از پروتکلها را مشاهده کنند.
وی تعدادی از دوستان روستایی خود را به خانه اش دعوت کرد و بعد از آن که از آنها بخوبی استقبال و پذیرایی به عمل آورد شروع به آشنا ساختن تدریجی این عده با پروتکلها و محتوای آنها کرد. این یک دعوت خصوصی بود. منزل مال او بود و وی همه ی کاره ی آن. شاید این خانم فکر می کرد که دادن اطلاعات درباره ی پروتکل ها به اعراب با این روش از هر روش دیگری بهتر و مناسب تر است؛ چرا که از آن به بعد روستاییان، خود، این کالا را به سایر نقاط خواهند بود. در نتیجه، موضوع برای حکومت پیچیده می شود و این دوستان نیز هرگز رازی را فاش نخواند کرد و بدین ترتیب، عربها از ان چه که تا آن زمان به مدت 32 سال از آنها پنهان نگه داشته شده بود، اطلاع پیدا می کنند.
اما آنچه رخ داد بدین شرح است: در حالی که خانم نیوتن کتاب پروتکلها را در دست دارد و در جلسه ی خود در خانه اش برای این دوستان از موضوعی سخن می گوید که مو بر تن آنان که برای نخستین بار در زندگی خود آن را می شنوند راست می کند، ناگهان مردی بی آن که زنگ خانه را به صدا در آورد وارد منزل می شود. یهودیی تنومند با ریشی زیبا: رفیق کالوارسکی! خانم نیوتن یکه می خورد. کالوارسکی از این که برخلاف آداب معاشرت سر زده وارد منزل شده با سردی تمام پوزش خواسته و می گوید که به دنبال تنی چند از دوستانش می گردد و تصور می کرده است که آنها این جا هستند. سپس از منزل بیرون می رود. خانم نیوتن از شدت عصبانیت متوجه نمی شود که کالوارسکی کی آمد و کی از منزل خارج شد. اندکی بعد جلسه به هم می خورد و حضار پراکنده می شوند، و از آن به بعد این خانم جانب هوشیاری و احتیاط را راعایت می کند.
روز بعد خانم نیوتن برای ملاقات با دبیر کل حکومت به مرکز حکومت، قدس، احضار شد. او به قدس رفت و در آن جا چه سرزنشها و توبیخها شنید، خدا بهتر می داند. سپس با حالتی از ترس و انتظار به حیفا بازگشت.
قبل از عزیمت خانم نیوتن به قدس، رفیق کالوارسکی با کلنل «کیش»، رئیس دفتر اجرایی آژانس یهود، که یک حکومت صهیونیستی در داخل حکومت فلسطین بود، تماس گرفت و جنایتی را که این خانم در خانه اش مرتکب شده برای گروهی از روستاییان عرب از پروتکلها سخن گفته است، برایش شرح داد. (12)
اما کلنل کیش (13) در یادداشتهای روزانه ی خود خلاصه ی ملاقات سرزده ی کالوارسکی را بازگو می کند. همچنین اهمیت جنایتی را که خانم نیوتن مرتکب می شده است یادآور می شود. کیش معتقد بود که این کار خانم نیوتن به خونریزی در فلسطین می انجامد. بنابراین، نزد دبیر کل حکومت می رود و زبان به اعتراض می گشاید و خواهان دستگیری او می شود. حکومت فلسطین در کنار توبیخ خانم نیوتن، به دوایر امنیت عمومی فلسطین مخصوصاً دوایر شمال کشور که حیفا در آن جاست، دستورهای محرمانه ای صادر کرد مبنی بر این که متوجه شایعات احتمالی مربوط به یهود در روستاهای عربی باشند و چنانچه از طریق جاسوسها و خبرچینهای خود هرگونه شایعه ای در این باره شنیدند بلافاصله به قدس اطلاع دهند تا جلو وقوع حوادث مخل امنیت گرفته شود.
اطلاعاتی را که در این جا راجع به این رویداد آوردیم از دفاتر خصوصی ما و چند منبع انگلیسی- مهمترین آنها خاطرات خود کیش و خاطرات وایزمن- و دوستان موثق عرب گرفته شده است.
3- سومین رویداد از حدود 33 سال پیش در سویس اتفاق افتاد. در سال 1933 پس از ظهور «هیتلر» و تخریب معبد یهودیان در آلمان- به گونه ای که معروف همگان است- صهیونیستهای سویس در تنگنا قرار گرفتند. «جبهه ی ملی سویس» در برابر صهیونیستها پایداری می کرد و پروتکلها را فاش کرده بود. صهیونیستها ناچار شدند به دادگاه متوس شدند. اما آنها زمانی این کار را کردند که قبلا موفق شدند با ابزارها و ترفندهای شناخته شده ی خود که در این زمینه مهارت و استادی دارند تنها قاضی دادگاه را با خود همراه کنند.
