آن روزی که گروهی، هواپیمایی از دبی ربودند و به بغداد آوردند که بعد به اسم سازمان به اصطلاح «مجاهدین خلق»معروف شدند. فردی از اینها به نام حسین احمدی روحانی آمد درمحضر امام و ادعای اینکه ما درراه پیشبرد آرمان های مقدس اسلام و به پیروزی رساندن نهضت شما دست به کار شده ایم، جوان هایی هستیم چنین و چنان، دارای دید اسلامی، بینش قرآنی، مطالعات ما در قرآن زیاد است در نهج البلاغه چنین و چنان است و از شما می خواهیم
که سازمان ما را تأیید کنید. آن طور که امام خودشان فرمودند، به ایشان جواب داده بودند که:«تا درباره شما تحقیق و بررسی نکنم نمی توانم شما را تایید کنم. »آن شخص موافقت کرده بود که تمام نوشتجات خودش را بیاورد و با امام روزانه یک ساعتی، نیم ساعتی گفتگو کنند و مسائل را بری امام بیان کند.
تعبیر امام این بود که:
حدود یک ماهی مرتب او می آمد و با من ملاقات می کرد، برنامه شان را، نقشه شان را، سوابقشان را، بینششان را در مسائل اسلامی، اجتماعی، سیاسی، کشورداری، در مسائل مختلف شرح می داد، خود امام تعبیرشان این بودکه من فقط گوش می دادم، او حرف می زد.
بعد فرمودند:
وقتی ایشان آمد مدتی برای من از برنامه سازمانشان گفت، از افکار و اندیشه و بینش شان مطالبی بیان داشت و نوشتجات را آورد برای من، خواندم به این نتیجه رسیدم که اینها همان منحرفان چپی هستند که می دانند از آنجا که از کشوری مثل ایران که اسلام هزار سال است در رگ و ریشه مردم نفوذ کرده هیچ حرکتی بدون تکیه بر اسلام به پیروزی نمی رسد و هیچ گروهی و دسته بدون تکیه به اسلام نمی توانند در ایران پایگاه مردمی داشته باشند، از این رو، با دم زدن ظاهری از اسلام می خواهند همان برنامه هایی را پیاده بکنند که گروهک های دیگر مارکسیستی وکمونیستی و منحرفان ملحد دارند.
روی این جهت دیدیم که امام طبق همین دیدی که از آغاز حرکت منافقان نسبت به اینها پیدا کرد از هر گونه تأییدی نسبت به آنها خودداری کرد و به رغم تمام تلاش ها و کوشش هایی که از اطراف و اکناف، چه از طریق روحانیان، چه از طریق مقامات سیاسی و ملی، در داخل وخارج به عمل آمد وفشارهایی که بر امام آمد،نتوانستند کوچکترین تزلزلی در این اراده و تصمیم به وجود بیاورند و این واقعا می توان گفت از قهرمان کاری های امام بود و ثابت کرد که مرد وظیفه است به حدی جو در آن روز به نفع این گروه منافق که به اسم مجاهد خلق معروف
شده بودند اوج گرفته بود که می توان گفت کوچک ترین انتقادی نسبت به این گروهک با شدیدترین ضربه مواجه می شد. بسیاری از افراد را من می شناسم که معتقد بودند که:
دیگر نقش امام درمبارزه و درنهضت پایان رسید امام با عدم تأیید مجاهدین خلق شکت خود را امضا کرد و ازصحنه کنار رفت و امروز روزی است که فقط سازمان مجاهدین خلقند که می توانند نهضت را رهبری کنند و انقلاب را به پیش ببرند.
