نویسندگان: رضا قریبی و هوشنگ عالی نسب




 

اشاره

منابع غیر بهائی، میرزا حسینعلی بهاء پیشوای بهائیان ( و نیز برادرش صبح ازل، پیشوای ازلیان) را به خبر چینی برای سفارت روسیه متهم می سازند. عبدالله بهرامی (از عناصر مشروطه خواه و دمکرات صدر مشروطه، و از صاحب منصبان عالی و وطن دوست نظمیه ی مشروطه ی دوم) می نویسد: «میرزا حسینعلی را عده ای از اشخاص مطلع، جزء خفیه نویسان سفارت روس معرفی نموده اند».(1) میرزا هاشم محیط مافی، از روزنامه نگاران عصر مشروطه نیز خاطر نشان می سازد که : بهاء و ازل، را پرتچی سفارت روسیه بودند.(2)
جدا از صحت و سقم این اتهام، شواهد و قرائن متعددی وجود دارد که پیوند آشکار میان حسینعلی بهاء و روسها را مدلل می دارد و حتی مآخذ معتبر بهائیت ( همچون تاریخ نبیل زرندی و قرن بدیع) بدان تصریح دارند. یکی از مهمترین و آشکارترین این شواهد، اقدام جدی و رسمی پرنس دالگوروکی ( سفیر روسیه در ایران زمان محمد شاه و ناصرالدین شاه قاجار) برای نجات حسینعلی بهاء (از زندان ناصرالدین شاه) پس از واقعه ی ترور نافرجام شاه، و بدرقه ی بهاء توسط مأمور سفارت تا مرز عراق(3) است که صدور لوح از سوی بهاء خطاب به تزار روسیه در تشکر از حمایت دالگوروکی (4) را در پی داشت.
تحقیق زیر، به بررسی پیوند دیرین میان بهاء و خانواده ی او با روسیه می پردازد. پیدا است که برای داوری و اظهار نظر پیرامون مسئله باید همه ی شواهد و دلایل تاریخی در این زمینه را ( که در پی می آید) کنار هم نهاد و با توجه به مجموع آنها، بلکه مجموع آنچه که در مقاله های پیشین و پسین آمده است، به نتیجه گیری و استنباط از حقایق تاریخی پرداخت، نه آن که شواهد و قرائن را از یکدیگر جدا ساخته و داوری و اظهار نظر را بر پایه ی «تک بینی» و «جزئی نگری» ( که ظاهراً شیوه ی اعضای تشکیلات بهائیت ، برای لوث کردن مطالب و فرار از پاسخگویی منطقی و نقنع به آنها است) استوار کرد...

1. منسوبین نزدیک بهاء، منشیان سفارت روس

منابع تاریخی ( اعم از بهائی و غیر بهائی) از حضور بستگان نزدیک حسینعلی بهاء ( یعنی میرزا حسن نوری برادر بزرگتر بهاء و صبح ازل، میرزا مجید خان شوهر نساء خانم خواهر تنی بهاء(5) و میرزا ابوالقاسم خان و میرزا عبدالله خان آهی خواهر زاده های بهاء) به عنوان «منشی» در سفارت روسیه در ایران سخن می گویند.(6) چنانکه میرزا یوسف (شوهرعمه ی بهاء) نیز تبعه ی روسیه بود و با روسها روابط نزدیک سیاسی داشت.(7) ذیلاً به توضیحی درباره ی هر کدام می پردازیم.

الف) میرزا محمد حسن نوری

نشریه ی آهنگ بدیع، ارگان جوانان بهائی ایران، میرزا محمد حسن نوری را «از مؤمنین عهد» باب و بهاء می شمارد که «بسیار مورد عنایت» بهاء بود. وی در تاکر ( زادگاه آباء و اجدادی بهاء) زراعت می کرد و درگرفت و گیر بابیان در سال 1268 ق که پس از سوء قصد نافرجام آنان به ناصرالدین شاه رخ داد « تحمل صدمات فراوان» نموده. میرزا محمد حسن در 1281 ق در گذشت و در حضرت عبدالعظیم(ع)، راهرو بین الحرمین، به خاک رفت.(8) زن وی، که دختر عموی میرزا آقاخان نوری محسوب می شد.(9)، قبلاً همسر میرزا آقا (برادر میرزا محمدحسن) بود که پس از فوت وی، توسط میرزا بزرگ نوری ( پدر بهاء و میرزا محمد حسن) به همسری میرزا محمد حسن در آورده شد.(10)
محمد حسن 8 فرزند داشت که مشهورترین آنها: میرزا فضل الله نظام الممالک تاکری و شهربانو بود. نظام الممالک ( متولد حدود 1279، متوفی 1324 ش) با حسینعلی بهاء و عباس افندی روابط صمیمانه داشت و شهربانو نیز از کودکی، نامزد عباس افندی بود، ولی بعداً شاه سلطان خانم مشهور به خانم بزرگ یا حاجیه عمه خانم ( خواهر ناتنی بهاء، و مخالف شدید وی) مانع این وصلت شد و او را به عقد میرزا علی خان ( پسر میرزا آقا خان نوری صدر اعظم ناصرالدین شاه) دادند.(11) نظام الممالک کتابی به عنوان تاریخ امری نور، در سه قسمت تألیف کرده است.(12)
عبدالحسین آواره (آیتی بعدی)، مبلغ پیشین بهائی، در الکواکب الدریه، با اشاره به یکی بودن میرزا محمد حسن نوری ( در پدر و مادر) با حسینعلی بهاء، از محمد حسن به عنوان فرزند بزرگ تر میرزا بزرگ نوری یاد می کند و می نویسد: « به موجب بعضی اقوال موثقه، این میرزا حسن اخیراً منشی سفارت روس شده، دربحبوحه ی اقتدار روس، مشارالیه منزلتی شایان یافت.»(13)

ب) میرزا مجید آهی(14)

شوقی افندی تصریح می کند که : « در زرگنده میرزا مجید شوهر همشیره ی » بهاء یعنی میرزا مجید خان آهی «در خدمت سفیر روس پرنس دالقورکی Prince Dalgoroki سمت منشی گری داشت...»(15) زرگنده، اقامتگاه ییلاقی سفارت روسیه در تهران بود و بنابراین، چنانکه دیوید روح ( از سران بهائیت و عضو بیت العدل بهائیان در اسرائیل ) نیز نوشته است: خانه ی میرزا مجید در «املاک نمایندگی روسیه» قرار داشت.(16)

