نویسنده: دکتر حسن روحانی




 

گرچه همه مقاطع و ادوار زندگی پر برکت مولای متقیان علی(ع) برای ما درس آموز و هدایتگر است، اما قسمت پایانی تاریخ زندگی آن حضرت، یعنی دوران حکومت و خلافت آن بزرگوار از بُعد مسائل سیاسی و اجتماعی اسلام بسیار حائز اهمیت و آموزنده است.(1) از لحاظ زمانی، آن حضرت از آخرین روزهای سال 35 هجری تا بیستم رمضان سال 40هجری، حکومت و خلافت جهان اسلام را برعهده داشت. این دوران کوتاه در ابعاد مختلف، خصوصاً شیوه حکومت امیرالمؤمنین(ع)، جای بحث و تحلیل فراوان دارد و عدالت در حکومت علی بن ابیطالب(ع) در شرایط فعلی کشور و نظام ما بسیار قابل استفاده و بهره برداری است.
در این فرصت محدود، به مسئله«عدالت» در حکومت امیرالمؤمنین اشاره می کنم. حکومت امیرالمؤمنین حکومتی حق محور، قانون مدار، مستضعف گرا و عدالت گستر بود. حکومت امیرالمؤمنین مبتنی بر عدل و داد و هدف اصلی آن، استقرار عدالت در جامعه بود.
پس از مرگ خلیفه سوم، وقتی مردم برای بیعت پیرامون امیرالمؤمنین علی(ع)اجتماع کردند، آن حضرت چندان علاقه ای به خلافت و حکومت از خود نشان نداد. ابن اثیر چنین می گوید: «لمّا قتل عثمان اجتمع اصحاب رسول الله من المهاجرین و الانصار و فیهم طلحه و الزبیر فأتوا علیاً فقالوا له لابد للناس من امیر قال: لاحاجة لی فی امرکم فمن اخترتم رضیت به»(2). فرمود: علی نیاز و علاقه ای به حکومت شما ندارد. هرکس را شما انتخاب کنید، من هم از او بیعت خواهم کرد. اما مردم مصرّانه خواهان پذیرش خلافت از سوی آن حضرت شدند.
این مسئله یکی از ویژگی های مهم خلافت امیرالمؤمنین است. پس از وفات پیامبر(ص) ما چنین ویژگی را در خلافت خلفای قبل نمی بینیم. مردم با اصرار و التماس، آن هم نه یکبار بلکه به دفعات، در مسجد و خانه آن حضرت، اجتماع کردند تا آن حضرت خلافت را بپذیرد. حضرت پس از اصرار فراوان فرمود: اگر من وزیر باشم، بهتر است تا امیر باشم. «فقال: لاتفعلوا فانّی اکون وزیراً خیر من ان اکون امیراً فقالوا: والله ما نحن بفاعلین حتی نبایعک»(3)، یعنی بگذارید علی بن ابیطالب بار حکومت را به صورت مشاور و معاون بر دوش داشته باشد و رهبری و خلافت را برعهده او نگذارید. اما مردم بر این مسئله اصرار ورزیدند تا آن حضرت خلافت و حکومت را پذیرفت.

استقرار عدالت مهم ترین هدف حکومت علی(ع)

نکته مهم این است که امیرالمؤمنین بعد از اصرار فراوان مردم، حکومت و خلافت را بدین شرط پذیرفت که بتواند «عدالت» را در جامعه مستقر کند. تأکید امیرالمؤمنین در آغاز امر بر مسئله عدالت، این نکته را به اثبات می رساند که مهم ترین هدف امیرالمؤمنین از حکومت، استقرار عدل و داد و مبارزه با ظلم و انحراف در جامعه اسلامی بود. امام فرمود اگر من خلافت را پذیرفتم و شما با من بیعت کردید، آنگاه دیگر من تابع هوی و هوس کسی نخواهم بود. علی مجری قانون است و نه مجری هواهای نفسانی افراد. در خطبه 92 نهج البلاغه به این مسئله اشاره شده است: امیرالمؤمنین در آغاز این خطبه می فرماید: «دعونی و التمسوا غیری»، علی را رها کنید و دنبال دیگری بروید. علی می داند پس از این، چه حوادثی پیش روی شما قرار خواهد گرفت. «فانّا مستقبلون امراً له وجوه و الوان»، فرمود اوضاع رنگارنگ و چهره های مختلفی در آینده پیش روی ما خواهد بود. اما در برابر اصرار آنان فرمود:« واعلموا انی ان اجبتکم رکبت بکم ما اعلم و لم اصغ الی قول القائل و عتب العاتب» اگر علی پذیرفت دیگر طبق تشخیص خود و بر مبنای احکام اسلام عمل خواهد کرد و به حرف گوینده ای و یا سرزنش کسی توجهی نخواهد کرد. « و ان ترکتمونی فانا کأحدکم»، اما اگر امروز مرا رها کنید، من هم یکی از افراد جامعه شما هستم و مثل یکی از شما خواهم بود. «و لعلّی اسمعکم و اطوعکم لمن و لیتموه امرکم»، هرکس حاکم شود، علی هم مثل یکی از افراد جامعه، حتی شاید فرمان بردار تر از دیگران، از او اطاعت خواهد کرد. بعد فرمود«و انا لکم وزیراً خیرلکم منی امیراً»اگر وزیر باشم، بهتر است تا امیر و رهبر باشم.

