نویسنده: محمدحسین پندار(1)




 

(با نگاهی به مسئله فلسطین و اسرائیل)

بخش چهارم:روابط ایران و مصر و جایگاه فلسطین

فلسطین

به رغم مباحث فوق، از مهم ترین علل خصومت ایران و مصر اختلاف نظر آنان در مورد مسئله فلسطین، است. ایران به هیچ عنوان حاضر به پذیرش اسرائیل و به رسمیت شناختن او نیست؛ حمایت از آزادی و استقلال فلسطین از جمله آرمان های بی نظیر و خدشه ناپذیر انقلاب اسلامی ایران است که بدون آن تصور استقلال سیاسی و روابط خارجی ایران بی معنا است، اما مصر به رغم اینکه کشوری عربی و اسلامی است دراین مورد، حاضر به پذیرش ندای وجدان انسانی خود نیست و به تقاضاها و فریادهای مسلمانان کشورش نیز وقعی نمی نهد.
آن گونه که امام خمینی (س)فرمود:
مشکل مسلمانان، حکومت های مسلمانان است. این حکومت ها هستند که مسلمانان را به این روز انداخته اند. ملت ها، مشکل مسلمانان نیستند. این حکومت ها هستند که به واسطه روابطشان با ابرقدرت ها و سر سپردگی شان با ابر قدرت های چپ و راست، مشکلات را برای ما و مسلمانان ایجاد کرده اند. مشکل مسلمانان فقط قدس نیست. این یکی از مشکلاتی است که مسلمانان دارند. افغانستان مگراز مشکلات مسلمانان نیست؟... ترکیه مگر از مشکلات مسلمانان نیست؟ مصر مگر از مشکلات مسلمانان نیست؟... (2)
مصربا بستن پیمان کمپ دیوید به تمامی آرمان های اسلامی –عربی و حتی انسانی خود پشت کرد، این امر حتی موجب اخراج وی از جامعه عرب شد و اختلافات همچنان ادامه یافت؛ مثلا در جریان انتفاضه دوم مردم فلسطین، تهران بر تداوم مقاومت و پشتیبانی همه جانبه از آن تأکید داشت، درحالی که قاهره به سیاست تعدیل و تمکین روی آورد.
درسال (2001)م ایران برای دومین بار از خالد اسلامبولی تقدیر کرد و این دفعه از نقاشی دیواری بزرگی به یاد او پرده برداری شد. شاید حوادث سال (2000)م، حمله اول اسرائیل به غزه و عکس العمل شدید مصر در برابر آن، این تصور را برای ایران ایجاد کرده بود که این کشور دوباره به جامعه اسلامی بازگشته است. در این سال، مصر خواستار عقب نشینی اسرائیل از سرزمین های اشغال شده اعراب، برپایی دولت فلسطین و توقف شهرک سازی شد. این کشور در اعتراض به اقدامات اسرائیل در بمباران غزه سفیر خود را ازاسرائیل فرا خواند و این اول بار بود که پس از21 سال صلح با اسرائیل (یعنی از زمان حمله اسرائیل به لبنان درسال (1982)م، روابط مصر و اسرائیل به مدت4 سال
سرد شد(3).
درسال (2003)م آقای خاتمی، رئیس جمهور ایران با حسنی مبارک در ژنو دیدار کرد و وی را رسما به ایران دعوت نمود؛ اما مبارک، قبول چنین سفر یا هرگونه عادی سازی روابط با ایران را منوط به پاک سازی مکان های عمومی از تصویر و نام خالد اسلامبولی کرد. ایران به ظاهر این شرط را پذیرفت و درسال(2004)م نام خیابان مزبور را به محمد الدوره (پسر بچه12 ساله شهید در روزهای اولیه انتفاضه دوم)تغییر دهد. اما عملا به آن تن نداد.
دراردیبهشت(1386)، نیز احمدی نژاد، آمادگی ایران را برای عادی سازی روابط با مصر اعلام کرد این پیشنهاد، نشانگر حسن ظن ایران نسبت به مصر بود؛ به ویژه اینکه مصردرهمسایگی فلسطین و غزه بود. می توانست منبع یاری رساندن به ملت مظلوم فلسطین باشد(4). اما اختلافات اساسی تراز آن بود که به این زودی ها روابط دو کشور را عادی نماید.
