نویسنده: عجاج نویهض




 

دو نامه ی متفاوت از ژنرال بولز (فرماندار فلسطین اشغالی)، حاوی دو رویکرد متضاد از منش یهود.

زمانی که فیلد مارشال آلنبی در اواخر اکتبر 1919 با حفظ سمت فرماندهی کل نظامی در فلسطین، سوریه و لبنان، به عنوان کمیسر عالی مصر منصوب شد، تصمیم گرفت که رضایت صهیونیست ها را جلب کند. اینان، طبق عادت خود، به حکومت نظامی تن نمی دادند، مگر آن که آن حکومت در مسائل ریز و درشت مطابق خواسته ی آنان رفتار می کرد. در آن زمان فرماندار نظامی فلسطین ژنرال مونی (Money) بود اما آلنبی او را به جای دیگری منتقل کرد و این سمت را به ژنرال بولز (Bols) سپرد.
گمان می کنید کدام یک بزرگتر و مهمترند، پیلاتوس پونتیوس (1) روزگار حضرت مسیح یا آلنبی زمان اعلامیه ی بالفور؟ هر کاری پیلاتوس انجام داد، آلنبی از او تقلید کرد.
بولز در اجرای دستورالعملهای حرکت خود بر آن شد که با صهیونیستها همراهی نشان دهد. مرجع او اینک آلنبی در مصر بود و لوید جرج در لندن.
آیا همراهی او یک نیرنگ و فریب بود یا برنامه و سیاست؟ نمی دانیم. آنچه در پی می آید نامه ای است از او که در 21 دسامبر 1919، کمتر از دو ماه پس از انتقالش به مصر، به سرورش ژنرال آلنبی نوشته است. در تمامی دوران قیمومت که ما در فلسطین بودیم از این نامه اطلاعی نداشتیم و برای اولین بار از طریق خاطرات وایزمن، چاپ 1948، با آن آشنا شدیم. براساس آنچه وایزمن می گوید و از گفته اش فهمیده می شود، ژنرال بولز این نامه را در تاریخ 21 /12 /1919 به آلنبی نوشته، و حدود چهار ماه بعد از این تاریخ نخستین کشتار- به تعبیر وایزمن- زیر چشم و گوش حکومت نظامی در قدس اتفاق افتاده است. گویی وایزمن با آوردن این نامه خواسته است اشاره کند که حکومت نظامی در خط آنها نبوده است و بنابراین باید برود و جای آن را در یک حکومت عادی به ریاست صهیونیستی خالص نظیر هربرت ساموئل بگیرد. وظیفه و مأموریت این شخص همچون مأموریت عزرای نبی بود که بیست و چهار قرن پیش در پی بازگشت از اسارت بابلی به عهده گرفت.
اینک نامه ی بولز به ژنرال آلنبی:
سرورم ژنرال!
این نامه را به وسیله ی دکتر وایزمن می فرستم. او حدود دو ماه در این جا اقامت داشته و در این مدت، با روش آرام و بیطرفانه ی خود، در زمینه های مختلف کارهای خوبی انجام داده است. به نظر من از شدت و حدت فعالیت های خصمانه در برابر صهیونیسم کاسته شده و علتش هم اقداماتی است که وایزمن کرده است. من به عنوان یک فرماندار نظامی که یک ماه بیشتر از روی کار آمدنم نمی گذرد، اعتقاد دارم که برای آوردن شمار زیادی از یهودیان به کشور (فلسطین) به هیچ وجه دشواریهای عمده ای وجود نخواهد داشت به شرط آن که این کار بدون هیاهو و سروصدا انجام گیرد. البته گروهی هستند که به مبارزه با یهود تشویق و تحریض می کنند و دعوت بی وقفه ی آنها به تشکیل «سوریه ی بزرگ» (2) ادامه ی خواهد یافت.
کشور احتیاج به رشد سریع عمرانی دارد و این امر موجبات خشنودی اهالی را فراهم می آورد. با تصویب قیمومت، باید وام بزرگی که تا اندازه ای اهالی در آن مشارکت داشته باشند، فراهم آورد. میل دارم که سر هربرت ساموئل نزد من باشد تا در این زمینه با او مشورت شود.
در صورت دست یافتن به یک وام بزرگ حدوداً ده یا بیست میلیونی، اطمینان دارم که می توانم وضع کشور را به گونه ای درآمد زا برای خزانه بهبود بخشم. اما در مورد جمعیت، در حال حاضر تعداد آنها 600/000 نفر است و بزودی به یک و نیم میلیون افزایش خواهد یافت و کشور به قدر کافی برای این تعداد گنجایش دارد. مثلاً وادی الشریعه می تواند به جای هزار نفری که در حال حاضر در آن پراکنده هستند، یک میلیون نفر را در خد جای دهد.
بنابراین، امیدوارم که:
1- در اسرع وقت ممکن، وایزمن نزد من برگردد.
2- سرهربرت ساموئل را برای ملاقات پیش من بفرستید.
3- یک کارشناس متبحر امور مالی در اختیار من بگذارید.
4- در موضوع وام فکر کنید.
در صورت انجام گرفتن این چهار خواسته، می توانم قول بدهم که فقط در عرض ده سال این کشور به سرزمین شیر و عسل (بهشت برین- م) تبدیل خواهد شد و شما هم دیگر در فلسطین مشکل مواجهه با احساسات ضد صهیونیستی را نخواهید داشت.
مخلص شما
ل. ج. بولز
(L.j.Bols)
وایزمن که حامل این نامه برای آلنبی بوده است، هرگز نمی گوید که بعد از آن چه بر سر نامه آمد.
این نامه که امروز (1966) در نظر، به صورت یک جنگ خنده جلوه می کند، می تواند برای خواننده بهت آور باشد.
نخستین سؤال پس از امعان نظر در این نامه، این است که کدام یک از النبی و بولز به دیگری می خندیده است؟
اما این طور نیست؛ زیرا نه فرماندار نظامی قصد شوخی داشته است و نه فرستاده ی دانشوران صهیون برای شنیدن مزاح آمده بود. بنابراین، هر دو طرف در موضع خود جدی بوده اند و جزئیات این راز همچنان بر ما پوشیده خواهد ماند.
سبک نامه، همچنان که خواننده مشاهده می کند، یک سبک نظامی و دارای اندیشه ی کودکانه و ماجراجوییها و جاه طلبیهای دن کیشوتی است. آدم می ماند که «شوالیه دیوانه» کدام است و خادم دستکار و خردمند «سانچو بانزا» کدام؟
از این نامه فقط یک بند آن تحقق یافت و آن آمدن ساموئل بود، اما آمدن او نه به درخواست بولز که به درخواست دانشوران صهیون صورت گرفت.

