هرتزل و «دولت یهود»
جنبش صهیونیستی در حدّ یک ایدهآل ذهنی و مجموعهای از فعّالیتها و شعارهای پراکنده، همچنان ادامه داشت، تا این که تئودور هرتزل (Theodore Hertzel، اولت 1860- ژولای 1904) به میدان آمد. وی نمایشنامهنویس و روزنامهنگاری اتریشی بود که چیزی از فرهنگ و زبان عبری نمیدانست. پدرش بازرگانی ثروتمند بود و هرتزل در محیط مسیحی مجارستان، تحت تأثیر اوضاع آن سامان، از منابع فرهنگی آنجا بهره برد. سپس در دانشگاه وین حقوق خواند و پس از فراغ از تحصیل، به نگارش مقالات ادبی پرداخت تا کارش بالا گرفت و در پاریس به عنوان خبرنگار روزنامهی نیو فری پریس منصوب شد.
در سال 1894 م آلفرد دریفوس، یکی از افسران یهودیِ توپخانهی فرانسه، به جاسوسی و فروش اسرار نظامی به آلمان متّهم شد و چون در دادگاه نظامی، حکم محکومیت وی صادر شد، افکار عمومی جامعهی فرانسه، به شدّت به هیجان آمد و ملت فرانسه بر ضدّ یهود، موضع گرفت.
اما یهودیان در برابر این رسوایی که موجب شده بود ملل اروپا با نظر تردید و تحقیر به آنها نگاه کنند، ساکت ننشستند، و پس از ده سال، با استفاده از همهی امکانات، موفق به تشکیل دادگاه تجدیدنظر و تقدیم مدارک تازه و صدور حکم تبرئهی دریفوس شدند. البته در این ماجرا، اساساً هدف آنان، تبرئهی شخص دریفوس نبود، بلکه هدف اصلی، نجات قوم یهود از طوفان خشم ملتهای اروپایی و به ویژه مردم فرانسه بود.
هرتزل، روزنامهنگار اتریشی، از این حادثه بهرهبرداری کرد و با هدف کسب شهرت و تصدّی رهبری جامعهی یهود و ایجاد موج تبلیغات به سود آنان، جزوهی کوچکی با عنوان دِر یودن اشتات(1) (دولت یهودی) تألیف کرد.(2)
او در این کتاب، یهودیان را به تأسیس یک دولت یهودی دعوت کرد تا یهودیانی که تاب و تحمّل فشارهایی که در کشورهای مختلف به آنها وارد میشود، ندارند، در آنجا اسکان یابند.
نظر هرتزل در کتاب دولت یهودی این بود:
یهودیان هر کجا وارد شوند، و به دولت متبوع خود، هر اندازه عشق و علاقه نشان دهند، و هر قدر به هممیهنان خویش خدمات ارائه کنند، هرگز به ایشان اجازه داده نمیشود که در صلح و آرامش زندگی کنند.
او گفته است:
یهودیان در هر کشوری که زیست کنند، هر اندازه هم که آمار جمعیتّشان زیاد باشد، مشکلشان همچنان پابرجاست. حتّی به هر کشوری هم که مهاجرت کنند و در آنجا ستم و آسیبی هم نبینند، چون خود، حامل عناصرِ دشمنی برانگیز بر ضدّ خویشند، از این سرزنشها بر کنار نیستند. همچنین ممکن است یهودیان در کنار ملتهای دیگر به گونهای همزیستی کنند و حتّی در طول دو نسل، در صلح و آرامش به سر برند؛ امّا گذشت زمان، به سود ایشان نیست!
از نگاه هرتزل، مشکل یهود و بحران وضعیّت آنان، نه دینی است(3) و نه اجتماعی. بلکه تنها، مشکل قومی و نژادی است که حل آن را جز از راه سیاسی- جهانی شدن و مذاکره و گفتوگوی نمایندگان کشورهای پیشرفته امکانپذیر نمیدیده است. بنابراین، راهحلّ موفقیتآمیز او این بوده است که حق حاکمیت و سیادت بر بخش وسیعی از منطقهی آباد جهان به یهودیان واگذار شود، تا درآمدهای به دست آمده از آن بتواند نیازهای مشروع یک ملت محترم (!) را برآورد.