امام توجه داشت که مرتب ازایران برایشان نامه می آمد «پرستیژ شما پایین آمده!در بین مردم دارد کم کم نقشتان فراموش می شود. مجاهدین خلق دارندجای شما رامی گیرند»!ولی ایشان مرد وظیفه هست، کوچکترین تزلزلی دراین اراده ایشان به وجود نیامد، سخت ایستادند روی تصمیم خودشان وامروز ثابت شد چه گروهک خطرناک منحرفی بودند که نه تنها می خواستند نهضت رامنحرف کنند بلکه می خواستند اسلام را ازمیان ببرند. البته بعد از آنکه امریکا دید این انقلاب و این نهضت امام شکست ناپذیر است و دیگر با تبعید ایشان و دور داشتن ایشان از ایران و با اعدام و زندانی ساختن روحانیان و با کشتن علمای متعهد مثل مرحوم سعیدی نمی توان این نهضت را از بین برد، درمقام این برآمدند که نهضت را منحرف کنند؛ در مرحله اول از طریق گروهک های چپی بود مثل سیاهکل، حرکت گروه مارکسیستی و کمونیستی که درسال(49)به وقوع پیوست و اثر عمیقی در بین ملت ایران گذاشت. مردم که از فشار و ظلم بی حد رژیم، جانشان به لب رسیده بود از این حرکت به وجد آمدند، امیدوار شدند و خطر این بود که نهضت از مسیر راستین خودش منحرف بشود، اینجا بود که دیدیم، امام ضربه را قاطعانه وارد کرد، طی یک نامه ای که به اتحادیه انجمن دانشجویان مسلمان خارج از کشور نوشت، جمله ای دارد تقریبا به این مضمون:«ازحادثه آفرینی استعمار در کشورهای اسلامی، نظیر حادثه سیاهکل و حوادث ترکیه فریب نخورید و اغفال نشوید». همزمان با جریان سیاهکل، جریان دیگری در ترکیه اتفاق افتاد؛ چپی ها در آنجا دانشگاه ها را به اعتصاب کشاندند. موجی از حرکت مارکسیستی درمنطقه داشت فراگیر می شد و امام دریافت که چه نقشه ای پشت این جریانات است و با این موضوع واقعا توانست ملت ایران از خطر انحراف
نجات بدهد و نهضت را از بیراهه باز بدارد. ولی جریان سیاهکل اگر می توانست در مسیر نهضت، انحراف به وجود بیاورد جریان منافقان خلق واقعا جریانی بود که می توانست به طور کلی اسلام را وارونه کند و نهضت امام را به طور کلی زیر و رو کند؛ برنامه ای بریزد که بعد از(50)سال دیگر، تازه بفهمیم که چه کلاهی سرمان رفته است. چنانکه بعد از جریان مشروطه، امپریالیسم انگلیس توانست نقشه ای را پیاده کند که بعد ازآنکه(50)سال گذشت، تازه ما فهمیدیم که درآن روز، مسیر انقلاب را منحرف کرده بودند و ملت درنیافته بود که چه کلاهی سرش رفته بود. برنامه منافقان خلق هم یک چنین توطئه ای بود که می خواستند به طور کلی اسلام را و انقلاب را به حدی وارونه کنند که دیگر آن اسلام راستین نتواند برای نیم قرن دیگر سربلند بکند و این امام بود که بار دیگر نقش رهبری و سازنده خودش را نشان داد و توانست در مقابل خطر عظیم و توطئه استعماری، کمر راست کند و بایستند و نگذارد که ملت اسلام و انقلاب اسلامی ما دچار چنین ورطه خطرناکی بشود؛ این نقش تاریخی ایشان هرگز فراموش نمی شود.
