استغفار و شرایط آن در کلام رهبری
این مجموعه ای است فراهم آمده از گفتارهای ولیّ فقیه و رهبر معظم انقلاب اسلامی در باب دعا، استغفار و توبه، و آنچه آمد، در بیانات آن حکیم عارف جمع است. رهبر معظم انقلاب اسلامی، تعبیرات از مفهوم و آثار و شرایط توبه و استغفار را در عین روانی، با شیوایی و استدلال مطرح می فرمایند؛که به بررسی آنها می پردازیم.
چهار شرط پذیرش استغفار
یک مطلب این است که اگر بخواهیم استغفار و این نعمت الهی را به دست بیاوریم، دو خصلت را باید از خودمان دور کنیم:1ــ پرهیز از غفلت
غفلت، یعنی انسان بکلی متوجه و متنبّه نباشد که گناهی از او سر می زند؛ مثل بعضی از مردم. حالا عرض نمی کنم بسیاری ــ کار به کم و زیادش ندارم ــ ممکن است در بعضی از جوامع، کمتر باشند. به هر حال، این نوع آدمها در دنیا و در میان افراد انسانها هستند که غافلند و گناه می کنند؛ بدون این که متوجه باشند خلافی از آنها سر می زند. دروغ می گوید، توطئه می کند، غیبت می کند، ضرر می رساند، شرّ می رساند، ویرانی درست می کند، قتل مرتکب می شود، برای انسانهای گوناگون و بی گناه پاپوش درست می کند، در افقهای دورتر و در سطح وسیعتر، برای ملتها خوابهای وحشتناک می بیند، مردم را گمراه می کند، اصلاً متنبّه هم نیست که این کارهای خلاف را انجام می دهد. اگر کسی به او بگوید که گناه می کنی، ممکن است از روی بی خیالی، قهقهه یی هم بزند و تمسخر کند: گناه؟ چه گناهی!بعضی از این افراد غافل، اصلاً به ثواب و عقاب عقیده یی ندارند. بعضی به ثواب و عقاب هم عقیده دارند؛ اما غرق در غفلتند و اصلاً ملتفت نیستند که چه کار می کنند. اگر این را در زندگی روزمره ی خودمان قدری ریز کنیم، خواهیم دید که بعضی از حالات زندگی ما، شبیه حالات غافلان است. غفلت، چیز خیلی عجیب و خطر بزرگی است. شاید واقعاً برای انسان، هیچ خطری بالاتر و هیچ دشمنی بزرگتر از غفلت نباشد. بعضیها، این طورند.
انسان غافل، هرگز به فکر استغفار نمی افتد؛ اصلاً به یادش نمی آید که گناه می کند؛ غرق در گناه است؛ مست و خواب است؛ واقعاً مثل آدمی است که در خواب حرکتی انجام می دهد. لذا اهل سلوک اخلاقی، در بیان منازل سالکان در مسلک اخلاق و تهذیب نفس، این منزل را که انسان می خواهد از غفلت خارج بشود، می گویند منزل «یقظه»؛ بیداری.
در اصطلاحات قرآنی، آن چیزی که نقطه ی مقابل این غفلت است، تقواست. تقوا، یعنی بهوش بودن و دایم مراقب خود بودن. اگر آدم غافل، دهها گناه از او سر می زند و اصلاً حس نمی کند که گناه کرده است؛ آدم متقی، درست نقطه ی مقابل اوست. اندک گناهی هم که می کند، فوراً متذکر می شود که گناه کرده است و به فکر جبران می افتد. «انّ الّذین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّیطان تذکّروا».(28) به مجرد این که شیطان از کنارش عبور می کند و باد شیطان به او می خورد، فوراً حس می کند که شیطان زده شده و دچار اشتباه و غفلت گردیده است؛ «تذکّروا»: به یاد می افتد. «فاذا هم مبصرون»: چنین آدمی، چشمش باز است.
