کینزی ها
کشاندن تحلیل اندیشه های اقتصاددانان بزرگ جهان تا به کینزیان و فراکینزیان و لیبرالهای معاصر کار آسانی نیست، آنقدر اقتصاددان در جهان پراکنده اند که نمی توانم یک صدم اندیشه آنها را به تحریر در آورم و یا حتی نام و تألیفات آنها را معرفی کنم.
البته اینها، با آن بنیانگذاران قابل مقایسه نیستند؛ در زمینه اقتصاد، هیچ کس قابل مقایسه با اسمیت، ریکاردو، مارکس و والراس و کینز نیست؛ هر کس در جزء کوچکی به تخصص رسیده و جایزه نوبل گرفته است. هزار و سیصد اقتصاددان صاحب نام در دنیا پراکنده اند که هر یک تألیفات متعدد دارد که از بین آنها 600 نفر در آمریکا، 120 نفر در انگلیس، 34 نفر در کانادا، 26 نفر در فرانسه، 20 نفر در آلمان، 2 نفر در روسیه، یک نفر در هنگری، یک نفر در چین، یک نفر در شیلی، یک نفر در هند و هیچ کس از کشورهای (1)اسلامی.
بعضی مدعی اند که عصر انقلاب کینزی با ضد انقلاب فریدمنی به سر آمده است؛ کینز مسیر تحقیقات اقتصادی جهان را تغییر داده است. ولی فریدمن آب رفته لیبرالیسم اقتصادی را به مسیر خود باز گردانده و بیست سالی است که کشورهای بزرگ صنعتی جهان و در رأس آنها انگلیس و آمریکا به سیاست کینزی پشت پا زده اند.
مانیتارلیسم در انگلستان با 4 دوره انتخابات پیاپی حزب محافظه کار احیاء شد و درآمریکا حزب جمهوریخواهان نیز با سه دوره متوالی در تعقیب همان سیاست اقتصادی روی کار بود و بسیاری از مقامات پولیو مالی دیگر جهان به سیاست لیبرالیستی و پولیستی پیوسته اند.
نوشته اند که روزی فریدمن به خبرنگار مجله تایم گفته است:
«به یک معنی همه ما کینزی شده ایم و به یک معنای دیگر هیچکس دیگر کینزی نیست(2)» ولی کینزیان از پا در نیامده اند؛ پیروان کینز مدعی اند که سی سال آزگار جهان در پرتو تعالیم کینز از رونق اقتصادی برخوردار بوده است و پیروی از تعالیم سیاست اقتصادی او اروپا و آمریکا را به یک جامعه مرفه مبدل ساخته است ولی با اعمال سیاست لیبرالیستی انگلیس و آمریکا، از هنگامی که به کینز یا نیسم پشت و پا زده شد، بیست سال است که جهان به ورطه رکود اقتصادی افتاده و هنوز که هنوز است در هر یک از این کشورها میلیونها بیکار به دنبال کارند و فاصله طبقاتی بیشتر و بیشتر شده است. پیام جنرال تئوری یک انقلاب فکری علیه آموخته های زمان بود. نئوکلاسیکها از همان آغاز به مبارزه با آن پرداختند؛ کلاسیکوکینزیها آن پیام را گرفتند و تکمیل و منحرفش کردند و فراکینزیان بر آن تئوری مهر تأکید زده پا فراتر گذاشته تعمیمش داده اند.
از لحاظ تئوری «هیکس» و «هان سن» با ارائه مدل IS-LM و ساختن سن تزی از نظریات تلفیقی «کلاسیکو کینزی» به زودی هسته مرکزی جدیدی از کلاسیکهای کینزی به وجود آوردند که ماکرو اقتصادی کینزی را در مقابل میکرواقتصادی نئوکلاسیکها بنیان نهادند و تحلیلهای ماکرواقتصادی کینز را در چارچوب تعادل اقتصادی نئوکلاسیکها به عمل آوردند که به آنها «کینزیان ـ کلاسیک(3)یا کلاسیکوکینزیان(4)می گویند.
در مقابل این گروه، گروه دیگری به «فراکینزیان»(5) معروفند که بر عقاید کینز تاکید می کنند و از او پا فراتر گذاشته، اندیشه او را تعمیم داده و مخالف اند که تفکرات کینز در چارچوب تعادل اقتصادی کلاسیکها مورد ارزیابی قرار گیرد.
ما این اقتصاددانان گروه اول را که از کینزیانیسم و نئوکلاسیسم سنتز ساخته اند و تعادل ماکرو اقتصادی آنها نه تنها متضاد و مغایر باتئوری تعادل عمومی میکرو اقتصادی والراس و پارتو نیست بلکه مکمل ان است.
اینان، نخستین پیام گیران کینز بودند که ما آنها را زیر عنوان کینزیان کلاسیک بررسی می کنیم؛ اینها عبارتند از، هیکس، هان سن، پاتین کن، ساموئلسن، فیلیپس، که گاهی آنها را نوکلاسیک، گاهی نوکینزی و بهتر است آنها را «کلاسیکوکینزی »یا «کینزی کلاسیک» بنامیم.
دسته دوم فراکینزیان اند که به کینز وفا دارند و گروه اول را خائن به اندیشه بنیانگذار جنرال تئوری می دانند و استدلال تعادل ماکرو اقتصادی کلاسیکوکینزی را با توسل به IS-LM و بازگشت به اشتغال کامل را از طریق استخدام کارگران با نرخ مزدهایی که خدمات آنها بازدهی رسیده باشند مردود می شمارند. اینها عقیده ندارند که بازار بتواند به خودی خود به تعادل پایدار عرضه و تقاضا برسد بلکه عقیده مندند که نهادهای اقتصادی می توانند نقش «رگولاتوربازار»راایفا کنند. اینها به شمارند؛ چند تن از آنان را کهمعروفیت جهانی کسب کرده اند نام می بریم.