ج و د) میرزا ابوالقاسم و میرزا عبدالله آهی

استخدام میرزا مجید خان ( متوفی 1294) در سفارت روسیه، آغازگر همکاری رسمی خانواده ی وی، به شکل موروثی، با آن سفارتخانه بود- همکاریی که به مثابه ی سنتی مستمر، تا پایان عمر امپراتوری تزاری، در خاندان آهی ادامه یافت، و از آن جمله می توان به افراد زیر اشاره کرد:
1. میرزا ابوالقاسم خان آهی ( متوفی 1330 ق) منشی دوم و سپس اول سفارت روس(17)،
2. میرزا عبدالله خان ( پسر بزرگ میرزا ابوالقاسم)، منشی دوم و سپس اول همان سفارتخانه در عصر مشروطه.
میرزا ابوالقاسم خان ( فرزند میرزا مجید) پس از فوت پدر در 1294، منشی دوم سفارت روس شد و در 1322 ق نیز که میرزا مهدی خان منشی اول سفارت روس درگذشت، منشی اول آن سفارتخانه گردید و پسر بزرگش، میرزا عبدالله خان، مقام منشی دومی سفارت را عهده دار گشت. ابوالقاسم تا هنگام مرگ ( 1330 ق) این سمت را بر عهده داشت و پس از آن، پسرش میرزا عبدالله خان منشی اول سفارت شد.(18) نام میرزا عبدالله را به عنوان منشی سفارت روسیه کراراً در راپرتهای پلیس مخفی تهران در سال 1339 ق مشاهده می کنیم.(19)
علاوه بر ابوالقاسم و عبدالله، به اسامی دیگری از خاندان میرزا مجید خان آهی نیز در میان مرتبطین با سفارت روسیه در ایران بر می خوریم که از جمله ی آنها، میرزا تقی خان آهی است. در آستانه ی اعدام آیت الله حاج شیخ فضل الله نوری ( به دست ایادی لژ بیداری ایران)، مورخ رجب 1327 ق، میرزا تقی خان واسطه ی آوردن پیغام از درون سفارت روسیه برای شیح شهید ( مبنی بر پیشنهاد پناهندگی در زیر بیرق روسیه به شیخ) بود(20) که البته می دانیم شیخ، آن پیشنهاد را نپذیرفت. نیز عموی مجید آهی ( وزیر مشهور و مکرر عصر پهلوی)(21) منشی سفارت روس در تهران بود و مجید به کمک همو برای کسب تحصیلات عالیه، به پترزبورگ ( پایتخت تزار) رفت و رشته ی حقوق را در آنجا گذراند.(22)
سخن از مجید آهی ( از دولتمردان عصر پهلوی) شد. گفتنی است که، مجید آهی ( متولد 1305 ق/ 1265 ش) علاوه بر تحصیل در روسیه و آشنایی با زبان آن کشور، همسر روسی (23) و نیز سابقه همکاری با لیانازوف ( سرمایه دار مشهور روسی) در امر شیلات شمال داشت، و در زمان اشغال ایران توسط متفقین ( که روس و انگلیس در مورد ایران، با هم همکاری کلان داشتند(24) و حتی روزنامه ی مردم - ارگان حزب توده - با بودجه ی مصطفی فاتح، مدیر ایرانی کمپانی انگلیسی نفت جنوب، تأسیس شد) در فاصله ی سالهای 1321 تا 1325 ش سفارت کبرای ایران در شوروی را بر عهده داشت و این سمت را تا پایان عمر حفظ کرد.(25)
برخی از مطلعین، حتی مجید آهی را در آمدن ارتش سرخ از قزوین به سمت تهران ( در ماجرای شهریور بیست)، با روسها در تبانی می دانند. ابوالحسن عمیدی نوری، از سیاسیون و روزنامه نگاران فعال و مطلع عصر پهلوی، در یادداشتهای خود، به نقل از محمد علی مجد «فطن السلطنه» ( دولتمرد مطلع از حوادث پشت پرده ی ایران در عصر پهلوی)، فاش می سازد که: متفقین پس از اشغال ایران در شهریور بیست، نگران بودند که ادامه ی حضور رضاخان ( به عنوان پادشاه مقتدر کشور) در ایران، موانعی را بر سر نقل و انتقال بی دردسر نیروها و تسلیحات آنان از طریق این کشور به پشت جبهه ی روسیه ایجاد کند و در مذاکراتی که بین متفقین ( به ویژه سران ارتش سرخ در ایران ) با آقایان مجید آهی و محمد علی فروغی و علی سهیلی صورت گرفت، برای وارد ساختن فشار سیاسی به رضاخان و در نتیجه استعفای وی از سلطنت، «بین ذکاء الملک و سهیلی و آهی چنین تصمیم گرفته شد ارتش سرخ حرکتی از قزوین تا کرج برای تهدید تهران و دستگیری رضاشاه نماید تا کار روبراه شود.» (26)
خاندان آهی(خواهر زاده های حسینعلی بهاء) به لحاظ پیوند و همکاری با سفارتخانه ی روس تزاری در ایران، در تاریخ اخیر ایران، تنها با خانواده ی نواب های شیرازی قابل قیاسند که از زمان فتحعلی شاه تا پایان عصر قاجار، با دولت بریتانیا بستگی و پیوند آشکار و استوار داشتند و پدر بر پدر، منشی سفارت و کنسولگریهای انگلیس در ایران یا وکیل الدوله آن دولت در این کشور بودند و از دولت بریتانیا حقوق می گرفتند.(27)

هـ ) میرزا یوسف

در بین منسوبین نزدیک حسینعلی بهاء، که با روسها ارتباط نزدیک سیاسی داشتند، همچنین باید از شوهر عمه ی وی ( میرزا یوسف) یاد کرد. خانم بلامفلید، از مبلغان و نویسندگان شاخص بهائی، و از مقربان عباس افندی و شوقی افندی، در مطالبی که از قول دختر حسینعلی بهاء و خواهر عباس افندی ( موسوم به ورقه ی علیا)(28) نقل می کند، میرزا یوسف ( شوهر عمه ی بهاء) را نیز «یکی از اتباع دولت روسیه» می شمارد که «باقنسول آن دولت(29) دوست » و «با دولت روسیه» ارتباط داشت.(30) دیوید روح، مورخ بهائی و عضو بیت العدل بهائیان در اسرائیل، نیز از میرزا یوسف به عنوان «تبعه ی روسیه» و «یکی از دوستان شاهزاده دالگورُکی» یاد می کند.(31) داستان فعالیت میرزا یوسف به نفع حسینعلی بهاء (در هنگام حبس بهاء در زندان ناصرالدین شاه ، وحمایت جدی سفیر روسیه از او) در آینده خواهد آمد.
حضور منسوبان نزدیک بهاء در سفارت روس ( آن هم در فاصله ای کوتاه پس از اشتغال وحشیانه ی شهرهای شمالی کشورمان توسط ارتش تزاری(32)، و تحمیل ظالمانه ی خسارت سنگین این تجاوز بر خزانه ی ایران مصیبت زده) در حالی بود که امپراتوری تزاری آماج نفرت شدید ملت ایران قرار داشت و سفارتخانه ( و کنسولگریهای) روسیه در کشورمان، از دید ایرانیان وطن خواه و ضد استعمار، لانه ی توطئه و تزویر و تجاوز به منافع و مصالح ملی ایران شناخته می شد.
به قول دکتر عبدالهادی حائری: «پیوند دشمنانه ی ایران و روس با یکدیگر تا جایی بود که تا پیش از پیمان گلستان در سال 1228 ق کمتر نوشته ای می توان یافت که از روس به بدی یاد نکرده باشد. عبدالوهاب معتمد الدوله ی نشاط ( 1175- 1244 ق) از منشیان و شاعران دربار فتحعلی شاه، از روسیان به عنوان "کفره ی روس که به اقتضای جبلت منحوس با فنون حیلت مأنوس افتاده اند"، " روباه صفتان روس"، و "طایفه ی ضلالت سریرت" یاد می کند، و میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی (1193-1251ق) از "قوم روس به دهشت مأنوس" سخن به میان می آورد. در خلال جنگهای ده ساله ی ایران و روس، رهبران مذهبی دعوت دولت را مبنی بر پشتیبانی از ارتش ایران و پراکندن رساله ها و اعلامیه های جهاد بر ضد روس با یک هماهنگی بی مانندی پاسخ داده اند و در آن اعلامیه ها و رساله ها، که در مجموع به عنوان "جهادیه" آوازه گرفته "کفره ی روس" سخت مورد انتقاد قرار گرفته اند»(33) طعن قائم مقام بر دولت متجاوز روس تزاری ( و نیز دولت زورگو و کژتاب عثمانی) را افزون بر آنچه گذشت، می توان در کلام شیوای وی در مقدمه ی رساله ی جهادیه ی صغیر دید که در وصف عباس میرزا ( ولیعهد فتحعلی شاه، و فرمانده کل قوای ایران در جنگ با روس و عثمانی) می گوید: «قدرالله نقض الروس بنفذ سهامه و قبض الروم بقبضه حسامه و ثبت علوه و شتت عدوه!»(34)
با اشغال و تجزیه ی نزدیک به 20 شهر از آبادترین شهرهای شمال کشورمان، و تحمیل قراردادهای خفتبار گلستان و ترکمانچای بر ایران، و سپس برخورد متکبرانه ی فرستاده ی دربار تزار ( گریبایدوف) با دولت و ملت این سرزمین ( که شورش عام اهالی پایتخت و فرجام خونین سفیر و همراهان وی را در پی داشت) نفرت عمومی ایرانیان از همسایه ی متجاوز شمالی افزون تر شد و مداخلات مستمر و فزاینده ی بعدی این امپراتوری دراز دست در امور کشورمان، نام وی را به عنوان خشن ترین و وقیح ترین دشمن ملت ایران، در حافظه ی این مردم ثبت کرد.
سهمی بزرگ از این نفرت، طبعاً متوجه سفارتخانه ها و کنسولگریهای روسیه در ایران بود که پرچم تزاریسم را، به مثابه ی خاری در چشم مردم استعمار گزیده ی ایران، بر بام سرای خود می افراشتند. بی جهت نیست که شخصیتی چون قائم مقام فراهانی، صدر اعظم آگاه و شهید عصر قاجار، با تمام توان، برآن بود که به قول خود: با هر مردی «مردی یا نامردی» که شده، جلو افتتاح کنسولگریهای روسیه در نقاط شمالی ایران را بگیرد.(35)

