ترویج ایدهی مزدک توسط سوسیالیستهای اوتوپی (تخیلی)
نابرابری اجتماعی در جامعه به ظهور آثار هنری و فلسفی کمک کرده است، که در آنها، رؤیاهای سازندگان این آثار دربارهی یک جامعهی منظم و ایده آل عملی شده و نیازهای همگان به طور کامل و صرف نظر از پیدایش آنها برآورده
ترجمه: سکینه باقری پبدنی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
نابرابری اجتماعی در جامعه به ظهور آثار هنری و فلسفی کمک کرده است، که در آنها، رؤیاهای سازندگان این آثار دربارهی یک جامعهی منظم و ایده آل عملی شده و نیازهای همگان به طور کامل و صرف نظر از پیدایش آنها برآورده میشوند. با این حال در قرن 2 قبل از میلاد، در دورهی هلنی، اولین رمان افسانه ای سفر ایامبولوس ساخته شد و در آنجا در بارهی جزیرهی کمال واقع در آفریقا و ماداگاسکار صحبت میشود. در این جزیره از طریق اشتراکی شدن، به طور کامل، از زمین، مال، زن و بچه بهره مند میشوند. فلاسفهی معاصر و قدیمی ای هم چون گسین (قرن 7-8 پیش از میلاد) و افلاطون (سالهای 427 – 347 قبل از میلاد) مفهوم مشابهی از یک جامعهی ایده آل دارند، که در آثار خود با بازگشت تخیلی به اوایل دوران کودکی بشریت یعنی دولت اشتراکی اولیه، ایدهی برابری را ارتقاء دادند. ایدههای افلاطون و پیشینیان او بعدها توسط مزدکهایی عملی شدند که تلاش میکردند آنهارا از طریق غارت و فشار با اشتراک گذاشتن اموال و زنان به اجرا درآوردند. این ایدهها در قرنهای پانزدهم – شانزدهم در دورهی رنسانس بوسیلهی سوسیالیستهای تخیلی ای همچون: مور و کامپانلا عملی شدند و آنقدر تغییر کردهاند که نمیتوان آنها را شناخت. این سوسیالیستها، مالکیت خصوصی را به عنوان منبع اصلی شر بشری رد کردند و در آثار خود رویاهایی دربارهی ساختار ایده آل یک جامعه مجسم کردند. توماس مور، نخست وزیر در سالهای 1478 -1535 دورهی رنسانس را پس از انتشار کتاب خود تحت عنوان (اتوپیا) در سال 1516 در انگلیس گسترش داد و در این کتاب ایدههای اصلی در مورد بهترین ساختار دولت را به طور مفصل شرح داد. کلمهی «آرمانشهر» یا «اوتوپی» به خودی خود یک کلمهی یونانی است که از دو بخش «او،u» به معنی «نه» و «Topos» به معنی یک مکان تشکیل شده است. «آرمانشهر» مکانی است که وجود ندارد و خیالی و افسانه ای میباشد. در آرمانشهر ایده آلهای اجتماعی مختلف و آرزوهای دور شده از واقعیت، مطرح میشوند.