1ـ روآهارودR. Harrod
2-نیکلاکالدور Kaldor
3ـ جون رابینسونJ. Robinson
4ـ واینتروب Weintraub
5- کالکی M. Kalecki
6- شیک V. Chick
7ـ منسکیMinsky
8- بارر A. Barreere
9- گرله G. Grellet
10- پولون F. Paulon
11- شاکله Schakele
12- آگلی اتا M. Aglietta
از بین گروه اقتصاددانان کلاسیکو کینزی که سن تزی تلفیقی از کلاسیسم و کینزیانیسم ساخته و تحلیلهای ماکرو اقتصادی کینز را در چارچوب تعادل میکرو اقتصادی نوکلاسیکها به عمل آورده اند فقط هیکس هان سن و فیلیسین و دون پائین کن. . . را به عنوان نمایندگان این طرز تفکر از اقتصاددانان بزرگ معاصر ارائه می کنیم.
ـ هیکس ـ هان سن (IS-LM) ـ فیلیپس
دون پائین کن ـ ساموئلسن، سولو(اقتصاددانان کلاسیکو کینزی )
این گروه از کینزیان اندیشه، کینز را ساده و از جهاتی متناقص و تقریباً ضد انقلاب عمل کرده اند، سن تزی از نقطه نظرهای کلاسیک لیبرال و نقطه نظرهای کینز ساختند و عدم تعادل دراز مدت بیکاری غیر ارادی را مورد خاصی از چارچوب تئوری جهان شمول کلاسیک ارائه کرده اند و سیاست اقتصادی اشتغال پیشنهاد نموده اند. هیکس و هانسن دو نماینده این طرز تلقی از کینزیانیسم اند که اولی برنده جایزه نوبل 1972 از انگلیس و دومی استاد دانشگاه هاروارد و مشاور اقتصادی رئیس جمهوری روزولت بوده است. جان ریچارد هیکس (John RIchand Hicks) فارغ التحصیل دانشگاه اکسفورد، در سال 1904 در انگلیس به دنیا آمد و در سال 1972 با آرو Arrow اقتصاددان آمریکایی به دریافت جایزه نوبل نایل آمد.
وسعت افق اندیشه او چنان است که گاهی او را نوکلاسیک گاهی نوکینزی (6) و گاهی پیرو مکتب عدم تعادل دانسته اند.
در سال 1932 تئوری(7) مزدها را منتشر کرده و در آن آثار تلاطمی کردار کارفرمایان را نشان می دهد که در مقابله با بیکاری های در سطح بالا هیچگونه ابتکار و نوآوری تکنیکی که بتواند راه اشتغال کامل را بپیماند بروز نمی دهند.
در سال 1934 با همکاری R. G. D Allen مقاله ای منتشر می کنند و پیشنهاد تجدید نظر در تئوری ارزش می نمایند؛ در سال 1937 مطالعه ای نوکینزی به منظور پیدا کردن سن تزی بین کلاسیک ها و کینز به عمل می آورد و آن را پیشنهاد می نماید. در سال 1939 کتاب ارزش و سرمایه (8) را می نویسدـ در این کتاب، بدون آن که مدل تعادل عمومی را به کنار گذارد آن را مورد سئوال قرار می دهد و می خواهد که به مسأله زمان، و به Anticipation وعدم تعادلها توجه بیشتر شودـ هیکس با امعان نظر به دوران های تجاری (9) در سال 1950 به نوسانات اقتصادی و به عوامل ماکرواقتصادی تعیین کننده آنها می پردازد و در سال 1956 به تجدید نظر در تئوری تقاضا(10) می اندیشد و در سال 1973 نظرات تئوری خود را در رابطه بین سرمایه و زمان (11) ارائه می کند و در سال 1974 با انتشار The crisiin keynesian Economice در شمار اولین اقتصاددانانی در می آید که به آینده کینز می اندیشد.
آل ون هان سن در سال 1887 در داکوتای جنوبی آمریکا پا به عرصه وجود گذاشت؛ در سال 1937 استاد دانشگاه هاروارد شد و در سال 1975 وفات یافت هان سن بحبوحه سالهای بحران اقتصادی مشاور اقتصادی کمیته رئیس جمهور روزولت شد.
مهمترین آثار هان سن در ارتباط با تحلیل های اقتصادی و کاربرد آن در سیاست تثبیت اقتصادی است ـ هان سن در سال 1938 با انتشار کتاب رونق یا کسادی متحد فکری کینز می شود و بزودی متوجه می گردد که بعضی از فصول جنرال تئوری به دوشاری قابل فهم است و مثل همتای اکسفوردی خود هیکس در سال 1953 به نگارش کتاب راهنمای کینز می پردازد و منتشر می کند.
تعادل همزمان بازارها( الگوی IS-LM )
هدف تحقیقات هیکس ـ هان سن ارائه نمودار ساده ای از تعادل همزمان در بازار کالاها و خدمات و نیز در بازار پول است(12)(کالا ـ خدمات ـ پول)؛ درست مثل مدل تعادل عمومی والراس، مدل تعادل IS-LM ارائه نموداری دقیق و صریح از یک تئوری اقتصادی است. تفاوتی که مدل هیکس ـ هان سن با مدل والراس دارد این است که با مدل IS-LM یک سری سیاست اقتصادی نیز پیشنهاد می شود که به تفضل آن می توان مدلسازی کرد و پیش بینی و شبیه سازی و راه حل ارائه نمود.خط 45 درجه یا تعادل در بازار کالا و خدمات
هزینه مصرفی را c فرض می کنیم
I=هزینه سرمایه گذاری
Y=C+I
هزینه مصرفی به صورت تابع رفتاری
تعادل ماکرواقتصادی بازار کالا و خدمات در نقطه
در قسمت راست این نقطه هزینه ملی ناکافی است و به نظر می رسد که تقلیل عرضه یا افزایش هزینه لازم باشد و در قسمت چپ آن نقطه، هزینه ملی زیاد و لازم است که عرضه تقویت شود یا اینکه هزینه تقلیل یابد. تحقیقات مقارن و همسوی دو دانشمند انگلیسی هیکس و امریکایی هان سن منجر به ارائه مدل معروف TS-LM شده است. I معرف سرمایه گذاری، S معرف پس انداز، L نقدینه خواهی M عرضه پول است مزیت اساسی نمودار IS-LM این است که اشکال مختلف تعادل را در سطح ماکرو اقتصادی نشان می دهد.
