زندگی و عقاید کارل ریموند پوپر
اگر به تاریخ بدون توجه به قانونمندی های آن و نیز بی توجه به علل و عوامل ایجاد هر واقعه و حادثه بنگریم، چیزی جز مجموعه ای پراکنده و بی ربط از حوادث و وقایع را نخواهیم دید، که حداکثر استفاده از این نوع تاریخ پر کردن
پژوهشگر: محمد احمدی
اگر به تاریخ بدون توجه به قانونمندی های آن و نیز بی توجه به علل و عوامل ایجاد هر واقعه و حادثه بنگریم، چیزی جز مجموعه ای پراکنده و بی ربط از حوادث و وقایع را نخواهیم دید، که حداکثر استفاده از این نوع تاریخ پر کردن اوقات فراغت و یا مثلاً پند و عبرت از گذشته خواهد بود.
در قرون اخیر با دقت اندیشمندان در گذشته ی بشر و کشف قانونمندی های آن، بنیان علمی جدید، با عنوان فلسفه ی تاریخ گذاشته شده است، گو اینکه این معرفت به ظاهر تازه بنیاد، مرهون اندیشه ها و تلاش های متفکرانی بزرگ، از ابن خلدون گرفته تا فلاسفه ی تاریخ در عهد کنونی می باشد.
از جمله نامبردارترین اندیشمندانی که در عصر حاضر مطالبی را به طور مستقیم یا غیر مستقیم در ارتباط با فلسفه ی تاریخ ارائه نموده، کارل ریموند پوپر، انگلیسی اتریشی الاصل می باشد که نظریاتش از جمله: مخالفت جدی و علمی وی با مارکسیسم، مخالفت وی با انقلاب و دفاع از دموکراسی غربی و بالاخره تئوری ابطال پذیری او موجب پیدایش موج هایی در طرف داری و نیز مخالفت با وی در جهان شده است، که دامنه های این موج به ویژه هم اکنون در کشور ما دیده می شود. در این بررسی ما به اجمال، به اساسی ترین ابعاد اندیشه ها و عقاید وی می پردازیم. نویسنده امیدوار است که این کوشش برای برخی از خوانندگان که با افکار پوپر از قبل آشنایی نداشته اند، در حکم گام اول به شمار رفته و مفید واقع شود.
ماهنامه ی کیان در مطلبی که جهت معرفی ترجمه ی منتشر شده از کتاب منطق اکتشاف علمی اثر پوپر آورده است در مورد این عقیده ی پوپر چنین می نویسد:
«پوپر چند صباحی در جوانی مارکسیست بوده و تا مدتی نیز اندیشه های سوسیالیستی داشته است، اما بعدها دعاوی اصلی این« ایدئولوژی » را جزمی و غیرعلمی و حتی غیر تاریخی و نهایتاً زیانبار به حال بشر یافته است و حکومت پارلمانی به سبک دموکراسی های غربی را نه ایده آل ولی به ایده آل نزدیکتر دانسته و جوامع تحت اداره این حکومتها را « جامعه باز » نامیده است.»
پوپر خود در تبیین این نظریه می نویسد:
«بهترین وسیله دفاع از جامعه باز روشن کردن افکار است، باید به همه فهماند که جامعه باز متاع کمیاب و گرانبهایی است. مشکل می توان پی برد که اذهان تا چه اندازه برای قبول ایدئولوژیهای احمقانه آمادگی دارد، مثلاً همان نظریاتی که به تروریسم و بدترین بی عدالتیها می انجامد و قربانیان آنها اکثراً بی گناهانند.»
پوپر در جایی دیگر از همین کتاب می آورد:
«ما در دنیای آرمانی زندگی نمی کنیم ولی دنیای غرب بهترین و عادلانه ترین دنیایی است که بشر تا کنون به وجود آورده است، البته از عیب و نقص هم خالی نیست. ما در غرب در آزادانه ترین جامعه ای که تاکنون بوده است زندگی می کنیم، نگفتن این واقعیت جنایت است، چرا باید جوانانی را ناامید کنیم که جوامع دیگر را ندیده اند و برای شناخت آن جوامع با تاریخ هم بیگانه هستند.»
