نویسنده: آیت الله سید ابوالقاسم دهکردی اصفهانی(ره)




 

أسماء فراعنه

فراعنه ی معروفه، سه نفر بودند: فرعون حضرت خلیل الرحمن (علیه السلام) و نام او «سنان» بود، فرعون حضرت یوسف (علیه السلام) و نام او «ریان» بود، فرعون موسی (علیه السلام) نام او «ولید بن مصعب» بود، کما عن محمد بن إسحاق. و بعضی گفتند: مصعب بن ریّان بوده.(1)
صریح بعض مواضع تورات است که بعد از وفات حضرت یعقوب، جناب یوسف در مصر با برادران و خواهران و خواهرزادگان و اولاد در کمال عزّت و احترام بودند تا آن که صد و بیست سال از عمر شریفش گذشت، چون نزدیک وفاتش رسید، فرمود که من خواهم مُرد و بعد از این خدای تعالی شما را از این بلد، نجات خواهد داد و چون رفتید، استخوان های مرا با خود ببرید و چون آن حضرت وفات نمود و چندی گذشت و آن پادشاه که امر مملکت خود را به یوسف قرار داده بود وفات نمود، پادشاهی دیگر همی رسید که او با بنی اسرائیل محبّت نبود از کثرت ایشان ترسیده، بنی اسرائیل را در معرض زحمات و مشقّات درآورده، بسیاری را به خشت مالی مأمور کرد و بعد از آن، امر کرد آن پادشاه به دو زنی که قابله ی بنی اسرائیل بودند و نام یکی «شعزا» و دیگری «فوعا» بود که هر گاه پسری از بنی اسرائیل، متولّد شد، او را بکشد و اگر دختر باشد بگذارند. آن دو قابله از خدا ترسیدند و این کار را نکردند، فرعون به آن ها گفت: چرا مخالفت امر مرا کردید؟ گفتند: زنان بنی اسرائیل، خود معرفت به امر تولّد دارند و پیش از این که قابله آید، وضع حمل می کنند و از آن وقت که بنی اسرائیل، داخل مصر شدند تا وقتی که خارج شدند، چهار صدوسی سال گذشت و چون مرخص شدند از [حضور] فرعون، حضرت موسی از جانب خدا مأمور شد که ایشان را از راه فلسطین ببرد به جهت آن که مبادا در صورت ملاحظه ی لشکر فرعون بترسند و مراجعت نمایند. عدد آن ها شش صد هزار مرد بود، به غیر اطفال، پس راه ایشان را به سمت بیابان نمود که منتهی می شود به دریای قلزم و حضرت موسی استخوان های حضرت یوسف (علیه السلام) را با خود برداشت نظر به قسمی که بنی اسرائیل را داده بود و بعد از آن عریش مصر کوچیدند.(2)
و عن الضحاک: «عاش فرعون أربعمائة سنة، و کان قصیراً دمیماً و هو أوّل من خضب بالسّواد».(3) و روی عمرو بن عبید عن الحسن: «أن فرعون کان طوله ذراعاً».(4)
عن تفسیر الطبرسی عن وهب: إنّ فرعون یوسف هو فرعون موسی؛ لأنّ عمره اربعمائة سنة، کما مرّ، و کان بین دخول بنی إسرائیل مصر و خروجهم منه أیضاً أربعمائة سنة، فیکون باقیاً إلی أوان موسی (علیه السلام).(5)

اسماء السلاطین فی کلّ ملک

تذییل الأوّل: عن حدیقة الکفعمی (6):
إنّ فرعون اسم لصاحب العمالقه فی مصر، کقیصر، و هرقل لصاحب الروم، و کسری لصاحب الفرس، و جرجیر لصاحب إفریقیه، و فغفور لصاحب الصّین، و البهراج لصاحب الروم، و خاقان لصاحب الترک، و زعیل لصاحب الخزر، و کابل لصاحب النوبة و اسپهبد لصاحب الجبل، و الخلیفة و أمیرالمؤمنین لصاحب المسلمین و الآن یقال: السلطان، و تبّع لصاحب الحمیر، و یقال لهم: العیاهلة.(7)