مثل مورد خط نیمساز 45 درجه یکی از نقاط ویژه و قوت مدل هان ـ سن همین شکل توضیحی و تفسیر عینی ساده نمودار است.
ایدده یا فکر اساسی آن ساختن دیاگرامهای تعادلی همزمان در بازار کالاها و خدمات و هم چنین در بازار پول است( بازار کار خارج از مدلسازی است) و با توجه به اینکه دو بازار فوق الذکر (حقیقی و پولی) متعادل اند بازار اوراق بهادار نیز متعادل فرض شده است.
با این ترتیب در تعادل عمومی ماکرو اقتصادی جنبه های عملکرد مالی موقتاً بی طرف فرض شده اند زیرا که تعادل حقیقی و پولی تعادل مالی را هم موجب می شود.
ترسیم IS ( IS چگونه ساخته می شود)
پس انداز ملی s،( (S=Y-C با کم کردن مصرف از درآمد قبلی بدست می آید:در وهله اول پس انداز پس مانده درآمد پس از مصرف (S=Y-C) و در وهله دوم پس انداز تابع صعودی یا مثبت نرخ بهره S=F(r) در نظر گرفته می شود یعنی با افزایش درآمد پس انداز نیز افزایش می یابد و سرمایه گذاری با افزایش نرخ بهره تقلیل می یابد (سرمایه گذاری تابع منفی از نرخ بهره است چرا که افزایش بهره باعث افزایش هزینه های می شود). می توان خط میخی منحنی های سرمایه آماده برای قرض دادن را S که در تقاطع با سرمایه گذاری( I) مکان تعادلی (I=S) در بازار کالا و خدمات برای تمام ارزشهای درآمد Y و نرخ های بهره r نشان می دهد.
پائین آوردن نرخ بهره دو اثر متناقص دارد:
ـ پس انداز را تقلیل ولی سرمایه گذاری را افزایش می دهد؛ در نتیجه مصرف افزایش پیدا می کند و به تفضل وجود ضریب افزایش سرمایه گذاری، درآمدها افزایش و به تبع آن پس اندازها افزایش خواهند یافت و در سطح تعادلی بالاتر قرار خواهند گرفت.ـ برعکس افزایش نرخ بهره، سرمایه گذاری را تقلیل و پس انداز را افزایش می دهد؛ هزینه ها تقلیل می یابند. درآمدها کمتر و با آن پس انداز نیز کم می شود و بالاخره بازگشت به تعادل صورت می گیرد.
حالا به بینیم منحنی LM چگونه ساخته می شود.
تقاضای نقدینگی به پیش بینی نرخ بهره و به تغییرات درآمد ملی بستگی دارد.
وقتی که نرخ بهره افزایش پیدا می کند تقاضای پول تقلیل می یابد.
با این ترتیب هان سن می تواند یک سری منحنی تقاضای پول را در ارتباط با سطوح مختلف درآمد ملی ترسیم کند.
چون هزینه ها افزایش یابند. باید که حجم پول افزایش پیدا کند تا معاملات صورت گیرد. پس اگر دولت حجم معینی از پول را برنامه ریزی کرده باشد یک مانع وجود خواهد داشت که مردم یا عمال اقتصادی نتوانند پول نقد لازم را برای معاملات خودشان بدست آورند مگر آنکه اوراق بهادار بفروشند و پول نقد تهیه کنند. نتیجه آنکه نرخهای بهره بالا خواهند رفت. با این ترتیب، نقش کلیدی رجحان نقدینگی که اشخاص (یا عمال اقتصادی) را وادار می کند از اینکه پول نقد سرمایه گذاری نشده برای خریدهای خود بدست آورند معلوم می شود. هر چه درآمد بیشتر شود (با رجحان ثابت برای نقدینگی و به مقدار عرضه پول داده شده) نرخ بهره بیشتری ضروری می گردد تا تعادل در بازار پولی برقرار شود.
هان سن این دو بازار را در یک نمایش ترسیمی نشان می دهد. به طور هندسی می شود شکل معروف LMـ IS را که تعیین کننده درآمد ملی و نرخ بهره تعادلی را با مقدار داده شده عرضه پول Ms و نیز ارزش داده شده رجحان نقدینگی و میل به مصرف را معین می کند نشان می دهد متوجه می شویم که اقتصاد پولی تولید چیست و همین طور می بینیم که با این نمودار به طور قابل لمس درآمد به عنوان یک متغیر توضیح دهنده تقاضای پول برای داد و ستد چه صورت دارد. برعکس، بهره پولی به عنوان یک متغیر تبیینی و توضیح دهنده در تعیین سرمایه گذاری چگونه عمل می کند. این نمودار به اصلی ترین متغیرها که کینز آنها را منتزع کرده بود تا ماکت یک اقتصاد ملی را بسازد نیز توجه داشته است.
نقطه E، نقطه تعادل عمومی ماکرو اقتصادی، تطابق سطح درآمد را با نرخ بهره نشان می دهد یعنی هم تعادل در بازار کالا و خدمات را نشان می دهد و هم در آن زمان تعادل در بازار پول را به کمک IS-LM می توان به تفضل ره آورد هیکس ـ هان سن از یک دور یا مدار گرایشی از هزینه به درآمد به یک مدل تعادل عمومی فوری و لحظه ای رسید.
به نظر هان سن نرخ بهره r و درآمد Y توسطه سه تابع بزرگ(مصرف، کارآیی نهایی سرمایه گذاری و رجحان نقدینگی) و حجم پول تعیین می شوند.