پوپر درباره ی پیش زمینه های یک جامعه ی باز و نیز تفاوت های اساسی آن با جامعه ی بسته چنین می نویسد:
«عقیده دارم که « جامعه باز » هم واقعیت است و هم آرمان. بدیهی است که در هر جایی گونه ای از باز بودن وجود دارد. در یک دموکراسی، جامعه پخته تر، رشد یافته تر و باز تر از دموکراسی دیگر خواهد بود. بدی یا خوبی آن به چند عامل بستگی دارد: به تاریخ پیشین آن، سنت آن، نهاد های سیاسی آن، روش های پرورش آن، و سرانجام با انسان هایی که این نهادها را از زندگی سرشار می کنند: پیشنهاد می کنم که میان دموکراسی ها و دیکتاتوری ها، مرزی بسیار روشن کشیده شود، انسان هنگامی در دموکراسی زندگی می کند که نهادهایی وجود داشته باشد که تفویض حکومت را بی بکار بستن خشونت امکان پذیر سازد، یعنی نیازی نباشد که حکومت را به زور برچینند، این سرشت دموکراسی است.»
در انتقاد از این نظریه ی پوپر، دکتر رضا داوری در نشریه ی صبح می نویسد:
«او از موضع دفاع از مشهورات غربی دانسته و ندانسته بر هر چه که بر هم زن این مشهورات و عادات باشد، می تازد تا غفلتی که برای دوام استیلای غرب لازم است، پایدار بماند. همه چیز باید مورد نقادی قرار گیرد مگر وضع موجود عالم و تخطئه پوپری اعتقادات و فلسفه ها... آری پوپر درس بی اعتقادی می دهد که مردم تسلیم وضع موجود عالم بمانند. نظیر پوپر در اروپا و امریکا کم نیست، مطالب او هم تازگی ندارد، اما چون مدافع جدلی غرب است، شهرت پیدا کرده، گفته اند من به جای انتقاد بیانیه سیاسی نوشته ام. ظاهراً توقع داشته اند که نوشته پوپر را علمی و فلسفی تلقی کنم. من حتی متدولوژی او را که مثل دود سیاهی افق جامعه حقیقتاً بسته غرب را پوشانده است، سیاسی می دانم.»
همان طور که دیدیم منتقدین پوپر وی را در دفاع از دموکراسی غربی محکوم می دانند، اما باید توجه داشته باشیم که وی جامعه غرب را با جوامعی چون شوروی کمونیستی و یا آلمان و ایتالیای فاشیستی مقایسه می کند و نه با حکومت هایی مبتنی بر دین و مذهب، و چه کسی است که در این مقایسه، کفه ی ترازو را به نفع دموکراسی غربی سنگین تر نیابد و به ویژه در استدلال پوپر می بینیم که وی مرز مشخص، میان دیکتاتوری و دموکراسی را در این می بیند که در حکومت دموکراسی به عکس دیکتاتوری تعویض حکومت ها بدون به کار بستن خشونت امکان پذیر است و این به راستی می تواند یکی از تفاوت های اصولی و مشخص میان دموکراسی و دیکتاتوری باشد، حال جای سؤال است که چرا در جامعه ی انقلابی ما با این تفکر ضد فاشیستی و ضد دیکتاتوری مخالفت می شود؟ شاید پاسخ این سؤال این باشد که علت مخالفت با نظریات پوپر نه این نظریه، بلکه دیگر نظریات وی از جمله مخالفت وی با انقلاب باشد. که در این صورت باید مرزی میان این نظریات کشیده شود و سپس هر کدام از این نظریات به طور جداگانه مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
