بررسی زمینههای تاریخی اشغال فلسطین (2)
در سال 1883 م، یک نویسندهی یهودی به نام موشیه لیلینبلوم در مقالهای که با عنوان «آیندهی ملت ما» منتشر ساخت، گفت:
در پیش روی ما، سه راه بیشتر نیست:
1. همچنان تا ابد به ظلم و شکنجهای که بر ما میرود، رضایت دهیم و چون کولیهای دورهگرد به سر بریم و تن به کشتارها بسپاریم و نابود شویم.
2. در دل ملتهایی که در میانشان زندگی میکنیم، ذوب شویم و از یهودی بودن خویش دست شسته و از دین آنان پیروی نماییم و برای سالیانی دراز، تحقیر را پذیرا شویم. در این صورت، باید در انتظار باشیم که فرزندانمان همهی پیوندهای خود را از یهودیت گسیخته و سراپا در بیگانگان ذوب شوند.
3. تمام تلاش خود را برای احیای اسرائیل در سرزمین اجدادی خود به کار گیریم تا نسلهای آینده بتوانند زندگی خود را در آن دنبال کنند.(1)
یکی از مهمترین جریانات دینی- سیاسی که از نیمهی سدهی نوزدهم از سوی صهیونیستها در میان مسیحیان اروپا ترویج شد، گرایشی است با عنوان «صهیونیسم مسیحی».
تردیدی نیست که بررسی زمینههای تاریخی، سیاسی و دینی اشغال فلسطین، بدون پرداختن به جنبش صهیونیسم مسیحی، امری ناقص و ناتمام به شمار میآید.
این اندیشه تأکید میکرد که گرچه یهودیان، ملتی بیرحم و منکر عیسای مسیح (ع) هستند، ولی موجودیت و بقای آنان امری اجتنابناپذیر بوده و باید به عنوان یک وظیفهی شرعی و به منظور تحقّق شرایط ظهور مجدد عیسای مسیح (ع) برای استقرار آنان در کشوری مستقل اقدام شود.
این تفکر، مبانی نظری و اعتقادی سکونت یهودیان را در سرزمین فلسطین و تشکیل یک دولت یهودی، برای مسیحیان تبیین میکرد.
در توضیح ساختار اعتقادی این جنبش باید گفت که بانیان مسیحی این تفکر، ظهور مجدّد حضرت عیسای مسیح (ع) را منوط و مسبوق به وقوع سه حادثه اعلام کردند:
1. تشکیل دولت یهودی در فلسطین؛ با اعلان تأسیس رژیم صهیونیستی در سال 1948 م، صهیونیستهای مسیحی ایالات متحده، این حادثه را بشارتی بزرگ در ظهور عیسای مسیح (ع) تلقّی کردند.
2. اشغال بیتالمقدّس؛ این شهر در سال 1967 م به اشغال رژیم صهیونیستی درآمد. صهیونیستهای انجیلی بر این باورند که مسیح (ع) در ظهور مجدّد خویش، از این شهر بر جهان حکومت خواهد راند. به همین جهت، همواره دولت آمریکا را تحت فشار قرار دادهاند تا این شهر را به عنوان پایتخت قطعی و ابدی اسرائیل به رسمیت بشناسد. سنای آمریکا نیز در آوریل سال 1990 م، این خواسته را مورد اجابت قرار داد.
3. بازسازی هیکل سلیمان؛(2) از آنجا که یهودیان معتقدند این هیکل، درست در همان محلی بوده است که مسجدالاقصی در آن بنا شده است، بارها به بهانهی جستوجوی آثار باستانی، و کند و کاو در پای دیوارهای آن، قصد آسیب رساندن به مسجدالاقصی را داشتهاند؛ ولی رژیم صهیونیستی به دلیل احساسات شدید و عواطف نیرومند مسلمانان نسبت به این مسجد که قبلهی نخستِ آنان و پایگاه معراج پیامبر اسلام (ص) بوده است، تا کنون جرئت انجام اقدامات تخریبی را به خود نداده است.