نقش آرای مردم در حکومت اسلامی

امیرالمؤمنین در خطبه ای که پس از پذیرش حکومت ایراد می کند، به مسئله آرای مردم و اصرار آنان اشاره می کند. «اما بعد فانی قد کنت کارهاً لهذه الولایه- یعلم الله فی سماواته و فوق عرشه- علی امة محمد(ص) حتی اجتمعتم لی ذلک فدخلت فیه»(4)، همه شما می دانید که علی بن ابیطالب علاقه ای به خلافت نداشت و این اصرار شما بود. چون همه شما اجتماع کردید و هم رأی شدید، من احساس وظیفه نمودم و ولایت و حکومت را پذیرفتم.
شاید در این مقاله فرصت این بحث نباشد که چرا امیرالمؤمنین(ع)در مسئله خلافت و ولایت خود، که از طرف پیامبر(ص) منصوص و از جانب خداوند مشخص شده بود، به آرای مردم و اصرار آنها تکیه می کند. آیا در حکومت اسلامی، آرای مردم نقشی در مشروعیت حکومت دارد؟ یا آنکه نظرات و آرای مردم تنها در مقبولیت حکومت نقش خواهد داشت؟ پاسخ این سؤال هرچه باشد، در این مسئله تردیدی نیست که بدون آرای مردم، حکومت اسلامی در جامعه مستقر نخواهد شد. استقرار حکومت اسلامی در جامعه بدون موافقت اکثریت مردم، ممکن نیست. تعبیر امام راحل(ره) نسبت به نظام جمهوری اسلامی می تواند راهنمای ما در این بحث باشد. ایشان می فرماید:« ما جمهوری اسلامی را اعلام کرده ایم و ملت با راهپیمایی های مکرر به آن رأی داده اند. حکومتی است متکی به آرای ملت و مبتنی بر قواعد و موازین اسلامی»(5). بنابراین حکومت اسلامی مبتنی بر معیارها، موازین و احکام دینی است اما به آرای مردم اتکا دارد. در اینجا جای تفصیل این بحث نیست، اما نتیجه بحث هرچه باشد، بی تردید در یک نظام و حکومت اسلامی، مشروعیت اصلی آن از جانب خداوند است و حکومتی مشروع خواهد بود که مبتنی بر موازین و احکام اسلام و مجری مقررات و دستورات الهی باشد. آرا و نظرات مردم نیز در شکل گیری حکومت اسلامی، نقشی اساسی خواهد داشت و بدون نظر مردم حکومت به مفهوم واقعی اسلامی آن،‌ در جامعه محقق نخواهد شد.