هرتزل، پیشنهاد داد تا یک بنگاه یهودی به منظور انجام مقدّمات ویژه برای گفتوگوهای سیاسی، تأسیس بشود. او تأسیس شرکت یهودی دیگری را برای انجام فعّالیتهای مالی و اقتصادی، مورد تأکید قرار داد.
وی کتاب خود را با این جمله به پایان برده است: «تأسیس یک دولت یهودی در جهان، امری ضروری است، پس باید ایجاد شود.»
هرتزل در آن کتاب، محلّ توطن یهود را به طور دقیق معلوم نکرد، بلکه آن را بر عهدهی آرای عمومی یهود گذارد، تا یکی از سه منطقهی جهان را برگزینند: آرژانتین، آفریقا و یا فلسطین.
وی در کتاب دولت یهود میگوید:
… آرژانتین طبعاً یکی از غنیترین کشورهای روی زمین است، با مساحتی عظیم، جمعیتی کم و آب و هوایی گرم. جمهوری آرژانتین، نفع بسیار دارد که قطعهای از سرزمینش را به ما واگذارد … فلسطین وطن تاریخی و فراموش نشدنی ماست. تنها نامش فریاد تجمّع بسیار مؤثری است برای یهودیان.(4)
او همچنین در همان کتاب گفته است:
اگر اعلی حضرت سلطان عثمانی، فلسطین را به ما واگذارد، ما حسابهای مالیِ ترکیه را کاملاً تسویه خواهیم کرد. ما در آنجا برای اروپا سدّی در مقابل آسیا به وجود خواهیم آورد. ما پیشقراولان تمدّن، علیه توحّش خواهیم شد. ما دولت بیطرفی خواهیم شد که با تمام اروپا که باید موجودیت ما را تضمین کند، در ارتباط دایم خواهیم ماند.(5)
هرتزل با نگارش کتاب دولت یهود، اعلام کرد که او وظیفهی خود را گزارده است و دیگر هرگز بدان نخواهد پرداخت، مگر جهت پاسخگویی به نقد ناقدان.
به دنبال انتشار کتاب هرتزل، موج حملات کوبنده و انتقاد و اعتراض یهودیان علیه آن برخاست. برخی مدّعی شدند که او ملحد و ندیق است و تلاش خود را در جهت تأخیر عقربههای ساعت به کار بسته است و کتاب او بر ضدّ تعالیم دینی است و پیشنهاد وی، دلها را سرشار از دشمنی نسبت به یهود خواهد کرد. از اینها گذشته، چگونه از یهودیانی که شایستهی حرفهی کشاورزی نیستند، درخواست میکند که امور اقتصادی خود را بر آن استوار سازند؟!
هرتزل برای تحقق اهداف و برنامههای صهیونیستی خویش، دست به سفرهایی زد تا ضمن تماس با سران کشورها، بتواند حمایت و تأیید آن را به سود صهیونیسم، جلب کند. وی در سال 1898 م با گیوم ویلهم دوم، امپراتور آلمان در قدس دیدار کرد و در سال 1901 م نیز با عبدالحمید، سلطان عثمانی در استانبول گفتوگو کرد؛ ولی از این دیدار، جز سنجاق کراواتی از جنس الماس، که سلطان به وی هدیه کرد، چیزی عایدش نشد.
او در همین رابطه نامههای فراوانی نیز برای رؤسای دولتها، پادشاهان، سیاستمداران، نویسندگان و هنرمندان فرستاد. از جمله نامههایی برای بیسمارک، صدر اعظم آلمان، ویکتور امانوئل، پادشاه ایتالیا، و پاپ (لیون سیزدهم) فرستاد.(6)
هرتزل سه نوبت موفّق شد با امپراتور آلمان دیدار و گفتوگو کند.(7) اما در هیچ کدام از این دیدارها، به هدف خویش دست نیافت.
