مسئله علم امام در مکتب بغداد
(با تمرکز بر اندیشه های شیخ طوسی)
دو رویکرد عمده در بحث از گستره ی علم امام
اگر در مباحث پیرامون امامت غوررسی دقیق نماییم متفطن این نکته خواهیم شد که در میان اوصاف مطرح شده برای امام دو ویژگی عصمت و علم از اهمیت بیشتری برخوردار است. در بحث از عصمت به گستره و خاستگاه مصونیت امام از خطا و گناه می پردازیم و در بحث از علم به محدوده و منبع دانش وی. از آنجا که در این نوشته بر ویژگی دوم امام یعنی علم توجه داریم از بحث پیرامون عصمت اجتناب می ورزیم. بحث از علم امام اول بار در روایات معصومین علیهم السلام مطرح شد و از این روست که در جوامع روایی ای چون اصول الکافی و بحارالانوار ابوابی تحت این عنوان ملاحظه می شود. بحث از علم امام به عنوان یکی از مهم ترین مباحث کلامی و اعتقادی نیز سابقه ای طولانی در تاریخ کلام اسلامی دارد. این بحث هم تحت تاثیر روایات مذکور و هم متاثر از منازعات فرق مختلف اسلامی در باب امامت و چیستی آن از دیرباز رونق قابل توجهی داشته است و اینک نیز که آن منازعات بدان گستردگی و گرما موجود نیست واندکی فرونشسته است، همچنان در ذهن و ضمیر برخی دین داران پرسش برانگیز است. وجود روایات معصومین علیهم السلام در این باب به هیچ روی موجب نشده که موضعی واحد حتی در میان امامیه در این مبحث اتخاذ شود و تنوع قابل توجهی در مواضع اندیشمندان امامیه در این باب وجود دارد. هر اندیشمندی با توجه به تصویر و تعریفی که از امام و حوزه ی عمل آن داشته و نیز با توجه به مبانی کلامی، فلسفی، عرفانی و ... مورد پذیرشش در باب حیطه و منشا علم وی سخنی گفته که مسند و متکایی از آیات و روایات داشته است. کسی که امام را در هیئت انسان کامل در جمیع جهات می بیند، بدون تردید در بحث از علم وی تلقی ای متفاوت از شخصی دارد که برای او تنها به مسند حکومت و قضاوت حکم می کند و او را تنها حاکم و قاضی می داند. بر اساس تصویر و تعریفی که اندیشمندان امامیه در باب امامت و حوزه ی عمل امام داشته اند دو رویکرد عمده در بررسی گستره ی علم امام به وجود آمده است. آنچه در حیطه ی بررسی این دو رویکرد محل مناقشه است، معلوماتی است که طرفین برای امام قائلند. وجه اختلاف این است که امام به کدامیک از دانش های ممکن، ضرورتاً علم دارد. این دانش ها در دو حوزه ی احکام و تشریعات الهی و موضعات خارجی و امور نهانی قرار می گیرد. در حوزه ی احکام و تشریعات، اجماعی در میان امامیه وجود دارد، اما در حیطه ی موضوعات خارجی و علم غیبی امام بر وقاعی و امور هستی اختلف نظر جدی وجود دارد که به هیچ روی اجماعی حاص نشده است. در واقع همه ی امامیه بر این مطلب اتفاق نظر دارند که امام ضرورتاً بایستی در حوزه ی احکام و تشریعات عالم به امور و بلکه اعلم اهل زمانه باشد و کسی بر وی تفوق علمی نداشته باشد. این اتفاق نظر محصول تصور مشترکی است که میان همه ی ایشان در حوزه ی عمل وجود دارد. به بیان روشن تر همه ی امامیه در اینکه امام در حیطه ی احکام و تشریعات، مرجع و ملجا خلق است، کمتر تردیدی دارند و از این روست که در علم امام در این محدوده برای هیچ کس اشکال و شبهه ای ایجاد نشده است. این تلقی از امام موجب شده که برخی آگاهی امام به بیش از امور مربوط به احکام و تشریع را ضروری ندانند. اگر در قید «ضروری» به درستی نظر شود، خواهیم دانست که قائلان به علم محدود امام به هیچ روی در مقام نفی علم غیبی وی به وقایع امور نبوده اند و تها در صدد بیان این نکته بوده که وجود چنین علمی برای امام ضروری نیست و محتمل است که برای او با درآمدن برخی امور دیگر از جمله اراده ی الهی صورت پذیرد. از نخستین کسانی که به این نظریه قائل شده اند، این قبه ی رازی است. وی که ابتدا از اهل اعتزال به شمار می آمد و بعدها به امامیه پیوست در این باب بر آن است که امام صرفاً عالم به کتاب و سنت است و واجد علم غیب نیست. او قول به علم غیب گسترده برای امام را از اندیشه های نادرست غُلات شیعه می داند.