جایگاه عدالت در حکومت اسلامی

امیرالمؤمنین فرمود: علی رغم اصرار فراوان شما، علی بن ابیطالب بدین دلیل این منصب و مسئولیت را نمی پذیرفت که در استقرار عدالت، تردید داشت. «انی سمعت رسول الله(ص) یقول: ایما وال ولّی امر امتی من بعدی اقیم یوم القیامة علی حدّ الصراط و نشرت الملائکه صحیفته فان نجا فبعدله و ان جار انتقض به الصراط انتقاضه تزیل ما بین مفاصله... فاوّل ما یلقی به النّار أنفه و حرّ وجهه ولکنی لمّا اجتمعتم علی نظرت فلم یسعنی ردّکم حیث اجتمعتم.»(6) وی می فرماید از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: هرکس بعد از من ولایت و رهبری جامعه اسلامی را به عهده گیرد، او را در جانب صراط نگاه خواهند داشت تا فرشتگان نامه اعمال او را بررسی کنند. تنها به عدل است که حاکم اسلامی در آن روز نجات می یابد؛ و سپس فرمود«فان نجا فبعدله»، اگر آن روز برای حاکم اسلامی نجاتی باشد، فقط در سایه عدل و داد است و اگر عدالت نباشد، به بدترین وجه به عذاب الهی دچار خواهد شد.
امیرالمؤمنین(ع)در خطبه معروف به شقشقیه نیز به مسئله بیعت مردم و حضور حاضر و وجود ناصر اشاره می کند و می گوید:« اما والذی فلق الحبَّة و برأ النَّسمة، لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر؛ و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقارّوا علی کظّه ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکأس اوّلها؛ و لألفیتم دنیاکم هذه أزهد عندی من عفطة عنز»(7).
در این خطبه نیز امیرالمؤمنین به دو مسئله اشاره می کند و می گوید علت اینکه حکومت را پذیرفتم، یکی آرا، اصرار و حضور مردم در صحنه و قول مردم به یاوری حاکم اسلامی و دیگری عهد و پیمانی بود که خداوند از علما و اندیشمندان گرفته است که در برابر ظالمان شکمباره و مظلومین گرسنه آرام ننشینند. باز هم، دلیل مهمی که امیرالمؤمنین برای پذیرش خلافت و حکومت در این خطبه اشاره می کند، مبارزه با ظلمِ ظالم و یاری مظلوم و اجرای عدل و داد در جامعه است.
در مقوله بعثت انبیا یکی از مسائلی که قرآن مجید به صراحت آن را مطرح می کند، این است که انبیا آمدند تا عدل و داد را در جامعه مستقر کنند «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»(8). هدف بعثت انبیا آن است که در جامعه قسط و عدل را مستقر کنند. در بیانی از رسول خدا(ص) آمده است که:«لعمل الامام العادل فی رعیته یوماً واحداً افضل من عباده العابد فی اهله مأة عام»(9)، ارزش فعالیت یک روز راهبر و امام عدالت گستری که در میان مردم به عدل و داد رفتار می کند، بالاتر از صد سال عبادت عابد است. باز در مسئله حکومت اسلامی، رسول خدا(ص) بر مسئله عدالت و امام عادل تکیه می کند. امیرالمؤمنین(ع)در خطبه 164 نهج البلاغه در بحثی که با عثمان داشت، بر عدل و عدالت حاکم اسلامی در جامعه تأکید می کند و می گوید:« فاعلم انّ افضل عباد الله عند الله امام عادل هُدی و هَدی، فأقام سنّه معلومة و أمات بدعة مجهولة... و انّ شرّ الناس عندالله امام جائر ضَلّ و ضُلّ به، فأمات سنّةً مأخوذة و احیی بدعة متروکة و انّی سمعتُ رسول الله(ص)یقول: یؤتی یوم القیامه بالامام الجائر و لیس معه نصیر و لا عاذر فیلقی فی نار جهنم فیدور فیها کما تدور الرّحی ثم یرتبطُ فی قعرها» امیرالمؤمنین می فرماید: برترین بندگان خدا در نزد خداوند راهبر عادلی است که خود هدایت یافته و هدایتگر جامعه است؛ امام عادلی که سنت ها را به پا می دارد و بدعت ها را از بین می برد. بدترین مردم نیز نزد خداوند کسی است که حکومت را در دست دارد و به عنوان رهبر جامعه دنبال ظلم و فساد است، خود گمراه و موجب گمراهی دیگران است. سنت پذیرفته را بمیراند و بدعت را زنده گرداند. من از رسول خدا شنیدم که فرمود روز قیامت رهبر ستمگر را در دوزخ افکنند و همانند سنگ آسیا گردش کند تا به قعر دوزخ برود.
اساساً از دیدگاه تفکر شیعه، عدالت جایگاه خاص و ویژه ای دارد. ما وقتی از اعتقادات نیز سخن می گوییم، در کنار توحید و معاد بر عدل تکیه می کنیم. در همه مناصب مهم، عدالت را یک شرط اساسی می دانیم. عدالت در همه جا، از راهبری جامعه تا قضاوت تا شهادت در محکمه تا امامت جماعت، نقشی اساسی دارد. امام راحل(ره) در یکی از بیانات خود می فرمایند:« اسلام خدایش عادل است. پیغمبرش هم عادل و معصوم است. قاضی اش هم معتبر است که باید عادل باشد. فقیهش هم که معتبر است عادل باشد. شاهد طلاق هم که معتبر است عادل باشد... زمامدار باید عادل باشد. وُلاتشان باید عادل باشند.»(10)

تعریف عدالت

امیرالمؤمنین(ع) عدالت را در نهج البلاغه چنین معنی می کند: «سُئل علیه السلام ایما افضل، العدل او الجود؟ فقال: العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها؛ و العدل سائس عام و الجود عارض خاص فالعدل اشرفهما و افضلهما»(11). عدالت آن است که هر چیزی سرجای خود قرار بگیرد و حق به ذی حق داده شود. عدالت حتی از جود و بخشش هم بالاتر است. چون عدالت، سیاستی عام و فراگیر است که تمام مردم از آن بهره مند خواهند شد. ولی از جود و بخشش تنها گروه خاصی از جامعه بهره مند می شوند.

