نویسنده: احمد کریمیان




 

رفتار یهودیانِ صاحب منصب، با مسلمانان

اصولاً یهودیان دوره‌ی قرون وسطا، از انجام وظایف دولتی، چه سیاسی و یا اداری خودداری می‌کردند و ترجیح می‌دادند که به موجب توصیه‌ی تورات، به مشاغل آزاد تجاری بپردازند.
در تورات آمده است: کار آزاد را دوست بدار و از وظایف حکومتی، اعراض کن؛ زیرا هر کاری که در زندگی به دست خود انجام دهی، هزار مرتبه از مشاغل رسمی بهتر است.
در جای دیگر می‌گوید: «مشاغل رسمی، موظّفین خویش را در خود دفن می‌کند.» موسی بن میمون، طبیب و فیلسوف یهودی نیز در یکی از رسائل خود گفته است:
به دست آوردن یک درهم از راه بافندگی و یا درودگری، شیرین‌تر از هدیه و پاداش گران‌قدری است که از حاکم دریافت داری.(1)
با این همه، بسیاری از یهودیان با احساس امنیت و آرامش در جامعه‌ی اسلامی، ضمن تصدّی مشاغل رسمی و حکومتی، به مناصب برجسته‌ای نیز دست یافتند. از جمله اسماعیل بن نغزله، به مدت سی‌سال عهده‌دار امر وزارت در دولت اسلامی اندلس بود.
نویسندگان دانشگاه عبری اورشلیم اذعان دارند که در این دوران، زندگی در سرزمین‌های اسلامی به مراتب آسان‌تر از سایر نقاط جهان بوده، و یهودیان، این امکان را داشتند که کانون‌های فرهنگی خویش را به پا کنند. لذا برای صدها سال اکثریت عظیم یهودیان، در سرزمین‌های اسلامی می‌زیستند. آنان سپس یهودیانی را مثال می‌آورند که در اسپانیای اسلامی، به مقامات عالی سیاسی رسیدند. حسدای بن شپروط در سده‌ی دهم میلادی، شموئیل نقید و پسرش یوسف در سده‌ی یازدهم، نامدارترین اینانند.(2)
وجود فضای آزاد و شرایط مساعد اجتماعی در کشورهای اسلامی، موجب شد که در دوره‌هایی از تاریخ، کشورهای اسلامی میزبان بیش‌ترین یهودیان جهان باشند.
آنان به شهرها و ممالک اسلامی مهاجرت کردند و با اهالی بومی آن اختلاط و امتزاج یافتند و با آرامش و امنیت به زندگی و فعالیت پرداختند. ایشان در هم‌زیستی، حتی لباس عربی پوشیدند و به زبان عرب گفت‌و گو کردند و در بسیاری از موارد، ملتزم به آداب و رسوم مسلمانان شدند.
رافائل پاتای، جمعیت یهودیان جهان را در سده‌ی ششم هجری (دوازدهم میلادی)، یک‌ و نیم میلیون نفر تخمین می‌زند که 4/ 1 میلیون‌ نفر، یعنی 3/ 93% آن‌ها در سرزمین‌های اسلامی می‌زیستند و بخش مهمی از آنان ساکن اسپانیای اسلامی بودند ... در این زمان، تنها یک صد هزار نفر (7 /6% از کل یهودیان) در اروپای مسیحی می‌زیستند.(3)
اما با این حال، در جریان سقوط اندلس، طوایفی از یهود به دشمنان مسلمانان پیوستند و دچار انواع اذیت و محنت از سوی آنان شدند و در شهرها و مناطق القصر (Alcazar)، اراگون (Aragon)، والنسیا (Valencia)، قرطبه (Cordaba)، اشبیلیه (Seville)، طلیطله (Toledo)، و بارسلون (Barcelona) و برخی شهرهای دیگر شورش‌های تند و گسترد‌ه‌ای بر ضدّ آنان برپا شد که ضمن آن هزاران نفر از یهودیان به قتل رسیدند و هزاران تن دیگر مجبور به فرار شدند و هزاران نفر دیگر برای گریز از مهلکه، مسیحیت را گردن نهادند که به مارانوس (Marranos) شهرت یافتند.(4)
در دوران حکومت مغولان، اوضاع یهودیان در مدتی کم‌تر از یک دهه تحولی چشم‌گیر یافت و آفتاب اقبالشان از افق اقتدار سیاسی دمید. آنان در این مدت در سیطره بر مسلمانان و سرکوبی آنان عقده‌گشایی‌ها کردند و در پاسخ به آن همه گذشت و مهر و نوازش مسلمانان، رایت فتنه افراشتند و قساوت و کینه را از حد گذراندند.
