نویسنده: احمد کریمیان




 

گفتنی است رفتارهای قساوت آمیز صهیونیست ها تنها بر ضدّ دیگران اعمال نمی شود، و در منطق و روش سران صهیونیسم، تا زمانی که قوّت و اعتبار این جنبش، به کشته شدن هزاران یهودی تیره بخت بستگی داشته باشد، این امر مجاز شناخته می شود.
به بیان دیگر، آنان از اسرائیل و رژیم صهیونیستی، بتی زرّین ساخته اند و در پای این گوساله ی سامری حاضرند هزاران انسان یهودی و غیریهودی را قربانی کنند.
اسرائیل شاهاک گفته است:
بیش تر هم میهنان من، خدای خود را گم کرده و به بت پرستی روی آورده اند. درست مانند زمانی که در صحرای سینا به گوساله پرستی روی آوردند. با این تفاوت که نام بت جدید آن ها اسرائیل است.(1)
یوری ایوانف در کتاب صهیونیسم می گوید: در جریان جنایات نازی ها بر ضدّ یهود، هدف اصلی صهیونیست ها، نجات جان هم کیشان خود نبود، بلکه تنها افزایش تعداد یهودیان مهاجر به فلسطین بوده است. در حقیقت سرنشینان کشتی باترییه، قربانی همین سیاست شدند.
مناخیم بگین، نخست وزیر اسبق رژیم صهیونیستی در یادداشت های خویش آورده است:
زمانی که کشتی باترییه در بندر حیفا لنگر انداخت، مقامات انگلیسی به دلیل گسترش شورش و انقلاب اعراب، از پیاده شدن مسافران کشتی جلوگیری کردند. بدین جهت سران صهیونیسم، کشتی مزبور را همراه با مسافرانش به چند دلیل منفجر ساختند که اهمّ آن ها عبارت بود از:
1. صهیونیست ها چنین وانمود کردند که مسافران کشتی چون با عزم قاطع برای اقامت در فلسطین آمده بودند و هرگز قصد بازگشت نداشتند، از این رو، دست به یک خودکشی گروهی زدند. این ادّعا می توانست احساسات یهودیان اروپا را برای مهاجرت به فلسطین تحریک کند.
2. با افکندن مسئولیت این اقدام بر عهده ی دولت انگلیس، افکار عمومی ملت های جهان و مردم انگلستان بر ضدّ این دولت تحریک شده و آن را تحت فشار قرار می داد.
3. چه بسا انفجار کشتی باترییه، محصول اختلافات داخلی در سازمان های صهیونیستی و یا به دلیل وجود شمار زیادی از فقیران، کهن سالان و زنان در میان مسافران بوده است.(2)
از شیوه های رایج سران صهیونیسم، در سال های نخست پس از تأسیس دولت اسرائیل، استفاده از یک مشت عناصر تروریست در ایجاد فضای رعب و وحشت برای یهودیان دیگر کشورها بود، تا مهاجرت به اسرائیل را تنها راه نجات خویش تلقّی کنند.
بسیاری از یهودیان عراق، تحت تأثیر همین اقدامات خشونت آمیز و ایذایی، پس از مهاجرت به سرزمین های اشغالی، به شدّت احساس پشیمانی کردند و به قول خانم دوروتی تامپسون «... هم اینک در کنار رود اردن می نشینند و به یاد روزگار خوشی که در عراق به سر می بردند، اشک حسرت می ریزند...».(3)
یوری ایوانف در کتاب صهیونیسم، اعترافات امثال بن گوریون را در همین زمینه نقل کرده است.
در این رابطه، شاید آن چه باورش برای عدّه ای دشوار به نظر آید، طرح مسئله ی «تعامل و همکاری نزدیک میان نازیسم و صهیونیسم» باشد.
آن چه طی شش دهه ی اخیر در بوق تبلیغات صهیونیسم دمیده شده و فضای جهان را آکنده است، جنایات هولناک ارتش نازی بر ضدّ یهودیان و حقیقت نمایی افسانه ی کشتار شش میلیون (!) یهودی در کوره های آدم سوزی شرق اروپا بوده است.
امّا در انبوه تبلیغات جنجالی این قوم، بسیاری از واقعیّت ها هم چنان در بوته ی کتمان و نسیان، پوشیده و پنهان باقی مانده است.