علی(ع) و تقسیم بیت المال

بزرگ ترین مشکلی که علی بن ابیطالب(ع) در دوران خلافت پیش رو داشت، اجرای عدالت در جامعه بود. اولین مسئله ای که امیرالمؤمنین با آن مواجه شد، تقسیم بیت المال بود. حضرت برای آنکه بیت المال را در میان مردم بالسویه تقسیم کند، در همان روزهای اولیه با سروصدای اشراف و حتی کسانی مواجه شد که افتخار صحابی بودن و افتخار جهاد در کنار پیامبرخدا را داشتند، ولی ایمانشان ضعیف بود. امام در مقابل این افراد فرمود:« فانتم عبادالله و المال مال الله یقسم بینکم بالسوّیه لافضل فیه لاحد علی احد و للمتقین عندالله غداً احسن الجزاء و افضل الثواب لم یجعل الله الدنیا للمتقین اجراً و لا ثواباً و ما عندالله خیر للابرار»(12). شما بندگان خدا هستید و بیت المال هم مال خداست و بالسویه بین شما تقسیم خواهد شد. هیچ کس بر دیگری از این نظر امتیازی نخواهد داشت. آنهایی که اهل تقوا و پاکدامنی هستند و جهاد و مجاهده کرده اند، پاداش تقوا را روز قیامت دریافت خواهند نمود. در تقسیم حقوق، معیاری به نام جهاد و تقوا وجود ندارد. تقوا قابل اندازه گیری نیست تا کسی که دارای تقوای بیشتر است، حقوق بیشتری دریافت نماید!

رنجش طلحه و زبیر

از طرف دیگر حضرت درباره عده ای که به عنوان مهاجر و انصار و به عنوان صحابی پیامبر در زمان حکومت خلفای قبلی، مخصوصاً در دوران خلیفه دوم و سوم، جایگاهی خاص، به ویژه از لحاظ استفاده از بیت المال داشتند، فرمود:« الا و أیما رجل من المهاجرین و الانصار من أصحاب رسول الله(ص) یری انّ الفضل له علی من سواه لصحبته فانّ له الفضل النیر غداً عندالله و ثوابه و اجره علی الله»(13)آنهایی که کنار پیامبر بودند و به عنوان مهاجر و انصار و صحابی پیامبر افتخار دارند، اجر و ثوابشان را در روز قیامت از خداوند خواهند گرفت، نه در تقسیم بیت المال. اگر مال از آن من هم بود، همگان را برابر می دانستم تا چه رسد که مال، مال خداست. «لو کان المال لی لسویت بینهم فکیف و انّ المال مال الله»(14) و لذا وقتی طلحه و زبیر خدمت آن حضرت آمدند و گفتند اگر بناست بیت المال تقسیم شود، ما نمی توانیم زندگی مان را اداره کنیم و شما سهم بیشتری به ما بدهید. حضرت فرمود شما نزد مردم بروید و به مردم بگویید بخشی از حقوقشان را به شما واگذار کنند؛ اگر آنها قبول کردند، من حرفی ندارم. چون این پول تعلق به مردم دارد و آنها باید رضایت بدهند. آنها گفتند یاعلی! ما نمی توانیم به مردم چنین حرفی بزنیم. اگر هم بزنیم کسی قبول نمی کند! حضرت فرمود: اگر آنها قبول نمی کنند، چطور من از مال آنها چیزی به شما پرداخت کنم؟ پس من سزاوارترم که به خواسته شما عمل نکنم، چه اینکه خود شما قبول دارید که مردم راضی نیستند از حقوق آنها چیزی به شما پرداخت شود. متن عبارت به این شرح است:« ان طلحة و الزبیر أتیا علیاً بعد ما بایعاه بأیام فقالا: یا امیرالمؤمنین قد عرفت شدة مؤنة المدینه و کثره عیالنا و ان عطاءنا لا یسعنا قال: فما تریدان نفعل؟ قالا: تعطینا من هذه المال مایسعنا! فقال: اطلبا الی الناس فان اجمعوا علی ان یعطوکما شیئاً من حقوقهم فعلت. قالا: لمن نکن لنطلب ذلک الی الناس و لم یکونوا یفعلوا لوطلبنا الیهم! قال: فأنا و الله احری ان لاافعل فانصرفا عنه»(15).
وقتی ولید بن عقبه، مروان بن حکم و سعید بن عاص خدمت حضرت آمدند و گفتند که شما خیلی به ما ظلم کردید. ولید گفت تو پدر مرا و همچنین پدر سعید را در جنگ بدر کشتی و به مروان دشنام دادی و عثمان را مورد عتاب قرار دادی که چرا مروان را کنار خودش قرار داده است. اما در عین حال با تو بیعت می کنیم به این شرط که هرچه داریم از ما نگیری و آنچه در دوران خلفای گذشته جمع کرده ایم، ما را مورد بازخواست قرار ندهی! حضرت فرمود: اما در بدر که مطرح می کنید، «فالحق وترکم» آنکه به شما آسیب رساند، علی نبود، بلکه حق بود. جنگ، جنگ حق با باطل بود و حق پیروز شد؛ اما اینکه شما می گویید من نسبت به اموال، چیزی گذشت کنم «و اما اعفایی عمّا فی ایدیکم فما کان لله و للمسلمین فالعدل یسعکم»(16) و اینکه می گویید از اموالی که در اختیار شماست بگذرم، اینها حق خداست و حق مردم و در این مورد علی کاره ای نیست و همه چیز در اختیار عدل است. آنچه عدالت می گوید بر مبنای آن عمل خواهد شد.
علی(ع) در خطبه پانزدهم نهج البلاغه چنین می فرماید: آنچه به ناحق به دست آوردید، اگر کابین زنان خود قرار داده باشید یا با آن بردگانی خریده باشید، به بیت المال برمی گردانم «والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء لرددته فان فی العدل سعة، و من ضاق علیه العدل فالجور علیه أضیق»، اگر آنچه به ناروا از بیت المال گرفته باشید، ولو اینکه مهر زنان و بهای کنیزان قرار داده باشید، من از شما باز پس خواهم گرفت که در عدالت گشایش است و آنکه تحمل عدل را ندارد، به طریق اولی تحمل جور را نخواهد داشت.