حاییم وایزمن رهبر جنبش صهیونیسم در نیمهی اوّل سدهی گذشته، در کتاب آزمون و خطا میگوید:
بریتانیا جنبش صهیونیسم را از آغاز تأسیس، تحت حمایت خویش قرار داد و تحقّق اهداف آن را بر عهده گرفت و موافقت خود را نسبت به تسلیم فلسطین تخلیه شده از سکنهی بومی، به یهودیان، برای سال 1933 م، اعلام کرد. البته چنان چه شورشها و انقلابهای پیاپی اعراب فلسطین نمیبود، این امر در همان سال تحقق مییافت.
ممکن است سؤال شود که علّت حمایت و عنایت انگلیس نسبت به یهودیان و شدّت تعصّب دولت بریتانیا، نسبت به تحقق آرمانهای این قوم، چه بوده است؟
پاسخ آن است که ملت انگلستان- به ویژه انگلیسیهای اصولگرا- بیش از همهی ملتها تحت تأثیر تورات میباشند. پایبندی انگلیسیها به اصول دیانت، همان چیزی است که آرمانهای ما را تحقق بخشید؛ زیرا انگلیسی متدیّن، به آنچه در تورات، دربارهی بازگشت یهود به فلسطین آمده است، ایمان دارد و جامعهی کلیسای پروتستانی انگلیس، از این جهت بزرگترین مساعدتها را به عمل آورد.(3)
در 28 مه 1839 م، گزارشی دربارهی تعداد و وضعیّت یهودیان فلسطین، از سوی ویلیام یونگ William Young نخستین نایب کنسول بریتانیا در قدس، به پالمرستون مخابره شد.
به موجب این گزارش در آن زمان، تعداد 9690 نفر یهودی در وضعی نامطلوب در فلسطین میزیستند که با استفاده از کمکهای خارجی امرار معاش میکردند.
گزارش مزبور، به اضافه یادداشتی که در همان سال از سوی وزیر نیروی دریایی انگلیس، هنری اینس (Henry Innes) دربارهی یهود به دست پالمرستون رسید، وی را در انجام برنامههایش مصممتر ساخت.
اینس در یادداشت خود از کشورهای اروپای شمالی و آمریکا دعوت به عمل آورده بود تا با تأسّی به کورش، پادشاه ایران باستان، و در جهت اجرای اراده و مشیّت خداوند در امر بازگشت یهودیان به فلسطین، کوشش خویش را به کار بندند.
پالمرستون با ارائهی این یادداشت و گزارش به ملکهی ویکتوریا، توجّه و عنایت او را برای حمایت و تأیید یهودیان برانگیخت.
این بود که با اشارهی پالمرستون، روزنامهها و مطبوعات انگلیس، طی حدود یک سال در این باره به چاپ مقاله و بحث و اظهار نظر پرداختند و با ایجاد زمینههای فکری مناسب در عرصهی جامعه،آرای عمومی را به نفع یهود و ضرورت استقرار آنان در یک کشور مستقل، آماده ساختند.
از سوی دیگر، پالمرستون نیز کوشید تا مقدّمات لازم را برای پذیرش این امر در میان اعضای پارلمان، احزاب و رجال سیاسی و صاحب نفوذ کشورش فراهم آورد.
اما نکتهی جالب این بود که یهودیان انگلیس و اروپای شمالی، نسبت به این امر، از خود تمایل و رغبتی نشان نمیدادند؛ زیرا هنوز تا آن زمان، تفکر صهیونیستی در میان یهودیان شکل نگرفته بود و آنان به لحاظ روحی و فکری، خود را آمادهی چنین اقدامی نمیدیدند. یهودیان بیشتر به دنبال آن بودند که بتوانند در کشورهایی که به سر میبرند، به لحاظ دینی و سیاسی، از آزادی و امنیّت بهتری برخوردار شوند. از این رو، دولت بریتانیا متوجه یهودیان اروپای شرقی شده و با استفاده از مشکلات و رنجهایی که ایشان در روسیه و رومانی به دنبال ترور الکساندر دوم، تزار روس در سال 1881 م متحمل شده بودند، سعی کرد آنان را به این امر ترغیب کند.
