پژوهشگر: حسن یوسفی اشکوری




 
درباره کوروش، بنیان گذار شاهنشاهی هخامنشی و یکی از سرداران بزرگ در سپیده دم تاریخ بسیار می توان سخن گفت (چنان که گفته اند) اما در این مختصر به چند فراز از زندگی و شخصیت اثرگذار او اشارتی می کنیم و می گذریم:

۱) زندگینامه

پس از درآمدن آخرین گروه آریاییان به فلات ایران در اواخر هزاره دوم یا اوایل هزاره اول پیش از میلاد، شش طایفه بزرگ در مناطق مختلف اسکان یافتند، از جمله طایفه ای در ماد بزرگ (کردستان، کرمانشاهان، همدان و آذربایجان فعلی) ساکن شدند و طایفه ای دیگر در پارسه (پارس در استان فارس کنونی) ماندند و گروه دیگر در پارت (حوالی گرگان و دامغان فعلی) مقیم گشتند و هر کدام بعدها سلسله ای بزرگ از پادشاهی ایرانی را پدید آوردند. پارسیان در افشان (یا انزان و به عیلامی آنچان) و پارس سلسله پادشاهی کوچکی را بنیاد نهادند (انشان واقع در شرق شوش در خوزستان کنونی بوده است). کوروش از همین دودمان برآمد.
نیای این خاندان هخامنش بود که در حوالی ۷۰۰ قبل از میلاد فرمانروا بود و پس از او چیش پیش به امارت نشست و بعد از وی کوروش اول (سیروس) حاکم شد و آنگاه کمبوجیه قدرت یافت و در پی او کوروش دوم، شخصیت مورد بحث ما به عرصه آمد و امپراتوری پارس را بنیاد نهاد. کوروش کبیر از دو سو شاهزاده بود چرا که پدر او شاه پارس و انشان بود و مادر او دختر ایشتوویگو و آخرین شاه ماد. او در سال ۵۵۹ یا ۵۵۸ پیش از میلاد به پادشاهی پارس رسید و از همان آغاز در اندیشه گسترش قلمرو حکومت اجدادی خود افتاد. نخستین تلاش او حمله به سرزمین ماد بود، وی با ایشتوویگو در ماد جنگید و در سال ۵۵۰ بر او چیره شد اما به آن بسنده نکرد و پس از آن در طول چند سال لیدی و کاپادوکیه (در آسیای صغیر) و عیلام و اردستان و فینیقیه (سوریه، لبنان و فلسطین کنونی) و بابل را گشود و بعد متوجه شمال و شرق ایران شد و هیرکانیه (گرگان و بخشی از خراسان بعدی) را فتح کرد و بعد متوجه ماوراءالنهر و آسیای میانه شد و سغد و خوارزم و بلخ را گشود و تا هند پیش رفت. آخرین نبرد او با وحشیان «ماساژت»، تیره ای از سکاهای شمالی، بود که در ماوراء رودخانه سیردریا (سیحون) بود و او در آن کشته شد (به سال ۵۲۹ پیش از میلاد). جسد او را به پارس انتقال دادند و در پاسارگاد مدفون گردید. گرچه تمام فتوحات او مهم بود اما بی گمان مهمترین آنها فتح بابل بود که در سال ۵۳۸ رخ داد، چرا که بابل از دیرباز بر تمام منطقه چیره بود و از جمله بخش غربی و جنوبی ایران را تحت تاثیر قرار داده بود و غالبا بر عیلامیان و مادها تسلط داشت. فتح بابل و آشور به معنای فتح تمام جهان بود. لذا گزاف نبود که کوروش پس از گشودن بابل با افتخار بر کتیبه ای نوشت: «منم کوروش، پادشاه گردون، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه جهانبخش جهان».

۲) ویژگی های کوروش

با تکیه بر اسناد برجای مانده از آن روزگار (کتیبه های میخی، عهد عتیق، اسناد بابلی و مورخان یونانی)، کوروش یک شخصیت بسیار برجسته و سیاستمدار ممتاز و دارای ویژگی های مهم بود که نه تنها در آن روزگار، بلکه در روزگاران پس از وی نیز در مجموع کمیاب بوده است. مهمترین این ویژگی ها عبارتند از:

اصولا بنیادگذاران سلسله ها در روزگاران گذشته انسان های برجسته و ممتاز و غالبا نابغه بوده اند و کوروش بی گمان یکی از نمونه های اعلای آن است. در فاصله بیست سال بزرگترین قدرت های نظامی و سیاسی منطقه را به زانو در آوردن و نخستین امپراتوری و حکومت مقتدر تاریخ را پی افکندن و یک امپراتوری پهناور را به بهترین شکل اداره کردن، فقط از شخصیت های استثنایی و توانا و باتدبیر و خردمند ساخته است. به گفته حکمان هوار (ایران و تمدن ایرانی، صفحه ۴۲): وی می بایست سرداری بزرگ و دولتمردی شگفت بوده باشد. کوروش می بایست اندیشه و اصول نوینی از حکومت در خاورزمین آورده باشد که تا زمان او ناشناخته بود. سه امپراتوری بزرگ را در فرمان خویش آورد. نیرویی که او نشان داد سه امپراتوری ماد، لیدی و بابل را برای همیشه از صفحه روزگار محو کرد.

معمولا فاتحان تاریخ، به دلایل مختلف، نه تنها علاقه ای به حفظ میراث تمدن های پیشین و آثار فرمانروایان شکست خورده ندارند، بلکه می کوشند آثار پیشینیان و رقیبان بالقوه و بالفعل محو و نابود شود، اما کوروش از معدود کشورگشایان بزرگ تاریخ است که پس از فتح سرزمین ها و چیرگی بر اقوام مغلوب تلاش می کرد تا میراث فرهنگی و مذهبی و تمدنی به جا مانده را حفظ و حراست کند و از آنها در سیاست ملکداری اش سود جوید و آنها را تعالی دهد. رفتار کوروش با ماد، عیلام، بابل، لیدی، هند، هیرکانی و ماوراءالنهر به خوبی موید این مدعا است.

شهره تاریخ است که کوروش، احتمالا، نخستین فاتح مقتدر تاریخ است که اقوام سرزمین های مغلوب را از آزادی های دینی و اجتماعی و سیاسی برخوردار کرد. برای او دینداران و بی دینان، ایرانیان و غیرایرانیان، فرقی نداشت. چنان که در بابل با پروان مردوک (خدای بزرگ بابل) و یهودیان رفتار کرد، با لیدیان و هندیان و سغدیان نیز چنین کرد. این در حالی بود که خود او مزداپرست و یکتاگرا و احتمالا زرتشتی بود.
به شهادت تاریخ، شاید غیرموحدان یکتاپرستان را تحمل کنند اما معمولا یکتاپرستان، بت پرستان و مشرکان را تحمل نمی کنند. البته برخی در انگیزه های مداراگری کوروش و صداقت او تردید کرده اند، اما حتی اگر چنین نیز باشد، از اهمیت سیاست و رفتار وی نمی کاهد. زیرا فرجام و محصول عملی سیاست مداراجویانه و صلح جویانه یک فرمانروا، به هرحال، به سود فرمانروا و کشور و مردمان آن است. هرودوت می گوید که ایرانیان همواره رفتار ملایم کوروش را به یاد داشتند و او را «پدر» می نامیدند. قابل تامل است که به روایتی کوروش نامی است انشانی و به معنای «شبان» است و این نام با روش صلح جویانه و مداراگرانه اش سازگار است. در همین ارتباط و به عنوان نمونه ای از سیاست کوروش، می توان به رفتار وی با شاهان مغلوب اشاره کرد. جوانمردی او با شاهان ماد و لیدی و بابلی و جاهای دیگر مثال زدنی است و از نوادر و حوادث تاریخی است.

گرچه کوروش مجال نیافت تا در آرامش و امنیت به تمدن سازی بپردازد، اما جهت گیری ها و تلاش های وافر او حکایت از آن دارد که او به اهمیت تمدن سازی و توسعه علم و تکنیک و رشد اقتصادی و رفاه مردمان آگاه بود و در حد توان نیز اقداماتی در این زمینه انجام داد که در تواریخ ثبت است. اساسا حفظ میراث تمدنی سرزمین های مغلوب، دلیلی جز آگاهی به اهمیت فرهنگ و تمدن و اهتمام به رشد و بالندگی آنها ندارد. می توان قاطعانه گفت که اگر زمینه های تمدن سازی را کوروش فراهم نکرده بود، داریوش نمی توانست به چنان توفیقاتی، که قطعا از کوروش بیشتر بود، نایل آید در واقع سنگ بنای تحولات بعدی امپراتوری پارس به وسیله کوروش گذاشته شده بود.