با این انتقاد از کینز، هان سن نرخ بهره را همچون درآمد، متغیری درون زا می پندارد نه برون زا
با تغییر دیدی که هان سن به وجود آورده این نتایج به دست آمده است که:
ـ استقلال سرمایه گذاری نسبت به پس انداز از بین می رود و سرمایه گذاری و پس انداز تابع نرخ بهره می گردند تا بتوان منحنی معروف IS را ساخت.
ـ سرمایه گذاری تابع نزولی نرخ بهره می گردد یعنی اینکه افزایش هزینه های مالی سرمایه گذاری فوراً بازدهی طرحهای سرمایه گذاری را افزایش می دهند.
ـ به علاوه سرمایه گذاری رابطه صعودی با درآمد منتظره دارد.
حال آنکه تابع عرضه پس انداز یا سرمایه تخصیص یافته برای قرض دادن رابطه صعودی هم با درآمد و هم با نرخ بهره دارد. با این دیدگاه، رجحان دادن کینز به توسل به سازمانها و نهادها (Institutions)مثل مزد پولی قرار دادی، اعتماد به سازمان پولی عمومی زایل می شود. با این دیدگاه نه به مسائل مهم ناشی از بی اعتمادی محیطی که کارفرمایان در آن فعالیت دارند نه به طبیعت خصوصاً ادواری و سیکلیک هزینه های سرمایه گذاری توجه می شود و لذا، با این حساب، از دیدگاه عدم تعادل کینز فقط سایه ای می ماند و از حیز انتفاع می افتد و از کینز تنها به عنوان مرجع نام برده می شود و لاغیر. با این وجود واضعین مدل را نوکینزی می خوانند در حالی که عملاً کلاسیکو کینزی هستند و مورد کینز را فقط مورد خاص از تئوری عمومی تلقی می کنند.
کوشش هیکس، هان سن این بود که موفق شوند تعادل دوگانه بازار کالا و خدمات و بازار پول را به طور همزمان ارائه کنند؛ از دیدگاه آنان تعادل دوگانه مزبور به طور دائم، به تفضل وجود نیروهای علامت دهنده حرکات نرخ بهره که در تقاضای پول و پس انداز و سرمایه گذاری اثر می گذارد و حرکات تولید ناخالص داخلی که بر روی پس انداز و تقاضای پول برای داد و ستد اثر می گذارد حاصل می شود. این نیروهای علامت دهنده عملاً عملکرد خودکار سیستم را که برای کلاسیکها خیلی مهم است تضمین می کند.
اما هیکس ـ هان سن می پذیرند که «مورد کینزی» دقیقاً همانند نیست: و نیروهای علامت دهنده به دلایل چند نقش خود را به خوبی ایفا نمی کنند
ـ یک دلیل این که تقاضای سرمایه گذاری در برابر نرخ بهره نقش کمتر دارد، که این خود توجیه شکل خاص منحنی ISاست.
ـ دوم اینکه در شرایط نرخ بهره کم تغییرات نرخ بهره نمی تواند تقاضای پول را تغییر دهد که این خود توجیه شکل منحنی LM در ناحیه «دام نقدینگی(13)»است و نیز در ناحیه رکود طولانی مدت و عدم اطمینان.
این خصیصه های باز دارنده مکانیسم خودکار، مثل مورد کینز، مانع تنظیم خود به خود سیستم می شود. و در ناحیه دام نقدینگی، افزایش حجم پول نه سرمایه گذاری را تغییر می دهد و نه نرخ بهره را و سیستم در شرایط درآمد کم، کار نمی کند و حالت بی حالی و بی تحرکی پیدا می کند و در ناحیه دیگر (ناحیه A)، در طیف وسیعی از نرخ بهره، تزریق پول اثر کمی روی سرمایه گذاری در آن جاهایی که شکل منحنی IS تقریباً عمودی است دارد.
با ره آورد دون یاتین کن، استاد آمریکایی الاصل دانشگاه بیت المقدس، کوشش شده است که ره آورد کینز را کاملاً در مکتب کلاسیکها ادغام کنند؛ با بازگشت به رشد بدون بیکاری سالهای آخر 1950 تلاش استقرار مجدد اندیشه های کلاسیکها به حد اعلای خود می رسد ولی نوسازی مکتب کلاسیک با ظاهر مکمل سازی و عمومیت دادن عقاید کینز، ظاهری است و در واقع می خواهند همه را در یک سبد، چه خوب یا بد، قرار دهند.
دون پاتین کن(14) شیکاگوی آمریکاست که به جهت طرفداری و ادامه سنت مانیتاریستی مکتب شیککاگو معروفیت پیدا می کند. اما با نوآوریهای جریان مانیتاریستی فریدمن مخالفت و به اسرائیل مهاجرت می کند و در دانشگاه جدید التأسیس اورشلیم به تدریس اقتصاد اشتغال می ورزد دو در سال 1956 کتاب مهم پول، بهره و قیمتها(15) را منتشر و معروفیت جهانی کسب می کند.
هدف تحقیقات دون پاتین کن را می توان از خلال مقدمه ای که بر کتاب پول خود در سال 1956 نوشت اینطور خلاصه کرد:
1ـ انتقاد از نظریه پولی کینز و بازسازی و اهمیت دادن به نقش پول در اقتصاد.
2ـ بازار کار صراحت را در آنجا که استدلال کینز به طور ضمنی ارائه می شود افزوده می کند.
3ـ پیشنهادهایی برای ارائه تئوری پولی بهتر و توجیهایی برای انجام توصیه های جدید سیاست اقتصادی اشتغال کامل ارائه نماید.
متد یا روش تحقیقی که به کار می برد، با وجود بی وفایی های نسبت به کینز، 30 سال تمام موفقیت آمیز بوده است.
دون پاتین کن، مورد کینز را موردی خاص از مدل کلاسیک و در مدل عمومی تر از مدل هیکس ـ هانسن، ادغام می کند و کینز را در چارچوبی که نظریه قدیمی مقداری پول در آنجا می گیرد و عمل می کند ارائه می نماید.