« خشونت همواره انسان را عمیقتر به خشونت می کشاند. انقلابهای خشونت آمیز انقلابیها را می کشد، و آرمانهایشان را تباه می سازد. جان سالم فقط آنهایی بدر می برند که در جان سالم بدر بردن کوشاترین کارشناسانند. آنچه انقلابی چپ، بی شک ببار خواهد آورد، از دست رفتن آزادی انتقاد و مخالف خوانی است. این گاه به تصادف وابسته است که دیکتاتوری زاده از انقلاب، چپ باشد یا راست، تفاوت حقیقی در نامگذاری است، من ادعا می کنم که فقط در دموکراسی، در جامعه ای باز، امکان آن را داریم که بدی را برچینیم. اگر این نظم اجتماعی را با انقلابی خشونت آمیز ویران سازیم، آنگاه نه فقط در پیدایش قربانیهای سخت انقلاب گناهکاریم، بلکه حالتی پدید خواهیم آورد که الغای ناخوشیهای اجتماعی به ناعدالتی و اختناق را ناممکن می کرداند. من مدافع آزادی فردیم و از قهر دولتی، گردنفرازی مقامات اداری، نفرت دارم. »
همان طور که گفته شد ویژگی هایی که پوپر از حکومت های دیکتاتوری بر می شمارد به طور مشخص به حکومت های دیکتاتوری کمونیستی شبیه است و معلوم نیست که اگر وی اطلاعات کاملی از حکومت های که نه پیرو دموکراسی غربی هستند و نه اعمالشان شبیه به حکومت های دیکتاتوری شرقی است، می داشت، آیا باز هم همین قضاوت را درباره ی دموکراسی غربی می کرد؟ وی خود درباره ی نقایص دموکراسی غربی می نویسد:
«در همه نظمهای اجتماعی که از آنها آگاهی داریم، بی عدالتی، سرکوبی، فقر و درماندگی وجود داشته است. دموکراسیهای غربی ما نیز از این حیث استثناهایی نیستند، لکن نزد ما با این بیماری مبارزه می شود. من معتقدم که در دموکراسی غربی، بی عدالتی و سرکوبی، فقر و درماندگی از هر جامعه دیگری که می شناسیم کمتر است. نظمهای اجتماعی دموکراتیک و غربی ما هنوز بسیار ناکاملند و نیاز به بهبود دارند، لکن بهتر از همه آنهایی هستند که تاکنون وجود داشته اند، بهبود بخشیدن جنبه فوری دارد. اما شایدخطرناکترین اندیشه سیاسی آرزوی کامل کردن و خوشبخت ساختن انسان است. کوشش برای پدید آوردن بهشت در زمین، همواره دوزخ ساخته است.»
مخاالفت پوپر با انقلاب از نظر خودش بدون راه حل نیست. وی به جای انقلاب، انجام اصلاحات اجتماعی فوری را پیشنهاد می کند:
«من بر اهمیت مرکزی نقش نهادهای سیاسی برای اصلاحات اجتماعی تأکید می کنم، آنچه مهم است، این نیست که چه کسی حکومت می کند، بلکه این است که چگونه حاکمان را ممیزی می کنند. بدین ترتیب به نکته اول باز می گردم، به اهمیت بحث آزاد و آشکار.»
در پایان و به طور خلاصه باید بگوییم که این نظریه ی پوپر به طور طبیعی نباید با مخالفت هیچ حکومتی روبرو شود، چرا که از نظر وی شورش و انقلاب علیه حکومت در هیچ شرایطی درست و عقلایی نیست. ولی یک اشکال اساسی بر این نظریه وارد است و آن اینکه اگر حکومتی مانند حکومت پهلوی در ایران و یا رژیم بعثی پیشین عراق تمامی راه های مسالمت آمیز مردم را برای ابراز مخالفتی آرام و درخواست اصلاحاتی تدریجی بست و به هیچ عنوان در برابر مردم پاسخ گو نبود، آیا راهی جز انقلابی سراسری و مردمی برای وادار کردن آن حکومت به پذیرش رأی اکثریت مردم وجود دارد؟ و روشن است که پاسخ این سؤال منفی است و در چنین حکومت هایی که سیاست مداران، در آن به نظریات مردم اهمیتی نمی دهند، در نهایت مردم راهی برای رهایی جز این نمی بینند که یا به طور قهر آمیز با حکومت وارد نبرد شوند و یا چون مردم عراق دست به دعا بردارند که مگر بیگانگان به کمک آنها بیایند.