در سال 1933/م، بارون لئوپولد فون میلدن شتاین- که بعدها رئیس بخش یهودیان در سازمان امنیّت و اطّلاعات آلمان شد- بنا به دعوت جنبش صهیونیسم، همراه با همسرش از فلسطین بازدید کرد. در طی این دیدار، یهودیان مقالات زیادی را با عنوان «دیدار یک شخصیّت وابسته به حزب نازی از فلسطین» منتشر ساختند و به افتخار یاد بود این سفر، به ساخت یک مدال اقدام کردند که یک روی آن صلیب شکسته ی نازی ها و در روی دیگر آن، ستاره ی داود طرّاحی شده بود.(4)
بدین ترتیب، صلیب شکسته ی نازیسم و ستاره ی شش پر صهیونیسم، دو روی یک سکه و در آغوش یک دیگر قرار گرفت.
شاهاک می نویسد:
حاخام صهیونیست، دکتر یواخیم پرینتس(5)، در 1934/م کتابی تحت عنوان ما یهودیان نوشت تا انقلاب آلمان هیتلری و شکست لیبرالیسم را بزرگ بدارد.
... این کتاب از چاپلوسی های حقیر در قبال ایدئولوژی نازی انباشته است. از دست افشانی ها و پای کوبی هایی به خاطر شکست لیبرالیسم و به ویژه ایده های انقلاب فرانسه. این کتاب، عمیقاً ابراز امیدواری می کند که جوّ هم بستگی هایی که اسطوره ی نژاد آریایی ایجاد کرده است، سبب شکوفایی صهیونیسم و اسطوره نژاد یهودی نیز گردد(6)
هارا آرندت در کتاب آیشمن در بیت المقدّس توافق میان سران صهیونیسم و آیشمن را مطرح ساخته و گفته است که به موجب این توافق، مقرّر شد که آیشمن اجازه دهد چند هزار نفر از یهودیان عالی رتبه و اعضای سازمان های صهیونیستی، به طور غیر قانونی به مقصد فلسطین خارج شدند. متقابلاً نماینده ی صهیونیسم جهانی نیز قول داد در اردوگاه هایی که صدها هزار یهودی از آن جا به مقصد اردوگاه مرگ- آشویتس- اعزام می شوند، نظم و آرامش برقرار گردد.(7)
به موجب توافق دیگری که میان سران نازی و صهیونیسم انجام پذیرفت، مقرّر شد که دولت آلمان 1684 نفر از یهودیان متخصّص را که می توانستند در سازندگی دولت آینده ی اسرائیل مفید واقع شوند، آزاد سازد؛ امّا در عوض 460 هزار یهودی عادّی را به کوره های آدم سوزی آشویتس اعزام کند. این امر با موافقت آژانس یهود و شورای جهانی یهود، صورت پذیرفت.(8)
این مناسبات و توافقات نشان می دهد که هدف اصلی سران صهیونیسم، نه نجات جان یهودیان، بلکه تنها تأسیس یک دولت یهودی در فلسطین، حتّی به بهای نابودی هزاران یهودی نگون بخت بوده است.
بن گوریون در هفتم دسامبر 1938/م در برابر رهبران حزب کارگر صهیونیسم، اظهار داشت:
اگر من بدانم که تمام کودکان یهودی آلمان را از راه بردن آن ها به انگلیس می توانم نجات دهم و یا این که تنها نیمی از آنان را می توانم به سرزمین اسرائیل منتقل کنم، به یقین راه دوم را بر می گزینم؛ زیرا ما نباید تنها به فکر جان این کودکان باشیم، بلکه باید در اندیشه ی تاریخ ملت یهود باشیم.(9)
وی هم چنین در هشتم دسامبر 1942 /م نیز اعلام کرد:
وظیفه صهیونیسم نجات یهودیان اروپا نیست؛ بلکه آزاد سازی سرزمین اسرائیل برای ملت یهود است.(10)
بدین جهت است که برخی ناظران، هم چون هاینتس هوهنه (Heinz Hohne)، روزنامه نگار آلمانی، برآنند که اصولاً صهیونیست ها استقرار فاشیسم در آلمان را نه به مثابه ی یک مصیبت ملی، بلکه به عنوان فرصتی تاریخی و بی مانند در وصول به هدف های صهیونیستی خویش می دیدند.(11)
صرف نظر از اینکه نازیسم و صهیونیسم، هر کدام سمبل افراطی ترین گرایش های نژاد پرستانه ی دوران معاصر به شمار می آیند و نیز جدای از سیاست های مشترک توسعه طلبانه و مطامع پایان ناپذیر هر دو، و هم چنین غر از تعاملات و توافقاتی که به طور مستمر، میان آنها وجود داشت، اتّخاذ خشونت بارترین شیوه های برخورد و توسّل به بی رحمانه ترین روش های قلع و قمع مخالفان، از جمله وجوه مشترک میان این دو جریان مصیبت بار قرن بیستم به حساب می آید.