به شرحی که ارائه شد این طور به نظر می رسد که تحلیل اقتصادی پایین کن رنگ و بوی تحلیل کینزی را دارد ولی کینزی نیست.
حرف اول و بدون مقدمه پاتین کن این است که تئوری کینز کفایت ندارد و در صدد تکمیل آن بر می آید؛ به نظر پاتین کن ارزش حقیقی STOCK یا ذخیره پول عبارت است از نسبت مقدار اسمی پول به شاخص سطح عمومی قیمتها که همان قدرت خرید پول به حسب کالاست و آن را «موجودی حقیقی» نیز می گوید و دون پاتین کن می کوشید مکانیسمی از طریق اصطلاح معروف «موجهای حقیقی» در مدل کینزی وارد کند که در پرتو مکانیسم آن، سیستم بتواند به طور خودکار رگولاتوروار منظم عمل کند تا بدبینی کینز را نسبت به خصیصه کم اشتغالی طولانی مدت و رکود زایل کند.
عملکرد مکانیسم به این شرح است:
ـ تنزل مزدها، در الگوی کلاسیک و کینزی کلاسیک تنزل قیمتها را همراه خواهد داشت یا به هر حال کمترین ترقی قیمتها را موجب خواهد گردید در این صورت می شود گفت که با فرض ثبات مقدار پول، قدرت خرید موجودی های پولی بیشتر خواهد شد و رفتار و کردار ثابت نگاهداری پول به منظور معاملات و دادوستد مانند آن است که مقدار پول دسترس افزایش یافته باشد که این خود به خود مشوق رونق هزینه ها خواهد بود و لذا می توان از این لحاظ که سیستم به طور اتوماتیک به کار افتد خوشبین بود.تقلیل اولیه تقاضای کالا موجب به وجود آمدن بیکاری غیر ارادی می شود و نیز باعث پائین آمدن قیمتها می گردد و «اثر موجودی حقیقی پیایی» به وجود می آورد و بطور همزمان، مستقیم و غیر مستقیم منحنی تقاضا را از نو به بالا می کشاند.
به میزانی که تقاضا افزایش می یابد، افزایش تقاضا، تولید کالاها را با خود افزایش می دهد و مقدار کار به کار رفته برای تولید را هم با خود بیشتر می کند و از میزان بیکاری غیر ارادی به طور دائم کاسته می شود مردم و عمال اقتصادی که خود را ثروتمندتر گمان می کنند بیشتر خرج می کنند و میل به مصرف خود را تغییر می دهند و منحنی IS به طرف راست جا به جا می شود (برای نرخ بهره برابر درآمد بیشتر خواهد بود) و به تفضل وجود «اثر موجودیهای حقیقی»رکود به طور خود به خود می تواند جبران گردد. بدون چنین اثری لازم می آمد تزریق پول به عمل آید که نرخ بهره پائین آید و منحنی تقاضای کل را به بالا سوق دهد.
البته پیشرفت بدست آمده از تلاش فکری دون پائین کن چشمگیر است ولی حقیقت قضیه این است که بازگشت به مکانیسم تنظیم کننده در پرتو وجود «اثر موجودی های حقیقی» امروزه نتایج منتظره را ندارد: مثلاً اگر تقلیل مزدها و تنزل قیمتها ارزش آکتیف های حقیقی را بالا می برد در عوض بار دیون حقیقی را نیز سنگین تر و وزن آنها را افزایش می دهد و اثر نهایی تقاضای حقیقی باید مورد تجدید نظر قرار گیرد البته پاتین کن تصدیق می کند که اثر موجودی بطی است ولی اعمال سیاست مالی کینزی و بودجه ای می تواند به تنظیم بازار کار و اشتغال کمک کند.
بازگشت به نظریه توجیه بیکاری از طریق انعطاف پذیری مزدها
بعد از سال 1956، یعنی بعد از سال نگارش کتاب معروف دون پاتین کن در موضوع پول. . .، کوشش شده است که بازار کار نیز در تحلیل های تعادل عمومی ماکرو اقتصادی کینزی کلاسیکها وارد شود ولی می دانیم که در قاموس فکری کینز مزد، قیمتی مثل قیمتهای دیگر نیست و مکانیسم تعیین مزد جدا از عملکرد مکانیسم کالاست؛ قرار دادهای دو جانبه بین سندیکاهای کارگری و سندیکاهای کارفرمایی و نیز قراردادهای اجتماعی در تعیین مزد مؤثرند و از این لحاظ بازار کار از بازارهای دیگر مجزا و مستثنی می گردد.اما با وجود این، تعالیم کینز همه درهای بحث درباره بازار کار را به وی نئوکلاسیکها نبسته است و دون پاتین کن از روزنه نظرات دیگر کینز، وارد مسأله مزد می شود. کینز در جاهایی، به نظر می آید، به گونه ای اندیشه بازار کار کلاسیک را، در آنجا که می گویند افزایش یا کاهش مزد حقیقی در تغییرات اشتغال اثر می کند پذیرفته است؛ کینز حتی از فرضیه بازدهی نزولی عوامل تولید با پیشرفتهای در مقیاس تولید، ولو به طور موقت استفاده کرده و به اصول متعارف آغازین نئوکلاسیکها که بر اساس آن مزد برابر با تولید نهایی کار است گردن نهاده و در صفحه 39 نئوری ژنرال گفته است:
اگر اشتغال افزایش یابد(علی القاعده و در کوتاده دوره) باید که مزد واحد کار به حسب کالاهای مصرفی کارگران کم شود و سود افزایش یابد.
ـ نتایج حاصله از باز کردن این روزنه، اگر چه کینزیان آن را بی فایده و اشتباه آمیز تلقی می کنند، بسیار مهم اند. دون پاتین کن از این روزنه استفاده کرده نشان می دهد که انعطاف ناپذیری مزد علت بیکاری است و چنین نتیجه گیری از جانب دون پاتین کن در اصل یک مخالف گویی آشکار از رسالت پیام کینز است.