صد روز بعد ژنرال بولز خواهان انحلال کمیسیون صهیونیسم می شود

نامه ی عجیبی را که ژنرال بولز در 21 /12 /1919 به ژنرال آلنبی در مصر نوشت و آن را به وایزمن سپرد، به یاد بیاورید. وی در این نامه تعهد می کند که اگر همزمان با استقرار قیمومت یک وام ده تا بیست میلیون (پوندی) در اختیار او گذاشته شود و هربرت ساموئل نیز به کمکش بیاید، فلسطین را ظرف ده سال به کشور شیر و عسل تبدیل خواهد کرد و در نتیجه ی آن در این بهشت برین:
1- علی رغم درخواست عده ای از عربها مبنی بر پیوستن به «سوریه ی بزرگ» مبارزه و مخالفت عربها با صهیونیسم تخفیف می یابد.
2- راه برای مهاجرت بدون جار و جنجال باز می شود.
3- شمار ساکنان به جای ششصد هزار فعلی (1920) به دو میلیون و نیم افزایش می یابد.
4- سکنه ی دره ی اردن به جای هزار نفر به یک میلیون نفر خواهد رسید.
اما پس از گذشت صد و سه روز از این نامه یعنی در تاریخ 4 /5 /1920، یعنی روزی که حوادث موسم النبی موسی در قدس اتفاق افتاد و خواننده از آن آگاهی یافت، شاهد آن هستیم که همین ژنرال بولز وقتی رفتار وایزمن و کمیسیون صهیونیسم و هیأتهای یهودی را در برابر خود و حکومت نظامی مشاهده می کند آن نامه ی مشهور را به آلنبی می نویسد. این نامه قبلاً در چندین جا منتشر شده است (3) و ما در اینجا آن را از اصل انگلیسی اش نقل می کنیم:
سرورم، ژنرال!
تا زمانی که این قضیه- قضیه ی فلسطین- قطعیت نیافته است، من نمی توانم گروهها یا افراد خاصی را مقصر قلمداد کنم. اما مؤکداً می توانم ثابت کنم که وقتی کارها به محک تجربه زده شد، (4) کمیسیون صهیونیسم در برابر قدرت حکومت بنای ناسازگاری و تمرد گذاشت و از همان ابتدا موضعی کاملاً خصمانه، عیبجویانه و گستاخانه در پیش گرفت. به استثنای تعداد بسیار کمی از شخصیتهای ایشان، بقیه ی آنها حاضر نیستند حسن نیت انگلیسی ما و برابری و عدالتی را که در پیش گرفته ایم، بپذیرند.
آنها هرگز به دنبال اجرای عدالت از سوی مقامات نظامی انگلیسی نیستند، بلکه انتظار دارند که هرگاه مشکلی برای یهودیان پیش آمد حکومت نظامی به نفع آنها تبعیض قائل شد. اینان مردمانی بسیار سرسخت و لجوج هستند. برای مثال، در بیت المقدس که اکثریت را تشکیل می دهند، حاضر نیستند مثل بقیه ی مردم زیر سایه ی حکومت و تحت نظارت آن در آیند بلکه خواهان آنند که رأساً اعمال قدرت کنند. ولی در مناطق دیگر که یهودیان در اقلیت هستند از حکومت کمک می طلبند و خواستار حمایت آن می شوند. نیازی نیست که درباره ی مشکلات و دشواریهایی که حکومت لاجرم در آینده با آنها روبه رو خواهد شد بتفصیل سخن بگوییم (کجا رفت آن تعهداتی که فلسطین طی ده سال تبدیل به کشور شیر و عسل خواهد شد؟) و من امروز اگر نیاز پیدا کنم که با نماینده ی طایفه ی یهود مذاکره کنم مرا به حمله ی اوباش تهدید می کند و از قبول مقررات سازمانهای رسمی و متبوع سرباز می زند.
از آن چه گذشت روشن می شود که قدرت ویژه ی من (به عنوان فرماندار نظامی) و قدرت هر یک از دیگر دوایر حکومتی در معرض هجوم کمیسیون صهیونیسم قرار دارد. من اطمینان دارم که اگر این وضع ادامه یابد زیانهایی را به بار خواهد گرفت و حکومت مألاً در تنگناهای شدیدی می افتد.
