از مدینه تا فرات
مرزهای جغرافیایی مورد نظر دولت یهود (نقشهی اسرائیل)
لوید جرج، نخست وزیر بریتانیا که به همراه بالفور رکن اساسی صدور «اعلامیه ی بالفور» را تشکیل می داد، در یادداشتهای خود (ج2، ص 455) می نویسد: مرزهایی که هیأت صهیونیستی در کنفرانس صلح، در یادداشت مورخ 3 فوریه ی 1919، خواستار آن شد شامل فلسطین، غرب و شرق اردن و جنوب لبنان می شود. متن در خواست به این شرح است:
«مرزهای فلسطین باید تابع خطوط کلی زیر باشد:
در شمال، خط مرزی از نقطه ای در ساحل مدیترانه، در نزدیک جنوب صیدا، آغاز می شود و تا دامنه ی تپه ها یا کوههای لبنان تا پل القرعون ادامه می یابد و از آن تا البیره پیش می رود و حوضه ی رود القرن و رود التیم را از هم جدا می کنند. سپس به طرف جنوب ادامه می یابد و دامنه های شرقی جبل الشیخ (حرمون) را از دامنه های غربی آن جدا می سازد تا به غرب «بیت جن» برسد. آن گاه از طرف شرق به موازات ساحل شمالی رود المغنیه پیش می رود تا به خط آهن حجاز برسد و از جهت غربی تقریباً به آن متصل گردد.
در شرق، خط مرزی از نزدیک راه آهن حجاز می گذرد تا به خلیج عقبه منتهی شود.
در جنوب، خط مرزی با توافق حکومت مصر تعیین خواهد شد.
در غرب، خط مرزی دریای مدیترانه است.
در یادداشتهای شیخ محمدالجسر که به صورت پیاپی در روزنامه ی الجریده، سال 1954، منتشر شده چنین آمده است (شماره ی 10 /2 /1954):
«جمعه 4 تموز1924- در این روز وارد شورای نظار شدم. این اولین باری بود که این شورا با ریاست ژنرال وندبرگ تشکیل شد. ما جمع شدیم و در ساعت یازده نزد او رفتیم.
چهارشنبه 16 تموز 1924- در اداره بسیار مشغول بودم چون کاغذها روی هم انباشته شده بود. در این روز تنها مسأله ی مهمی که با آن برخورد کردم این بد که مسیو روزور، رئیس اتاق سیاسی، به من خبر داد که فرماندار با گذراندن قانونی درباره ی جلوگیری از تملک یهود، یعنی صهیونیستها، در استان جنوب موافقت کرده است. چنین پیداست که آنها بالاخره دریافتند که یهودیها برای اغراض سیاسی، به خرید املاک در لبنان هجوم آورده اند در حالی که من از یک سال پیش نسبت به این موضوع به آنان هشدار دادم و گفتم که حکومت عثمانی به سبب ترس از اهداف سیاسی یهود آها را از خرید اراضی در استان جنوب منع کرده است، لکن آنها در آن زمان به این حرف من توجه نکردند و حتی مشاور امور مالی در رد حرفهای من به تفصیل داد سخن داد و محروم ساختن انسان از حق مالکیت را تقبیح کرد و گفت هر انسانی حق دارد با پول خود هرچه می خواهد بخرد. اینک آنها به حرف من رسیده اند که وجود صهیونیست ها روزی به صورت خاری که کنار عربها درخواهد آمد که کشورهای غربی از آن بهره برداری کنند».
وایزمن در یادداشتهای خود جزئیات مفصلی از گفتگوهای میان خود و فرانسویها پیرامون استعمار و آبادانی زمین در جزیره ذکر کرده است. این بود گفته های وایزمن در دوازدهمین کنگره ی جهانی صهیونیسم (1921) که به شرق اردن و میهن ملی مربوط می شد و پاسخ او به سؤال یکی از اعضای کنگره را که وقتی «غرب اردن» آکنده از یهود شود براحتی می توانند راه را به سوی «شرق اردن» باز کنند. همچنین از قول شیخ محمد الجسر در خاطراتش (1924) نقل کردیم که وی نسبت به خطر صهیونیست ها بر استان جنوبی لبنان به فرانسویها هشدار داده بود، آما آنها به دلیلی، به هشدار او توجه نکردند و سپس یک سال بعد آن هم بنا به علتی، به این هشدار توجه نشان دادند.
