تاریخ و تمدن چین
تا دهه 1960 چندان چیزی از تاریخ علم چین در غرب دانسته نبود. چند نظر نجومی در میان عموم تاریخ نگاران اخترشناسی رایج بود و اطلاعاتی نیز در مورد گیاه شناسی و پزشکی، فیزیک و مهندسی چینیان در دست بود؛ ولی روی
نویسنده: کالین ا. رُنان
مترجم: حسن افشار
مترجم: حسن افشار
تا دهه 1960 چندان چیزی از تاریخ علم چین در غرب دانسته نبود. چند نظر نجومی در میان عموم تاریخ نگاران اخترشناسی رایج بود و اطلاعاتی نیز در مورد گیاه شناسی و پزشکی، فیزیک و مهندسی چینیان در دست بود؛ ولی روی هم رفته شناسایی فرهنگ علمی چین به حد اسف انگیزی ناکافی بود. در اثر بدفهمی هایی که به طور گسترده وجود داشت، یا تقریباً هر اختراع و اکتشاف اولیه ای به چینی ها نسبت داده می شد، یا اصلاً این مورد تردید قرار می گرفت که آنان کمک شایانی از هر نوع به علم کرده باشند.
مشکل، در درجه اول، سد زبان بود. تا همین چندی پیش، کسانی که چینی می دانستند، غالباً سررشته ای از علوم طبیعی نداشتند ـ دانش تخصصی آنان در رشته های دیگری بود ـ ولی اکنون، با تلاش های جوزف نیدم(1) در کیمبریج و همکاران او از سراسر جهان، وضع در حال دگرگونی است. کار این پژوهشگران علم آموخته هنوز پایان نیافته است؛ اما فشرده و چکیده ای از نتایجی که تاکنون به دست آورده اند می تواند شناختی از علم چین تا سده هفدهم ـ هنگامی که دگردیسی برگشت ناپذیری را آغاز کرد و رفته رفته با کلیت علم جهانی درآمیخت ـ در اختیارمان بگذارد.
در سال 1582 میلادی، ماتئوریچی یسوعی به ما کائو رسید و تقریباً بیست سال بعد وارد پکن شد. در این جا آن طلبه فاضل ـ زباندان، ریاضیدان، دانشمند ـ نه تنها به مأموریت مذهبی خویش پرداخت بلکه، برای جلب اعتماد دربار، نخستین ثمرات انقلاب علمی جدید غرب را بر آنان آشکار ساخت. ریچی در سال 1610 درگذشت اما کار هیئت یسوعی ادامه یافت و مبلغان علم آموخته دیگری جای او را پر کردند. علم بومی چینیان دیگر نتوانست هویت مستقل خود را حفظ کند؛ و بعدها دستاوردهای چینیان نیز وارد صحنه بین المللی علم شد.
تاریخ نگارانی که امروزه به علم اولیه چین می نگرند با امتیازی روبرو می گردند که مطالعه علم اقوام دیگر از آن بی بهره است. این امتیاز در خط چینی نهفته است. این خط از ادوار اولیه تا امروز تغییر چندانی نکرده است و برای بیان چیزها هنوز از نشانه های نمادین استفاده می کند. از این رو متون باستانی آن را به راحتی متون امروزی آن می توان خواند.
روشن نیست که نوشتن با نشانه های نمادین از چه رو تا امروز در خاوردور دوام آورده است؛ اما همین عدم پیدایش خط الفبایی از چیزی حکایت می کند که ما در برخورد با علم چین باید آن را همواره به خاطر داشته باشیم: این که با تعبیری از جهان طبیعت مواجهیم که به فرهنگی کاملاً متفاوت از فرهنگ ما تعلق دارد. این فرهنگ، مدت های مدید، از غرب جدا بوده و تقریباً قائم به ذات رشد کرده است. البته تماس هایی وجود داشته ـ چه پیش و چه پس از مارکوپولو در قرن سیزدهم ـ اما دایمی نبوده است. گاهی چینی ها ابداً به بیگانگان روی خوش نشان نداده اند.
