نویسنده: پی یر روسو
مترجم: حسن صفاری



 

توماس آلوا ادیسون Thomas Alva Edison که در روز 11 فوریه 1847 متولد شد. در این هنگام بیش از سی و سه سال نداشت و در سراسر جهان مشهور بود. گویی جریان زندگی این شخص به نحوی پیش آمده بود که در عین حال در دوستداران رومانهای پر حادثه و در فلاسفه ی علم اخلاق ایجاد رضایت خاطر کند. دسته ای اول مراحل و فصول مختلف زندگی او را با آب و تاب تمام نقل می کردند: کودکی که در داخل ترنی روزنامه ای چاپ می کند، جوانی که جهان بورس و معاملات را که در نتیجه ی از کار افتادن دستگاه ثبت کننده ی نرخ سهام دچار نگرانی و ناراحتی شده بود، با تعمیر فوری این دستگاه از گرفتاری نجات می دهد، «ساحر منلوپارک Menlopark» که تلگراف کوآدروپلکس Quadruplex را برای ارسال چندین پیغام در آن واحد، و فونوگراف را اختراع می کند و تلفن و دینامو را اصلاحات خود قابل استفاده می سازد. برای دسته ی دوم شرح زندگی او بهترین مثال از فداکاری در راه علم و کوشش بی منتها بود و ثروت بی پایان و افتخارات عظیم او را ماحصل منصفانه ی رفتارش می دانستند.
ادیسون که مخترعی صاحب نبوغ بود فکری داشت، که درست برخلاف فکر دانشمندان، فقط او را به سوی ایجاد چیزهای مفید سوق می داد. تمام جستجوی وی برای ایجاد بدایع و اختراعات نه ماحصل کنجکاوی بیغرض بود و نه در نتیجه ی آتش الهام و اشراق علمی. نه! ادیسون از این نوع احساسات خالی بود و اگر به جستجویی می پرداخت برای آن بود که سؤالی از این نوع را پیش خود مطرح می کرد: «آیا اختراع فلان دستگاه یا فلان دستگاه دیگر مورد استقبال مردم واقع نخواهد شد؟ آیا بهره برداری صنعتی و تجارتی از آنها چنان خواهد بود که مخارج آزمایشگاه را تأمین کند و در عین حال سود قابل ملاحظه ای نیز به دست آید؟».
به همین ترتیب بود که ادیسون این موضوع را پیش خود مطرح ساخت که آیا نمی تواند راهی برای ایجاد روشنایی به کمک جریان الکتریسته به دست آورد که ساده تر از کمانهای الکتریکی باشند. این کمانها در مصرف الکتریسته بیداد می کردند، تنظیم آنها بسیار مشکل بود و خیلی برای روشن کردن میدانهای مسابقه مناسب تر بودند تا برای اطاق غذا خوری خانه ها. طبیعی است که وی بلافاصله به این فکر افتاد که جریان الکتریسته را از داخل سیم نازکی عبور دهد. در نتیجه ی این کار سیم گرم می شد و به حال التهاب در می آمد و می توانست بدرخشد. اما این نکته نیز حقیقت داشت که ممکن بود سیم بسوزد و کار درخشش خاتمه یابد... برای اینکه از این موضوع جلوگیری کنیم کاری سهل تر از آن نیست که آن را در جای سر بسته ای، خالی از هوا، قرار دهیم.
فکر ایجاد نور در نتیجه ی درخشش جسم ملتهب چیز تازه ای نبود، اول بار در سال 1855 ساعت سازی آلمانی به نام گوبل Goebel که به امریکا مهاجرت کرده بود به این فکر افتاد. این شخص در داخل حبابی که از هوا خالی شده بود الیاف چوب خیزران هندی را که به صورت زغال در آمده بودند به جای سیم به کار برد و سپس آن را در معرض جریان الکتریسیته قرار داد و با این تدبیر توانست دکان خود را با «چراغ برق» روشن کند. سه سال بعد از این تاریخ در فرانسه مهندس شانژی Changy نیز به همین فکر افتاد ولی متأسفانه به جای الیاف خیزران، سیم باریک طلای سفید به کار برد و سیم ذوب شد.
