نویسنده: محمدعلی سربازی‌مقدم




 
«ادوارد براون» (7فوریه 1862م.- 5ژانویه 1926م.) از شر‌ق‌شناسان نام آشنای انگلیسی است که در مورد ماهیت و محتوای نوشته‌ها و اظهارنظرهای وی اتفاق نظر وجود ندارد و قضاوت‌های گوناگونی در منابع دست اول و پژوهش‌های متأخر و معاصر صورت گرفته است. برخی چون «مجتبی مینوی، محمد قزوینی، عیسی صدیق و ...»[1] وی را ایران دوست واقعی معرفی کرده و افعال، آرا و اندیشه‌هایش در مورد ایران را ستوده‌اند.
برخی دیگر همچون «محمود محمود[2]، عباس نصر و ...» با مقایسه و بررسی آرا و اندیشه‌های براون در ارتباط با سیاست خارجی و منافع استعماری کشور متبوعش انگلیس، او را هم‌سو با سیاست‌های انگلیس در ایران دانسته‌اند و مسافرت وی به ایران را نیز به احتمال زیاد در واقع مأموریتی از سوی مقام‌های کشورش برای تحقیق در مورد اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران، به‌ویژه وضعیت فرقه‌های ضاله‌ی بابیه، بهاییت و پیروان آن‌ها دانسته‌اند.

آغاز ورود ادوارد براون به تحقیق در مورد فرقه‌ی بابیه

او به ظاهر پس از مطالعه‌ی کتاب «کنت دو گوبینو»ی فرانسوی با عنوان «مذاهب و فلسفه در خاورمیانه» که قبل از وی به ایران آمده بود و 3سال در ایران توقف داشته و یکی از فصل‌های وی در مورد تاریخچه و عقاید فرقه‌ی بابیه بود، به این موضوع توجه کرد و از آن پس تلاش نمود اطلاعات دقیق و جامعی در آن زمینه گردآوری کند.[3] در همین زمینه به «عکا» و «قبرس» سفر کرد و با «میرزا یحیی» (صبح ازل) و «میرزا حسینعلی» (بهاءالله) ملاقات کرد و به گردآوری رساله‌ها، اسناد و اطلاعات مربوط به این فرقه پرداخت.

سفر به ایران

براون در سال 1887م. به ایران مسافرت کرد و به مدت یک سال در شهرهای بزرگ ایران، به ویژه یزد، کرمان و تهران اقامت کرد و با طبقات مختلف مردم و فرقه‌های مذهبی، به‌خصوص فرقه‌ی بابیه آشنایی بیشتری یافت. وی حاصل مشاهدات و مطالعات خود در این سفر را در سال 1891م. با عنوان «سرگذشت یک سیاح» توسط انتشارات دانشگاه کمبریج منتشر کرد. این کتاب در ایران با عنوان «یک سال در میان ایرانیان» ترجمه و منتشر شده است.
وقتی در مورد ادوارد براون به عنوان یک مستشرق، ایران‌شناس و علاقه‌مند ایران بدون ارتباط با سیاست‌های انگلیس در کشور مواجه می‌شویم، شخصیت وی بسیار ارزشمند، متعالی و ستودنی به نظر می‌رسد. اما زمانی که همین شخصیت در چارچوب روابط ایران و انگلیس و سیاست انگلیس در ایران مورد واکاوی قرار می‌گیرد، موضوع صورت دیگری به خود می‌گیرد و موضوع عشق و علاقه‌ی وی به ایران با عشق و علاقه‌اش به سیاست‌های کشورش گره و پیوند می‌خورد و توجه ویژه‌ی وی به فرقه‌ی ضاله‌ی بابیه و احساسش نسبت به شخصیت‌های آن فرقه، معنای سیاسی پیدا می‌کند.
