نویسنده: دکتر شیرین احمدنیا(عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی)




 

طرح مسأله و موضوع بررسی

مسأله اصلی که نگارنده در پی پاسخ گویی بدان است، تأثیرپذیری مشارکت سیاسی زنان از پایگاه اقتصادی - اجتماعی و به عبارت دیگر پرداختن به وجود یا عدم همبستگی میان فعالیت سیاسی و ویژگی های اقتصادی - اجتماعی زنان است.
مشارکت سیاسی زنان در برخی از انواع آن، به ویژه در جریان انقلاب اسلامی سال 1357 در مقایسه با سال های پیش که زنان به ندرت و در ابعاد کوچک تری در عرصه سیاست از خود نشان داده بودند از افزایش نسبی برخوردار گردید. پایدار (1995، ص 218)، در ارتباط با تحول زنان از حالت منفعل به حالت فعال در طول انقلاب می نویسد: «زنانی که پیش تر امکان نداشت به تنهایی در خیابان ها به حرکت درآیند بی اینکه مورد اذیت و نگاه ناپاک قرار بگیرند، اکنون می توانستند آزادانه به فعالیت بپردازند. در حالی که پیش از آن حتی استفاده از وسایل نقلیه عمومی برای بسیاری هراس انگیز می نمود، اکنون زنان در ابعاد وسیع در تظاهرات در کنار مردان شرکت می کردند. برای بسیاری از زنان، رهایی بخش ترین تجربه انقلاب، حس آزادی در تجمع یافتن با مردان بود بدون اینکه مورد تعرض قرار بگیرند. زنان اینک به عنوان "خواهر" مورد خطاب قرار می گرفتند و به همان شیوه نیز با ایشان رفتار می شد. (1995، ص 218).
هیگینز (1985، ص 486) نیز اشاره دارد بر اینکه: «زنان شهرستانی مشابه زنان تهران، زنان از طبقات مختلف اقتصادی - اجتماعی، چه آنان که منشأ شهری داشته و چه آنان که اخیراً شهرنشین شده بودند، همه و همه طی انقلاب در جریان فعالیت سیاسی عمومی درگیر شدند.» این نویسنده به احساس قدرت و اعتماد به نفس فزونی یافته زنان، به هوشیاری سیاسی گسترده تر و احساس احترام بیشتری که زنان در نتیجه چنین فعالیت بی تجربه می نمودند تأکید ورزیده است.
این اوج گیری مشتاقانه فعالیت سیاسی زنان پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران در قالب اشکال دیگر فعالیت ساسی نیز جلوه گر گردید. چنانکه مهرانگیز (1379، ص 111) کار می نویسد: «بحث مشارکت زنان ایرانی در عرصه سیاست در جریان انتخابات مجلس پنجم قانونگذاری در سال 1375 بطور جدی مطرح شد... تا پیش از آن در جمهوری اسلامی ایران بر مشارکت سیاسی توده به معنای مشارکت در تظاهرات و راهپیمایی ها تأکید می شد اما مشارکت در سطح نخبگان که مستلزم اعلام نامزدی و عضویت زنان در مجلس قانون گذاری و نفوذ در نهادهای سیاسی در سطوح بالای تصمیم گیری است، در مرکز توجه قرار نداشت". این نویسنده اشاره می دارد که تا پیش از سال 1375 حضور زنان در مجالس قانون گذاری ایران، حضوری ناکافی و اندک بوده و این سؤال را برمی انگیزد که چرا علی رغم دستورات صریح اسلام و تأکید معمار انقلاب در مورد مشارکت سیاسی، زنان نتوانسته اند در کانون قانون گذاری و سطوح مدیریتی، فعالیت چشم گیری داشته باشند و بحث مشارکت سیاسی زنان علی رغم تبلیغات گسترده در همان مشارکت نوع اول یعنی حضور در پای صندوق ها، شرکت در تظاهرات و مجالس مذهبی خلاصه شده است. بنا به نظر این نویسنده پرسش اصلی تر این است که عوامل بازدارنده مشارکت سیاسی زنان در ایران چیست و در طرح پاسخ های احتمالی به این پرسش به عواملی چون عدم علاقه مندی زنان، کمبود تشکل های سیاسی، دیدگاه های رهبران فکری جامعه و نهایتاً سواد و تخصص اشاره می دارد.
یافتن پاسخ روشن به چرایی روند افزایش نسبتاً بطئی مشارکت سیاسی زنان به ویژه در کلیه ی اشکال فعالیت سیاسی و نه فقط برخی از ابعاد آن، مستلزم بررسی های علمی و پژوهش های میان رشته ای گسترده است. در این تحقیق صرفاً یکی از عواملی که ممکن است در جریان افزایش مشارکت سیاسی زنان مؤثر واقع شود، مورد بررسی قرار می گیرد و آن عامل فراهم آمدن زمینه مشارکت اقتصادی - اجتماعی گسترده تر زنان است. با این فرض که احتمالاً زنانی در ایران دارای توان مندی و اعتماد به نفس بیشتری را جهت ورود به عرصه عمومی سیاست دارند که پیش زمینه های مشارکت اقتصادی اجتماعی را (با معرف هایی چون سطح تحصیلات بالاتر و یا اتخاذ نقش شغلی) دارا بوده باشند.