مور، در کتاب خود، تصویری از ساختار جامعه و ساکنینی را مجسم میکند که «عمومیت زندگی و تغذیه را در موقع عدم کامل گردش پول» متحد میسازد. وی در این کتاب این چنین مینویسد: «این کتاب تمامی اشرافیت و جاه و جلالی که طبق عقیدهی همگان است را به کلی نابود میکند. آوازه و جمال حقیقی دولت را شامل میشود. «رمان تخیلی در قرنهای 16-17. مسکو. آثار ادبی، سال 1971. ص 140). مذهب اهمیت زیادی برای تنظیم زندگی در یک جامعهی ایده آل دارد. واضحتر این که، مذاهب زیادی وجود دارد. زیرا یک سری از ساکنین آرمانشهر به خدای خورشید، و دیگری به ماه و گروهی دیگر برای یکی از سیارات ارزش قائلاند. اما همهی شهروندان موجود عالی تر واحد به نام میترا را به رسمیت میشناسند. که آنها هم موظف به ساخت دنیا هستند و هم آینده نگری. در آرمانشهر، خانوادههایی زندگی میکنند که همه جوره تحت حمایت دولت هستند. آنها در این فکرند که میتوانند جهت تخریب خانواده، و خیانت آنها، آزادی را از آنان سلب کنند و آنها را به برده مبدل سازند در صورتی که کاملا در اشتباهاند. مردم آگاه بالاخص کشیشها رشد اخلاق و نیکوکاری را دنبال میکنند همهی اهالی اتوپی با وجود اختلاف مذهب، هدف خود را در احترام به فطرت دینی (الهی) اشخاص در نظر میگیرند. تمامی جمعیت اتویپی به دو دسته مجرد و متأهل تقسیم میشوند. دسته مجرد بیشتر به پاکیزگی و عفت معتقدند اما افراد متأهل بیشتر به عاقل بودن اعتقاد دارند. هنگام عبادت شمع موفین را روشن میکنند و هنگام نماز خواندن در معبد، لباسهای سفید ویژهی تشریفات مذهبی را میپوشند. در آرمانشهر، سلطنت کاملاًرضایت بخش است و به هر آنچه را که نیاز دارند دریافت میکنند. و هر خانواده به حرفهی خاص خود مشغول میشود. تمامی محصولات کار خود را به مالیات عمومی میدهند و آنچه را که نیاز دارند از آنجا بدست میآورند. پادشاه، ایتالیا، دو منیکو کامپانلا پس از دریافت اسم جدید خود تحت عنوان توماس، با اصلاح در راهبان، بعدها به نزد پیشینیان خود من جمله مور رفت. وی حرفهی مذهبی خویش را با بررسی علوم فلسفه، خداشناسی و نجوم منطبق کرد و به خاطر عقاید سیاسیاش محکوم شد و بیش از 27 سال در حبس بود و در آنجا کتاب خود را با نام «شهر خورشید یا جمهوری ایده آل) به زبان لاتین در سال 1602 نوشت. در سال 1623 برای اولین بار آن را به چاپ رساند. کامپانلا منبع تمامی شرهای موجود در جهان را در خودخواهی اشخاص میداند و برای نابودی آن اشتراکی شدن همه چیز من جمله عمومیت زنها را پیشنهاد میدهد.
اشتراک زنان و اشتراک مردان نزد اوبا اصل برابری متقابل مطابقت میکرد. قصه از شخص دریانوردی آغاز می شودکه بسیار سفر می کردو یک روز در راه خویش با شهر خیره کننده خورشید برخورد کرد که دل او را ربود و وی برای هم صحبتهای خویش دربارهی آن صحبت میکند. شهر خورشید همان جمهوری تئوکراتیکی است که در رأس آن کشیش خردمند خورشید قرار دارد. که سه فرمانروای: قدرت (اداره کننده امور نظامی)، حکمت (اداره کنندهی درک علوم، صنایع دستی، هنر و مؤسسات آموزشی) و عشق (مسئول مسائل غذا و تنظیم تولید مثل) تابع آن هستند. همه امور جمهوری توسط چهار حاکم بحث میشوند و در یک توافق متقابل حل و فصل میشوند. مردم شهر خورشید، پناهندگانی از هند هستند که پس از شکست توسط مغولها، تصمیم گرفتند که روش زندگی فلسفی را اداره کنند. کامپانلا چنین مینویسد: «اگرچه اشتراک زنان در بین مردم آن مناطق برقرار نشده اما آنها خودشان این اشتراک را پذیرفتند و همه چیز نزد آنها مشترک است (رمان تخیلی، قرن 16 – 17، ص 149) و به همین خاطر «دانش، شرافت و لذت، میراث مشترک محسوب می شود و هیچ کس نمی تواند چیزی را به خود اختصاص دهد.» چشم پوشی از خود که زیر