نویسنده: دکتر مظفر نامدار(1)




 
جستارهایی پیرامون مبانی پروژه فتنه ها و شورش های مخملی در جمهوری اسلامی

فتنه ها و آشوب های مخملی و خیابانی شدن سیاست

می‌گویند سال (1989)م برای اروپای شرقی و به طور کلی برای بلوک شرق، سال ناکامی‌ها و سال نافرجامی‌ها و برای بلوک غرب سال شادی و اشک شوق بود.در این سال با فرو ریختن دیوار برلین در نهم نوامبر گویی دیوار نظام‌های کمونیستی و سوسیالیستی از هم گسیخته شد و در رومانی، مجارستان، یوگسلاوی، چکسلواکی و لهستان یکی پس از دیگری کسانی روی کار آمدند که روی کار آمدن آنها، بعد‌ها نقطه عزیمت پیدایش نظریه جدیدی در حوزه جنبش‌های اجتماعی گردید؛ نظریه‌ای که در آن موقع از جنبه تئوریک توجه چندان مورد توجه قرار نگرفت.
باوجود اینکه جهان با این تحولات آبستن آغاز عصر نوینی بود اما بسیاری از تحلیل‌گران سنتی حوزه اندیشه سیاسی از تحولاتی که دراروپای شرقی آغاز گردید، به عنوان یک انقلاب یاد می‌کردند.اما آیا واقعا رویداد‌های سال (1989)م در اروپا دارای شاخصه‌های یک انقلاب
اجتماعی بود؟
در همان سال، استادی به نام تیموتی گارتن آش، از دانشگاه آکسفورد انگلیس، مأموریت پیدا کرد که تحولات اروپای شرقی را مورد مطالعه و بررسی قرار دهد.وی نتایج این مطالعات را در کتابی بنام «فانوس سحر‌آمیز»منتشر کرد .اودر این اثر مدعی شد وقتی وقایع تاریخی این سال را در ورشو، بوداپست، برلین و پراگ ثبت و ضبط می‌کرد و روشنگری‌ها و احساسات تلخ و شیرین این رویداد‌ها را تحلیل می‌نمود، در اینکه بتوان بر روی این رخداد‌ها عنوان انقلاب گذاشت، دچار تردید شد.
برای گارتن آش مهم بود که درک کند اینگونه جنبش‌ها که در (1989)م در اروپا حادث شد و هم به سرعت انجام می‌گرفت و هم بسیار اساسی و ریشه‌ای بود واجد خصوصیاتی بود که انقلاب‌ها دارند و همان تعریفی را که از انقلاب‌ها به دست داده‌اند، می‌توان بر این جنبش‌ها نیز به کار برد؟
ظاهرا برای گارتن آش در این جنبش‌ها، مخصوصا رخدادهایی که در لهستان و مجارستان روی می داد، دو چیز عجیب بود؛ یکی اینکه او متوجه شد اساس و پایه جنبشی که در این کشور آغاز شده بر رفرم و اصلاحات استوار است و بر پایه این تصور قرار دارد که تغییرات ترمیمی و اصلاحی عموما از بالا و توسط نخبه ها انجام می‌گیرد.در حوزه فلسفه سیاسی غرب، هرگونه تغییری از بالا در ذیل جنبش‌های اصلاحی، مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد و نوعی رفرم یا اصلاحات قلمداد می‌شود.دومین چیزی که تعجب گارتن آش را برانگیخت این بود که می‌دید، اگرچه چانه‌زنی‌های این جنبش‌ها از ناحیه نخبگان در بالا اتفاق می‌افتد ولی هیئت حاکم و دولت در قبال فشاری که از پایین و از میان توده‌های اجتماعی و مردم آورده می‌شود، چانه‌زنی‌های بالای نخبگان را می‌پذیرند و به اصلاحات تن می‌دهد.از نظر تئوری‌های جنبش‌های اجتماعی در غرب، فشار از طبقات پایین اجتماعی و مردمی، بیشتر حالت انقلاب دارد.
گارتن آش متوجه می‌شود که جنبش‌های جدید سال (1989)م در اروپای شرقی داری دو خصلت ویژه است:1.چانه‌زنی در بالا (رفرم یا اصلاحات)2.فشار از پایین (انقلاب یا رولوسیون)
به عبارت دیگر مقام چانه‌زنی از بالا توسط نخبگان و فشار از پایین توسط توده‌ها اعمال می‌شود.از نظر آش برای تعریف این پدیده جدید نه می‌شد از مفهوم رفرم (اصلاحات)استفاده کرد و نه از مفهوم رولوسیون (انقلاب).آش اصطلاح رفولوسیون را بهترین مفهوم برای توصیف این جنبش‌های جدید در حال شکل‌گیری دانست.