بررسی ادبیات نظری و شواهد تجربی

شاید بتوان ادعا نمود که شرط اولیه برای درگیر شدن هر فرد در جریان ها و جنبش های سیاسی، برخورداری از نوعی آگاهی سیاسی است.
مروری بر ادبیات در زمینه الگوهای رفتار سیاسی زنان حکایت از این دارد که "به طور کلی بر اساس پژوهش های موجود، زنان نسبت به مردان از آگاهی سیاسی کمتری برخوردار و در مقایسه با مردان از نظر سیاسی بی تفاوت ترند" (بشیریه، 1376، ص 292). نتایج پژوهش های متعدد به ویژه در غرب نشان می دهد که «مشارکت زنان در زندگی سیاسی، مشارکتی مستقل نیست، بلکه تابع علایق مردانه ای است که همه جا در زندگی سیاسی حاکم است. به عبارت دیگر، سیاست "مشغله ای مردانه" تلقی می شود». (همان منبع، ص 293).
ساوج و وارد (1380، ص 254) نیز می نویسند: «مشارکت از طریق شیوه های رسمی، نامتوازن و نامتعادل است. زنان بیشتر در فعالیت غیر رسمی و مبتنی بر هم جواری مشارکت دارند که نتیجه تقسیم کار نابرابر مبتنی بر جنسیت است و آنان را در برنامه های خود با منابع و زمان کمتر مواجه می سازد».
بشیریه (1377، ص 295) با ارجاع به سیاست گریزی زنان می نویسد: «بر اساس پژوهش های موجود - در همه جا به طور متوسط یک سوم زنان اعلام داشته اند که سیاست به زندگی آنها ربطی ندارد». در عین حال "علاقه زنان تحصیل کرده در دانشگاه به سیاست به اندازه متوسط علاقه مردان به سیاست بوده است. بطور کلی میزان علاقه زنان دانشگاه ندیده به سیاست پایین تر از حد متوسط در میان مردها بوده است (همان منبع، ص 295). این نویسنده در جمع بندی خود تأکید می ورزد که «بی تفاوتی سیاسی زنان لازمه تداوم نظام اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و جنسی مردسالارانه است» (همان منبع، ص 296).

مشارکت سیاسی و ابعاد آن

مشارکت سیاسی، درگیر شدن فرد در سطوح مختلف فعالیت در نظام سیاسی از عدم درگیری تا داشتن مقام رسمی سیاسی است (راش، 1377، ص 123). سه جنبه اساسی در مشارکت سیاسی که در بررسی ها می تواند مورد توجه قرار گیرد عبارت است از شیوه مشارکت، شدت و کیفیت آن، که به زعم پری (Pary, 1977) منظور از شیوه مشارکت، رسمی بدن یا نبودن آن، منظور از شدت، سنجش تعداد افراد در فعالیت سیاسی معین یا تعداد دفعات مشارکت ایشان و منظور از کیفیت، اثربخشی حاصل از مشارکت در مورد صاحبان قدرت و سیاست گذاری است (به نقل از راش، 1377، ص 124).
به اعتقاد مهرانگیز کار (1379، ص 129) به طور کلی مشارکت سیاسی زنان را در دو سطح می توان بررسی نمود:
1- سطح توده
2- سطح نخبگان
مشارکت سیاسی توده زنان ایرانی را با توجه به موقعیت سیاسی - اجتماعی ایران در چند زمینه عمده یعنی شرکت در فرآیند انقلاب، شرکت در انتخابات ادواری، شرکت در تظاهرات و راهپیمایی ها، شرکت در گروه ها و انجمن ها و شرکت در فعالیت های بسیج و جنگ تحمیلی می توان عنوان کرد.
مشارکت سیاسی نخبگان در مورد زنان سه زمینه عمده را دربر می گیرد که عبارتند از عضویت در مجلس قانون گذاری، مشارکت در سطوح بالای تصمیم گیری دولت و بخش خصوصی و نهایتاً مشارکت در فعالیت های قوه قضاییه (همان منبع، ص 130).
لستر میلبراث (Milbrath, 1965) سلسله مراتبی از مشارکت را به ترتیبی که در نمودار شماره یک آمده، عرضه داشته است که در این سلسله مراتب، پایین ترین سطح مشارکت واقعی، رأی دادن در انتخابات معرفی شده است (به نقل از راش، 1377، ص 126)
نمودار شماره 1 – سلسله مراتب مشارکت سیاسی از دیدگاه میلبراث (Milbrath)