وی همچنین یک سال پیش از مرگش، در سال 1903 م با پاپ پیوس دهم در رُم ملاقات کرد. او ضمن یادداشتهای خود، دربارهی این دیدار مینویسد:
پاپ در حالی که دست خود را به سوی من دراز کرده بود، جلو آمد. پیشتر به من سفارش شده بود که باید دست پاپ را ببوسم؛ اما نبوسیدم و این برخلاف معمول بود؛ زیرا کسانی که به زیارت وی میشتافتند، میبایست در برابرش تعظیم کرده و یا اقلاً دست وی را ببوسند.
(به هر حال پس از تعارفات معمول) پاپ گفت: ما نمیتوانیم این حرکت «صهیونیسم» را تأیید کنیم. البته من قادر نیستم یهودیان را از رفتن به قدس باز دارم، اما در عین حال نیز نمیتوانم رسماً بدان رضا دهم. سرزمین قدس اگر هم همیشه مقدّس نبوده باشد، حضور عیسای مسیح در آن، آن را مقدّس ساخت، و من به عنوان رئیس این دین، جز این نمیتوانم بگویم. یهودیان به حقّانیت عیسای مسیح اعتراف نکردند، لذا ما نمیتوانیم یهودیان را به رسمیت بشناسیم … .
هرتزل در یادداشتهای خود (یومیّات هرتزل، ص 323-324) میافزاید:
بدین ترتیب، یک بار دیگر نزاع میان روم به نمایندگی پاپ و قدس که نمایندهاش من بودم، در گرفت.(8)
در این گفتوگو، چنان که مشهود است، هرتزل با برخورد سرد پاپ و بیاعتنایی و عدم تأیید وی نسبت به جنبش صهیونیسم روبهرو شد؛ ولی گفتنی است که در سال 1917 م ضمن ملاقاتی که ناحوم سوکولف، (Nahum Sokolow، 1861-1936 م) چهرهی سرشناس و فعّال صهیونیسم با پاپ بندیکت پانزدهم به عمل آورد، عکسالعمل پاپ کاملاً مساعد و خوشبینانه بود.
پاپ از سوکولف پرسید: آیا فکر میکنید که اهداف صهیونیسم را به اندازهی کافی درک کردم؟ پاپ ادامه داد: شگفتا از چرخش فلک و گردش تاریخ که آمده است تا درس عبرت بدهد! نوزده قرن پیش، رُم دست به تخریب بیتالمقدّس زد و حالا شما که خواهان بازسازی آن هستید، میخواهید از طریق رُم به این هدف خود دست یابید!
سوکولف گفت: گروهی مضمحل شدند و از میان رفتند و گروهی دیگر زنده ماندند و خواهان سرزمین نیاکان خویشند!
پاپ با هیجان اظهار داشت: بله، بله، این خواست خداوند است. سپس از سوکولف خواست تا دربارهی صهیونیسم، توضیح بیشتری بدهد …(9)
باری، هرتزل بر آن بود که «مشکل یهودیان زاید، به شیوهی استعماری متداول آن روز اروپا حلّ و فصل شود و آن این که غرب، مشکلات و صورتبهای تمام هزینههای پیشرفت خود را به شرق بفرستد. اگر مشکل کالاهای اضافی داشته باشد، بگذار این کالاها به هندوستان سرازیر شود، حتی اگر به نابودسازی صنایع محلی بیانجامد. اگر مراد، مواد خام، مانند پنبه است، بگذار مصر به یک مزرعهی پنبه مبدل شود. بدین ترتیب میتوان با این شیوهی بسیار ساده، مشکل مازاد انسانی یهودیان را حل کرد.