اقامه کنندگاه دعوا نماینده ی «اتحادیه ی جوامع یهود در سویس» بودند. در 26 ژوئن 1933 به وسیله ی شخص نماینده ی جامعه ی یهود شهر برن اقامه ی دعوا شد. یهودیها پنج تن از اعضای جبهه ی ملی سویس را متهم به انتشار پروتکلهای دانشوران صهیون کرده بودند. در شکایت نامه علیه این افراد آمده بود که این پروتکلها به حیثیت یهود لطمه می زند و آنها را بی اعتبار می کند. آنها خواهان محکومیت این پنج نفر و جلوگیری از انتشار این جزوه ها و برچیدن نسخه های آن از کتابخانه ها شدند.
یهودیها می دانستند که بالاخره آنها دعوا را نخواهند برد، اما به این روش متوسل شدند که پیشاپیش قاضی را با خود همراه کردند- هر چند برایمان تعجب آور خواهد بود که بشنویم چنین حادثه ای در سویس اتفاق افتاده است- و آماده شدند که با استفاده از حکم دادگاه در همه جای عالم رواج دهند که دادگاه سویس به جعلی بودن پروتکلها حکم داده است و دنیا را از این تبلیغات پر کنند. این اولین و آخرین دعوایی بود که یهودیان در سویس اقامه کردند و در هیچ کشور دیگری دست به اقامه ی چنین دعوایی نزدند. یهودیها در حالی که این کار را کردند که در روسیه و جنوب افریقا حتی تا این لحظه سزای کسی که نسخه ای از پروتکلها را در اختیار داشته باشد چیزی جز مرگ نیست.
قاضی از همان ابتدا به طور غیر متعارف عمل کرد. بدین ترتیب که به سخنان شانزده شاهد دروغین و ساختگی که مدعیان به دادگاه آورده بودند گوش داد. در میان این گواهان خانمی بود که به بدنامی شهرت داشت و پیش از آن به جرم جعل و کلاهبرداری محکوم شده بود. شهادت این خانم متناقض و همراه با اکاذیب بود. از جمله اظهار داشت که پروتکلها بعد از جنگ سال 1905 روس و ژاپن تهیه شده است، در حالی که مسلم و معلوم و غیر قابل انکار است که پروتکلها چهار سال پیش از آن- یا بیشتر- در روسیه به منصه ی ظهور رسیده است.
قاضی پس از شنیدن شهادت شانزده گواه اجیر شده تنها به شهادت دو تن از شهود دفاع گوش داد.
یکی دیگر از رفتارهای غیر متعارف قاضی این بود که به مدعیان اجازه داد تا به جای منشی ثبت وقایع دعوا، یک نفر تندنویس را به هزینه ی خود تعیین کنند؛ در حالی که این کار وظیفه ی منشی رسمی دادگاه است.
بعد از گذشت تقریباً دو سال از این دعوا، سرانجام در تاریخ 14 /5 /35 قاضی حکم خود را مبنی بر جعلی بودن پروتکلها صادر کرد. اما روزنامه های یهودی چندین روز پیش از آن که قاضی حکم خود را از پشت تریبون دادگاه اعلام کند، آن را منتشر ساختند.
افرادی که علیه آنان اقامه ی دعوا شده بود تقاضای استیناف کردند. در این جا دیگر صهیونیستها نتوانستند مثل قبل دادگاه را بازیچه ی خود قرار دهند.
در نوامبر 1937 شعبه ی کیفری دیوان عالی کشور حکم قبلی را بکلی باطل اعلام کرد، و صهیونیست ها با شکست فاحش و رسوایی بزرگی مواجه شدند.
پی نوشت ها :
1- ژنرال ادموند هنری آلنبی (Allenby) فرمانده ی قوای انگلیس در مصر و فاتح بیت المقدس که بعداً به عنوان کمیسر عالی انگلیس در مصر منصوب شد- م.
2- در اوایل 1918 و ایزمن در رأس یک هیأت صهیونیستی به فلسطین آمد تا با کمک آلنبی و حکومت نظامی زمینه را برای سیاست یهودی کردن آماده کند. این هیأت از رهبران یهود بریتانیا، فرانسه و ایتالیا تشکیل شده بود و نمایندگان صهیونیسم بریتانیایی در آن عبارت بودند از: وایزمن، یوسف کوین و دکتر داود ادر (Eder).
3- ویلیام جرج آرتور اورمبسی- گور (Ormsby- Gore) وکیل پارلمان انگلیس از حزب محافظه کار در سال 1910، معاون وزارت جنگ در سالهای 1917 و 1918، وزیر مستعمرات انگلیس از 1936 تا 1938- م.
4- دیوید لوید جرج، وزیر جنگ در سال 1916 و نخست وزیر انگلیس از دسامبر 1916 تا 1922- م.
5- Sir Ronald Storrs (1881-1955).
6- توماس ادوارد لورنس، معروف به «لورنس عربستان»، افسر ارتش انگلیس و جاسوس معروف انگلیسی در منطقه ی خاورمیانه- م.