 

داشتن مقام سیاسی یا اداری
جستجوی مقام سیاسی یا اداری
عضویت فعال در یک سازمان سیاسی
عضویت فعال در یک سازمان شبه سیاسی
مشارکت در اجتماعات عمومی، تظاهرات و غیره
عضویت انفعالی در یک سازمان سیاسی
عضویت انفعالی در یک سازمان شبه سیاسی
مشارکت در بحث های سیاسی غیر رسمی
اندکی علاقه به سیاست
رأی دادن


هدف این سلسله مراتب صرفاً توصیف انواع گوناگون مشارکت سیاسی است و باید توجه داشت که فعالیت در یک سطح الزاماً به عنوان پیش شرط فعالیت در سطح بعدی نیست، با اینحال چنین مفهومی حکایت از این دارد که هرچه سطح فعالیت بالاتر است، میزان مشارکت که برحسب تعداد افراد درگیر در یک فعالیت معین سنجیده می شود پایین تر است (همان منبع، ص 125).
راش (1377، ص 131) از تأثیر عوامل مختلفی چون پایگاه اجتماعی - اقتصادی، تحصیلات، شغل، جنیست، سن،‌ مذهب، قومیت، ناحیه و محل سکونت، شخصیت و محیط سیاسی بر مشارکت سخن گفته است. منابع تحقیقاتی قدیمی تر حکایت از وجود تفاوت عمده در میزان مشارکت سیاسی افراد و گروه ها به این ترتیب داشته که در نمودار شماره 2 مشخص شده است:
نمودار شماره 2 – ویژگی های اجتماعی – اقتصادی و مشارکت سیاسی

میزان مشارکت بیشتر

میزان مشارکت کمتر

تحصیلات بیشتر، به ویژه آموزش عالی
طبقه متوسط
مردان
مسن تر، به ویژه میان سال
متأهل
ساکنان شهری
اقامت طولانی تر
مشارکت اجتماعی و عضویت گروه ها یا سازمان ها
سفید پوست
اکثریت قومی

تحصیلات کمتر، به ویژه فقط تحصیلات متوسطه یا ابتدایی
طبقه کارگر یا طبقه پایین
زنان
جوان تر و مسن
مجرد
ساکنان روستایی
اقامت کوتاه تر
مشارکت اجتماعی کم تر یا عضویت گروه هم ستیز
غیر سفیدپوست
اقلیت قومی


(منبع: میلبرات و گوئل 1977، صص 122-86، به نقل از راش، 1377، ص 133)
گرچه در این شکل نشان داده شده که طبق سنت، مردان نسبت به زنان از میزان مشارکت بیشتری برخوردار بودند، راش (1377، ص 132) به عنوان بهترین و مهم ترین مثال از یک گرایش در حال دگرگونی، به از میان رفتن شکاف مشارکتی میان مردان و زنان در کشورهایی مانند بریتانیا اشاره می دارد:
«یک نتیجه گیری مرسوم این بوده که شکافی جنسی در مشارکت شهروندان به سود مردان وجود دارد. مدارک و شواهد بررسی حاضر نشان می دهد که این دیدگاه باید مورد تجدید نظر قرار گیرد، چون شکاف مشارکتی به سود مردان در واقع اکنون در بریتانیا بسیار جزئی است... [در واقع] اگر ما منابع را همراه با عوامل شخصی دیگر مانند سن کنترل کنیم، شکاف جنسی عملاً برای مشارکت کلی وارونه می شود و ملاحظه می گردد که زنان در مبارزات حزبی و عمل جمعی و همچنین رأی دادن نسبتاً فعال تر از مردان هستند» (پری و مویزر، 1990، ص 159، به نقل از راش، 1377، ص 133).
شواهد حاصل از تحقیقات تجربی در ایران نیز حکایت از افزایش علاقه مندی و تمایل زنان ایرانی به گسترش مشارکت سیاسی خود دارد. تحقیقی که توسط دکتر نسرین مصفا به انجام رسیده نشان می دهد که درصد قابل توجهی از زنان، علاقه مند حضور در میادین گوناگون اجتماعی و فعالیت سیاسی هستند (کار، 1379، ص 112).

