دربار سلطنتی قدیمی‌ترین و با تجربه‌ترین نهاد حفظ و تحکیم ایل و یا طبقه حاکم بوده است و از زمان روی کار آمدن پهلوی با تقویت حکومت مرکزی و بوروکراسی‌های حکومتی و حذف روحانیون از مراکز قدرت به کانون اصلی تمامی تصمیم‌گیری‌های اداری تبدیل شد.
به عبارت دیگر،از آنجا که شاه در رأس دربار قرار داشت؛ بنابراین برنامه‌های خود را بوسیله دربار تنظیم می‌نمود و انجام ملاقات افراد با خود را نیز بدین شیوه ترتیب می‌داد. در این ساختار،‌ به دلیل آنکه شاه پشتوانه اصلی دربار شمرده می‌شد؛لذا نسبت به دیگر سازمان‌ها از قدرت بیشتری برخوردار ‌‌بود.
- نخبگان درباری از اولین گروه‌های نخبگان حکومتی، بلکه از مهمترین گروه نخبگان به شمار می‌آمدند. این قشر از نخبگان حضور چشم‌گیری در سازمان سیاسی پهلوی داشته و شاه بنا بر اعتمادی که نسبت به نخبگان درباری داشت از آنها در سیستم‌های متفاوت برای اداره امور به عنوان کانال‌هایی جهت دسترسی به گروه‌های مختلف در جامعه استفاده می‌کرد. در حلقه گروه‌های نخبه، نخبگان درباری همواره توانستند در طول سلطنت محمدرضا شاه وفاداری خود را به سلطنت به اثبات برسانند. این گروه از مقام و منزلت بالایی برخوردار بودند. که به عنوان چشم وگوش شاه و تصمیمات مهم از طریق اطلاعات نظرخواهی آنها صادر می‌شد. در میان این نخبگان از نظر اهمیت رده بندی‌هایی دیده می‌شود. در همین اثنا مهمترین آنها وزرای دربار بودند. که در خصوصی‌ترین حالت شاه نزد وی، و به عنوان محرمان خانواده شاهی وی بودند.
در رأس قدرت دربار بعد از شاه، وزارت دربار قرار داشت. وزارت دربار امر پیشبرد سیاست و تامین سلطه شاه بر سایر نهادهای حکومتی را بر عهده داشت. وزارت دربار جزء وزارتخانه‌های کابینه محسوب نمی‌شد و از لحاظ پرسنلی در برگیرنده تمام کسانی می‌شد که از دل و جان به شاه و خانواده سلطنتی خدمت می‌کردند. در سال 1356 علاوه بر اعضای خانواده سلطنتی، 30 نفر دیگر سرپرستی واحدها و سازمان‌های مختلف داخلی این وزارتخانه را به عهده داشتند. ضمن اینکه هر یک از این واحدها و سازمان‌ها برای انجام خدماتی که به آنها محول شده بود کارمندان زیادی در اختیار داشتند.
برای احراز پست‌هایی در وزارت دربار،‌ در درجه اول وفاداری نسبت به شخص شاه و اعتماد او از مهمترین شرایط به شمار می‌رفت. «همین امر عامل اصلی طولانی بودن مدت خدمت و جنبه نه چندان تبلیغاتی کارمندان و روابط درونی پرسنل دربار بوده است.»1 وزارت دربار به رهبری مستقیم محمدرضا شاه و اعضای محفل درونی‌اش با برخورداری از یک شبکه گسترده پرسنلی و با توسل به سیاست "تفرقه بینداز و حکومت کن" همه امور کشور را زیر نظر داشت و در واقع به علت قدرت و دخالت روز افزونش در امور مالی، خدماتی و تجاری کشور به بزرگترین بنگاه اقتصادی تبدیل شده بود. بدین دلیل،‌ هر کسی جویای نام و نفوذی بود در صورت امکان با دربار تماس می‌گرفت، چرا که حتی «دون رتبه‌ترین عضو آن می‌توانست، بیش از دیگر کانال‌های بوروکراتیک موثر واقع گردد.»2
نخبگان درباری از اولین گروه‌های نخبگان حکومتی، بلکه از مهمترین گروه نخبگان به شمار می‌آمدند. این قشر از نخبگان حضور چشم‌گیری در سازمان سیاسی پهلوی داشته و شاه بنا بر اعتمادی که نسبت به نخبگان درباری داشت از آنها در سیستم‌های متفاوت برای اداره امور به عنوان کانال‌هایی جهت دسترسی به گروه‌های مختلف در جامعه استفاده می‌کرد
ریاست وزارت دربار را وزیر دربار به عهده داشت. وزیر دربار معمولاً از میان معتمدترین و وفادارترین شخصیت‌های سیاسی برگزیده می‌شد و معمولاً قبل از وزارت دربار به بالاترین مقام سیاسی که نخست وزیری باشد می‌رسید. این امر هم در مورد فروغی، حسین علاء، امیرعباس هویدا و هم در مورد امیراسدالله علم صادق است.