کسی که مسئول این ظهور سیاسی موقّت بود، سعدالدوله نام داشت که در [سال] 682 قمری در دیوان حکومتی بغداد به کار گماشته شد. در [سال] 678 قمری به عنوان پزشک در دربار ارغون قرار گرفت. سپس در رأس امور مالی بغداد گماشته شد و اندکی هم حاکم عراق شد. سپس در [سال] 688 قمری به عنوان صاحب دیوان ممالک منصوب شد. در این سمت، ستاره‌ی بخت یهودیان برآمد و درخشیدن گرفت. سعدالدوله که یهودی متعصّبی بود و زمام امور دیوانی و حکومتی را در دست گرفته بود، با استقرار در مقام وزارت، بی‌درنگ مخالفان خویش را از کار برکنار کرد و شغل‌های مهم و حساس دیوانی و فرمانروایی ایالات و شهر‌ها را به خویشان و نزدیکان سپرد، چنان که فخرالدوله یکی از برادرانش را به حکومت بغداد فرستاد. برادر دیگرش امین‌الدوله را حاکم دیار بکر و ربیعه کرد. پسرعمومی خود به نام شمس‌الدوله را به حکومت فارس گذاشت و یکی از اراذل را به حکومت کوفه گماشت که مسجد آن شهر را ویران کرد و اسباب و آلات و مواد آن را به مصرف امارات حکومتی رسانید و آن مسجد جامع که مرقد بزرگان دین بود، به حال ویرانه درآمد. حکومت آذربایجان را به لبید بن ابی ربیع، یهودی دیگر و وزارت اِشراف تبریز را به پسر عموی دیگر خود، مهذّب‌الدوله واگذاشت. برادری دیگر را به حکومت شهر دیگری در عراق عرب منصوب کرد. به حکم سعدالدوله، هیچ مسلمانی حق داشتن کار دیوانی و حکومتی و هم‌چنین حقّ ورود به اردوی خان (ارغون) را نداشت. بدین سان زمام امور ولایات مختلف اسلامی در قلمرو ایلخانان در دست یهودیان قرار گرفت و کار آن‌ها به اوج اعتلا رسید.
در حدود سال 687 قمری جماعتی یهودی از اهالی تفلیس که اوضاع حکومت را بر وفق مراد خود می‌دیدند، به بغداد آمدند و شغل‌هایی به آنان داده شد. این گروه از هیچ اجحافی نسبت به مسلمانان بغداد فروگذار نکردند.
سعدالدوله و گروهش دشمنی و کینه اعصار و قرون یهودیان را از مسلمانان به طور کامل نمایان ساختند و از حربه‌ای کارساز سود جستند. از آن جا که مغولان به چنگیز به چشم پیامبر گونه‌ای می‌نگریستند و همواره سعی داشتند که قوانین یاسا را در جامعه‌ای مجری سازند و همواره جنگی نهانی و گاه آشکار، بین ایرانیان و مغول‌ها بر سر این موضوع درگیر بود، یهودیان برای انتقام گرفتن از مسلمانان، این موضوع را دست‌آویز قرار دادند و سعدالدوله به ارغون چنین تفهیم کرد که نبوت از چنگیزخان به ارث به وی رسیده، و چون حضرت محمد به جهاد، دین را گرفت و در یک روز چند سر را فرمود در خندق بریدند، و به قهر، قلّاده‌ی مطاوعت بر رقبه‌ی استسلام نهاد، ایلخان نیز باید به همین ترتیب پیش رود و هر که دین او را قبول کرد که کرد وگرنه کشتنش واجب است. هم‌چنین به ارغون چنین تفهیم کرد که در هر دوره به مقتضای زمان و مصالح مردم، خداوند صاحب کتابی را برانگیخته و دینی جدید حادث گشته و هر گاه مردم به پیامبری او رضا نداده‌اند، صاحب کتاب مزبور با زور و قهر، دین خود را به آنان قبولانیده است. پس چون این فضایل (پیامبری) در وجود ایلخان عادل موجود است، باید او نیز دعوی جانشینی چنگیز‌خان و پیامبری کند. این تحریکات در ارغون که دشمن اسلام بود، مؤثر افتاد و چون در دربار، مسلمانی باقی نمانده بود که دفع این تحریکات کند، عزم سلطان را بیش از پیش در سرکوبی نهایی اسلامی و مسلمانان جزم کرد. وزیر، کار را از این هم فراتر برده‌، برای تبدیل کعبه به بت‌خانه، نامه‌هایی به اعراب یهودی نگاشته و شروع به آماده کردن سپاه ارغون برای فتح مکه کرده و دستور به ساختن کشتی‌هایی در بغداد داده بود. به دنبال این اقدامات، نجیب‌الدین، کحال یهودی را با فرمانی به خراسان فرستاد تا طبق صورتی که در دست داشت، دویست نفر از بزرگان و متنفّذان ایرانی آن ایالت را به قتل رساند؛ زیرا از آن منطقه نغمه‌های مخالفی شنیده شده بود. هم‌چنین شمس‌الدوله، حاکم فارس را به کشتن هفده تن از روحانیان شیراز واداشت که گناهان شهرت و خدمت خاندانشان و نفوذی بود که در بین مردم داشتند.