در کیفیت غرق شدن فرعون

الثانی: در کیفیت غرق شدن فرعون در تفسیر صافی در ذیل آیه ی شریفه ی: (و إذ فرقنا بکم البحر فأنجیناکم و أغرقنا آل فرعون و أنتم تنظرون) (8) نقل می کند که:
چون موسی (علیه السلام) رسید به دریا ــ که دریای قلزم یا همان رود نیل باشد، چنان که گذشت ــ از جانب خداوند عالم به او می رسید که بگو به بنی اسرائیل که تجدید کنند عهد به توحید را به اقرار قلبی به با ذکر محمد، سیّد عبیدی و إمائی و اعاده کنند ولایت علیّ أخی محمدٍ و آله الطیّبین را و بگوید: اللّهمّ جوّزنا علی متن هذا الماء فإنّ الماء یتحوّل لکم أرضاً، فقال لهم موسی ذلک پس قوم موسی گفتند ما فرار کردیم از فرعون از خوف موت و تو می خواهی ما به امید این کلمات، داخل دریای عمیق شویم و نمی دانیم چه روی خواهد داد از برای ما. پس کالب بن یوحنّا که سوار بر دابّه بود به عرض رسانید: یا نبیّ الله! خدای تعالی تو را امر کرده که این کلمات را بگوییم و به آب بزنیم؟! حضرت موسی فرمود: بلی.
عرض کرد: تو هم امر می کنی مرا به این مطلب؟ فرمود: بلی، پس کالب، توقّف نمود، تجدید توحید خدا نمود و اقرار به نبوّت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ولایت علیّ و آله الطیّبین (علیهم السلام) (9) نمود، ثمّ قال: اللّهمّ! بجاههم جوّزنی علی متن هذا الماء، آن خلیج چهار فرسنگ بود، پس اسب خود را راند، داخل دریا شد و متن دریا از برای او مثل زمین نرم گشته تا رسید به آخر خلیج، پس به کمال سرعت برگشت و گفت به بنی اسرائیل که: اطاعت کنید امر جناب موسی را به درستی که این دعا، کلید درهای بهشت و موجب بسته شدن درهای جهنّم و موجب نزول رزق و جالب رضای رحمان است از عباد و إماء خود، پس بنی اسرائیل إبا نموده و گفتند: ما سیر نمی کنیم مگر در روی زمین، فاوحی الله إلی موسی أن اضرب بعصاک البحر، و قل اللّهمّ! صلّ علی محمد و آله الطیّبین لمّا فلقته، ففعل فانفلق، و ظهرت الأرض إلی آخر الخلیج. پس فرمود جناب موسی: حال داخل شوید. جواب گفتند: این زمین ته دریا، گل است، می ترسیم در گل بمانیم. پس خداوند متعالی به موسی فرمود: بگو اللّهمّ! بحقّ محمدٍ و آله الطیّبین جفّنها، پس حضرت موسی این کلام گفت که خداوند متعالی فرستاد باد صبا را و خشک نمود زمین را. پس حضرت موسی فرمود: اکنون داخل شوید. جواب گفتند: یا نبیّ الله! ما دوازده قبیله هستیم، اولاد دوازده پسر، هر گاه داخل دریا شویم قصد می کنند هر قبیله از ما تقدّم بر قبیله ی دیگر را و ایمن نیستیم از وقوع نزاع و شرّ در میان ما، هر گاه از برای هر فریقی از ما طریق علی حده باشد، هر آینه ایمن می شویم از آن چه خائف هستیم. پس امر کرد خداوند عالم جناب موسی را که به با عصای خود دوازده موضع را بزند به عدد دوازده سبط و بگوید: اللّهمّ! بجاه محمد و آله الطیّبین، بیّن لنا الأرض و اسبط الماء عنّا. پس دوازده طریق ظاهر شد و قعر دریا به باد صبا خشک گشته و هر قطعه از آب؛ مثل کوه عظیمی گشته، چنان چه خدای متعالی می فرماید:
(فأوحینا إلی موسی أن اضرب بعصاک البحر فانفلق فکان کلّ فرقٍ کالطّود العظیم).(10)
و الفرق ــ بالکسر ــ اسم لما تفرق. و الطود: الجبل. پس فرمود حضرت موسی (علیه السلام): اکنون داخل شوید. به عرض رسانیدند: چون هر فرقه از ما داخل طریقی شویم خبر نداریم که از برای فرقه ی دیگر چه روی می دهد، خطاب رسید از جانب خلاّق متعالی به موسی که به [با] عصای خود بزن بر هر طودی و قطعه ای از ماء تا مشبّک شود و هم دیگر را ببینند فقال موسی: اللّهمّ! بجاه محمدٍ و آله الطیّبین لمّا جعلت فی هذا الماء طیقاناً واسعةً یری بعضهم بعضاً. پس از آن، بنی اسرائیل وارد دریا شده. فلمّا بلغوا آخرها جاء فرعون و قومه، فدخلها، فلمّا دخل آخرهم و همّ بالخروج أوّلهم أمر الله تعالی البحر فانطبق علیهم، فغرقوا و أصحاب موسی ینظرون إلیهم، (11) فاعتبروا یا أولی الأبصار.

پی نوشت ها :

1.مجمع البیان، ج 1، ص 225.
2.کتاب مقدس، عهد عتیق و جدید، سفر تکوین، فصل پنجاهم، ص 100 ــ102.
3.مجمع البیان، ج 7، ص 375؛ بحارالأنوار، ج 13، ص 15، الدمیم: الحقیر و القبیح المنظر (جلالی).
4.تأویل مختلف الحدیث، ص 265.
5.مجمع البیان، ج 4، ص 705.
6.الحدیقة الناضره، این کتاب از تألیفات شیخ ابراهیم کفعمی (قدس سره) می باشد و هنوز چاپ نشده است. البته این غیر از الحدائق الناضره شیخ یوسف بحرانی (قدس سره) می باشد (ر.ک: روضات الجنات، ج1، ص 21) (جلالی).
7.صفوة الصفات، ص 96.
8.بقره (2)، آیه ی 50.
9.هکذا فی المصدر: .... و نبوّة محمّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) و ولایة علی و الطیّبین من آلهما ما أمره به (تفسیر صافی، ج 1، ص 90).
10.شعراء (26)، آیه ی 63.
11.تفسیر صافی، ج 1، ص 89 ــ90.

منبع: دهکردی اصفهانی، سید ابوالقاسم، (1234)؛ جلالی دهکردی، مجید، (1348)، لمعات در شرح دعای سمات، قم: بوستان کتاب، 1385، چاپ سوم.