شواهد و قرائن نشان می‌دهد که ادوارد براون در تمام مسیر سفر (خارج و داخل ایران) تحت حمایت کامل مأموران و نمایندگان سیاسی انگلیس بوده و حمایت و محافظت از وی به مأموران عثمانی و ایران نیز توصیه شده بود.[4] استقبال از وی در قلمرو عثمانی و ایران فراتر از استقبال از یک شخص و شخصیت عادی، بلکه در سطح مقام‌های عالی سیاسی بوده است.
مطالعه‌ی دقیق کتاب «یک سال در میان ایرانیان» نشان می‌دهد که براون بخش قابل توجهی از مطالب خود را به تاریخچه‌ی فرقه‌ی بابیه و پیدایش بهاییت اختصاص داده است. در واقع تحقیق جامعی درباره‌ی این فرقه در نزدیک‌ترین زمان و تاریخ تحولات پدید آمده انجام داده است. در آن ایام فعالیت بابیه و بهاییت به عنوان فرقه‌های ضاله یکی از مسائل حاد سیاسی داخلی ایران بوده و دامنه‌ی آن به عثمانی و مصر هم کشیده شده بود.
به‌وسیله‌ی سرگرد «ولس»، رئیس اداره‌ی تلگراف هند و اروپا به ناصرالدین شاه معرفی شد[5] و در مسیرهای حرکتش با تمام مسئولین سیاسی و حکومتی ایران دیدار و ملاقات کرد و مورد استقبال گرم واقع شد.

هدف اصلی مسافرت وی به ایران

مطالعه‌ی دقیق کتاب «یک سال در میان ایرانیان نشان می‌دهد که براون بخش قابل توجهی از مطالب خود را به تاریخچه‌ی فرقه‌ی بابیه و پیدایش بهاییت اختصاص داده است. در واقع تحقیق جامعی درباره‌ی این فرقه در نزدیک‌ترین زمان و تاریخ تحولات پدید آمده انجام داده است. در این ایام فعالیت بابیه و بهاییت به عنوان فرقه‌های ضاله یکی از مسائل حاد سیاسی داخلی ایران بوده و دامنه‌ی آن به عثمانی و مصر هم کشیده شده بود.
از این منظر، پیدایش و تحولات فرقه‌ها‌ی بابیه و بهاییت با سیاست استعماری فرقه‌سازی انگلیسی‌ها در ایران و منطقه مقارن بوده است. به نظر می‌آید که براون با ذره‌بین بابی‌یابی وارد ایران شده و در همه جا در جست‌وجوی یافتن بابی‌ها، حوادث زندگی آن‌ها، افکار، اندیشه‌ها و اعتقادات آن‌ها بوده است. در مورد حس بابی‌یابی براون از سفرنامه‌اش شواهد فراوانی می‌توان ذکر کرد.
او در اصفهان وقتی چند نفر از بابی‌ها را در لباس دلال پیدا می‌کند، آن لحظه را چنین بازگو می‌کند: «بالاخره فرصتی که ماه‌ها در انتظارش بودم دست داده بود. در یک لحظه همه‌ی بی‌حوصلگی و بی‌میلی من، به ذوق و شوق بدل شد.... به محض اینکه بهت و حیرتم فروکش کرد و توانستم حرف بزنم، گفتم: «تو، بابی هستی؟ خدای من، از وقتی به ایران پا گذاشته‌ام دنبال بابی‌ها می‌گردم.»[6]
از این پس رابطه‌ی او با پیروان و رهبران بابیه به صورت جدّی آغاز می‌شود و تا آخرین روز حضورش در ایران به حدّ اعلای خود می‌رسد. او شروع به جمع‌آوری کتاب‌ها و هرگونه آثار اصلی مربوط به آن فرقه، افکار و اندیشه‌هایشان می‌کند. در ادامه‌ی این مقاله به ترتیب تاریخی روند مسافرت و سیر وی در ایران مواردی را بازگو خواهیم کرد.
