نویسنده:انوشه میرمرعشی




 
«ادوارد بروان» پزشک و شرق‌شناس مشهور انگلیسی در سال 1266ه.ش. یعنی حدود 20 سال قبل از آغاز جنبش مشروطیت، سفری به ایران داشت که گزارش آن را در کتابی به نام «یک‌سال در میان ایرانیان» نوشته است. او مانند بیش‌تر مستشرقین انگلیسی، با جماعت منورالفکر و چهره‌های ماسونی دوره‌ی قاجار ارتباط برقرار کرد و البته از طرف آن‌ها هم به شدت مورد استقبال قرار گرفت.
گرچه بروان مانند بسیاری دیگر از مستشرقان انگلیسی در کار خود یک دانشمند محسوب می‌شود و از وسعت اطلاعات درباره‌ی کشور مورد نظر، ادبیات و فرهنگ آن برخوردار است؛ ولی موضع ما در برابر او به طور حتم محدود به این اطلاعات و دانش‌ها نیست. در واقع نگاه او به مسایل ایران به منافع انگلستان گره خورده و یک نگاه استعماری از نوع فرهنگی را دنبال می‌کند. به طور مثال بروان در برابر کسانی که با عملکرد دین زدایی منورالفکرها، طرفداران فرقه‌ی ضاله‌ای‌ها-بابی‌ها و بهایی‌ها- و فراماسونرها مخالفت می‌کردند؛ به شدت دشمن است.
یکی از این افراد که از نظر بروان هم با منورالفکری و فراماسونری مخالف است و هم با فرقه‌ی ضاله‌ای‌ها، «شیخ فضل الله نوری» است. شیخی که در ابتدا با حرکت عدالت‌خواهانه‌ی علما و مردم همراه بود، اما چون دخالت نمایندگان انگلوفیل و منورالفکر را در مجلس مشروطه دید و متوجه خطر دین زدایی شد، اعلام مشروعه‌خواهی کرد. برای همین هم بروان با نفرتی عجیب در کتاب‌هایش برضد شیخ موضع گرفت و او را به انواع تهمت‌ها و ناسزاها نواخت.

نگاه بروان به شیخ شهید در کتاب تاریخ ادبیات مشروطه

این که بروان در کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت چه تهمت‌هایی به شیخ زده است، به طور حتم در مقاله‌ای جداگانه قابل بررسی است اما در این مقاله سعی شده رویکرد ضد شیخ فضل الله بروان، در کتاب «تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران» او مورد بررسی قرار گیرد.
در ابتدا باید گفت که بروان در تقسیم‌بندی انواع مطبوعات دوران مشروطیت، یک بخش از مطبوعات مورد نظرش را «مطبوعات ارتجاعی» می‌نامد. آن وقت در این بخش، «رسائل» شیخ را معرفی می‌کند و می‌نویسد: «اعلامیه‌های مخالفین مشروطه را که به سال 1328 هجری قمری (1907میلادی) در زاویه‌ی مقدسه‌ی حضرت عبدالعظیم تحصن داشتند و بر ضد مجلس شورای ملی آن‌ها را منتشر می‌ساختند، -در صورتی که این‌ها را روزنامه بدانیم- از مهم‌ترین ارگان‌های ارتجاع بود و اهمیت خاصی در تاریخ انقلاب ایران داشت.»[1]
البته برخورد بروان با شیخ فضل الله، در عرصه‌ی ادبیات و مطبوعات تنها به این تقسیم‌بندی منحصر نمی‌شود زیرا وقتی او می‌خواهد ادبیات و به ویژه اشعار دوره‌ی مشروطه را بررسی و بیان کند، بیش‌تر ضدیت خود را با شیخ و تفکرات او نشان می‌دهد؛ به این شکل که وقتی می‌خواهد از شاعران آن دوره نمونه‌هایی بیاورد، به طور حتم از اشعاری نمونه مثال می‌آورد که در آن بد و بیراهی نثار شیخ شده باشد.
به عنوان نمونه شعری از «اشرف الدین گیلانی» –مدیر روزنامه‌ی نسیم شمال- را در کتابش می‌آورد و در توضیح آن می‌نویسد: «اشرف الدین این شعر را از زبان یک مرتجع سروده» و از قضا محتوای شعر، هجو تفکر شیخ فضل الله –آن هم به شکل تحریف شده و غلط بیان شده- است:
اشرفا این ناله و فریاد چیست؟ / از برای خلق آه و داد چیست؟
فاش برگو کیستی؟ تو چیستی؟ / یک منی، یا ده منی، یا بیستی؟
گر که این شهر و وطن را آب برد / تو یقین می‌دان که ما را خواب برد
نیّر مشروطه ساطع شد، چه شد؟ / آفتاب علم طالع شد، چه شد؟
می‌کنی ترغیب و تحریص شدید / کودکان را بر مکاتیب جدید
از برای ما همان قرآن بس است! / پایتخت شاه را طهران بس است
با قلم بر گردن ما چک مزن / روی بام شیخنا تنبک نزن
اشرفا ترغیب بر صنعت مکن / از علوم خارجه صحبت مکن
ترسم آخر، بشکنندت پا و دست / فال بین و مرشد و ماضی پرست[2]جالب است که بروان در این شعر مشروعه طلبان را با استفاده از شعر نسیم شمال، ضدعلم و متحجر می‌داند اما به دلیل شهرت شیخ به علم‌گرایی و روشن ذهنی مجبور می‌شود علی رغم دادن انواع ناسزاها به او، در کتاب انقلاب مشروطیت ایران به سطح بالای علم و دانش شیخ اعتراف کند و بنویسد: «محاکمه و اعدام مرتجع برجسته مجتهد شیخ فضل الله مردی صاحب دانش و توانای عظیم که خواه به دلیل اعتقاد ناب یا به دلیل حسادت به سیدمحمد و سیدعبدالله از جان و دل مرتجع شده بود، هیجان عظیم‌تری را برانگیخت.»[3]