ـ تقاضای کار، به نظر پاتین کن، عکس تابعی که تولید را به اشتغال (تابع اشتغال)متصل کند می باشد) مؤسسات و کارفرمایان در جستجوی بیشترین سود خود اند.
و تا آنجا کارگر استخدام می کنند که ارزش تولید آخرین کارگر به کار گماشته (کارگر نهایی) پائین تر از (W) یا مزد اسمی ای که به او پرداخت می کنند نباشد. به عبارت دیگر کارفر ما تا جایی استخدام می کند که تولید نهایی حقیقی کارگر مساوی با مزد حقیقی او باشد.
یعنی
مل تزر فرض می کند که عرضه کار (شغل) نسبت به مزد بدون انعطاف است.
هیچ شغلی پائین تر از مزد اسمی
این نمودار کلاسیک کینزی تر کینز نزدیک تر است.
در اینجا نیز با نظری مخالف نظر کینز مواجهیم زیرا که ضد نهادی است و خود به خود بدون مداخله دولت با نهاد، تصور می کنند که تصحیح می شود. به هر حال تقلیل انعطاف پذیری مزدها در برابر مزد کم در حقیقت پایان قانون گذاری حداقل مزد مخالف قرار دادهای دستجمعی، صرفنظر کردن از مطابقت دادن درآمدها به صعود قیمتها و بالاخره نادیده گرفتن نقش سندیکا و سندیکانیسم در تعیین مزدهاست.
به علاوه پاتین کن مخالف با مذاکرات و توافقهای دستجمعی و اجتماعی است، در حالی که سرمایه داری در سایه همین توافقها و سازشها و راههای سوسیال دموکراسی و لیبرال سوسیال است که موفقیتهایی به دست آورده و دوام یافته است.
کینز مخالف سرسخت تنزل مزد پولی بود کینز قبول کرده بود که تنزل مزدها، هزینه نهایی مؤسسات و بالنتیجه قیمت تولیدات را پائین می آورد و به دنبال آن تولید و اشتغال را تا آنجا افزایش می دهد که تنزل مزد، به لحاظ بازدهیهای نزولی، از طریق تقلیل کار آیی نهایی کار(16)جبران گردد.
و به هر حال کینز به مشکلات عملی و واقع شدنی استنتاجات زنجیره ای و آثار دور تسلسلی ناشی از پائین آمدن مزدها آگاه و مصر بود. و می بایست که تقاضای کل تغییر نکند و دقیقاً کینز نشان داده است که تقاضای مؤثر بر اثر تنزل مزدها دچار کاستی خواهد شد و زیان خواهد دید.
منحنی فیلیپس (17)
پرفسور ا. دبلیو. فیلیپس استاد انگلیسی اقتصاد ضمن مطالعاتی که برای رفع اقتصادی سالهای 1861 تا 1957 انگلیس به عمل آورده متوجه شده است که رابطه معکوسی میان نرخ بیکاری (U) و نرخ تورم وجود دارد یعنی در زمان رونق اقتصادی و پر اشتغالی نرخ تورم بالا است و در زمان رکود و کم اشتغالی نرخ تورم پائین است و این رابطه معکوس در طول قریب به یک قرن در اقتصاد انگلیس ثابت است.شکلی را که در بالا ملاحظه می کنید رابطه فیلیپس را به شکل نموداری آن (منحنی فیلیپس)نشان می دهد. این منحنی غیر خطی است و نسبت به مرکز مختصات محدب است یعنی کاهشهای متناوب در نرخ بیکاری منجر به افزایشهایی با اندازه بزرگ در نرخ تورم می شوند بدین معنی که افزایش تورم ناشی از کاهش بیکاری از
اهمیت این منحنی در این است که تضاد بین اشتغال کامل و ثبات قیمتها را عیان می سازد تا دیگر کسی به دنبال دستیابی به اشتغال کامل بدون عارضه تورم نباشد و با این وضع اشتغال کامل بدون تورم غیر قابل دسترسی می نماید و این منحنی به عنوان راهنمائی برای انتخاب سیاستهای اقتصادی تلقی می شود.
منحنی فیلیپس محدودیتی بود که تمام سیاستمداران واقع گرا می بایست در نظر می گرفتند و در استراتژی خودشان برای تنظیم تقاضای کل می باید دخالت می دادند و مقامات می توانستند تنها آن ترکیباتی از تورم و بیکاری را انتخاب کنند که روی منحنی فیلیپس قرار دارند.
هر کشوری به حسب این که چه نوع سیاستی را در پیش گرفته می توانست ترکیبی از تورم و بیکاری را برای خود انتخاب کند که منحنی به او می داد: اگر وجود بیکاری زیاد، غیر قابل تحمل می شد درصدد کاهش آن بر می آمد ولی از قبل می دانست که برای کاهش مثلاً 2 درصد نرخ بیکاری باید چه میزان افزایش قیمت را تحمل کند و برعکس برای حصول به نرخ تورمی پائین تر، چه میزان بیکاری می بایست حادث شود. از این جهت منحنی فیلیپس وسیله ای گشت برای پیش بینی آینده اوضاع اقتصادی و دانستن بهایی لازم برای حصول به اشتغال بیشتر و یا تورم کمتر.
پیش از بررسی تورم رکودی یا stagflation این نکته را هم بگوئیم که پرفسور میلتن فریدمن بعدها در سال 1967 کوشید منحنی فیلیپس را رد کند و نشان دهد که در دراز مدت هیچ رابطه معاوضه ای میان تورم بیکاری وجود ندارد. او منحنی فیلیپس را پدیده ای موقتی و کوتاه مدت دانست و در دراز مدت به نظر او هیچگونه اختیاری برای آنکه سیاستمداران چه سیاست تورم و کم اشتغالی را تعقیب کنند ندارند.