دولت انگلیس از طرح مهاجرت یهودیان به فلسطین، چند هدف عمده را تعقیب میکرد:
1. جلوگیری از سیل مهاجرت یهودیان روسیه و اروپای شرقی به بریتانیا.
2. ایجاد یک اقلیّت یهودی در فلسطین که به ناچار منجر به حمایت و حضور بریتانیا در منطقه میشد.
3. گرد آمدن یهودیان در فلسطین، تحقّق وعدهها و آرمانهای تورات به شمار میآمد.
4. تقویت اقتصادی ترکیه در سایه ثروتهای کلان یهودیان مهاجر و ایستادگی این کشور در برابر مطامع دولتهای روسیه و فرانسه و خنثا سازی تلاشهای محمدعلی پاشا در تسلّط بر شام.
جنبش صهیونیسم مسیحی در میان چهرههای سیاسی سدهی نوزدهم انگلیس، هواداران دیگری نیز داشت.
یکی از آنان، چارلز هنری چرچیل(4) (Charles Henry Cherchill) بود که در سال 1841 م طی نامهای به رئیس انجمن یهودی لندن، اعلام داشت: چنان چه دو عامل دست در دست هم دهند، بازگشت ملت یهود به فلسطین امری امکانپذیر خواهد بود. نخست آن که، یهودیان جهان بالاتّفاق، موضوع بازگشت به فلسطین را امری جدّی بیانگارند و در صدد اجرای آن برآیند و دیگر آن که، قدرتهای اروپایی در تحقّق این امر همّت گمارند.
این نخستین دعوت و ندایی بود که از سوی صهیونیسم مسیحی برای تأسیس صهیونیسم یهودی به عمل میآمد.
یکی دیگر از هواداران این جنبش، ادوارد میتفورد (Edward Mitford) از مسئولان وزارت امور خارجهی بریتانیا بود که در سال 1845 م طرح مبسوطی برای تأسیس یک دولت یهودی در فلسطین ارائه داد. وی در این طرح پیشنهاد کرده بود که به منظور تأمین منافع استراتژیک و مصالح امنیّتی و اقتصادی انگلیس، دولت یهودی مزبور، ابتدا تحت سرپرستی کشور بریتانیا قرار گیرد.
در سال 1860 م، لاهاران کتاب مسئلهی شرق یهودی، امپراتوری مصری و عربی و احیای قومیت یهود را منتشر کرد. وی در این کتاب با اعجاب زایدالوصفی از ملت یهود که راههای اصلی و فرعی متعدّد و نوینی به درون تمدّن اروپایی گشوده است، یاد کرده، میگوید:
اگر نجات تمدّن رو به افول خاورمیانه با تزریق تمدّن اروپایی امکانپذیر باشد، بر تمام اروپا واجب است که برای تفکیک سرزمین فلسطین از امپراتوری عثمانی و واگذاری آن به یهود اقدام کند.(5)
در پی این زمزمهها و تحریکات، نخستین اقدامات مقدّماتی برای استقرار یهودیان در منطقه، از سال 1865 م با اعزام گروههای مطالعه و تحقیق به فلسطین صورت پذیرفت.
نخستین گزارشهای رسیده از سوی گروههای مزبور، بر دو امر تکیه میکرد:
1. انحطاط و عقبماندگی منطقهی فلسطین، به دلیل وجود مسلمانان عرب!
2. ضرورت مهاجرت یهودیان به این سرزمین، به منظور رشد و توسعهی آن.
شاید مهمترین و مؤثرترین برنامههای ارائه شده از سوی گروههای اعزامی، برنامهای بود که لورنس اولیفنت (Lawrence Oliphant 1829-1888 م) در کتاب سرزمین جلعاد ارائه کرد. وی پیشنهاد داد: یک شهرک یهودینشین به مساحت 5/ 1 میلیون فدّان(6) در شرق رود اردن، برای استقرار یهودیان روسیه و رومانی تأسیس شود. او بر آن بود که ساکنان عرب منطقه را باید مانند سرخپوستان بومی آمریکا در منطقهای دیگر گرد آورده و اسکان داد.