در چنین وضعیتی بیفایده است که به سکنه ی مسلمان و مسیحی بگوییم که ما با حکومت خود از قول و پیمانی محافظت می کنیم که در هنگام ورودمان به قدس به آنها دادیم. چرا که شواهد فعلی خلاف این را نشان می دهد. رسمی کردن زبان عبری، ایجاد دستگاه قضایی یهودی، پر کردن دستگاه حکومت از کارمندان یهودی وابسته به کمیسیون صهیونیسم، دادن امتیازات ویژه به اعضای کمیسیون صهیونیسم در مسافرتها و رفت و آمدهای ایشان... اینها و امثال اینها را سکنه ی غیر یهودی به عنوان زیر پا نهادن وعده ای که به آنها داده شده و نیز طرفداری (از یهود) و تبعیض و ترجیح دادن آنها تلقی می کنند. از طرف دیگر، کمیسیون صهیونیسم من و کارمندان حکومت را بر دشمنی با صهیونیسم متهم می کند. این وضعیت غیر قابل تحمل است و اگر به این حالت خاتمه داده شود در حق من و کارمندان دستگاه اداری من لطف شده است. باید گفت این حکومتی که به عهده ی من است مخلصانه خواستها و منویات حکومت اعلیحضرت را اجرا کرده و موفق بوده است؛ زیرا دقیقاً بر طبق قوانین اداره ی اشغال نظامی عمل کرده است. اما این امر صهیونیستها را که مغرورانه سعی می کنند حکومت موقت نظامی را وادارند تا پیش از تثبیت قیمومت امتیازات و برتریهایی به آنها واگذار کند، راضی نمی سازد. محال است حکومت نظامی بتواند قومی را راضی نگه دارد که به زبان، آواز میهن ملی سر می دهند اما در برنامه های عملی خود به چیزی کمتر از تشکیل دولت یهودی، با همه ی معانی سیاسی آن، چشم طمع ندوخته اند.
از این رو، و به خاطر مصلحت امنیت عمومی و مصلحت خود صهیونیستها پیشنهاد می کنم کمیسیون صهیونیسم منحل شود.
مخلص شما
ل.ج. بولز
شکی نیست که خواننده با مطالعه ی این نامه غرق شگفتی می شود؛ چنان که با خواندن نامه ای که چند ماه پیش از آن ژنرال بولز به آلنبی نوشت وایزمن آن را در جیب خود گذاشت چنین حالتی به او دست داد.
مایلیم توجه خواننده را به به عبارتی که در این نامه آمده و ما برای چشمگیر شدن آن برجسته اش کرده ایم، جلب کنیم. در این عبارت، بولز فرماندار نظامی بریتانیا در فلسطین و جانشین فرمانده ی کل- آلنبی فرمانده ی کل قوا و نماینده ی پادشاه و امپراتور بود- اظهار می دارد که هرگاه نیاز پیدا می کند تا با نماینده ی طایفه ی یهود مذاکره کند وی او را از حمله ی اوباش و اجامر می ترساند.
بسیار خوب اما چگونه چنین امری قابل تصور و یا حتی تخیل است؟
تا زمانی که پشت سر نماینده ی طایفه ی هود در فلسطین 1920، نیروی «دانشوران صهیون» باشد که اینک در آغاز راه است، همه ی این امور و حتی بیش از آنها شدنی است.
نویل باربر (Nevill Barber) در کتاب Nisi Domiuus، در حاشیه ی این نامه، می نویسد زمانی که بولز به دنبال حوادث موسم النبی موسی، سال 1920، این نامه را برای فرمانده ی کل، آلنبی، در مصر فرستاد از محوری که لوید جرج و لرد بالفور به خاطر یهود برگرد آن می چرخیدند اطلاعی نداشت و از آن کاملاً بی خبر بود.
به گفته ی خانم نیوتن، زمانی که ژنرال بولز این گزارش را برای ژنرال آلنبی فرستاد بر او پوشیده نبود که سیاستمداران لندن بزودی از وی رویگردان خواهند شد. از این رو، همزمان پیشنهاد دیگری تقدیم کرد که از پیشنهاد قبلی او مبنی بر انحلال کمیسیون صهیونیسم ملایمتر بود و به نتیجه ای عملی منجر می شد. پیشنهاد اخیر او این بود که کمیسیون منحل و یک انجمن مشورتی یهودی تشکیل شود که با حکومت در ارتباط و زیر نظر آن باشد و تا استقرار قیمومت به تمشیت امور بپردازد.
اما این تعدیل موضع نیز سودی نبخشید چرا که در این جا پای «یهودیت جهانی» در میان بود!