نظر آن زنان و بچههای مشترک وجود دارد، به شهر خورشید «عشق به عمومیت» تبدیل میشود. خانه، اتاق خواب و دیگر لوازم ضروری همگی نزد آنها مشترکاند. (ص 154). رئیس اصلی زایش یعنی دکتر مجربی که تابع فرمانروای عشق است، مجوز روابط جنسی را تعیین میکند (زنان از 19 سالگی و مردها از 21 سالگی)... و زنان و مردان طبق ساختار بدنشان با هم در تناسباند. ضمنا زنان خوش ترکیب و زیبا تنها با مردان خوش ترکیب و قوی و زنان چاق با مردان لاغر و زنان لاغر با مردان چاق متصل میشوند بطوریکه در رابطه با هم خوب و سودمند باشند. (ص 157). اگر چنین زنی یک مرد را متحمل نشود، وی را با مرد دیگری همراه میکنند و اگر چنانچه بارور نشود در آنصورت به استفادهی عموم در میآید. (ص 158). در شهر خورشید همانطوری که با امور مذهبی برای خیر دولت برخورد میشود با زایش نیز همانطور برخورد میشود. (لازم است از مقامات اطاعت شود.) بدترین خوی ساکنین شهر، تکبر و رفتار مغرورانهشان میباشد. آنها بر این باورند که فقر، شخص را فاسد میکند، اما ثروت، ازآدم جاهل مغرور میسازد. جامعه آنها را هم زمان هم ثروتمند و هم فقیر میکند چرا که آنها هیچ گونه مالکیتی ندارند. «آنها به اشیاء خدمت نمیکنند بلکه اشیاء به آنها خدمت میکنند. (ص 162). ساکنان شهر بسیار مذهبیاند، آنها عیسی مسیح و 12 رسول را میپرستند. 4 عید اصلی دراین شهر با ورود خورشید در 1 درجه برج حمل، برج سرطان، برج میزان و برج جدی همزمان هستند. هنگامی که ساعت آفتابی بر فراز شهر قرار میگرفتند، کامپانلا وقایع را چنین ثبت میکند: مشتری در لئو، عطارد و زهره در برج سرطان، مریخ در صورت فلکی قوس، د جایگاه پنجم بود، ماه در برج ثور، در جهت موافق با عطارد و زهره قرار دارد، اما بر 4 گوشهی خورشید اثر میکرد. فرمان فورچون در جایگاه دهم و در اتصال با آلگول بود که دلالت بر «سلطه، قدرت، و عظمت» دارند. تنها سوالی که مطرح میشود این است که فرمانروایی چه کسی وجود اشتراک زنان و مردان را در نظر دارد؟ کامپانلا مینویسد که همه چیز به استثنای زنان در نزد اولین مسیحیان عمومی بود که گلاسا و ترتولیانوس به آن اشاره کردند. ضمنا آنها تأکید کردند که «اشتراکی شدن زنان در روابط، عمومیت آنها را برای همگان مشکل کرده است.» در فرهنگ لغتهای کامپانلا «زنان به طور کل هم در کار و هم در روابط دیگر برده هستند.» طبق نظر مؤسس آن، چنین زندگی آرام و سعادتمندانه ای برای نسل آینده لازم است. ساکنین شهر خورشید روح خود را با یک اعتراف مخفی پاک میکنند. در مرکز شهر کلیسایی قرار دارد که 24 کشیش در آن شاهد حرکات ستارگان هستند و برای خدا آواز میخوانند. آنها ساعتهایی را برای لقاح و انگور چینی تعیین میکنند. در اینجا خورشبد و ستارگان را به عنوان موجودات زنده میپرستند. ضمنا خورشید را به عنوان پدر و زمین را به عنوان مادر تلقی میکنند. کامپانلا مینویسد: «جهان موجود زندهی بزرگی است که ما مانند کرمهایی در شکم آن زندگی میکنیم. ما به کار ستارگان و خورشید و زمین وابسته نیستیم بلکه تنها به مشیت الهی وابستهایم. ما در روابطمان با او هیچ هدفی نداریم، و به طور اتفاقی متولد شدهایم و زندگی میکنیم و در درگاه خدایی که او را به عنوان ابزار میشناسند، ایجاد شدهایم و به هدف بزرگ از پیش تعیین شده میرسیم. (ص 183). در این سخنان، ترکیبات مانوی خوب و بدی از تصورات غلط نویسنده موجود است و واضح است که کرم نتیجهی تخیلات اوست. کامپانلا، دو عنصر متافیزیکی را در جهان میبیند: «موجود یعنی خدای متعال» و «غیر موجود یعنی نقص وجود و شرط لازم هر شکل فیزیکی». وی تأکید میکند که شر و گناه از تمایل به فقدان بوجود میآید. واین ها هنگام کمبود قدرت، حکمت یا آزادی پدیدار میشوند.