امیرالمؤمنین (ع) و عقیل

امیرالمؤمنین (ع) با برادرش عقیل هم در این زمینه برخورد می کند و حاضر نیست که صاعی از گندم به ناروا در اختیار عقیل بگذارد. به عقیل عتاب می کند و می گوید آیا می خواهی علی دین خود را برای دنیای تو بفروشد؟ بیان امیرالمؤمنین چنین است: «و الله لقد رأیت عقیلاً و قد املق حتی استماحنی من بُرّکم صاعا و رأیتُ شعث الشعور غبرالالوان من فقرهم کأنما سوّدت وجوههم بالعظلم و عاودنی مؤکداً و کررّ علیّ القول مردّداً فاصغیت الیه سمعی فظنّ انی ابیعه دینی و أتّبعُ قیادهُ مفارقاً طریقی فأحمیت له حدیدةً ثم ادنیتها من جسمه لیعتبر بها فضج ضجیج ذی دنفٍ من المها...»(17). در پایان همین خطبه امیرالمؤمنین آن جملات معروف را دارد و می فرماید:« و الله لو اعطیت الاقالیم السبعة بما تحت افلاکها علی ان اعصی الله فی نملة اسلبها جلب شعیرة ما فعلته و انّ دنیاکم عندی لاهون من ورقة فی فم جرادة تقضمها، ما لعلی و لِنَعیم یفنی و لذّه لا تبقی»(18)به خدا قسم اگر تمام دنیا و همه افلاک هفتگانه و هرآنچه را در اوست، در اختیار علی قرار دهند، برای آنکه علی پوست جویی را که در دهان مورچه ای است، به ناروا از او بگیرد، این کار را نخواهد کرد. علی حاضر نیست کوچک ترین ظلم و معصیت خداوند را با همه دنیا معامله کند. فرمود همه دنیای شما نزد علی کم ارزش تر است از برگی که در دهان یک ملخ قرار گرفته است. علی را چه کار با نعمت و لذت زودگذر دنیا!