منبع:آفتاب
http://www.aftabir.com
در قرون اخیر با دقت اندیشمندان در گذشته ی بشر و کشف قانونمندی های آن، بنیان علمی جدید، با عنوان فلسفه ی تاریخ گذاشته شده است، گو اینکه این معرفت به ظاهر تازه بنیاد، مرهون اندیشه ها و تلاش های متفکرانی بزرگ، از ابن خلدون گرفته تا فلاسفه ی تاریخ در عهد کنونی می باشد.
از جمله نامبردارترین اندیشمندانی که در عصر حاضر مطالبی را به طور مستقیم یا غیر مستقیم در ارتباط با فلسفه ی تاریخ ارائه نموده، کارل ریموند پوپر، انگلیسی اتریشی الاصل می باشد که نظریاتش از جمله: مخالفت جدی و علمی وی با مارکسیسم، مخالفت وی با انقلاب و دفاع از دموکراسی غربی و بالاخره تئوری ابطال پذیری او موجب پیدایش موج هایی در طرف داری و نیز مخالفت با وی در جهان شده است، که دامنه های این موج به ویژه هم اکنون در کشور ما دیده می شود. در این بررسی ما به اجمال، به اساسی ترین ابعاد اندیشه ها و عقاید وی می پردازیم. نویسنده امیدوار است که این کوشش برای برخی از خوانندگان که با افکار پوپر از قبل آشنایی نداشته اند، در حکم گام اول به شمار رفته و مفید واقع شود.
دفاع از دموکراسی غربی
یکی از عقاید پوپر که از سویی موجب شهرت وی در جهان شده و از دیگر سو مخالفت هایی جدی را در جامعه ی ما علیه وی برانگیخته است، مسأله ی دفاع وی از دموکراسی غربی می باشد، در این جا ما ابتدا نظریات وی در این باب را نقل نموده و سپس نظر منتقدین وی را خواهیم آورد.ماهنامه ی کیان در مطلبی که جهت معرفی ترجمه ی منتشر شده از کتاب منطق اکتشاف علمی اثر پوپر آورده است در مورد این عقیده ی پوپر چنین می نویسد:
«پوپر چند صباحی در جوانی مارکسیست بوده و تا مدتی نیز اندیشه های سوسیالیستی داشته است، اما بعدها دعاوی اصلی این« ایدئولوژی » را جزمی و غیرعلمی و حتی غیر تاریخی و نهایتاً زیانبار به حال بشر یافته است و حکومت پارلمانی به سبک دموکراسی های غربی را نه ایده آل ولی به ایده آل نزدیکتر دانسته و جوامع تحت اداره این حکومتها را « جامعه باز » نامیده است.»
«بهترین وسیله دفاع از جامعه باز روشن کردن افکار است، باید به همه فهماند که جامعه باز متاع کمیاب و گرانبهایی است. مشکل می توان پی برد که اذهان تا چه اندازه برای قبول ایدئولوژیهای احمقانه آمادگی دارد، مثلاً همان نظریاتی که به تروریسم و بدترین بی عدالتیها می انجامد و قربانیان آنها اکثراً بی گناهانند.»
پوپر در جایی دیگر از همین کتاب می آورد:
«ما در دنیای آرمانی زندگی نمی کنیم ولی دنیای غرب بهترین و عادلانه ترین دنیایی است که بشر تا کنون به وجود آورده است، البته از عیب و نقص هم خالی نیست. ما در غرب در آزادانه ترین جامعه ای که تاکنون بوده است زندگی می کنیم، نگفتن این واقعیت جنایت است، چرا باید جوانانی را ناامید کنیم که جوامع دیگر را ندیده اند و برای شناخت آن جوامع با تاریخ هم بیگانه هستند.»