برخی معتقدند که سفرنامه‌ی براون در واقع مختصری از مشروح گزارشی است که به مقام‌های سیاسی انگلستان داده است و پس از حذف و اضافاتی به‌نام سفرنامه‌ی خود، یعنی «یک سال در میان ایرانیان» منتشر کرده است. دکتر «ویلز» انگلیسی که به عنوان مبلغ مسیحی انگلیسی به نفع سیاست‌های انگلیس در اصفهان فعالیت می‌کرد، در سفرنامه‌اش به رابطه‌ی بابی‌ها با مأموران انگلیسی و حمایت انگلیس از آن‌ها اعتراف کرده، می‌گوید:
تبلیغات مذهبی ما در مورد مسلمانان بی‌نتیجه ماند، زیرا تنها تعدادی از بابی‌ها به ما مراجعه کردند و آماده‌ی قبول تبلیغات و تعلیماتمان گشتند تا بدین طریق جان خود را از خطر کشته‌شدن به‌دست مسلمانان نجات دهند و در واقع می‌شود گفت که به نام تمایل نشان دادن به تبلیغات مذهبی زیر چتر حمایت ما درآمدند یا در حقیقت پناهنده به ما شدند. [7]
عباس نصر که تحقیق به نسبت جامعی در این زمینه انجام داده، به این نتیجه رسیده است که اغلب مطالب سفرنامه‌ی براون، وقایع و اعتقادات فرقه‌ی بابیه است. وی خدماتی را که براون از این راه به طرفداران این فرقه نموده به شرح زیر بر می‌شمارد:
1ـ برداشت‌ها و نظرنظرهای گوبینو را در این باره یک بار دیگر حک و اصلاح کرده است؛
2ـ تاریخ حوادث آن‌ها را به ثبت رسانده است و در معرض مطالعه‌ی عموم گذاشته است؛
3ـ اعتقادات آن‌ها را در ضمن بیان سفرنامه در معرض مطالعه‌ی عموم گذاشته است و به‌خصوص ریزه‌کاری‌های فراوان از عقاید آن‌ها که گاه آلت تبلیغ به‌خود می‌گیرد؛
4ـ با مظلوم نمایی‌هایی که از آن‌ها کرده است، زمینه‌ی پذیرش حقانیت آن‌ها را در ضمیر ناخودآگاه خواننده فراهم ساخته است؛
5ـ از چهره‌ی منفور پاره‌ای از آن‌ها نظیر قره‌العین، غبارزدایی کرده است؛
6ـ چهره‌ی علمای شیعه مذهب را ملوث نموده و بدون مطالعه و تحقیق گفته‌های بابی‌ها را برضد آن‌ها درج کرده است.[8] حتی عباس نصر در نقد کتاب «یک سال در میان ایرانیان» با توجه به پرداختن براون به بابیان و مسائل و مشکلات آن‌ها و دلسوزی‌هایی که در مورد آن‌ها می‌کند، معتقد است که بهتر بود براون اسم کتاب و سفرنامه‌اش را «یک سال در میان بابیان» می‌گذاشت تا اسم با مسمایی برای اثرش باشد.[9]

براون و بازگویی تاریخ ممنوعه‌ی بابیه

در زمان سفر براون به ایران، فعالیت‌های بابیه حساسیت ملت مسلمان ایران، به‌ویژه علما و دولت قاجار را برانگیخته بود و افعال، اعمال و نشر افکار و اندیشه‌های آن‌ها تحت ممنوعیت‌های شدیدی بود. براون به بهانه‌ی سفرنامه‌نویسی به ذکر جزئیات اقدام‌ها و زندگی مخفی بابیان و تا حدودی نیز بهاییت و ازلیه پرداخته و در واقع نحوه‌ی ارتباط با اعضای این فرقه‌های ضاله را مطرح کرده و طرفداران و رهبران آن‌ها را تا حد مبارزین برای آزادی و انسانیت بالا می‌برد و از اندیشه‌ی آن‌ها به عنوان اندیشه‌ی والایی یاد می‌کند که ارزش تحقیق و اشاعه دارد.