(1) شیخ مفید از جمله دیگر قائلان برجسته ی این دیدگاه است. به اعتقاد وی این باور که ائمه معصومین علیهم السلام به ضمائر برخی از بندگان علم دارند و یا امور را پیش از ایجادشان می شناسند به هیچ روی در اوصاف ایشان واجب نیست و در امامتشان شرطی به شمار نمی آید و اگر در حیات آن بزرگان نمونه هایی یافت می شود از آن روست که خداوند ایشان را بزرگ داشته است تا دیگران بهتر فرمان ایشان ببرند و به امامت آنان متمسک شوند. آنچه شیخ مفید بر آن تاکید ویژه دارد این است که چنین علمی بالضروره از طریق عقل برای امام ثابت نمی شود. او علم مطلق و ضروری به غیب را خاص خداوند متعال می داند و در غیر حضرتش اطلاق چنین دانشی را نادرست می شمرد و تنها مفوضه و غُلات را قائل بدان می داند. او همچنین معتقد است که آگاهی امامان نسبت به پیشه ها و زبان ها هر چند محال نیست، تنها بایستی در سطح ممکنات قابل وقوع به شمار آید. او چنین دانش هایی را مانند آشنایی به احکام شرعی جزء صفات ضروری برای امام نمی داند. (2) شیخ مفید در بیان خاستگاه علم باطنی امام در موارد مطرح شده در روایات به تعلیم خداوند اشاره می کند و آن را به حکمت بالغه ی حضرتش باز می گرداند. شاگرد شیخ مفید، سیدمرتضی نیز کمابیش به این دیدگاه متعلق است و محدوده ی علم امام را در همان تشریع جست و جو می کند. وی صراحتاً اظهار می دارد که برای امام جز دانش هایی را که ولایت او بر نفوس اقتضا می کند (علم به احکام شرعی) علم ضروری دیگری وجود ندارد و علم به غیب در عداد آن دانش های ضروری نیست. (3) وی دو گونه علم را برای امام الزامی می داند: دانش حکومت و سیاست در حیطه ای که به فرمان او مربوط است و دانش شرع درمجموعه ی احکام شرعی. دلیل سید مرتضی بر این تاکید این است که اگر امام برخی از احکام شرع را نداند، نتیجه آن اشتباه در اجرای احکام دینی است، در حالی که اگر به نهان امور مطلع نباشد چنین معضلی پیش نمی آید. (4) وی لزوم داشتن دانش هایی بیش از این را برای امام مستلزم می داند که امام را برتر از پیامبر به شمار آوریم که از منظر وی صحیح نیست. سید مرتضی بر آن است که اگر در مسئله ای که علم امام در حوزه ی آن قرار نمی گیرد، مراجعه ای به ایشان شد، وظیفه ی امام آن است که آن مسئله را به خبرگان آن فن ارجاع دهد. (5) وی نه تنها برای علم امام به محدوده ی معینی قائل است، بلکه بر آن است که همان دانش معین در محدوده ی زمانی مشخصی که عبارت است از زمان امامت برای وی ضروری است. از این رو ممکن است امام در غیر این زمان از برخی امور مربوط به تشریع آگاه نباشد. (6)در مقابل این رویکرد که علم امام را در حیطه ی احکام و تشریع محدود می کند، رویکرد دیگری وجود دارد که برای امام علمی شامل و جامع معتقد است که علاوه بر حوزه مذکور در برگیرنده علم به غیب و احوال و افعال اشخاص و اشیاء است. این گروه به علم نامحدود و بیکارن امام معتقدند و بر آنند که برای امام هیچ حدّ یقفی در دانش وجود ندارد و هر آنچه در کون و مکان و مُلک و ملکوت وجود است در گستره ی معلومات وی قرار می گیرد، مگر اینکه خود ایشان اراده نکنند و یا خداوند متعال مصلحت نداند. از نخستین قائلان این نظریه می توان به نوبختیان اشاره کرد. آنان چنانکه شیخ مفید