این سؤال در ذهن برخی از افراد مطرح شد که علت خودکشی در خاندان پهلوی چیست و چرا تا کنون دو فرزند محمدرضا پهلوی این‌چنین به زندگی خود پایان دادند؟
سرنوشت خاندان پهلوی، سرنوشتی تراژیک است. رضا شاه، جد این خاندان، در جزیره موریس در تبعید و انزوا با افسردگی همراه با حس حقارت درگذشت تا در پایان زندگی‌اش از ابهت و شکوه رضاخانی‌ خبری نباشد و سرنوشتش تلخ‌تر از آنچه بدبین‌ترین افراد درباره‌اش پیش‌بینی کرده بودند، رقم بخورد.
سرنوشت فرزندش، محمدرضا پهلوی، نیز بی‌شباهت به سرنوشت او نبود. محمدرضا که به گواه دوستانش- همچون حسین فردوست- فردی فاقد اعتماد به نفس بود، در دوره‌هایی از عمر پادشاهی‌اش دچار افسردگی شدیدی شد؛ تا آنجا که سفارت آمریکا در ایران به صراحت به آن اشاره می‌کند. بر اساس اسناد سفارت آمریکا، او قبل از 28 مرداد سال 1332 یکی از دوره‌های افسردگی را پشت سر گذاشت. همین اسناد نشان می‌دهد که در روزهای پایانی حضورش در ایران در سال 1357 باز هم افسردگی دیرین به صورتی فلج‌کننده به سراغش آمد و تا لحظه مرگ رهایش نکرد. ‌سرنوشت تراژیک او نیز همچون پدرش با مرگ در سرزمینی بیگانه (مصر) و در انزوا رقم خورد تا همگان شاهد پایان تلخ دیکتاتوری باشند که رویای تمدنی بزرگ را در سر می‌پروراند و در این راه از سرکوب شدید مخالفانش فروگذار نکرد.
پس از مرگ علیرضا پهلوی، این سؤال در ذهن برخی از افراد مطرح شد که علت خودکشی در خاندان پهلوی چیست و چرا دو فرزند محمدرضا پهلوی این‌چنین به زندگی خود پایان دادند. در تبیین انگیزه‌های مؤثر در خودکشی، نظریه‌های متعددی ارائه شده است. یکی از این نظریه‌ها از آنِ امیل دورکیم (جامعه‌شناس فرانسوی) است که انگیزه‌های خودکشی را به سه انگیزه هنجارگسستی، خودخواهانه و نوع‌دوستانه تقسیم کرده است. به گفته دورکیم، خودکشی هنجارگسستی به وسیله گسستگی ویرانگر در رابطه فرد با جامعه‌اش ایجاد می‌شود.
خودکشی خودخواهانه زمانی روی می‌دهد که فرد پیوندهای بسیار اندکی با همنوعانش دارد و خودکشی نوع‌دوستانه به درخواست جامعه و برای منفعت‌رساندن به آنها صورت می‌گیرد. دورکیم در تبیین خودکشی هنجار‌گسستی معتقد است که در شرایط اجتماعی خاص همچون تحولات سیاسی بزرگ یا بحران‌های اقتصادی که هنجارها فرو می‌ریزد، برخی از افراد که این تحولات در آنها تأثیر منفی زیادی می‌گذارد به علت از دست دادن منزلت پیشین، اقدام به خودکشی می‌کنند. از این نقطه‌نظر می‌توان تصور کرد که خاندان پهلوی نیز در اثر از دست دادن منزلت بالای سیاسی‌شان به علت وقوع انقلاب اسلامی، بی‌تأثیر از این پیامدها نبوده‌اند.
در همین زمینه، باید به این واقعیت اشاره کرد که لیلا و علیرضا پهلوی که در سنین کودکی و نوجوانی - که بر اساس نظریه اریک اریکسون، روان‌شناس و روانکاو مشهور آلمانی، دوران شکل‌گیری هویت و پاسخ به این سؤال است که چه کسی هستند و جایگاهشان به‌عنوان یک فرد در نظام اجتماعی کجاست- شاهد از دست‌رفتن ناگهانی ابهت و شکوه پادشاهی ایران در خانواده‌شان بوده‌اند و بدین‌ترتیب دچار بحران گم‌گشتگی نقش شده‌ و به گفته نزدیکانشان هرگز نتوانسته‌اند آن ‌را حل کنند. اینکه علیرضا پهلوی رشته مطالعات ایران باستان را برای تحصیل در دانشگاه انتخاب می‌کند می‌تواند نشانه‌ای از این بحران باشد، و اینکه او پس از سال‌ها هنوز نتوانسته‌ است تغییر نقش خود را بپذیرد.
برخی دیگر از روان‌شناسان همچون پروفسور آرون بک، افرادی را که اقدام به خودکشی می‌کنند به دو گروه تقسیم کرده‌اند؛ گروه نخست آنهایی هستند که آرزوی پایان دارند، از زندگی‌شان دست کشیده‌اند و پریشانی هیجانی‌شان غیرقابل تحمل است و راه‌حل دیگری نمی‌بینند و در گروه دیگر افرادی قرار دارند که می‌خواهند با مرگشان دنیایی را که باقی می‌ماند، دستکاری کنند. آنها برای انتقام از فردی که طردشان کرده یا برای نابودی زندگی دیگری اقدام به خودکشی می‌کنند.
به‌نظر می‌رسد که هر دو فرزند محمدرضا پهلوی جزو گروه نخست باشند که تنها راه چاره برای برون‌رفت از افسردگی و پریشانی هیجانی‌ و بحران هویتی که در آن گرفتار شده‌اند را خودکشی دانسته‌اند. ناگهانی‌بودن خودکشی این دو به معنای آنکه قبلاً هیچ‌گونه هشداری مبنی بر احتمال خودکشی‌شان به دیگران ندادند، نشانه بارزی است از اینکه آنها تنها تصمیم داشته‌اند به زندگی‌ تلخشان پایان دهند و تصمیم به انتقام از فردی یا تغییر شرایط نداشته‌اند.