درتیر(1387)فیلم مستندی به نام «اعدام فرعون»توسط عده ای از هواداران ستاد بزرگداشت شهدای نهضت جهان اسلام ساخته شد و از صدا و سیمای ایران نیز پخش شد دراین فیلم از سادات به خاطر صلح با اسرائیل به عنوان خائن به آرمان های و از اسلامبولی به عنوان شهید و قهرمان جهان اسلام یاد شده بود. مصر نسبت به پخش این فیلم به شدت اعتراض کرد و در واکنش به آن، دفتر شبکه عرب زبان العالم را –که متعلق به صدا و سیمای ایران بود –با دخالت پلیس قاهره پلمپ کرد. رئیس جمهور مصر از شرکت در کنفرانس سران اسلامی درتهران خودداری کرد. دانشگاه الازهر –که از مهم ترین مراکز علمی جهان اسلام است –خواستار سوزاندن فیلم مزبور شد و سخنگوی رسمی حزب ملی حاکم بر مصر تهدید کرد که فیلمی برضد حضرت امام خمینی (س)خواهد ساخت(5).
متأسفانه رویکرد مصر در قبال فلسطین و اسرائیل، اینک سرمشق دیگر کشورهای عربی قرار گرفته است. پیش از تجاوز22روزه اسرائیل به غزه محمد قزافی درتیر(1387)به مناسبت سی و هشتمین سالگرد استقلال لیبی گفت:
حمایت اوباما، نامزد حزب دموکرات در ریاست جمهوری امریکا از اسرائیل و اینکه در صورت پیروزی به اسرائیل کمک خواهد کرد [که چنین نیز خواهد شد]تا به مقاومت غزه و ایران پیروز شود [که نشد]نشانگر آن است که وی مقاومت را منحصر به غزه و ایران می داند و جهان عرب را مرده فرض کرده است. اما اعراب با عملکردشان ثابت کرده اند که هیچ نیستند، ذلیل هستند و روی زمین افتاده اند(6).
از طرف دیگر، برای اسرائیل نزدیکی ایران و مصر مایه ناخرسندی است؛ چرا که می داند ایران، هیچ گاه موجودیت اسرائیل را نخواهد پذیرفت و خواستارمحو آن ازنقشه های جهان است و آن را عامل امریکا می داند. به همین دلیل اسرائیل مهم ترین خطر موجود را ایران می داند؛ از این رو می کوشد در روابط ایران و کشورهای اسلامی و عربی تنش آفرینی کند و ایران را با تهمت های بی پایه و اساس منزوی نماید؛ چرا که نزدیکی ایران به کشورهای عربی و به ویژه مصر، توازن قوا را در منطقه به شدت به هم می زند و برای اسرائیل خطرناک خواهد بود.
یکی ازترفندهای اسرائیل در قبال ایران آن است که ایران را تهدیدی برای امنیت مصر تلقی کند و آن گونه بیان کند که ایران پشتیبان بنیادگرایان اسلامی و حامی عملیات های تروریستی
درمصراست. مثل قضیه نوامبر(1997)که در طی آن ده ها جهانگرد درالاقصیر مصر قتل عام شدند. اسرائیل، سفارت ایران در دمشق را طراح عملیات مزبورخواند. ادعای مزبور به حدی بی اساس بود که حتی عمرو موسی، وزیر امور خارجه مصر نیز آن را به سبب فقدان مدارک و مستندات کافی، مضحک خواند(7).
درنهایت، عامل اصلی اختلافات ایران و مصر این است که ایران –برخلاف مصر –موجودیت اسرائیل را نا مشروع می داند. این مسئله حتی سال ها پیش از وقوع انقلاب اسلامی ایران نیز وجود داشته است. درمسلئه استراتژیک سیاست خارجی ایران، نابودی اسرائیل، ولی از اهم مسائل استراتژیک مصر صلح با اسرائیل است که درخلال جنگ 22روزه غزه؛ مبدل به همدست اسرائیل شد.