قبل از ادیسون، در سال 1860 قدم قاطع به وسیله ی مخترعی انگلیسی به نام جوزف اسوان Joseph Swan (1828-1914) برداشته شده بود. این شخص الیاف کاغذ را به صورت زغال در آورد، اما او نیز همچون اسلاف خویش با این مانع مواجه شد که نتوانست خلاءِ کاملی ایجاد کند. در نتیجه عدم توفیق مزبور اسوان سخت ناامید شد و کار خود را رها کرد و تصمیم گرفت که اوقات خویش را صرف اصلاح فن عکاسی کند. (1)
اما در سال 1865 که مخترع آلمانی هرمان اشپرنگل Hermann Sprengel شیپور جیوه ای را اختراع کرد، اسوان کار خود را از سر گرفت. شیپور جیوه ای اسبابی است که به کمک آن می توان در تخلیه هوا پیشرفت بیشتری انجام داد، و نتیجه این شد که روز 18 دسامبر 1878 اولین لامپ ملتهب اسوان به اهل فن و مهندسان انگلیسی نشان داده شد.
اما (زیرا طبعاً باز هم امایی در کار بوده است)، باز هم این لامپ هنوز به قدر کافی کامل نبود که از لحاظ تجارتی قابلیت فروش داشته بود: الیاف داخلی حباب چنان زود می سوختند و آنقدر می بایست لامپ را به سرعت عوض کرد، که بدون تردید مشتریان به زودی از آن رو گردان می شدند. به علاوه نفت و حتی گاز خیلی ارزانتر از آن تمام می شد.
بنابراین اگر ادیسون بعد از اسوان بار دیگر این موضوع را تعقیب کرد، از آن نظر بود که هدفی دقیقی را منظور داشت: الیافی پیدا کنیم که مدت دوام آن به قدر کافی زیاد باشد تا مردم روشنایی به وسیله ی چراغهای ملتهب را با صرفه تشخیص دهند و در نتیجه کار از نظر تجارت سود انگیز باشد. به این منظور تمام منابع آزمایشگاه خود را، که به راستی قابل ملاحظه بود، و تمام قدرت مالی خویش را که اهمیت آن کمتر از وسایل علمی وی نبود در راه انجام این موضوع به کار برد و از پایان سال 1878 با تصمیم قاطع به کار پرداخت و به سوی هدف پیش رفت.
ادیسون در راه این مقصود سرسختی بیمانندی از خود نشان داد. به این منظور الیاف تمام موادی را که قابل تصور بود مورد آزمایش قرار داد، از الیاف نخ های پنبه ای که زنش به کار می برد، تا الیاف نوعی خیزران ژاپنی که برای تهیه ی آن مأمور مخصوصی فرستاده بود و با قیمت گزاف ارسال می گشت. بعد از یک سال جستجو و کوشش منظور خود را یافت... اما چه یافت؟ بر وی معلوم شد که به طور قطع الیاف کرین اسوان بیش از هر چیز دیگر عملی است و منظور را بر آورده می سازد. مخترع مزبور بلافاصله شروع به بهره برداری صنعتی از اختراع خویش و تبلیغ شدید در راه شناساندن آن کرد.
به این منظور روز 31 دسامبر 1879 کوچه های شهر کوچک خود را با چراغ برق روشن کرد، موقتاً رضا به آن داد که لامپ های خویش را به ضرر بفروشد، در نمایشگاه بین المللی پاریس در سال 1881 نمایش بزرگی از چراغهای جدید تشکیل داد و... خوب می دانیم که چه نتیجه ای از این نمایش حاصل شد:
راحتی فوق العاده این نوع روشنایی بلافاصله موجب پیشرفت آن شد به طوری که به زودی نفت را به کلی از میدان خارج ساخت و با گاز به شدت به مبارزه پرداخت و حال آنکه در نتیجه ی اختراع چراغهای جدید گاز به وسیله ی اوئر (2) Auer این روش روشنایی وضع مستحکمی داشت و سخت مقاومت می کرد، اما الکتریسته بالاخره فاتح گردید و به تدریج تمام جهان را تسخیر کرد.