اوج نفرت از مشروعه خواهی...

در جای دیگر ادوارد بروان به بهانه‌ی بررسی اشعار «ملک الشعرای بهار»، شعری را می‌آورد که در آن ملک الشعرا به عاقبت شیخ می‌پردازد و در قالب شعر، وقایع بعد از فتح تهران توسط مشروطه خواهان را شرح می‌دهد. او در قسمتی از شعرش می‌سراید:
چندی ز بیداد، فرسوده گشتیم / با خاک و با خون آلوده گشتیم
زیر پی خصم، بیهوده گشتیم / و امروز دیگر آلوده گشتیم
از ظلم ظالم، وز کید بدخواه / الحمدالله، الحمدالله
***
آنان که ما را کشتند و بستند / قلب وطن را کینه بستند
از بدنژادی پیمان شکستند / از چنگ ملت آخر نجستند
از حضرت شیخ تا حضرت شاه / الحمدالله، الحمدالله
***
آنان که با جور منصوب گشتند / در معده ملک، مکروب گشتند
آخر به ملت مغضوب گشتند / از ساحت ملک، جاروب گشتند
پیران جاهل، شیخان گمراه / الحمدالله، الحمدالله[4]
و این در حالی است که پس از به توپ بسته شدن مجلس، شیخ به همراه یارانش در نامه‌ای خطاب به «محمد علی» شاه نوشتند: «استقرار رژیم مشروطیت و تجدید مجلس شورا با شرایط و اوضاع فرهنگی موجود با اصول و مبانی تشیع ناسازگار است» و از شاه مصرانه خواستند که از بازگشایی مجلس جلوگیری کند.
اما محمدعلی شاه که برای افتتاح مجلس به شدت تحت فشار سفارتخانه‌های دولت‌های اروپایی مثل انگلیس و فرانسه بود و از آن طرف حامی سنتی تاج و تختش یعنی روسیه هم می‌خواست که مجلس شورا با نمایندگان مورد حمایت خودش (روسیه) تشکیل شود، اهمیتی به نامه‌ی شیخ و یارانش نداد و در اسفند 1287ه.ش. مجلس شورای کبرای مملکتی را افتتاح کرد.
این اتفاق سند معتبری است درباره‌ی هم دست نبودن شیخ و شاه؛ و کاملاً متفاوت بودن مواضع این دو در مخالفت با مشروطه[5] و این مطلب و دیدگاه را شیخ در قسمت‌های مختلف، در رسائل خود انعکاس داده و بروان که رسائل را دیده، علت مخالفت شیخ را با مشروطه بی مشروعه می‌داند؛ اما به طور حتم صلاح را در این نمی‌بیند که حقیقت را بیان کند.