بر این روال، ارغون به تحریک سعدالدوله و به این بهانه که باید معاندان و دشمنان را از پیش پا برداشت، به اندک توهمی، یا سبب مختصر جریمتی، صد جان را بر باد می‌داد، و انتقام او، اهل اسلام را شمشیری بود زهرآلود.
اما سرانجام در سال 690 قمری، بزرگان ایرانی او را کشتند و عکس‌العمل شدیدی به یهودیان نشان دادند...(5)
با این حال مسلمانان چون اقتدار پیشین خود را باز یافتند و بر اوضاع مسلّط شدند، هرگز درصدد مقابله به مثل برنیامدند و رفتار ناجوان مردانه‌ی یهودیان را با سخت‌گیری و اتّخاذ شیوه‌های قهرآمیز، پاسخ ندادند.

یهودیان در خلافت عثمانی و جهان معاصر اسلام

در دوره‌ی خلافت عثمانی، عرصه‌ی پهناور کشور، در مشاغل آزاد و دولتی بر روی یهودیان گشوده بود. آنان با وجود سوابق سوئشان، یک بار دیگر به بالاترین مناصب رسمی کشور راه یافتند. و حتی پزشکان ویژه‌ی پادشاهان آل عثمان، از میان ایشان برگزیده شدند.
یهودیان در کشورهای عثمانی، صاحب بسیاری از مزارع کشاورزی و بنگاه‌های تجاری و کارگاه‌های صنعتی شدند و معبدهای فراوانی بنا کردند و از آن جا به شبه‌جزیره‌ی بالکان، که پیش‌تر از آن رانده شده بودند، راه یافته و سپس به قلب اروپا نفوذ کردند.(6)
شایان یادآوری است که این شرایط مطلوب اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، برای یهودیان در کشورهای اسلامی، حتی در نیمه ی نخست سده‌ی پیش (قرن بیستم)، به رغم ظهور توطئه‌های آنان در تصرّف اراضی فلسطین و اوج‌گیری مظالم صهیونیست‌ها و درنده‌خویی‌ها و جنایات آشکاری که از سوی ایشان، نسبت به مسلمانان مظلوم فلسطین اعمال می‌شد، هم‌چنان حفظ شده و یهودیان مقیم کشورهای اسلامی، از رفاه و امنیت کامل برخوردار بودند و بسیاری از مجاری امور، در عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی در دست آنان قرار داشته است.
در زمانی که یهودیان به قصد زیارت و با انگیزه‌های دینی به فلسطین وارد می‌شدند و یا گاهی تحت فشار و آزار دولت‌های اروپای شرقی و دیگر مناطق، به فلسطین پناه می‌آوردند، ساکنان عرب این سرزمین چنان‌که رسم اعراب در مهمان‌نوازی است، از آنان استقبال کرده و ایشان را در آغوش خود می‌پذیرفتند. تئودور هرتزل، مؤسس جنبش صهیونیسم، آشکارا به رفتار محبت‌آمیز و گرم ساکنان فلسطین با نخستین یهودیان مهاجر، اعتراف کرده است.(7)
اما متأسفانه پاسخ یهودیان به این مهمان‌نوازی‌ها، معمولاً چیزی جز حق‌ناشناسی و جفاکاری نبوده است. چنان‌که در مصر معاصر، یهودیان با استفاده از آزادی‌های موجود، ضمن فعالیت در عرصه‌های اقتصادی، تجاری و فرهنگی، رفته‌رفته این کشور را پایگاه فعالیت‌های صهیونیستی خود قرار دادند:
یعقوب صنوع، بنیان‌گذار تآتر در مصر و داود حسنی(8) از چهره‌های سرشناس موسیقی مصری، از یهودیان بودند. عده‌ای از ایشان، مانند یوسف بتشتو و حاییم ناحوم افندی و ادولف قطاوی به مقامات عالی دولتی مصر راه یافتند و حتی یوسف قطاوی پاشای یهودی، عهده‌دار وزارت دارایی در عهد ملک فؤاد شد.
در سال 1948 م در کشور مصر حدود چهل الی پنجاه هزار یهودی می‌زیستند که پنج‌هزار نفر آنان ملیّت مصری اختیار کردند. آن‌ها همگی از حقوق کامل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شهروندان مصری برخوردار بودند و بسیاری از ایشان سررشته‌ی تجارت‌، بانک‌ها و صنایع و اقتصاد کشور را در قبضه‌ی انحصار خویش داشتند.