در تمام دوران سلطنت محمدرضا شاه پهلوی تا قبل از انتصاب اسدالله علم به عنوان وزیر دربار، وزارت دربار اهمیت قابل توجهی در حل و فصل امور مختلف نداشت. بیشترین انتظاری هم که از آن می‌رفت در چارچوب همان وظایف عادی آن وزارت،‌ نظیر انجام تشریفات و مراسم بود. ولی هنگامی که اسدالله علم به وزارت دربار رسید، در یک روند تدریجی،‌ اما مداوم، وزارت دربار را به اصلی‌ترین و عمده‌ترین کانون قدرت و مرکز ثقل هدایت کشور تبدیل کرد و به تبع آن تشکیلات و ادارات و دوایر مختلف آن نیز گسترش روز افزونی یافت. اینک که شاه در مسیر دیکتاتوری گام نهاده بود، بنابراین هیات دولت نیز، که پیش از این مرکز تصمیم‌گیری‌های کلان کشور محسوب می‌شد، لازم می‌نمود حداکثر نقشی درجه دوم بر عهده بگیرد و به جای آن وزارت دربار به عنوان مرکز تبلور افکار و نظریات شاه مورد توجه واقع شود.
در واقع پس از سال‌های اواسط دهه40، وظایف اصلی و کلان هیات دولت به وزارت دربار سپرده شد دولت به صورت مجری دستورات و فرامین شاه، که از طریق وزارت دربار صادر می‌شد،‌ درآمد. بدین ترتیب از این تاریخ به بعد وزارت دربار برخلاف عنوانش یک وزارتخانه نظیر دیگر وزارتخانه‌های دولتی نبود، بلکه به مانند دولتی مافوق دولت رسمی کشور اعمال قدرت و نفوذ می‌کرد. به عبارت دیگر از این پس هرم قدرت در یک مسیر نزولی به ترتیب عبارت بود از: شاه، وزارت دربار و سپس هیات دولت که نخست وزیر در رأس آن قرار داشت.
از دلایل عمده مرکزیت یافتن وزارت دربار در این دوران می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- تثبیت و تحکیم موقعیت شاه در رأس حاکمیت کشور 2- کاهش قابل توجه رقابت میان کشورهای انگلیس و آمریکا در ایران و گرایش هر دو کشور برای نیل به توافقی نسبی در عرصه سیاسی کشور. 3- کاهش قدرت نخست وزیران به دلایل عدیده. 4- سرکوب قهر آمیز مخالفان سیاسی رژیم پهلوی. 5- افزایش نسبی قیمت نفت و در نتیجه بهبود تدریجی وضعیت اقتصادی کشور. 6- حمایت کشورهای انگلیس و آمریکا از رژیم پهلوی به عنوان کانون اصلی حفظ منافع این کشورها در منطقه و ... و نهایتاً شخصیت قابل اعتنای اسدالله علم وزیر دربار شاهنشاهی،که در طول حیات سیاسی‌اش همواره برای حفظ و تحکیم موقعیت سلسله پهلوی به رهبری محمدرضا شاه گام برداشته بود.3
بدین ترتیب وزارت دربار به تدریج به رکن اصلی سیاستگذاری‌های داخلی و خارجی کشور تبدیل شد و فراتر از تمام وزارتخانه‌ها، سازمان‌ها،‌ دوایر دولتی و غیره به مسایل ریز و درشت کشور نظارت و کنترل فائقه اعمال می‌کرد. علینقی عالیخانی درباره تحول عمیق ساختاری و اجرایی وزارت دربار در دوره اسدالله علم می‌نویسد:
« با آمدن علم قیافه وزارت دربار دگرگون شد و سازمان‌های تازه‌ای برای نظارت بر دانشگاه‌ها و بررسی مسائل اجتماعی به وجود آمد و دبیرخانه مجهزی مسئول پیگیری تماس‌های دیپلماتیک شاه با مقام‌های بیگانه شد. شاه به تدریج در هر موردی که از پیشرفت کاری در دستگاه دولتی خرسند نبود از علم می‌خواست کمیسیونی با مسئولان مربوطه تشکیل دهد و کار را به فرجام برساند. دربار وزنه مهمی در سیاست کشور شده بود و همه دست‌اندرکاران می‌بایست آن را به حساب بیاورند. به علت انضباط و پشتکار علم ماشین دربار با نظم و سرعت بی‌سابقه‌ای کار می‌کرد و هر چه بر کارآیی دستگاه افزوده می‌شد شاه کارهای بیشتری از آن توقع داشت.»4
در رأس قدرت دربار بعد از شاه، وزارت دربار قرار داشت. وزارت دربار امر پیشبرد سیاست و تامین سلطه شاه بر سایر نهادهای حکومتی را بر عهده داشت
در عین حال وزارت دربار و شخص وزیر چون از حمایت همه جانبه شاه برخوردار بود بسیار قدرتمند عمل می‌کرد. مقامات درباری قادر بودند حتی دستورهای مقامات حکومتی را ملغی کنند. در واقع وزیر دربار اگر نگوییم بالاتر، هم‌ردیف نخست وزیر بود درحالی که هرگز در جلسات هیات دولت شرکت نمی‌کرد و وظایف رسمی وزارت دربار بیشتر تشریفاتی بود. وزیر دربار علاوه بر تنظیم برنامه روزانه و سفر و دید و بازدید شاه و درباریان، برنامه‌ریزی‌های سیاسی و اقتصادی در سطح کشوری را نیز به عهده داشت که برای تصمیم‌گیری در اختیار شاه قرار می‌داد.

1- دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، اسناد لانه جاسوسی آمریکا، کتاب اول، تهران: موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1386،ص48.
2- همان.
3- مظفر شاهدی، مردی برای تمام فصول، اسدالله علم و سلطنت محمدرضا شاه پهلوی، تهران: موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1379، صص489-488.
4- اسدالله علم، یادداشت‌های علم، به کوشش علینقی عالیخانی، جلد اول، تهران: کتاب سرا، 1377، ص5.