خوب است بلافاصله متذکر شویم که تاریخچه ی لامپ های ملتهب به همین جا ختم نمی شود. در سال 1884 اسوان بهترین روش را برای ساختمان صنعتی الیاف به دست داد؛ در سال 1902 اوئر لامپ هایی را که الیاف آنها از اوسمیوم Osmium بود اختراع کرد. در سال 1905 زیمنس لامپ هایی را ساخت که الیاف آن را از فلز تانتال Tantale درست می کردند. مهمترین ترقی در این راه، که لامپ های جدیدی را به وجود آورد که امروزه مورد استفاده ی ماست در سال 1913 به وسیله ی فیزیک دان بزرگ امریکایی ایروینگ لانگمیر Irving Langmuir (متولد 1881)، از اخلاف مهاجران لتونی، انجام گرفت. لانگمیر در نتیجه ی جستجوهایی که در آزمایشگاههای مؤسسات جنرال الکتریک General Electric انجام می داد و به عنوان فرع ساده ای از مطالعات نظری خود به این نتیجه رسید که خیلی بهتر است که خلاءِ مطلق داخل لامپ ها را از بین ببریم و گاز بی حرکتی را با فشار خفیف جانشین آن سازیم و بالاخره به عنوان الیاف داخلی فلز تونگستن Tungstene را به کار بریم.
اما درباره ی ادیسون باید متذکر شویم که اختراع لامپ چراغ برق در طول کوشش مداوم و پر برکت او فقط به منزله ی فصلی محسوب می شد. روز چهارم سپتامبر سال 1882 وی کمپانی روشنایی خود را در نیویورک افتتاح کرد و حال آنکه فقط 59 مشترک داشت که روی هم 1200 لامپ به کار می بردند؛ آنگاه بلافاصله متوجه امور دیگر شد. سیم های خاص برای توزیع الکتریسته تهیه کرد، به تنظیم آنچه که در فیزیک به «اثر ادیسون» معروف است پرداخت، لوکوموتیو الکتریک ساخت، دستگاهی برای تفکیک مواد معدنی از یکدیگر و دستگاه دیگری برای خرد کردن این مواد درست کرد، در تهیه ی سیمان ابداعاتی نمود، کینه توسکوپ Kinetoscope را که از اجداد سینماست اختراع کرد و غیره...
اما منظور ما در این کتاب آن نیست که از شرح حال این مخترع که به وضع غیر عادی و حیرت انگیزی نتایج بارور در زمینه ی اختراعات به دست داد صحبت کنیم... همین قدر می گوییم که وی 1500 اختراع را به ثبت رسانید و تحصیل امتیاز کرد که از آن جمله 196 عدد مربوط به لامپ چراغ برق بود. تا روز 18 اکتبر 1931 که ادیسون وفات یافت صدها اختراع از پس صدها اختراع دیگر از آزمایشگاه او در منلو پارک Menlo Park خارج شده و صنایع کاملی را از الف تا یاء به وجود آورده و برای صدها هزار نفر کار تهیه کرده و سهم بیشتری از آسایش برای صدها میلیون دیگر از نفوس بشری فراهم آورده بود، مردی که شاید بسیاری از آنان هرگز نام او را هم نشنیده بودند.

کسانی که الکتریسته را به ما دادند: تسلا، گولار و شرکاء

اگر ادیسون توانست مابین سالهای 1879 و 1882 لامپ چراغ برق را اصلاح کند و آن را در همه جا رواج دهد، این موضوع دلیل بر آن نبود که پیشرفت علم در خط سیر آن متوقف گردد. در اروپا فیزیک دانها خود را در راه ترقی الکتریسته انداخته بودند و دیگر آن را رها نمی کردند.
ملاحظات فونتن در سال 1873 اثر صاعقه آسایی کرده بود: چنانکه می دانیم این شخص که شریک گرام بود کشف کرد که با الکتریسته ی حاصل از یک ماشین گرام می توان ماشین گرام دیگری را به حرکت در آورد و برای این کار فقط کافیست که این دو ماشین را به وسیله ی دو سیم به یکدیگر متصل سازیم.