عزیزان من، برادران و خواهران! هرکسی هستید، ملتفت باشید. این خطاب، فقط به یک عده مردم خاص نیست که بگوییم مثلاً افراد کم اطلاع، کم سواد و یا جوان و کم سن، به آن توجه کنند. نخیر، همه باید ملتفت باشند. علما، دانشمندان، برجستگان، شخصیتها، بزرگان، کوچکان، پولداران، فقیران، همه باید ملتفت باشند که حداقل گاهی غفلت گریبان آنها را می گیرد؛ غافل می شوند. اصلاً گناه از آنها سر می زند و ملتفت نمی شوند که گناه انجام می دهند. چیز خیلی بزرگی است.
این گناهی که من و شما انجام می دهیم، ملتفت نمی شویم. چون ندانستیم که گناه کردیم، از آن گناه توبه و استغفار هم نمی کنیم. بعد روز قیامت که می شود، چشم ما که باز شد، آن وقت می بینیم، عجب چیزهایی در نامه ی اعمال ماست. انسان تعجب می کند، کی من این کارها را انجام دادم؛ اصلاً یادش نیست. این، گناه غفلت و اشکال آن است. پس، یک مانع استغفار، عبارت از غفلت است.
2ــ پرهیز از غرور
مانع دوم، غرور است. اندک کار کوچکی که انسان انجام می دهد، مغرور می شود. در تعبیرات دعا و روایت داریم که «الاغترار بالله». در این دعای چهل و ششم صحیفه ی سجادیه که همین روزهای جمعه خوانده می شود، عبارتی وجود دارد که خیلی تکان دهنده است. می فرماید: «و الشّقاء الاشقاء لمن اغترّبک»: بالاترین شقاوتها، متعلق به آن کسی است که به تو مغرور شود. «ما اکثر تصرّفه فی عذابک و ما اطول تردّده فی عقابک و ما ابعد غایته من الفرج و ما أقنطه من سهولة المخرج». کسی که مغرور می شود ــ به تعبیر این روایت ــ دچار حالت «اغترار بالله» می گردد. غرور، این طوری است. مغرور، خیلی دور از آبادی است، خیلی دستش کوتاه از رهایی و سلامتی است. چرا؟ به خاطر این که اندک کار کوچکی که انجام داد، دو رکعت نمازی که خواند، مثلاً خدمتی برای مردم انجام داد، پولی در فلان صندوق انداخت، یا کاری در راه خدا انجام داد، فوراً مغرور می شود که ما دیگر پیش خدای متعال، کار خودمان را درست کردیم و حساب خودمان را ساخته و پرداخته کردیم و ما احتیاج به چیزی نداریم! این را به زبان نمی آورد، اما در دل او این طوری است.3ــ گناهان را کوچک نگیرید
مراقب باشید، این که خدای متعال باب توبه را باز کرده و فرموده است که من گناهان را می آمرزم، معنایش این نیست که گناهان، چیزهای کم و کوچکی هستند. نه، گاهی گناهان، همه ی وجود حقیقی انسانی را ضایع می کنند، از بین می برند و یک انسان در مرتبه ی عالی حیات انسانی را، به یک حیوان درنده ی کثیف پلید بی ارزش تبدیل می کنند. گناه، این طوری است. خیال نکنید که گناه، چیز کمی است. همین دروغگویی، همین غیبت کردن، همین بی اعتنایی به شرافت انسانها، همین ظلم کردن ــ ولو با یک کلمه ــ گناهان کم و کوچکی نیست.لازم نیست که اگر انسان می خواهد احساس گناه بکند، حتماً بایستی سالهای متمادی غرق در گناه شده باشد. نخیر، یک گناه هم، یک گناه است؛ نباید گناه را کوچک دانست. در روایات، باب «استحقار الذنوب» داریم که حقیر شمردن گناهان را مذمت کرده اند. علت این که خدای متعال می فرماید، می آمرزیم، این است که بازگشت به خدا، خیلی مهم است؛ نه این که گناه، کم و کوچک است. گناه، چیز بسیار خطرناکی است؛ منتها بازگشت و توجه به خدا و ذکر او، این قدر اهمیت دارد که اگر کسی این را صادقانه و درست و حقیقی انجام بدهد، آن وقت آن بیماری صعب العلاج، از بین می رود. بنابراین، اغترار و مغرور شدن به کار نیک ــ کار نیکی که ما خیال می کنیم کار نیک است؛ ولی ممکن است آن قدرها هم نیک نباشد، یا خیلی اهمیت نداشته باشد ــ موجب میشود که شما سراغ استغفار نروید.