غزه: از خون تا پیروزی

اوج بحران در روابط ایران و مصر پس از گذشت سی سال، تهاجم وحشیانه رژیم صهیونیستی به باریکه غزه و حمایت دولت مصر از این تهاجم بود.
ازتابستان سال(2006)م دور جدید فشار بر جنبش حماس با طرح های اقتصادی –سیاسی و محاصره باریکه غزه شروع شد. در نوامبر همان سال با برگزاری کنفرانس آناپولیس در مریلند امریکا این فشارها تشدید شد. اما جنبش
حماس همچنان با قدرت و مقاومت، باریکه نوار غزه را کنترل می کرد؛به ویژه دستیابی حماس به موشک های مختلف بروحشت صهیونیست ها افزوده بود. همین مسئله باعث شد تا با میانجی گری دولت مصر آتش بسی6 ماهه مکیان حماس و دولت اسرائیل برقرارشود؛ به این شرط که تمام گذرگاه های مرزی گشوده و اسرا مبادله شوند. اما دولت اسرائیل نه تنها به مفاد قرارداد مزبور پایبند نشد وگذرگاه ها را نگشود بلکه با همکاری مصر و دیگر کشورهای عربی، حلقه محاصره غزه را تنگ تر کرد تا جایی که در مدت زمانی اندک، بیش از(270)فلسطینی بر اثر بیماری و فقدان داوری مناسب به شهادت رسیدند.
درطی این دوره هیچ گاه رژیم صهیونیستی دست از حملات گاه و بی گاه نکشید. دو ماه مانده به پایان آتش بس، جنگنده های صهیونیستی به گروهی از مبارزان گردان قسام حمله کردند؛ که در نتیجه آن6 تن به شهادت رسیدند و عملا آتش بس شکسته شد. در19 دسامبر (2008)م، آتش مزبور، امضا نشده به پایان رسید و اسرائیل درصدد تهاجم از پیش طراحی شده عظیمی به باریکه غزه برآمد(8).
ده روزبعد (28 دسامبر2008/10 دی 1387)رژیم صهیونیستی، پیش از ظهر با بمب و موشک، به ساکنان نوار غزه حمله کرد. هدف از این جنایات، حمایت ازشهروندان جنوب فلسطین (مهاجران صهیونیست)بود؛ که به قول شیمون پرز این امر تنها از طریق نابود کردن توان سیاسی و نظامی حماس امکان پذیر بود(9).
دولت مصر در اقدامی ظاهری، ضمن محکوم کردن این حملات، اعلام کرد که معبر غزه را برای انتقال مجروهان باز خواهد کرد، اما در عمل برخلاف این اقدام کرد. این کار با عکس العمل شدید مردم مصر مواجه شد.
آنچه که بیشترنمک بر زخم مسلمانان و آزادیخواهان جهان پاشید، این بود که تهاجم مزبور به تحریک سران عرب و به ویژه مصر و عربستان صورت گرفته بود و ایشان خواستار تشدید این حملات بودند.
شیمون پرز اولین کسی بود که اعلام کرد:«برخی از رهبران عرب از اسرائیل خواسته اند تا به غزه حمله و جنبش حماس را نابود کنیم. »پرز نامی از این سران عرب نبرد؛ اما شواهد نشان می دهد که چند هفته قبل از این حمله، حسنی مبارک، رئیس جمهور مصر، عبدالله بن عبدالعزیز، پادشاه عربستان و عبدالله، شاه اردن در کنفرانس ادیان نیویورک با پرز و لیونی، وزیر امور خارجه اسرائیل، دیدارهای آشکار و پنهانی داشته اند. یک هفته بعد، ایهود اولمرت، نخست وزیر صهیونیستی، تصریح کرد که حسنی مبارک از جمله دولتمردان عربی است که اسرائیل را به درهم کوبیدن حماس تشویق می کند(10).