انزوای چین بعضاً جغرافیایی بود ـ و هست. چین گرچه خط ساحلی درازی دارد که قریب 5000 کیلومتر (3125 مایل)است، لیکن عمده آن خاوری و روبه اقیانوس آرام است. آنچه هم که جنوبی و حدود 160 کیلومتر(1000 مایل)است، رو به دریایی چین دارد. در روزگاران بسیار کهن، دریا برای غرب سد غیر قابل عبوری بود. در خشکی هم وضع خیلی بهتر نبود. در شمال، مغولستان بود و صحرای گوبی (2)؛ و درغرب، رشته کوه پهناور تین شان (3) و کوه های تبت. پس سفرهای اکتشافی غربیان در واقع به معنی صعود از پلکانی کوهستانی بود. از نقطه نظر جغرافیایی، شگفتی در این نبود که چین در انزوا مانده بود؛ شگفت انگیز بود که با چنین اوضاع و احوالی، گهگاه ارتباطی با غرب برقرار می شد.
خود کشور در نخستین نگاه به نظر می رسد که به وسیله دو رودخانه بزرگ هوانگب هو(رود زرد) و یانگ تسه که از غرب به شرق جریان دارند به سه قسمت تقسیم شده است. اما این بیش از حد ساده است؛ زیرا چین سرزمینی کوهستانی است. هر چند که در دو سوی رود زرد جلگه هایی نیز وجود دارد ـ به نام های هوپه و هنان (4) ـ و نیز کوهی مقدس به نام تای شان. دشت های دیگری هم به سمت مشرق در شنسی وجود دارد، در کرانه شمالی رودخانه. رودهای دیگری به رود زرد می ریزند که یکیشان لو نام دارد که پایتخت باستانی لویانگ در کنارش بود و دیگری رود وی که در شنسی جریان دارد. در حوالی شمال دره وی، خاک، فشرده غباری است که در طول اعصار، باد از بیابان های شمال با خود آورده است. این ناحیه جایگاه متقدم ترین تمدن چین بوده است.
یانگ تسه درست در شمال شانگهای به اقیانوس آرام می ریزد. کشتیرانی در آن ساده تر است تا در رود زرد. و از راه آن می توان به سه دریاچه بزرگ تای، پویانگ و تونگ تینگ رفت و سپس از طریق دره هایی قابل مقایسه با گرند کنین [در امریکا]یا گریت ریفت ولی (5) در شرق افریقا به ایالت سچوان(6) رسید. نگاهی کلی به نقشه چین، این کشور را با وجود دو رودخانه بزرگش تا حد زیادی شبیه آسیای مرکزی نشان می دهد. حتی در زمین صاف نیز جابه جا کوه به چشم می خورد، آن هم کوه هایی که برخیشان بسیار مرتفع و صخره ایند. مناطق وسیعی از کشور به آسانی قابل دسترس نیست. پس یکپارچگی فرهنگی چین امری سهل الوصول نبوده است.