گزارش می دهد بر این اعتقاد بوده اند که به حکم عقل، علم امام به تمامی زبان ها و پیشه ها لازم است. (7) هرچند به جزئیات منظر نوبختیان دسترسی نداریم و ادله ی ایشان را به تفصیل نمی دانیم، اما از مطالعه ی تاریخ کلام شیعی و نیز بررسی تاریخی این مبحث متوجه می شویم که این دیدگاه حتی تا سده های میانه طرفداری زیادی نداشته است و کمینه در میان بزرگان اهل دانش به نحو گسترده مطرح نبوده است. این دیدگاه به ویژه پس از گسترش اندیشه ی عرفانی ابن عربی و نیز تفکر فلسفی صدر المتالهین شیرازی در میان شیعیان طرفداران افزون تری یافته است. مطابق دیدگاه های این دو مکتب امام تنها در دایره تنگ احکام و شرایع با انسان ها مواجه نمی شود و به ضامیر و قلوب ایشان نیز تسلط دارد و حتی دایره ی عملش از انسان ها فراتر می رود و ولایتش شامل همه ی کائنات می گردد. طبق بیان عارفان و حکیمان این مکاتب، امام در عصر محمّدی صلّی الله علیه و آله وسلم انسان کاملی است که جز در نبوّت تشریعی و دیگر مناصب مستاثره ختمی، حائز میراث خاتم به نحو اتمّ است و مشتمل بر علوم و احوال و مقامات او به طور اکمل است و با بدن عنصری در عالم طبیعی و سلسله ی زمان موجود است. (8) در عرفان نظری و حکمت متعالیه امام مصداق اتم انسان کامل است و از این رو واجد اوصافی چون جامعیت (از حیث اسماء مراتب هستی و فعل و انفعال) ، وساطت میان حق و خلق (از حیث وساطت در فیض وجودی و اعطای معارف و کمالات) و خلافت جمیع کمالات الهیه می باشد. طبق این مبنا علم امام نیز تجلی علم الهی است و حدود حصری ندارد. تنها تفاوتی که میان علم امام و علم الهی وجود دارد این است که علم الهی ذاتی و بالاصاله است و علم امام غیرذاتی و بالعرض، چون امام با اینکه در کمالات خود تشابه فراوانی با حق متعال دارد، در ذات خود مفتقر و وابسته ی اوست. (9)
البته همان گونه که معلوم است قول به علم ضروری غیبی برای امام به هیچ روی مختص حکیمان و عارفان نیست و بسیارند کسانی که با مبانی خاص خود بدین نظریه قائل شده اند. نوبختیان که در گذشته بدانها اشاره شد با اینکه هیچ یک از گرایش های مزبور را نداشتند، چنین دانشی را برای امام ضروری می دانستند. البته هیچ یک از قائلان این دیدگاه برای تثبیت موضع خود ابزارهایی که حکیمان و عارفان به کار برده اند، در اختیار نداشته اند و همین امر موجب شده که این بزرگان توفیق بیشتری از دیگران در اثبات رای خود داشته باشند. به هر روی این دو منظر همواره در تاریخ تشیع معتقداتی راسخ داشته و هر یک کوشیده اند با مبانی خاص خود موضع طرف مقابل را نادرست جلوه دهند. حتی در دوره ی اخیر که تب مجادلات کلامی تا حد زیادی فرونشسته میان برخی علمای شیعه دراین باب بحث و جدال جدی درگرفته است. مناظرات مکتوب علامه ی طباطبایی و مرحوم صالحی نجف آبادی در بحث از حیطه ی علم امام از این دست مجادلات پیرامون این مبحث است که در آن علامه طباطبایی از موضع علم حداکثری برای امام دفاع می کند و مرحوم صالحی نجف آبادی از موضع علم محدود و معین.(10) وقوع این مباحثات اخیر می تواند ما را به اهمیت بررسی دیدگاه علمای بزرگ شیعی در تاریخ کلام شیعی واقف کند و با این بررسی هاست که بر ما آشکار می شود که دیدگاه عالمی چون مرحوم صالحی نجف آبادی به هیچ روی دیدگاهی تازه و مستحدث نیست و تاریخچه ای طولانی در کلام شیعی دارد. تاریخچه ای که دانشمندان برجسته ای چون شیخ مفید، سیدمرتضی و شیخ طوسی را که چون شیخ مفید و سید مرتضی از قائلان به علم محدود امام است بررسی کنیم و نشان دهیم که چه دلایل و عواملی وی را به چنین رویکردی منتقل ساخته است.