چارچوب نظری بررسی حاضر

این تحقیق با این پیش فرض کلی آغاز گردید که با توجه به اینکه ارتقای پایگاه اقتصادی - اجتماعی زنان بر میزان فعالیت اقتصادی ایشان تأثیر مثبت می گذارد، می توان چنین ارتباطی را میان پایگاه اقتصادی - اجتماعی و فعالیت سیاسی ایشان نیز پیش بینی نمود. منظور از فعالیت سیاسی در اینجا اقدام برای پیوستن به دو عرصه رسمی فعالیت سیاسی در ایران یعنی مجلس شورای اسلامی و شوراهای اسلامی کشور از سوی زنان بوده است. هدف اولیه این بود که ویژگی های اقتصادی - اجتماعی زنان که "داوطلب" عضویت در این دو نهاد سیاسی بودند و همچنین ویژگی های زنانی که عملاً در پی برگزاری انتخابات مربوطه به عنوان "منتخبین" به این نهادها راه پیدا کردند، مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
از آنجا که ارتقاء پایگاه اقتصادی اجتماعی زنان در اغلب جوامع توانسته است با گسترش فعالیت های اقتصادی و اجتماعی ایشان یا به عبارت دیگر توسعه مشارکت زنان در عرصه عمومی همراه گردد، ممکن است بتوان انتظار داشت که ارتقاء پایگاه، همین تأثیر را در مورد فعالیت سیاسی ایشان نیز موجب گردد.
یکی از مهم ترین معرف های (Indicator) ارتقاء پایگاه اقتصادی - اجتماعی افزایش سواد و سطح تحصیلات زنان است که با مشارکت اقتصادی ایشان همبستگی مثبت نشان می دهد. هماهنگی و هم تغییریِ نسبی متغیرهای سواد، اشتغال و فعالیت اقتصادی زنان در ایران طی دهه های اخیر در قالب جدول شماره یک نشان داده شده است.
جدول شماره 1 – درصد با سوادی، فعالیت اقتصادی و اشتغال زنان طی دوره زمانی 1335 تا 1379 در ایران

سال

میزان باسوادی زنان %

میزان فعالیت اقتصادی زنان %

میزان اشتغال زنان %

1335

3/7

2/9

5/9

1345

9/17

6/12

5/11

1355

5/35

9/12

8/10

1365

1/52

2/8

1/6

1375

2/74

1/9

9/7

1379

9/75

3/17

7/13


منابع: مرکز آمار ایران، بررسی وضعیت اشتغال و بیکاری (1380)،‌ و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، بررسی آمار جمعیت و سلامت (1379).
مطابق با آماری که در جدول شماره 1 ارایه شده است، گرچه افزایش میزان مشارکت اقتصادی زنان در ایران بسیار کند و با افت و خیز همراه بوده است، لیکن الگوی بدست آمده کمابیش با الگوی افزایش هماهنگ مشارکت اقتصادی زنان و سطح سواد و تحصیلات ایشان که در کشورهای پیشرفته و توسعه یافته مشاهده شده است، مشابهت دارد.
در ایران گرچه سرعت افزایش درصد باسوادی زنان طی دوره ی زمانی 1379-1335 بسیار بیشتر از سرعت افزایش متغیر فعالیت اقتصادی زنان بوده است، لیکن در نهایت هر دو، روند افزایشی را نشان می دهند و چنانچه تأثیر عواملی چون بحران های سیاسی، تحریم اقتصادی و جنگ که در سالهای دهه 60 در ایران پدید آمد، می توانست کنترل گردد، احتمالاً در روند اشتغال زنان نیز افزایش بیشتر و متوالی ملاحظه می گردید.
از سوی دیگر بررسی مقطعی وضعیت فعالیت سیاسی زنان در عرصه نهاد مجالس قانونگذاری در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه که در جدول شماره 2 آمار مربوطه به نمایش گذاشته شده است، حکایت از هماهنگی نسبی میان عامل توسعه یافتگی کشور و میزان مشارکت سیاسی زنان با تکیه بر معرف "تعداد نمایندگان زن" در مجالس قانونگذاری دارد، به این ترتیب که بالاترین تعداد و درصد نمایندگان زن در کشورهای توسعه یافته ای چون سوئد، هلند و آلمان ملاحظه می شود که دارای میزان با سوادی و اشتغال زنان در سطوح بالایی هستند و در مقابل پایین ترین تعداد و درصد نمایندگان زن در مورد کشورهای در حال توسعه ملاحظه می شود که از نقطه نظر سطح سواد و اشتغال زنان در مراتب پایین تر قرار دارند.
جدول شماره 2 – تعداد و درصد نمایندگان زن نسبت به کل نمایندگان در مجالس قانونگذاری برخی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه

توسعه یافتگی

نام کشور

سال برگزاری انتخابات

تعداد کل نمایندگان

تعداد نمایندگان زن

درصد نمایندگان زن

کشورهای توسعه یافته صنعتی

سوئد

1998

349

149

7/42

فنلاند

1999

200

73

5/36

هلند

1998

150

54

0/36

آلمان

1998

666

211

7/31

استرالیا

2001

150

38

3/25

انگلستان

2001

659

118

9/17

ایالت متحده آمریکا

2000

435

61

0/14

کشورهای در حال توسعه

فیلیپین

2001

214

38

8/17

سنگال

2001

120

20

7/16

جمهوری چک

1998

200

30

0/15

شیلی

2001

120

15

5/12

عراق

2000

250

19

6/7

اتیوپی

2000

547

42

7/7


منبع: اتحادیه بین المجالس (اینترنت، 2002)
در مورد کشور ایران در گزارشی که از سوی مرکز امور مشارکت زنان (1380، ص 127) منتشر شده آمده است: "روند صعودی درصد داوطلبان زن در انتخابات دوره های مختلف مجلس شورای اسلامی (نمودار شماره 3) و افزایش درصد منتخبین آن در انتخابات دوره های مختلف مجلس (نمودار شماره 4) گویای افزایش مشارکت زنان در مراکز تصمیم گیری و قانونگذاری است بطوری که از دوره ی اول تا دوره ی پنجم مجلس، تعداد نمایندگان زن حدود 150 درصد افزایش را نشان می دهد".
به زعم جانمردی (1379، ص 20) «عمده ترین جایگاه زنان در سیاست، نهضت های مطالبه حق رأی و حضور در مجالس قانونگذاری بوده است و بسیاری از افراد نیز در چنین مواقعی تأثیر زنان را در سیاست جدی گرفته اند».

روش و داده های مورد بررسی

با توجه به اینکه روش تحقیق بکار رفته استفاده از آمار، ارقام و اسناد موجود و به عبارت دیگر کاربرد نوعی تحلیل ثانویه است، به منظور بررسی رابطه ویژگی های اقتصادی - اجتماعی زنان و فعالیت سیاسی ایشان می بایستی فهرستی از مشخصات زمینه ای و ویژگی های اقتصادی - اجتماعی زنان در دو گروه "داوطلبین" و "منتخبین" عضویت در مجلس شورای اسلامی و شوراهای اسلامی کشور تهیه می گردید.
تماس های مکرر و مراجعه نگارنده و همکاران وی (1) به دفاتر مختلف معاونت اجتماعی، ستاد انتخابات وزارت کشور و دفتر امور شوراهای وزارت کشور، جهت دستیابی به اطلاعات مورد نیاز، پاسخ های متفاوتی به همراه داشت. بنا به دلایل مختلفی که اظهار شد علی رغم همکاری و مساعدت کارکنان محترم این وزارتخانه، آنچه عملاً برای انجام کار تحقیقاتی در اختیار محقق قرار گرفت به موارد زیر محدود گردید.
الف- فهرست مشخصات زنان منتخب مجلس شورای اسلامی در شش دوره مجلس از سال 1359 تا 1380 مشتمل بر اطلاعاتی مربوط به سن، شغل و تحصیلات نمایندگان زن.
ب- جمع بندی از آمار مربوط به سن، تحصیلات و شغل منتخبین اولین دوره شوراهای اسلامی کشور بدون تفکیک برحسب جنس که در نتیجه امکان بهره گیری از اطلاعات مربوط به زنان فراهم نگردید.
ج- فهرست اسامی و تعداد زنان اعضای اصلی شوراهای اسلامی در شهرها به تفکیک استان های کشور بدون ذکر هیچگونه مشخصه ی سنی، تحصیلی یا شغلی از ایشان.
در نتیجه محدودیت دسترسی به اطلاعات و داده های مورد نیاز مربوط به زنان داوطلب در هر دو نهاد سیاسی مورد پژوهش و نیز مشخصه های اقتصادی - اجتماعی زنان منتخب شوراهای اسلامی کشور، محقق ناگزیر از تجدیدنظر در اهداف اولیه تحقیق گردیده و بنابراین تجزیه و تحلیل داده ها، محدود به منابع و اطلاعات محدود، قابل دستیابی گردید.

یافته های تحقیق

جدول شماره 3 گویای ویژگی های سنی و تحصیلی نمایندگان زن مجلس شورای اسلامی طی شش دوره مجلس شورای اسلامی است. چنانکه در جدول شماره 3 ملاحظه می شود تعداد نمایندگان زن در این شش دوره با افت و خیز روبرو بوده لیکن در مجموع روند رشد قابل توجهی را دارا بوده است.
جدول شماره 3- فراوانی،‌ میانگین سنی و میانگین سطوح تحصیلی نمایندگان زن مجلس شورای اسلامی طی شش دوره انتخاباتی

دوره مجلس

تعداد نمایندگان زن

میانگین سنی در هنگام انتخاب شدن

تحصیلات (به سال)