در سرزمینی با این تضادها طبعاً آب و هوا نیز تنوع فراوانی دارد؛ از جنوب گرم و مرطوب در عرض جغرافیایی 20 تا 25 درجه شمالی ـ همعرض مرکز برمه و هندوستان، مصر و صحرا(7)، مکزیک و کوبا ـ تا شمال خوش آب و هواتر در عرض جغرافیایی 40 درجه ـ همعرض ترکیه، یونان، مادرید، فیلادلفیا و دنور. در غرب، زمین های کوهستانی و بلندی وجود دارد که یخ بسته و لم یزرع است؛ و در شرق، کوه های خشک شان تونگ است که زمستان های بسیار سردی دارد. دره ها خود نیز متفاوتند. جلگه چین شمالی که به شان تونگ متصل است، از گل و لای رود زرد تشکیل شده و اگر به خوبی کودپاشی شود بسیار حاصلخیز است. این ناحیه به رغم سیل های ادواری جمعیت متراکمی دارد. در شمال و شمال شرقی، در ایالت های شانسی، شنسی و کانسو، خاک دشت ها حاصل انباشت گرد و غبار است و میزان باردهیش استثنایی است، زیرا رطوبت را خوب در خود نگه می دارد. در این نواحی گرچه میزان بارندگی زیاد نیست، محصول معمولاً به فراوانی به دست می آید. دره یانگ تسه نیز حاصلخیز است، ولی به آبیاری نیاز دارد. در این جا نبوغ چینی ها در ساخت کانال ها و راه های آبی از خیلی زود خود را نشان داد. در سچوان، حوضه ای که در کنار یانگ تسه واقع است جمعیتی متراکم و ظرفیت زیادی برای تولید غذا دارد ـ گاهی سه خرمن در سال برداشت می شود. در جنوب، جنگل ها چوب و الوار فراوانی در اختیار می گذراند و ماهیگیری رواج دارد. دریانوردان چینی همیشه از همین جا بودند؛ اما منطقه در اعصار اولیه از بقیه کشور تا حدی جدا بود.
خلاصه این که چین سرزمین تضادهای فراوان در آب و هوا و منظره است. هم نقاطی دارد که در آن ها جمعیت موج می زند و هم نواحی پهناوری که در آن ها فقط چادرنشینی هست که با رنج و سختی گذران زندگی می کند. چین، شاید در انزوا زیسته باشد اما خود، دنیایی مثال دیگر پاره جهان بوده است. چین، با سرزمینی پهناور ـ بزرگ تر از سراسر ایالات متحده ـ با جمعیتی پرزاد و ولد، به راستی تمدنی خودبسنده بوده است. چین ـ قاره ای با فرهنگ بس پیشرفته ـ با وسعت بینش و دستاوردهای مستقل خود شگفتی بسا آفریده است.
تاریخ چین
به رغم شواهدی از «انسان پکن»، که سنگواره استخوان هایش 350,000 سال یا بیشتر قدمت دارد، و با وجود قرائنی از فرهنگ عصر سنگ یا نوسنگی در چین، که به حدود سال 12,000 پیش از میلاد برمی گردد، نخستین تمدنی که می تواند مورد توجه ما قرار گیرد یانگ شائو است. این تمدن بسیار جدیدتر است؛ در واقع متعلق به حدود سال 2500 پیش از میلاد است که آن را با تمدن دره سند در هندوستان و پادشاهی کهن در مصر در یک عصر قرار می دهد. این تاریخ، در عین حال، یک هزار سال نیز بعد از زمان نخستین ساخت شهر اور در سومر است. در دوره یانگ شائو هزاران دهکده در نواری در امتداد رود زرد از کانسو و شنسی تا شانسی و هنان و شان تونگ پراکنده بود. نساجی، ظروف سفالی رنگین، و اقتصاد زراعی از ممیزات این دوره است که همزمانی آن با جمعی از فرهنگ های کشیده از شمال آسیا تا شمال آمریکا جالب توجه