پوپر درباره ی پیش زمینه های یک جامعه ی باز و نیز تفاوت های اساسی آن با جامعه ی بسته چنین می نویسد:
«عقیده دارم که « جامعه باز » هم واقعیت است و هم آرمان. بدیهی است که در هر جایی گونه ای از باز بودن وجود دارد. در یک دموکراسی، جامعه پخته تر، رشد یافته تر و باز تر از دموکراسی دیگر خواهد بود. بدی یا خوبی آن به چند عامل بستگی دارد: به تاریخ پیشین آن، سنت آن، نهاد های سیاسی آن، روش های پرورش آن، و سرانجام با انسان هایی که این نهادها را از زندگی سرشار می کنند: پیشنهاد می کنم که میان دموکراسی ها و دیکتاتوری ها، مرزی بسیار روشن کشیده شود، انسان هنگامی در دموکراسی زندگی می کند که نهادهایی وجود داشته باشد که تفویض حکومت را بی بکار بستن خشونت امکان پذیر سازد، یعنی نیازی نباشد که حکومت را به زور برچینند، این سرشت دموکراسی است.»
در انتقاد از این نظریه ی پوپر، دکتر رضا داوری در نشریه ی صبح می نویسد:
«او از موضع دفاع از مشهورات غربی دانسته و ندانسته بر هر چه که بر هم زن این مشهورات و عادات باشد، می تازد تا غفلتی که برای دوام استیلای غرب لازم است، پایدار بماند. همه چیز باید مورد نقادی قرار گیرد مگر وضع موجود عالم و تخطئه پوپری اعتقادات و فلسفه ها... آری پوپر درس بی اعتقادی می دهد که مردم تسلیم وضع موجود عالم بمانند. نظیر پوپر در اروپا و امریکا کم نیست، مطالب او هم تازگی ندارد، اما چون مدافع جدلی غرب است، شهرت پیدا کرده، گفته اند من به جای انتقاد بیانیه سیاسی نوشته ام. ظاهراً توقع داشته اند که نوشته پوپر را علمی و فلسفی تلقی کنم. من حتی متدولوژی او را که مثل دود سیاهی افق جامعه حقیقتاً بسته غرب را پوشانده است، سیاسی می دانم.»
همان طور که دیدیم منتقدین پوپر وی را در دفاع از دموکراسی غربی محکوم می دانند، اما باید توجه داشته باشیم که وی جامعه غرب را با جوامعی چون شوروی کمونیستی و یا آلمان و ایتالیای فاشیستی مقایسه می کند و نه با حکومت هایی مبتنی بر دین و مذهب، و چه کسی است که در این مقایسه، کفه ی ترازو را به نفع دموکراسی غربی سنگین تر نیابد و به ویژه در استدلال پوپر می بینیم که وی مرز مشخص، میان دیکتاتوری و دموکراسی را در این می بیند که در حکومت دموکراسی به عکس دیکتاتوری تعویض حکومت ها بدون به کار بستن خشونت امکان پذیر است و این به راستی می تواند یکی از تفاوت های اصولی و مشخص میان دموکراسی و دیکتاتوری باشد، حال جای سؤال است که چرا در جامعه ی انقلابی ما با این تفکر ضد فاشیستی و ضد دیکتاتوری مخالفت می شود؟ شاید پاسخ این سؤال این باشد که علت مخالفت با نظریات پوپر نه این نظریه، بلکه دیگر نظریات وی از جمله مخالفت وی با انقلاب باشد. که در این صورت باید مرزی میان این نظریات کشیده شود و سپس هر کدام از این نظریات به طور جداگانه مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
« مخالفت با انقلاب »