امام سجاد (علیه السلام) در دعای دیگری به خدا عرض می کند: «فامّا انت یا الهی فاهل ان لا یغترّ بک الصدیقون». ببینید واقعاً چه بیان و چه معرفتی در این دعا وجود دارد. راه، این است. ایشان می فرماید، صدیقین هم که مقام بالایی از مقام بندگی انسانها را دارند، باید مغرور نشوند به این که ما راه خدا را درست رفتیم و دیگر احتیاج به کار و تلاش نداریم. نخیر، «ان لا یغترّ بک الصدیقون». این هم مانع استغفار است. اگر غفلت نبود، «اغترار بالله» هم نبود، خودفریبی و خودشگفتی هم نبود، آن وقت انسان استغفار می کند.
4ــ جدّی بودن
نکته ی بعدی این است که استغفاری کارگشاست که استغفار حقیقی و جدّی و حقیقتاً طلب باشد. فرض بفرمایید، شما گرفتاری بزرگی دارید و می خواهید رفع این گرفتاری را از خدای متعال بخواهید. مثلاً خدای نکرده، عزیزی از عزیزان شما دچار مشکلی است؛ راههای عادی را هم رفته اید، ولی نتوانستید آن مشکل را حل کنید؛ حالا به پروردگار عالم متوسل شده اید و دعا و تضرّع می کنید. ببینید، انسان در آن حال که فرضاً فرزند یا عزیزی از عزیزانش دچار بیماری است و در خانه ی خدا رفته و حال دعا پیدا کرده است، چگونه از خدا طلب می کند؟ آمرزش گناهان را این طوری از خدا طلب کنید. حقیقتاً آمرزش را طلب کنید و تصمیم داشته باشید که این گناه را دیگر انجام ندهید.البته انسان ممکن است تصمیم هم داشته باشد که گناه را انجام ندهد، باز دچار لغزش بشود و انجام بدهد؛ باز دوباره توبه می کند. اگر انسان صد بار هم دچار توبه شکنی شد، باز دفعه ی صد و یکم، باب توبه باز است. منتها شما که توبه و استغفار می کنید، از اوّل نباید تصمیم داشته باشید که حالا ما استغفار می کنیم، باز می رویم دوباره همان کار غلط و خلاف را انجام می دهیم! این که نشد.
روایتی دیدم که از قول یکی از ائمه (علیهم السلام) این طور فرموده است: «من استغفره بلسانه و لم یندم بقلبه فقد استهزئ بنفسه»: کسی که به زبان استغفار می کند؛ اما در دل، از گناه پشیمان نیست و خیلی هم خوشحال است که این گناه را انجام داده، اما به زبان می گوید: «استغفرالله»، این آدم خودش را مسخره می کند. این، چه طور استغفاری است؟! این، استغفار نیست. استغفار، یعنی انسان برگردد، واقعاً به طور جدّ از خدای متعال بخواهد که او را به خاطر این کار خلاف ببخشد. چه طور انسان تصمیم دارد که باز همان کار خلاف را انجام بدهد؟ آیا رویش می شود که از خدای متعال، طلب بخشش کند؟
سبحه در کف، توبه بر لب، دل پُر از شوق گناه
معصیت را خنده می آید بر استغفار ما
این، چه طور استغفارکردنی است؟! این استغفار، کافی نیست. استغفار باید جدّی و حقیقی باشد. استغفار، مخصوص یک عده آدمهای معین هم نیست که بگوییم کسانی که خیلی گناه کردند، استغفار کنند. نه، همه ی انسانها ــ حتی در حدّ پیامبر ــ باید استغفار کنند. «لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخّر».(29) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم باید استغفار کند.