گستره ی علم امام از منظر شیخ طوسی
گفته شد که شیخ طوسی به متابع از استادان خود، شیخ مفید و سید مرتضی، در بحث از علم امام به محدودیت در حیطه ی احکام و تشریع قائل است و داشتن علم غیبی را برای ایشان لازم و ضروری نمی داند، هرچند وجود برخی از موارد آن را برای آن بزرگان منکر نمی شود. در این فصل می کوشیم تا با استناد به آثار شیخ این موضع را به تفصیل نشان دهیم. شیخ بحث از علم امام را چون دیگر متکلمان شیعی ذیل بحث اوصاف و خصایص امام مورد بررسی قرار می دهد. وی در جمیع آثار خود این قول را که امام باید به همه ی امور اعم از صنایع و پیشه ها آگاه باشد، مردود می داند. به اعتقاد وی امام باید به تمام اموری که از ناحیه ی دین رسیده واقف باشد، زیرا وی در این حیطه حاکم و محل رجوع است. در غیر این موارد امام مانند دیگر خلق است و ممکن است که برخی امور را بداند و برخی امور را نداند. مواردی که وی از آن ها آگاهی ندارد از ناحیه ی وی به خبرگان فن ارجاع شود. وی در تمهید الاصول رای خود را در این باب چنین مطرح ساخته است:«پس اگر بگویند: امام باید به هرچیز ساختنی و پرداختنی و پیشه وری ها و ارزش چیزهایی که نابود می شوند و تاوان بزه ها آگاه باشد، زیرا در همه ی این ها گفت و گو پیش می آید و آن را به سوی امام می برند و از این برمی آید که امام باید به چیزهایی بی پایان آگاه باشد و بداند در آن ها چه باید بکند، زیرا رویدادهای بی پایان پیش خواهد آمد. گفته خواهد شد: ما گفتیم: امام به همه ی آنچه دین رسیده است، باید آگاه باشد؛ زیرا او در این کارها فرمانده است و از این برنمی آید که او باید به کارهای غیر وابسته به دین نیز دانا باشد و نه آنکه باید در آن ها بر آنان پیشگام باشد و چیزی که آنان گفتند باید دانا باشد، هیچ وابستگی به کارهای دین ندارد؛ زیرا امام در صنایع و پیشه ها پیشوا و فرمانده نیست و هرگاه در میان مردم در این کارها ناسازگاری و گفت و گو پیش آید، امام آنان را به کسانی که از آن آگاهند و سخنشان در آن کار پیش او درست است، ارائه می دهد و از گفتار آنان به آنچه می داند و از سوی خدا برتر از همه چیز است، فرمان می دهد. پس اگر کسانی که از صنایع آگاهند، سخنان متعارض می گویند، به سخن کسی تکیه می کند که از همه درست کارتر است و اگر همه در درستگاری برابر باشند، سخن یکی از آنان را برمی گزیند و این کاری است که او باید انجام دهد؛ و در میان اصحاب ما کسانی هستند که می گویند: امام آنچه را باید بداند، همه را از گفتار آشکار خداوند متعال می داند و روایاتی در این باب نقل می کند و اگر چه رواست که از این طریق نیز بداند، اما نمی توان گفت لزوماًباید چنین باشد.»(11)
وی در باب علم به غیب و آگاهی از ضمایر نیز قائل به لزوم و ضرورت عقلی نیست و هرچند وجود آن را در برخی موارد رد نمی کند، به هیچ روی به صورت گسترده آن را برای امام ثابت نمی داند:
«چنین نیست که امام باید از درون مردم آگاه باشد تا گواهان را برای داوری کردن به زیان کسانی که سزاوار آن زیانند، راست گو بشناسد. زیرا او فرمان داده شده است به آنچه از برون کارها برمی آید و بر او واجب نیست که مطابق با آنچه در درون افراد می گذرد، فرمان می دهد. » (12)
حدودی که شیخ برای علم امام تعیین می کند دقیقاً مطابق تلقی ای است که وی از امامت در آثار خود ارائه کرده است. در تلقی وی همان گونه که ملاحظه شد برای امام شانی تشریعی تعریف می شود. در این شان تشریعی، امام در حیطه ی احکام شریعت با قدرت سیاسی و قضایی خود حدود الهی را اقامه می کند و جز در موارد نادری که هیچ ارتباط مستقیمی با مسئولیت وی ندارد، معترض بُعد تکوینی نمی شود. در تلقی حکما و عرفا از امام به عکس تلقی متکلمانی چون شیخ طوسی، ولایت امام تنها در حیطه ی تشریع نیست و گستره ی تکوین را نیز شامل می شود. مطابق