براون پرداختن به تاریخ بابیه را از ورودش به تبریز و بازدیدش از ارگ تبریز آغاز می‌کند. وی با نگاه به ارگ بلافاصله به یاد اعدام «محمدعلی باب» می‌افتد. وی در تشریح مشاهداتش از ارگ به اعدام محمدعلی باب و در چندین صفحه‌ی بعدی به تاریخچه‌ی بابیه می‌پردازد و همراه با مظلوم‌نمایی کامل آن را بازگو می‌کند.[10]
او پرداختن به تاریخ بابیه را به طور مفصل در یک جا نمی‎آورد، بلکه به مناسبت دیدار با فعالان و رهبران بابیه در هر شهر بخشی از آن را که در واقع مکمل بخش قبلی بوده است، بازگو کرده و با افزودن اطلاعات جمع‌آوری شده از افراد و منابع جدید در سفرنامه‌اش ذکر می‌کند. وی در جریان تلاش‌های بابی‌یابی‌اش به اقتضای موقعیت، روش‌های گوناگونی را در پیش می‌گیرد:
اقدام ادوارد براون به انعکاس رخدادها و تحولات مربوط به فرقه‌های ضاله‌ی بابیه و بهاییت همراه با احساسات عمیق هم‌دردی، از خط قرمز اسلام و مسلمانان به راحتی عبور کرده و به فرقه‌گرایی و اختلاف‌های مذهبی در ایران عصر قاجار پس از آن دامنه زده است.
1ـ سعی می‌کند در نخستین روز ورود به هر شهری از افراد بابی مهم و مطلع کس یا کسانی را پیدا کند و در مورد وضعیت پیروان باب در آن شهر و منطقه اطلاعات دقیقی به‌دست آورد. در ضمن همواره در پی یافتن و خرید و تهیه‌ی کتب و الواح بابی بوده و در این زمینه بسیار موفق عمل می‌کند. نکته‌ی قابل ذکر این است که در شهر و منطقه‌ای که موفق به ایجاد ارتباط با پیروان آن فرقه‌ی ضاله نشده و یا وقت کمی برای این کار داشته، احساس تغابن خود را کتمان نکرده و با افسوس به ناکامی خود اشاره می‌کند.
به عنوان مثال وقتی پس از ورود به «آباده» موفق به ارتباط بیشتر نمی‌شود، می‌نویسد: «امیدوار بودم با پیروان فرقه‌یبابیه در آباده گفت‌وگوی بیشتری داشته باشم اما امیدم بیهوده بود، زیرا کوتاهی مدت اقامتم در شهر و نیز میهمان‌نوازی مسئول تلگراف‌خانه باعث شد نتوانم شخص بابی‌ای را که معرفی شده بود بیابم.»[11] البته وی این نوع بروز احساس تغابن را در موارد عدیده‌ای ابراز کرده است.
2ـ هر جایی که مردم تسامح کمتری نسبت به فرقه‌های ضاله داشته‌اند و نسبت به آن حساس بوده‌اند از تعقیب موضوع خودداری می‌کرد. به عنوان مثال در مسیرش از اصفهان به شیراز به یکی از صوفیان برخورد می‌کند و وقتی از وی می‌پرسد آیا کسی از بابیان را در آن منطقه می‌شناسد، آن فرد واکنش تندی نشان می‌دهد. براون می‌گوید: «آن فرد با حالتی افتخارآمیز افزود: «ما هر کسی را که مشکوک به پیروی از آن فرقه باشد تکه‌تکه می‌کنیم، زیرا به شکر خدا ما همگی پیروان مرتضی علی(علیه‌السلام) هستیم».
احساسات شدیداً خصمانه‌ی او نسبت به بابیان، مرا تشویق به ادامه‌ی صحبت در این باره نمی‌کرد. بنابراین او را رها کردم.»[12] عکس این وضعیت نیز زمانی بود که احساس می‌کرد مردم منطقه نسبت به موضوع فعالیت فرق ضاله تسامحی دارند. در آن صورت بر دامنه‌ی فعالیت و ارتباطات خود می‌افزود و موقع ترک آن شهر ابراز ناخرسندی می‌کرد که مجبور شده است آن موقعیت خوب را رها کند. موقع ترک شیراز و یزد چنین احساسی را ابراز می‌کند.