این طایفه در مصر، تعداد فراوانی مدرسه، مؤسسه و انجمن‌ دایر کردند و معبدهای زیادی به دست آنان ساخته شد، به گونه‌ای که در نیمه‌ی نخست قرن بیستم، تعداد آن‌ها تنها در شهر قاهره به 29 باب رسید. اراضی تعدادی از این معبدها را دولت مصر رایگان به یهودیان واگذار کرد.(9)
خانم سناء عبدالطیف حسن صبری، در صفحات 177- 178 کتاب الجیتو الیهودی، به نقل از کتاب مصر و یهودها- العصر البائد تألیف موریس مزراحی، نویسنده‌ی یهودی مصری که به سال 1960 م این کشور را ترک کرده است، نام عدّه‌ای از یهودیانی را که در عرصه‌های فرهنگ و اقتصاد و سیاست معاصر مصر، صاحب‌ نام و آوازه‌ بوده‌اند، بدین ترتیب ذکر می‌کند:
ویکتور زرادیل، روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی معروف؛ داود حزان، وکیل مشهور و فرزند حاخام اسکندریه و از نزدیکان مصطفی کامل؛ لیون کاسترو، وکیل و روزنامه‌نگار و از مشاوران سعد زغلول.
یهودیانِ نام برده‌ی ذیل در عرصه‌ی صنعت، تجارت، بانکداری، کشاورزی، صادرات، راه‌آهن و دیگر عرصه‌های اقتصادی مصر، حضوری فعال داشته اند:
شیکوریل، شملا، سوارس منسی، موصیری، قطاوی، سموحه، بشیتو، هراری و ... .
اما در امور هنری، دامیلی دیان، نخستین هنرپیشه‌ی نمایش‌نامه‌های تراژدی در مصر پیش از جنگ جهانی اول بود و نام‌های زکی مراد و لیلی مراد و داود حسنی در زمینه‌ی آواز و موسیقی، قابل ذکر است.
از سوی دیگر، دو تن از قهرمانان، بوکس مصر، با نام‌های اسحاق امیل و سلو نیشیو یهودی بودند، و نیز دو بازیکن تنیس، یعنی نجار و کوهین بارها از سوی کشور مصر در مسابقات المپیک شرکت کردند. در بازی‌های المپیک سال 1928 از میان 288 شرکت کننده‌ی مصری، پنج نفر یهودی بودند و ژاک جوهر، مشاور ورزشی فؤاد و فاروق، پادشاهان مصر، نیز یهودی بود.
دکتر کامل سعفان نیز در صفحات 42- 56 از کتاب الیهود، تاریخاً و عقیده اطلاعات نسبتاً مفیدی از آزادی عمل و فعالیت گسترده یهودیان در مصر معاصر به دست می‌دهد که عنایت به قسمتی از آن خالی از فایده نیست:
یهودیان مصر در سال 1908 م انجمن فرزندان صهیون را در اسکندریه تأسیس کردند و دست‌آوردهای نخستین کنفرانس صهیونیستی شهر بال (1897م) را مورد تأیید قرار دادند. این یهودیان تا پیش از شروع جنگ جهانی اول، به شیوه‌های مختلف، دولت عثمانی را مورد حمایت و تأیید خود قرار می‌دادند. آن‌ها در پشت این تأیید توانستند تلاش‌های خود را برای خرید اراضی فلسطین تشدید کنند.
آنان در اسکندریه، کمیته‌ای برای کمک به پناهندگان یهود تأسیس کردند و از آن طریق، مسکن، غذا، لباس و امور بهداشتی این پناهندگان را تأمین نموده و سپس آن‌ها را به فلسطین منتقل می‌ساختند. در این میان، دولت مصر نه تنها مانع فعالیت‌های آن‌ها نشد، بلکه سخاوتمندانه آنان را مورد حمایت‌های خویش قرار داده و اردوگاه‌های ویژه‌ای را در قباری و شاطبی به ایشان واگذار کرد (ص 43).
در نیمه‌ی اول قرن بیستم، علاوه بر معبدهایی که یهودیان درهر یک از شهرهای پورت سعید، دمنهور، کفر الزیات، طنطا، زقازیق، منصوره، میت‌غمر، و المحله الکبری داشتند، 29 باب معبد در قاهره و 20 باب در اسکندریه بنا کردند (ص46).