به گفته این فیلسوف، «همهی موجودات متافیزیک از قدرت، حکمت و عشق تشکیل میشوند. اما «گناه عمل خداییست چرا که خداست که نفوذ و اثر دارد.». ما در رابطه با این موضوع نمیتوانیم به توافق برسیم چرا که گناه نمیتواند به هیچ عنوان از خدا ناشی شود. همهی گناهان از دسیسههای نیروهای تاریکی هستند که مارا به اعمال زشت تشویق کرد. و همچنین از عدم کمال طبیعت بشری منشأ میگیرند. ساخت جامعه ایده آل که کامپانلا آرزوی آن را دارد، طبق نقطه نظرات هر شخص نیک اندیش، کاملاً پوچ و غیر اخلاقی است اما بسیاری از رهبران انقلابی تلاش میکردند که در واقعیت شهری مانند شهر خورشید بسازند. «ما برای خود ، دنیای جدیدی می سازیم که به همه چیز تبدیل شود» این شعار مورد علاقه اخیراوست. درجهانی که همه چیز مشترک است میتوان تمامی نیازها و رویاها را دریافت کرد. به راستی شهر خورشید با اطمینان و هدفمند برای طبقه کارگری ساخته شده که هیچگونه مال و قدرت واقعی ای ندارد و اینها همه توهم هستند. اما مالکیت به چه منظور برای طبقه کارگر است؟ یعنی همه چیز مشترک و گروهی است. خوب همه چیز یکسان است و غنی بودن تأسف بار و حسادت برانگیز نیست. حسادت چه معنایی دارد؟ همان موتور اصلی پیشرفت جهان مادی است که ایجاد کنندهی نتایج شیطانی میباشد. یعنی مهمترین چیزی است که مانی پیشنهاد کرد. چه کسی از زنجیره جانشینان مشهود یعنی مانی، مزدک و مارکس و لنین دنبال کننده این است؟
آیا آموزش کمونیستی فراموش نشدنی ایجاد شده توسط تمامی رسانهها، مؤسسات آموزشی، گروههای کارگری و کنترل کامل بر فرد، پاکی وجود، برنامه ریزی پیشرفت، همان آرمانشهر تجسم شده در زندگی سوسیالیستهای کمونیست میباشد؟! آیا در این جامعه ایده آل انتخاب آزاد وجود دارد؟ البته این جامعه بسیار سازمان یافته کارگران آزاد و آگاهی است که در آن جامعه، پیشرفت آزاد هرکسی شرط پیشرفت آزاد همگان محسوب میشود. (برنامه حزب کمونیست عدالت اجتماعی، 1986). در رمانهای نویسندگان خیال پرداز و در سخنان قانع کننده رهبران کمونیست چنین آزادی ای فریبنده است. اما به یاد داشته باشیم که زندگی کردن به صورت عادی،دریافت شغل مناسب، مسکن و احترام به جمعی از اعضای حزب کمونیست عدالت اجتماعی از روی دلائل امکان ندارد، اما اخراج از حزب به مثابه بیگانگی کامل از جامعه، خانواده و کشور میباشد. در این شهرهای خورشید، جهان بینی، اخلاق، آشتی ناپذیری با ایدئولوژیک بیگانه، فعالیت در مبارزه با بقایای گذشته شکل می گیرندکه در نتیجهی آن مردم به طور کلی، بدون گذشته، بدون تاریخ، بدون ریشه، بدون مذهب و فرهنگ زندگی میکنند. رویاهای افلاطون، مور، کامپانلا، چرنیشو و برخی دیگر از ایدئولیست ها کاملاً بی ضرر نیستند. آنها فاجعهی وحشتناکی برای مردم هستند. که در واقعیت عملی شدهاند. در پایان میخواهیم هدف نهایی کمونیسم را یاد آورشدیم که وی برای رسیدن به آن تلاش میکند. وی طبق فرمول بندی و فرهنگ لغت دائرة المعارف شوروی چنین صحبت میکند. حداقل شرایط لازم اجتماعی و اقتصادی و ایدئولوژیکی ای که شامل همهی شهروندان در اداره میباشد، عملی میشوند.
همان طور که لنین اشاره کرد، حاکمیت سوسیالیست به طور فزاینده ای به یک فرم انتقالی یعنی «از دولت به غیر دولت) تبدیل خواهد شد. «غیر دولت» - همان دولتی است که وجود ندارد، آرمانشهر یعنی مکانی که وجود خارجی ندارد. در نهایت ایدئولوژی شایسته ای از برابری کل جهان و اجتماعی از تمامی جهان مادی است. عبارت «هرچه به کمونیسم نزدیک شویم همان قدر هم از آن دوریم» در بین مردم شایع شده است.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}