3ـ چنانکه در گذشته نیز اشاراتی رفت، یکی از روش‌های مؤثرش اخذ معرفی‌نامه و توصیه‌نامه از شبکه‌ی رهبران بابی در شهرهای مختلف بود. براون در شهرهای پایانی در برنامه‌ی سفرش متوجه شد که بابیان به صورت شبکه‌ای در کل کشور عمل می‌کنند و او نشانه‌های این موضوع را در هر شهری مشاهده می‌کرد و در واقع قبل از ورودش منتظرش بودند و به محض ورود در نخستین روز اقامت، برگزاری جلسات و جمع‌آوری اطلاعات شروع می‌شد.
وی در ادامه‌ی مسیرش به سوی تهران در زنجان نیز دنبال وقایع مربوط به شورش بابیان زنجان بوده است: «در زنجان ماندم، زیرا می‌خواستم شهر و برج و باروی آن را از نزدیک تماشا کنم و اطلاعات روشن‌تری درباره‌ی تاریخ وقایع محاصره‌ی شهر گرد آورم، مخصوصاً اینکه چه عوامل و امکاناتی بابیان شورشی را قادر ساخت تا مدتی طولانی در مقابل قوای دولتی پایداری کنند؟»
وی پس از تشریح نبرد نیروهای دولتی با بابیان شورشی، از تلاش‌های نافرجامش برای یافتن افرادی ابراز تأسف می‌کند و می‌گوید: «متأسفانه هیچ کس را نیافتم که بتواند اطلاعات دقیقی درباره‌ی دوران محاصره‌ی شهر، به من بدهد. تأسف من بیشتر به این خاطر بود که اطمینان داشتم هنوز اشخاصی در زنجان اقامت دارند که شاهد عینی وقایع بوده‌اند و یا خود در آن‌ها شریکی مستقیم داشته‌اند.»[13]
در تهران نیز موضوع برخورد حکومت قاجار با بابیان را دنبال کرده و از آن همه فساد و موارد منفی پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار، اقدام وی بر بابیان و برخورد با آن‌ها را مدام یادآوری و تقبیح می‌کند. در مورد احساسش نسبت به ناصرالدین شاه قاجار نیز آن را به بابیان پیوند می‌زند و آشکارا می‌گوید که از احساسات منفی خودم نسبت به شاه به دلیل کشتار بابی‌ها آگاهی دارم.[14] او این رویه را در تمامی مسیر سفر با حدت و شدت دنبال کرد.
همگامی با سیاست استعماری فرقه‌سازی و تشدید اختلاف‌های مذهبی انگلیس در ایران با روش‎ها و ترفندهای گوناگون
الف) تلاش برای مظلوم‌نمایی و قهرمان‌سازی از رهبران بابیه و بهاییت؛ اقدام ادوارد براون به انعکاس رخدادها و تحولات مربوط به فرقه‌های ضاله‌ی بابیه و بهاییت همراه با احساسات عمیق هم‌دردی، از خط قرمز اسلام و مسلمانان به راحتی عبور کرده و به فرقه‌گرایی و اختلاف‌های مذهبی در ایران عصر قاجار پس از آن دامنه زده است.
براون به عنوان یک محقق می‌بایستی به نقش کشورش در ایجاد و تقویت فرقه‌های بابیه، بهاییت و ازلیه اشاره می‌کرده و به دلایل گوناگون از جمله ایجاد اختلاف مذهبی و مباینت آرا و اندیشه‌های منتسب به آن فرقه‌ها با نص صریح قرآن و سنت و تنفر شدیدی که در میان طبقات گوناگون جامعه‌ی اسلامی ایران، از تلاش برای تقویت و ترغیب اعضای آن‌ها برای مبارزه با حکومت قاجار اجتناب می‌کرد.
