بررسی دعا و دعانویسی در صدر اسلام و قبل از آن در گفت و گو با حجت الاسلام محمد هادی یوسفی غروی

دعا کردن و ارتباط با ماوراء الطبیعه ریشه در سرشت انسان دارد و انسان ها همیشه در ضرورت ها و مواقعی که در بن بست قرار می گیرند به طور فطری دست به دعا بر می دارند. به طوری که در منابع اسلامی از آن به عنوان «جان عبادت» یاد شده است اما همان طور که هر چیزی در طول تاریخ دچار تغییرات، بدعت ها و آسیب هایی می شود. دعا و دعانویسی نیز از این روند جدا نبوده است. در گفت و گویی که با حجت الاسلام محمد هادی یوسفی غروی، از اعضای انجمن تاریخ پژوهان کشور و عضو شورای برنامه ریزی رشته تاریخ اسلام حوزه علمیه قم انجام شده به بررسی تاریخچه دعا و دعانویسی، منشأ و مرجع صحیح گرفتن دعا و سیره ائمه معصومین (ع) در برخورد با چنین مسائلی پرداخته ایم. حجت الاسلام یوسفی غروی معتقد است وقتی منابع معتبری برای دعا وجود دارد چرا باید پیش دعانویس رفت.

دعانویسی در زمان صدر اسلام هم وجود داشته یا بعدها مورد استفاده سودجویان از دین اسلام قرار گرفته است؟

* دعا توجه بنده به درگاه خداوند است و از ابتدای خلقت و از زمان حضرت آدم(ع) وجود داشته. در ادامه حتی آن دسته از نسل های بعدی حضرت آدم (ع) که منحرف شدند و به بت پرستی روی آوردند. نیز اصل دعا را نسبت به پرودگار قبول داشتند و بت ها را مظاهر خداوند می دانستند. بنابراین تمام کسانی که قائل به اصل وجودی خدا هستند، به دعا اعتقاد دارند اما این موضوع هیچ ارتباط واقعی یا حقیقی با دعانویسی امروزی ندارد. مگر کسانی که بخواهند با سحر و جادو کاری انجام دهند. ادیان الهی و مخصوصاً اسلام بالکل سحر و جادو را نفی می کنند. به همین دلیل وقتی کسانی بخواهند این کار را در اسلام انجام دهند. برای توجیه نام آن را «دعانویسی» می گذارند. پیامبر (ص) می فرمایند: «الساحرُ کالکافر و الکافرُ فی النار »، یکی از 25 موردی که در اسلام برایش مجازات اعدام در نظر گرفته شده سحر و جادوست.

یعنی تمام کسانی که مدعی دعانویسی هستند سحر و جادو می کنند؟

* خیر، منظورم این نیست که تمام کسانی که چیزی را به عنوان دعا می نویسند و دست مردم می دهند اهل سحر و جادو هستند. بعضی ها دعاهایی را که ائمه معصومین (ع) نقل کرده اند می نویسند و در اختیار مردم قرار می دهند این بسیار خوب است که انسان چنین دعاهایی را همراه داشته باشد. از جمله آنها دعاهای مختصری است که در کتاب «باقی الصالحات» محدث قمی نوشته شده و در ابواب مختلف در حاشیه یا آخر کتاب «مفاتیح الجنان» به چاپ رسیده است. همچنین در این کتاب دعاهایی وجود دارد به نام «عوذات» به معنای پناه بردن به خدا. ریشه این کلمه از «اعوذبالله» می آید که بعضی اشتباهاً آن را «عوضات» می نویسند. حتماً دیده اید که بعضی این دعاها را می نویسند و در پارچه یا چرمی می گذارند و بر لباس بچه می بندند. البته این دعاها زیاد قابل استناد یا دارای ریشه های محکم نیستند. اما اشکالی ندارد که کسی این کار را انجام دهد. با این حال نمی توانیم بگوییم اسلام این عمل را توصیه کرده است. در روایات آمده «حلیمه» دایه پیامبر (ص) از ترس چشم زخم تعویذی به بازوی خود بسته بود اما پیامبر (ص) آن را کندند و به دور انداختند. البته برخی معتقدند چون این عمل قبل از ظهور اسلام بوده بنابراین ممکن است دعایی باطل بوده باشد ولی این نشانگر آن است که این عمل ریشه هایی ماقبل اسلام دارد. یا در زمان جنگ حُنین، پیامبر (ص) با درختی که امروزه هم مشابه آن را داریم مواجه شدند که اشیاء بسیاری به آن بسته شده بود حتی بعضی از مسلمانان و لشکریان پیامبر (ص) به دور آن حلقه زدند و طلب کسب حاجت کردند. پیامبر (ص) بسیار ناراحت شدند و این عمل آنان را جاهلی دانستند و امر فرمودند درخت را قطع کنند.