با این تفاصیل، لازم بود که یک پل ارتباطی میان صهیونیسم مسیحی و یهودی، به منظور سرمایهگذاریهای مالی و همکاریهای لازم برقرار شود. به همین جهت، دیسرائیلی، نخستوزیر بریتانیا و وزیر امور خارجه وی (سالز بوری) از اولیفنت خواستند که با سلطان عثمانی مذاکره و موافقت وی را برای مهاجرت و استقرار یهودیان در فلسطین جلب کند.
در زمانی که از آن گفتوگو میکنیم، یعنی حدود نیمهی دوم قرن نوزدهم، رفته رفته یهودیان به عنوان مجموعهای نسبتاً متنفّذ و قدرتمند در عرصهی اقتصاد و (کم و بیش) سیاست اروپا مطرح بوده و به طور غیرمستقیم بر بسیاری از حوادث و پدیدههای آن روز، تأثیرگذار به شمار میآمدند.
دیسرائیلی(7) نخستوزیر یهودی و مشهور انگلیس در آن دوره، ضمن یک تعبیر کنایی، از قدرت و نفوذ همکیشان خود چنین یاد کرده است:
سیاست و حکومت جهان در دست کسانی است که با آن چه مردمان عادّی و بیاطلاع از پشت صحنه، گمان میکنند، بسیار متفاوت است.(8)
دامنهی فعّالیت صهیونیسم مسیحی، منحصر به کشورهای اروپایی نبود، بلکه شعاع فعّالیت آن در سدهی نوزدهم، ایالات متحدهی آمریکا را نیز در بر گرفت و به اقدامات گستردهای دست زد. از جمله:
1. ترغیب و تشویق یهودیان در پذیرش دعوت سران صهیونیسم، برای مهاجرت به فلسطین.
2. تحت فشار قرار دادن سلطان عبدالحمید عثمانی، برای پذیرش استقرار یهودیان در فلسطین. این مهم را به صورت عمده و اساسی، لیو والاس (Lew Wallace)، سفیر ایالات متحده در استانبول و نیز ادوین والاس (Edwine Wallace)، کنسول ایالات متحده در قدس و مؤلف کتاب اورشلیم مقدس(9) بر عهده گرفتند.
نام بردهی اخیر در کتاب خود گفته است: «اگر امروزه اسکان یهودیان در فلسطین غیرقابل پذیرش باشد، مطمئناً در آیندهای نزدیک قابل قبول خواهد بود.» این جمله همان اصلی است که هنوز هم سیاست توسعهطلبانهی صهیونیسم، در گسترش شهرکهای یهودینشین و اشغال اراضی جدید، بدان تکیه میکند.
3. تأسیس سازمانها و تشکیلات ملی و دینی به منظور پشتیبانی مادّی و معنوی از وعدههای توراتی در خصوص استقرار یهودیان در فلسطین.