اما یکی از اصول سیاسی انگلیس در دوره‌ی قاجاریه، به‌ویژه عصر ناصری، فرقه‌سازی بود و اقدام‌ها، نوع نگاه و حمایت‌های مشفقانه‌ی براون نسبت به بابیه و بهاییت کاملاً با سیاست یاد شده‌ی دولت انگلیس همگامی و هم‌خوانی دارد. هدف انگلیسی‌ها از فرقه‌سازی در این دوره، مقابله با حرکت‌های منسجم و گرایش روزافزون مسلمانان در کشورهای اسلامی به وحدت بود که ممکن بود جبهه‌ای ضد استعماری برضد انگلیس و سایر استعمارگران تشکیل دهند.
از این رو، یکی از ابزارهای مهم سیاست پیشگیرانه‌ی انگلیسی‌ها، فرقه‌سازی و تراشیدن موعودهای دروغین برای مسلمانان و افزودن شاخ و برگ‌های مغایر با قرآن و سنت به اعتقادات مردم بود. او همه‌ی افراد آن فرق ضاله را انسان‌های مبارز و آزاده که برای عقایدشان حاضرند جانشان را فدا کنند، معرفی می‌کند. از کشته‌شدگان آن‌ها نیز به عنوان قهرمانان مقتول یاد می‌کند[15] و برای تأثیرگذاری گفته‌هایش در هر موردی داستانی از شجاعت و ایستادگی آن‌ها حتی در لحظات اعدام بیان می‌کند و برای توابین بابی نیز توجیهی می‌تراشد به این مضمون که بابی‌ها از آن به عنوان تاکتیک استفاده می‌کردند.
براون در راستای قهرمان‌سازی از بابی‌ها تأکید خاصی روی محمدعلی باب و طاهره قره‌العین، یکی از زنان معروف بابی دارد و در جای‌جای سفرنامه‌اش از آن‌ها به عنوان قهرمان مقتول یاد می‌کند و در خاطراتش می‌گوید که قبل از سفر به ایران، آن‌ها را می‌شناختم و درصدد تکمیل اطلاعات خود بودم. براون در مورد قره‌العین می‌گوید: «ظهور چنین زنی مانند قره‌العین در هر مملکت و قرن از نوادر وجود استولی طلوع و سطوعش در خطه‌ی ایران از عجایب خلقت و خوارق عادت است.
تقوا و طهارت قره‌العین، حسن و جمال فوق‌العاده و خداد استعداد و قریحه‌ی بی‌نظیر نطق مؤثر و بلیغ، فداکاری و شهامت و بالاتر از همه مقاومت و ایستادگی او در برابر علمای ایران و بالاخره شهادت تاریخی و مجلل او در تاریخ بشر بی‌سابقه است که او را در بین نسوان هموطن خویش بی‌نظیر و زنده و جاوید نگاه می‌دارد. اگر امر سید باب حجت دیگری برای عظمت خود نداشت این برهان کافی بود که بانوی نابغه و شهیر و عنصر شجاع و فداکاری را در دامان خود پرورانده است.»[16]
ب) تشکیل جلسات مخفی نقد و بررسی عقاید و اندیشه‌های فرقه‌های ضاله با هدف تأیید و تروج آن؛ براون در هر شهری که وارد می‌شد، جلساتی با فعالان و رهبران فرقه‌های بابیه و بهاییت، تشکیل می‌داد و در جمع‌بندی دیدارش آن‌ها را همواره افرادی منصف، باادب، غیرمتعصب، پاک‌دامن، درستکار، آزاده و شخصیت‌های دوست‌داشتنی معرفی می‌کرد.[17]
به‌طوری که حتی یک بار هم از آن‌ها به صفت بد یاد نکرده است. براون کشته‌شدگان بابی را هر کسی بوده است به عنوان قهرمان معرفی می‌کند. وی در مرحله‌ی پایانی سفرش نیز با ایجاد یک رابطه‌ی شبکه مانند آن رابطه را از طریق اخذ معرفی‌نامه‌ها و توصیه‌نامه‌ها از رهبران و فعالان بابیه و بهاییت در شهرهای بعدی که بدان‌ها سفر می‌کرد، دنبال می‌نمود.