* یک نکته ی سؤال انگیز.

حسینعلی بهاء و صبح ازل، پیشوایان دو فرقه ی بهائی و ازلی، پسران یکی از درباریان فتحعلی شاه موسوم به میرزا عباس نوری هستند که به میرزا بزرگ وزیر شهرت داشت. میرزا بزرگ نوری، بزرگ خاندان خویش محسوب می شد و قاعدتاً حضور چشمگیر و گسترده ی منسوبین نزدیک وی( یعنی، پسر بزرگ، داماد، شوهر خواهر، و نوه های دختریش) در سفارت روسیه، و نیز ازدواج خواهرش با یک تبعه ی روسیه و مرتبط با سفیر آن کشور در ایران ( موسوم به میرزا یوسف)، بدون آگاهی و موافقت میرزا بزرگ صورت نگرفته است.
برقراری این سنخ روابط آشکار و گسترده ی خانوادگی از سوی یک دولتمرد ایرانی ( میرزا بزرگ نوری) با دولت تزاری، خصوصاً با توجه به نو بودن خاطره ی تلخ اشغال خونین قفقاز توسط روسها در آن دوران، و نفرت عمیق ملت ایران از سفارت روسیه، به هیچ وجه امری عادی به نظر نمی رسد. لهذا پژوهشگر تیزبین و ژرف کاو تاریخ، برای حل این معما، خود را ناگزیر به تحقیق پیرامون ریشه ها و رشته های ارتباط بین خود میرزا بزرگ با روسها می بیند. از قضا، بررسی زندگی میرزا بزرگ و «شبکه ی ارتباطات سیاسی» او نیز، رد پاهایی از روسیه را در پرونده ی وی به دست می دهد، و این امر نشانگر آن است که پیوند میرزا حسینعلی «بهاء» با روسها، که در ادامه ی بحث، مفصلاً با آن آشنا خواهیم شد، ظاهراً سابقه ای دیرین داشته و به روزگار حیات پدر وی (میرزا بزرگ) می رسد.

2. پدر بهاء؛ دستیار شاهزاده ی «روس فیل»