از جمله سازمانهایی که در این مورد تأسیس شد، یکی اتّحادیهی آمریکایی حمایت از فلسطین(10) بود که در سال 1931 م به وسیلهی یک کشیش آمریکایی به نام چارلز راسل (Ch. E. Rusell) بنیاد شد. دیگری کمیتهی فلسطینی- آمریکایی(11) بود که در سال 1932 م به وسیلهی سناتور رابرت واگنر (R. Wagner) شکل گرفت که 68 نفر از نمایندگان مجلس سنا و دویست نفر از اعضای کنگره و شمار زیادی از رجال دینی، بازرگانان، استادان دانشگاه، خبرنگاران و نویسندگان مشهور، به عضویتِ آن درآمدند. همچنین در سال 1942 م، تشکیلاتی با نام شورای مسیحی فلسطین(12) به وسیلهی کشیشان پروتستان و شخصیّتهای برجستهی اقتصادی، سیاسی و دولتی، برای تحقّق مفاد وعدهی بالفور، به وجود آمد.(13)
این سازمانها با طرح شعار «سرزمین موعود» و «ملت برگزیده» و ایجاد پیوند میان آنها و انگیختن موجی از تبلیغات گسترده، چنین وانمود کردند که شایستهترین کاری که یک مسیحی برای تقرّب به خدا میتواند انجام دهد، چیزی جز کمک مادّی و معنوی برای تحقّق ارادهی خداوند در بازگشت یهود به فلسطین، به عنوان زمینهی ظهور مجدّد عیسای مسیح (ع) نیست.(14)
از سوی دیگر، در همان زمان موج مهاجرت یهودیان روسیه از طریق اروپا به آمریکا آغاز شده بود و این امر، تشویش و نگرانی رهبران آمریکا را برانگیخته بود. از این رو، نامهی اسقف ویلیام بلاکستون، سرشناسترین هوادار آمریکایی جنبش صهیونیسم مسیحی، این پرسش را در ذهن سران ایالات متحده مطرح ساخت که چرا جهت این مهاجرت را به سوی فلسطین تغییر ندهیم؟!
نامهی اعتراضآمیز هاریسون،(15) رئیس جمهور آمریکا به دولت روسیه، در خصوص رفتار خشونتبار این دولت نسبت به یهودیان، شاید نخستین اعتراض آمریکایی از نوع خود باشد.
آمریکاییان از خود میپرسیدند: اگر حلّ مشکل یهودیان روسیه، در آن کشور امکانپذیر نیست، و چنانچه ایالات متحده تمایل به پذیرش این مهاجران ندارد، چرا آنها را متوجّه فلسطین نکرده و در آنجا اسکان ندهیم؟
چنان که ملاحظه میشود، در سدهی نوزدهم یک حرکت گسترده و منظّم در منطقهی وسیعی از اروپا، به ویژه در بریتانیا و نیز در ایالات متحده، به سود یهود و در جهت برقراری وحدت و تشکّل میان ایشان و ایجاد نوعی باور ذهنی نسبت به امکانِ داشتن سرزمینی مستقل و سرانجام کوچاندن و استقرار آنان در فلسطین به عمل آمد. این تحرّکات با مرور زمان، رفته رفته جدّیتر و حساب شدهتر و فشردهتر میشد.
در همین سده، انجمنها و سازمانهای فراوانی به صورت مستقل و یا وابسته، برای تحقّق اهداف صهیونیستی، تشکیل شده و به فعّالیت پرداختند که از جملهی آنها میتوان به تشکّلهای صهیونیستی زیر اشاره کرد:
- اتّحادیه انگلیسی یهودی.
- انجمن انگلیسی و خارجی برای بازگشت دولت یهود به فلسطین.
- انجمن تشویق یهودیان برای سکونت در فلسطین.
- انجمن تشویق یهودیان برای فعّالیتهای کشاورزی در اراضی مقدّس.
نیز سازمانی با نام «جویش کرونیکل» تأسیس شد تا ابزار مؤثری برای اشاعهی «موضوع اسکان در فلسطین» در مجامع یهودی باشد.
در سال 1861 م، «انجمن عبری لندنی برای آبادانی اراضی مقدّس» نقشی فعّال ایفا کرد و با همکاری انجمن «دوستداران صهیون»، چند شهرک یهودینشین در فلسطین تأسیس نمود.
طی همان سالها، گروههای یهودی، شعاری را تکرار میکردند که تأکید میکرد:
«ادامهی زندگی شایستهی یهودیان، در هیچ جامعهای خارج از فلسطین، امکانپذیر نیست».(16)
پی نوشت ها :
1- سناء عبداللطیف حسین صبری، الجیتو الیهودی، ص 346.