در ضمن بحث قبلی گفتیم که پوپر با نفس انقلاب علیه وضع موجود مخالف است و در مقابل انقلاب، اصلاح را پیشنهاد می کند. یعنی تغییری آرام و بدون خشونت و خونریزی، و گفتیم که شاید مخالفت با نظریات وی در جامعه ی انقلابی ما نیز به همین دلیل باشد. اما بهتر است استدلال پوپر را در ارائه ی این نظریه بخوانیم:« خشونت همواره انسان را عمیقتر به خشونت می کشاند. انقلابهای خشونت آمیز انقلابیها را می کشد، و آرمانهایشان را تباه می سازد. جان سالم فقط آنهایی بدر می برند که در جان سالم بدر بردن کوشاترین کارشناسانند. آنچه انقلابی چپ، بی شک ببار خواهد آورد، از دست رفتن آزادی انتقاد و مخالف خوانی است. این گاه به تصادف وابسته است که دیکتاتوری زاده از انقلاب، چپ باشد یا راست، تفاوت حقیقی در نامگذاری است، من ادعا می کنم که فقط در دموکراسی، در جامعه ای باز، امکان آن را داریم که بدی را برچینیم. اگر این نظم اجتماعی را با انقلابی خشونت آمیز ویران سازیم، آنگاه نه فقط در پیدایش قربانیهای سخت انقلاب گناهکاریم، بلکه حالتی پدید خواهیم آورد که الغای ناخوشیهای اجتماعی به ناعدالتی و اختناق را ناممکن می کرداند. من مدافع آزادی فردیم و از قهر دولتی، گردنفرازی مقامات اداری، نفرت دارم. »
همان طور که گفته شد ویژگی هایی که پوپر از حکومت های دیکتاتوری بر می شمارد به طور مشخص به حکومت های دیکتاتوری کمونیستی شبیه است و معلوم نیست که اگر وی اطلاعات کاملی از حکومت های که نه پیرو دموکراسی غربی هستند و نه اعمالشان شبیه به حکومت های دیکتاتوری شرقی است، می داشت، آیا باز هم همین قضاوت را درباره ی دموکراسی غربی می کرد؟ وی خود درباره ی نقایص دموکراسی غربی می نویسد:
«در همه نظمهای اجتماعی که از آنها آگاهی داریم، بی عدالتی، سرکوبی، فقر و درماندگی وجود داشته است. دموکراسیهای غربی ما نیز از این حیث استثناهایی نیستند، لکن نزد ما با این بیماری مبارزه می شود. من معتقدم که در دموکراسی غربی، بی عدالتی و سرکوبی، فقر و درماندگی از هر جامعه دیگری که می شناسیم کمتر است. نظمهای اجتماعی دموکراتیک و غربی ما هنوز بسیار ناکاملند و نیاز به بهبود دارند، لکن بهتر از همه آنهایی هستند که تاکنون وجود داشته اند، بهبود بخشیدن جنبه فوری دارد. اما شایدخطرناکترین اندیشه سیاسی آرزوی کامل کردن و خوشبخت ساختن انسان است. کوشش برای پدید آوردن بهشت در زمین، همواره دوزخ ساخته است.»
مخاالفت پوپر با انقلاب از نظر خودش بدون راه حل نیست. وی به جای انقلاب، انجام اصلاحات اجتماعی فوری را پیشنهاد می کند:
«من بر اهمیت مرکزی نقش نهادهای سیاسی برای اصلاحات اجتماعی تأکید می کنم، آنچه مهم است، این نیست که چه کسی حکومت می کند، بلکه این است که چگونه حاکمان را ممیزی می کنند. بدین ترتیب به نکته اول باز می گردم، به اهمیت بحث آزاد و آشکار.»
در پایان و به طور خلاصه باید بگوییم که این نظریه ی پوپر به طور طبیعی نباید با مخالفت هیچ حکومتی روبرو شود، چرا که از نظر وی شورش و انقلاب علیه حکومت در هیچ شرایطی درست و عقلایی نیست. ولی یک اشکال اساسی بر این نظریه وارد است و آن اینکه اگر حکومتی مانند حکومت پهلوی در ایران و یا رژیم بعثی پیشین عراق تمامی راه های مسالمت آمیز مردم را برای ابراز مخالفتی آرام و درخواست اصلاحاتی تدریجی بست و به هیچ عنوان در برابر مردم پاسخ گو نبود، آیا راهی جز انقلابی سراسری و مردمی برای وادار کردن آن حکومت به پذیرش رأی اکثریت مردم وجود دارد؟ و روشن است که پاسخ این سؤال منفی است و در چنین حکومت هایی که سیاست مداران، در آن به نظریات مردم اهمیتی نمی دهند، در نهایت مردم راهی برای رهایی جز این نمی بینند که یا به طور قهر آمیز با حکومت وارد نبرد شوند و یا چون مردم عراق دست به دعا بردارند که مگر بیگانگان به کمک آنها بیایند.
منبع:آفتاب
http://www.aftabir.com
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}