میرزا بزرگ نوری، در دستگاه شاهزاده امام وردی (ویردی) میرزا، متولد 1211 ق(36) و پسر دوازدهم فتحعلی شاه و کشیکچی باشی ( یعنی رئیس گارد مخصوص سلطنتی) در دربار وی(37)، کار می کرد و وزیر و منشی او بود. وی از سال 1230 ق به وزارت امام وردی منصوب شد و شهرت وی به وزیر نیز از همین روی بود.(38)
امام وردی میرزا، مخدوم میرزا بزرگ، از عناصر است که رد پای ارتباط با سفارت روسیه در کارنامه ی او مشهود است. از نوشته ی مهدی بامداد بر می آید که پس از قتل مستر گریبایدوف (سفیر مغرور و فتنه جوی روس تزاری) در 1244 ق، خانه ی امام وردی میرزا در تهران چندی منزلگاه سفرای روس بود.(39)، و با توجه به اینکه انتخاب اشخاص برای مهمانداری از سفرای بیگانه، بی حساب و کتاب نبوده و علایق و سلایق سیاسی آنان، نوعاً در انتخاب برای انجام این امر، لحاظ می شد) این امر از وجود نوعی «خصوصیت» بین امام وردی و فرستادگان همسایه ی شمالی حکایت دارد. دست کم باید گفت که اقامت سفرای روسیه در خانه ی شاهزاده ی قجر، زمینه ساز «تشدید و تقویت» روابط وی با آنان بوده است. چنانکه این امر، در ماجرای مرگ فتحعلی شاه و بحران سیاسی پس از وی، آشکار شد.
امام وردی از دولتمردانی بود که در جریان انتقال سلطنت از فتحعلی شاه به محمد شاه قاجار ( جمادی الثانی 1250) به مخالفان شاه جدید پیوست وحتی به دستور برادر بزرگش: علی شاه ظل السلطان، با 15 هزار سوار و پیاده به قزوین شتافت تا راه را بر ورود شاه و صدر اعظمش: قائم مقام فراهانی به پایتخت ببندد، که البته قشون کشی وی پایان فضاحت بار داشت(40) و با پیش بینی شکست یاران خود، به «چادر ایلچی روس پناهید».(41) این پناهندگی برای امام وردی طبعاً مصونیت سیاسی به همراه داشت و لذا در جریان داغ و درفش هم پیمانان سیاسی او (ظل السلطان و...) توسط محمد شاه و قائم مقام، چون «در پناه دولت روس بود، کسی به او متعرض نمی شد و باقی گرفتار بودند.»(42)
اما وردی، دشمنی قائم مقام با خویش را فراموش نکرد و همان طور که سر جان کمپبل سفیر مختار انگلیس در ایران ( که مردم پایتخت، او را در قتل فجیع قائم مقام، دخیل و ذی نقش می شمردند) می نویسد، پس از قتل قائم مقام، امام وردی میرزا از کسانی بود که «ابراز علاقه نمودند» سفیر مزبور «به دیدن ایشان» برود.(43)
به هر روی، امام وردی پس از قتل قائم مقام نیز روی خوشی از شاه و دولت ایران ندید و در 4 ربیع الاول 1251، او و جمعی از شاهزادگان مخالف شاه به قلعه ی اردبیل تبعید شدند و 3 سال بعد ازآن تاریخ ( در اواخر ربیع الثانی 1254) به اتفاق برادرانش: ظل السلطان و رکن الدوله، « از قلعه ی اردبیل گریخته و به دولت روس تزاری پناهنده گردید. دولت روسیه در صدد برآمد که شاهزادگان فراری را با ماهیانه ی مکفی در قراباغ یا ورشو منزل دهد ولی شاهزادگان توقعات دیگری داشتند که مورد قبول امپراطور قرار نگرفت. این واقعه مصادف بود با محاصره ی هرات از طرف محمدشاه و مقارن با مسافرت نیکولای اول به ایروان و چون در این اوان مقامات تزاری بنا به مقتضیات سیاسی از دولت ایران پشتیبانی می کردند موافقت با تقاضاهای غیر موجه فراریان [به سلطنت رسانیدن آنان در ایران] معقول به نظر نمی آمد».(44) لذا آن سه تن نهایتاً ناگزیر شدند برای دستیابی به نقطه ی اتکاء بهتر، به کشور عثمانی بروند(45) که آن زمان، پیوندهای عمیقی با دولت انگلیس داشت. دولت روسیه، البته هنگام عزیمت آنها به پایتخت عثمانی، از ایشان نزد شاه ایران وساطت و ضمانت کرد(46) و خود ظل السلطان در نامه به پالمرستون، وزیر خارجه ی انگلیس (اول رمضان 1254 ق) خاطر نشان ساخت که: «بعد از فرار از قلعه ی اردبیل، مدت هفت ماه در حمایت دولت علیه امپراطور اعظم [تزار روسیه] بودیم و ایلچی دولت علیه ی ایشان [یعنی سفیر روسیه در ایران] هم دخیل این امر بود.»(47)
به هر روی، ظل السلطان در 18 جمادی الاول 1254 یعنی دو ماه پس از ورود خویش به اسلامبول، با مشاهده ی درگیری شدید کشورش ( ایران) با استعمار بریتانیا بر سر هرات، به جای آنکه خصومت شخصی خویش با دوست ایران را در آن برهه ی مخاطره بار فراموش کند، از فرصتی که با قطع روابط سیاسی انگلستان با ایران پیش آمده بود بهره جست و (به بهای نابودی ایران) در مقام پیشبرد مطامع و مقاصد شخصی خویش بر آمد. بدین منظور نامه ای به پالمرستون ( وزیر خارجه ی لندن) نوشت و با ادعای اینکه «سلطنت ایران»، «حق» او است(48)، از وی برای ستیز با حکومت وقت ایران، و اشغال مسند سلطنت آن کشور، مدد خواست و متقابلاً قول داد که پس از رسیدن به سلطنت، بی اجازه ی لندن کاری نکند!(49) که البته این تمهیدات نیز سودی نبخشید و نهایتاً او و برادرش به گرفتن مستمری از دربار عثمای (50) و اقامت در عراق بسنده کردند.
در آن روزگاران، روس و انگلیس در ایران، در بسیاری از امور با یکدیگر همکاری داشتند.(51) اسماعیل رائین، سر جان کمپبل ( وزیر ماجراجوی انگلیس در ایران زمان محمدشاه قاجار، و مخالف قائم مقام فراهانی) را در فراری دادن ظل السلطان و امام وردی به قفقاز و سپس بغداد ذی نقش می شمارد(52) و از نقش انگلیسیها در جلوگیری از بازگشت ظل السلطان و شاهزادگان ایرانی به کشور خویش سخن گفته و به ضیافت آنها از مأموران انگلیس در بغداد و صرف مشروبات الکلی در آن ضیافت، اشاره می کند.(53) وی، همچنین، از پناهندگی فرزندان علی شاه ظل السلطان ( پس از شکست سیاسی او) به دامان انگلیسیها سخن گفته و ظل السلطان و پسرش سیف الدوله را تحت الحمایه ی انگلیس در بغداد می شمارد.(54) به نوشته ی رائین: سیف الدوله میرزا، سومین فرزند ذکور علی شاه ظل السلطان، از جمله ی شاهزادگانی بود که دولت انگلیس، سالها او را آلت اجرای مقاصد شوم سیاست استعماری خود در ایران کرده بود...»(55)
جالب است بدانیم، منابع بهائی اظهار می دارند که در ایام تبعید حسینعلی بهاء در عراق، پسران ظل السلطان، شجاع الدوله و سیف الدوله، « جزو میهمانان دائمی در بیرونی بیت» بهاء بودند.(56)
پدر حسینعلی بهاء، میرزا بزرگ نوری، مدتها کارگزار این شاهزاده ی روس فیل: امام وردی میرزا، بوده است. امام وردی، ضمناً داماد محمد خان قاجار(57) و شوهر خواهر پسر وی: محمد حسن خان سردار ایروانی، بود که تاریخ؛ هر دوی آنها- محمدخان و محمد حسن خان - را از وابستگان سیاست روسیه در ایران می شناسد. عباس امانت از محمد حسن خان سردار یا عنوان «یکی از تحت الحمایگان جاه طلب روسیه» یاد می کند.(58) محمد حسن خان، از قضا متهم به دخالت در توطئه ی ترور نافرجام ناصرالدین شاه ( 28 شوال 1268 ق) بود(59) که حسینعلی بهاء نیز در ردیف متهمان ردیف اول آن قرار داشت. پیرامون ماهیت و مواضع استعماری محمد حسن خان سردار، در مقاله ی «رد پای وابستگی به روس و انگلیس در تبار عباس هویدا»، از همین مجموعه ی، به تفصیل سخن رفته است.
چنانچه از روابط دیرین میان خانواده ی بهاء با روسها بگذریم، به روابط شخص حسینعلی با عمال روسیه در ایران می رسیم که منابع بهائی نیز بدان تصریح دارند:

3. دریابیگی روسیه، و تلاش برای حفظ جان بهاء

می دانیم که یکی از مهم ترین آشوبهای بابیان در قلعه ی شیخ طبرسی ( واقع در مازندران) روی داد که مقدمات آن در زمان محمد شاه قاجار فراهم شد ولی آتش آن در زمان ناصرالدین شاه ( و صدارت امیرکبیر) سر برزد و دولت مرکزی، تنها پس از کوششهای زیاد و دادن تلفات گران، توانست آن فتنه را برای همیشه سرکوب کند. در جریان آن فتنه، برای حسینعلی بهاء نیز ( که قصد پیوستن به بابیان مجتمع در قلعه را داشت) توسط حکومت ایران مشکلاتی پدید آمد که روسها به کمکش شتافتند. به این مطلب، از زبان منابع بهائی اشاره می کنیم:
قبل از شروع درگیری قلعه ی طبرسی، به قول الکواکب الدریه ( از منابع فرقه ی بهائی): میرزا حسینعلی «یک وقتی در جز [بندر گز سابق] که قریه [ای] از قرای مازندران است تشریف داشته و در آنجا مستخدمین و سرحدداران دولت روس، ارادتی شایان به حضرتش یافته، اراده کرده اند که آن حضرت را از دست مأمورین ایرانی گرفته و یا فرار داده به روسیه ببرند» ولی میرزا قبول نکرده است. تا اینکه به زودی خبر مرگ محمد شاه می رسد و «دریابیگی روس اظهار سرور کرده، بعضی با بعضی به زبان مازندرانی به هم می گفتند: مردی بمرده، یعنی آن مرد مرده است. خلاصه ، آن قضیه ی وفات شاه هر چند امر را بر اصحاب مازندران [مقیم قلعه ی طبرسی] سخت کرد، ولی از طرفی سبب نجات حضرت بهاء الله شد و آن حضرت سالماً به طهران مراجعت فرمود...»(60)
ماجرای حمایت گرم سرکردگان روسی از آقای بهاء در بندر گز، در دیگر منابع بهائی نیز آمده و ظاهراً از نظر آنان، این امر، سابقه ای درخشان! و افتخار آمیز! برای بنیادگذار بهائیت تلقی می شود.(61) حتی در الواح عباس افندی نیز به این سابقه اشاره شده است. نویسنده ی کواکب الدریه، که بعدها از بهائیت برگشته و کتاب کشف الحیل را در افشای ماهیت بهائیان نوشت، در کشف الحیل، به لوحی از عبدالبهاء خطاب به برخی از مریدان خود در بندر گز اشاره می کند که ضمن آن، با اشاره به ممانعت حکومت آمل از نزدیک شدن بهاء به مجتمعین قلعه ی شیخ طبرسی، و رفتن بهاء به بندرگز، می نویسد:
پس جمال مبارک [بهاء].... در بندر جز تشریف بردند و سرکرده های [بندر] جز نهایت رعایت و احترام را مجری داشتند. پس محمد شاه، فرمان قتل جمال مبارک [بهاء] را به واسطه ی حاجی میرزا آقاسی صادر نمود و خبر محرمانه به بندر جز رسید. از قضا در دهی از دهات، سرکرده روز بعد، موعود بودند. مستخدمین روسی با بعضی از خوانین، بسیار اصرار نمودند که جمال مبارک به کشتی روس تشریف ببرند و آنچه به اصرار و الحاح کردند قبول نیفتاد، بلکه روز ثانی صبح با جمعی غفیر ده[= بسیار] آن تشریف بردند. در بین راه سواری رسید و به پیشکار دریابیگی روس کاغذی داد. چون باز نمود به نهایت سرور فریاد برآورد و به زبان مازندرانی گفت: مردی بمرده، یعنی محمد شاه مرد. لهذا آن روز را خوانین و جمیع حاضرین...جشن عظیمی گرفتند...(62)
برای خواننده ی بصیر و تیزبین گزارش فوق، این سؤال مطرح می شود که جناب دریابیگی و سرحدداران روسیه، در خاک ایران چه می کرده اند؟! پاسخ به این پرسش، ضمناً می تواند ما را در حل این معما که: « چرا جناب دریابیگی و دستیاران محترمش، این قدر نگران و دلسوز وضعیف آقای بهاء بوده اند؟!» ، یاری کند.
بر پایه ی اسناد و مدارک موجود، بندر گز ( سابق)، از دیدگاه افسران و استراتژیستهای روس تزاری، یکی از نقاط مهم و استراتژیک کشورمان برای اهداف سوق الجیشی روس تزاری در حمله به ایران قلمداد می شد و حکومت ایران نیز اهمیت حساس آن را درک و به سختی از آن پاسداری می کرد. از این روی، نه تنها روسها در 1866 ( 1283ق) سعی کردند پادگانی درگز مستقر سازند و دولت ایران مانع شد(63)، بلکه نزدیک به هشتاد سال پیش از آن تاریخ نیز، فرمانده نظامی روسها در سال 1781 کوشیده بود استحکاماتی در کنار شهر اشرف (بهشهر) که محل قصر مشهور شاه عباس و حدود 25 میلی غرب گز واقع است برپا سازد ولی آقا محمدخان سریعاً وارد عمل شده، روسها را اسیر و اخراج کرده و استحکاماتشان را با خاک یکسان ساخته بود.(64)
عطف به این مسئله، باید افزود که اوراق تاریخ ایران، گویای حضور ( غیر قانونی و نامشروع) دریابیگی روسیه در بندر گز ایران از زمان محمد شاه قاجار وحاجی میرزا آقاسی به بعد، و بی اعتنایی به اعتراضات دولت ایران دراین زمینه است. آقای آل داود، پژوهشگران معاصر، مکتوبی را از قول یکی از احفاد رضا قلی خان هدایت لله باشی(65) به وزرات خارجه ی ایران نقل می کند که ضمن ارائه برخی اطلاعات سودمند راجع به نقشه ها و تجاوزات دولت تزاری، داستان آمدن دریابیگی روسیه را نیز معلوم می دارد.:

مقام منیع وزارت امور خارجه مد ظله العالی،

بنابر شواهد تاریخی، از ازمنه ی سابقه، ماوراء بحر خزر [= شمال خراسان بزرگ قدیم ایران، و آسیای مرکزی فعلی] از متعلقات ایران بوده و حدود ایران از رود جیحون و جبال قفقاز، ممتد و منتهی شده و همیشه، لفظ ایران بر این قطعات اطلاق می گردد، و بعد از انعقاد عهدنامه های گلستان 1228 و ترکمانچای 1243 «ق» ارس جبراً به روسیه واگذار گردیده، ماوراء بحر خزر در دست ایران باقی ماند و به واسطه ی تاخت و تاز تراکمه در همان اوان، عباس میرزا نایب السلطنه مأمور حدود خراسان و جلوگیری از شرارت تراکمه گردید. و ا منیت کامل در آن حدود برقرار نمود.
دولت روس، بنابر وصیت و نقشه ی پطرکبیر، از سنه ی 1130 ق تصرف ماوراء بحر خزر را در نظر گرفته و جانشینان پطرکبیر در توسعه ی نفوذ روسیه در ترکستان و ماوراء بحر خزر می افزودند، تا آن که در زمان محمد شاه به طرف استرآباد و خلیج حسینقلی هم نزدیک شده، خیال مداخله و تصرفات را نمودند. همین اوقات، تراکمه در حدود خراسان و استرآباد دزدی و شرارتهای سابقه را تعقیب کرده، کاروانیان را به غارت و اسیری می بردند. دولت ایران همواره برای سرکوبی آنها سوار و استعداد می فرستاد، ولی همین که آنها شکست می خوردند به دریای خزر پناهنده شده و به وسیله ی قایقهای بادی به وسط آب رفته تعاقب کنندگان به آنها دسترسی نمی یافتند. لهذا بعضی از رجال ایران به تحریک خارجی، از دولت روس، دوستانه تقاضای یک کشتی به مدت پانزده روز نموده که به حدود خلیج حسینقلی بیاورند که از دزدهای فراری و اشرار تراکمه جلوگیری شود. روسها این تقاضای دولت ایران را حسن استقبال نموده و در عوض یک کشتی، دو کشتی به خلیج مزبور در بحر خزر وارد نمودند، و دریابیگی هم فرستاده شد. رفته رفته با وجود اعتراضات متوالیه ی دولت [ایران، روسها] در آن حدود تصرفاتی نمودند و در امور داخلی تراکمه دخالت، بلیط تأمین به آنها دادند و کشتیهای تجارتی متعدد به ساحل ایران وارد کرده، ابواب معاملات را با تراکمه مستقیماً مفتوح ساختند.
دولت ایران در هر قسمت از تصرفات و مداخلات آن ها، مراسله نوشته جداً پروتست(66) کرده است. لیکن پروتست و انشاء مراسلات دولت ایران در مقابل اقدامات مجدانه و تعدیات همسایه ی شمالی بی فایده ماند. تا زمان...[ ناصرالدین شاه]، میرزا تقی خان [ امیر کبیر، رضا قلی خان هدایت موسوم به ] لله باشی را مخفیانه به خوارزم فرستاد که خوارزم قوای لازمه حاضر کرده از طرف ترکستان مانع پیشرفت نفوذ روسها شود. خوارزم هم اطاعت نموده مأموری هم به تهران فرستاد، ولی مغرضین به تحریک اجانب حضور شاه سعایت کرده، امیر معزول و به کاشان تبعید شد.(67)
چنانکه گفتیم، بندر گز ( همچون استرآباد)، از نقاطی بود که روسها به آن توجه و طمع خاصی داشتند و به همین دلیل نیز، در 1262 ق، مقارن با اواخر سلطنت محمد شاه قاجار و صدارت حاجی میرزا آقاسی، ( با استناد به فصل پنجم پیمان تحمیلی ترکمانچای) انباری برای کالاهای تجارتی درگز ساختند و ایضاً در همان سال دولت ایران را مجبور ساختند که بیمارستانی در ساحل استرآباد برای ایشان بسازد، که هر دو اینها - ساخته شدن انبار درگز و بیمارستان استرآباد برای روسها - به زودی ( در زمان امیرکبیر) دردسرهای زیادی برای حکومت ایران آفرید که شرح آن را بایستی از کتب تاریخی بازجست.(68) بندر گز، در دایره ی دیپلماسی خارجی روسیه در ایران تا آنجا اهمیت داشت که روسها در آن، کنسولگری تأسیس کرده بودند.(69) بندر گز در زمان عباس افندی نیز «به علت اقامت و سکونت جمعی از بهائیان سنگسر و یزد و خراسان و غیرها مرکز مهم » ی برای فعالیت بهائیان محسوب می شد.(70)
موضوع دریابیگی روسیه و حمایت بودار و سؤال انگیز وی از حسینعلی بهاء در برابر دولت ایران، انسان را به یاد یک صحنه ی تاریخی دیگر از تکاپوی دریابیگی روسها در همان نقاط مرزی می افکند. قهرمان میرزا سالور ( از رجال مطلع عصر قاجار) در یادداشتهای روزانه ی خود، بخش مربوط به 25 جمادی الثانی 1330 ق( مقارن با ایامی که روسها اولتیماتوم گزنده ی خود در 1911 را به دولت ایران داده و فشار خویش بر مردم شمال این سرزمین را شدت بخشیده بودند) از فردی به نام حاج نظر علی نقل می کند که می گوید:
در گیلان، تمام آنها که ملکی و مایه ای دارند تبعیت روس را قبول و پاشپرت [کذا] گرفته اند. آصف الدوله هم نوکر آنها است و متصل می گوید جناب قونسل همچو فرمودند. دریابیگی روس آمد تنکابن، شیلات رودخانه ها را هم ضبط کرد. از طهران، سپهدار [تنکابنی نخست وزیر مشروطه] تلگرافات کرد فایده نبخشید. دریابیگی به هر کس می رسید دعوت به تبعیت روس می کرد، حتی به من اصرار داشت که تبعه شوم. در حقیقت، داعی روسها بود.(71)