استفاده از مدل IS-LM در سیاست اقتصادی
در سالهای بین 1950 تا 1975 این امید به وجود آمد که با تنظیم ظریف دستکاریهای ماهرانه چرخه اقتصادی می توان اوضاع اقتصادی را از طریق استفاده از ابزارهای سیاست پولی و بودجه ای اصلاح کرد و جامعه اقتصادی را از گزند ناهمواریهای چرخشهای نامساعد و سیکلیک در امان نگهداشت و در عین حال از رشد اقتصادی با ثبات، با نرخ بیکاری اندک و تورم خفیف با افزایش قدرت خرید مزد پولی و سود قابل ملاحظه و بدهیهای کم اصلاح کرد و جامعه اقتصادی را به تعالی سوق داد.
استفاده از مدل IS-LM در دفاع از سیاست بودجه ای را می شود به صورت زیر ارائه کرد:
با افزایش هزینه های عمومی، درآمدهای افراد افزایش می یابند و هزینه های آنها نیز؛ نیاز به نقدینگی برای برآوردن احتیاجات دادو ستد افزایش خواهد یافت و به دنبال آن نرخ بهره به جهت افزایش بهای انصراف از نقدینه داری گرایش به افزایش خواهد داشت و اثر افزایش هزینه های آغازین را مخصوصاً به خاطر اثر منفی افزایش نرخ بهره بر روی سرمایه گذاری، خنثی یا محدود خواهد کرد. هزینه های اولیه اثر تقویت کننده بیشتری نسبت به اثر رکودی افزایش نرخ بهره خواهد داشت.
فرض کنیم که بانک مرکزی مثلاً فدرال رزر و سیستم آمریکا تصمیم بگیرد که مقداری به حجم پول بیفزاید،
با افزایش مقدار پول بیشتر در سطوح مختلف درآمد، نرخ بهره مربوطه تنزل خواهد کرد و در نتیجه آن منحنی LM به سمت پایین و به راست جا به جا خواهد شد و منحنی IS تحت تأثیر عرضه اضافی پول قرار نمی گیرد.
پایین آمدن LM تولید ناخالص داخلی را از سطح تعادلی به سطح بیشتر تولید می کشاند و نرخ بهره را به سطح پایین تر تنزل می دهد.
در مقابله با سیاست پولی که مکان منحنی LM را تغییر می دهد، سیاست بودجه ای منحنی IS را تغییر مکان می دهد. به این صورت: افزایش هزینه دولتی Gمنحنی IS را به طرف راست تغییر مکان می دهد زیرا که با نرخ بهره برابر تولید ناخالص ملی را بیشتر می کند.
در مورد کلاسیک: وقتی که LM تقریباً عمودی می گردد هیچ تغییر مکان منحنی IS نخواهد توانست تولید ناخالص ملی را افزایش دهد زیرا که سرعت گردش پول به نهایت خود می رسد و می بینیم که تغییر از
مورد رکود کینزی: در آن طرف منحنی و در آنجا که نرخ بهره به طور یکسان در سطح پایین قرار دارد، درست مثل سالهای بحران 1930، منحنی LM می تواند افقی باشد. در چنین شرایطی اگر فدرال رزر و سیستم مقدار پول در جریان از طریق خرید مطالبات و اعمال سیاست بازار باز (Open Market)فقط می تواند کمی منحنی LM را جابجا کند بدون آنکه قادر باشد شکل افقی منحنی را تغییر دهد.
در چنین شرایط دام نقدینگی و بویژه هنگامی که کشش سرمایه گذاری نسبت به نرخ بهره ضعیف باشد (IS تقریباً عمودی است) سیاست پولی تأثیری بر روی تولید ناخالص مالی نمی تواند داشته باشد، مشابهت
در سال 1960 «مکتب بکارگیری سیاست مالیاتی و بودجه ای »در شرایط رکود اقتصادی برتری خود را هویدا ساخت و تحقیقات پیرامون استفاده مختلط از سیاستهای بودجه ای و سیاستهای پولی در تمام کتابهای اقتصادی به عنوان سیاست اقتصادی رونق خاص گرفت و تئوری سیاست اقتصادی با کارهای ساموئلسن تشعشع یافت و به ضمیمه تحقیقات سولو و تین برگن صورت غذای تحصیلی همه دانشجویان رشته اقتصاد گردد.
رابرت سولو
شاگرد پل ساموئلسن و سپس همکار او در دانشگاه معروف MIT(19)، سولو اقتصاددان برجسته و نوبلیست آمریکا، به سال 1924 در بروکلیم نیویورک تولید یافت و در سال 1987 به دریافت جایزه نوبل اقتصاد نایل آمد.رابرت سولو، اول به زیست شناسی و علوم طبیعی دلبسته شده ولی استعدادی از خود نشان نداد و به تحصیل جامعه شناسی پرداخت و اولین استاد او، پل سوئیزی اقتصاددان رادیکال و نئومارکسیست بود. در بازگشت از سربازی وارد دانشگاه هاروارد شد؛ به تشویق همسرش به مطالعه اقتصاد پرداخت وزیر سرپرستی و نفوذ علمی لئون تیف استاد روسی تبار آن دانشگاه قرار گرفت و به توصیه او ریاضیات آموخت و به اقتصاد دلبستگی پیدا کرد.
سولو در سال 1950 ph. D گرفت واز آسیستانی تا به استادی فقط در MIT تدریس کرده و مانند استاد و همکار خود ساموئل سن ارائه کننده سن تز اندیشه های نئوکلاسیکها و کینز است و در دوران ریاست جمهوری کندی و جانسون از مشاوران اقتصادی. حزب دموکرات و از مخالفان سرسخت سیاست اقتصادی ریگان بود. سولو، خودش را کینزی و نیز نئوکلاسیک می داند و همواره ایده آل سیاسی دوران دانشجویی خود را که چپ بوده حفظ کرده و به نقش ثبات آفرینی مداخلات دولت در امور اقتصادی عقیده مند بوده است. البته به خطرات مداخله دولت توجه دارد و با اقتصاددانان جدید کلاسیک که گمان می کنند دولت قادر به جهت دهی اقتصاد نیست مخالفت سرسختانه می کند و در عین حال تحقیقات و کارهای بسیار ریاضی این اقتصاددانان جوان را به یاد استهزاء می گیرد.