است. گواهش اشیای دست ساز مختلفی است که یک نمونه اش کارد سنگی مستطیل شکلی است کاملاً متفاوت از هر چیز یافت شده در خاورمیانه یا اروپا ولی همانند کاردی به دست آمده نزد اسکیموها و سرخپوستان امریکا و اقوام ساکن سیبری و چین. یحتمل مهاجرت از طریق تنگه برینگ موجب این مهاجرت فرهنگی گسترده شده است. اما چینی ها فقط جزیی از این جریان نبودند؛ آن ها اختراعاتی منحصر به خود نیز داشتند. از این میان، قابل ذکرتر از همه دو ظرف آشپزی به نام هالی و زنگ بود. لی قابلمه ای بود با سه پایه توخالی که سطح در معرض حرارت را افزایش می داد؛ و زنگ ظرفی بود که می شد آن را در بالا گذاشت تا غذا با حرارت بخار پخته شود. قابلمه مضاعفی به نام شین(8) نیز وجود داشت که پخت دو غذا با هم را امکان پذیر می ساخت. موقعی که مفرغکاری در چین آغاز شد، استفاده از این قابلمه رواج یافت. بعدها همین قابلمه اساس ساخت وسیله ای برای تقطیر مایعات در آسیای خاوری شد.در سال 1600 پیش از میلاد، فرهنگ کاملاً متکاملی متعلق به عصر مفرغ در چین وجود داشت که تا پایان دوره سلسله شانگ(1520 تا 1030 پیش از میلاد)دوام آورد. شناخت این دوره حاصل حفاری های باستان شناسی در پایتختش آن یانگ است که اکنون در ایالت هنان قرار دارد. شواهد به صورت «استخوان های پیشگویی»است که کشفشان در ابتدا کاملاً تصادفی بوده است. در اواخر قرن نوزدهم، کشاورزان منطقه آن یانگ استخوان های پراکنده ای پیدا کردند که به عنوان«استخوان های اژدها» به داروسازان محل فروخته شد تا پس از آسیا شدن مورد استفاده دارویی قرار گیرد. خوشبختانه چندی از رواج این کار نگذشته بود که نمونه ای از این استخوان ها به پژوهشگران چینی که سرگرم بازدید از محل بودند نشان داده شد و اینان با کمال تعجب متوجه شدند که روی استخوان ها چیزی نوشته است در سال 1902 پی بردن که استخوان ها متعلق به کتف گاو است و برای پیشگویی آینده به کار می رفته است. روش کار، که «کتف خوانی»(9) نام داشت و علاوه براستخوان کتف با لاک سنگ پشت نیز انجام می گرفت؛ چندان دشوار نبود. با یک سیخ داغ، فشاری به استخوان وارد می شد.
ترک هایی که در استخوان پدید می آمد، پاسخ خدایان به سؤال مطروحه تعبیر می شد. این روش پیشگویی خاص دوره شانگ بود. مجریان آن نظم و سازماندهی فوق العاده ای داشتند و نتایج کار خود را روی استخوان می نوشتند و بایگانی می کردند. این استخوان ها با نوشته ای که شکلی ابتدایی از نمادنگاری است نشان می دهند که بسیاری از تاریخ ظاهراً افسانه ای چین ریشه در رویدادهای واقعی دارد. این استخوان ها در پرده برداشتن از اعصار اولیه تاریخ چین حائز اهمیت فراوانی است.
دوره شانگ، در فرهنگ چین، برجستگی خود را مدیون زیبایی کار مفرغیش، استفاده اش از صدف به جای پول، و بهره گیری گسترده اش از خیزران بود که گاهی به شکل ورق در می آمد و در کتاب به کار می رفت. اما صدف را دقیقاً نمی دانیم از کجا می آوردند؛ یک منبع آن می توانست ساحل اقیانوس آرام در نزدیکی دهانه یانگ تسه باشد.