پی‌نوشت‌ها:

1. خاطرات عبدالله بهرامی، ص 30.
2. مقدمات مشروطیت ، هاشم محیط مافی، به کوشش مجید تفرشی، ص 35.
3. ر.ک: منابع بهائی زیر: قرن بدیع، شوقی افندی، 1/ 318- 319 و 2/ 43 و 47- 49؛ مطالع الانوار، THE DAWN- BREAKERS، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ترجمه و تلخیص عبدالحمید اشراق خاوری، صص 593- 954 و 611- 612 و 618 ؛ الکواکب الدریه، آواره، 1/ 334 و 336 - 337؛ بهاء الله و عصر جدید، دکتر اسلمونت، ص 44؛ بهاء الله شمس حقیقت، حسن موقر بالیوزی، ترجمه ی مینو ثابت، ص 130 و 134؛ عهد اعلی...، ابوالقاسم افنان، ص 496 ، 498- 499 و 500 ؛ قبله ی عالم، عباس امانت، ترجمه ی حسن کامشاد، صص 297- 298؛ الواح مبارکه ی حضرت بهاء الله جل ذکره الاعلی شامل: اشراقات و چند لوح دیگر، صص 103- 104 و 155؛ لوح خطاب به شیخ محمد تقی اصفهانی معروف به نجفی، حسینعلی بهاء، لجنه ی نشر آثار امری ، صص 14- 16.
4. کتاب مبین، شامل سوره ی هیکل و الواح دیگر حسینعلی بهاء، 1308 ق، ص 76 و نسخه ی خطی به خط زین المقربین، 1294 ق، ص 78؛ آثار قلم اعلی، بهاء، تهران، 120 بدیع ( 1342 - 1343ش)، 1/ 76؛ قرن بدیع، شوقی، 2/ 48- 49؛ رحیق مختوم، عبدالحمید اشراق خاوری، 1/ 228.
5. به نوشته ی دیوید روح، عضو بیت العدل بهائیان در اسرائیل در سال 1352 ش: میرزا مجید، « شوهر جوانترین» خواهر بهاء «نساء خانم بود» (قمیص نور، ص 185) و حسن موقر بالیوزی، نساء خانم را با بهاء از یک پدر و مادر می شمارد ( بهاء الله شمس حقیقت، ترجمه ی مینو ثابت ، ص 21).
6. ر. ک : الکواکب الدریه، 1/ 254 ؛ قرن بدیع، 1/ 318؛ رهبران و رهروان در تاریخ ادیان، اسدالله مازندرانی، 2/ 487- 488؛ بهاء الله شمس حقیقت، حسن موقر بالیوزی، ترجمه ی مینو ثابت، ص 21؛ کشف الحیل، آیتی، 1/ 62 و 2/ 87؛ فلسفه ی نیکو، حسن نیکو، 4/ 86؛ مقدمات مشروطیت، محیط مافی، ص 35؛ فتنه ی باب، اعتضاد السلطنه، توضیحات عبدالحسین نوایی، ص 194؛ چگونه بهائیت پدید آمد، نورالدنی چهار دهی، ص 291. اسدالله مازندرانی و موقر بالیوزی در مآخذ پیشگفته، به ترتیب، از میرزا مجید به عنوان «منشی اول سفارت روس» و «دبیر سفارت دولت روس» یاد کرده اند.
7. ر.ک : عهد اعلی...، ابوالقاسم افنان، صص 498- 499 ؛ قمیص نور، ص 193.
8. آهنگ بدیع، سال 1347، ش 5 و 6. ص 142 ؛ آذر 1350، آهنگ بدیع، ش 6- 11، به مناسبت پنجامین سال فوت عباس افندی، ص 305.
9. مطالع الانوار، صص 613- 614؛ ایام تسعه، عبدالحمید اشراق خاوری، ص 198.
10. بهاء الله شمس حقیقت، ص 20.
11. ر. ک: آهنگ بدیع، سال 1347 ، ش 5 و 6، ص 142؛ آذر 1350 ، ش 6- 11، به مناسبت پنجاهمین سال فوت عباس افندی، ص 305؛ لئالی درخشان، محمد علی فیضی، صص 361- 363 و 364.
12. آهنگ بدیع، سال 29 ( 1353) ، ش 3و 4، ص 18.
13. الکواکب الدریه، 1/ 254. نیز ر. ک: مقدمات مشروطیت، ص 35. آواره بعدها در برگشت از بهائیت، کتاب کشف الحیل را بر ضد این فرقه نوشت و در آن متذکر شد: در موقع حبس بهاء «برادر بزرگش میرزا حسن نوری منشی سفارت روس بود و بالاخره به وسیله ی میرزا حسن سفارت را وادار بر شفاعت کردند و پس از چهار ماه و چیزی بهاء به شفاعت سفیر روس از حبس خلاص و به بغداد با عائله اش تبعید شد»(کشف الحیل، 2/ 87).
14. یا بهتر بگوییم: میرزا عبدالحمید آهی.
15. قرن بدیع، 1/ 318.
16. قمیص نور، صص 185- 186.
17. شرح حال رجال ایران، 5/ 188. ظهیرالدوله، داماد و وزیر دربار ناصرالدین شاه، در ذکر اسامی گروه «کر دیپلماتیک» روسیه ی تزاری که قرار بود در جشن پنجاهمین سال سلطنت ناصرالدین شاه ( 1313 ق) حضور یابند، از «میرزا ابوالقاسم خان منشی دوم سفارت روس» نام می برد ( خاطرات و اسناد ظهیرالدوله، به کوشش ایرج افشار، ص 5) و اعتماد السلطنه ( ندیم ناصرالدین شاه ) نیز در تاریخ خود، از میرزا ابوالقاسم خان با همین سمت در سفارت روس یاد می کند ( تاریخ منتظم ناصری، تصحیح دکتر محمد اسماعیل رضوانی، 2/ 1265).
18. شرح حال رجال ایران، 14/5.
19. ر.ک: خاطرات و اسناد مستشارالدوله ی صادق، مجموعه ی سوم: راپرتهای پلیس مخفی در شایعات شهری ( سالهای 1333 و 1335 قمری)، ص 39، 69 و 70. برخی مآخذ تاریخی، از دو تن موسوم به میرزا یوسف خان و میرزا عبدالله خان منشیان ایرانی سفارت روس، یاد می کنند که پس از کودتای انگلیسی اسفند 1299، جاسوس سید ضیاء الدین طباطبایی ( رهبر سیاسی کودتا) در سفارت شوروی بودند و روتشتاین ( نخستین سفیر رسمی شوروی در ایران) آنها را از سفارتخانه بیرون راند ( افزایش نفوذ روس و انگلیس در ایران عصر قاجار، دکتر جواد شیخ الاسلامی، ص 105).
20. نهیب جنبش ادبی - شاهین، شمس الدین تندرکیا، ص 232.
21. مجید آهی، که از احفاد میرزا مجید خان آهی است، در دوران دیکتاتوری رضاخانی، در دومین کابینه ی محمود جم ( مهر 1316) تصدی وزارت طرق و شوارع را بر عهده داشت ( دولتهای ایران در عصر مشروطیت، ح. م. زاوش، ص 240) و پس از اشغال ایران توسط متفقین در شهریور بیست نیز در کابینه ی محمد علی فروغی، وزیر دادگستری ( 5 شهریور 1320) و سپس وزیر کشاورزی و اقتصاد و خواربار ( 11 اسفند 20 ) شد. ر. ک : همان، ص 265 و 291. او، همچنین، یک فراماسون بود( همان، 240).
22. شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، باقر عاقلی، 38/1.
23. در بیوگرافی ای که ( به دستور وزیر خارجه ی بریتانیا در 1939 میلادی) جهت اطلاع کارمندان سفارت انگلیس در ایران، از رجال سیاسی کشورمان تهیه شده، در مورد مجید آهی اشعار می دارد که: « در دانشگاه مسکو درس حقوق خوانده است. زنش یهودی روس یا لهستانی است. با خارجیها عموماً دوست است»(سالهای پر آشوب، دکتر انور خامه ای، بخش چهارم، ص 85).
24. ابوالحسن عمیدی نوری، از روزنامه نگاران مطلع کشورمان در سالهای پس از شهریور بیست، تصریح می کند که: «در اوایل اشغال ایران از طرف شوروی و انگلیس، یک نوع همکاری سیاسی حتی در مسائل داخلی ایران بین آنها مشهود بود». ر.ک: یادداشتهای یک روزنامه نگار...، 174/2.
25. شرح حال رجال ایران، 189/5. مجید تفرشی می نویسد: مجید آهی پس از کودتا به معاونت و مدیر کلی وزارت علوم منصوب شد. وی به دلیل تحصیل در روسیه، داشتن همسر روسی، سابقه همکاری با لیانازوف در امر شیلات و نیز دانستن زبان روسی مورد توجه سفیر شوروی بود. آهی از اعضای مجلس مؤسسان اول و از موافقان سلطنت پهلوی بود. مدتی مستشار دیوان عالی کشور، استاندار فارس، وزیر دادگستری و زمان نیز مغضوب رضاشاه و زندانی بود. در واقعه ی شهریور بیست وی، کاندید اصلی نخست وزیری بود که نپذیرفت. بعداً وی مدتی وزیر دادگستری شد و مجدداً پس از فروغی برای نخست وزیری مطرح شد که این بار سهیلی بدین مقام رسید وی در اواخر عمر تا هنگام مرگ ( 22/ 6/ 1325 ) سفیر کبیر ایران در مسکو بود ر.ک: دو سال روابط محرمانه ی احمد شاه و سفارت شوروی؛ یادداشتهای رضا هروی بصیرالدوله، به کوشش مجید تفرشی، پی نوشت صص 42- 43.
26. یادداشتهای یک روزنامه نگار...، 16/2.
27. در مورد نوابهای شیرازی و پیوند آنها با انگلیس ر.ک: حقوق بگیران انگلیس در ایران، اسماعیل رائین، صص 309- 322.
28. بهائیه خانم، ملقب به ورقه ی علیا ( تولد: 1846 در تهران- وفات: 1311 ش در حیفا- مدفن: کوه کرمل) دختر حسینعلی بهاء از بطن آسیه، و خواهر تنی عباس افندی بود. برای شرح حال رتوش شده و مبالغه آمیز و نیز تصویری از وی ر. ک: آهنگ بدیع، سال 17 (1341)، ش 4- 6 ، صص 109- 113.
29. مقصود پرنس دالگوروکی سفیر مشهور روس تزاری در ایران عهد ناصری است که جان بهاء را از حبس ناصرالدین شاه نجات داد و شرح آن به زودی خواهد آمد.
30. عهد اعلی...، صص 498- 499، به نقل از کتاب خانم بلامفلید با عنوان : The Chosen highway، ص 40 به بعد.
31. قمیص نور، ص 193.
32. به نوشته ی دکتر عبدالهادی حائری: « دست اندازی روسیان بر سرزمینهای خاوری قفقاز نهادهای مذهبی اسلامی آن خطه را ناتوان ساخت و اسلام را به ویژه در گنجه و گرجستان سخت مورد تهدید قرار داد. روسیان داراییهای وقفی مسلمانان را در تفلیس و گنجه مصادره کردند و رهبران مذهبی را زیر فشار گذاردند. آنان بسیاری از مسجدها و مدرسه های علوم دینی را به مراکزی غیر مذهبی مبدل ساختند و چندین مسجد و مرکز مذهبی از جمله زیباترین مسجد باکو را، که از یادگارهای روزگار صفویان بود، به صورت قورخانه در آوردند و زنان مسلمان گرجی را وادار به برداشتن حجاب خود کردند..». ر. ک: نخستین رویارویی های اندیشه گران ایران با دو رویه ی تمدن بورژوازی غرب، ص 390.
33. همان، ص374.
34. یعنی، خداوند مقدر ساخته است که به تیری دل شکاف عباس میرزا، روس را بشکند و به قبضه ی شمشیر او، عثمانی را در بند افکند، و بدین گونه، بلندی رتبه ی وی را ثابت، و در بین دشمنانش اختلاف افکند( منشآت قائم مقام، چاپ محمد عباسی، ص 292).
35. مقالات تاریخی، فریدون آدمیت، صص 21- 24. نیز ر. ک: تاریخ روابط بازرگانی و سیاسی ایران و انگلیس در ایران، ابوالقاسم طاهری، 2/ 129- 130. اظهارات قائم مقام در این زمینه، قبلاً در مقاله «سفارتخانه و کنسولگریهای روس تزاری؛ تلاش برای ایجاد اختلاف و آشوب در جامعه ی ایران»، از همین مجموعه، گذشت.
36. فهرس التواریخ، رضا قلی هدایت، ص 325.
37. عبدالله مستوفی در شرح زندگانی من، ج 1، ص 410، می نویسد: گارد مخصوص شاه را سوار کشیکخانه می نامیدند که در تحت ریاست کشیکچی باشی و نایبان و یوزباشیان و پنجاه باشیان و ده باشیان کشیکخانه بودند. کشیکچی باشی گری یکی از مشاغل مهم درباری و در عهد فتحعلی شاه این شغل به یکی از پسرهای او موسوم به امام وردی میرزا محول بود.. سواران کشیکخانه را غلام کشیکخانه هم می نامیدند و به رئیس آنها که بعد از کشیکچی باشی شخص اول کشیکخانه بود، قوللر آقاسی باشی می گفتند. کشیکچی باشی در سواری باید ملتزم رکاب و سواران یا غلامان او در جلو و عقب کالسکه ی سلطنتی باشند. عده ی این غلامان، با غلامان زرین کمر و مهدیه و منصور، گاهی به یکی دو هزار نفر هم بالغ شده اند که ده باشی و پنجاه باشیان، آنها را به طور داوطلب جمع آوری می کردند و اسب و تفنگ و لباس به آنها می دادند که همیشه حاضر خدمت باشند. در مسافرتها، حفظ اردوی سلطنتی با این سواران بود...»