اینک، مایلیم با آوردن خلاصه ای از اقوالی که وایزمن در خاطرات خود نقل کرده است، حق مطلب را درباره ی این نکته ی حیاتی کاملاً ادا کنیم تا خواننده ی بصیر دلیلی کافی و قانع کننده برای همه ی اینها که تماماً عبارت است از اجرای برنامه ی تجمع و یورش، در اختیار داشته باشد.
نقطه ی پرگار صهیونیستها در کنفرانس صلح 1920 پاریس این بود که، پس از بیرون کردن فیصل پسر حسین از سوریه، به دو خواسته ی بزرگ دست یابند:
1- دستیابی به مرزهای میهن ملی طبق مفاد یادداشتی که در سوم فوریه ی 1919 به کنفرانس صلح تقدیم کرده بودند. پیش از این تاریخ یعنی در 29 ژانویه 1919 فصل، پسر حسین، یادداشتی به کنفرانس صلح داده بود و در ششم فوریه در دفاع از دیدگاه عربی خود در کنفرانس مذکور سخنرانی کرد. (1)
2- در صورت دست نیافتن به این مرزها، دست کم به لیطانی و جنوب رودخانه ی یرموک دست یابند. (2)
در این ضمن، وایزمن دست به سفری تحقیقاتی به شمال فلسطین و جنوب لبنان زد. او که از مشاهده ی سرزمین که بدان چشم طمع دوخته به هیجان درآمده است، خاطره ی خود را در این سفر چنین می نگارد: «ما به یک سفر گسترده مبادرت ورزیدیم و به جاهای مختلف سرزدیم. مرز سوریه به لبنان را پشت سر گذاشتیم و در چندین جا توقف دادیم. ما در مرزها شاهد مستعمرات دور افتاده هستیم. انگار تمام تپه ها و صخره ها در این لحظات به استنطاق من ایستاده اند و در هر پیچی از پیچ و خمهای جاده کار و تلاش و برنامه ریزی و پولی را که باید در این سرزمین صرف کنیم تا بتواند شمار زیادی از یهودیان را در خود جای دهد، به من گوشزد می کنند (3) ». (خاطرات وایزمن، ص 312).
پی نوشت ها :
1- اکنون (1966) که این حاشیه را می نویسیم، دردمندانه باید بگوییم که وقتی فیصل در رأس «هیأت حجازی» و به نمایندگی از طرف پدرش پادشاه حجاز در کنفرانس صلح پاریس شرکت کرد- در این زمان فیصل، خود در رأس حکومت عربی دمشق بود- قضیه ی خود، یعنی درخواست استقلال کشورهای عرب را با استناد به مبارزات عربها و نیز قراردادهای رسمی کتبی که میان پدرش و نماینده ی بریتانیا در مصر، سرهنری مکماهون، بسته شد، مطرح نکرد. فیصل که همواره در احاطه ی لورنس بود، برحسب رهنمودها و دستورالعمل های پدرش اصلاً به این قراردادها نپرداخت و این از عجایب است. عقیده بر این است که اسناد رسمی موسوم به «مکاتبات حسین- مکماهون» که تا پایان جنگ در دست حسین بود و به آنها تکیه می کرد، از وی به سرقت رفته بود و او تا آخر عمر خود (1931) هیچ گاه این مسأله را فاش نکرد. این موضوع اگر هم امروز ارزشی داشته باشد از مرز ارزش تاریخی- عملی فراتر نمی رود. رجوع کنید به آنچه که قبلاً درباره ی این نکته گفتیم.
2- نبرد در راه فلسطین عنوان کتاب حجیمی است که ج. هرویتز (J.Herewitz) در سال 1950 نگاشته است. هرویتز از یهودیان امریکاست و به بررسی مفصل اوضاع و احوال عربها و یهود، خصوصاً از 1936 به بعد، پرداخته است؛ زیرا به عقیده ی او از این سال که عربها مبارزات خود را در سطح جهان عرب آغاز کردند، مسأله ی فلسطین روند رشد و تحولی سرنوشت ساز را در پیش گرفت. این نویسنده همانطور که به ریشه های مسائل پرداخته به فروع و شاخه ها نیز توجه نشان داده است.