در حول و حوش سال 1027 پیش از میلاد، شانگ ها مغلوب چوها شدند که از غرب آمده بودند، از ایالاتی که اکنون کانسو و شنسی نام دارد. فاتحان، فرهنگی را که یافتند ستودند و ارج نهادند؛ اما این ستایش، آنان را از تبعید بیشتر جمعیت شانگ به تیول های چو باز نداشت ـ که هیچ؛ حتی شاید بدان تشویق هم کرد. آنان یک جامعه فئودالی قوی به وجود آوردند. ولی در سال 771 پیش از میلاد، امپراتور در نبردی کشته شد؛ پایتخت به لویانگ انتقال یافت که شرقی تر بود؛ و در خلال سه قرن بعد، تیول ها تحت حاکمیت شاهزادگان رفته رفته استقلال یافتند. این دوره رشد فکری و فنی بود بخصوص که آهنگری به صورتی قابل اعتنا در همین دوره آغاز شد. علما و «مریدان»آن ها به زندگی سیاری روی آوردند. اینان برای مشورت دادن به شاهزادگان فئودال از پایتختی به پایتختی می رفتند. مدارسی برای دانش پژوهان بنیاد شد. شاهزاده شوان در پایتخت ایالت چی مدرسه ای تاسیس کرد که مسکن و معاش دانش پژوهان را نیز تأمین می کرد ـ از هر جای کشور که می آمدند. (این در سال 318 پیش از میلاد بود، یعنی حدود هفتاد سال بعد از تأسیس آکادمی افلاطون در آتن. )دراین دوره تغییرات فنی و اقتصادی دیگری نیز رخ داد ـ از جمله آبیاری گسترش بسیار یافت ـ لذا این دوره که به دوره «دولت های در حال جنگ» معروف است عصر «کلاسیک»چین تلقی می گردد.
برای ارائه ی واژه های چینی به الفبای غربی، چند سیستم متفاوت وجود دارد.
معمول ترین آنها تا چندی پیش سیستم «وید- جایلز» بود؛ ولی در سال 1962 سیستم جدیدی با استاندارد بین المللی به نام «پین یین» معرفی شد. در کتاب حاضر، شکل آشناتر «وید- جایلز» حفظ شده ولی در بار نخست ذکر هر نام، هجای «پین یین» آن نیز پس از آن در متن آمده است.
وحدت چین
در سال 221 پیش از میلاد، دولت فئودالی چین (10) از همسایگان خود نیرومندتر و سازمان یافته تر شده و آن ها را به فرمانبری از خود واداشته بود. این «امپراتوری همه ساکنان زیر آسمان»را دستگاه دیوانی و فئودالی کارآمدی اداره می کرد که الگوی همه حکومت های بعدی چین شد. کشور استانبندی شد، میزان هایی( برای اوزان و مقیاسات، عرض جاده ها، اندازه گاری ها، و غیره) در مقیاس وسیع مورد استفاده قرار گرفت و استحکامات دفاعی کوچک به یکدیگر اتصال یافت و دیوار بزرگ را تشکیل داد که شاید بزرگ ترین طرح ساختمانی اجرا شده تا امروز باشد. این دیوار که بیش از 2400 کیلومتر(1500 مایل) درازا دارد برای این کشیده شد که نه تنها «بربرها» را از اقتصاد شبانی شمال دور نگه دارد بلکه چینی ها را نیز در درون نواحی توسعه یافته نگه دارد؛ پس همان قدر که سدی در برابر تهاجم بود، راه مهاجرت را نیز می بست. امپراتور، چین شی هوانگ دی، به ژاپن نیز لشکر کشید ولی سپاس بر او که فقط به قدرت نظامی دل نبسته بود. او خود به سراسر امپراتوری سفر کرد و به یکنواخت کردن زبان چینی کمک کرد. امپراتور به کیمیاگری نیز علاقه وافری داشت. اما وقتی پسرش پس از مرگ وی جانشینش شد و نشان داد که فرمانروای بی لیاقتی است، بنای سلطنت فرو پاشید. در سال 202 پیش از میلاد، قدرت به دست خاندان هان افتاد که سلطنتش چهار قرن و نیم به درازا کشید.در دوره هان، دستگاه دیونی گسترش یافت؛ ولی دیگر با امتحان و رقابت، طبق اصول خدمات عمومی کونگ فودزی (کنفوسیوس)، استخدام می کرد. از امپراتوران هان، بزرگ ترینشان هان و ودی بود که به کشور ثبات بخشید، دستگاه اداری را کارا ساخت و سیاست خارجی خردمندانه ای در پیش گرفت. در زمان او، رومیان و سوری های رومی از راه دریا به چین آمدند و مأموریت دیپلماتیک کاملاً دور از انتظاری از راه زمینی شمال افغانستان، تاجیکستان و ازبکستان انجام شد. این بعدها منجر به گسترش امپراتوری چین به سمت غرب و احداث جاده ای بازرگانی به ایران شد که به جاده ابریشم قدیم معروف است. ثبات حکومت هانمشوق علم و صنعت شدن و در این دوره بود که کاغذ اختراع شد؛ گرچه این اختراع، فقط برای رسیدن به آسیای مرکزی، شش قرن و نیم وقت می خواست. سفرش به اروپای غربی نیز دوازده قرن به درازا می کشید. همچنین در دوره هان بود که دین بودا از هندوستان به چین راه یافت؛ و موقعی جای پای خود را محکم کرد که کشور به سه پادشاهی تجزیه شد؛ زیرا در آشوبی که به پا شد؛ بسیاری از مردم، دینی چین فرادنیایی را بهترین پناهگاه معنوی خود یافتند.