در زمینه ی فعالیت‌های مطبوعاتی یهودیان در مصر باید گفت که آنان در سال 1901م نشریه‌ی الرسول الصهیونی را در اسکندریه به زبان فرانسه و در سال 1912م، مجله مصر را نیز به فرانسوی منتشر کردند. در سال 1917 م روزنامه‌ی النهضه الیهودیه به فرانسه از چاپ خارج شد که پس از پنج سال، المجله الصهیونیه جایگزین آن شد. در سال 1920 مجله اسرائیل به سه زبان عبری، عربی و فرانسوی، به طور جداگانه چاپ و منتشر شد که تا سال 1940م انتشار آن ادامه یافت. در سال 1934م مجله‌ی الشمس به زبان عربی به ظهور پیوست. (10) و در سال 1935 مجله‌ی هفتگی کادیما ظاهر شد. در سال 1936م نیز روزنامه‌ی المنبر الیهودی به عنوان زبان حال جنبش صهیونیسم، تحت نظر جاک‌ رابان، انتشار یافت. (ص 47- 48). در ضمن، مدیران بخش آگهی دو مؤسسه‌ی عظیم مطبوعاتی الاهرام و دارالهلال در دهه‌ی چهل، یهودی بودند (ص 49).
اما در عرصه‌ی اقتصاد، کافی است بدانیم که در فاصله‌ی سال‌های 1897- 1947 م، خاندان‌های یهودیِ رولو، موصیری، عاداه، عدس، قطاوی، شیکوریل، هانو، جاتنیو، سوارس، جرین، منشه و مزراحی بر شبکه‌ی اقتصاد مصر سیطره داشتند. 98% از کارگزاران بورس قاهره، یهودیانی بودند که نبض تجارت مصر در دستشان بود.
در این مدت، صنایع غذایی، نساجی، دارویی، شیمیایی، مهندسی، نفت و نیز مصالح ساختمانی و کارخانجات پنبه‌پاک‌کنی در انحصار یهودیان قرار داشت.(11)
از سوی دیگر یوسف قطاوی (یهودی) که وزیر دارایی و از بنیانگذاران بانک مصر (نخستین بانک در مصر- تأسیس 1920 م) به شمار می‌آمد، هم‌کیش خود، ژوزف شیکوریل را به عضویت هیئت مدیره‌ی بانک مزبور درآورد. زمانی که طلعت حرب (1876- 1941م) درصدد تأسیس بانک مصر و فلسطین برآمد، یهودیان وی را تهدید به خارج ساختن سرمایه‌های خود کرده و او را از این اقدام بازداشتند.
سینماهای قاهره، اسکندریه، سوئز و پرت سعید نیز بیش‌تر، از آنِ ژوزف موصیری یهودی بود و واردات فیلم‌های خارجی و فروش آن و دوبلاژ و صداگذاری این فیلم‌ها در انحصار وی قرار داشت.
و بالاخره این نکته نیز قابل توجه است که داوید ناحوم، حاخام یهودی مصر تا زمان مرگش به سال 1950 م عضو مجمع‌اللغه العربیه بود.
وجود این فضای باز و آزادی بیش از اندازه برای یهودیان مصر، موجب شد تا ایشان از این موقعیت ممتاز برای مطامع و اغراض صهیونیستی خود بهره گیرند. آنان در سال 1908 م، سازمانی به نام «جمعیه بنی صهیون» را تأسیس کردند که هدف آن عبارت بود از: استقرار یهودیان در فلسطین و تشویق و دعوت یهودیان برای مهاجرت به این سرزمین و ایجاد تسهیلات لازم برای مهاجرانی که در سر راه خود به فلسطین، در مصر توقف می‌کردند.
هم‌چنین در روز 28 اکتبر سال 1917م، یعنی پنج روز پیش از صدور وعده‌ی بالفور (در دوم نوامبر) به اشاره‌ی حاییم وایزمن، رهبر جنبش صهیونیسم، سه هزار تن از یهودیان مصر، دست به یک تظاهرات صهیونیستی زده و ضمن آن خواستار تسریع در صدور وعده‌ی مزبور شدند! (ص 48- 52).
به همین دلایل بود که در آوریل 1955م، زمانی که حاخام یهودی المر برگر، مدیر اجرایی مجلس یهودیان آمریکا، در دیدار خود از مصر، مشاهده کرد که برخلاف معضلات و مشکلات فراوان اجتماعی و اقتصادی این کشور، یهودیان مصر در بهترین شرایط به سر می‌برند، آشکارا اعلام کرد: باید آمریکاییان بیایند و ببینند که چگونه پنجاه‌هزار تن یهودی، در بهترین اوضاع، با مصر و تاریخ آن، پیوند انسانی، ملی و عرفی برقرار ساخته‌اند (ص 58).
آن چه مذکور افتاد، اجمالی از اوضاع یهودیان در مصر معاصر بود که تعدادشان تا سال 1950م به 75 هزار نفر می‌رسید، در حالی که در مراکش 225 هزار نفر و در هر یک از کشورهای عراق(12) و الجزایر 120 هزار نفر و در تونس صد هزار نفر یهودی می‌زیستند.