حق محوری علی(ع)

ویژگی مهمی که در سراسر حکومت امیرالمؤمنین درخشش دارد، مسئله عدل و داد و حق محوری اوست. هیچ گاه امیرالمؤمنین حاضر نیست از مسیر حقّ و عدالت خارج شود «علی مع الحق و الحق مع علی»(19)«علی مع الحق یدور حیثما دار»(20)«القرآن مع علی و علی مع القرآن»(21)، بیان پیامبر(ص)است که هر کجا علی است، حق همان جاست. و هرکجا حق باشد علی را در کنارش می بینید. هر کجا علی است قرآن همان جاست و هرکجا قرآن را بیابید، علی را در کنار آن می یابید. زندگی علی تجسم یافته آیات قرآن و همه زندگی او دایره ای بر مدار حق است. و لذا فرمود: «اَلا و إنّ امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه، و من طعمه بقرصیه. الا و إنکم لا تقدرون علی ذلک و لکن أعینونی بورع و اجتهاد و عفة و سداد... ولو شئتُ لاهتدیتُ الطریق الی مصفّی هذا العسل و لُبابِ هذا القمح و نسائج هذا القزّ و لکن هیهات ان یغلبنی هوای و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمة و لعلّ بالحجاز او الیمامه من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشبع... أأقنع من نفسی بان یقال هذا امیرالمؤمنین و لا اشارکهم فی مکاره الدهر...»(22)؛ بدانید که امام شما از دنیای خود به دو جامعه کهنه و دو قرص نان بسنده کرده است. گرچه شما توان چنین کاری را ندارید، ولی مرا به پارسایی و کوشش و پاکدامنی و درستی یاری کنید. اگر می خواستم می توانستم عسل و مغز گندم و بافته ابریشم را برای خود آماده نمایم. لیکن هرگز نخواهم گذاشت هوای نفس بر من چیره شود. آیا علی بن ابیطالب بهترین غذاها را برای خود آماده سازد و بهترین پارچه ابریشمی را به عنوان لباس آماده نماید، در حالی که در گوشه و کنار کشورش افرادی باشند که هیچ گاه طعم سیری را درک نکرده باشند؟ آیا علی در فکر انتخاب غذاهای رنگارنگ باشدد، اما در گوشه و کنار کشورش گرسنگان در فکر قرص نانی باشند؟

ویژگی های استانداران علی(ع)

علی بن ابیطالب در همه موارد بر عدالت تکیه داشت. حضرت نه تنها در تقسیم بیت المال بلکه در مسئله انتخاب استاندارها و فرماندارها و سایر مسئولین نیز چنین بود. مشکل طلحه و زبیر بیشتر از همین جا نشئت می گرفت. آنها علاقه داشتند که حکومت بصره و کوفه به آنها واگذار شود و لذا خدمت امیرالمؤمنین آمدند و گفتند که در دوران خلفای گذشته به ما بی توجهی شده و الان شما باید جبران کنید. ما می خواهیم شریک شما در مسئولیت باشیم. فرمود می توانید مرا در همه امور کمک کنید«انتما شریکای فی القوة و الاستقامة و عونای علی العجز و الاود»(23)، گفتند نه مقصود ما از کمک این است که حکومت بخشی از کشور به ما واگذار شود. حتی در بعضی از تواریخ آمده که حضرت، حکومت یمن را برای طلحه و حکومت بحرین و یمامه را برای زبیر نوشت و به دست آنها داد. آنها حکم را گرفتند و گفتند: یا علی از این صله رحم شما تشکر می کنیم. حضرت از این جمله آنها سخت ناراحت شد و فرمود:« و انّما وصلتکما بولایه امورالمسلمین؟»(24)ولایت بر مسلمانان چه ارتباطی با صله رحم دارد؟! سپس حکم را از آنها گرفت و فرمود من تصور دیگری نسبت به شما داشتم.
حتی مغیرة بن شعبه که به نیت خیرخواهی خدمت امیرالمؤمنین رسید و گفت بهتر است یمن را به طلحه بدهید، بحرین را به زبیر و شام نیز فعلاً در اختیار معاویه باشد تا آرامش حاکم شود، حضرت در پاسخ، این آیه شریفه را قرائت فرمود:« و ما کنت متخذ المضلین عضداً»(25)یعنی علی بن ابیطالب ستمگران را به عنوان بازوی حکومت خود انتخاب نخواهد کرد. حضرت فرمود: آیا به من می گویید که پیروزی را از طریق ظلم و جور به دست آورم؟! «اتأمرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه و الله لا اطور به»(26)، به خدا قسم که نپذیرم تا جهان سرآید و ستاره ای در آسمان پیِ ستاره ای برآید.
وقتی طلحه و زبیر به بهانه عُمره می خواستند از مدینه خارج شوند، محمد بن طلحه را خدمت امیرالمؤمنین فرستادند و گفتند ما برای بیعت مردم با شما خیلی تلاش کردیم و الان امثال مالک اشتر دور شما را گرفته اند. حضرت فرمود:« فما الذی یرضیکما»(27)، چه چیزی شما را راضی می کند؟ پیام دادند که:« ولّ احدنا البصره و الاخر الکوفه»(28)یکی را والی بصره و یکی را والی کوفه کن. حضرت در پاسخ فرمود:« و الله انی لا آمنهما و هما عندی بالمدینة فکیف آمنهما و قد ولیتهما العراقین فقل لهما: ایها الشیخان احذرا من الله»(29)در حالی که در مدینه در کنار من هستید، خیال من از شما، راحت نیست تا چه رسد که شما را به کوفه و بصره بفرستم!