در این جا ما مطالب مربوط به مرزها را از کتاب یاد شده تقدیم خوانندگان می کنیم. هدف ما از این کار، ارائه ی نمونه ای از طرز تفکر یهود در این زمینه است و این موضوعی است که هم امروز و هم در آینده اهمیت خاص خود را دارد. منطقیون در تعریفات خود می گویند: حکم کردن درباره ی یک چیز فرع بر تصور آن است. هرویتز در بخش اول کتاب خود مسأله ی مرزها را به نحوی که وایزمن گفته است، بررسی می کند. او می نویسد:
«ابهام دیگری نیز وجود دارد که به مرزهای فلسطین مربوط می شود. در کنفرانس صلح پاریس سازمان یهود خواستار آن شد که تپه های مشرف به لیطانی و دامنه های غربی جبل حرمون (جبل الشیخ) و بخش سفلانی رودخانه ی یرموک جزء مرزهای شمالی فلسطین محسوب شود، اما به علت سرسختی و پافشاری فرانسویها بیشتر اینها جزو کشورهای مشرق قرار گرفت. صهیونیستها همچنین خواستار این شدند که مرزهای شرقی تا راه آهن حجاز، که از درعا تا معان امتداد دارد، ادامه یابد؛ زیرا در این قسمتها سرزمین حاصلخیز وسیعی در شرق رودخانه ی اردن وجود دارد. این قسمتها در اختیار حکومت موقت عربی دمشق به ریاست امیرفیصل، سومین فرزند شریف مکه، بود اما بعد از آن که فرانسویها در ژوئیه ی 1920 فیصل را از دمشق بیرون کردند، انگلیسیها بخش جنوبی این اراضی را به فلسطین که حالا مرزهای آن از مدیترانه تا فرات است، ملحق کردند. پنج ماه پس از این تاریخ، فرمول اولیه ی سند قیمومت آماده شده و در نظر بود که مواد آن د رمورد همه ی این اراضی پیاده شود.
در حول و حوش ماه اوت 1921 ماده ی جدیدی به فرمول دوم قیم نامه اضافه شد که به دولت قیم اجازه می داد که اجرای آنچه را در فرمول اول سند قیمومت راجع به مرز میهن ملی یهود از طرف اراضی شرقی اردن آمده بود (از مدیترانه تا فرات) به تأخیر اندازد و یا از آن جلوگیری کند. در فاصله ی تهیه ی دو فرمول قیم نامه، امیر (ملک) عبدالله، برادر بزرگتر فیصل، به طور موقت در رأس حکومت شرق اردن گذاشته شده بود. در ژوئن 1922 وزارت مستعمرات اعلام کرد که تصمیم او در این زمینه، یعنی مستثنا کردن شرق اردن از قلمرو میهن ملی مطابق وعده ای بوده است که سر هنری مکماهون در سال 1915 به حسین داد. لذا صهیونیستها با این استثنا رسماً موافقت کردند، ولی در عین حال، جدا شدن اردن (از قلمرو میهن ملی) را یک تدبیر موقت به شمار آوردند. از آن پس، یهودیها بارها سعی کردند مسأله ی وطن گزینی در اردن را چاره اندیشی کنند». پایان سخن هروتیز،
اکنون خواننده می تواند این جواب را با جوابی که وایزمن در دوازدهمین کنگره ی صهیونیستی به آن فرد سؤال کننده داد، کنار هم بگذارد.
3- نخستین کمیسر عالی فلسطین، هربرت ساموئل که یهود از او با لقب عزرای دوم و اولین فرمانروای اسرائیل (بعد از اسارت) یاد می کنند در نخستین روزهای فرمانداری خود به زیارت مقام پیامبر شموئیل (سموئیل)، واقع در قله ی بلندترین کوه شمال قدس، رفت. زیارت این مقام برای یهودیها مجاز نیست، اما مجلس اعلای اسلامی درخواست کمیسر عالی را برای این زیارت محترمانه پذیرفت. وقتی هربرت ساموئل به مقام نزدیک شد ایستاد و سرش را پایین انداخت و غرق در خاطرات شد و چون به خود آمد گفت: «کسی چه می داند شاید آن که در این جا خفته است جد من باشد!!» حال آن که بین آن شموئیل و این شموئیل سی شش قرن فاصله است. اندکی بعد از 1948 که نیروهای یهودی با ارتش مصر در صحرای سینا می جنگید یکی از هفته نامه های انگلیسی این خبر را منتشر کرد که افسری یهودی با ایراد سخنانی افراد خود را به جنگ تشویق کرد و از جمله به آنها گفت: «اینها همان دشمنانی هستند که از سی و شش قرن پیش شما را برده و اسیر کردند!!». روح یهود دیگری را تماشا کنید!
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}