پ) مقایسه و ایجاد قرابت و همفکری بین طرفداران فرقه‌های بابیه و بهاییت با اقلیت‌های دینی؛ براون در اصفهان، یزد و کرمان که اقلیت‌های مسیحی و زرتشتی بیشتری نسبت به سایر شهرها زندگی می‌کردند، ارتباطات بیشتری برقرار کرد و در جلساتی که داشت سعی کرد با مقایسه‌ی عقاید و اندیشه‌های آ‌ن‌ها، نکات مشترکی بیابد و از آن برای پیوند آن‌ها با پیروان بابیه و بهاییت استفاده کند.
.
یکی از اصول سیاسی انگلیس در دوره‌ی قاجاریه، به‌ویژه عصر ناصری، فرقه‌سازی بود و اقدام‌ها، نوع نگاه و حمایت‌های مشفقانه‌ی براون نسبت به بابیه و بهاییت کاملاً با سیاست یاد شده‌ی دولت انگلیس همگامی و هم‌خوانی دارد. هدف انگلیسی‌ها از فرقه‌سازی در این دوره، مقابله با حرکت‌های منسجم و گرایش روزافزون مسلمانان در کشورهای اسلامی به وحدت بود که ممکن بود جبهه‌ای ضد استعماری برضد انگلیس و سایر استعمارگران تشکیل دهند.
او سعی می‌کرد اقلیت‌ها را در مقایسه با مسلمانان و شیعیان افرادی آزاده و تحت فشار معرفی کند. او سعی می‌کرد از راه برانگیختن احساسات ضداسلامی در آنان با بابی‌ها و بهایی‌ها رابطه برقرار کند. اینکه او در تمامی شهرها با اقلیت‌ها دوست می‌شد و با اکثریت مردم مسلمان و مهمان‌نواز ایران دوست نمی‌شد و از آن‌ها به بدی یاد می‌کند، رفتاری کاملاً هدفدار و طراحی شده بوده است. او به هر مناسبتی از قتل، شکنجه، آزار و اجبار زرتشتیان برای تغییر دین یاد می‌کند.
او از این تاکتیک برای ایجاد همنوایی و هم‌حسی با آن‌ها استفاده می‌کرد. در مورد زرتشتیان یزد می‌گوید: «از قبل هم نسبت به آنان احساس احترام داشتم و با آشنایی بیشتر با این مردم تحت فشار، این احترام بیشتر شد.» یا در جای دیگری می‌گوید: «این واقعیت که اکنون در محیطی اساساً زرتشتی بودم، بر دلپذیری آن می‌افزود.» در جمع‌بندی اقامتش در یزد نیز می‌گوید: «سه‌هفته‌ای که در یزد بودم حتی یکی هم بی‌خود و بی‌منفعت نگذشت.»[18]
ت) ایجاد شبکه‌ی ارتباطی با مبلغان بابیه و بهاییت؛ براون قبل از سفر به ایران تمهیداتی برای برقراری ارتباطات در ایران اندیشیده بود و با افرادی گوناگونی ارتباط برقرار کرده بود. پس از ورود به ایران نیز از شبکه‌ی مبلغان بابیه بهره جست که در لباس تجار و دلال دوره‌گرد در سراسر ایران فعالیت می‌کردند. او به عنوان خریدار کالا به این افراد نزدیک می‌شد و پس از شناسایی همدیگر پروژه و پروسه‌ی بابی‌یابی را دنبال می‌کرد.