برخورد شدید امیرالمؤمنین (ع) با تخلفات

می بینیم با عدل و داد امیرالمؤمنین سازگار نیست که حتی برای یک روز ظالمی را، بر بخشی از جامعه حاکم کند. و لذا وقتی امیرالمؤمنین از اشخاصی که آنها را به عنوان والی و حاکم و استاندار نصب کرده بود، خلافی می دید، به شدت با آنها برخورد می کرد. چه در مورد عثمان بن حنیف، حاکم بصره که حضرت با نوشتن نامه ای با او برخورد کرده و فرمود چرا همواره کنار سفره رنگارنگ اغنیا هستی؟ و چه در مورد برخورد شدیداللحنی که در نامه شماره 41 نهج البلاغه آمده است. البته در اینکه حضرت این نامه را به کدام یک از والیان خود نوشته است، اختلاف نظر وجود دارد. بعضی عبیدالله بن عباس و بعضی عبدالله بن عباس را نام برده اند. مولا در آغاز نامه می گوید:«اما بعد، فانّی کنتُ اشرکتک فی امانتی، و جعلتک شعاری و بطانتی، و لم یکن رجل فی اهلی اوثق منک فی نفسی لمواساتی و موازرتی و اداء الامانة الی». تعبیراتی نظیر اینکه تو را شریک امانت کردم و به عنوان رازدار خود انتخاب نمودم و یا اینکه از تو مطمئن تر در میان یاران خود نیافتم، تعبیراتی است که بیشتر به ابن عباس می خورد تا دیگری. همان ابن عباس معروف که فاضل، عالم و مفسّر عالی قدر بوده است. تعبیر شعار به معنی لباس زیرین است. بطانه به معنی آستری لباس است. این عبارت را عرب نسبت به فردی به کار می برد که خیلی نزدیک و خصوصی باشد. یعنی تو را به عنوان نزدیک ترین فرد خودم برگزیدم. اینکه فرموده به هیچ کس از اهل بیت ام به اندازه تو اعتماد نکردم، سخن بسیار مهمی است. این تعبیرات نشان می دهد که مقصود همان ابن عباس معروف است. حضرت در همین نامه می گوید تو از معدود کسانی هستی که با عنوان صاحب خرد و عقل در میان یاران و اصحاب من قرار داری.
بعد حضرت ادامه می دهد: «ایها المعدود کان عندنا من ذوی الالباب، کیف تسیغ شراباً و طعاماً و انت تعلم انک تأکل حراماً و تشرب حراماً؟... فاتق الله وَاردُد الی هؤلاء القوم اموالهم، فانک إن لم تفعل ثم امکننی الله منک لاعذرنّ الی الله فیک و لاضربنک بسیفی الذی ما ضربتُ به احداً الا دخل النار»(30)آنچه می خوری و می آشامی، می دانی که حلال نیست و از حدود الهی تجاوز کرده ای. اینها را باید به بیت المال برگردانی و اگر برنگردانی و دست علی به تو برسد، با شمشیر با تو مواجه خواهد شد. آن شمشیری که علی به هرکس زد او را وارد آتش جهنم کرد. بعد فرمود:« والله لو انّ الحسن و الحسین فعلا مثل الذی فعلتَ ما کانت لهما عندی هوادةٌ و لا ظفِرا منّی بارادةٍ، حتّی آخذَ الحقّ منهما»(31)، یعنی به خدا قسم اگر کاری که تو انجام دادی، حسن و حسین هم انجام می دادند، من با آنها همین طور برخورد می کردم و این اموال را از آنها باز می ستاندم و اجازه نمی دادم برخلاف عدل و حق از بیت المال استفاده کنند.
کدام حاکم در تاریخ تا این حد بر مسئله عدالت و حقوق مردم تکیه کرده باشد. واقعاً چه کسی می تواند به امیرالمؤمنین برسد؟ او کجا بود و ما کجا! او خود فرمود: «و انتم لا تقدرون علی ذلک»(32)، شما نمی توانید مثل علی باشید. «و لکن اعینونی بورع و اجتهاد و عفة و سداد»(33)اما علی را با تقوا، پاکدامنی، کوشش و درستکاری کمک کنید.