حاکمیّت بر یک قطعه زمین در این جهان را به ما بدهید که نیازمندیهای ما را برآورده کند، سروسامان دادن بقیهی کارها بر عهدهی ما خواهد بود. وقتی مازاد انسانی به شرق صادر شود، یک دولت مستقل تشکیل خواهد داد که نیاز قومی مشروع یهودیان را برآورده میسازد و به مانند دژ تسخیر ناپذیر تمدن (غرب) در رویارویی با توّحش خواهد بود... این دژ، با اروپا در ارتباط میماند و در ازای این ارتباط، اروپا موجودیت ما را تضمین خواهد کرد.
میبینیم که عایدات طرح صهیونیسم به غایت بالاست: غرب با ارسال یهودیان زاید خود به فلسطین، از شرّ آنان آسوده میشود، خود آنان هم از مشکلاتشان رها میشوند. یهودیان حاشیهای خرابکار که به سوی حرکتهای انقلابی روی میآورند، به یک عنصر سودآور تبدیل میشوند که ملت یهود نام میگیرد... هرتزل (میافزاید و) میگوید: اگر حلّ همزمان مسئله خاور میانه و مسئله یهودی امکانپذیر باشد، این حل، بر سراسر دنیای متمدّن تأثیر خواهد داشت».(10)
هرتزل بر این باور بود که تنها با تلاشهای سیاسی و طرح مباحث تئوریک و تحریک احساسات یهودیان، دستیابی به اهداف دراز مدت صهیونیستی، امکانپذیر نیست و برای رسیدن به این هدف، توسّل به خشونت و زور، امری قطعی و اجتنابناپذیر است.
او در گفتوگوهای خود در مصر با لرد کرومر، تصریح کرده بود:
اگر بخواهد از تمایل شخصی خود پیروی کند، دوست دارد فلسطین را از طریق کشورگشایی و خونریزی بگیرد.(11)
دیوید هرست، در کتاب تفنگ و شاخهی زیتون، میگوید:
از همان آغاز، خشونت از اجزای لاینفک صهیونیسم بود. پیامبر صهیونیسم، پیشبینی میکرد که جبر و زور اجتنابناپذیر است و این دو برای پیروان هرتسل چیزهای ناشناختهای نبودند که از روی درماندگی به آن توسّل بجویند. بر اساس خاطرات هرتسل، که 26 سال بعد از مرگش به چاپ رسید، او همواره بر این باور بوده است که فشار نظامی، عنصر لازمی در استراتژی صهیونیسم است و کمال مطلوب، آن است که صهیونیستها سرزمین انتخابی خود را به زور مبارزهی مسلحانه به دست بیاورند؛ ولی او در سخنرانیهای عمومی، همواره مراقب بود که این اعتقاد را پنهان سازد... روشهای پیشنهادی او برای نیل به این هدف، شامل نفوذ یهودیان در مطبوعات، امور مالی و تشدید تضادها و بهرهبرداری از آمال استعماری کشورهای رقیب بود.
او کوشش میکرد که ترس از یهودیان، واهمه از نفوذ آنها و نیز به ویژه ذهنیت انقلابیشان را به غیر یهودیان القا کند. او همکیشان خود را به عنوان ده میلیون جاسوس تصویر میکرد.
هرتسل سعی داشت تا دولتمردان اروپا را بر سر دوراهی قرار دهد: یا صهیونیسم، یا انقلابی به تحریک یهودیان. همهی آنهایی که مایل نبودند یهودیها همه چیز را خراب کنند، میباید از صهیونیسم پشتیبانی میکردند. او مدّعی بود که جنگ جدیدی در اروپا، نه تنها به صهیونیسم صدمهای نخواهد زد، بلکه آن را به پیش خواهد راند.(12)
هرتزل با اعتقاد جازمی که به اعمال خشونت و جنگ و خونریزی، برای دستیابی به اهداف صهیونیسم داشت، به شدت میکوشید تا این باور را نه تنها از نگاه دیگران و به ویژه اعراب، پنهان نگاه دارد، بلکه با توسل به روشهای مکر و فریب، میکوشید تا جنبش صهیونیسم را حرکتی مسالمتآمیز و خیرخواهانه معرفی کند.