تلقی ایشان از امام، اگر جمیع انسان ها نابود شوند و هیچ گونه تشریعی برای آنان در میان نباشد، باز هم دیگر موجودات ملک و ملکوت نیازمند امامند و امام از احوال و افعال آن ها آگاه است. نیاز انسان ها به امام نیز در این رویکرد به سطح تشریع منحصر نمی ماند و در ساحت تکوین نیز مطرح می گردد. طرح بحث از وساطت ایشان در روند فیض الهی نیاز دیگر مخلوقات را بدیشان نشان می دهد و این احتیاج نیز فرع بر علم امام بر حوایج وجودی جمیع آن هاست. از این روست که عارف و حکیم به عکس متکلمانی چون شیخ طوسی علم امام را علاوه بر عرصه ی تشریع در گستره ی تکوین نیز جاری می دانند. به هر روی شیخ طوسی در آثار کلامی خود از جمله الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد (13) و الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد(14) و تلخیص الشافی(15) و تمهید الاصول فی علم الکلام(16) در مقام بیان گستره ی علم امام به نقش امام در جامعه توجه می دهد و در این حیطه از دانش ضروری وی دفاع می کند. وی در باب تقارن علم امام و نقش و مقام آن در جامعه چنین می نویسد:
«یجب ان یکون الامام عالماً بتدبیر ما هو امام فیه من سیاست رعیته و النظر فی مصالحهم و غیر ذلک به حکم العقل و... و لا یلزم اذا قلنا انه یجب ان یکون عالماً به ما اسند الیه، ان یکون عالماً به ما لیس هو اماماً فیه کالصنایع و غیر ذلک، لانه لیس هو رئیساً فیها و متی وقع فیها تنازع من اهلها ففرضه الرجوع الی اهل الخبره و الحکم بما یقولونه. » (17) به حکم عقل ضروری است که امام به تدبیر در آنچه از سیاست رعیت و نظر در مصالح ایشان، پیشوا شده، آگاه باشد ... ما علم امام را در محدوده ای که به مقام وی مرتبط است، لازم دانستیم و در اموری که به مقام وی ارتباطی ندارد-مانند علم به صنایع و اموری از این دست-ضروری ندانستیم؛ زیرا امام در این حیطه ها ریاستی ندارد و هرگاه در این حوزه ها اختلافی به وقوع پیوست، لازم است که به خبرگان آن مراجعه شود و مطابق گفته های یشان عمل گردد.
از محدوده ی علم امام بر اساس نقش و مقام وی که بگذریم، در آثار شیخ طوسی به اقتفای استادش بحث از محدوده ی زمانی چنین دانشی نیز محل توجه است. پرسش در این مقام آن است که علم امام-فارغ از محدوده و میزان آن-همه ی دوره ی زندگی وی را شامل می شود و یا باز هم محدود در برهه ای مشخص می شود و خاص زمانی است که وی واجد مقام امامت است؟ این پرسش ریشه در برخی روایات در باب ائمه معصومین علیهم السلام دارد. برای نمونه در روایات وارد شده که امام علی علیه السلام از مقداد خواست تا از پیامبر صلی الله علیه و آله حکم مَذی را بپرسد. مقداد این پرسش را مطرح کرد و حکم آن را به ایشان گفت. برخی از جمله سید مرتضی در باب این حدیث و امثال آن معتقدند که علم به احکام برای امام از ولادت تا وفات لازم نیست و تنها در محدوده ای که به امامت انتخاب می شوند، ضروری است و از این رو می توانند در غیر این زمان مشخص از برخی احکام آگاه نباشند. (18) شیخ طوسی نیز بر آن است که محدوده ی زمانی علم امام معین شده ست و تنها در زمان امامت علم به احکام شرعی ضروری است:
«انما یجب ان یکون الامام عالماً بما اسندٍ الیه فی حال کونه اماماً، فاما قبل ذلک فلا یجب ان یکون عالماً. و لا یلزم ان یکون امیرالمؤمنین علیه السلام عالماً بجمیع الشرع فی حیات النبی صلی الله علیه و آله، او الحسن و الحسین علیهم السلام عالمین بجمیع ذلک فی حیات ابیهما. » (19) امام در زمان امامت باید به آنچه بدو مربوط است، عالم باشد. از این رو لازم نیست که امیرالمؤمنین علیه السلام به تمام احکام شرع در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله آگاه باشد و یا امام حسن و امام حسین علیه السلام به تمام این احکام در زمان حیات پدرشان عالم باشند.