دولت سرپرستی بریتانیا در سال 1921م، انجمن‌صهیونیستی عراق را به رسمیت شناخت. اهارون، ساسون، در سال 1919 م یک کمیته‌ی صهیونیستی در بغداد تأسیس کرد که شانزده شعبه در شهرهای مختلف عراق داشت. این کمیته، اقدام به سازماندهی گروههایی از جوانان یهود، برای کمک به مهاجران نموده و تعدادی نشریات ماهانه به زبان‌های عبری و عربی منتشر می‌ساخت. هم‌چنین بعضی از معبدهای یهودی را برای الزام یهودیان به امر مهاجرت، تحت فشار قرار می‌داد.
در سال 1942م، سازمانی با عنوان «حرکه الرواد البابلیین = جنبش پیشاهنگان بابِلی» تأسیس شد که جوانان یهود را تحت آموزش سلاح‌های گرم و ساخت مواد منفجره قرار داد. این سازمان به زودی تبدیل به یک تشکیلات خطرناک مجهّز به اسلحه و نیروهای نظامی شد. همین سازمان، در سال 1950م، اقدام به پرتاب مواد منفجره به درون‌ کافه‌ای که یهودیان تحصیل کرده در آن گرد آمده بودند، کرد تا آنان را ناچار به مهاجرت به فلسطین کند. نیز با همین هدف، بمب‌هایی را به سوی مرکز اطلاعاتی آمریکا و معبد یهودی «ماسودا شیمتوف» پرتاب کرد.(13)
یهودیان عراق در سراسر شهرهای کشور پراکنده بودند و هیچ محله‌ی خاصی، متعلق به آن‌ها نبود.
ایشان از حقوق مذهبی، اجتماعی و سیاسی کاملاً برخوردار بوده و فعالیّت‌های اقتصادی گسترده‌‌ای داشتند. به همین جهت، سطح معیشت و زندگی آنان از دیگران بالاتر بود. برخی از آنان نیز به پست‌های حسّاسی از مشاغل رسمی کشور دست یافتند.(14)
از سوی دیگر، نسبت دانش‌آموزان و دانشجویان یهودی در مدارس و دانشگاه‌ها، به مراتب بیش از دیگر طبقه‌های جامعه‌ بود. راضی نیسان یهودی عراقی، ادّعا کرده است که بیش از 80% از یهودیان عراق، از جمله‌ی صنعت‌گران متخصّص، صاحبان فروشگاه‌ها، مدیران و وکیلان، کارمندان و معلمان بوده و شش نفر از نمایندگان پارلمان عراق یهودی می‌باشند، و در اواخر دهه‌ی چهل (قرن بیستم) دست کم یک نفر وزیر یهودی، در هیئت دولت وجود داشته است.(15)
یهودیان سوریه نیز از اوضاع مطلوبی برخوردار بودند. روحانیان و معتقدان یهود، عهده‌دار رتق و فتق امور هم‌کیشان خود، در این کشور بودند. دولت نیز آن‌ها را به عنوان نمایندگان این طایفه در اداره‌ی امور داخلی ایشان، مثل نظارت و هدایت نسبت به مؤسسات دینی، آموزشی و بهداشتی یهودیان، به رسمیت می‌شناخت.
یهودیان لبنان در دیرالقمر، عین‌داره، عین رحلتاه، المختاری، راشیا، جزین و حاصبیا می‌زیستند. عدّه‌ی دیگری از ایشان نیز در طرابلس و صیدا به سر می‌بردند.
یهودیان لبنان در اداره‌ی مؤسسات مربوط به خود، کاملاً آزادی عمل داشتند و همه گونه تسهیلات در جهت کمک مالی به مؤسسه‌ی خدمات اجتماعی آنان به عمل می‌آمد.(16)
اوضاع یهودیان در کشورهای مغرب عربی (الجزایر، تونس و مراکش) نیز بسیار عالی و ایده‌آل بود. آنان در دوره‌ی اسلامی به رفاه و آسایش فراوان رسیدند و از فضای باز و آزاد ناشی از تسامح اسلامی بهره‌مند شدند.
پس از اشغال این کشورها از سوی استعمار فرانسه،(17) یهودیان، سوار بر موج، از وضع موجود، به نفع خویش بهره‌برداری کردند. آنان بنا به خواست فرانسویان، رابط میان آن‌ها و اعراب قرار گرفتند.
سازمان «اتّحادیه‌ی صهیونیستی تونس» در سال 1922م، از سوی مقامات فرانسوی حاکم بر این کشور، به رسمیت شناخته شد و در همین سال، یهودیان تونس دست به یک تظاهرات اعتراض‌آمیز، بر ضدّ انقلاب مردم فلسطین زدند. این اتّحادیه، هم‌چنین نشریه‌هایی به زبان عربی منتشر و در میان مجامع صهیونیستی کشورهای عربی توزیع کرد.
با استقلال کشورهای مغرب عربی، یهودیان موقعیت‌های ممتازی را در مشاغل دولتی به دست آوردند. از جمله آلبرت بیسیس در سال 1955 م به وزارت مسکن و شهرسازی تونس رسید و آندره باروخ یکی از ذی‌نفوذترین اعضای دولت تونس پس از استقلال به شمار می‌آمد.