دوره ی اول

4

5/38

5/11

دوره ی دوم

4

5/43

0/9

دوره ی سوم

3

7/48

0/10

دوره ی چهارم

9

6/41

7/16

دوره ی پنجم

14

5/40

3/16

دوره ی ششم

12

8/41

8/18


منبع: ستاد انتخابات وزارت کشور (1381)
در اولین دوره مجلس شورای اسلامی تنها 4 نماینده زن به مجلس راه یافتند. در دوره ششم این رقم به 12 ارتقاء یافته است، گرچه در دوره پنجم، رقم 14 نفر نیز ملاحظه می شود.
در مورد سن نمایندگان زن، ملاحظه می شود که قریب به اتفاق نمایندگان زن در سنین میانسالی برای نمایندگی مجلس انتخاب شده اند. از ارقام سنین کلیه نمایندگان زن در هر دوره نمایندگی میانگین گرفته شده و در جدول شماره 3 فقط رقم میانگین سنی زنان نماینده در هر دوره گزارش شده است. شایسته ذکر است که در طول این شش دوره پایین ترین سنی که یک نماینده زن به نمایندگی مجلس انتخاب شده سن 28 سالگی و بالاترین سن، 59 سالگی بوده است. بررسی میانگین سنی نمایندگان زن در دوره های شش گانه نشان می دهد که در یک جمع بندی کلی دامنه تغییر میانگین ها از رقم 10 سال تجاوز نمی کند.
بررسی وضعیت سطوح تحصیلات نمایندگان زن بر اساس ارقامی که در جدول شماره 3 گزارش شده است، حکایت از افزایش قابل توجه میزان تحصیلات نمایندگان زن در دوره های آخر نسبت به دوره های اولیه مجلس شورای اسلامی دارد.
جهت گزارش وضعیت تحصیلی نمایندگان به طور قراردادی مقطع تحصیلی هر نماینده به تعداد سال های تحصیلی مربوطه در مورد هر مقطع تبدیل شده است بدین ترتیب که به عنوان مثال مدرک دیپلم معادل 12 سال تحصیل در نظر گرفته شده است، مدرک فوق دیپلم معادل 14 سال و مابقی مقاطع به همین ترتیب از متغیر با سطح سنجش ترتبیی به متغیر با سطح سنجش فاصله ای تبدیل شده است. بررسی وضعیت تحصیلی نمایندگان نشان می دهد که کمترین سطح تحصیلات نمایندگان زن در حد کلاس ششم ابتدایی و بالاترین میزان تحصیلات، دکترای فوق تخصصی عنوان گردیده است. برای ارایه در جدول شماره 3 از تعداد سال های تحصیل نمایندگان زن در هر دوره ی مجلس میانگین گرفته شده و بر این اساس ملاحظه می شود که دامنه ی تغییر میانگین سالهای تحصیل نمایندگان در طول شش دوره ی مجلس، از حداقل 9 سال تا حداکثر 18/8 سال تفاوت نموده است که افزایش قابل توجهی است.
بدین ترتیب ملاحظه می شود که با افزایش تدریجی تعداد نمایندگان زن در دوره های متوالی مجلس شورای اسلامی، نسبت زنان تحصیل کرده در سطوح عالی در میان نمایندگان زن رشد قابل توجهی داشته است. این هماهنگی را می توان با فرض اولیه این تحقیق ارتباط داد. می توان احتمال داد که رشد کمی تعداد نمایندگان زن در 6 دوره مجلس که تا حدودی حکایت از رشد فعالیت سیاسی زنان در کشور ایران دارد، در هماهنگی و هم تغییری مثبتی با افزایش سطح تحصیلات زنان نماینده در 6 دوره مجلس قرار داد. به عبارت دیگر می توان احتمال داد که افزایش سطوح با سوادی و تحصیلات که به ویژه در سال های اخیر در کشور در مورد جمعیت زنان جامعه ایرانی ملاحظه می شود توانسته بر افزایش فعالیت سیاسی ایشان (بر اساس متغیر تعداد نمایندگان زن منتخب مجلس) تأثیر مثبت باقی گذارد. البته این به معنای نادیده گرفتن بسیاری از عوامل دیگر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که می تواند بر این فرآیند تأثیرگذار بوده باشد نیست. لیکن بررسی و کنترل موارد دیگر در این بررسی از حیطه اختیار محقق خارج است و یافته ی فوق صرفاً با ذکر احتمال عنوان می گردد.
با فرض رابطه مثبت میان متغیر فعالیت اقتصادی زنان و سطح سواد و تحصیلات زنان که پیش تر در این مقاله بدان اشاره شد، اینک داده دیگری که در این تحقیق در دسترس محقق قرار گرفت، مورد تحلیل قرار می گیرد. در جدول شماره 4 میزان فعالیت اقتصادی زنان در استان های مختلف، میزان باسوادی زنان و متغیر فراوانی مطلق زنان منتخب و عضو شوراهای شهر کشور در این استان ها گزارش می شود.
جدول شماره 4 – توزیع فراوانی مطلق اعضاء زن شوراهای اسلامی کشور (1379)، میزان فعالیت اقتصادی زنان و میزان باسوادی زنان به تفکیک استان (1375)