خاستگاه علم امام
اینکه منشا و خاستگاه علم امام چه امر یا اموری است، یکی از پرسش های مهم در بحث علم امام است. در میان اندیشمندان شیعی سه منبع عمده برای علم امام از اهمیت خاصی برخوردار است؛ قرآن کریم، میراث نبوی و الهام و تحدیث. قرآن کتاب تدوین است و همان گونه که بزرگان متذکر شد ه اند به وزان کتاب تکوین نگاشته شده است و کسی که آن را دانسته قرائت کند، دانای اسرار عالم هستی خواهد شد. به تعبیر علامه حسن زاده آملی «هر اثر نمودار دارایی موثر خود است، لذا همان طور که حق سبحانه، صمد حقیقی، اعنی وجود مطلق غیر متناهی است، کتاب او نیز حافل جوامع کلم نوریه خارج از حد و عد و احصاء است و چنانکه الله تعالی نور کل شی است و هرچیز بدو شناخته می شود، کتاب او نیز نور و تبیان کلی شی است. کلمه مبارکه ی «کل شی» که انکر نکراتست، چیزی را فروگذار نکرده است؛ پس چیزی نیست که قرآن تبیان آن نباشد. ولی قرآن، در دست انسان زبان فهم، تبیان کل شی و زبان کلمات الله بی انتها است. این است زبان فهم راسخ در علم است. » (20) امامان معصوم بدون تردید مصداق اتم راسخان در علم و آگاهان به کتاب الهی اند. از این رو همه ی امامیه و از جمله شیخ طوسی بر آنند که یکی از منابع دانش ایشان، کتاب الهی است و ایشان به کتاب الهی علم کامل دارند و ظاهر و باطن آن را می شناسند. وی درمجموعه ی آثاری که در جمع اقوال معصومین علیهم السلام فراهم آورده، احادیث بسیاری را ذکر کرده که بیانگر دانش گسترده ی ائمه به قرآن کریم است. از جمله ی این احادیث می توان به روایاتی اشاره کرد که در علم امام علی علیه السلام به کتاب الهی نقل شده است.«قالَ امیرُ المؤمنینَ عَلیٌّ بنُ ابی طالِب علَیه السَّلام: ما نَزَلَت آیه اِلّشا وَ اَنا عالمٌ مَتَی نزلتُ، وَ فیمَن انزَلت، وَ لَو سالتُمونی عَمَّا بَینَ اللَّوحَینِ لَحدَّثتُکُم. » (21) امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: هیچ آیه ای فرو فرستاده نشده مگر آنکه می دانم در چه زمانی و درباره ی چه کسی نازل شده است و اگر از من درباره ی آنچه میان دو لوح (محفوظ و محو و اثبات) است، پرسش کنید، برایتان می گویم.
«عَن عَلیِّ علیه السَّلامُ قالَ: سَلُونی عَن کتابِ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ، فَوَ اللهِ ما نَزَلتَ آیَهٌ مِنهُ فی لَیلٍ اَو نَهارٍ وَ لا مَسیر وَ لا مَقَام اِلَّا وَ قَد اقرَنیهَا رَسُولُ اللهَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و آلهِ وَ عَلَّمَنی تاویل ها. فَقَالَ ابنُ الکوَّاء: یا امیرَالمُومنینَ، فَما کانَ یَنزَلُ عَلیهِ وَ انتَ غائِبٌ عَنهُ قالَ: کانَ یحفَظُ عَلیَّ رَسُولَ الله عَلیهِ وَ آله ما کانَ یَنزِلُ عَلَیهِ مِنَ القُرآنِ وَ اناَ عَنهُ غائِبٌ حَتَّی اقدَمَ عَلَیهِ فَیقَرئُنیهِ، وَ یَقُولُ لی: یاَ عَلیُّ، انزَلَ اللهُ عَلَیَّ بَعدُکَ کذا و کذا، وَ تاویلُهُ کذا و کذا، فَیُعَلِّمُنی تَنزیلُهُ و تاویلَهُ. » (22) امام علی علیه السلام فرمود: از من درباره ی کتاب خدای عزوجل بپرسید که به خدا سوگند آیه ای از آن در شب یا روز و یا بر راه و بر جای فرو نیامد جز آنکه رسول خدا خواندن و تاویل آن را به من آموخت. در این هنگام ابن کوّاء پرسید: ای امیرمؤمنان! پس چیزی نبوده که بر ایشان نازل شود و شما نزدشان نباشی؟ امام فرمود: رسول خدا آنچه را از قرآن در هنگامی که من نزدشان نبودم، بر او نازل می شد، برایم محفوظ می داشت و هنگامی که نزدشان می رفتم به من می آموخت و می فرمود: ای علی! خداوند پس از تو چنین و چنان به من نازل کرد و تاویلش چنین و چنان است و وحی و تاویلش را به من آموخت.