آنگاه متخصصین الکتریسیته این سؤال را مطرح کردند: اگر سیم ها را طویل تر کنیم چه خواهد شد؟ اگر دو ماشین به جای آنکه فقط چند متر از هم فاصله داشته باشند، به فاصله ی 50 متر، 100 متر، یا 1000 متر از یکدیگر قرار گیرند چه اتفاقی خواهد افتاد؟
این سؤال که اول بار در کنگره ی بین المللی سال 1881 به وسیله ی مهندس فرانسوی مارسل دپرز Marcel Deprez (1853-1918) مطرح گردید، جوابی جز لبخند های مؤدبانه دریافت نکرد: از آنجا که مقاومت سیم های هادی جریان به نسبت مستقیم فاصله افزایش می یافت، بدیهی بود که بر اثر این کار قسمت اعظم انرژی الکتریک طی راه تبدیل به حرارت می شد و نابود می گردید! اگر می خواستند که چندین ده اسب قدرت در یک سر سیم بدست آورند می بایست از سر دیگر سیم چند صد اسب قدرت ارسال دارند!
اما دپرز به هیچ وجه پیشنهاد نمی کرد که انرژی را با فشار آن در محلی که مورد استفاده قرار می گیرد (مثلاً 110 ولت) ارسال دارند، بلکه نظر او این بود که ولتاژ الکتریسیته در مبداء باید خیلی بیشتر از مقصد و مثلاً 1000 ولت یا 5000 ولت و حتی خیلی بیشتر از آن باشد. روز دوم اکتبر 1882 وی در ناحیه ی باوی یر دست به انجام تجربه ی قاطعی زد: به این منظور فقط به وسیله ی سیم تلگراف ساده ای که شهر مونیخ را به شهر کوچک میزباخ Miesbach واقع در 57 کیلومتری آن وصل می کرد، توانست قدرتی معادل یک چهارم اسب بخار را منتقل سازد و در مقصد آن را با 30 درصد بازده دریافت دارد.
این تجربه موجب هیجان شدیدی در محافل علم و صنعت گردید: پس انتقال انرژی به مسافات دور دست امکان پذیر است. از این پس دیگر این نکته همچون خواب و خیال محسوب نمی شود که ماشین بخاری را در محلی به کار وا داریم و انرژی حاصل از آن را در جای دیگر که مثلاً 50 کیلومتر یا 100 کیلومتر و حتی بیشتر، از آن دور است مورد استفاده قرار دهیم... در سال 1885 دپرز تجربه ی خود را تکرار کرد، و این بار تجربه ی مزبور به طور رسمی و در خود فرانسه انجام یافت: وی توانست قدرتی معادل 115 اسب بخار را تحت فشار 6000 ولت مابین پاریس و کری Creil منتقل کند و این انرژی را با 45 درصد بازده در مقصد به دست آورد.
از این هنگام بود که صنایع بزرگ الکتریکی، البته با احتیاط، شروع به پیدایش و پیشرفت کردند. گفتیم با احتیاط، و علت آن بود که تولید کنندگان جریان الکتریسته از اینکه مجبورند با چنین فشارهای شدیدی سروکار داشته باشند قدری وحشت زده بودند. هم وحشت زده و هم آزرده خاطر از اینکه دیناموها مجبورند با سرعت های بسیار بزرگ دوران کنند و در نتیجه قسمت بزرگی از الکتریسیته ی آنها به صورت جرقه نابود می گردد، به طور محسوس مشهور بود که اگر فشار جریان از 2500 ولت تجاوز کند دیگر تولید جریان و انتقال آن کاری نیست که با صرفه جویی همراه باشد این نکته حقیقت دارد که در واقع وسیله ای وجود داشت که به کمک آن می توانستند از این تلفات جلوگیری کنند و حتی در صورت لزوم فشارهای شدیدتر نیز به دست آورند، اما غالب اهل فن این وسیله را وسیله ای مناسب و بی غل و غش نمی دانستند و کسانی را که پیامبر این راه می شدند و در رواج آن می کوشیدند به چشم خوب نمی نگریستند این وسیله کدام بود؟ جواب این سؤال چنین است: از آنجا که جرقه های الکتریک از قسمتهایی خارج می شود که در اصطکاک با یکدیگر هستند، راه کار این است که این قسمتها را حذف کنیم، به مفهوم دیگر به جای اینکه جریان اتصالی ایجاد کنیم به جریان متناوب قانع گردیم. این مسئله که آیا ممکن است برای ماشین های صنعتی به جای جریان اتصالی جریان متناوب تهیه نمایند یا نه، همان موضوعی بود که در بسیاری از اهل فن ایجاد ناراحتی شدید می کرد و موجب مباحثات بیشمار گردید؛ با این حال بالاخره در سال 1888 هواخواهان آن توفیق یافتند.