دعاهایی که به اسم «حِرز» درون انگشترها نوشته می شود چگونه اند؟

* توصیه ام این است که برای «حِرز» به کتاب «الدُر الثمین فی التخصُم الیمین» اثر علامه شیخ محمدرضا طبسی نجفی که حاج محمد رازی آن را به فارسی ترجمه کرده است مراجعه کنید و از دعاهای غیرمعتبر دیگر استفاده نکنند. متأسفانه گاهی روی بعضی از این انگشترها از اشکال نامفهوم و طلسم شده استفاده می شود. مطمئناً در روایات ائمه معصومین (ع) هیچگاه این اشکال طلسمی توصیه نشده است اگر هم از ائمه (ع) مطلبی نقل شده، یا آیات قرآن است یا حالت دعایی دارد و اشکال هیچ جایگاهی در این روایات ندارند و اینها از سحر و جادو آمده اند و کاملاً باطل هستند. تنها مورد مجاز استفاده از سحر در اسلام آن است که برای درمان و باطل کردن سحر دیگری به کار رود.

در روایات داریم که امام علی (ع) دعایی (دعای مشمول) به فردی علیل دادند تا بخواند و شفا بگیرد، که همین اتفاق هم افتاد. آیا این همان دعانویسی است؟

* اولاً تمامی ادعیه ای که در «مفاتیح الجنان» آمده کاملاً موثق نیستند بلکه همان طور که گفتم اینها از بین دعاهایی که اعتبار بیشتری داشته اند جمع آوری شده.
ماجرای «دعای مشمول» این است که امام علی (ع) در سفر به مکه همراه حسنین (ع) در حال طواف کعبه بودند که مردی با صدای بلند اشعاری را به صورت مناجات با خدا می خواند. حسنین (ع) به دنبال صدا می روند و مرد را زیر پرده کعبه می یابند. او را نزد امام علی (ع) می آورند. او نقل می کند که تک فرزند است و بسیار خوشگذران و اهل قمار بوده. یک روز پس از از دست دادن اموالش در قمار به پدرش فشار می آورد که پس اندازش را به او بدهد. پدرش قبول نمی کند و او از شدت خشم دست پدرش را می شکند. در این هنگام پدر او را نفرین می کند و دست او علیل می شود. امام علی (ع) این دعا را برای او دیکته می کند؛ نه اینکه خود این دعا را برای او نوشته باشد که بگوییم امام دعانویسی کرده اند. البته درباره این دعا شبهاتی وجود دارد که تفصیل آن در این مقال نمی گنجد. مانند اینکه اگر امام علی (ع) در سفر بودند. بنابراین در مکه خانه ای نداشتند و اینکه آن پسر با دست معلول خود دعا را نوشته یا کس دیگری این کار را برایش انجام داده است. علاوه بر این امام علی (ع) هیچگاه نفرموده اند دعا را بر تعویذبندی بگذار و آن را به خود ببند یا از این قبیل مسائل بلکه گفته اند به جای آن اشعاری که در کعبه می خواندی، این دعا را بخوان و از آن طلب شفا کن.