در این روایت دوم شیخ طوسی علاوه بر منشا قرآنی علم امام به منشا نبوی آن نیز اشاره می کند. سرسلسله ی امامان برجسته ترین شاگرد پیامبر صلی الله علیه و آله است و از ایشان به طرق مختلف استفاده های علمی و معنوی نموده است. به باور امامیه پیامبراکرم در زمان حیات خویش جمیع دانسته های خود را به روش های گوناگون در اختیار امام علی علیه السلام قرار داده این میراث عظیم و گرانبها نسل به نسل به سایر امامان منتقل شده است. این مطلبی است که امام علی علیه السلام ضمن خطبه ی قاصعه خود بدان اشارت فرموده است:
«آن گاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویشم جا داد و مرا در بستر خود می خوابانید، چنانکه تنم را به تن خویش می سود و بوی خوش خود را به من می بویانید و گاه بود که چیزی را می جوید، سپس آن را به من می خورانید. از من دروغی در گفتار نشنید و خطایی در کردار ندید ... و من در پی او بودم-در سفر و حضر- چنانکه شتر بچّه در پی مادر. هر روز برای من از اخلاق خود نشانه ای بر پا می داشت و مرا به پیروی از آن می گشماشت. هر سال در حراء خلوت می گزید، من او را می دیدم و جز من کسی وی را نمی دید. آن هنگام جز خانه ای که رسول خدا و خدیجه در آن بود، در هیچ خانه ای مسلمانی را نیافته بود، من سوّمین آنان بودم. روشنایی و حی و پیامبری را می دیدم و بوی نبوّت را می شنودم. من هنگامی که وحی بر او فرود آمد، آوای شیطان را شنیدم. گفتم: ای فرستاده خدا این آوا چیست؟ گفت: این شیطان است که از آنکه او را نپرستند نومید و نگران است. همانا تو می شنوی آنچه را من می شنوم و می بینی آنچه را من می بینم، جز این که تو پیامبر نیستی و وزیری و بر راه خیر می روی مؤمنان را امیری. » (23)
میراثی که امام علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله دریافت نمود، نسل به نسل به فرزندان وی منتقل شد و چنانکه از بیان خطبه ی قاصعه و روایات متعدد دیگر برمی آید این انتقال مواریث علمی و دینی اعم از انتقال از طریق سماع و استفاده ی علمی متعارف بوده است و دست کم در برخی موارد در قالب الهاماتی ربانی و طیّ لسان قلبی میان این ذوات نورانی صورت پذیرفته است. امیرالمؤمنین در باب استفاده از راه سماع چنین می فرمود:
«این چنین بود که اصحاب رسول خدا هرچیزی را از او پرسیده و توضیح خواهند. آنان دوست داشتند فردی رهگذر و عربی بیابانی از راه رسیده و از پیامبر سؤال کنند و آنان پاسخ را بشنوند؛ ولی بر من چیزی نمی گذشت مگر آنکه از آن پرسیده و آنچه را می شنیدم حفظ می کردم» (24)
درباره ی دریافت علم از پیامبر به طرق غیرعادی نیز در حکایات زندگی این دو بزرگ حکایت و روایت کم نیست. حتی منابع اهل سنت نیز در این باب سخنان برجسته ای از رسول اکرم نقل کرده اند. صحیح ترمذی در باب نجواهای پیامبر صلی الله علیه و آله چنین آمده است:
«پیامبر در روز طائف علی علیه السلام را نزد خود فراخوانده و سر در گوش او فرو برد. برخی گفتند: چه به درازا انجامید این رازگویی! پیامبر فرمود: من نبودم که چنین کردم بلکه خداوند با او راز گفت. » (25)
روایات بسیاری را می توان در این باب از طرق شیعی و سنی ذکر کرد. به هر روی علم دریافتی امیرالمؤمنین نسل به نسل به امامان بعدی منتقل شد و یکی ازمنابع اصلی ایشان همان علم نبوی بود. این مطلبی است که در یکی از سخنان امام باقر علیه السلام صراحتاً بیان شده است. ایشان خطاب به جابر فرمودند:
«یا جابِرُ لَو کُنَّا نُفتی النَّاسَ بَراینَا وَ هَوانَا لَکُنَّا مِن الهَالِکینَ وَ لَکِنَّا نُفتیهِمُ به آثار مِن رَسُولِ اللهِ وَ اصُولِ عِلمٍ عِندَنا نَتوارَثُها کابِراً عَن کابِرٍ نَکنِزُهاً کَما یَکنِزُ، هولاء ذَهَبَهسم وَ فِضَّتَهُم. » (26) اگر ما به مردم به رای هوا و هوس خود فتوا می دادیم هر آینه تباه می شدیم، ولی ما با آثر رسول خدا و اصول دانشی که نزدمان است فتوا دهیم و آن ها را یکی از دیگری به ارث می بریم و به مانند گنجی پاس می داریم.
شیخ طوسی نیز با توجه به چنین روایاتی علم امام را در بیشترینه ی موارد از طریق انتقال این میراث می داند. او در این باب می نویسد:
«انما یاخذ المؤهل للامامت العلم ممن قبله شیئاً بعد شیء لیتکامل عند آخر نفس من الامام المتقدم علیه به ما اسند الیه. » (27) هر امام علم خویش را اندک اندک از امام پیش ا زخود دریافت می کند و تا آن زمان که زمان وفات امام پیشین فرا رسد، دانش وی به مرحله ی کمال می رسد و بر آنچه بدو مربوط است، مطلع می گردد.
به نظر می رسد که تاکید شیخ طوسی بر این گونه از انتقال دانش در میان ائمه وی را در توجیه علم برخی از ائمه به ویژه نسبت به امامان جواد، هادی و عسکری علیهم السلام که در سن اندک به امامت رسیده اند، با مشکل مواجه خواهد کرد و از این رو باید پذیرفت که علاوه بر طرق پیش گفته، همواره باب الهام و تحدیث بر ایشان گشوده بوده است. البته همان گونه که گفته شد شیخ منکر این چنین دانشی برای ائمه نیست، اما آن را در روند تحلیل آن گونه که بایسته و مقتضی است، وارد نمی سازد.