ردیف

استان

تعداد نماینده زن شورای شهر

میزان فعالیت اقتصادی زنان %

میزان باسوادی زنان

1

آذربایجان شرقی

12

3/10

2/68

2

آذربایجان غربی

11

7/8

7/58

3

اردبیل

7

8/7

9/64

4

اصفهان

24

9/10

8/80

5

ایلام

2

7/7

2/71

6

بوشهر

8

6/4

2/75

7

تهران

28

3/7

0/85

8

چهارمحال و بختیاری

6

7/14

4/70

9

خراسان

19

1/12

8/76

10

خوزستان

26

1/5

0/70

11

زنجان

7

9/6

8/67

12

سمنان

7

1/8

8/80

13

سیستان و بلوچستان

2

7/4

8/48

14

فارس

17

4/9

4/77

15

قزوین

5

6/5

5/76

16

قم

2

4/6

0/77

17

کردستان

6

1/8

4/57

18

کرمان

23

1/9

8/74

19

کرمانشاه

2

7/8

1/70

20

کهگیلویه و بویر احمد

1

0/7

3/68

21

گلستان

4

9/12

1/71

22

گیلان

25

6/18

6/74

23

لرستان

6

3/6

9/68

24

مازندران

16

2/9

6/74

25

مرکزی

11

6/9

9/73

26

هرمزگان

7

9/4

6/66

27

همدان

9

1/7

3/71

28

یزد

6

5/16

8/79

جمع

299

-

-


منبع: مرکز آمار ایران (1379)، ستاد انتخابات وزارت کشور (1381)
داده های این جدول جهت انجام تحلیل آمار استنباطی مشخصاً تحلیل همبستگی دو متغیری، مورد استفاده محقق قرار گرفت. نتایج تحلیل ضرائب همبستگی پیرسون (Pearson) در مورد متغیرهای مذکور نشان داد که با وجود قلّت تعداد واحدهای مورد تحلیل (28 استان) ضریب همبستگی بدست آمده میان متغیر میزان باسوادی زنان و متغیر تعداد زنان عضو شورای شهر یعنی ضریب همبستگی پیرسون 0/43 (0/021=P) به لحاظ آماری معنی دار است. به این ترتیب که هر چه میزان باسوادی زنان در یک استان بالاتر بوده است، تعداد زنان عضو شورای شهر در آن استان نیز بالاتر مشاهده گردیده است که این یافته در تأیید فرض اولیه این تحقیق کاربرد دارد.
در مورد رابطه میان متغیر میزان فعالیت اقتصادی زنان و تعداد زنان عضو شورای شهر در استانهای کشور به ضریب همبستگی پیرسون 0/25 بدست آمد لیکن به لحاظ آماری معنی دار نبود (0/200=P). این نتیجه ممکن است تحت تأثیر تعداد موارد کم (28=N) قرار گرفته است و در صورت بالاتر بودن تعداد موارد، احتمال آن بود که معنی داری حاصل گردد. در هر صورت الگوی هم تغییری بدست آمده تا حدودی منعکس کننده ی رابطه مثبت میان این دو متغیر است.