با توجه به اینکه بخشی از دعانویسی از سحر و جادو می آید و این کار در اسلام حرام است چرا دعانویسی بین مسلمانان رواج پیدا کرده؟

* این مسئله از شدت احتیاجات مردم ناشی می شود. و کسانی سراغ این گونه مسائل می روند که تهذیب نشده باشند. همه انسان ها نیاز به تزکیه و تهذیب دارند تا در مقابل آزمایش های الهی سربلند بیرون بیایند. خداوند سنت ابتلا و آزمایش را از ابتدای خلقت بشر با همان قصه درخت ممنوعه در بهشت قرار داده است و می خواهد بندگانش را آزمایش کند. خداوند در قرآن می فرماید اولین بار سحر و جادو را توسط دو فرشته «هاروت» و «ماروت» به مردم بابل آموخت اما همان ها هشدار دادند که تکفر نکنید. اینکه در اسلام سحر معادل کفر است فقط از روایات پیامبر (ص) نیامده بلکه از این آیه در ارتباط با آن دو فرشته آمده که «اِنَّما نَحنُ فِتنه فلا تَکفُر » یعنی خود خداوند در این زمینه هشدار داده است.

با این حساب مرجع اصلی دعا در این دنیا برای گرفتن دعا چیست؟

* اول قرآن، چرا که در آیات مضامین دعایی بسیاری وجود دارد. دوم می توان به روایات صحیح ائمه (ع) و سوم کتاب های ادعیه معتبر مانند «مفاتیح الجنان» مراجعه کرد.

الف - مبارزه پیامبر (ص) با خرافه

در اعراب زمان جاهلیت و قبل از بعثت پیامبر اکرم(ص) خرافات بسیاری رواج دشت. از آن جمله بت پرستی بود که بنابر اعتقادشان بت ها واسطه بین بندگان با خدا و مدبر جهانند. این خود یکی از بزرگ ترین خرافات اعراب جاهلی بوده است. از خرافات دیگری که بین اعراف جاهلی دیگری که بین اعراب جاهلی وجود داشت این بود که اگر باران نمی آمد به دم گاوی مقداری هیزم می بستند و گاو را به بالای کوهی برده و هیزم ها را آتش می زدند و گاو بیچاره در اثر آتش بالا و پایین می پرید. خیال می کردند که این روش در آمدن باران مؤثر است. یا زمانی که از «دیو» یا «وبا» می ترسیدند به دروازه می رفتند و در آنجا 10 بار صدای الاغ می دادند. حتی برخی اوقات استخوان روباهی را به گردن آویزان می کردند و این کار را انجام می دادند. از این موارد خرافه که در کتاب «فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام (ص) » تألیف آیت الله سبحانی به آن اشاره شده بسیار است اما وقتی پیامبر اکرم (ص) مبعوث شدند با این خرافه پرستی ها مبارزه کردند. آن طور که در کتاب «تحف العقول» آمده حضرت هنگام اعزام «معاذ بن جبل» به یمن به او چنین دستور دادند که ای معاذ آثار و افکار و عقاید خرافی را از میان مردم نابود کن و سنن اسلام را که همان دعوت به تفکر و تعقل است زنده نما.

ب. خرافه های قدیمی

یکی از خرافات رایج در صدر اسلام این بود که اعراب جاهلی به خاطر برداشت نادرستی که از ماه های سال داشتند، ازدواج در ماه شوال را جایز نمی دانستند و معتقد بودند هر ازدواجی که در این ماه انجام شود منجر به جدایی یا مرگ می شود. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه در فصل بیان احوال و اخبار عایشه می گوید: « پیامبر (ص) در ماه شوال با عایشه ازدوج کرد و عایشه نیز دوست داشت دختران در ماه شوال ازدواج کنند و بارها می گفت با اینکه من در ماه شوال ازدواج کرده ام آیا در میان زنان پیامبر(ص) خوشبخت تر از من سراغ دارید! » سپس ابن ابی الحدید می افزاید: « عایشه با این حرفش درصدد رد عقیده کسانی بود که در صدر اسلام گمان می کردند ازدواج در ماه شوال و بین دو عید (عید فطر و عید قربان ) مکروه و ناپسند است.» امروزه نیز در بین برخی از مسلمانان به خصوص اهل سنت در برخی از مناطق آسیا، این عقیده باطل که از همان عقیده جاهلی نشأت گرفته رایج است.
منبع: ماهنامه دین و زندگی همشهری آیه شماره 5