اصطلاح رفولوسیون تلفیقی بود که از دو اصطلاح رفرم، به معنای اصلاح، و رولوسیون، به معنای انقلاب و دگرگونی، ساخته شد.
رفولوسیون در حقیقت جنبشی است که با چانه‌زنی‌ در بالا و فشار‌ از پایین، حوادث و رویداد‌ها را به گونه‌ای ساماندهی می کند که پیامد آن عدم مشروعیت قانونی هیئت حاکم در کشور‌ها و جابه جایی بسیاری از شخصیت‌های دولتی و مشاغل، در پست‌های کلیدی می‌گردد و در نظام حکومتی نوعی تغییرات اساسی و بنیادی و دگردیسی و استحاله ارزش ها اتفاق می‌افتد.
در آن زمان در حوزه نظریه ها و جنبش‌های جدید اجتماعی به مفهوم رفولوسیون، توجه چندانی نشد.یعنی در هیچ فرهنگ لغتی نمی توانستیم معنای این مفهوم را جستجو کنیم، اما این نظریه مبنای جنبش‌هایی قرار گرفت که امروزه تحت عنوان «جنبش های بدون خشونت»، «جنبش های رنگی»، «جنبش های مخملی»، «جنبش ‌های مینیاتوری»و اخیرا «جنبش های کاریکاتوری »، به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، از آنها یاد می شود.
بی‌تردید این گزاره صحت دارد که نام یا عناوینی را که به رویداد‌های تاریخی انتخاب می کنیم اهمیت چندانی ندارد، اما اگر حتی یک بار هم که شده تعیین نام و عنوان، حائز اهمیت باشد جای آن همین جا و در همین مورد است.مخصوصا برای ما ایرانی ‌ها این نامگذاری با تمام وجوهش اهمیت دارد؛ همانطوری که مفهوم تئوری توطئه‌ برای ما اهمیت دارد.
اگر قرار باشد اصطلاح «رفولوسیون»یا «جنبش مخملی»یا «جنبش رنگی»در قالب بهترین گزاره‌ها تعریف گردد، به نظر من هیچ تعریفی دقیق‌تر از گزاره «چانه‌زنی در بالا و فشار از پایین»نیست.
این اصطلاح برای ما آشنا است چون با آن حداقل در اواسط دهه (70)در ادبیات سیاسی جریان چپ در درون انقلاب اسلامی آشنا شدیم؛ جریانی که نام اصلاح‌طلب بر خود نهاده بود.
در همان دوران در رسانه‌های کشور شهرت پیدا کرد که تئوری چانه‌زنی در بالا و فشار از پایین ساخته ذهن تئوری پرداز جریان اصطلاحات، آقای سعید حجاریان، است.من به صحت و سقم این ادعا کاری ندارم و لزومی هم برای فهمیدن آن نمی‌بینم.تئوری پرداز این روش هر فرد یا هر جریانی باشد، دانسته یا ندانسته (که البته من ندانسته را با تردید عنوان می‌کنم)برای ایجاد دگرگونی‌های ساختاری در نظام جمهوری اسلامی ایران و آرمان‌های انقلاب اسلامی، به نظریه‌ای متوسل شد که امتحان خود را در اروپای شرقی پس داده بود و از آن تاریخ، نظریه جنبش اجتماعی در مقابله با نظام‌های ایدئولوژیک مورد اعتنای غرب بود.تا اینجا به مبانی تئوریک و پیشینه تاریخی نظریه چانه‌زنی در بالا و فشار از پایین، که در کشور ما به جنبش رنگی یا مخملی هم شهرت دارد، نمی‌توان خللی وارد کرد زیرا این تئوری درست در سال هایی وارد ایران شد که امتحان خودش را در سرنگونی دولت‌های قانونی در اروپا به خوبی پس داده بود.
این تئوری بی‌تردید در انتخابات سال (1376)و بعد از آن در ایران به محک آزمون گذاشته شد و نقاط ضعف و قوت و میزان تأثیر آن در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران مورد ارزیابی قرار گرفت (هم توسط جریانات دوم خردادی در ایران و هم توسط پاره‌ای از استراتژیست های غربی).
تیموتی گارتن آش، نظریه پرداز رفولوشن، نیز حداقل یک بار به دعوت مؤسسه گفتگوی تمدن ها در دوران دولت آقای خاتمی رسما به ایران دعوت شد و احتمالا جلساتی با جریان های مختلف منسوب به اصلاحات برگزار کرد.حتی وی به دعوت مؤسسه باقرالعلوم به قم رفت و جلساتی را نیزبا عده ای از افراد این مؤسسه برگزار کرد که بخشی از این گفتگو در یکی از شماره های فصلنامه علوم سیاسی وابسته به مؤسسه منتشر گردید.