عامل دیگر خودکشی، زیست‌شناختی است. بر اساس برخی از نظریات روان‌شناسان همچون الگند و ساسکس،‌ خودکشی می‌تواند در خانواده‌ها تداوم یابد، بدین‌صورت که برخی از افرادی که اقدام به خودکشی می‌کنند به علت عامل زیستی و ژنتیکی دچار افسردگی شدید بوده و همین مسئله آنها را به خودکشی سوق می‌دهد، پس می‌توان گفت که خودکشی‌ آنها منشأ زیستی دارد. همچنین اسبرگ، تراسک‌من، ثورن و برخی دیگر از روان‌شناسان در تحقیقاتشان پی برده‌اند که خودکشی به صورتی مستقیم می‌تواند عنصر زیست‌شیمی داشته باشد. به گفته آنها، در بین بیماران افسرده، اقدام به خودکشی در افرادی فراوان‌تر بود که میزان سروتونین پایینی داشتند و وقتی این بیماران دست به خودکشی می‌زدند، از شیوه‌های خشن‌تری استفاده می‌کردند.
بر اساس شواهد موجود و گفته‌های اطرافیان علیرضا و لیلا پهلوی، می‌توان نتیجه گرفت که در تصمیم برای خودکشی این دو، تمامی عوامل فوق نقش داشته‌اند و موجب رقم‌خوردن سرنوشتی تلخ برای آنان شده‌اند. اکنون سؤال این است که خودکشی علیرضا پهلوی پایانی است بر سرنوشت تراژیک خاندان پهلوی یا باز هم خبر خودکشی دیگری در این خانواده به گوش خواهد رسید؟ نمی‌توان پاسخی مشخص به این سؤال داد، اما به نظر نمی‌رسد که بقیه افراد این خانواده از جمله فرح دیبا و رضا پهلوی دچار بحران نباشند.
‌‌شاید سرنوشت تلخ این خاندان را باید در این واقعیت مشاهده کرد که پسر کوچک محمدرضا پهلوی که در دوران کودکی‌اش در ایران و در سایه پادشاهی پدر همیشه مورد توجه قرار داشته و هر جا که می‌رفته است همچون دُردانه‌ای مورد استقبال قرار می‌گرفته، زندگی‌اش در سرزمینی بیگانه و در گمنامی محض به پایان برسد که حتی همسایه‌اش نیز از هویتش مطلع نباشد. دان فیلیپس، همسایه علیرضا پهلوی، در گفتگویی با خبرنگاران می‌گوید؛ هرچند علیرضا پهلوی را بارها دیده است و از نحوه لباس‌ پوشیدن او خوشش می‌آمده، اما نمی‌دانسته که اسم او چیست و فرزند چه کسی است. انتقام از فردی یا تغییر شرایط نداشته‌اند.
پس از مرگ علیرضا پهلوی، این سؤال در ذهن برخی از افراد مطرح شد که علت خودکشی در خاندان پهلوی چیست و چرا دو فرزند محمدرضا پهلوی این‌چنین به زندگی خود پایان دادند
عامل دیگر خودکشی، زیست‌شناختی است. بر اساس برخی از نظریات روان‌شناسان همچون الگند و ساسکس،‌ خودکشی می‌تواند در خانواده‌ها تداوم یابد، بدین‌صورت که برخی از افرادی که اقدام به خودکشی می‌کنند به علت عامل زیستی و ژنتیکی دچار افسردگی شدید بوده و همین مسئله آنها را به خودکشی سوق می‌دهد، پس می‌توان گفت که خودکشی‌ آنها منشأ زیستی دارد. همچنین اسبرگ، تراسک‌من، ثورن و برخی دیگر از روان‌شناسان در تحقیقاتشان پی برده‌اند که خودکشی به صورتی مستقیم می‌تواند عنصر زیست‌شیمی داشته باشد.
به گفته آنها، در بین بیماران افسرده، اقدام به خودکشی در افرادی فراوان‌تر بود که میزان سروتونین پایینی داشتند و وقتی این بیماران دست به خودکشی می‌زدند، از شیوه‌های خشن‌تری استفاده می‌کردند. بر اساس شواهد موجود و گفته‌های اطرافیان علیرضا و لیلا پهلوی، می‌توان نتیجه گرفت که در تصمیم برای خودکشی این دو، تمامی عوامل فوق نقش داشته‌اند و موجب رقم‌خوردن سرنوشتی تلخ برای آنان شده‌اند.
اکنون سؤال این است که خودکشی علیرضا پهلوی پایانی است بر سرنوشت تراژیک خاندان پهلوی یا باز هم خبر خودکشی دیگری در این خانواده به گوش خواهد رسید؟ نمی‌توان پاسخی مشخص به این سؤال داد، اما به نظر نمی‌رسد که بقیه افراد این خانواده از جمله فرح دیبا و رضا پهلوی دچار بحران نباشند. ‌‌شاید سرنوشت تلخ این خاندان را باید در این واقعیت مشاهده کرد که پسر کوچک محمدرضا پهلوی که در دوران کودکی‌اش در ایران و در سایه پادشاهی پدر همیشه مورد توجه قرار داشته و هر جا که می‌رفته است همچون دُردانه‌ای مورد استقبال قرار می‌گرفته، زندگی‌اش در سرزمینی بیگانه و در گمنامی محض به پایان برسد که حتی همسایه‌اش نیز از هویتش مطلع نباشد.
منبع : www.akairan.com .