7- این نگارنده، که در سپتامبر 1920 از دمشق رحل اقامت در فلسطین افکند، شخصیت دیدز را از نزدیک کاملا ًمی شناسد. روزنامه نگار مشهور عرب (لبنانی الاصل)، استاد ابراهیم نجار، درباره ی دیدز به من اطلاعات می داد. در آن روزها نجار نخستین روزنامه ی عربی آن روز را، به نام لسان العرب، منتشر می کرد. میان او و دیدز ارتباط نزدیکی بود چرا که نجار آرزو می کرد میان عربها و انگلیسیها و یهود نقشی مطبوعاتی ایفا کند اما بعد از یک تجربه ی تقریباً سه ساله با شکست مواجه شد و به دمشق رفت و پس از آن که توفان میان او و قیمومت فرانسوی فروکش کرد رهسپار بیروت شد و در آن جا دست به انتشار یک روزنامه زد و پستی را به عهده گرفت و سرانجام پس از سال 1950 درگذشت.
8- آثاری از این قیام تا یک هفته دیگر هم باقی بود. در این قیام یهودیها در سراسر فلسطین 133 کشته و 339 مجروح از خود برجای گذاشتند، و عربها 116 کشته و 293 زخمی. علت آن که عربها این همه این همه خسارت متحمل شدند این بود که ارتش بریتانیا در جریان این قیام (1929)، درست مانند سال 1948، آشکارا از یهود جانبداری می کرد. بیشتر کشته ها و زخمیهای اعراب با گلوله های ارتش انگلیس از پای در آمدند و این یکی از لکه های ننگی است که برای سی سال، و بلکه تا ابد، بر دامن سران انگلستان در فلسطین نشست.
در آن زمان، من در «مجلس عالی اسلامی» که مرکزش قدس بود، کار می کردم. جایگاه براق با دفاتر مجلس فاصله ی زیادی نداشت و ما جریان حوادث را از نزدیک شاهد بودیم و بسیاری از اعمال شرم آور یهود و انگلیسیها را دیدیم. من تا آن جا که امکان داشت اخبار و مشاهدات مربوط به این رویداد را در یادداشتهای خودم ثبت کردم.
9- برجسته ترین شخصیت صهیونیستی در فلسطین روزگار قیمومت که سعی می کرد زیر نقاب این حزب به عربها نزدیک شود. او در راه خرید زمین فعالیت می کرد و از سرشناسترین یهودیهای روسیه در اواخر سده ی گذشته و فارغ التحصیل دانشگاه مونپلیه در رشته ی کشاورزی، مخصوصاً پرتقال، بود.
10- خانم نیوتن ( در ص212) می گوید که طبق برآورد خانم دکتر هومر فقط ماده ی پتاس بحرالمیت، و نه مواد دیگر آن، می تواند به مدت هزار سال، سالانه یک میلیون تن نیاز بازارهای جهانی به این ماده را تأمین کند. این خانم ثروت مجموع املاح این دریاچه را صدها میلیون لیره ی استرلینگ تخمین می زند.
11- در سال 1942، که جنگ جهانی دوم بشدت ادامه داشت، یکی از اعضای آژانس یهود در کنفرانسی مطبوعاتی در تل آویو سخنانی ایراد کرد و از جمله گفت: «امروزه در فلسطین 1800 صنعت لاستیک سازی وجود دارد و پولی که در این صنایع سرمایه گذاری شده چهارده میلیون لیره است که بهای کالاهای تولید شده آنها به همین مبلغ بالغ می شود. در حال حاضر صنایع یهودی چهل و پنج هزار یهودی فلسطینی را تأمین می کند. احتمال دارد که در پنج سال آینده تعداد صنایع دو برابر شده و فلسطین به قویترین مرکز صنعتی خاورمیانه تبدیل شود. بخش زیادی از سرمایه ی ملی در پروژه ی بحرالمیت و شرکت برق رسانی فلسطین سرمایه گذاری شده و ما در صورتی که بتوانیم ماشین آلات لازم برای پروژه ی بحرالمیت را در فلسطین نصب کنیم، خواهیم توانست چندین طرح بزرگ دیگر را نیز توسعه دهیم. هم ترکیه و هم مصر صنایع بزرگ خود را گسترش می دهند و اگر فلسطین بخواهد با این دو کشور رقابت کند باید توجه خود را به صنایع افزایش دهد. تنها با این صنایع است که می توانیم زمینه را برای پذیرش نه صدها هزار که میلیونها مهاجر فراهم آوریم».
این سخنان در سال 1942 اظهار شده است. قابل تأمل غربهای سال 1966.
12- نکته ی در خور توجه این که: خانم نیوتن در یادداشتهای خود چیزی از این رویداد نمی گوید. آیا علت این سکوت ترس بود. یا حکمتی در کار بوده و یا دلیل دیگری داشته است، ما نمی دانیم. منبع اطلاعات ما درباره ی این واقعه دو چیز است: اول مسموعات ما از چند تن از دوستان عرب که دوست خانم نیوتن نیز بوده اند. دوم یادداشتهای کلنل کیش در Palestine Diary.
13- کیش در عربی همان «قیس» است. این نام به نحوی در تورات آمده است و شاؤل که نخستین پادشاه ندهین شده ی اسرائیل است، نام پدرش قیس بود.
به هر حال، کلنل کیش، یهودیی انگلیسی و پدرش وابسته به سازمان «دلباختگان صهیون» بود.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}