البته لیونی دو روز قبل از حمله اسرائیل به غزه با حسنی مبارک و ابوالغیظ،وزیر امور خارجه مصر، دیدار کرده و هماهنگی لازم را برای اجرای طرح مزبور انجام داده بود. حلقه این ارتباط، عاموس گلعاد، رئیس بخش سیاسی –امنیتی وزارت اطلاعات اسرائیل، بود. سازمان اطلاعات مصر به صورت متواتر، نقاط حساس و امنیتی حماس را به اسرائیل گزارش داد که همین نقاط در دو روز اول تهاجم به شدت مورد حمله جنگنده های صهیونیستی قرار گرفت(11). اما این یک هفته پس از تهاجم و عدم توفیق اسرائیل درنابودی حماس، سران صهیونیستی ازدقیق نبودن این اطلاعات گلایه کردند و خواستار اطلاعات جدیدی از نقاط مهم امنیتی –نظامی حماس شدند؛ که این تقاضا مورد اجابت مصر قرار گرفت و صهیونیست ها به شدت حملات خویش به غزه افزودند(12).
روزنامه واشنگتن پست فاش کرد که عامل اصلی همکاری مصر با اسرائیل، نگرانی مصر از نفوذ حماس در مرزهای این کشور بوده است؛ از این رو، با هرگونه اسلام گرایی به شدت مخالفت ورزیده، آن را تهدیدی جدی علیه موجودیت خویش می داند. این روزنامه ادامه می دهد:«با توجه به حکومت سی ساله مبارک بر مصر، تحت حمایت امریکا، دلیل دیگر حمایت مستقیم مبارک ازحمله اسرائیل به غزه، جلوگیری از افزایش نفوذ کشورهای شیعی و به ویژه ایران در منطقه است(13). »به ویژه اینکه ایران با حمایت از آرمان های مقدس فلسطین –که مبتنی بر اسلام گرایی واقعی و تکیه بر انسان گرایی و انسان دوستی است – توانسته بسیاری از مسلمانان و حتی غیر مسلمانان منطقه را به سوی خود جلب کند و مقبولیت ویژه ای در بین ایشان کسب نماید. درحالی که دولت مصر نه تنها گذرگاه های رفح را بست، بله نیروهای خود را به ایالت تگزاس فرستاد تا برای به کارگیری دستگاه های الکترونیکی با هدف کشف تونل ها و –به زغم خود –مبارزه با قاچاق اسلحه آموزش ببینند. یک تیم نظامی امریکایی نیز برای کمک به کشف این تونل ها وارد صحرای سینا شد تا بیش از پیش دولت حماس را تحت فشار قرار دهد.
به هرحال، تهاجمات مزبور به شدت مورد انتقاد ایران قرار گرفت. رهبر معظم انقلاب اسلامی با ارسال دو پیام ضمن حمایت از مقاومت فلسطینی ها و محکومیت قتل عام مردم غزه اعلام عزای عمومی نمودند:
به یقین امروز دل مردم مصر و اردن و سایر کشورهای اسلامی از این کشتار خون است... چه مصیبتی بالاتر از اینکه دولت های مسلمان که باید در برابر رژیم غاصب و کافر و محارب[صهیونیستی]از مردم غزه حمایت می کردند، رفتاری پیشه کنند که مقامات جنایتکار صهیونیست،
گستاخانه آنها را هماهنگ و موافق با این فاجعه آفرینی بزرگ معرفی کنند؟... اکنون سؤال من از علما و روحانیون جهان عرب و رؤسای ازهر مصر این است که آیا هنگام آن نرسیده که برای اسلام و مسلمانان احساس خطر کنند؟ آیا هنگام آن نرسیده که به واجب نهی از منکرو«کلمه حق عند اما جائر»عمل کنید؟ آیا عرصه دیگری عریان تر از آنچه در غزه و فلسطین در جریان است، در همدستی کفار حربی با منافقان است، برای سرکوب مسلمانان لازم است تا شما احساس تکلیف کنید(14).