3. ازویژگی های امام، جامعیت ایشان است. شاید رمز موفقیتشان در این نهضت همین بود که اسلام را در همه ابعاد شناخته و به کار بسته بودند. متأسفانه دررابطه با شناخت اسلام و حقایق اسلامی انحرافاتی به وجود آمده و هر کس یک بعد از اسلام را چسبیده و فکر کرده اسلام درهمان خلاصه می شود. برخی اسلام را در عبادت و نماز و روزه خلاصه کرده اند و فکر کرده اند اسلام تنها این است که خدا را عبادت کنند واجب را به جا بیاورند، حرام را ترک کنند، مسائل دینی شان را بلد باشند طهارت، نجاست و از این قبیل چیزها، فکر می کنند که اسلام همین است. درمقابل، عده ای سربلند کرده اند و اسلام را خلاصه کرده اند در مسائل سیاسی، اسلام یعنی سیاست، باید با ظلم مبارزه کرد، با ستم مبارزه کرد، حالا نماز نخواندیم هم نخواندیم، با ظلم مبارزه بکنیم کافیست. شنیدم که بعضی از این ملی گراهای به اصطلاح جبهه ملی در زندان نماز نمی خواندند و وقتی که اینها را نصحیت می کردند که چرا نماز نمی خوانید می گفتند «شما بگذارید ما در راه وطنمان خدمت بکنیم. خدا از ما نماز نمی خواهد!بهترین نماز
همین خدمت در راه وطن است. »اینها به اصطلاح مسلمان هم بودند. در مقابل می بینیم دسته ای دیگر اسلام را خلاصه کرده اند در خدمت به خلق، می گفتند:«عبادت به جز خدمت خلق نیست»و حال آنکه اسلام همه اینها را دارد؛ اسلام هم نماز دارد، هم سیاست دارد، هم عبادت دارد، هم خدمت به خلق دارد و هم مبارزه و جهاد دارد؛ ابعاد گسترده ای است و کمتر کسی را دیدیم و می بینیم که اسلام را با تمام ابعادش دریافته باشد و به کار بسته باشد و در این میان می بینیم امام، رهبر انقلاب، این ویژگی را دارد که در همان شرایطی که در سیاست درحد اعلای مهارت و تخصص است ازمسائل عبادی غافل نیست، درمسائل عبادی به اندازه ای دقیق و با اهتمام است که کمتر ریاضت کش عرفان مسلک، این گونه خواهد بود و درهمان شرایطی که درمسائل عبادی و نیایش و توجه به مسائل معنویت و روحانیت اهتمام بی حدمی ورزد از مسائل اجتماعی و سیاسی و علوم اسلامی غافل نیست مثلا ایشان در نجف اشرف (کمتر مرجعی را این گونه دیدیم)، از روزی که وارد نجف شدند تا روزی که از نجف مهاجرت کردند هر شب (2)ساعت که از شب می رفت، زمستان یا تابستان هوای سرد، گرم، ایشان درحرم حضرت علی (ع)بودند؛ حرمشان ترک نمی شد. درست سرساعت(3)به وقت محلی، که درتابستان ساعت(3)،(10)شب می شد به وقت اینجا، در زمستان هشت شب می شد و ایشان سرساعت(3)درحرم حضرت علی (ع)بودند. این برنامه شان هرگز ترک نمی شد؛ حتی یک وقت به دنبال کودتایی که در عراق رخ داد و حکومت نظامی شده بود، برادر شهید مرحوم حاج آقا مصطفی می گفتند که:
1. دیدیم آقا توی اتاق نیست گفتیم نکند که آقا رفته باشد حرم، کجا رفته باشد. این طرف بگرد، آن طرف بگرد، تا اینکه دیدیم رفته بالای پشت بام ایستاده رو به گنبد و حضرت علی (ع)و دارد زیارتنامه می خواند.
یا مثلا یکی ازاساتید قم قبل از اینکه امام به زندان و تبعید کشیده بشود (البته حاج آقا مصطفی هم منزل آقا بودند، خانه جداگانه ای نداشتند) گفت:
2. نصف شب از خواب پریدم و دیدم صدای آه و ناله در خانه بلند است و نگران شدم که چه اتفاقی افتاده است، حاج آقا مصطفی که پهلویم خوابیده بود بیدارش کردم گفتم:بلند شو!ببین در خانه تان چه خبر است؟ مرحوم حاج آقا مصطفی بلند شدند و نشستند، گوش فرا دادند و گفتند:آقاست مشغول تهجد می باشد، مشغول عبادت است.