قهرمان جریان متناوب، مردی که انرژی الکتریک را به صورتی که امروزه در جهان مقبولیت عام یافته است به جهانیان تقدیم کرد، مهندسی از اهل کروآسی Croatie به نام نیکلاتسلا Nico las Tesla (1856-1943) بود. در سال 1883 توانست فکری را که از ده سال قبل از آن در مغز خویش پخته می کرد به مقام اجرا در آورد:
میدان مغناطیسی را چنان به دوران اندازد که بتواند ضمن این حرکت سلاح متحرکی را نیز با خویشتن بکشاند. قبل از این تاریخ فیزیک دان ایتالیایی گالیلئو فراری Galileo Ferraris (1847-1897) نیز امکان ایجاد چنین میدانهای دواری را پیش بینی کرده بود. اما تسلا در این راه خیلی بیش از اینها پیشرفت کرد: وی دیناموی گرام را که مولد جریان متصل بود تبدیل به آلترناتو Alternateur نمود که جریان متناوب به دست می داد. اما نباید چنین تصور کنیم که این جریان متناوب همچون تموج منظمی می باشد و سینوزوئید Sinusoide واحدی تشکیل می دهد؛ شایسته تر آن است که دو سینوزوئید نسبت به یک دستگاه محورهای مختصات در نظر گیریم که به قدر یک چهارم دوره ی تناوب نسبت به هم اختلاف داشته باشند؛ مولد جریان متناوب تسلا چنین جریانی ایجاد می کرد که عموماً آن را جریان دو فازی Diphase می نامند؛ و حتی می توانست جریان سه فازی Triphase ، با سه سینوزوئید، تهیه کند و این همان صورتی است که امروزه انرژی الکتریک را به آن صورت به مصرف کنندگان می سپارند.
اولین باری که روش تسلا را عملاً مورد استفاده قرار دادند، در سال 1891 و در کشور آلمان بود: موتور مولد جریان متناوبی در لائوفن Lauffen جریانی سه فازی بسا فشار 14000 ولت ایجاد کرد و آن را به وسیله ی سیمی به طول 175 کیلومتر به شهر فرانکفورت منتقل کردند. مسلماً کار مزبور هنوز جز آزمایشی مقدماتی محسوب نمی شد؛ در چنین مواردی عموماً تعمیم نتایج علمی به موارد استعمالهای صنعتی تعداد بیشماری مسائل نظری و عملی مطرح می سازد؛ در این مقام بلافاصله گروهی از اکابر دانشمندان و نخبه ی مهندسین آماده ی کارزار شدند و به مسائل مزبور حمله ور گردیدند. در این آخرین سالهای قرن نوزدهم فعالیت فنی بی مانندی ایجاد شد که تاکنون در تاریخ بشر سابقه نداشته است و تمام ممالک بزرگ جهان در این کوشش دست اتحاد دادند و ماحصل آن عبارت از تجهیزات الکتروتکنیک به صورتی است که در دوران ما به کار می رود و این نکته شایان توجه است که از آن پس نیز نظیر چنین فعالیت فنی با عظمتی در جهان دیده نشد، مگر از سال 1941 که کوشش بشر بار دیگر متوجه مسئله ی معظمی گردید و آن اکتشاف انرژی داخلی اتم ها می باشد.
در این نیمه ی دوم قرن بیستم مابین ما با الکتریسته نوعی آشنایی خاص حاصل شده است. تمام حرکات ما در این خصوص اعم از تکان دادن دگمه ای برای روشن کردن چراغ برق، یا احضار آسانسور، یا باز کردن رادیو، همه تبدیل به حرکات ماشینی و خود به خود شده است. ما چنان با برکات حاصل از الکتریسیته خو گرفته ایم که حتی شکر گذار این نعمت ها نیز نیستیم و عموماً حتی حدس هم نمی توانیم بزنیم که چه کوشش های فوق العاده ای انجام گرفته است تا مکانیکی کردن این وسایل، این قدر در غایت کمال انجام شده است. اگر بخواهیم نام کسانی را که در این راه فعالیت کرده اند ذکر کنیم مسلماً برای خواننده منشاء فایده ای نشده ایم: یک عده اسامی ناشناس در مقابل نظر خواننده قرار می گیرد.