در سال 265 میلادی، پس از یک دوره بی ثباتی، سلسله وی زمام کشور را به دست گرفت؛ گرچه فرمان ها از مقر جین می آمد که یکی از فرماندهان وی بود. هنوز آرامشی وجود نداشت. از شمال، تهاجماتی صورت می گرفت که جین را سرانجام به جنوب یانگ تسه راند. توجه زیادی به رشد صنایع نظامی شد؛ ولی کسانی که میانه ای با آن نداشتند، هم خود را مصروف علم و تفکر کردند؛ و زمانه به لحاظ علمی بار آور شد. در اواخر قرن پنجم میلادی کشور بار دیگر دو پاره شد و وحدت نیافت تا یک قرن بعد که سلسله جوانمرگ سوئی بر سر کار آمد. سپس نوبت به خاندان دانگ رسید که سلطه اش تا اوایل قرن دهم دوام آورد. در دوره سوئی، اتصالات اصلی کانال بزرگ ساخته شد و شبکه ارتباطی وسیعی را تشکیل داد که در ستیزگاه های گذشته نیروهای جین گسترده بود. این کانال برای کشور سود بسیاری داشت؛ از این رو که هم تدارک ارتش را آسان تر می ساخت و هم راهی برای انتقال مؤثرتر مالیات غلات بود ـ و این در تسکین قحطی ها عامل مهمی بود. اما کانال با مصائب انسانی بسیار ساخته شد. گفته می شود از پنج و نیم میلیون نفری که نیروی کار را تشکیل می دادند، قریب دو میلیون نفر هرگز بازنگشتند.
در دوره حکومت سلسله دانگ، مرزها و نفوذ چین شروع به گسترش کرد. چینی ها به تبت پا نهادند و فرمانروایان واقعی منچوری، کره و بخشی از ترکستان شدند. ولی پیشروی آن ها به سمت غرب در سال 751 میلادی در مواجهه با مسلمانان در نبردرودخانه تالاس در ازبکستان متوقف گشت. این گرچه پایان گسترش رو به غرب چین بود، ولی حرکت مسلمانان به سوی شرق را نیز متوقف ساخت. این از نبردهای تعیین کننده تاریخ جهان بود و طبعاً برای خود امپراتوری چین نیز عواقبی داشت؛ چنان که برخی از اقمار چین مانند مغولستان رابه مبارزه و کسب استقلال برانگیخت. روابط با تبت نیز تیره شد؛ تبتی ها مسلمانان و چینی ها را به یک نسبت دچار مشکل کردند. سرانجام، امپراتور دانگ با خلیفه هارون الرشید ـ خلیفه ای که در کتاب هزار و یک شب(11)جاودانه گشته است ـ قراردادی منعقد کرد.