بعدها ایشان درکنفرانس(13/12/1387)فلسطین را عاشورایی دیگر نامیدند. فرمایشات مقام معظم رهبری نه تنها مردم آزادیخواه ایران، بلکه همه آزادیخواهان جهان را به خیابان ها کشانید. تا علیه جنایات بی نظیر اسرائیلی ها دست به اعتراض بزنند و خواستار توقف این حملات شوند.
ازعجایب روزگاراست که بسیاری ازکشورهای غربی، هیتلر و نظام نازیسمی وی را درنسل کشی یهودیان فاجعه انسانی قرن بیستم می دانند(و حتی هولوکاست را تابو جلوه می دهند)وآن را محکوم می کنند اما همین کشورها درقبال کشتارفلسطینیان نه تنها سکوت می کنند، بلکه آنها را یاری داده، به ایشان جایزه صلح نوبل می دهند؛ کاری که با هیچ منطقی قابل توجیه نبوده و نیست.
متعاقب پیام مقام معظم رهبری، سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب لبنان نیز حمایت حزب الله را از قیام ملت فلسطین اعلام کرد و از مردم مصرخواست برای بازگشایی گذرگاه رفح به خیابان ها بریزند و به نظامیان و درجه داران ارتش مصر گوشزد کرد که شرفشان بالاتر از درجه و سردوشی آنهاست. متعاقب آن، وزیر خارجه مصر اظهارات سید حسن نصرالله را اعلان جنگ علیه کشورش تلقی کرد.
پس ازسید حسن نصرالله، بیش از صد عالم دینی و اندیشمند جهان عرب –به استثنای مفتی عربستان که راه پیمایی و اعتراضات خیابانی علیه اسرائیل را هوچی گری و هرج و مرج طلبی
می نامید(15)–نیز اعلام کردند، هرکس به اسرائیلی ها در حمله به غزه کمک کند و گذرگاه رفح را ببندد، کافر و مرتد است. به رغم همه این اعتراضات بین المللی، مصر هیچ گاه حاضر نشد گذرگاه شهر رفح را بگشاید. محمد حسنین هیکل در این باره گفت:
اسرائیل، بازنده جنگ غزه است. اما من واقعا از مواضع مصر در بحران غزه متعجبم زیرا این موضع گیری بر آینده و امنیت ملی و میزان تأثیرگذاری در تحولات نقاط دیگر، تأثیر منفی خواهد گذاشت. به نفع ما نیست که با ایران، ترکیه یا جهان عرب درگیر شویم. ما بیش از هر زمان دیگر به ایجاد ائتلاف در منطقه برای مقابله با اختلال در توازن با اسرائیل نیاز داریم(16).
به هرحال، شدت حملات و کشتار فلسطینی ها، نه تنها مسلمانان و اعراب بلکه دل همه آزادیخواهان جهان را به درد آورد و در اقصی نقاط دنیا راهپیمایی های متعددی به وقوع پیوست. ایران، بارها خواستار توقف این حملات و ارسال کمک های انسان دوستانه به غزه از طریق گذرگاه رفح شد که متأسفانه با پاسخ منفی دولت مصر مواجه گردید. دراین زمان، روابط ایران و مصر به خاطر خیانت این گشور به آرمان های اسلامی و انسانی فلسطین، چشم بستن به جنایات صهیونیست ها و همدستی با ایشان از طریق ارسال اطلاعات نظامی حماس و بستن گذرگاه رفح، به پایین ترین حد ممکن رسید. تا وقتی که مصر بر مواضع خویش اصرار داشته باشد، بهبود این روابط غیر ممکن به نظر می رسد.