یهودیان مراکش نیز از وضعی مشابه یهودیان تونس برخوردار بودند. مراکش از سده‌های پیشین، ملجأ و پناهگاه یهودیان رانده شده از اروپا بود. آنان از استقلال قضایی برخوردار بودند و دادگاهی ویژه‌ی خود داشتند که چهار تن از حاخام‌های یهود آن را اداره می‌کردند. در رباط نیز یک دادگاه عالی استیناف داشتند که احکام صادره‌ی حاخام ها در آن جا مورد تجدیدنظر قرار می‌گرفت.
در جریان بازدید جمال عبدالناصر از مراکش، یهودیان این کشور با قرار دادن کلاه سفید دارای علامت ستاره (آبی‌رنگ) داود بر سر خویش، بر ضدّ او راه‌پیمایی و تظاهرات کردند.
در الجزایر نیز یهودیان از حقوق اجتماعی شهروندی و از عدالت و حسن سلوک دولت و ملت، بهره‌مند شده و اداره‌ی امورشان، به خودشان واگذار شده بود. در سال 1830م، برای این طایفه پیشوایی تعیین شد که سالی یک‌بار، این انتخاب تجدید می‌گردید. مسئولیت پشتیبانی و حمایت از حقوق یهودیان الجزایر و اجرای احکام و وصول مالیات به وی محول شد. هم‌چنین دادگاه‌هایی ویژه‌ی یهودیان تأسیس شد که در آن عده‌ای از حاخام‌ها عهده‌دار امور قضایی این طایفه بودند؛ ولی بعدها بنا به دلایلی این استقلال از یهودیان سلب و محاکم آن‌ها تعطیل و اختیاراتشان تنها به امور ازدواج و طلاق منحصر شد.
از سوی دیگر، کمیته‌های صهیونیستی الجزایر، اقدامات سازمان‌یافته‌ای جهت اعزام یهودیان به فلسطین انجام دادند. در دهه‌ی پنجاه (قرن بیستم)، اردوگاهی به منظور استقبال از یهودیان مهاجر تدارک دیدند و پس از جنگ سه‌ جانبه‌ی (انگلیس، فرانسه و اسرائیل) بر ضدّ مصر (سال 1956م)، یهودیان این کشور، به مناسبت سالگرد تأسیس اسرائیل، اقدام به برپایی جشن کردند و در سال 1960م نیز طی مراسمی سالگرد تولد هرتزل را گرامی داشتند!(18)
با توجه به آن چه ذکر شد، می‌توان تصویر نسبتاً روشنی از وضع یهودیان را در کشورهای اسلامی مورد ملاحظه قرار داد. آن‌ها در همه‌ی دوران حضور خود در این کشورها، از رفاه و آسایش و آزادی کامل برخوردار بودند. به گونه‌ای که گاهی حتی از این تسامح دینی و سعه‌ی صدر مسلمانان، بر ضدّ مصالح کشور میزبان خود نیز استفاده می‌کردند.
عاموس ایلون، نویسنده‌ی یهودی اعتراف می‌کند که هرگز کشتاری نسبت به یهودیان در شرق، صورت نگرفته است، و کشورهای شرقی، برخلاف اروپا، هیچ گاه در مورد یهودیان احساس نفرت نمی‌کرده‌اند.(19)
آلفرد لیلنتال، نویسنده‌ی یهودی آمریکایی نیز از تسامح مسلمانان نسبت به یهودیانی که همواره در کنار مسلمانان در صلح به سر می‌برده‌اند و کشورهای عربی را پناهگاهی مطمئن برای خویش یافته بودند، سخن گفته است.(20)
دکتر اسرائیل شاهاک می‌نویسد:
در کشورهای مسلمان، جماعت یهودی، یک «عصر طلایی» مشهور به خود دیدند... .(21)
او در جای دیگر می‌گوید:
بپذیریم که موقعیّت یهودیان، به طور متوسط، نزد مسلمانان بهتر بوده است تا در قلمرو مسیحیان.(22)
در این مورد، اعترافات دو یهودی دیگر نیز خالی از فایده نیست:
ادوارد. ه‍ فلانری اظهار داشته است: در کشورهای عربی، هیچ نوع ضدّیتی با قوم یهود مشاهده نشده است، و حتی یهودیان در این کشورها به مقامات بالایی دست یافتند و در آزادی کامل زندگی می‌کردند.
رافائیل باتیل نیز گفته است: یهودیانی که در کشورهای اسلامی می‌زیستند، از تسامح فراوانی در امور اجتماعی و اقتصادی بهره‌مند بودند.(23)

پی نوشت ها :

1- عطیه القوصی، الیهود فی ظل الحضاره الاسلامیه، ص 71.