یا درشبی که ایشان را ازتهران به قم منتقل کردند، درشب(16)فروردین (1343)ساعت (10)بود به قم رسیدند. موج جمعیت و هجوم اهالی قم به طرف ایشان بیش از این است که بتوان آن را وصف کرد. تا ساعت (12/5)شب ازدحام در منزل ایشان ادامه داشت با چه وضعی مردم را قانع کردند که آنجا را ترک کنند، بعد از آنکه مردم متفرق شدند آنهایی که آن شب در خدمت ایشان بودند و آنجا خوابیده بودند گفتند:«آقا (2)ساعتی استراحت کرد و بعد بلند شد و مشغول تهجد شد»و این را آنهایی که از نزدیک با ایشان ارتباط داشتند بارها گفتند که:«شاید بیش از(50)سال باشد که فجر طالع نشده که چشم امام در خواب بوده باشد. »
4. این نمونه کوچکی از توجهشان به مسائل عبادی و معنوی است و از آن طرف با وجود آنکه ایشان یک رجل سیاسی است و یک سیاستمدار به تمام معنا، به معنای واقعی کلمه است، می بینیم که به اندازه ای خاضع و خاشع و دور از مسائل خودخواهی و خودبینی و خودنمایی است که انسان را به شگفتی وامی دارد. اولین بار که کتاب تحریرالوسیله ایشان در نجف اشرف به چاپ رسید روی آن نوشته بودند «زعیم الحوزه العلمیه»، این لقب خاصی بود که به آقای خوئی داده می شد وقتی که کتاب منتشر شد و امام آن جمله را روی جلد دیدند، مسئول را خواستند، گفتند:«این کار را به دستور چه کسی کرده اید؟»و اولتیماتوم دادند که:«اگر این جمله را از پشت جلد کتاب برندارید دستور می دهم تمام این کتاب را توی دجله بریزند. »عین جمله ایشان بود. بعد آنها به دست و پا افتادند و روی جلد یک آرامی زدند که اصلا این کلمه زعیم الحوزات العلمیه خوانده نمی شد. شاید هنوز از آن جلدهای اولی موجود باشد.
و نیزازتواضع و فروتنی امام و بی اعتنایی ایشان به مسائل مبتذل دنیوی می بینیم که در مراسم یادبودی که برای مراجع در نجف گرفته می شد ایشان صبر می کرد که علمای طراز
اول، مجلس فاتحه برگزار می کردند بعد علمای طراز دوم، مراسم فاتحه برگزار می کردند، بعد نوبت طلاب و افاضل حوزه می رسید. آنها هم برگزار می کردند، آن آخر امام دستور می داد که از طرف ایشان مجلس فاتحه بگذارند. به دنبال فوت مرحوم آقای حکیم ایشان نه تنها بعد از همه، مراسم فاتحه را برگزار کردند، بلکه دستور دادند که از پشت بلندگو که اعلام فحاته می کنند، جز کلمه «سیدخمینی»چیزی بر آن اضافه نکنند. آن مسئول که از بلندگوی صحن مطهر حضرت علی (ع)اعلام فاتحه می کرد وقتی آمده بود پشت بلندگو گفته بود که مجلس فاتحه از طرف سیدخمینی در شب فلان برای مرحوم آیت اللّه حکیم برگزار خواهد بود، مردم حمله کردند که آن بیچاره را کتک بزنند که «این چه توهین و اسائه ادبی است که نسبت به امام کرده ای؟ و بدون تجلیل از مقام ایشان، نام ایشان را آورده ای؟»او گفته بود:«من تقصیری ندارم به من این جور دستور دادند که عین این کلمه را بگویم و چیزی بهش اضافه نکنم. »
یکی ازروحانیان ایران آمدند به نجف بعد ازفوت مرحوم حکیم و به امام گفتند که بعضی ازعلمای تهران به شما پیغام داده اند که این بی اعتنایی شما به بعضی از روحانیان و بعضی از مقامات روحانی موجب شده که بسیاری از روحانیان تهران، مردم را بعد از فوت آقای حکیم به دیگران رجوع بدهند در امر مرجعیت. می خواستند مثلا به ایشان هشداری بدهند که اگر شما می خواهید دراین زمینه برای شما کاری بشود باید بیشتر توجه کنید. امام در جواب آن شخص فرمودند:«سلام ما را به آن آقا برسانید و بگویید که شما هر چه مردم را از ما دورترکنید ما راحت تر هستیم، وظیفه ما سبک تر است و مسئولیتمان کمتراست». و بعد می بنییم که شخصی که تا این درجه به مسائل معنویت و عبادت توجه دارد چقدر در مسائل سیاسی و در امور کشور و اجتماعی بیدار و آگاه و ژرف اندیش و دورنگر است که در کمتر کسی می توان این ویژگی ها و این خصوصیات را دید و به نظر من رمز موفقیت ایشان هم در همین بود که ایشان در همان شرایط که سیاستمداری قهار و عمیق بود، عباد و سالکی متواضع و فروتن بود.