وی در مجله"The New York Review of Books" گزارش سفر خود را تحت عنوان «سربازان امام غایب»منتشر کرد.
در اینجا نمی خواهم ادعا کنم که چنین ارتباطاتی با نظریه پرداز جنبش های مخملی، در ایران مبتنی بر برنامه ریزی خاصی بوده است اما باید به این روابط و سایر مباحثی که جریان های سکولار درون جمهوری اسلامی در این دو دهه مطرح کردند توجه کنیم و کنه این اتفاقات و روابط با نظریه پردازان این جنبش های کاذب را مورد تحلیل قرار دهیم.
شواهد دیگری در مجامع دانشگاهی و رسانه ای در دست است که مباحث مربوط به جنبش های مخملی، بر اساس تئوری حاکمیت اسلام و مسلمانان میانه که در غرب مدتی است روی آن سرمایه گذاری شده و بر اساس آن مؤسساتی تحت عنوان موسسه گفتمان جهانی مسلمانان در بعضی از کشورهای اسلامی تأسیس گردید (من جمله جمعیت توحید و تعاون در ایران)که نقش مؤثری در فتنه های اخیر نیز داشت)، از سال (1370)مورد توجه قرار گرفته است به عنوان مثال، کتاب «ژرف‌نگری در انقلاب اروپا»نوشته رالف دارندورف در سال (1370)در ایران هوشنگ لاهوتی کتاب را ترجمه کرد و انتشارات مؤسسه اطلاعات این اثر را منتشر کرد.این کتاب در سال (1990 - 1989)در فرانسه منتشر شد و دقیقا در همان دوران نیز در ایران ترجمه و چاپ گردید.آنچه در مورد اصطلاح رفولوسیون در صفحات پیش آورده شد، برداشت آزادی از فصل اول این کتاب بود.
شیوه هایی که در این کتاب گروه های اپوزسیون لهستان، چکسلواتی، بلغارستان و رومانی، برای ایجاد اتحاد و همبستگی بین خود و تشکیل کمیته «نجات ملی»(2)به وجود آوردند تا رژیم پیشین را سرنگون سازند، همان شیوه‌هایی است که از سال (1374)گروه‌های اپوزیسیون جناح مخالف جریانات انقلابی و اندیشه‌های امام در ایران آغاز کردند و در انتخابات دهم ریاست جمهوری به اوج خود رسید.
انهدام و خرابی هسته و ساختار حکومت و بی‌اعتماد شدن به آن در رأس اهداف تئوری رفولوسیون قرار دارد.رفولوسیون مبتنی بر یک تئوری عمومی است و آن تئوری این است که دموکراسی به مفهومی که از مردم انتظار می‌رود تا به تصمیم‌ گیری بپردازند، هیچ گاه خلأ قدرت را پرنخواهد کرد زیرا از نظر نخبگان سیاسی، مسئله حیاتی و با اهمیت این است که مردم قادرند در برابر هر رژیمی قد علم کنند اما از اداره و حکومت کردن عاجزند.
این توهم که دموکراسی، حکومت مردم بر مردم است همیشه یک نوع دعوت از غاصبان قدرت بوده است که از نو و بار دیگر قدرت و حکومت را از این طریق در انحصار خود درآورند.بنابراین باید بین رفرم که تنها جنبش‌ نخبه‌ای است و رولوسیون که جنبش توده‌ای است، ترکیبی به وجود آورد.
عصر حاضر نمی‌تواند عصر جنبش‌های نخبه‌ای باشد زیرا نخبگان زبان توده‌ها را خوب درک نمی‌کنند لذا هر جنبش نخبه‌ای، استعداد عجیبی برای تبدیل شدن به دیکتاتوری و استبداد دارد؛ مثل انقلاب فرانسه و انقلاب مشروطه ایران.از طرف دیگر انقلاب‌ها ساختار شکن و توده‌ها غیر‌قابل مهار می‌باشند.در نتیجه، انقلاب اسلامی ایران، بهترین نمونه در جنبش‌های اجتماعی نوین، رفولوسیون است یعنی امری بین رفرم و رولوسیون.
با این مقدمه تئوریک وارد فضای تحولات سیاسی واجتماعی ایران می شویم.

پی نوشت ها :

1.استاد یار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و سر دبیر فصلنامه،
namdar@iranemoaser.ir
2-شبیه همان کمیته ای که درآستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری از سوی جناح های مخالف دولت تشکیل شد.

منبع :نشریه 15 خرداد، شماره 20.