در دوره دانگ؛ یک بار دیگر به بیگانگان خوشامد گفته شد. دانش پژوهان از ایران و سوریه و دیگر نقاط جهان اسلامی به چین آمدند؛ و میان ثروتمندان چین رسم شد که چند متخصص خارجی (به ویژه مهتر و نمایشگر) برای خانه و زندگانی خویش استخدام کنند. چینی ها خود نیز به خارج سفر کردند. ادیان بیگانه ـ مسیحیت، مانویت و دین زرتشت ـ به چین وارد شد؛ و دین بودا بیش از پیش رونق یافت. در واقع این دین چنان رواج پیدا کرد که شبه دولتی در مقابل دولت اصلی تشکیل داد؛ مقامات دانگ نیز در سال 845 میلادی واکنش کردند. بیش از ربع میلیون کاهن و کاهنه بودایی به زندگی غیر روحانی بازگردانده شدند و بیش از 4500 معبد و 40,000 بقعه ویران شد.
در دوره دانگ، هنر و ادبیات شکوفا شد و قوانین چین مدون گشت؛ اما علم هنوز کم پیدا بود. کیمیاگری را عمدتاً تائوئیست ها انجام می دادند که به زودی به دیدارشان خواهیم رفت. کنفوسیوسی ها نیز سرگرم تهیه نقشه بودند. ولی گرچه یک کاهن بودایی به نام ای شینگ در ریاضیات و اخترشناسی پیشرفت هایی به دست آورد، گرایش عمومی قویاً به سمت علوم انسانی بود. البته پیشرفت های فنی نیز به دست آمد. چینی واقعی برای نخستین بار ساخته شد و باروت کشف شد، هر چند تا سال 919میلادی در جنگ به کار نرفت. تا این زمان، دانگ کاملاً تضعیف شده بود؛ و چین یک بار دیگر تجزیه شد.
وحدت مجدد در سال 960 حاصل شد، به همت خاندان سونگ که فقط تا سال 1126 دوام آورد. درباریان و مقامات رسمی با یورش تاتارها به جنوب گریختند و هانگجو را پایتخت خود قرار دادند. ولی به رغم این تغییر ناگهانی، هر دو دوره حکومت سونگ ـ حکومت سونگ در جنوب تا ربع آخر قرن سیزدهم ادامه یافت ـ ایام فعالیت فرهنگی فراوان، با تأکید خاص بر علم و صنعت بود.
سلسله سونگ سرانجام در قرن سیزدهم در تصادمی میان فرهنگ عشایری نواحی شمالی و کشاورزی ساکن و فشرده خاک اصلی چین سرنگون شد. در سال 1204 میلادی، قبایل مغول متحد شدند و به قصد کشورگشایی رو به جنوب آوردند؛ گرچه تا سال 1279 نتوانستند بر سونگ غلبه کنند. ولی هنگامی که سلطه یافتند، سرزمینی دیدند با ثروت زراعی باورنکردنی؛ که رایزنان چینی آن ها ترغیبشان کردند که به جای نابود کردنش از آن بهره برند. قلمرو پهناوری که این فتح مغول برای سلسله جدید یوان به ارمغان آورد مناطق وسیعی از آسیای مرکزی را در برداشت. از این رو اداره آن مسائلی را مطرح می ساخت. چون آن ها به چینی ها بی اعتماد بودند؛ اگر برای مناصب بالا مغولی شایسته نمی یافتند، کار را به مسلمانان یا اروپاییان صلاحیتدار می سپردند. از این رو بود که چیندر این دوره به مراتب بهتر از گذشته در خارج شناخته شد. در همین دوره بود که یک ونیزی به نام مارکوپولو(1254 تا 1324) به چین سفر کرد. او قریب هفده سال دراین کشور ماند و در مقامی رسمی در دربار چین کار کرد.