برخورد علی (ع) نسبت به قاتل خویش

علی کجا و حکومت های دنیا کجا؟ شما کجا سراغ دارید عادل و عدالت گستری که حتی نسبت به قاتل خود هم عدل و داد را فراموش نکند. فرمود «یا بنی عبدالمطلب لا الفینکم تخوضون دماء المسلمین خوضاً تقولون قتل امیرالمؤمنین الا لا تقتلنّ بی الا قاتلی. انظروا اذا انا مُتُّ من ضربته هذه فاضربوه ضره بضربة و لا تمثّلوا بالرجل فانی سمعت رسول الله(ص) یقول ایاکم و المثله و لو بالکب العقور»(34).
آخرین وصیت امیرالمؤمنین سفارش نسبت به قاتل خویش است. فرمود مبادا بعد از شهادت من در کوچه های کوفه ندای «قُتل امیرالمؤمنین»، «امیرالمؤمنین کشته شد» سردهید. شمشیرها را از نیام خارج ساخته و جنگ داخلی راه بیندازید و به همه آنهایی که احتمال می دهید جزو پیروان و طرفداران خوارج هستند، حمله کنید. نه! این کار را نکنید «الا لا تقتلنّ بی الا قاتلی» به خاطر کشته شدن علی، فقط یک نفر باید کشته شود و نه بیشتر و آن هم قاتل اوست. اگر من از دنیا رفتم، «فاضربوه ضربه بضربه» او یک ضربت بیشتر بر من نزده، شما حق ندارید بیشتر از یک ضربت بر او بزنید. کجا می توانیم مثل علی را پیدا کنیم؟ وقتی حضرت به شهادت رسید و ابن ملجم را برای قصاص به محضر امام مجتبی آوردند، عبدالرحمن بن ملجم، این اشقی الاشقیاء، از امام حسن پرسید که پدرت راجع به من چه گفت؟ و حضرت همین جملات را بیان فرمود. عبدالرحمن بن ملجم گفت: علی هیچ گاه و در هیچ یک از مراحل زندگی خود، حق و عدل را از یاد نبرد. قاتل علی هم قبول دارد که اعدل همه عادل های جهان و رادمرد و ابرمرد بزرگ تاریخ، علی(ع)است.
صبح نوزدهم بعد از ضربت نیز وقتی عبدالرحمن بن ملجم را دستگیر کردند و به محضر امیرالمؤمنین آوردند و حضرت جمله معروف را فرمود: «آیا من برای تو بد امامی بودم؟» را فرمود، عبدالرحمن بن ملجم گفت: « افانت تنقذ من فی النار»(35)یعنی علی! آدمی که جهنم برای او قطعی است، آیا نجاتی برای او می باشد؟ حضرت بلافاصله به امام حسن نسبت به او سفارش کرد و فرمود او اکنون اسیر توست و با او مدارا کن.

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

پی نوشت ها :

1. سخنرانی در شب شهادت مولای متقیان، در حضور هزاران نفر از مردم مسلمان تهران، مسجد بلال صدا و سیما، 10 بهمن 1375.
2.بحارالانوار، ج32، ص 7.
3. همان.
4. بحارالانوار، ج32، ص 26.
5.صحیفه نور، ج4، ص 169.
6.بحارالانوار، ج32، ص 26.
7.نهج البلاغه، خطبه 3.
8.قرآن مجید، سوره حدید، آیه 25.
9.النظام السیاسی، باقرشریف، ص 64.
10.صحیفه نور، ج1، ص 444.
11.نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 437.
12.بحارالانوار، ج32، ص 17.
13.همان.
14.نهج البلاغه، خطبه 126.
15.بحارالانوار، ج32، ص 32.
16.تاریخ یعقوبی، ج2، ص 178، چاپ بیروت، دار صادر.
17.نهج البلاغه، خطبه 224.
18.همان.
19.بحارالانوار، ج38، ص 188.
20.همان، ص 358.
21.همان، ج40، ص 77.
22.نهج البلاغه، نامه 45.
23. تاریخ یعقوبی، ج2، ص 180، چاپ بیروت، دار صادر.
24. همان.
25.قرآن مجید، ‌سوره کهف، آیه 51.
26.نهج البلاغه، خطبه 126.
27.بحارالانوار، ج32، ص 24.
28.همان.
29.همان.
30.نهج البلاغه، نامه 41.
31.همان.
32.همان، نامه 45.
32.همان.
34.نهج البلاغه، نامه 47.
35.قرآن مجید، سوره زمر، آیه 19.

منبع :روحانی، حسن (1388)، اندیشه های سیاسی اسلام (جلد اول: مبانی نظری) تهران: کمیل، چاپ سوم.