اگر چه تحقیقات سولو به مسائل تئوریک رشد خلاصه نمی شود ولی آکادمی پادشاهی علوم سوئد جایزه نوبل را در اوکتبر سال 1987 به خاطر تألیفات شایسته او در زمینه رشد اقتصادی به وی اعطا کرده است.
نقاط قوت و ضعف ره آورد «کینزی کلاسیک ها»
نقاط قوت و ضعف «کینزی ـ کلاسیکها» را می توان به شرح زیر خلاصه کرد:ـ تحقیقات اقتصاددانانی را که در این بخش بررسی کرده ایم از جهات تحلیل ماکرواقتصادی و ارائه سیاستهای اقتصادی کاربردی بسیار ارزشمند ولی بحث انگیز و آسیب پذیر است به دلایل زیر:
ـ اساس و بنیان و به عبارتی تاروپود میکرو اقتصادی تحلیلهای ماکرو اقتصادی هنوز به خوبی شناخته نشده و لازم است اصطلاحاتی نیز صورت گیرد.
ـ بی وفایی نسبی این اقتصاددانان به کینز، لطمه به نواخت و هم آهنگیهای مجموعه مدل آنها وارد کرده است و درهایی که کینز برای حل معضلات اقتصادی روز مثل مسأله نهادهای مربوطه به مزد از قبیل سازمانهای پولی و نهاد پول و نیز مانند روابط بین المللی و سازمانهای پولی مورد نیاز جهانی باز کرده بود بسته اند.
ـ مشکلات مربوط به دینامیک دراز مدت، کیفیت پیش بینی های مدل را محدود می کند.
ـ دکترین آنها ناسره است زیرا از یک طرف به تنظیم خود به خود وفوری مکانیسم بازار اعتقاد دارند و از طرف دیگر مداخلات دولت را در امور اقتصادی مفید و حتی لازم می دانند و لذا تحلیلهای آنها از صلابت تئوریکی لازم برخوردار نیست و برای مسائل مهمی مثل توزیع کار بین مردان و توزیع اعتبار بین کارفرمایان و عدالت اجتماعی پاسخ دقیق و غیر قابل بحث و تردید ارائه نکرده اند.
با وجود این باید گفت که بعضی از بزرگان این دسته مسایلی را عنوان کرده اند که نئوکینزی های اولیه آنها را مطرح نکرده بودند مثل بهبود بخشیدن تحقیقات تعادل عمومی میکرو اقتصادی، منازعات فردی، مسأله تابع رجحان دستجمعی یا ساختن مدل نئوکلاسیک رشد.
پی نوشت ها :
1. بر مبنای تحقیقی Balug در کتاب Who's Whoدر اقتصاد استخراج از مقدمه Hisoire des Pensees Economiques , Les Contemporains, Sirey Paris
2. Lesprix Nobel de Sciences Economiques: Dominiques Roux et Daniel Soulie p. lo9 Economica Paris
3. Keyneso-Classiques
4. Classico - Keunesiens
5. Post - Kexnesiens
6. خودش در جایی نوشته است: «من اندیشه خیلی بازتر دارم که پیرو مکتب اطریش باشم؛ زیرا که مارشالی آزادم، و نیز یک ریکاردوئی هستم، یک کینزی و شاید حتی یک لوزانی(اشاره به مکتب لوزان والراس) باشم.
7. Theroy of wages
8. Value and Capital
9. Contribution to the Theory of the Trade Cycle
10. A revision of Demand Theory
11. Capital and Time: Aheo Austrian Theory
12. در نمایش الگو، بازار کار حذف شده است.
13. Trappe a Liquidite
16. Don Patinkin(1922)
15. Money , Interest and Prices : an integration of Monetary and Value theory, Row Peterson, 1956.
16. استنباط و استخراج از جملات و عبارات کینز در تئوری ژنرال صفحه 28، 39، 275، 361... .
17. Philips curve
18. اخیراً ترجمه جدیدی از جلد اول این کتاب زیر عنوان اقتصاد، پل ساموئلسن ـ ویلیام نوردهاوسن ترجمه علیرضا نوروزی ـ محمد ابراهیم جهاندوست، تهران 1374 از چاپهای جدید آن به بازار آمده که دانشجویان اقتصاد را به مطالعه آن توصیه می کنیم.
در مقدمه این کتاب می خوانیم: «پل آ. ساموئیلسن، بنیانگذار بخش تحصیلات عالیه اقتصاد ام. ای. تی MIT)Massachusetts Institute of Technology ) تحصیلات خود را در دانشگاه های شیکاگو و هاروارد امریکا به پایان رساند. نوشته های علمی فراوان او، شهرت جهانی در سن جوانی برای وی به ارمغان آورد، و او نخستین امریکایی بود که در سال 1970 به دریافت جایزه نوبل نائل آمد. پرفسور ساموئلسن، به عنوان یکی از دانشمندان نادری که توانایی برقراری ارتباط با عامه مردم را دارند، مدت مدیدی عهده دار نگارش متون اقتصادی هفته نامه نیوزو یک بود. او اغلب مورد مشورت کنگره قرار گرفته و به عنوان یک رایزن علمی، خدمات خود را در اختیار بانک مرکزی (فدرال رزرو)وخزانه داری ایالات متحده و بسیاری از سازمانهای غیر انتفاعی بخش خصوصی قرار می دهد او همچنین مقام رایزنی رئیس جمهور جان. اف کندی را به عهده داشت. از نظر زندگی خصوصی، با آمدن سه قلوهای پرفسور ساموئلسن، بعد خانوار وی دو برابر شد!»
19. Massachusetts Institute of Technology
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}