2- عبدالله شهبازی، زرسالاران یهودی و پارسی …، ج1، ص 481.
3- همان، ص 489-490.
4- قاسم حسن، العرب و المشکله الیهودیه، ص 67-68.
5- جهانبخش ثواقب، نگرشی تاریخ بر رویارویی غرب با اسلام، ص 128-130. هم‌چنین ر.ک: ذبیح‌الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج3، ص 116-118.
6- کامل سعفان، الیهود تاریخاً و عقیده، ص 42.
7- اعتراف هرتزل را اوسکار رابینوویچ در کتاب پنجاه سال تاریخ صهیونیسم، ص 31 آورده است (ر.ک: فایز سایغ، الاستعمار الصهیونی فی فلسطین، تعریبِ عبدالوهاب کیالی، ص 52.)
8- نام اصلی وی «داوید حاییم لی وی» بود.
9- الجیتو الیهودی، ص 177 (به نقل از: یعقوب خوری، یهود البلدان العربیه، ص 27).
10- شایان یادآوری است که تساهل و تسامح در امر یهودیان و دادنِ آزادی‌های فراوان به آنان، کار به آن‌جا رساند که ایشان از مصر پایگاه فتنه ساختند. برای نمونه کافی است به اطلاعیه‌ی ذیل که در مجله‌ی الشمس مورخ یازدهم ژوئن 1935/م انتشار یافته است، توجه فرمایید:
«برادران اسرائیلی! … فلسطین با صدای بلند از شما فرزندان نیکوکارش می‌خواهد که هر کدام شما یک قطعه از زمین‌های آن را به نقد یا اقساط، از طریق نماینده‌ی انحصاری آن در مصر، خریداری کنید، که البته تسهیلاتی در امر پرداخت به عمل خواهد آمد. شما در نخستین دیدارتان با ما، صدق گفتارمان را در می‌یابید.
نشانی ما: خیابان عبدالعزیز، شماره‌ی 11، طبقه‌ی 4، آپارتمان 18. لطفاً بشتابید و درنگ نکنید؛ زیرا بهای زمین روز به روز بالا می‌رود و اینک یک فرصت استثنایی است.
نماینده‌ی انحصاری: ابراهیم یعقوب سبرییل، مراجعه هر روز از ساعت 30/1 تا 30/2 بعدازظهر.»
11- برای دیدن شرح نسبتاً مبسوط فعالیت‌های اقتصادی یهودیان در مصر معاصر، ر.ک: مبحث «النشاط الاقتصادی لیهود مصر الحدیثه» در کتاب ملف الیهود فی مصر الحدیثه ص 87-111. در ضمن، کتاب مذکور، طی صفحات 113-147، صدها شرکت و مؤسّسه‌ی تجاری یهودی را با قید مشخصات معرّفی می‌کند که تا پیش از نیمه‌ی قرن بیستم در قاهره و اسکندریه آزادانه به فعالیت‌های اقتصادی مشغول بوده‌اند.
12- یهودیان عراق از کهن‌ترین اقوام یهود در جهان به شمار می‌آیند. سابقه‌ی تاریخی ایشان به یهودیانی می‌رسد که به دست بخت‌النصر به اسارت درآمده و به بابِل انتقال یافتند.
13- کامل سعفان، الیهود تاریخاً و عقیده، ص 56-57.
14- سناء عبداللطیف حسین صبری، الجیتو الیهودی، ص 178، (به نقل از: علی ابراهیم عبده، یهود البلاد العربیه، ص 45).
15- همان، ص 179، (به نقل از: عبدالوهاب المسیری، ارض المیعاد، دراسه نقدیه للصهیونیه السیاسیه، ص8).
16- همان، (به نقل از: علی ابراهیم عبده، یهود البلاد العربیه، ص 260)
17- اشغال الجزایر در سال 1830/م و تونس در سال 1881/م و مراکش در 1912/م صورت پذیرفت.
18- ر.ک: سناء عبداللطیف حسین صبری، الجیتو الیهودی، ص 179-181؛ کامل سعفان، الیهود، تاریخاً و عقیده، ص 57.
19- همان، ص 182، (به نقل از عاموس ایلون، الاسرائیلیون المؤسسون و الابناء، ص 32).
20- همان (به نقل از: یعقوب خوری، یهود البلدان العربیه).
21- اسرائیل شاهاک، تاریخ یهود- مذهب یهود، ترجمه‌ی دکتر مجید شریف، ص 149.
22- همان، ص 152.
23- سناء عبداللطیف حسین صبری، الجیتو الیهودی، ص 182.

منبع :کریمیان، احمد، (1384)، یهود و صهیونیسم: تحلیل عناصر قومی، تاریخی و دینی یک فاجعه، قم: مؤسسة بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّة قم)، چاپ دوم.