38. ر. ک: شرح حال رجال ایران، با مداد، 6/ 52 و 126- 127 و 1/ 162. نیز ر. ک: نقطه ی الکاف، مقدمه ی ادوارد براون، لیدن 1328 ق، ص 35؛ منشآت قائم مقام، چاپ محمد عباسی، صص 19- 25. رضا قلی خان هدایت می نویسد: نواب امام ویردی میرزا ملقب به ایلخانی در 1222 به منصب سرکشیکچی باشی و ریش سفیدی سپاه نایل شد و در 1238 به حکومت قزوین رسید. ر. ک: فهرس التواریخ، ص 254 و 392.
39. شرح حال رجال ایران، 6/ 51؛ پاورقی 8.
40. همان، 1/ 163 و نیز ر. ک: حقوق بگیران انگلیس در ایران، ص 150.
41. سفرنامه رضا قلی میرزا، ص11.
42. همان، ص16.
43. ر. ک: حقوق بگیران انگلیس در ایران، صص 50- 51.
44. رجال قاجاریه، حسین سعادت نوری، ص 279. نیز ر.ک: شرح حال رجال ایران، 1/ 163.
45. چهال سال تاریخ ایران...(المآثر و الآثار)، اعتماد السلطنه، به کوشش ایرج افشار، 2/ 617..
46. اسناد روابط ایران و روسیه در دوران فتحعلی شاه و محمد شاه قاجار...، به کوشش فاطمه ی قاضیها، صص 172- 174سنج با صص 170- 171.
47. ایران و بریتانیا ( 1224- 1257ق) به روایت اسناد ایرانی موجود در انگلستان، به کوشش حسین احمدی، ص 130.
48. همان، ص 120.
49. همان، صص 119- 121.
50. شرح حال رجال ایران، 1/ 163.
51. ر.ک: روس و انگلیس در ایران، فیروز کاظم زاده، ترجمه ی منوچهر امیری، ص 71. برای جلوه هایی از این امر، ر. ک: نخستین رویارویی های اندیشه گران ایران...، عبدالهادی حائری، ص 263.
52. حقوق بگیران انگلیس در ایران، رائین، ص 150.
53. همان، صص 154- 155.
54. ر. ک: همان، صص 384- 389؛ فراموشخانه و فراماسونری در ایران، از همو، 342/1 - 343.
55. حقوق بگیران انگلیس در ایران، ص 383.
56. ر. ک: بهاء الله شمس حقیقت، حصن موقر بالیوزی، ترجمه ی مینو ثابت، صص 162- 163. این مأخذ، شجاع الدوله را در ایام اقامت حسینعلی بهاء در اسلامبول نیز، از «میهمانان دائمی» بهاء می شمارد (همان، ص 264).
57. رجال قاجاریه، حسین سعادت نوری، ص 170، به نقل از «ناسخ التواریخ قاجاریه، سپهر، چاپ جهانگیر قائم مقامی، 1/ 156؛ روضه الصفا، هدایت، چاپ خیام، 509/9 ؛ تاریخ عضدی، چاپ کوهی، صص 26- 27.
58. ر. ک: قبله ی عالم، عباس امانت، ص 226 و نیز 286 و 325.
58. رجال دوره ی قاجار، حسین سعادت نوری، صص 159- 160.
59. الکواکب الدریه، 1/ 284.
60. عبدالحمید اشراق خاوری، نویسنده و مبلغ مشهور و طراز اول بهائی، می نویسد: «جمال مبارک روحی لاحبائه الفداء در بندر جز تشریف بردند و سرکرده های جز نهایت رعایت و احترام را مجری داشتند پس محمد شاه فرمان قتل جمال مبارک را به واسطه حاجی میرزا آقاسی صادر نمود و خبر محرمانه به بندر جز رسید از قضا در دهی از دهات سرکرده روز بعد مدعو بودند مستخدمین روسی با بعضی از خوانین بسیار اصرار نمودند که جمال مبارک به کشتی روس تشریف ببرند و آنچه اصرار و الحاح کردند قبول نیفتاد بلکه روز ثانی صبح با جمعی غفیر به آن ده تشریف بردند. در بین راه سواری رسید و به پیشکار دریا بیکی روس کاغذی داد چون باز نمود بنهایت سرور فریاد برآورد و به زبان مازندرانی گفت مردی به مرده یعنی محمد شاه مرد لهذا آن روز را خوانین و جمیع حاضرین چون مطلع بر اسرار شدند که محمد شاه فرمان قتل جمال مبارک را صادر نموده چنین شد جشن عظیمی گرفتند و به نهایت سرور آن شب را بگذراندند» (مائده آسمانی، 5/ 170- 171. نیز ر. ک: بهاء الله شمس حقیقت، حسن موقر بالیوزی، ترجمه ی مینو ثابت، ص 65).
61. کشف الحیل، 3/ 92- 93.
62. ایران و قضیه ی ایران، ترجمه ی غلامعلی وحید مازندرانی، 1/ 523، به نقل از: کتاب انگلیس و روس در شرق، نوشته ی سرهنری رالینسن، سیاستمدار و نویسنده ی مشهور انگلیسی.
63. ایران و قضیه ی ایران، 1/ 257؛ تاریخ ایران، سر پرسی سایکس، ترجمه ی سید محمد تقی فخر داعی گیلانی، 2/ 420- 421؛ امیر کبیر و ایران، فریدون آدمیت، ص 472؛ عصر بی خبری، ابراهیم تیموری، ص 250؛ گزارش ایران- قاجاریه و مشروطیت، مخبر السلطنه ی هدایت، ص 39. برای اظهارات مهم و در خور ملاحظه ی لرد کرزن در تشریح اهداف نظامی روسها در ایران، ر.ک: ایران و قضیه ی ایران، 1/ 263- 264 و 255.
64. رضاقلی خان، نیای خاندان هدایت، و فرستاده ی امیرکبیر به دربار امیر خوارزم است که شرح مأموریت خود را در کتابی نوشته و چاپ شده است.
65. اعتراض.
66. نقل از: نامه های امیر کبیر به انضمام رساله ی نوادرالامیر، تصحیح و تدوین سید علی آل داود، صص 339- 340.
67. ر.ک: امیر کبیر و ایران، فریدون آدمیت، چاپ پنجم، صص 472- 473 و صفحات بعد.
68. زندگی نامه و شرح حال وزرای امور خارجه، زیر نظر دکتر باقر عاقلی، ص سیزده.
69. ظهور الحق، ج 8، قسمت 2، ص 722.
70. روزنامه ی خاطرات عین السلطنه، 5/ 3712 . داعی به معنای دعوت کننده است.

منبع مقاله: نشریه تاریخ معاصر ایران، شماره 49.