او طی نامهای که به یوسف ضیاءالخالدی، شهردار بیتالمقدس نوشت، تأکید کرد:
نباید از مهاجرت یهودیان مطلقاً هراسی به دل راه داد؛ زیرا یهودیان از سوی هیچ نیروی جنگافروزی حمایت نمیشوند و خود نیز ماهیتاً جنگطلب نیستند. آنان بسیار صلحطلب و قانعند، به شرط آن که کسی کاری به آنها نداشته باشد.
در مورد اعراب ساکن فلسطین هم مگر کسی در فکر اخراج آنهاست؟ آسایس و وضعیت مالیِ آن، با ورود ما و سرمایههایمان بهبود خواهد یافت. خیال میکنید اگر عربی که صاحب زمینی است، یک روز از خواب بیدار شود و ببیند که قیمت زمینش در عرض چند ماه، پنج یا ده برابر شده است، ناراحت میشود؟ نه. اعراب در میان یهودیان، برادرانی راستین خواهند یافت و سلطان عثمانی نیز رعایایی وفادار و خوب به دست خواهد آورد. فلسطین از بصیرت، دارای و ذکاوت مالیِ یهودیان بهره خواهد گرفت و کامیاب خواهد شد.(13)
هم زمان با تشکیل نخستین همایش صهیونیستی در شهر «بال» که در سال 1897م از سوی هرتزل برگزار شد، کارگران یهودی روسیه، سازمان کارگریِ «بوند= Bund» را که با گرایشهای تند سوسیالیستی بود، تأسیس کردند که هدف آن تأیید جنبش انقلابی روسیه و حمایت از مصالح کارگران یهود بود. این جنبش کارگری، یهودیان را به استفاده از فرصت، برای تحقق رؤیای فلسطین دعوت میکرد. حتی ایشان را به تلاش و فعالیت و انجام وظیفه در برابر کشور فعلی خود (روسیه) و ایفای نقش مؤثر در پیشبرد انقلاب اجتماعی، دوش به دوش دیگر کارگران روسی، فرا میخواند.
سازمان کارگری «بوند» بر آن بود که صهیونیسم، یهودیان روس را از شرکت در مبارزات انقلابی و همراهی با دیگر کارگران روسی بازداشته، و آنها را از جنگ طبقاتی موجود، که به اعتقاد ایشان، تنها راه حلّ مشکل یهود محسوب میشد، جلوگیری میکند.
هرتزل بدون توجه به اینگونه مخالفتها، برای تحقق آرمانهای خود، به کاملترین نمونهی استعمارگران انگلیسی، یعنی سیسیل رودس(14) متوسل شد و در یازدهم ژانویهی 1902م به وی نوشت:
از شما تقاضا دارم، لطف فرموده، نامهای برایم ارسال دارید که مبیّن بررسی و تصویب طرح من از سوی شما باشد. آقای رودس! شاید بپرسید که چرا من به شما متوسل شدهام، سبب، این است که طرح من، یک طرح آبادانی میباشد.(15)
پی نوشت ها :
1- Der Judenstaat
2- گفته شده است که هرتزل از طریق یکی از دوستانش به کتاب «گفتوگوهای ژنو» تألیف موریس ژولی، فراماسونر فرانسوی دست یافت، که سی سال پیش از آن، بدون ذکر نام مؤلّف، در فرانسه منتشر شده بود. هرتزل در این کتاب، گم شدهی خود را یافت و بندهای هجدهگانهی اصلی کتاب موریس ژولی را بدون هیچ تغییری در کتاب دولت یهودی به نام خویشتن درج کرد. تنها تغییرات ناچیزی در بیش از سی بند آخر آن به عمل آورد. (کامل سعفان، الیهود تاریخاً و عقیده، ص 86، به نقل از مجلّهی آفاق عربیه، شمارهی نوامبر 1978 م، ص 108).