استغفار از گناهان اخلاقی
استغفار، یا از گناهی است که ما انجام دادیم، یا از گناهان اخلاقی است. اگر فرض کنیم که یک انسان، هیچ گناهی هم انجام نداد؛ نه دروغ، نه غیبت، نه ظلم، نه خلاف، نه شهوترانی، نه اهانت به کسی، نه تعدّی به مال مردم ــ البته این طور آدمها، خیلی کمند ــ اما بسیاری از همین طور آدمهایی که این گونه گناهان جوارحی را هم ندارند، مبتلا به گناه جوانحی ــ گناه اخلاقی ــ هستند. اگر همین آدمی که هیچ گناهی نمی کند، چنانچه وقتی که میان مردم راه می رود، نگاه کند و بگوید، بله، این بیچاره مردم، همه مشغول گناهند، ولی ما که الحمدلله خودمان را نگهداشتیم و گناه نمی کنیم؛ خود را بالاتر از آنها به حساب بیاورد، این خودش یک گناه و یک تنزّل و یک سقوط می شود و استغفار لازم دارد. تحقیر انسانها، خود را بالاتر از دیگران دانستن، کار خود را ارزشی بیش از ارزش کار مردم دادن، یا بعضی از صفات اخلاقی زشت دیگری که در انسانها هست ــ مثل حسد و طمع و خودبزرگ بینی ــ اینها استغفار لازم دارد.اگر فرض کنیم، انسانی است که این گناهان را هم ندارد؛ ولی مثلاً در باب علم توحید، پیش نرفت. در این صورت، یک قصور است و باید استغفار کند. باب علم توحید و معرفت به پروردگار، باب محدود و راه بن بستی که نیست؛ راه بی نهایت است که همه ی انبیا و اولیا، در این راه مشغول پیشرفت و تکامل نفس و فراهم کردن معرفت بیشتر نسبت به ذات مقدس پروردگار و صفات کمالیه ی حضرت حقّند. هر مقداری که این گونه افراد، در این راه پیش نرفتند، یک قصور و یک عقب ماندگی و یک ناتوانی معنوی است که استغفار لازم دارد.
استغفار برای همه لازم است
استغفار، برای همه است. لذا ملاحظه می کنید که ائمه (علیهم السلام) در این دعاها، چه سوز و گدازی دارند. بعضی خیال می کنند که امام سجاد (علیه السلام) این سوز و گداز را کرده است، برای این که به دیگران یاد بدهد. بله، یاد دادن به دیگران که هست ــ هم در شکل و هم در مضمون کار ــ اما اصل قضیه این نیست. اصل قضیه، آن حالت طلب خود این بنده ی صالح و انسان والا و بزرگوار است. این سوز و گداز، متعلق به خود اوست. این اظهار تضرّع پیش پروردگار، متعلق به خود اوست. این ترس از عذاب خدا و میل به تقرّب الی الله و رضوان الهی، متعلق به خود اوست. این استغفار و طلب از خدا، واقعاً متعلق به خود اوست.ممکن است مثلاً توجه به مباحات در زندگی ــ لذتهای مباح، کارهای مباح ــ در نظر انسانی که در آن حدّ از علوّ درجه است، یک نوع سقوط و انحطاط محسوب شود. دلش می خواست که در چارچوب ضرورتهای مادّی و جسمانی قرار نمی داشت و همین نیم نگاه را هم به مباحات و به مسایل عادی زندگی نمی کرد و در راه معرفت و در آن وادی بی نهایت به سوی رضوان الهی و بهشت معرفت الهی، بیشتر پیش می رفت. وقتی چنین چیزی نشده است، پس استغفار می کند. بنابراین، استغفار برای همه است.