اسامی ناشناس کسانی که هرگز از فعالیت شدید خود انتظار شهرت عام نداشته اند، اما شایسته است که خواننده متوجه این نکته باشد که آسایش زندگی امروز را مرهون این مردان است و حقیرترین ایشان هزاران بار بیشتر به او خدمت کرده اند تا مجموعه ی کسانی که مهملات و اباطیل ایشان هر روز ستونهای کامل روزنامه ها را اشغال می کند.
غیر از کسانی که در صفحات قبل از ایشان یاد کردیم و آنهایی که به زودی به خوانندگان معرفی خواهیم کرد، نام چند تن دیگر از این پیشقدمان را در اینجا ذکر می کنیم که شایسته است تفکر ما درباره ی آنان با احترام و حق شناسی توأم باشد:
مهندسان فرانسوی، موریس لوبلان Maurice Leblanc (1857-1923)، آندره بلوندل Andre Blondel (1863-1938)، ژوزف بته نو Joseph Bethenod (1883-1944) و پول بوشرو Paul Boucherot (1869-1943)، مهندسان انگلیسی جان هاپکینسون John Hopkinson (1898-1849) جان وایت هد John Whitehead (1872-1954) و زانی دو فرانتی Zani de Farranti (1864-1930). مهندسان امریکایی الیهوتومسون Elihur Thomson (1853-1937)، ماتیاس اشتاین متز Mathias Steinmetz (1865-1923) و چارلز فورتسکو Charles Fortescue (1876-1936)، مهندسان آلمانی زیگموند شوکرت Sigmund Schuckert (1846-1895) و آرنولد Arnold. مهندس روس میشائل دولیوو دوبروولسکی Michael Dolive Dobrowolsky . مهندسان سوئیسی بن اشنبورگ Ben Eschenburg و هینن فیشر Hinnen Fischer مهندس ایتالیایی گیدو گراسی Guido Grassi. مهندس هلندی منگس Menges . مهندس بلژیکی لاتور Latour. مهندس اتریشی روزنبرگ Rosenberg و بالاخره مهندس لهستانی موس سیکی Moscicki که از سال 1926 تا 1939 رئیس جمهور لهستان بوده است.
در نتیجه ی مساعی این اشخاص جریان متناوب ابتدا در امریکا و سپس در آلمان و در سوئیس، آنگاه در بلژیک، در ایتالیا و در فرانسه بسط یافت. در همه جا کارخانه های الکتریسیته ایجاد شد و سپس شبکه ای برای توزیع جریان تأسیس شد و بیش از پیش بسط یافت همانطور که ممکن بود ماشین مولد جریان گرام را تبدیل به ماشین گیرنده ی الکتریسیته و مولد نیروی محرک کرد، ممکن بود جریان متناوب را نیز در موتورهای همزمان که بر همین اساس درست می شدند به کار برند. آنگاه در سال 1887 ترقی بزرگی حاصل شد و آن اختراع موتورهای غیر همزمان به وسیله ی فراری Ferraris بود که خیلی ساده تر از موتورهای همزمان بودند و احتیاج به همزمانی دقیق نداشتند.
در اینجا ممکن است سؤالی به طور منطقی برای خواننده پیش آید و آن اینکه چگونه جریانهایی که فشار آنها 10 هزار یا 100 هزار ولت است، و در داخل شبکه های توزیع و انتقال الکتریسیته وجود دارند وارد در خانه ها می شوند و در اسباب ها و وسایل زندگی عادی که تحمل 110 یا 220 ولت را دارند مورد استفاده واقع می گردند. وسیله ی این کار آن است که چه در مبداء عزیمت، در داخل کارخانه و چه در مقصد «مبدل» جریان الکتریسته یا Transformateur قرار داده اند.