3- هرتزل در یادداشتهای خود (ج 1، ص 270 از چاپ انگلیسی) به تاریخ 23 نوامبر 1895 م، آورده است: «من به حاخام بزرگ در لندن و نیز حاخام بزرگ پاریس اعلام کردم که من در طرح خود، هرگز از هیچ کدام از تعالیم دینی فرمان نمیبرم».
«در 26 نوامبر 1895 م، آشر مائیز از من پرسید: رابطهات با تورات چگونه است؟ به او گفتم: من اندیشمندی آزادم.» (ر.ک: روچیه جارودی (گارودی)، محاکمه الصهیونیة الاسرائیلیه، ص 33).
او چنان نسبت به تورات و آداب و سنن یهودی بیاعتقاد بود که حتّی یهودی بودن همسر وی را مورد تردید قرار دادهاند. به همین دلیل، حاخام شهر وین از انجام مراسم عقد ازدواج او، سرباز زد.
هرتزل، پسران خویش را (برخلاف تأکید آیین یهود) ختنه نکرد و بیشتر آنان پس از فوت پدر، مسیحی شدند. او در خانه مقیّد به استفاده از غذاهای حلال و مباح یهودی (کاشر) نبود و عید میلاد مسیح (کریسمس) را جشن میگرفت. اعقادات هرتزل دربارهی خدا، بیش از آن که متّکی به آموزههای توراتی باشد، تحت تأثیر فلسفهی اسپینوزا قرار داشت. (ر.ک: عبدالوهاب المسیری، الپروتوکولات و الیهودیة و الصهیونیه، ص 68).
اصولاً عدم اعتقاد سران صهیونیسم به تورات و ملتزم نبودن به دیانت یهود و نژادپرستانه بودن اهداف آنان، امر پوشیدهای نیست که نیازمند بحث و استدلال باشد. با نگاهی ساده بر مصوّبات کنفرانس بال، آشکار میشود که در آن هیچ اشارهای به دیانت یهودی ندارد و این نشان میدهد که یهودیت در آستانهی یک تحوّل اساسی قرار گرفته بوده است و در آن روزها از طایفهای دینی به یک حرکت سیاسی در حال دگردیسی بوده و یا دست کم جنبهی سیاسی آن بر بُعد دینیاش غالب بوده است. در این رابطه، اهتمام به زبان عبری و تنظیم قواعد جدید این زبان، به عنوان عامل حیات صهیونیسم و وحدت تمام طوایف یهود به شمار میآید.
در این جا بیمناسبت نیست، اظهارات تنی چند از چهرههای سرشناس این قوم را از نظر بگذرانیم:
هرتزل در دیدار از بیتالمقدّس، به طور عمدی بسیاری از شعایر دینی یهود را زیرپا نهاد تا نشان دهد که نگاه و موضع او صهیونیستی است، نه دینی.
ماکس نورداو (1849-1923 م) دوست صمیمی هرتزل، آشکارا تظاهر به الحاد میکرد و میگفت: تورات از لحاظ ادبی کمتر از آثار هومر و منابع کلاسیک اروپایی است. محتوای آن کودکانه و تهوعآور است و به زودی مردم، حتی دشمنان متدیّن هرتزل، کتاب دولت یهودی را همسنگ با کتاب مقدس قرار میدهند. وی مخالفتی با تغییر روز تعطیل هفته از شنبه به یکشنبه به عمل نیاورد.
حاییم وایزمن، رهبر صهیونیسم در نیمهی نخست قرن بیستم، نیز از محروم ساختن حاخامها از غذاهای مباح شرعی لذّت میبرد.
از بنگوریون (اولین نخستوزیر رژیم صهیونیستی، از 1948 تا 1963 م) سؤال شد که آیا به خداوند ایمان دارید؟ در پاسخ گفت: «سؤال این است که خدا کیست؟ بیشتر یهودیان او را پیرمردی با رئیش بلند تصور میکنند که بر یک صندلی نرم نشسته است، و معتقدند که او با موسی سخن گفت و موسی صدای انسانی را در قلبش شنید و فهمید که باید چنین و چنان کند. در حالی که من به وجود یک نیروی صرفاً مادّی در جهان اعتقاد دارم!»