ده راست و صد دروغ...

البته بروان در کتاب تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره‌ی مشروطیتش، اشعاری را هم آورده که در آن شاعران به انگلستان و مواضع استعماری‌اش اعتراض کرده و برضد انگلستان شعر سروده‌اند. اشعاری مانند شعر «مخالفت با قرارداد ایران و انگلیس» «میرزاده عشقی» در موضوع قرارداد 1919م. «وثوق الدوله». اشعاری که در آن آمده [است]:
انگلیس آخر دلش بهر من و تو سوخته؟ / آن که بهر یک وجب خاک این قدر خون می‌کند؟
آن قدر می‌دانم امروز آن که بر ما داده پنج / غاز، فردا دعوی پنجاه میلیون می‌کند...[6]
اما در این جا حرف بر سر این مطلب است که بروان در برابر ده تا دوازده شعر که برضد استعمار انگلستان موضع دارد، صدها نمونه شعر و مطلب روزنامه‌ای را می‌آورد که در جهت اهداف استعماری انگلستان است. تفکر باستان‌گرایی را در مقابل اسلام‌خواهی مردم و علما بیان می‌کند و به ترویج غرب‌گرایی می‌پردازد و این در اصل روشی است که انگلیسی‌ها حتی امروز در رسانه‌های خود مانند:
«بی.بی.سی» آن را دنبال می‌کنند؛ یعنی ده راست را به صد دروغ می‌آمیزند و مطلبی را ارایه می‌کنند تا مخاطب با تکیه بر آن ده راست، صد دروغ مورد نظر آن‌ها را باور کند و خلاصه این که بروان هم در این کتاب، برای این که اهداف مورد نظرش را به مغز مخاطب فرو کند، چند مورد از اشعار شاعران را که برضد استعمار انگلستان سروده‌اند را می‌آورد تا مخاطب در مقابل، موضع اسلام گرایانه‌ی منورالفکرها را باور کند و به طور مثال از اعدام «شیخ فضل الله نوری» هم خوشحال باشد.
درست مانند آوردن شعر «میرزا ابوالقاسم لاهوتی کرمانشاهی» که در آن شاعر از اعدام شیخ شادمانی می‌کند:
المنة لله که جوان شاه خجسته / چون لاله رسته، بر تخت نشست
هان! ای عقلا وقت گسیل وکلا شد! / به به چه به جا شد!
***
قاطرچی و الدنگ و دبوری به کجا رفت؟ / سوری به کجا رفت؟
یارو به درک رفت و دبوری کله پا شد، / به به چه به جا شد!
***
یا شیخ نبینی تو دگر رنگ علو را! / نه قیمه پلو را، قرمه چلو را!
دود دلت از داغ فسنجان به هوا شد / به به چه به جا شد[7]!...
شاید بر همین اساس هم باشد که چون کتاب «تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره‌ی مشروطیت» منبع درسی دانشجویان رشته‌ی ادبیات فارسی است، نباید از این دانشجویان انتظار داشته باشیم که ده راست و صد دروغ! بروان را باور نکنند و مبنای قضاوت تاریخی و ادبی خود قرار ندهند!...(*)

پی نوشت ها :

[1]. تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره‌ی مشروطیت، ادوارد بروان، ترجمه‌ی محمد عباسی، نشر علم، 1386.ش، ص 462
[2]. تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره‌ی مشروطیت، صص 114و 115
[3]. انقلاب مشروطیت ایران، ادوارد بروان، ترجمه‌ی مهری قزوینی، انتشارات کویر، 1376.ش، ص 312
[4]. تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره‌ی مشروطیت، صص 140 و141
[5]. کالبد شکافی چند شایعه درباره‌ی شیخ فضل الله نوری، علی ابوالحسنی (منذر)، مؤسسه‌ی مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران، چاپ سوم، تابستان 1385ه.ش.
[6]. تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره‌ی مشروطیت، ص 270
[7]. تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره‌ی مشروطیت، ص 150
منبع : برهان