نتیجه

درتاریخ روابط بین الملل گاهی اوقات روابط دو کشور تابع حضور یا عدم حضور و پذیرش یا عدم پذیرش مشروعیت کشور ثالث می شود. مثل قضیه تایوان در روابط چین و امریکا.
همین طور کشور امریکا، که دفاع از موجودیت اسرائیل و مقابله با دشمنان او ازاولویت ویژه ای برخوردار است.
این درحالی است که فلسطین درقطب جهان اسلام و لااقل درجهان عرب قراردارد و جدا کردن آن از این اندام واره غیرممکن به نظرمی رسد. با نگاهی به نقش های این کشوردرچند دهه اخیرمی بینیم که دهه به دهه سهم اسرائیل بیشتر و حق فلسطینی ها، کمتر شده است. این امر نشانگر آن است که امریکا و اسرائیل به موفقیت های زیادی رسیده اند و مسلمانان و اعراب دردفاع از حقوق فلسطینی ها، ناکام مانده اند. علت این امر چیست؟ و چرا جهان اسلام و عرب نمی کوشند تا با یکدیگر و با فلسطین یکپارچه و متحد شوند؟ درحالی که از میان یک میلیارد مسلمان جهان، تعداد زیادی از آنها در اطراف سرزمین فلسطین قرار دارند. اگر حمایت های ایران از فلسطین را کنار بگذاریم، جهان اسلام و عرب در قبال این مسئله چه کاره اند؟ و به چه موفقیتی رسیده اند؟ این سؤالات در قبال همه بحران های جهان اسلام مطرح است؛ مثل افغانستان، عراق، لبنان و... تعداداین گونه سؤالات زیاد است؛ که جواب قانع کننده، برای همه آنها اگر نگوییم «هیچ»است، لااقل بسیاراندک است.
از زمان برآمدن جمال عبدالناصر در مصر و سلطنت محمد رضا پهلوی در ایران، ارتباط این دو کشور تا حد زیادی تابع سیاست های آنها در قبال اسرائیل بوده است. گاه این دو کشور به خاطر مناسبات داخلی و بین المللی به اسرائیل نزدیک شده و گاه از آن، دور شده اند. البته این امر تنها دلیل ارتباط آن دو با یکدیگر نبوده است.
به رغم تمام این حوادث، آیا می توان تصور کرد که ایران و مصر، دست از اختلافات برداشته و به ارتباطی مناسب با یکدیگر روی آورند؟ پیش ترمحمد رضا پهلوی و جمال عبداناصر رو به مصالحه آورده بودند. این در حالی بود که ناصر به شوروی، عرب گرایی و ضدیت با ایران و ایرانیت تمایل داشت و محمد رضا نیز دست نشانده امریکا، حامی سیاست های او در منطقه و متکی بر ناسیونالیسم ایرانی و عرب ستیزی بود. به رغم همه حوادث پیش آمده (به ویژه پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران)شاید در آینده، باز حوادثی رخ دهد که ایران و مصر دریک جبهه قرار گیرند. این ارتباط می تواند بنا به مفاهیم و معیارهای اسلامی یا لااقل بنا به مواضع مشترک انسانی شان در قبال حوادث آتی بین المللی ایجاد شود؛ اما به نظر می آید، تا زمانی که سیاست آنها در قبال مسئله فلسطین به روال معهود باشد، از سرگیری این روابط مناسب غیرممکن است؛ چرا که با ایجاد هر گونه چلنج بین فلسطین و اسرائیل و پیامدهای آتی آن، خطوط روابط ایران و مصر دگرگون خواهد شد. برای ایران، تغییر رویه در قبال مسئله فلسطین و اسرائیل غیر ممکن است؛ چرا که دفاع از آرمان های فلسطین از اصول اساسی انقلاب محسوب می شود و ایران از این رویه دست نخواهد کشد. اما این مسئله برای مصر چگونه است؟ یا پس از دوران مادام العمر ریاست جمهوری حسنی مبارک چگونه خواهد بود؟

پی نوشت ها :

1-عضو هیئت علمی دانشگاه پیان نور مرکز بهشهر.
2-ویژه نامه غزه نوار مقاومت (تهران:وزارت علوم، تحقیقات و فناوری)، ص 1.
3-روزنامه اطلاعات سیاسی-اقتصادی، همان، ص 27.
4-روزنامه جمهوری اسلامی (3/3/86).
5-روزنامه آفتاب (22 مرداد 1387).
6-روزنامه جام جم (27/4/1387).
7-روزنامه اطلاعات سیاسی-اقتصادی، همان، ص 27.
8-ویژه نامه غزه نوار مقاومت، ص 5 و 6.
9-روزنامه کیهان (8 دی 1387).
10-روزنامه کیهان (8 دی 1387).
11-همان (8 دی 1387).
12-ویژه نامه غزه نوار مقاومت، ص 6.
13-روزنامه کیهان (22 دی 1387).
14-همان (10 دی 1387).
15-ویژه نامه غزه نوار مقاومت، ص 47.
16-روزنامه کیهان (23 دی 1387).

منبع :نشریه 15 خرداد، شماره 20.