عزیزان من! ماه رمضان را برای استغفار مغتنم بشمارید و از خدای متعال، طلب مغفرت کنید. ملت ما با این روحیه ی فداکاری، با این استقامتی که نشان داده، با این کار بزرگی که کرده است، با جوانان نورانی و خوبی که دارد (این جوانان با این تعداد، غیر از جامعه ی ما، قطعاً در هیچ جای عالم وجود ندارد) با این زنان و مردان و مادران و فداکاریهای گوناگونی که از این مردم سر زده است، استعداد پیشرفت زیادی در زمینه های مادّی و معنوی، دنیایی و اخروی دارد. این ملت، با استغفار، رحمت الهی را به سوی خود جلب کند.
همه استغفار کنید. آن کسانی که اهل عبادتند، آن کسانی که در امر عبادت متوسطند، آن کسانی که حتّی کاهل در کار عبادتند و فقط به اقلّ واجبات اکتفا می کنند، آن کسانی که حتّی گاهی خدای نخواسته بعضی از عبادت واجب هم از آنها ترک می شود، همه و همه توجه داشته باشند که این رابطه ی بین آنها و خدا، کار را پیش می برد. از خدای متعال، آمرزش و مغفرت بخواهید و طلب عفو کنید. از خدا بخواهید که این مانع گناه را بردارد؛ این ابر را از مقابل خورشید فیض و لطف و تفضلّات خودش برطرف کند، تا لطفش بر این دلها و جانها بتابد. آن وقت ببینید که تعالی و اعتزازی به وجود خواهد آمد.(30)
پی نوشت ها :
1.خطبه های نماز جمعه ی تهران، 28/ 11 /1373.
2.سوره ی حج، آیه ی 10.
3.خطبه های نماز جمعه ی تهران، 29/ 7/ 1384.
4.سوره ی قمر، آیه ی 10.
5.سوره ی دخان، آیه ی 22.
6.سوره ی مؤمن، آیه ی 60.
7.سوره ی نساء، آیه ی 32.
8.سوره ی بقره، آیه ی 186.
9.سوره ی فصّلت، آیه ی 46.
10.سوره ی کهف، آیه ی 30.
11.سوره ی اسراء، آیه ی 18.
12.سوره ی اسراء، آیه ی 19 و 20.
13 و 14.سوره ی نور، آیه ی 55.
15.سوره ی عنکبوت، آیه ی 69.
16.خطبه های نماز جمعه ی تهران، 4/ 10 / 1377.
17.سوره ی مؤمن، آیه ی 60.
18.سوره ی نساء، آیه ی 32.
19.گفت و شنود صمیمانه ی رهبر معظّم انقلاب اسلامی با گروهی از جوانان و نوجوانان (گروه کودک و نوجوان صدا و سیما، برنامه ی نیمرخ)، 14/ 11/ 1376.
20.خطبه های نماز جمعه ی تهران، 28/ 11/ 1373.
21.مفاتیح الجنان؛ دعای ابوحمزه ثمالی.
22.سوره ی نساء، آیه ی 32.
23.خطبه های نماز جمعه ی سوم رمضان 1415، 14/ 11/ 1373.
24.مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
25.مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ی ثمالی.
26.دیدار اقشار مختلف مردم (روز یازدهم ماه مبارک رمضان)، 18/ 1/ 1369.
27.دیدار قشرهای گوناگون مردم، از شهرهای متفاوت، 28/ 2/ 1373.
28.سوره ی اعراف، آیه ی 201.
29.سوره ی فتح، آیه ی 2.
30.خطبه های نماز جمعه ی تهران، 28/ 10/ 1375.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}