2- هیکل سلیمان بنا بر اعتقاد یهودیان، ساختمان مربع شکل نه چندان بزرگی بوده است که سلیمان نبی آن را بنا کرد تا هم مکانی برای عبادت و تقدیم قربانی باشد و هم جایگاه تابوتی که دو لوح سنگی موسی و عصا و وصیّت او در آن قرار داشته است، باشد.
3- یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص 60.
4- جدّ اعلای وینستون چرچیل، نخستوزیر اسبق انگلیس.
5- رضا هلال، المسیح الیهودی و نهایه العالم، ص 40.
6- فدّان، واحد مقیاس زمین که مقدار آن در کشورهای عربی متفاوت است. هر فدّان مصری معادل 83 /4800 متر مربّع میباشد.
7- Benjamin Disraeli (1804-1881 م) رهبر حزب محافظهکار انگلیس و نخستوزیر این کشور در سالهای 1868 و 1874 تا 1880 م، فرزند یک تاجر ثروتمند یهودی بود که از تفکر لیبرالیسم حمایت میکرد؛ زیرا پیوند این اندیشه با سکولاریسم، موجب بیرنگ شدن تعصّبات مذهبی در انگلستان میشد و یهودیان میتوانستند به مناصب مهمّ سیاسی دست یابند.
او را سیاستمداری متملّق و چاپلوس دانستهاند؛ چه، زمانی که نامهی ساده و بیاهمیّت ملکهی انگلستان را دریافت کرد، بلافاصله در پاسخ آن نوشت: «برای این نامه، همانندی جز انجیل و آثار دانته و شکسپیر نمیتوان یافت!»
8- الکومندور ولیم غای کار، الدنیا لعبه اسرائیل (احجار علی رقعه الشطرنج)، ص 246.
9- Jerusalem The Holy.
10- Palestine Federation of America.
11- American Palestine Committee.
12- Chrirstian Council of Palestine
13- برخی از سران یهود، مانند حاخام یهودا شیلوم حی القالی نیز در میان همکیشان خود تبلیغ کردند که «مفهوم توبه، تنها بازگشت به خدا نیست؛ بلکه همچنین بازگشت به سرزمین فلسطین است» (ر. ک: انجلینا الحلو، عوامل تکوین اسرائیل السیاسیه و العسکریه و الاقتصادیه، ص 57).
14- بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر پیشین رژیم صهیونیستی که در فاصله سالهای 1984-1988 م، نمایندهی دایمی این رژیم در سازمان ملل بود، در فوریهی 1985 م در مجمع عمومی سازمان ملل، اعلام کرد: نامهها و پیامهای مسیحیان صهیونیست انگلیسی و آمریکایی، در آغاز این قرن به طور مستقیم و انکارناپذیری بر اندیشهی رهبران سیاسی آن روز، هم چون لوید جورج، آرثر بالفور و وودرو ویلسون تأثیرگذارد. این امر چنان اندیشهی آنان را روشن ساخت که موجب شد پایههای سیاسی و زمینههای بینالمللی تأسیس دولت یهود پیریزی شود.
وی در ادامهی سخنان خود، افزود:
ما از قدیم الایّام، یک شوق دیرینهی مفرط برای بازگشت به سرزمین اسرائیل داشتهایم. این رؤیا که از دو هزار سال پیش، همواره با آن زندگی کردهایم، به وسیلهی مسیحیان صهیونیست تحقّق یافت. (ر.ک: محمد السماک، الصهیونیه المسیحیه، مقدّمه، ص II).
15- Benjamin Harrison، بیست و سومین رئیس جمهور آمریکا (1889-1893 م).
16- جرج. و. پاول و داگلاس. س. ب. پاول در کتاب آمریکا و اسرائیل … مناسباتی گرم اعلام کردهاند که هم اینک تعداد مسیحیان آمریکایی که حامی اسرائیل بوده و بدان به عنوان تحقق پیشگوییهای کتاب مقدس مینگرند، حدود چهل میلیون نفرند. (ر.ک: احمد منصور، النفوذ الیهودی فی اداره الامریکیه، ص 21).
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}