جلال آل احمد در چهل سال پیش نوشت:
صهیونیسم است که خطرناک است؛ چرا که پشت سکه ی نازیسم و فاشیسم است و به همان طریقه عمل می کند. یک هاگانا برای من با دسته های اس.اس هیچ فرقی ندارد.(12)
اسرائیل شاهاک، با اعلام این مطلب که «من از مقایسه ی وضع موجود اسرائیل با وضعی که بین دو جنگ، در آلمان وجود داشت، وحشت ندارم ...» می گوید:
یهودیان اسرائیلی ... در حال حاضر، یک روش نازی گری را می شناسند و از آن پیروی می کنند.
شاهاک می افزاید:
آیا ملتی که مردی مثل مایر زیون (13) را به عنوان قهرمان ملی خود می شناسد، لایق اسم دیگری غیر از نازی است؟ آیا اگر افراد ملتی، مردم یهود را با کاردهای خود می کشتند، بر آن ملت، اسم دیگری می نهادیم؟(14)
گر چه در تشابه و همانندی اهداف و عملکرد نازیسم و صهیونیسم، همه ی آزادگان و فرهیختگان جهان، وحدت نظر داشته و متّفق القولند، و حتّی آن دسته از روشن فکران یهودی که دارای وجدانی بیدار بوده و شهامت و انصاف خود را، تحت تأثیر تعصّبات نژادی، در نباخته اند، به این واقعیّت اذعان دارند و چهره های سرشناسی از فرهیختگان یهود، چون آلبرت اینشتین، فیزیکدان معروف، آلفرد لیلنتال (Alfred Lilinthal) نویسنده ی آمریکایی، نوام چامسکی، حاخام المربرگر (Elmer Berger) بنیامین فریدمن، اسرائیل شاهاک (15) و ده ها تن دیگر از نخبگان این قوم بر این امر تأکید می ورزند؛ ولی یک تفاوت اساسی، صهیونیسم را از نازیسم جدا می سازد و آن این که در آمریکا و اروپا، همواره از مبارزات و اقدامات شجاعانه ی کسانی که با نازی ها جنگیدند و از حریم سرزمین خود دفاع کرده و اشغال گران نازی را از کشور خویش بیرون راندند، ستایش کرده و آنان را در هزاران مقاله، سخنرانی، روزنامه، کتاب، فیلم و ... مورد همه گونه ستایش و تحسین قرار می دهند. امّا با تشابه تامّی که میان نازیسم و صهیونیسم وجود دارد، نه تنها هیچ کس در غرب، از بیم اتّصاف به انگ «یهود ستیزی»، جرئت اعتراض به اقدامات خشونت آمیز صهیونیست ها و مخالفت با سیاست های توسعه طلبانه ی آن ها را ندارد، بلکه مقاومت مشروع ملت فلسطین در برابر این رژیم، اقدامی تروریستی خوانده می شود و کسانی را که از سرزمین، شرافت و حقوق خود دفاع می کنند، شایسته ی هر گونه کیفر و مجازات می شمارند.
از آن سوی، کسانی را که اردوگاه ها، روستاها و شهرهای فلسطینی را بمباران کرده و مردان و زنان و کودکان بی گناه را به قتل می رسانند و خانه های شان را بر سرشان تخریب می سازند ... این اقدامات، دفاعی تلقّی می شود، حتّی اگر با خمپاره، موشک، تانک و هلی کوپتر، به سوی کودکان و نوجوانانی که سلاحی جز سنگ و کلوخ در دست ندارند، شلیک کنند.