- قرآن کریم
- ترمذی، محمد بن عیسی،صحیح ترمذی، قاهره، مطبعه ی بولاق، بی تا.
- حسن زاده ی آملی، حسن، انسان و قرآن، قم، انتشارات قیام، 1381.
- همو، نهج الولایه، قم، نشر الف لام میم، 1385.
- درود آبادی، حسین، الشموس الطالعه، تحقیق محسن بیدارفر، قم، انتشارات بیدار، 1384.
- رازی، ابن قبه، نقض کتاب الاشهاد لابی زید العلوی(در کتاب مکتب در فرآیند تکامل) ، حسین مدرسی طباطبایی، تهران، کویر، 1386.
- سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه ی جعفر شهیدی، تهران، علمی و فرهنگی، 1375.
- سیدمرتضی، الشافی فی الامامت، تصحیح عبدالزهرا حسینی، تهران، مؤسسه الصادق، 1410ق.
- شیخ طوسی، الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد، قم، انتشارات کتابخانه، 1375.
- همو، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، بیروت، دارالاضواء، 1406ق.
- همو، الامالی، قم، دارالثقافه، 1414ق.
- همو، تلخیص الشافی، قم، انتشارات محبین، 1382.
- همو، تمهید الاصول فی علم الکلام، تصحیح و ترجمه ی عبدالمحسن مشکات الدینی، تهران، دانشگه تهران، 1362.
- همو، تهذیب الاحکام، تهران، اسلامیه، 1365.
- همو، رساله فی الاعتقادات در کتاب رسائل الشعر، قم، جامعه ی مدرسین، 1414ق.
- همو، رساله ی فی الفرق بین النبیّ و الامام در کتاب رسائل الشعر، قم، جامعه ی مدرسین، 1414ق.
- شیخ مفید، اوائل المقالات، قم، کنگره ی شیخ مفید، 1413ق.
- صالحی نجف آبادی، نعمت الله، پاسخ به استاد علامه ی طباطبایی رحمت الله (پیرامون رساله ی بحثی کوتاه درباره ی علم امام علیه السلام) در کتاب عصای موسی یا درمان بیماری غلو، تهران، امید فردا، 1380.
- همو، اقوال علماء در علم امام علیه السلام در کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی و چند مقاله ی دیگر، تهران، امید فردا، 1383.
- طباطبایی، محمدحسین، بحثی کوتاه درباره ی علم امام در کتاب هفده رساله فارسی، تحقیق رضا استادی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375.
- همو، نقد و پاسخ علامه طباطبایی به مرحوم صالحی نجف آبادی، نور علم، دوره ی پنجم، شماره ی اول، 1371.
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، اسلامیه، بی تا.
پی نوشت ها :
1. نقض کتاب الاشهاد لابی زید العلوی، صص 279 و 283 و 290.
2. اوائل المقالات، ص 67.
3. الشافی فی الامامت، ج3، ص 164.
4. همان، ج2، ص 41.
5. به نقل از تلخیص الشافی، ج 1، ص 252.
6. الشافی فی الامامت، ج2، ص 36.
7. اوائل المقالات، ص 67.
8. نهج الولایه، ص 3.
9. در این باب ر.ک: الشموس الطالعه، صص 137- 131.
10. در این باب ر.ک: بحثی کوتاه درباره ی علم امام؛ پاسخ به استاد علامه ی طباطبایی رحمت الله (پیرامون رساله ی بحثی کوتاه درباره ی علم امام علیه السلام)؛ اقوال علما در علم امام علیه السلام؛ نقد و پاسخ علامه طباطبایی.
11. تمهید الاصول فی علم الکلام، ص 813.
12. همان، ص 817.
13. الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد، ص 192.
14. الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص 310.
15. تلخیص الشافی، ج1، ص 254- 252.
16. تمهید الاصول فی علم الکلام، صص 813 و 817.
17. الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد، ص 192.
18. الشافی فی الامامت، ج2، ص 36.
19. الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد، ص 193.
20. انسان و قرآن، صص 8 و 9.
21. الامالی شیخ طوسی، ص 170.
22. همان، ص 523.
23. نهج البلاغه، خطبه 192 ترجمه ی شهیدی، صص 222 و 223.
24. همان، خطبه ی 210.
25. صحیح ترمذی، باب مناقب علی علیه السلام، ج5، ص 3.
26. بحارالانوار، ج2، ص 172.
27. الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد، ص 193.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}