در مبداء عزیمت کار این مبدل ها آن است که فشار جریانی را که به وسیله ی مولد جریان متناوب ایجاد شده است (مثلاً چند هزار ولت) را تبدیل به «فشار مسافرت» که مثلاً 225 هزار ولت است کنند؛ در مقصد، مبدل های مزبور مأموریت معکوس دارند یعنی باید فشار 225 هزار ولت را تا فشار قابل استفاده ی 110 ولت پایین آورند.
از اینجا معلوم می شود که این وسایل دارای چه اهمیت اساسی هستند: بدون وجود مبدل ها محال است که بتوانیم جریانهای با فشار قوی را مورد استفاده قرار دهیم و جریان الکتریسیته را به فاصله ای که بیش از چندین ده کیلومتر باشد منتقل سازیم! لیکن بار دیگر در طی این تاریخ باید نام مخترع مبدل الکتریکی را بر لوحه ی افتخار مخترعان شهید از قبیل لوبلان، تلیه و دیگران که تاکنون به قدر کافی طویل شده است اضافه کنیم. این شخص چون درباره ی اختراع خود مطالبی بروز داد که نمی بایست، نه فقط مختصر پولی را که از این راه به دست آورد از دست داد، بلکه از حق مشروع خود نیز محروم شد و در سی و هشت سالگی آخرین سرمایه ی وی یعنی حیات نیز از چنگش خارج گردید.
روز ششم فوریه ی 1884 در اولین اجتماع ماهانه ی جامعه ی فرانسوی متخصصین، الکتریسیته لوسین گولار Lucien Gaulard (1850-1888) موجب هیاهویی از همان نوع شد که س. ج. توماس در سال 1878 در انستیتوی آهن و فولاد لندن باعث شده بود. باز هم جوان ناشناسی ادعا می کرد که اختراع مهمی کرده است و می خواست آن را به مردان کار آموزده ای که اهل فن بودند، و اطمینان داشتند که چنین چیزی ممکن نیست، بقبولاند. گولار مدعی بود که دستگاهی ساخته است که شامل دو سیم پیچ ساده می باشد و به وسیله ی آن می توان فشار 10 هزار ولت را مثلاً به 500 ولت تقلیل داد و به عکس فشار 500 ولتی را تا 10 هزار ولت افزایش داد؛ و در هر دو صورت نتیجه با 90 درصد بازده به دست می آید... هر کس خوب می تواند بفهمد که چه قهقهه ی خنده ای در گرفت.
... تا روزی که برحسب اتفاق شخصی به نام جیبس Gibbs سفارش تهیه ی این دستگاه را به گولار داد و وی دستگاه خود را ساخت و آن را همان سال در نمایشگاه بین المللی تورن Turin در معرض نمایش گذاشت و آن وقت همه متوجه شدند که دستگاه مزبور مکمل ذی قیمت هر شبکه ی جریان الکتریسیته می باشد و صنایع با تعجیل بسیار درصدد ساختن آن بر آمدند. آنگاه جنگی در خصوص ثبت امتیاز در گرفت و گولار یکی بعد از دیگری در محاکمات محکوم شد.
از آنجا که خانواده ای نداشت، ورشکست شد، همه او را ترک گفتند و صحت و سلامتی خویش را از دست داد به زودی به دارالمجانین انتقال یافت و فقط در آخرین لحظات رفقایش توانستند نعش او را از قبرستان عمومی خارج سازند.

پی نوشت ها :

1- مهمترین اختراع این شخص در زمینه ی مزبور عبارت از تهیه ی کاغذهای عکاسی است که از زغال و ژلانیتو برومور پوشیده می شوند.
2- شیمی دان اطریشی کارل اوئرفون ولزباخ Carl Auer Von Welsbach (1858-1929) در سال 1895 به فکر افتاد که گاز چراغ را در داخل توری مخصوصی از جنس اکسید دوتوریوم Oxide de thorium به سوزاند و به این طریق شدت نور حاصل از گاز را افزایش بسیار داد.

منبع: روسو، پی یر، تاریخ صنایع و اختراعات، حسن صفاری، تهران: امیر کبیر، چاپ هشتم، 1390.