پی نوشت ها :

1. روژه گارودی، محاکمه الصهیونیه الاسرائیلیه، ص 63.
2. جودت السعد، الشخصیه الیهودیه عبر التاریخ، ص 205-206.
3. یاسر حسین، یهود ضدّ اسرائیل، ص 46.
4. روژه گارودی، محاکمه الاسرائیلیه، ص 70-71.
5. او پس از مهاجرت به ایالات متحده به منصب معاونت کنگره یهودی جهانی ارتقا یافت و به صورت یکی از چهره‌های برجسته‌ی سازمان جهانی صهیونیسم و دوست صمیمی گلدامایر درآمد.
6. اسرائیل شاهاک، تاریخ یهود- مذهب یهود، بار سنگین سه هزاره، ترجمه‌ی مجید شریف، ص 181-182.
7. روژه گارودی، پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، ترجمه‌ی نسرین حکمی، ص 62.
8. روژه گارودی، محاکمه الصهیونیه الاسرائیلیه، ص 78.
9. همان، ص 82.
10. همان، ص 77.
11. یوری ایوانف، صهیونیسم، ترجمه‌ی ابراهیم یونسی، ص 129.
12. جلال آل احمد، سفر به ولایت عزرائیل، ص 99.
در ضمن برای دیدن موارد بیشتری از تعاملات میان نازیسم و صهیونیسم، ر.ک: روژه گارودی، محاکمه الصهیونیه الاسرائیلیه، فصل پنجم، با عنوان «تعاون الصهیونیه مع هتلر».
13. شاهاک در معرفی این شخص می‌نویسد: او آدم ‌کش قهاری بود و معمولاً برای رفع ناراحتی خویش، اعراب را با کارد می‌کشت. او خود، تعریف می‌کند که چگونه دوستش، یک چوپان بی‌سلاح عرب را نگه داشته و او کارد را در قلبش فرو برده و خون فوران کرده است.
موشه شارت در یادداشت‌های خود آورده است که مایر هارزیون با همکاری یک گروه تروریستی همتای خویش، شش نفر عرب را گرفته و پنج نفر از آن‌ها را یکی پس از دیگری با کارد کشته و نفر ششم را زنده رها کرده تا مشاهدات خود را برای مردم تعریف کند.
شاهاک می‌افزاید: عجبا! این مرد به نظر بیشتر اسرائیلی‌ها، یک قهرمان ملی به شمار می‌آید. موشه دایان و اریل شارون، او را به عنوان نمونه، به جوانان معرفی کردند و هیچ کس، حتی آن‌هایی که از صلح دم می‌زنند، اعتراض نکردند (ر.ک: اسرائیل شاهاک، دولت نژادپرست اسرائیل، ترجمه‌ی امان الله ترجمان، ص 240-241).
برای دیدن یک نمونه از یادداشت‌های روزانه و شخصی مایر زیون، که جریان یکی از اقدامات تروریستی خود را با آب و تاب و ابراز احساسات ویژه توصیف کرده است، ر.ک:
لیویاروکاچ، تروریسم مقدس اسرائیل، ترجمه‌ی مرتضی اسعدی، ص 133-135، تحت عنوان «به زودی این آواز شادی، به مویه مرگ بدل خواهد شد».
14. اسرائیل شاهاک، دولت نژادپرست اسرائیل، ترجمه‌ی امان الله ترجمان، ص 244.
15. شاهاک می‌نویسد: من با چشمان خویش، شاهد کشتار شماری از افراد خانواده‌ ام در یکی از اردوگاه های نازی بودم؛ اما مسئول کشتار یهودیان در اروپا چه کسانی بودند؟ آیا اعراب بودند؟ همان ‌ها که طی قرون متمادی با یهودیان زندگی مسالمت ‌آمیز داشتند، و یا نظام بورژوازی غرب بود؟ ... (ر.ک: محمد وجدی بکر الدباغ، الایدیولوجیه، الصهیونیه و اسرائیل، ص 137).

منبع :کریمیان، احمد، (1384)، یهود و صهیونیسم: تحلیل عناصر قومی، تاریخی و دینی یک فاجعه، قم: مؤسسة بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّة قم)، چاپ دوم.