پی نوشت ها :

1- Pontius Pilate، حاکم یهود به کار فرمان کشتن مسیح را داد-م.
2- فلسطین، بعد از جنگ جهانی اول، در کنگره ی عربی سوریه که در دمشق برگزار شد، نماینده داشت. از جمله تصمیماتی که این کنگره گرفت یکی رد صهیونیسم بود و دیگری ایجاد یک کشور جدید عربی که فلسطین هم که از آن به سوریه ی جنوبی تعبیر می شد مثل بقیه ی مناطق شام ضمیمه آن باشد.
3- این نامه ی رسمی بولز به آلنبی هیچ وقت رسماً منتشر نشد، بلکه زمانی دراز همچنان در پرده بود. همان دانشوران صهیونی که توانستند «شیفر» را از صندوقی به سرقت برند که کلید آن به گردن رئیس ستاد جنگ ارتش بریتانیا آویزان بود، توانستند و می توانند از انتشار این نامه جلوگیری کنند. تا آن جا که ما می دانیم شاید دوست ما مرحوم و دیع البستانی نخستین کسی باشد که این نامه را آفتابی کرد و در پی آن چندین منبع انگلیسی و عربی آن را منتشر کردند. این نامه در کتاب فلسطین العربیه (1937)، اثر عیسی السفری، در کتاب قیمومت در فلسطین (به زبان انگلیسی) اثر خود بستانی منتشر شد. آنچه در این جا از نظر خوانندگان گذشت ترجمه است از اصل انگلیسی نامه.
4- یعنی تجاربی را با یهود از سر گذراند. تو گویی پیش از این آزمودنها و این محک یهودیهای صهیونیست را نمی شناخته و از ماهیت و سرشت این نژاد بی خبر بوده است و تنها طی چند ماه توانسته است آنها را بیازماید و بشناسد!

منبع مقاله: نویهض، عجاج. (1387)، پروتکل های دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم(1387).