بحث و نتیجه گیری

تحقیقات در زمینه مشارکت سیاسی زنان در ادبیات غربی عمدتاً حول محور رفتارهای سیاسی زنان می چرخد. رفتار رأی دهندگان زن، گرایش زنان به احزاب محافظه کار، پیروی زنان از سوگیری سیاسی شوهرانشان، انفعالی بودن سیاسی زنان یا شرایط حقوق سیاسی زنان از مواردی بوده است که در ادبیات نظری حوزه علوم اجتماعی بیشتر بدان پرداخته شده است (بشیریه، 1376، صص 6-292).
بحث این مقاله عمدتاً متوجه پیش زمینه های فعالیت سیاسی زنان گردیده و به این مطلب توجه داشته است که متغیرهای زمینه ای فردی و ساختاری چگونه می توانسته در تشویق زنان به سمت اتخاذ نقش فعال در زمینه های تصمیم گیری در جامعه خویش مؤثر واقع شود.
علی رغم اینکه زنان در ایران از ابتدای انقلاب، نقش عمده ای دوشادوش با مردان در جهت تغییر شرایط سیاسی کشور و انقلاب بر عهده داشته اند و پس از آن نیز با شرکت فعالانه در همه پرسی ها، انتخابات مجلس، ریاست جمهوری و شوراهای اسلامی شهر و روستا و امثال آن نقش مؤثری در پیشبرد اهداف سیاسی کشور بر عهده داشته اند، به لحاظ کمی در ابعاد قلیل در صفوف منتخبین سیاسی در مجلس شورای اسلامی در مقایسه با مردان قرار گرفته اند. در انتخابات شوراهای اسلامی این نسبت ها تا حدود زیادی تعدیل شده است. باید اذعان داشت که بررسی علل و عوامل مؤثر بر رشد مشارکت زنان به عنوان فعالان سیاسی در قالب نماینده مجلس یا عضو شوراهای اسلامی کشور به دلیل دربر گرفتن عوامل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مختلف، در چارچوب امکانات، ظرفیت و اهداف این پژوهش مختصر نمی گنجید و با توجه به محدودیت امکانات آماری و اطلاعاتی که در چارچوب همین تحقیق نیز مشخص گردید انتظار بالایی از نتایج و یافته های این تحقیق نمی توان دارا بود. با این حال یافته های این تحقیق در محدوده امکانات خویش نیز می تواند نکته های حائز اهمیتی را آشکار سازد که در اینجا بار دیگر بدان ها اشاره می شود.
یافته های حاصل از این بررسی محدود، حکایت از این داشت که تعداد زنان نماینده مجلس شورای اسلامی در ایران در طول شش دوره ی تشکیل مجلس بطور نسبی افزایش قابل توجهی داشته است. این افزایش کمّی با افزایش در میزان سواد و تحصیلات ایشان همراه بوده است و به عبارتی می توان نتیجه گرفت افزایش سطح سواد عمومی و تحصیلات در میان زنان ایرانی، در طی دهه های اخیر ممکن است بر افزایش علاقه مندی ایشان به ورود در عرصه مشارکت سیاسی تأثیر گذاشته باشد همچنان که بر میزان فعالیت اقتصادی ایشان تأثیر گذاشته است. یافته دیگر تحقیق در ارتباط با افزایش تعداد زنان عضو شورای شهر در هماهنگی بیشتر با افزایش میزان باسوادی زنان ایرانی بوده است که این بار بررسی نه در مراحل زمانی مختلف بلکه در یک مقطع زمانی لیکن با توجه به تفاوت در بعد مکان (استان های مختلف) صورت گرفته است. افزایش میزان باسوادی که به اعتباری حکایت از ارتقای پایگاه اقتصادی - اجتماعی زنان دارد در هم تغییری مثبت و به لحاظ آماری معنی دار با عامل تعداد زنان منتخب شوراهای شهر در سطح استان های کشور ملاحظه گردیده است. به عبارت دیگر در استان هایی که میزان بالاتر باسوادی زنان ملاحظه گردیده تعداد بیشتری از زنان به عضویت شوراهای اسلامی شهر انتخاب گردیده اند. می توان با توجه به یافته های فوق با احتیاط اظهار نمود که فراهم آوردن زمینه های ارتقای پایگاه اقتصادی - اجتماعی زنان ممکن است در کنار سایر عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حقوقی در تشویق و ترغیب ایشان به وارد شدن در عرصه سیاست و تصمیم گیری در سطح جامعه ی خویش مؤثر واقع شود.

پی نوشت ها :

1. نگارنده از خانم ناهید صالحی و آقای حسن هادی بیگلو به خاطر زحماتشان در این زمینه سپاسگذاری می نماید.


- بشیریه، حسین، "جامعه شناسی سیاسی: نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی"، تهران، نشر نی، (1376)
- مرکز امور مشارکت زنان، "مشارکت زنان و دولت هفتم (1378-1376)"، تهران: مرکز امور مشارکت زنان، (1380)
- جانمردی، مهوش، "زنان، منزویان دنیای سیاست، روزنامه همشهری، سال هشتم، شماره 2123، ص 20، (1379)
- مرکز آمار ایران، آمارگیری از ویژگی های اشتغال و بیکاری خانوار (اردیبهشت 1380)"، تهران، مرکز آمار ایران، (1380)
- وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، "بررسی پیمایشی آمار جمعیت و سلامت در ایران (DHS) تهران: واحد آمار و دفتر معاونت بهداشت عمومی، (1379)
- مرکز آمار ایران، "سالنامه آماری کشور"، تهران: انتشارات مرکز آمار ایران، (1379)
- راش، مایکل، "جامعه و سیاست، مقدمه ای بر جامعه شناسی سیاسی"، ترجمه منوچهر صبوری، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، (1377).
- کار، مهرانگیز "مشارکت سیاسی زنان، موانع و امکانات"، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، (1379)
- ساوج، مایکل و وارد، آلن "جامعه شناسی شهری"، ترجمه ابوالفاسم پوررضا، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، (1380).
- اتحادیه بین المجالس (2002) آدرس اینترنت آن:
http://www.iup.org/wmn-e/arc/classit040202.htm
- Higgins, P.J. (1985) Women in the Islamic Republic of Iran: Legal, Social and Ideological changes, SIGNS: 10 (3): 477-494.
- Paidar, P. (1995) Women and the Political process in Twenteith century Iran, cambridge: Cambridge University press.
- Parry, G, (1977) Participation in Politics, Manchester University press.
منبع :مجموعه مقالات همایش مشارکت سیاسی زنان در کشورهای اسلامی(تهران؛ 28-29 مهر 1381).