واقع مطلب آن است که چنین اظهارات صریح ملحدانه و سخنان و رفتارهای کفرآمیز از سوی سران صهیونیسم که همواره در صدد ایجاد وحدت میان طوایف مختلف یهودند و قاعدتاً باید از تعصبّات دینی و نفوذ معنوی تورات و تلمود در این راه بهره جویند، بسی شگفت و غیرعادّی مینماید. به همین جهت، کسانی که برخلاف دلایل موجود نتوانستهاند بپذیرند که سران صهیونیسم از اساس، لائیک و بیدین بودهاند، گفتهاند: این سخنان و موضعگیریها، حامل رمز و پیام ویژهای برای مراجع و قدرتهایی بوده است که سران صهیونیسم، خود را از تأیید و حمایت آنها بینیاز نمیدیدهاند. چنان که پس از حصول اطمینان از صدور وعدهی بالفور، و حمایتهای بیدریغ بریتانیا، گروهی از پیشروان حرکت صهیونیسم، در اوایل دههی بیست سدهی قبل، در روز غفران، در حالی که تکههایی از گوشت خوک را در دست گرفته و به دندان میکشیدند، به سوی دیوار ندبه در قدس راهپیمایی کردند و با ارتکاب این عمل حرام، اعتراض خود را نسبت به قوانین مربوط به طعام در آیین یهود، اعلام داشتند.
به عبارت دیگر، در آن روزها حفظ مصالح جنبش نوپای صهیونیسم و پایان دادن به آوارگی چند هزار سالهی یهود و اشغال یک سرزمین ممتاز و تشکیل دولتی برای نژاد یهود، بیش از وفاداری به اصول دیانت یهود و پایداری بر عهد و میثاق ابراهیم و یعقوب حایز اهمیّت بوده است. (ر.ک: کامل سعفان، الیهود تاریخاً و عقیده، ص 87- 89).
4- ماکسیم رودنسون، دربارهی فلسطین، ترجمهی منوچهر هزارخانی، ص 29.
5- همان، ص 31.
6- یوسی میلمان، الاسرائیلیون الجدد، تعریبِ مالک فاضل البدیری، ص 43-44.
7- دیزموند ستیوارت، تیودور هرتزل مؤسس الحرکة الصهیونیه، تعریبِ فوزی و …، ص 220.
8- محمد وجدی بکر الدباغ، الایدیولوجیة الصهیونیة و اسرائیل، ص 59-60.
ضمناً برای دیدن متن کامل گفتوگوهای هرتزل و پاپ به زبان فارسی، ر.ک: عجاج نویهض، پروتکلهای دانشوران صهیون، ترجمهی حمیدرضا شیخی، ص 234-237.
9- برای دیدن متن کامل این گفتوگو، ر.ک: همان، ص 237-241.
10- عبدالوهاب المسیری، صهیونیسم، ترجمهی لواء رودباری، ص 54-55.
11- عجاج نویهض، پروتکلهای دانشوران صهیون، ترجمهی حمیدرضا شیخی، ص 201.
12- دیوید هرست، تفنگ و شاخهی زیتون، ترجمهی رحیم قاسمیان، ص 12.
13- همان، ص 11.
14- Cecil John Rhodes (1853-1902/م) سیاستمدار و سرمایهدار انگلیسی که به آفریقای جنوبی مهاجرت کرد و معادن طلا و الماس آن منطقه را در اختیار گرفت و ازاین راه ثروت کلانی حاصل کرد. او در سال 1888/م، انحصار بهرهبرداری از معادن رودزیا را به نام خویش ثبت کرد و در سالهای 1890-1896/م، نخستوزیر مستعمرهی کاپ در آفریقای جنوبی شد. گفتنی است نام سابق کشور زیمبابوه (رودزیا) از اسم وی بوده است.
15- روژه گارودی، ماجرای اسرائیل صهیونیسم سیاسی، ترجمه منوجهر بیات مختاری، ص 73-74.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}