۳) کوروش و ذوالقرنین در فرهنگ اسلامی

این که کوروش دارای چه مذهبی بوده است، دقیقا روشن نیست. مری بویس می گوید که او پیرو آیین زرتشت بوده است. اما هرچه بود، کوروش، هم خود از غلظت مذهبی و تعصب آیینی برخوردار نبود و هم هیچ دینی را به مثابه دین رسمی و حکومتی و ایدئولوژی قدرت نپذیرفت و هم پیروان اقدام و طوایف متنوع در قلمرو امپراتوری و حتی ایرانیان پارس را به پیروی از دین خود مجبور نکرد؛ سنتی که پس از او نیز به یادگار ماند و تا پایان اشکانیان بیش و کم ادامه پیدا کرد.
با توجه به مجموعه ویژگی های مثبت و انسانی کوروش، او در تمام اقوام و ملل کم و بیش مورد تکریم و ستایش قرار گرفته است. از جمله در آثار یونانیان (مانند هرودوت، کتسیاس، سقراط، افلاطون، گزنفون، آشیل و ...) تجلیل از کوروش فراوان دیده می شود. فی المثل آشیل (۴۵۶ ۴۲۵ پیش از میلاد) شاعر معاصر کوروش و از اقوام مغلوب وی می گوید: «کوروش مردی سعادتمند بود، به تبعه خود آزادی بخشید، خدایان او را دوست می داشتند، زیرا دارای عقلی سرشار بود». در میان مسلمانان نیز کوروش غالبا مورد تکریم بوده است. به ویژه همواره این مساله مطرح بوده است که ذوالقرنین قرآن (موضوع آیات ۸۳ ۱۰۲ سوره کهف) همان کوروش پارس است. هرچند از آغاز اسلام مفسران عموما اسکندر مقدونی را همان ذوالقرنین قرآن شمرده اند و برخی نیز شخصیت های دیگر از جمله داریوش اول شاه دیگر هخامنشی را ذوالقرنین دانسته اند، اما در عصر ما پژوهشگران متعدد ایرانی و غیرایرانی و شیعه و سنی حداقل با دلایل و شواهد قانع کننده تری نشان داده اند که ذوالقرنین مطرح در قرآن کوروش کبیر است (مانند ابوالکلام آزاد در هند و سیدمحمدحسین طباطبایی صاحب تفسیر المیزان و دکتر فریدون بدره ای در ایران). با توجه به سیمای مثبت و درخشان ذوالقرنین در قرآن و خصوصیات انسانی و اخلاقی و توان عقلی و سیاست پیشرفته ملکداری وی در داستان قرآن و قوم یاجوج و ماجوج و سد آن، انطباق آن گزارش با کوروش و مقبولیت این نظریه تفسیری، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. چرا که دست کم تجلیل قرآن به مثابه وحی الهی از شخصیتی چون کوروش برای هر مسلمانی کفایت می کند که او را قدرتمندی صالح و شخصیتی درستکار و فرمانروایی یکتاپرست و خردمند بشناسد. مخصوصا نمی توان تردید کرد که او یکتاپرست بود (بنگرید به تفسیر المیزان، جلد ۱۳، صفحات ۳۸۶ ۴۳۸)
این در حالی است که محمد(ص) سامی و عرب بود و اسلام دینی است سامی و سامیان و آریاییان این سوی فرات غالبا در تعارض با هم بودند و پس از قرنها کشمکش در بین النهرین و دست به دست گشتن دولت ها و تمدن ها در آن نواحی، کوروش با فتح بابل و تسخیر سراسر بین النهرین برای همیشه طوایف سامی (آرامیان، اکدیان، آشوریان و ...) را تحت قیمومیت ایرانیان درآورد و تا فتح ایران به وسیله اعراب مسلمان در سده هفتم میلادی (حدود هزار و دویست سال) عربان تمام مناطق عرب نشین (از بین النهرین گرفته تا فینیقیه و آسیای صغیر و شبه جزیره عربستان) یا در قلمرو امپراتوری ایرانی می زیستند و یا خراج گذار و هوادار ایرانیان بودند. و حتی شگفت این که به استناد آیات نخست سوره روم، که معطوف است به جنگهای ایران و بیزانس در اواخر سلطنت خسروپرویز، مسلمانان حامی روم بودند و آرزوی شکست ایرانیان را داشتند. در چنین فضایی، تجلیل قرآن از کوروش و یا زرتشت و آیین او تحت عنوان مجوس (حج /۱۷)، خلاف انتظار است و می تواند دلیلی بر اعجاز قرآن باشد.
منبع:آفتاب http://www.aftabir.com