نکته‌ای که ظن سیاسی و اطلاعاتی بودن اقدام‌ها و سفر براون را تقویت می‌کند، دستیابی آسان و سریع به مبلغان بابیه و بهاییت در بالاترین سطوح و غالباً در نخستین روز ورود به هر شهری و مهم‌تر از آن اعتماد بسیار بالا به وی بود. مبلغان بابی و بهایی نیز به وی اطمینان می‌دهند که در ایران هر کجا برود، بابیان در انتظارش خواهند بود. براون علاوه بر ارتباط و گفت‌وگو با مبلغان سطوح بالای بابی و بهایی، در هر شهری از قبور درگذشتگان و کشته‌شده‌های آن‌ها نیز بازدید و شرح مربوط به هر فرد را در سفرنامه‌اش آورده است.[19]
ث) تلاش برای تشدید اختلاف‌های دینی و مذهبی بین مردم ایران؛ «محمود محمود» در تحلیلی از این اقدام براون می‌گوید: «این نوع اختلافات مذهبی همیشه در ایران بوده، نه در ایران بلکه در میان تمام ملل عالم نیز بوده است اما کمتر دیده شده است که محرک اصلی آن‌ها اجانب باشند. غالباً در ایران سیاست‌مداران نفع‌پرست به تولید این نوع اختلافات مذهبی مساعدت نموده و یا اینکه خود باعث ایجاد آن‌ها می‌شدند. اما بروز و ظهور آن‌ها در زمان‌هایی بوده که دست اجانب از مملکت ایران کوتاه بوده است، ولی در قرن گذشته و در قرن حاضر این اختلافات مذهبی خالی از تحریکات اجانب نبوده است.»
محمود یادآور می‌شود که تنها فرقه‌ی بابیه و محمدعلی باب ظهور نکرد بلکه افراد گوناگونی ظهور کردند که سیاست خارجی در ظهور آن‌ها نقش داشت.[20] نکته‌ی دیگر این بود که براون پس از رفتن از ایران برای تکمیل پروژه‌اش به قبرس و عکا که بابیان و بهاییان در آن جاها زندگی می‌کردند رفت و با صبح ازل و بهاء‌الله دیدار و گفت‌وگو کرد و پس از بازگشت به انگلیس از راه مکاتبه با سایر دوستان بابی‌ و بهایی‌اش در کشورهای مختلف جهان ارتباط برقرار کرد و از فعالیت‌های خود نتیجه‌گیری نمود. [21](*)

پی‌نوشت‌ها:

[1]. برای آگاهی از نظرات افراد گوناگون در این زمینه، رک: عباس نصر، نقش سیاسی ادوارد براون در ایران، تهران، ناظر، 1379، صص 74 ـ 60.
[2]. محمود محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن 19، جلد 5، تهران، اقبال، 1367، صص 112 ـ 68.
[3]. ادوارد براون، یک سال در میان ایرانیان، ترجمه‌ی مانی صالحی علامه، تهران، نشر اختران، چ چهارم، 1387، صص240 ـ 235.
[4]. همان، صص 88 و 64، 46.
[5]. همان، صص 135 ـ 134.
[6]. همان، صص 235 ـ 234.
[7]. ایران در یک قرن پیش، سفرنامه‌ی دکتر ویلز، ترجمه‌ی غلامحسین قراگزلو، تهران، اقبال، 1368، ص 188.
[8]. عباس نصر، همان، ص118.
[9]. همان، ص 85.
[10]. ادوارد براون، همان، صص 94 ـ 89.
[11]. همان، ص 259.
[12]. همان، صص 257 ـ 256.
[13]. همان، صص 105 ـ 104.
[14]. همان، صص 133 ـ 132.
[15]. همان، ص 323.
[16]. عباس نصر ، همان، ص 130.
[17]. ادوارد براون، همان ، صص 340 ـ 339.
[18]. همان، صص 388 ـ 386.
[19]. محمود محمود، جلد 5، همان،ص 122.
[20]. همان، ص124.
[21]. همان، صص 142 و 130.

منبع: برهان