5. چنان که قبلاً یادآوری کردم از ویژگی های امام اینکه اسلام را با تمام ابعادش می بیند،
می شناسد و به کارمی بندد و هر کاررا نیز درجای خودش انجام می دهد؛ عبادت به جای خود، سیاست به جای خود، مسائل سیاسی، اجتماعی و اخلاقی هر یک به جای خود. این جور نیست که هیچ یک از مسائل و موضوعات اسلامی، دیگری را تحت الشعاع قرار دهد. در این یازده سالی که در نجف در محضر امام بودم هرگز نشد که حوداث و رویدادهای بزرگ سیاسی موجب آن شود که امام از برنامه «حوزه ای»و تدریس فقه اسلام باز بماند و یا با سردی و بی حالی این برنامه را انجام دهد. ما و بسیاری از شاگردان درس ایشان بارها اتفاق افتاد که به علت حوادث گوناگون سیاسی یا در سر درس حاضر نمی شدیم و یا با سردی و نگرانی در درس ایشان شرکت می کردیم، لیکن امام در همان لحاظت حساسی که بزرگترین مسائل سیاسی و حوادث و رویدادهای روزگاردرزندگی ایشان پیش آمده بود، وقتی بر کرسی تدریس می نشستند یه جوری مسائل فقهی را موشکافی می کرد و آنچنان به تحقیق و بررسی مسائل علمی می پرداخت که انگار نه انگار حادثه ای رخ داده است. همان روز که فرزند عزیز ایشان، برادر بزرگوارم علامه شهید مرحوم حاج سیدمصطفی (اعلی الله مقامه)، از طرف رژیم ضد اسلامی بعث عراق دستگیر شد و به بغداد برده شد (21 خرداد 49)، در برنامه درسی امام کوچکترین تغییری روی نداد و می توانم بگویم از روزهای دیگر عمیق تر و گسترده تر در مباحث مختلف علمی غور کردند و نیز به دنبال شهادت مرحوم حاج سید مصطفی، که به طور ناگهانی واقع شد و ضربه ای بود که به نظر من می توانست آسمان را با تمام بزرگیش برسربازماندگان و یاران نزدیک آن شهید فرود آورد، دیدیم که نه تنها در روحیه امام کوچکترین خللی ایجاد نکرد و ایشان همانند کوهی استوار دربرابر این فاجعه سنگین ایستاد، بلکه به زعما و علمای حوزه که درس ها را به مناسبت این واقعه تعطیل کرده بودند اعتراض کرد که از تعطیلی درس ها و رکورد حوزه جلوگیری نمایند و درس ها را شروع کنند و خود نیز وقتی بر کرسی تدریس نشست آنچنان در مباحث علمی به غور و بررسی پرداخت که «کان لم یکن شیئا مذکورا»؛ گفتم هرگز مسئله ای و موضوعی و یا حادثه و واقعه ای نتوانسته ایشان را از وظایف و رسالت هایی که درابعاد مختلف به عهده دارد، باز بدارد و موضوعی موضوع دیگر را
تحت الشعاع قرار دهد. با اینکه امام به رونق حوزه های علمی و درس و بحث علوم اسلامی تا آنجا اهتمام دارد که حاضر نیست به خاطر شهادت فرزند دلبندش بیش از چند روزی درس حوزه تعطیل باشد، هیچ گاه مسائل حوزه ها افکار و اندیشه های ایشان را تا آنجا به خود مشغول نمی کند که ایشان را از امور مسئولیت های دیگرش باز بدارد و چه بسا مقاماتی که از مبارزه و مسئولیت های دیگر خود دست کشیدند به بهانه آنکه می خواهیم حوزه را حفظ کنیم و اگر به مبارزه ادامه دهیم حوزه لطمه می خورد و طلاب از درس خواندن باز می مانند.
منبع :نشریه 15 خرداد، شماره 20.