سلسله یوان جاده ها و راه های آبی را بهبود بخشید و اکتشافات جغرافیایی را تشویق کرد. اطلس برگ یودو(12) دراین دوره به دست ژو سو بن تهیه شد و یک رصد خانه مهم در پکن گشایش یافت. ولی دستگاه اداری یوان رفته رفته از پا در افتاد و مشاغل اداری به نخبگان چینی بازگردانده شد. دوباره راه برای آموزگان کنفوسیوس باز شد و ملی گرایی از خواب برخاست. سرنگونی کامل مغولان تا سال 1368 به درازا کشید. سپس سلسله مینگ تاسیس شد.
در سال 1403 میلادی؛ پایتخت از نانکینگ به پکن منتقل شد و سپس دوره ای از اکتشافات دریایی آغاز گشت. کشتی های اقیانوس پیمای چین تا سوماترا، سریلانکا و شرق افریقا پیش رفتند. از این طریق، دانش جغرافیایی تازه و انواع بسیاری از محصولات خارجی، همچنین تعدادی جانور بیگانه از جمله شترمرغ و زرافه، به چین راه یافت. ظاهراً غرض از اکتشافات جغرافیایی در دوره مینگ فقط کشف مناطق خاصی بود؛ زیرا سفرها همان قدر ناگهانی که آغاز می شد پایان می یافت. همچنین هیچ تلاشی برای استیلا یافتن بر اقیانوس هند به عمل نمی آمد. این پهنه مدتی در کف اعراب ماند و سپس پرتغالی ها بر آن چیره شدند.
در دوره مینگ، اندکی کار علمی به ویژه در گیاه شناسی انجام گرفت. بعضی اعضای خانواده سلطنتی به گیاهان علاقه پیدا کردند و باغ گیاه شناسی بزرگی در نزدیکی کای فنگ احداث شد. کتابی نیز پدید آمد که درباره استفاده از گیاهان وحشی به جای غذا در ایام قحطی بود. ولی احتمالاً بزرگ ترین دستاورد، تألیف کتاب وزینی در داروسازی توسط لی شی ژن به نام بن زائو گانگ مو(13) بود. این کتاب، که در سال 1596 عرضه شد، در توصیف قریب یک هزار گیاه و به همین تعداد جانور و حاوی بیش از هشت هزار تجویز دارویی با استفاده از آن ها و به علاوه شامل بحثی در مسائل طبی مختلف بود.
مینگ را در سال 1644 میلادی، لی زو جنگ، رهبر شورشی سرنگون کرد اما ناآرامی های شهری موجب شد که او؛ برای برقراری نظم، درخواست اعزام نیروی کمکی از منچوری کند؛ ولی وقتی منچوها به کمک آمدند، جا خوش کردند و از بازگشتن سرباز زدند. حکومت کشور به دست اینان افتاد و سلسله ای که با نام چینگ بنیاد کردند حدود سه قرن بر تخت ماند. با قدرت گیری منچوها، شرح تاریخی خلاصه ما به پایان می رسد، زیرا در دهه های آخر حکومت مینگ، یسوعیان به چین وارد شدند و علم اروپا را به چین آوردند. از نخستین دهه های حکومت منچو، دانشمندان چین فرایند همانند گردی را آغاز کردند و سپس دانش نوین را به کار بستند، و چین تدریجاً به جمع علمی جهان پیوست. پس پیگیری پیشرفت علم در چین بعد از منچو همانا پیگیری پیشرفت علم در جهان به طور اعم است، پیگیری همان سعی در وارسی جهان طبیعت است که از قرن هفدهم به بعد تعهدی به راستی بین المللی بوده است.
پی نوشت ها :
1. Needham,joseph
2. Gobi
3. Tienshan
4. Hopeh , Honan
5. Grand canyon - Great Rift valley
6. Szechuan
7. صحرای بزرگی که در افریقا از دریای سرخ تا اقیانوس اطلس امتداد دارد.
8. Hsein (xein)
9. scapulimancy
10. ch,in (Qin)
11. The Arabian Nights
12. Yu Du
13. pen Ts,ao kang Mu(ben zao Gang Mu)
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}